(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 6 آذر 1389- شماره 19797

اسلام گرايان و مجاهدين خلق
نقش آفرينان عصرتاريكي - 21

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




اسلام گرايان و مجاهدين خلق
نقش آفرينان عصرتاريكي - 21

مرتضي صفارهرندي
اولين تعامل هاي اسلام گرايان و مجاهدين خلق
سرنوشت سازمان مجاهدين خلق از نفوذ عناصر بي دين ناشي نمي شد، بلكه مباني فكري آنها فرجامي را جز آنچه به وقوع پيوست، اقتضا نمي كرد. لطف الله ميثمي]8[ از عناصر ديرين مجاهدين خلق كه هم اكنون نيز از بخش عمده اي از عملكرد گذشته اين سازمان دفاع مي كند، ماجرايي شنيدني نقل مي كند. او مي گويد، مسعود احمدزاده (از مؤسسان سازمان چريك هاي فدايي خلق) در زندان به مهدي ابريشمچي (از اعضاي مجاهدين خلق) گفته بود:
«شما يك پوسته ايده آليستي داريد و مثل جوجه كه رشد مي كند و پوسته را مي شكند اين پوسته در حال شكستن است و به زودي هسته ماترياليستي آن بيرون مي زند و نمايان مي شود.»152
در جبهه اسلام گرايان كمتر كسي اين معنا را به درستي دريافت. ترديدي نيست كه فضاي اختناق و جوّ بسته سازمان اجازه رسيدن جزوات داخلي را به دست انديشمندان بزرگي مثل شهيد مطهري نمي داد. براساس آنچه در خاطرات و اسناد وجود دارد دست كم از سوي شهيد مطهري، آيت الله طالقاني، حجت الاسلام مجدالدين محلاتي و حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني و آقاي منتظري نامه هايي به منظور جلب كمك به مجاهدين خلق براي امام ارسال شده بود. در نامه اي كه آقاي هاشمي رفسنجاني در اواخر شهريور 1350 به امام نوشته بود، مجاهدين خلق به عنوان «جوانان مسلمان، تحصيلكرده، فداكار، مؤمن، پاك، متعبد و آشنا به معارف اسلام و جهان بيني اسلام و صددرصد مذهبي و تا آنجا كه ما اطلاع پيدا كرده ايم خالي از نقاط ضعف» توصيف شده بودند.153 آقاي منتظري هم در نامه خود به امام از «تصلب آنان نسبت به شعائر اسلامي و اطلاعات وسيع و عميق آنان بر احكام و معتقدات مذهبي» سخن به ميان آورده بود.154 بلاترديد اولين كسي كه دو سال قبل از اعلام كنار گذاشتن اسلام توسط رهبري سازمان مجاهدين خلق به انحراف فكر اين عده پي برد، امام خميني بود.
اولين اقدامات مجاهدين خلق تماس با سازمان الفتح فلسطين در فرانسه و سپس لبنان و اردن بود تا ترتيب آموزش جنگ هاي چريكي در اردوگاه هاي فلسطيني براي آنان داده شود. در اولين سفرها براي اعزام اعضا به اردوگاه هاي فلسطيني كه به صورت آبي و از طريق دبي انجام شده بود، آنها توسط پليس انگليسي دبي شناسايي و دستگير شدند. گروهي از اعضاي سازمان كه در ميان آنها افرادي مثل حسين احمدي روحاني]9[ و مشكين فام حضور داشتند، براي آزادي اين افراد از طريق هواپيمايي كه براي بازگرداندن آنها به ايران اختصاص يافته بود، اقدام و آن را به بغداد منتقل كردند. رژيم عراق اين عده را ابتدا مورد بازجويي و شكنجه قرار داد.
سازمان فردي به نام تراب حق شناس را با نامه اي از سوي آيت الله طالقاني كه در آن از مجاهدين خلق با تعبيري كه قرآن كريم از اصحاب كهف ياد مي كند، ياد شده بود، به سوي حضرت امام رهسپار كرد. امام از پذيرش وساطت براي آزادي اين افراد به دليل نگراني از سوءاستفاده حزب بعث از اين اقدام خودداري كردند، اما اين بهانه اي شد تا با آزادي اين افراد، حسين روحاني (نويسنده كتاب شناخت) در جلساتي با امام كه حدود هفت ساعت طول كشيد، به تشريح اعتقادات سازمان بپردازد. در اين ملاقات كه روحاني تاريخ آن را سال 1351 بيان مي كند او از سوي مجاهدين خلق مأموريت داشت تأييد محكمي را از سوي حضرت امام براي اين سازمان فراهم سازد. حسين روحاني بعدها گفت كه پس از تلاش فراوان در اين زمينه امام دست كم در سه مورد با اعتقادات آنها (شامل تئوري تكامل انواع داروين، تحليل مادي از موضوع معاد و جنگ مسلحانه) ابراز مخالفت كرده بود. حجت الاسلام سيدمحمود دعايي كه واسطه اين ديدار بود، بعدها چنين گفت:
«من سمپات اين سازمان بودم. من ساعت ها با امام صحبت كردم بلكه بتوانم يك جمله از امام در يك اعلاميه بگيرم كه در دفاع از سازمان و يا يكي از افراد اين سازمان باشد. در يك جلسه خاطرم هست كه من بعد از يك ساعت و نيم صحبت گريه ام گرفت و شايد پنج دقيقه گريستم و نتوانستم حرف بزنم كه بلكه بتوانم حمايت امام از اين سازمان و از راه آنها و شيوه كار آنها كسب كنم. امام مقاومت كرد. خود من سمپات اين سازمان شدم و حتي بالاتر از سمپات رابطه ارگانيك با اين سازمان داشتم. چهار الي پنج سال در اين رابطه كوشيدم به نفع اين سازمان پيش امام يك كلمه تأييد بگيرم، نتوانستم و هيچ كس نتوانست.»155
احساس خطر امام در آن ايام در برخي از پيام هاي امام مشهود است. در همان سال ايشان در پيامي به دانشجويان مسلمان مقيم آمريكا و كانادا تأكيد مي كنند:
«مبادا قرآن مقدس و آئين نجات بخش اسلام را با مكتب هاي غلط و منحرف كننده اي كه از فكر بشر تراوش كرده است، خلط نماييد.»156
شايد يكي از انگيزه هاي روحانيون مبارز در تأييد مجاهدين خلق به عنوان يك گروه اسلامي، فضايي بود كه پس از مطرح شدن جريان سياهكل در مطبوعات به نفع ماركسيستها در بين مبارزين ايجاد شده بود. در واقع آنها از محوريت ماركسيست ها نگران بودند. جريان سياهكل كاركردهاي ديگري هم داشت. مجاهدين خلق پيش از زمان برنامه ريزي شده تصميم گرفتند عمليات نظامي خود را آغاز كنند. دو عمليات ناموفق گروگانگيري شهرام پسر اشرف پهلوي و اقدام براي انفجار يك دكل برق در شمال غرب تهران به منظور اختلال در تبليغات مربوط به جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي، تحركاتي بود كه به دنبال تصميم مجاهدين خلق براي آغاز عمليات چريكي شهري (به خاطر احراز ناموفق بودن جنگ چريكي روستايي در جريان سياهكل) انجام شد. اما در جريان بازگشت نيروهاي آموزش ديده مجاهدين خلق به كشور بسياري از ارتباطات لو رفت و در سال 50 تقريباً تمامي كادرهاي اصلي مركزيت سازمان كه آن زمان هنوز نام مجاهدين خلق بر آن نهاده نشده بود و عنوان «سازمان آزادي بخش ايران» را با خود داشت، بازداشت شدند. جالب است كه در موج اول اين دستگيري ها نام غلامعلي حدادعادل و برادرش شهيد مجيد حدادعادل در كنار افرادي مثل سعيد محسن، ناصر صادق، علي باكري، مسعود رجوي]10[، موسي خياباني، لطف الله ميثمي و... ديده مي شود!157
به هر حال تا پايان سال 50 تقريباً تمامي اعضاي اوليه مركزيت سازمان به جز حسين احمدي روحاني (نويسنده كتاب شناخت)، رضا رضايي]11[ و تراب حق شناس دستگير شدند. در اين مدت اعضايي از گروه حزب الله كه عمدتاً از بقاياي حزب ملل اسلامي و افرادي مثل محمدمفيدي، باقر عباسي، احمد احمد، عليرضا سپاسي آشتياني بودند، با وساطت فردي به نام مصطفي جوان خوشدل به مجاهدين خلق پيوسته بودند.
افرادي مثل جواد منصوري]12[ و برادرش احمد منصوري به عنوان اعضاي اوليه مركزيت حزب الله در مخالفت با اين ادغام گروه را ترك كردند. اما افرادي مثل سپاسي آشتياني، مفيدي و عباسي در اولين مراحل پيوستن به مجاهدين خلق مأموريت ترور سرتيپ طاهري رئيس اداره زندان هاي شهرباني را در 22 مرداد 51 با موفقيت به انجام رسانده و در اثر بي احتياطي بلافاصله بازداشت شدند.
پس از دستگيري هاي سال 1350 احمد رضايي]13[ درصدد احياي سازمان برآمد. او داراي سابقه حضور و فعاليت فرهنگي در مسجد جليلي نزد آيت الله مهدوي كني]14[ و مسجد هدايت (آيت الله طالقاني) بود. حتي به گفته آيت الله مهدوي كني، احمد رضايي ايده هاي كتاب «راه حسين» را كه متأثر از كتاب «شهيد جاويد» و نيز افكار ماركسيستي بود، قبل از انتشار با ايشان مطرح كرده بود.158 يك عضو آن روزهاي سازمان به نام محمد محمدي گرگاني مي گويد احمد رضايي امكانات مالي سازمان را از طريق روحانيوني مثل آيت الله رباني شيرازي، حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني و آقاي منتظري تأمين مي كرده است.
شايد احمدرضايي از آخرين افراد مهم مجاهدين خلق بود كه تعلقات مذهبي شخصي او به رغم داشتن افكار التقاطي ماركسيستي، از كنار گذاشته شدن كامل دين در اين سازمان مانع شده بود. دفاعيات و اعلاميه هاي مجاهدين خلق تا اين دوره هم داراي مضاميني همچون حمايت از امام خميني، اعتراض به كشتار عزاداران سيدالشهدا در 15 خرداد 42 و... است.
راهيابي يكي از اعضاي سازمان به نام تقي شهرام]15[ به مركزيت سازمان در واقع تير خلاصي به پوسته مذهبي سازمان بود كه از ابتدا محتواي ماركسيستي سازمان را دربر گرفته بود. به عبارت ديگر سرنوشت محتوم خروج مجاهدين خلق از اسلام چيزي نبود كه صرفاً به علت تسلط فردي به نام تقي شهرام حاصل شده باشد. به اذعان يكي از افراد متمايل به نهضت آزادي به نام محمدمهدي جعفري، رجوي كه در اولين مراحل دستگيري رهبران سازمان به زندان افتاده بود، صريحا گفته بود خود را يك ماركسيست مي داند. محمد حنيف نژاد مؤسس سازمان هم در زندان اين ايده را مطرح كرده بود كه به دليل انهدام مركزيت سازمان هواداران آن در اختيار گروه ماركسيست چريك هاي فدايي خلق قرار داده شوند.
تير خلاص بر ظاهر ديني مجاهدين خلق
پيش از آن كه مركزيت مرتد سازمان مجاهدين خلق در سال 1354 تير خلاص را به گرايش ديني آن بزند، اين سازمان در كنار مباني فكري مستعد ارتداد، دچار يك انحطاط عمل گرايانه بود. ماجراي قتل يكي از اعضا به نام جواد سعيدي در سال 52 يكي از نمونه هاي روشن براي اثبات اين مدعاست. او به دليل احساس ناتواني از ادامه همراهي با مبارزه مسلحانه به طلبگي و يك زندگي منزوي روي آورد. در سال 51 مركزيت سازمان با حضور افرادي مثل رضا رضايي براي اولين بار او را به طور مخفي به مرگ محكوم كرد و مسئوليت اين اقدام را به كاظم ذوالانوار سپرد. اما با دستگيري ذوالانوار و سپس خودكشي رضا رضايي در يك عمليات تعقيب و گريز، اين برنامه در سال 52 و با كشاندن سعيدي به تهران به بهانه اعزام او به خارج در يك زيرزمين و توسط بهرام آرام]16[ اجرا شد. جنازه او تكه تكه و سپس در جاده آبعلي سوزانده و در چند نقطه مختلف دفن شد.159
راه يافتن تقي شهرام و بهرام آرام به مركزيت سازمان مجاهدين خلق در واقع يك عامل سرعت بخش براي شكل گيري يك امر محتوم بود. تقي شهرام كه از ابتداي پيوستن به مجاهدين خلق، داراي اعتقادات ماركسيستي بود، در زندان تحت آموزش هاي ماركسيستي مصطفي شعاعيان و نيز رهبر گروه كمونيستي ستاره سرخ قرار گرفت. سپس با كمك يك افسر پليس به نام احمديان به اتفاق عضو گروه ستاره سرخ از زندان فرار كرد. اين اقدام باعث ارتقاي جايگاه او در سازمان ازهم پاشيده مجاهدين خلق شد. مجيد شريف واقفي اصرار داشت كه شهرام به دليل تحت تعقيب بودن، مبارزات خود را در خارج از كشور ادامه دهد، اما تقي شهرام با ماندن در داخل، عملا رهبري سازمان را پس از مرگ رضا رضايي به دست گرفت.
در پاييز سال 1352 تقي شهرام جزوه سبزرنگي را منتشر كرد كه در آن سؤالات شبهه افكني درباره اسلام مطرح شده بود. نكته قابل تأمل در اين شبهه افكني ها شباهت زياد برخي از شبهات مطرح شده با مسائلي است كه در سال هاي اخير از سوي تجديدنظرطلبان مورد اشاره قرار گرفت. در «جزوه سبز» سؤالاتي درباره تناقض بين ماترياليسم تاريخي و پذيرش وحي و نبوت، مسأله برده داري در قرآن، نگرش قرآن به زن و... مطرح شده بود. اظهارات عناصر اصلي سازمان از آن روزها حاكي از آن است كه طرح اين شبهات در كنار از بين بردن حساسيت به مسائلي مثل قضا شدن نماز، پيشنهاد جايگزيني كار فكري به جاي نماز و حذف تدريجي آموزش متون مذهبي، فضاي مخوف خانه هاي تيمي مجاهدين خلق را آماده پذيرش اتفاقي مي ساخت كه درسال 1353 افتاد.
با انتشار مقاله «پرچم مبارزه ايدئولوژيك را برافراشته سازيم» ماركسيست شدن سازمان به طور صريح اعلام شد.160 شايد عجيب به نظر برسد، اما چنين جزوه اي تا ماه ها از برخي از اعضاي مذهبي سازمان مخفي نگاه داشته مي شد.
مجاهدين خلق از ابتدا با قشربندي اعضا و سمپات هاي خود، به تناسب تمايلات مذهبي آن ها، اطلاعات را در اختيارشان قرار مي داده اند. ضمن اينكه فضاي خوفناكي كه از ابتدا در اين تشكيلات چريكي ايجاد شده بود، اجازه مقاومت را به هيچ يك از اعضا نمي داد. بهرام آرام، يار اصلي تقي شهرام در ارتداد علني سازمان، صريحا در ديدار با آيت الله طالقاني، وي را به ترور شدن در صورت اعلام مخالفت با تغيير ايدئولوژي سازمان تهديد كرده بود.161
در مدت كوتاه سال هاي 52 و 53 درون سازمان مجاهدين پر از جدايي هاي اجباري همسران از يكديگر و ازدواج تشكيلاتي آنان با افراد ديگر سازمان است. در برخي از موارد زناني به منظور پذيرش عضويتشان در سازمان از همسرانشان جدا شدند ولي هرگز صلاحيت آنها براي عضويت در سازمان مورد تأييد قرار نگرفت.
ماجراي فاطمه فرتوك زاده، همسر احمد احمد غمبارترين حادثه از اين دست است. اين دختر جوان و معلم قرآن، به واسطه ازدواج با احمد احمد جذب سازمان مي شود. سپس سازمان در برنامه هاي توجيهي خود با دادن شخصيت كاذب سازماني به اين زن جوان او را از همسرش جدا مي كند و همسرش پس از مدتي از قتل مشكوك او در محله اي در جنوب تهران مطلع مي شود. خانواده اين زن جوان مي گويند كه او در پيغام هاي خود ترس از به قتل رسيدن همسرش را دليل پذيرش جدايي از او عنوان كرده است.
مورد ديگر مربوط به عضو ديگر سازمان علي ميرزا جعفر علاف است. او ابتدا مجبور مي شود كه براي جدايي از همسرش به هرزگي و ارتباط نامشروع با زنان ديگر تظاهر كند و پس از جدايي از همسرش با كمترين ابراز تمايل براي بازگشت به زندگي عادي در اواخر سال55 توسط سازمان به قتل مي رسد. مرتضي هودشتيان كسي است كه همراه فرد ديگري به نام رضا منيري جاويد توانسته بودند عمليات الكترونيك موفقي را در استراق سمع مكالمات پليس داشته باشند. او زماني كه در اردوگاه هاي الفتح (در لبنان) اندكي در انجام فعاليت هاي آموزش نظامي سستي نشان مي دهد توسط اعضاي سازمان زيرشكنجه قرار گرفته و به قتل مي رسد. كشته شدن محمد يقيني و مرگ مشكوك رفعت افراز (معلم مدرسه رفاه)، واداشتن خواهرش محبوبه افراز به تبعيد اجباري در منطقه ظفار (عمان) به عنوان پزشك و سپس كشتن او در پاريس همگي از سيطره وحشت در خانه هاي تيمي سازمان حكايت دارد.
پس از خودكشي رضا رضايي درجريان تعقيب وگريز ساواك، مركزيت سازمان مجاهدين خلق را تقي شهرام، بهرام آرام و مجيد شريف واقفي تشكيل مي دادند. اما مخالفت شريف واقفي با انتشار مقاله اعلام ارتداد سازمان (پرچم مبارزه ايدئولوژيك را برافراشته سازيم) محكوميت او به كارگري را به دنبال داشت و به محض آن كه سازمان از قصد او براي ايجاد تشكيلات مستقل مطلع شد، به وسيله همسرش ليلا زمرديان او را به مكاني براي ترورشدن كشاند. جنازه شريف واقفي به دست حسين سياه كلاه و محسن سيد خاموشي در بيابان هاي جاده خاوران تهران با بنزين وكلرات سوزانده شد. ترور ناموفق مرتضي صمديه لباف هم دستگيري او در بيمارستان و انتقال به شكنجه گاه ساواك را به دنبال داشت.
وحيد افراخته]17[ كه از افراد ثابت تيم هاي ترور مجاهدين خلق بود پس از دستگيري اعتراف كرد كه تقي شهرام همچنين نقشه ترور آيت الله سيدمحمد بهشتي را طراحي كرده بود.162
البته اين طبيعي ترين اقدام مورد انتظار از مجاهدين خلق بود. آنها پيش از رسيدن به مرحله ارتداد در جريان قشربندي اجتماعي موردنظرشان روحانيت را قشري وابسته به خرده بورژوازي سنتي قلمداد مي كردند كه محرك آن در مبارزه با رژيم، در خطر قرار گرفتن منافع اين طبقه اقتصادي به خاطر غلبه بورژوازي كمپرادور (سرمايه داري وابسته به غرب) در اقتصاد كشور است! آنها معتقد بودند كه از روحانيت تنها براي تأمين مالي ـ آن هم مشروط به پذيرش رهبري مجاهدين خلق ـ بايد استفاده كرد. اما توانايي انديشه اي بزرگاني مثل شهيد بهشتي مي توانست جريان انحراف را از مصادره كردن مبارزات ديني محروم كند. آنچه پس از پيروزي انقلاب اسلامي با شهادت شهدايي مثل مطهري، مفتح، بهشتي، باهنر و... اتفاق افتاد، دنباله برنامه اي بود كه سال ها قبل طراحي شده بود.
حسينيه ارشاد، شريعتي و مجاهدين خلق
در كنار مسائل درون سازمان مجاهدين خلق، توجه به مسائل محافل فكري روشنفكران مذهبي براي شناخت بيشتر جريانات آن روزگار لازم به نظر مي رسد. اين يك واقعيت انكارناپذير است كه سازمان مجاهدين خلق در جذب نيرو به محافلي مثل حسينيه ارشاد، نگاه ويژه اي داشته است. درست يا غلط، تابلو حسينيه ارشاد اواخر دهه 40 و اوايل دهه پنجاه به نام دكتر علي شريعتي است و بسياري از اعضاي سازمان مجاهدين خلق از پاي جلسات درس شريعتي در اين حسينيه به سازمان مجاهدين خلق راه يافتند. جالبتر اينكه شاخصترين افراد جريان انحراف مجاهدين خلق همچون بهرام آرام ابتدا از مريدان درس دكتر شريعتي در حسينيه ارشاد بودند. حسينيه ارشاد در سال 1346 بنيان نهاده شد. مؤسسان اين محفل، شهيد مطهري (به عنوان سخنران)، تاجري به نام محمدهمايون (به عنوان منبع مالي) و وكيل وي، ناصر ميناچي]18[ (به عنوان مدير) بودند.
اندكي بعد در سال 1347 شهيد مطهري از دكتر علي شريعتي]19[ استاديار دانشكده ادبيات دانشگاه مشهد براي سخنراني در حسينيه ارشاد دعوت كرد. شايد آشنايي قبلي شهيد مطهري با محمدتقي شريعتي (پدر دكتر شريعتي) و نيز نگارش مقاله بلند «محمد از هجرت تا وفات» توسط علي شريعتي در كتاب محمد خاتم پيامبران، وي را در ذهن آن شهيد به عنوان يك استعداد قابل بهره جويي براي تبليغ اسلام در ميان دانشجويان ترسيم كرده بود.
دو سال پس از ورود شريعتي به حسينيه ارشاد با تيره شدن روابط شهيد مطهري با دست اندركاران اين محفل و به خصوص ناصر ميناچي، محوريت فكري حسينيه ارشاد تقريباً به دست شريعتي افتاد. علاوه بر اين به موازات افزايش حضور افراد غيرروحاني مثل عباس زرياب خويي و كاظم سامي به عنوان سخنران، دعوت از روحانيون برجسته اي همچون مقام معظم رهبري، حضرات آيات خزعلي، نوري همداني، شهيد باهنر و حجت الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني كاهش يافت. اين مسأله هم از خواسته ناصر ميناچي مدير حسينيه ارشاد ريشه مي گرفت و هم نظرگاه هاي افراطي شريعتي باعث فاصله گرفتن روحانيون از اين محفل مي شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
152- لطف الله ميثمي، آنها كه رفتند، ص 79، به نقل از مجاهدين خلق از پيدايي تا فرجام، ج 1، ص343.
153- اكبر هاشمي رفسنجاني، دوران مبارزه، جلد 2، ص 1197.
154- رسول جعفريان، پيشين، ص 247.
155- روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 317، سال دوم، تيرماه 1359، ص 3، به نقل از سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني(ره)، جلد سوم، مركز اسناد انقلاب اسلامي (تهران خرداد 1372)، ص 405.
156- صحيفه امام، جلد 2، ص 438.
157- سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، جلد 1، صص 464 و 465.
158- يادنامه ابوذر زمان، ص 286، به نقل از رسول جعفريان، پيشين، ص 240.
159- سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، جلد 1، ص 586.
160- سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، جلد 1، صص 598- 659.
161- رسول جعفريان، پيشين، ص 428.
162- سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، جلد 2، ص 29.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14