(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 6 آذر 1389- شماره 19797

قصه ايراني نياز كودك ايراني گشت و گذاري در ادبيات كودك و چالش هاي پيش رو (بخش پاياني)



قصه ايراني نياز كودك ايراني گشت و گذاري در ادبيات كودك و چالش هاي پيش رو (بخش پاياني)

گاليا توانگر
كتاب سفرهاي ماركوپولو با آن تصاوير شگفت انگيزش خيال كودكانه ام را از ارتفاع ديوار چين به هزار توي صحراها و قلعه ها و دربار چين مي كشاند. آن قدر تصاوير اين كتاب را دوست داشتم و آن چنان مجذوب متن شيرينش بودم كه وقتي كارتون ماركوپولو پخش شد، با آن پس زمينه ذهني كه داشتم، روبروي تلويزيون مي نشستم و پلك نمي زدم.
يك دوره هم با كتاب عصر دانياسورها عجين شدم. كسي چه مي داند شايد اولين كتاب ها آن قدر در ذهنيتم تاثير داشتند كه پايه گذار انتخاب هاي بعدي ام در زندگي شد. بعدها زمين شناسي خواندم و هميشه تصاوير و توضيحات همان اولين كتاب جلوي چشمم بود.
حقيقتا اولين كتاب ها نقش كليدي را دارند. سلايق و علاقه فرزندان از محتواي آنها شكل مي گيرد و سال هاي بعد متوجه تاثيرات آنها خواهيم شد به همين دليل است كه پرداختن به مسائل كتاب كودك نه تنها بي اهميت نيست، بلكه مهمترين محور تربيت و فرهنگ سازي محسوب مي شود.
حالا سقف اين خانه- ادبيات كودك- آن قدر بلند است كه مي تواند جوابگوي هر نوع سليقه اي قرار بگيرد. به نظر مي رسد نقدهايي كه بر اين حوزه وارد مي شود بايد نقدي سازنده و ادامه دهنده راه باشد، نه اين كه نقد، عرصه رقابت و از راه به در كردن گروهي باشد. مهمترين منتقدان اين حوزه مخاطبين آن يعني خود كودكان هستند و اتفاقا همين گروهند كه با استقبال و پذيرش يك اثر به ماندگاري و فراگير شدن آن كمك بزرگي مي كنند.
بنابراين درك دغدغه ها، سلايق و نيازهاي فكري اين قشر مهمترين قدم در مسير روشن آينده ادبيات كودك خواهد بود.
يكي از صاحبنظران در وبلاگ خود پيرامون نقد ادبيات كودك اين گونه نوشته است: «نقد ادبيات كودك به نوعي راه رفتن روي لبه تيغ است. براي نقد كتاب كودك بايد جاده هايي را كه پشت سرگذاشته اي برگردي و به كودكي هايت سلام كني. بچه هاي ديروز حالا بزرگ شده اند و براي نوآمدگان مي سرايند و مي نويسند. حرف، حرف حسرت هاي بر زبان نيامده آن سال هاست. تكاپوي يافتن رنگي تازه كه در مداد رنگي پيدا نمي شد.»
دغدغه انتقال تاريخ
هويت و ارزش هاي ايراني
دزدان و حراميان هرچه تلاش مي كردند نمي توانستند آرامش شهر را به هم بريزند و در تاريكي و در خم كوچه ها راه را بر مردم ببندند و اموال آنان را سرقت كنند؛ چرا كه نام پهلوان سعيد و پهلوان صادق لرزه بر اندام نابكاران مي افكند و نفس گرمشان دست حراميان را از هر ستم و جفايي كوتاه مي كرد. سرانجام حراميان تصميم گرفتند دو گروه شده و با پيوستن به دوپهلوان بين آنان تفرقه و جدايي اندازند.
آنچه در بالا خوانديد خلاصه كتاب اشك پهلوان به قلم ميركياني است. خوشبختانه هنوز هم نويسندگان ما دغدغه انتقال تاريخ، هويت و ارزش هاي ايراني در خونشان مي جوشد و هر چند وقت يكبار شاهد كارهاي پخته و خوبي از اين دست هستيم، اما براي رقابت در عرصه بين المللي بايد به گونه اي نوشت كه از متن داستان هاي خودي نتايجي حاصل شود كه براي هر كودكي در اقصي نقاط دنيا قابل لمس و قابل درك باشد. محسن مومني شريف، نويسنده پيرامون فراز و نشيب هاي ادبيات كودك در كشورمان توضيح مي دهد: «يك زماني روي نقطه اوج قرار داشتيم و اين به اوايل دهه 60 تا دهه 70 بر مي گردد. بعد از آن يك عده از نويسندگاني كه كار كودك را شروع كرده بودند به جمع نويسندگان بزرگسال پيوستند. عده اي هم پيرو سبك هاي غربي شدند و به فانتزي نويسي رو آوردند. به نظر مي رسد اين گروه از اهداف اوليه كه مهمترين آنها انتقال ارزش ها و دغدغه هاي خودي بود، دور ماندند.
دسته سوم هم صرفا به ترجمه آثار وارداتي مشغول شدند. در دهه 60 براي ترجمه آثار سختگيري ها و ضوابطي وجود داشت كه در دهه 70 متاسفانه اعمال نظرها به كل برداشته شد. وقتي آمار ترجمه ها بالا رفت، ناشر ديگر براي چاپ نويسندگان خودي ريسك نمي كرد و از آن سو انگيزه كار در نويسنده هم به حداقل رسيد.»
شايد نويسندگان پيرو قالب هاي وارداتي فكر مي كنند كه آنچه برگرفته از سليقه ايراني و ذائقه بومي است، مخاطب پيدا نمي كند و لذا به فانتزي نويسي گرايش پيدا كرده اند. مومني شريف صراحتا توضيح مي دهد: «اصلا اين طور نيست و اين كه برخي خيال مي كنند كارهاي بومي بي مخاطب مي ماند، واقعيت ندارد. ما به تجربه دريافته ايم كه بايد سوژه بكر و پرداخت خوب باشد و حتي اگر سوژه برگرفته از دغدغه هاي بومي باشد، مورد استقبال قرار مي گيرد. امير كوچولوي هشتم نوشته حسين فتاحي از اين دست تجربه هاست كه اتفاقا مورد استقبال قرار گرفت. يكي از مشكلات ما اين است كه در آثار كودك و نوجوان آينده پژوهي نداريم. نبايد خيلي در قديم ماند. دنبال اين باشيم كه در آثارمان براي مخاطب كودك آينده اي مبتني بر ارزش ها ترسيم كنيم.»
سوژه هايي برگرفته از زندگي نويسنده
ماهي سرخ شده جايش كجاست؟ اين ديگر چه سوالي است؟ جايش روي ميز، توي ظرف، كنار سبزي پلو؛ براي خوردن. بله! قبول دارم به يك شرط؛ بو ندهد؛ آن بوي تند دريا. دماغم را مي گيرم. پدر مي گويد: «ماهي يعني بوي تند دريا.» من دماغم را مي گيرم و از كنار ماهي سرخ شده و نشده رد مي شوم. ديگري مي گويد: «ماهي سرخ شده، جايش داخل شكم است. اين ديگر برو برگرد ندارد؛ آماده شده است تا من او را با لذت ببلعم. دهانشان را باز كرده اند و مي گويند: «ماهي سرخ شده! ماهي سرخ شده!» اما يكي ديگرهم مي گويد ماهي سرخ شده جايش در درياست. او يك داستان نويس است. يعني داستان نويس ماهي هاي سرخ شده را مي برد و به دريا مي ريزد! نه، او هم آدم است. ماهي سرخ شده را مي خورد. تيغ هايش را در مي آورد. گوشت تنش را مي گذارد لاي دندان هايش، مي جود و قورت مي دهد. اما او كه داستان نويس است، وقتي مي خواهد داستان بنويسد، از خودش، از ذهن خودش مي آيد بيرون. مي رود در ذهن يك ماهي سرخ شده. مي رود در يك ذهن مرده. داستان نويس مي تواند هيچ كس نمي تواند بداند يك نفر وقتي مي ميرد، در ذهنش چه اتفاقي مي افتد؟ اما داستان نويس مي رود در ذهن مرده يا مردگان. بعد، براي من و تو از آن جا مي گويد.
نويسنده ژاپني رفته است داخل ذهن ماهي سرخ شده و با چشم هاي خشكيده او همه چيز را مي بيند و حس مي كند. اردك ماهي خال مخالي سرخ شده است. در يك ظرف سفيد است روي ميز. مي خواهد ناهار باشد يا شام يك نفر. ماهي سرخ شده ذهن اوگوما را وسوسه مي كند و به داستان مي آيد تا تو را كه پاي ميز نشسته اي و چنگالت را در دست گرفته اي با قاشق و دهانت را داري باز مي كني براي خوردنش، به يك سفر ببرد؛ برود؛ سفري به اعماق ذهن ديگران. از پاي سفره بلندت مي كند و بر دوش هاي سفر مي نشاندت.
به نظر مي رسد اكثر نويسندگان كودك در دنيا متوجه پرداختن به سوژه هايي برگرفته از زندگي خود هستند. اوگوما هيدئو نويسنده ژاپني در كتاب ماهي سرخ شده اگر چه به دنياي فانتزي هم چشم داشته، ولي از دريا كه براي كودكان ژاپني كاملا ملموس است، مي گويد. اين نويسنده به ذهن يك ماهي سرخ شده سفر مي كند و از آنجا ذهن مخاطب را به يك سفر دلچسب مي كشاند.
بچه ها را كتابخوان تربيت كنيم
خوشا به حالت اي روستايي/ چه شاد و خرم چه باصفايي...
اين شعر فراموش نشدني سروده جعفر ابراهيمي (شاهد) است كه در سال هاي كودكي خود زيرلب زمزمه مي كرديم و روي مربع هاي لي لي مي پريديم.
ابراهيمي حالا با همان صداي مهربان و تواضع هميشگي اش برايمان مي گويد: «بگذاريد به جاي نقد يك تاريخچه اي از ادبيات كودك به ويژه بعد از انقلاب برايتان بگويم، چرا كه ايرادهايي هم كه مي گيريم، نشان دهنده اين است كه ادبيات كودك كشورمان در دنيا معرفي شده و به جايگاه مطلوبي رسيده ايم. آقاي محمود كيانوش يكي از شاعران حوزه ادبيات كودك ساكن لندن در سال 1360 طي نامه اي برايم نوشته بود: ما پيش از انقلاب همه هم و غممان اين بود كه بگوييم در دنيا چيزي تحت عنوان ادبيات كودك وجود دارد كه ما آن را نداريم، خوشبختانه شما بعد از انقلاب اين كار را كرديد و اين حوزه پايه گذاري شد.»
وي ادامه مي دهد: «قبل انقلاب ناشر تخصصي كتاب كودك نداشتيم. فقط كانون پرورش فكري و انتشارات اميركبير برخي عناوين را چاپ مي كردند.
بعد از سال 60 بود كه به ويژه از طريق كيهان بچه ها به اين حوزه پرداخته شد و چيزي تحت عنوان ادبيات كودك تخصصي شد.»
ابراهيمي علاوه بر اين كه به آن دوران طلايي اشاره هاي فراواني دارد، به چالش هاي اخير نيز گريزي زده و مي گويد: «دغدغه من اين است كه آن روزها يك عنوان داستان كودك و نوجوان دست كم بين 20 تا 50هزار نسخه تيراژ داشت، در حالي كه امروز آمار مخاطبين به سه برابر رسيده، ولي هر عنوان در هر نوبت چاپ فقط هزار تا پنج هزار نسخه تيراژ دارد: آن روزها رماني كه مسلسل وار در كيهان بچه ها چاپ شده بود و بعد به صورت كتاب وارد بازار شد در چاپ دوم به 20 هزار نسخه تيراژ رسيد!»
از اين شاعر پيشكسوت سؤال مي كنم: «شايد آن روزها تعداد رمان هاي كودك و نوجوان انگشت شمار بوده است، اما امروز عناوين بسيار متعددند و اين موضوع دليلي براي تيراژ پايين باشد.» وي پاسخ مي دهد: «من زياد به اين دليل معتقد نيستم. چون كتاب هاي خوب با تبليغات خوب از سوي قشر كودك و نوجوان كه انگيزه مطالعه شان نسبت به قشر بزرگسال بيشتر هم هست، با استقبال خوبي روبرو مي شود. من فكر مي كنم مشكل اصلي اين است كه بچه هاي ما سرگرم اينترنت و بازي هاي كامپيوتري شده اند و از دنياي مطالعه جدا افتاده اند. متأسفانه برنامه هاي تبليغي صدا و سيما در حوزه كتاب و كتابخواني هم بسيار كوتاه است و معمولا در ساعات پاياني شب يعني زماني كه همه خوابند، پخش مي شوند.» اين شاعر بلندآوازه به برف سفيد تجربه كه بر موهايش نشسته و سي ويك سال تلاش مستمر خود اشاره كرده و صادقانه مي گويد: «الان بيشتر دوست دارم سرگرم كارهاي دلي شوم و صرفاً با توجه به علاقه هاي خود و سوژه هاي شخصي بنويسم، ولي پيدا كردن ناشر كار سختي است: ناشران بيشتر دوست دارند از كارهاي ترجمه اي استفاده كنند تا حق التأليف نويسنده را نپردازند و اين يكي از مشكلات سد راه نويسندگان حوزه ادبيات كودك است.»
آثار معناگرا
در حوزه كودك با ماندگاري جهاني
عجيب بود رابطه ميان اين پدر و پسر. من گمان نمي كنم در تمام عالم، ميان يك پدر و پسر اين همه تعلق، اين همه عشق، اين همه ارادت حاكم باشد. من مبهوت اين رابطه ام. گاهي احساس مي كردم كه رابطه حسين و علي اكبر فقط رابطه يك پدر و پسر نيست. رابطه باغبان با زيباترين گل آفرينش است. رابطه عاشق و معشوق است. رابطه دو انيس و همدل جدايي ناپذير است. احساس مي كردم رابطه علي اكبر با حسين فقط رابطه يك پسر با پدر نيست. رابطه ماموم و امام است. رابطه محب و محبوب است و اگر كفر نبود، مي گفتم رابطه عابد و معبود است. نه... چگونه مي توانم با اين زبان الكن به شرح رابطه ميان دو اسم اعظم بپردازم؟
اين كتاب يكي از ناب ترين روايات ادبي هنري از واقعه كربلاست. «عقاب» مركب حضرت علي اكبر(ع)، براي سيلي از اتفاقاتي كه براي فرزندش افتاده حكايت جانسوزي را روضه خواني مي كند. سيدمهدي شجاعي نويسنده اين كتاب لبريز زيبايي و معنويت از سي وشش مقتل معتبر و درجه اول استفاده كرده است.
از اين دست كارها در حوزه ادبيات كودك و نوجوان اگر چه تا شمارگان بيشتر نادر محسوب مي شوند، ولي مسيري را گشوده اند كه هويت ادبيات كودك را پروبالي بخشيده است. انتظار اين است كه نويسندگان توانمند ما در اين حوزه با اين قبيل كارها آثار ارزشي و پرمحتوايي را پيش روي مخاطب جهاني قرار دهند.
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14