(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 11 آذر 1389- شماره 19805

مفهوم ملت در متون بعد از مشروطيت
نقش آفرينان عصرتاريكي - 26
ريشه هاي يك انحراف خونين

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مفهوم ملت در متون بعد از مشروطيت

دكتر موسي نجفي
بعد از طرح «اعلاي كلمه ملت»، مفهوم ملت به مسيري خاص و براساس پيشينه تاريخي و فكري و ريشه هاي آن در ايران جريان يافت. آثار اين مطلب حدود يك دهه بعد در نهضت مشروطيت خود را نشان داد. يكي از ملاك هايي كه با آن امروز مي توانيم جريانات و افكار سياسي آن زمان را دسته بندي نموده گرايش ها و سلايق و مباني هر يك را تشخيص دهيم، نگاه آنان به مفهوم ملت و شقوق و ريشه هاي آن است. به طور كلي جريان غرب گراي مشروطيت نه تنها براي مفهوم «ملت» بلكه براي مفاهيمي چون «آزادي»، «مشروطيت»، «پارلمان»، «قانون»، «ترقي» و... هم فضا و افقي سكولار و تقريباً تطبيقي را در نظر مي گرفت، در حالي كه براي جريانات ديني و اصيل مشروطيت چه آزادي خواه و چه مشروعه خواه همه اين الفاظ را در ذيل «تفكر و تمدن و افق و عقلانيت اسلامي و وحياني» تفسير و تعبير مي نمودند.
نكته مهم ديگر آن كه بحث از محوريت ملت فقط محدود به متون و نظريه هاي سياسي رسايل نمي شود، بلكه در صحنه عمل اجتماعي و سياسي نيز قدرتي فوق العاده به ميدان آورده شد، نيرويي آزاد شده كه هر دو انديشه مدعي حمايت و دفاع از آن هستند. اين مطلب و صورت مسئله نزاع اصلي و دوطرف دعوايي است كه از صدر مشروطيت تا به امروز حضور خود را تقريباً در همه تحولات فكري و تاريحي اثبات نموده است. براي استناد بخشيدن به گفته هاي اين قسمت از تحقيق، به چند نمونه تاريخي از متون سياسي سده اخير اشاره مي شود. در مورد مفهوم اول، مي توان به كتاب گران قدر و مشهور تنبيه الامه و تنزيه المله اشاره نمود و به مفهوم ملت و جايگاه و منزلت آن در مباحث انديشه سياسي نظر انداخت. در اين اثر و ساير آثار مهم دوره مشروطيت نقش محوري ملت، معناي مردم پيرو شريعت، كه داراي روح جمعي و ملي هستند، در مباحث عمده فلسفه تاريخ بررسي مي شوند و درباره ويژگي ها و روحيات قوانين و سنن حاكم بر مردم و جامعه در «فلسفه تاريخ» به دقت بررسي مي شود.
موارد گفته شده را، كه در حقيقت تحولي مهم در مركز ثقل مباحث سياسي در متون فكري ايران است، مي توان با توجه به چند رساله و كتاب پي گرفت و به نحوه توجه آنان به نقش مردم و ملت و تعيين اراده آنان در تاريخ و تاريخ سازي پي برد. مرحوم آيت الله مدرس در تبيين نقش ملت ايران و خصوصيات روحي آنان در بحران هاو سختي هاي تاريخي طي تحليلي در قالب فلسفه تاريخ مي گويد:
اگر وعاظ، معلمان، اساتيد، نويسندگان، مورخان مي خواهند خدمت به ملتشان بكنند و از روي هوا و هوس عمل ننمايند و نسل هاي آينده را گرفتار نگراني و گمراهي نكنند، صريح مي گويم ضروري است كه تاريخشان را درك كنند و خود درباره اش سخن بگويند و بنويسند. آخر ما تاريخ نويس و تاريخ فهم نداشتيم كه هرودوت با چنان ديدي تاريخ ما ما را تحرير نموده كه كم ترين اعتمادي به گفته هايش نيست. در جنگ ماراتون علت، اصلي شكست سپاه ايران، شجاعت و تهور يونان و اسپارت نبود، برعكس، ايرانيان يك ميليون سپاهي را تا درون مرز آنان با نظم و انضباط فوق العاده برده بودند، گذراندن چنين عسگري از كوه و بيابان و دريا، عقل و تدبير و درايت مي خواهد و اين بوده است؛ منتها، در اين ميان، هدف گم شده و آنان در موقعيتي بوده اند كه نمي دانسته و نمي فهميده اند براي چه مي جنگند، بي هدفي است كه فاجعه انگيز است وگرنه شجاعت و هنر جنگ آوري و جنگ جويي، كه بالذات و بالطبيعه براي دفاع از حيات، خود فضيلتي است به معني كامل، وجود داشته. نگاه كنيد به تواريخ دقيق و مورد اطمينان، در كليه جنگ هايي كه بدون يك هدف متعالي به وقوع پيوسته، شكست حتمي بوده است. سپاه اسلام، چون هدف مشخص و بزرگ دارد، با وجود بي بهره گي كامل، همواره موفق بوده است. در جنگ صفين، تا زماني كه هدف مشخص بود، پيروزي بود، ولي وقتي هدف اصلي را با حيله در ميان عسكريان مولا(ع) به زير پرده كشيدند چنان شد كه مي دانيد. اين اصل را در كار آتيلا و بوناپارت و بسياري ديگر مي بينيم. امپراتوري عثماني هم با همين بيماري تورم كبدي متلاشي و جزءجزء خواهد شد.» (مدرسي 1370: ص48)
اين نگاه به نحوي به بحث مفهوم نظري ملت و روحيات و برخي قوانين حاكم بر آن پرداخته است، اما متون عصر مشروطيت در اين مورد به افق هاي ديگر هم توجه داشته و در تبيين برخي قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ نظريات مهمي ابراز داشته اند.
علل عظمت و انحطاط ملت ها در تاريخ
به دنبال تحول اجتماعي و سياسي سال هاي اول مشروطيت و موفقيت هاي نسبي در برپايي مجلس شورا و عقب نشيني استبداد، خيلي زود اين سؤال ها در ذهن مردم و نخبگان پديد آمد كه تفاوت دو دوره استبداد و مشروطه ناشي از چه عواملي بوده است و چه سنت ها و قوانيني در تاريخ و تاريخ سازي مؤثر است؛ آيا انسان مقهور و محكوم تاريخ است يا خود سازنده و عامل اصلي آن است. چگونه صفاتي در انسان و جامعه، تاريخ را به جلو مي برد و باعث عظمت ديني، قومي و ملي مي شود و كدامين عوامل انحطاط و بدبختي با خود مي آورد.
پاورقي

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - 26
ريشه هاي يك انحراف خونين

مرتضي صفارهرندي
«به هر حال بايد اشاره شود كه شريعتمداري ارتباطاتي با جبهه ملي و طرفداري نسبت به آن داشت. او احتمالا به خودي خود مفهوم اصلاح (منظور اصلاحات موسوم به انقلاب سفيد شاه است) را آن طور كه بعضي از هم قطارانش آن را رد مي كنند، نفي نمي كند. او به دلايل تاكتيكي آن را ضروري يافته كه خودش را با مخالفت كلي روحانيون هماهنگ كند تا پايگاه سياسي خودش را حفظ نمايد. به هر حال محتمل است كه او ترجيح دهد كه برخي اصلاحات معتدل بنيان نهاده شود و اينكه دولت امتيازاتي كوچك جهت اجازه شركت اندك مخالفين، مخصوصاً جبهه ملي در امور سياسي ايران را بدهد.»203
پس از اين زمان نيز آمريكا همچنان جزئيات تلاش هاي شريعتمداري در حوزه علميه قم را زير نظر داشته است. در سند ديگري از سفارت آمريكا و با طبقه بندي خيلي محرمانه كه در تاريخ 16 فروردين 1345 به نگارش درآمده است چنين مي خوانيم:
«حاميان (امام) خميني ادعا مي كنند يك چاشني آمريكايي در دستورالعمل هايي كه به وسيله شريعتمداري داده مي شوند وجود دارد. آنها به عنوان مثال شيخ مهدي حايري يزدي را ذكر مي كنند؛ معلمي كه فلسفه تطبيقي را در ايالات متحده تحصيل كرده و فلسفه مذهبي خودش را با عقايد وارداتي آمريكايي توضيح مي دهد. در نتيجه اين حملات، شريعتمداري با بي ميلي استعفاي حائري را از مدرسه از پايان سال تحصيلي جاري پذيرفته است.»204
با همه اينها به نظر مي رسد كه شريعتمداري و حاميان او در دستگاه حكومتي پهلوي در دست يابي به اهداف خود در تأسيس دارالتبليغ موفق نبودند. درست است كه پيروان امام خميني(ره) به دارالتبليغ به عنوان يك پايگاه اختلال در برنامه هاي مبارزاتي حوزويان مي نگريستند، اما برخي از ياران امام مثل شهيد مطهري به رغم مورد انتقاد واقع شدن از سوي دوستان خود، موضع نزديكي به اين تشكيلات را انتخاب كرده بودند.
شخصيت افرادي مثل آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله جعفر سبحاني از ناحيه نزديكي به اين تشكيلات حتي در ذهنيت انقلابيون تخريب شده بود. اما همين حضور باعث مي شد كه بعضاً استفاده هايي خلاف غرض مؤسسان دارالتبليغ از آن شود. شهيد مطهري مدتي عصرهاي جمعه در دارالتبليغ سخنراني مي كرد و پس از آن شهيد اين جلسات به وسيله حجت الاسلام والمسلمين زين العابدين قرباني (امام جمعه فعلي رشت) اداره مي شد. جالب است كه به خاطر موضع گيري هاي تند آقاي قرباني در اين جلسات، ساواك آن را تعطيل كرد.205 همچنين مأموران ساواك در گزارش هاي خود به موضع منتقدانه شهيد مطهري نسبت به نحوه تعامل مثبت شريعتمداري با رژيم اذعان دارند. اگرچه گرايش به طرح مشكلات روبنايي جامعه در نشريات و كتب منتشر شده از سوي دارالتبليغ، مورد اعتراض مبارزان مسلمان بود، اما نويسندگان پرانگيزه حامي امام همين نشريات را به عنوان اندك امكانات مقاومت در برابر برنامه هاي فرهنگي رژيم شاه و تربيت نيروهاي جوان اهل قلم مورد استفاده قرار مي دادند. اين چيزي بود كه شريعتمداري نيز توانايي جلوگيري از آن را نداشت.
ريشه هاي يك انحراف خونين ديگر
در فروردين1357 تراكتي را بر ديوار مدرسه حجتيه قم مشاهده كردم كه در آن، آزادي چند تن از زندانيان سياسي و از جمله مهدي هاشمي خواسته شده بود. بعدها متوجه شدم كه اين اعلاميه بخشي از تلاش گروهي متشكل از شهيدمحمد منتظري، محمد غرضي، علي جنتي و خانم مرضيه دباغ و... در اروپا بوده است. آنها به همين منظور يك برنامه اعتصاب غذا را در كليساي سنت مري پاريس و نيز مراكز ديگري در اروپا ترتيب دادند. دو سال پيش از آن، رسانه هاي رژيم شاه تبليغات دامنه داري را درباره اقدامات مهدي هاشمي و گروهي با عنوان هدفيون به راه انداخته بود.
آنها متهم بودند تعدادي از مخالفان فكري خود و از جمله آيت الله شمس آبادي را به قتل رسانده اند. تقريباً تمامي مخالفان رژيم بر اين باور بودند كه اين اقدامات كار خود ساواك بوده است تا بدين وسيله مبارزان مسلمان در اذهان مردم تخريب شوند. اما در ابتداي سال 1365 با كشف يك خانه تيمي مربوط به مهدي هاشمي و دستگيري او، وي به تمامي جناياتي كه در دادگاه رژيم شاه به آن متهم شده بود اذعان كرد. تحقيقات درباره پرونده مهدي هاشمي از وجود يك باند همراه وي حكايت مي كرد كه مسبب بسياري از تنش ها و مشكلات در سطح سياست داخلي و خارجي كشور بوده اند. اين آتشي بود كه زبانه هاي آن دامنگير فردي شد كه پيشاپيش به عنوان جايگزين احتمالي امام خميني در جايگاه رهبري تعيين شده بود. باند مهدي هاشمي تا هم اكنون نيز به عنوان يكي از جريانات تأثيرگذار بر تحولات كشور از سوي آگاهان سياسي مورد توجه قرار مي گيرد.
داستان مهدي هاشمي و يارانش تكرار يك پديده در سطح نيروهاي مبارز در دهه 50 بود و آن، اينكه چگونه يك انحراف انديشه اي به اقدامات جنايتكارانه منتهي مي شود. خلاصه داستان چنين است؛ طلبه جواني پس از حوادث اوليه نهضت اسلامي و تبعيد حضرت امام با ورود به مطالعاتي كه به زعم خودش او را در مبارزه ياري مي كند، به باورهايي مي رسد كه نتيجه طبيعي آن آمريت جناياتي مثل قتل فجيع مرحوم آيت الله
شمس آبادي، روحاني ديگري به نام شيخ قنبرعلي صفرزاده و حتي سوء قصد به مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني است.
مهدي هاشمي در ريشه يابي انحراف خود به اين عوامل اشاره مي كند:
«يك: نپيمودن راه صحيح براي دست يابي به تفكر اصيل اسلامي، دو: نپرداختن به تهذيب نفس و سه: عدم توازن و اعتدال در بينش ها و گرايش ها و واكنش ها.»206
به اذعان مهدي هاشمي او بيشترين تأثير را از افكار فردي به نام غروي اصفهاني پذيرفته بود. در بخش هاي ابتدايي كتاب به برخي از انديشه هاي مدعيان مبارزه با خرافات در تشيع اشاره اي داشتيم، چيزي كه در نظرات افرادي همچون شريعت سنگلجي، حكمي زاده و... ديده مي شد و بيش از هر چيز نشاني از نظرگاه هاي وهابيون در نفي معتقداتي مثل توسل، شفاعت و... با خود داشت. اين ديدگاه ها در مراحل پس از دهه هاي اول سده چهاردهم شمسي از سوي افرادي همچون سيدابوالفضل برقعي، سيدمصطفي طباطبايي و بالاخره محمدجواد غروي اصفهاني پيگيري مي شد. غروي نيز مانند اسلاف خود در كنار افكار وهابي مآبانه، روحانيت تشيع را آماج حملات خود قرار داده بود. وي در يك تقسيم بندي از روحانيت شيعه، بخشي از آن را «توجيه گر دستگاه حكومتي» مي دانست كه «با دستي بر حلقوم عقل و آزادي مردم و با دستي به كارگشايي صاحبان زر و زور مشغول بوده اند.» از ديدگاه غروي علما و فقهاي مبارز سازش ناپذير هم افرادي هستند كه »خواسته اند از همان مذهب و عقايد مذهبي و خرافات و عقايد درهم و برهم غيرقرآني شان دفاع كنند و تعصب بورزند و سرسختي نشان بدهند و چنين كردند تا امروز بگويند شيخ شهيد و علماي راستين و حافظان خستگي ناپذير و غيره!»
او در نهايت چنين نتيجه مي گرفت كه «از ميراث فكري و قلمي فقهاي گذشته شان نبايد مددي خواست و چشم اميدي داشت كه جز تلف كردن وقت و نيرو و منحرف شدن از راه اصلي به دست همين متوليان مذهبي نتيجه ديگري عايدمان نخواهد شد.» 207
افكار منحرف غروي مقاومت هايي را از سوي علماي اصفهان برانگيخته بود. علاوه بر چندين رديه بر اعتقادات شبه وهابي او، برگزاري يك سلسله سخنراني توسط علامه اميني در اين شهر باعث دور شدن روزافزون مردم اصفهان از غروي شد.
غروي علاوه بر تأثيرپذيري از شبه وهابيون دوران رضاشاه و پس از او مثل شريعت سنگلجي، حكمي زاده و... كه پيش تر از آنان سخن گفتيم، بخشي از عقايد خود را از انديشه هاي نوگرايانه علم گرايان وام گرفته بود. به همين سبب، او همدلي ويژه اي با گروه هايي مثل مجاهدين خلق(منافقين) داشت و همين اشتراك انديشه اي سبب شده است كه فرزند غروي به محور اصلي فعاليت گروهك نهضت آزادي در شهر اصفهان تبديل شود.
نگاهي به پرونده مهدي هاشمي و همدستانش در دادگاه رژيم سابق نشان مي دهد كه قاتلان مرحوم آيت الله شمس آبادي مخالفت او با كتاب شهيد جاويد نوشته مرحوم شيخ نعمت الله صالحي نجف آبادي را به عنوان يكي از دلايل خود براي اين اقدام مي دانسته اند. كتاب شهيد جاويد در زمان انتشار خود چنان طلاب و فضلاي حوزه هاي علميه را درگير خود كرد كه سران ساواك تسهيلاتي را براي تجديدچاپ اين كتاب فراهم آوردند.
يك سند ساواك نيز حاكي است كه كارشناسان ساواك خواستار «دامن زدن به اختلافات» مربوط به اين كتاب براي «بهره برداري لازم» از آن شده اند.208
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
203- دانشجويان پيرو خط امام، اسناد لانه جاسوسي، خط ميانه (1) شماره 25، ص 13.
204- دانشجويان پيرو خط امام، اسناد لانه جاسوسي، خط ميانه (1) شماره 25، ص 17.
205- رسول جعفريان، جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران، چاپ پنجم، ص 282.
206- بن بست، مهدي هاشمي، ريشه هاي انحراف، كتاب اول، اداره كل اطلاعات استان اصفهان،1377، ص29.
207- همان، صص 53- 45.
208- رجوع كنيد به هفت هزار روز تاريخ ايران و انقلاب اسلامي، تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، 1371، ص 429 و محمدمهدي امامي، زندگي نامه آيت الله العظمي گلپايگاني تهران مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، صص 413-413 و 428، 429، به نقل از جعفريان، پيشين، ص 668.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14