(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 25  آبان 1389- شماره 19791

نقش ساواك در انتشار اسناد ماسوني
آيت الله بروجردي و مبارزه با بهائيت
نقش آفرينان عصرتاريكي - 14

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نقش ساواك در انتشار اسناد ماسوني

ابهام در تاريخ نگاري فراماسونري
معماي كتاب رائين
اسماعيل رائين از اعجوبه هايي است كه در مكتب سياسي و مطبوعاتي سال هاي 1320 پرورش يافت. طبق سند بيوگرافيك ساواك، او در سال 1298 در بوشهر به دنيا آمد و در سال 1314 به عنوان تلگرافچي در وزارت پست و تلگراف استخدام شد. در جريان وقايع آذربايجان تلگراف هاي واصله از اين استان را در نشريات كيهان، تهران مصور و آتش چاپ كرد و از اين طريق به مطبوعات راه يافت. او سپس به همكاري با روزنامه اطلاعات پرداخت. در سال 1329 به علت نشر خبري عليه رزم آرا به دستور او از موسسه فوق بركنار شد و به فعاليت مطبوعاتي در تهران مصور و روشنفكر ادامه داد.
پيشينه سياسي رائين پيچيده و عجيب است. او از سويي، پيش از كودتاي 28 مرداد 1332 از طرف حزب توده به عنوان خبرنگار به فستيوال جهاني جوانان در بخارست اعزام شد و پس از چند روز آزاد گرديد. و از سوي ديگر، طبق اظهار خود وي به علي حافظي- مدير روزنامه دنياي جديد- «به خواهش والاحضرت اشرف پهلوي زندگي خود را به باد دادم و زحمت كشيدم ]و[ وقتي كه خرشان از پل گذشت ديگر مرا نشناختند»80. او در اين مكالمه، نصرت الله معينيان- رئيس جديدالانتصاب دفتر مخصوص شاهنشاهي- را به علت «سرسپردگي به آمريكا» و خدمتگزاري به ياتسوويچ (رئيس سيا در ايران) مورد حمله شديد قرار مي دهد. اسماعيل رائين از بدو تأسيس ساواك با شماره رمز 1498 با آن همكاري داشت. يكي از سوژه هاي فعاليت او نفوذ در سفارت شوروي و وابستگان ايراني آن در پوشش پژوهش در تاريخ حزب كمونيست ايران بود. در اين زمينه، امكانات و اسناد مورد نياز او توسط ساواك تأمين مي شد و دستور صريح سرتيپ علوي كيا- معاون ساواك- چنين بود: «هر اطلاعي كه داريد در اختيار آقاي رائين بگذاريد» و «به رائين هر قدر ممكن است كمك شود»81 آشنائي رائين با شاپورجي ريپورتر مسلم است. او با برادران آدميت نيز روابط حسنه داشت، به نحوي كه در سال 1342 تهمورس آدميت- سفير ايران در شوروي- از نخست وزير «تمنا»ي اعزام رائين به اين سفارتخانه را نمود82. رائين در سال 1344 به همراه 5 روزنامه نگار ايراني ديگر83 به اسرائيل سفر كرد. آنان طي ملاقات هايي با سران اين رژيم درباره دوستي و حمايت ايران از اسرائيل سخن گفتند و به علت زياده روي در اين مجيزگويي نامشان در ليست سياه مطبوعات ضدصهيونيستي عرب قرار گرفت.
كتاب فراموشخانه و فراماسونري در ايران با همكاري فعال ساواك تهيه و منتشر شد. تطبيق اسناد مندرج در كتاب رائين با اسناد فراماسونري بايگاني ساواك نشان مي دهد كه بخش مهمي از اين اسناد- به شكل دست چين شده- عينا در كتاب رائين منتشر شده است. ساواك براي دستيابي به اسناد تشكيلات عالي ماسوني به عمليات ويژه اي (چون دستبرد به كيف دكتر محمود هومن) نيز دست زد84. اينگونه اسناد در اختيار رائين قرار مي گرفت. معهذا، طي عمليات انتشار كتاب رائين و پس از آن حد اعلاي تلاش ساواك اين بود كه دست اين سازمان در ماجراي فوق پنهان بماند و در مكاتبات رسمي بازتاب نيابد. بررسي اسناد رائين در بايگاني ساواك نشان مي دهد كه همكاري او داراي طبقه بندي بالا (سري) بود و لذا بسياري از كارمندان اين سازمان از ماجرا اطلاع نداشتند. براي نمونه، پس از انتشار كتاب فراماسونري، رائين در مصاحبه با يكي از كارمندان ساواك اظهار داشت كه «ارتباطي با دستگاه هاي اطلاعاتي ندارد و غير از رهبر خود كسي را ملاقات نمي كند.» رئيس بخش مربوطه در زير عبارت «غير از رهبر خود» خط كشيده و در حاشيه آن نوشته: «يعني چه؟»
سند زير غوغاي پس از انتشار كتاب و فشار ماسون ها بر رائين را چنين منعكس مي كند:
تاريخ: 7/5/1348
به: تيمسار مديريت كل اداره هشتم
از: دايره دوم عمليات شوروي 813/ج
موضوع: ملاقات با منبع 1498
محترما به استحضار مي رساند:
ضمن ملاقاتي كه در تاريخ 7/5/48 با منبع 1498 در محل كارش به عمل آمد نامبرده اظهار داشت: در ملاقاتي كه با مورخ الدوله سپهر نموده نامبرده از طرف جامعه فراماسيون ها به منبع پيغام داده كه فراماسيون ها حاضرند مبلغ دويست هزار تومان به منبع بدهند تا منبع جلد چهارم كتاب خود را به چاپ نرساند يا اينكه اگر خواست به چاپ برساند نبايد اسمي از جناب آقاي هويدا نخست وزير ايران درآن باشد ولي ذكر نام شريف امامي مانعي ندارد و چون منبع در اين زمينه قصد شانتاژ نداشته از قبول اين وجه خودداري نموده است كه متعاقب آن به منبع اعلام داشته اند پس در اين صورت شما بهتر است كشور ايران را ترك نموده و مقيم آرژانتين شويد. منبع اظهار داشته اگر قرار باشد از ايران بروم به كشورهاي اروپايي مسافرت خواهم نمود. ضمناً منبع درنظر دارد در اين مورد با تيمسار مديريت كل تماس گرفته و مراتب را به استحضار برساند.
مديركل هشتم ساواك (ضد جاسوسي) درحاشيه گزارش فوق نوشته:
فوراً وقت بدهيد كه منبع درخارج از اداره با اينجانب ملاقات نمايد تا بعداً جريان گزارش آن به عرض برسد. 9/5/1348
پي نوشت بعدي چنين است:
قرار شد منبع ساعت 00/17 دوشنبه مورخه 11/5/48 با تيمسار مديريت كل ملاقات نمايد. 85
سند ديگر نشان مي دهد كه پس از انتشار كتاب، ساواك به شايعه سازي براي نفي پيوند رائين با اين سازمان دست مي زد:
چند گزارش دراين هفته داريم كه ساواك مانع مسافرت او به لهستان شده است.
حقيقت امر اين است كه نه دفتر تحقيق، او متعلق به ساواك است و نه اينكه ساواك مانع مسافرت او شده، بنابراين شايعات چندان پايه و اساسي ندارد.
نصيري جمله «ساواك» مانع مسافرت او به لهستان شده است» را مشخص كرده و در حاشيه آن نوشته است:«اين شايعه را به وسيله منابع بيشتر منتشر نمائيد.» 86
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
80- سند ساواك، 17/9/.1345
81- به اسناد پيوست (شماره هاي 7 و 8) مراجعه شود.
82- سند پيوست (شماره 9).
83- علي اصغر اميراني، اسماعيل پوروالي، اسعد رزم آرا، دكتر بهزادي، كاظم زرنگار.
84- سند پيوست (شماره 10).
85- سند پيوست (شماره 11).
86- سند ساواك، 17/5/.1348
پاورقي

 



آيت الله بروجردي و مبارزه با بهائيت
نقش آفرينان عصرتاريكي - 14

مرتضي صفارهرندي
فقيه آينده نگر
مشرب سكولار سياسيوني مثل مصدق در نحوه تعامل با گروه ها و فرقه هاي منحرف، انگيزه آيت الله بروجردي را براي عدم ورود به عرصه سياسي فزوني مي بخشيد. در يك مورد حجت الاسلام فلسفي از سوي آيت الله بروجردي مأمور شد تا به ملاقات مصدق برود و با متذكر شدن كثرت شكايات مردم در نزد آيت الله بروجردي از مسأله سازي بهائيان، خواستار اقدامي از سوي او شود. مرحوم فلسفي مي گويد:
«دكتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه اي تمسخرآميز قاه قاه و با صداي بلند خنديد و گفت: آقاي فلسفي، از نظر من مسلمان و بهايي فرقي ندارد. همه از يك ملت و ايراني هستند... موقعي كه به محضر آيت الله بروجردي رسيدم و اين جمله را گفتم، ايشان نيز به حالت بهت و تحير پيام وي را استماع كرد.»77
آيت الله بروجردي تلاش پيگيري در مبارزه با بهائيت داشت و مرحوم فلسفي در اين مبارزه نقش مهمي را ايفا مي كرد. فشار مرحوم بروجردي به شاه در اين مورد، يك بار باعث شد كه شاه با خواسته تخريب حظيره القدس (مركز بهاييت در ايران) موافقت كند. مرحوم سلطاني طباطبايي از آيت الله بروجردي نقل مي كند كه پس از چند روز از اين توافق، فرستاده اي از دربار اطلاع داده است كه شاه به دليل مخالفت سفارت آمريكا با اين اقدام، از تصميم خود منصرف شده است.78
مقدس نمايان و عوامل نامحسوس دربار، تلاش زيادي براي دور نگه داشتن آيت الله بروجردي از مسائل سياسي داشتند. اما هميشه در اجراي اين نيت موفق نبودند. شايد تناقض هاي عملكرد رژيم شاه نيز در اين عدم توفيق بي تأثير نبود. آيت الله بروجردي از يك سو شاهد ادعاي اسلام پناهي رژيم شاهنشاهي بود (و حتي گاه متقاعد مي شد كه در مقابله با خطر الحاد كمونيسم مي توان از اين رژيم استفاده كرد) اما از سوي ديگر، گرايش هاي زرتشتي گري حكومت پهلوي باعث احساس خطر مي شد. از لشكر آذربايجان خبر رسيده بود كه در مراسم چهارشنبه سوري قرار است آتشكده هايي برفراز دو كوه ايجاد شود و نظاميان به آن اداي احترام كنند. آيت الله بروجردي نامه محرمانه و شديداللحني به شاه نوشت. مضمون نامه چنين بود:
وقتي ما درباره شما مي نويسيم «خلدالله ملكه» منظورمان اين است كه خلدالله ملك پادشاه اسلامي و اسلام پناه. اما اگر بنا باشد پادشاه ما به آتش پرستي بگرايد همان مبارزه اي كه درصدر اول اسلام با آتش پرستان بود، اكنون نيز شروع خواهد شد.
مرحوم آيت الله بدلا كه راوي اين ماجراست مي گويد:
«شاه پس از خواندن اين نامه، فورا گفته بود كه آن مراسم را متوقف كنند.»79
يكي ديگر از اقدامات سياسي مؤثر آيت الله بروجردي مربوط به زماني است كه شاه در ادامه برنامه هاي غرب گرايانه پدرش قصد داشت همانند كشور تركيه، حروف لاتين را جايگزين حروف فارسي كند. آيت الله بروجردي در يك موضع گيري صريح اعلام كرد:
«هدف اينان از تغيير خط، دور كردن جامعه ما از فرهنگ اسلامي است. من تا زنده ام اجازه نمي دهم اين كار را عملي كنند، به هر جا كه مي خواهد منتهي شود.»80
اين موضع سرسختانه نيز باعث توقف رژيم در اقدام خود شد.
بي شك آيت الله بروجردي را بايستي بزرگترين مانع رفرم اقتصادي مورد توصيه آمريكا در ايران واپسين سال هاي دهه 30 دانست، زماني كه اولين مرحله اين برنامه قرار بود عملي شود، شاه در نامه اي به آيت الله بروجردي با لحني تحكم آميز اظهار داشت:
«ما دستور داديم قانون اصلاحات ارضي مانند ساير ممالك اسلامي اجرا شود.»
آيت الله بروجردي يك جلسه مشورتي با چند تن از بزرگان حوزه علميه قم و از جمله امام راحل(ره) برگزار كرد. در اين جلسه امام خميني(ره) از آيت الله بروجردي خواسته بودند كه در پاسخ نامه به شاه متذكر شود به كار بردن عبارت «ما دستور داديم» از سوي شاه، نقض قانون اساسي مشروطه است. چند روز بعد آيت الله بروجردي پاسخي به اين مضمون را براي شاه ارسال كرد:
«شما كه مي گوييد در ممالك ديگر اسلامي، قانون اصلاحات اجرا شده است، آن ممالك اول جمهوري شدند و بعد اصلاحات ارضي اجرا شد.»81
شاه بعدها در كتاب انقلاب سفيد، بدون ذكر نام آيت الله بروجردي، وي را به عنوان «كسي كه از اصلاحات دنيا اطلاع نداشت و جلو اين كار را گرفت» ياد كرده بود. مخالفت آيت الله بروجردي در آن مقطع، به قدري براي شاه ناگوار بود كه مرحوم آيت الله محمد فاضل لنكراني معتقد است:
«به عقيده من همين مخالفت، منتهي به مرگ آيت الله بروجردي شد. من حدس نزديك به يقين دارم كه ايشان به مرگ طبيعي از دنيا نرفته است. بلكه توطئه رژيم شاه بود كه به وسيله برخي از دكترها اجرا شد.»82
درست است كه مقدس نمايان در زمان آيت الله بروجردي بارها از اقدامات نوگرايانه و احياگرانه در حوزه هاي علميه ايران ممانعت كردند، اما تاريخ گواهي مي دهد كه آيت الله بروجردي براي اولين بار، دست به كارهايي زد كه ثمرات آن در سال هاي بعد، در بزرگترين تحول سياسي تاريخ اين سرزمين، مورد استفاده قرارگرفت.
مرحوم بروجردي اولين كسي بود كه دامنه تبليغ تشيع را با فرستادن نمايندگاني به هامبورگ آلمان و نيز آمريكا، به اتباع ايراني و غيرايراني مقيم غرب تسري داد. دستورات آن مرحوم درباره مدارا با زنان بي حجاب مراجعه كننده به مركز اسلامي هامبورگ نشان دهنده افق فكري آينده نگر اوست.83
آيت الله بروجردي ابتدا روي خوشي به حضور روحانيون در دانشگاه ها نشان نمي داد. اما مدتي بعد در پاسخ به تقاضاي شهيد آيت الله دكتر بهشتي اين نكته را متذكر شده بود كه اين حضور اگر به قصد تأثيرگذاري باشد، مفيد خواهد بود.84
هر چه در رفتارهاي مرحوم آيت الله العظمي بروجردي دقيق تر شويم به اين نكته بيشتر واقف خواهيم شد كه پرهيز او از ورود به مسائل سياسي، صرفاً به تحليلي كه او از وضعيت موجود داشته، مربوط مي شده است.
اين سخن را آيت الله مكارم شيرازي]17[ شخصا از آن بزرگوار شنيده است:
«ما چگونه مي توانيم مسائل سياسي را از مسائل ديني جدا سازيم، در حالي كه حج يكي از عميق ترين عبادات اسلامي است كه رابطه انسان را با خدا به طرز نيرومندي برقرار
مي سازد... ولي با اين حال، بعد سياسي آن به قدري نيرومند است كه از مهمترين اركان سياست اسلامي محسوب مي شود.»85
شاگردان آيت الله بروجردي تأكيد دارند كه او به ولايت فقيه در حد يك «ضروري دين» اعتقاد داشته و برخي اوقات، آن را در حد توانايي خود، اعمال مي كرده است. به گفته مرحوم آيت الله علي پناه اشتهاردي، آيت الله بروجردي در بيان هدف خود از تدريس مبحث قضا تأكيد داشته كه قصد دارد بفهماند موازين قضايي اسلام به مراتب عالي تر و محكم تر از قوانين قضايي است كه از اروپا براي ما سوغات آورده اند.86
در زماني كه بخش عمده اي از توان شيعه و سني به مجادلات غير علمي و تفرقه ساز معطوف بود، آيت الله بروجردي، نگاه ويژه اي به بين الملل اسلامي و تقريب مذاهب اسلامي داشت. او در واپسين روزهاي عمر، دل نگران سفر مرحوم شيخ محمدتقي قمي دبير دارالتقريب بين المذاهب اسلامي به مصر بود.87 دستور جمع آوري يك كتاب كه در آن به مقدسات اهل سنت اهانت شده بود و حتي منع انتشار يكي از قسمت هاي كتاب بحارالانوار به نام «فتن و محن» از سوي آيت الله بروجردي از عزم جدي او براي اتحاد جهان شيعه و سني حكايت ميكند.88 آن عزم راسخ اگر هيچ نتيجه اي جز اين نداشت كه شيخ محمود شلتوت رئيس جامع الازهر مصر، اجازه عمل به مذهب شيعه را صادر كرد، كافي بود.
اين تلاش در زماني صورت مي پذيرفت كه جنگ، بين رژيم غاصب صهيونيستي و اعراب درگرفته بود. در همين ايام يكي از علماي بزرگ، در سخنراني هاي خود مباحثي را درباره خلفا بيان مي كرد. به گفته يكي از شاگردان آيت الله بروجردي، وي از چنين سخنران هايي، در آن اوضاع و احوال كه سرزمين هاي اسلامي به اشغال صهيونيست ها درآمده بود و مسلمين قتل عام مي شدند، گلايه كرده بود.89
مرجع تقليدي با چنين انديشه فراملي و حتي فرامذهبي را چگونه مي توان در شمار طرفداران جدايي دين از سياست انگاشت. هيچ گاه نمي توان تمام آنچه را از آيت الله بروجردي و بيت او بروز كرده است عين صواب و صلاح انگاشت. اما نگاه به او را نبايد صرفاً در نحوه تعامل او و همراهانش با رهبران تاريخ سازي مثل كاشاني و نواب صفوي مورد توجه قرار داد. بروجردي، كاشاني و نواب صفوي به رغم تفاوت هاي ظاهري در روش، هر يك بنيان هاي مباركي را پي ريزي كردند كه در ساليان بعد به صورت اجزاي مكمل يك مجموعه هماهنگ، زمينه هاي شكل گيري انقلاب اسلامي را تسهيل كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
77- خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفي، ص132-133.
78- آيت الله سلطاني طباطبايي، حوزه، شماره 43 و 44، ص 49.
79- آيت الله سيدحسين بدلا، حوزه، همان، ص 100.
80- آيت الله محمد فاضل لنكراني، همان، ص 154.
81- آيت الله بدلا، همان، ص 102.
82- آيت الله فاضل لنكراني، همان، ص 154.
83- آيت الله بدلا، همان، ص 104.
84- رك: عبدالعلي باقي، فصلنامه ياد، شماره 9، زمستان 66، ص 52.
85- آيت الله مكارم شيرازي، حوزه، همان شماره، ص 268.
86- آيت الله علي پناه اشتهاردي، همان، ص 183.
87- آيت الله شيخ مجتبي عراقي، همان منبع، ص 163.
88- آيت الله واعظ زاده خراساني، همان، ص 225.
89- حسينعلي منتظري، حوزه، همان شماره، ص 253.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14