(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 14 آذر 1389- شماره 19807

دشمنان آب در هاون مي كوبند
اهداف نهايي موساد در ترورهاي اخير
توليد علم و جنگ نرم
راستراتژي كاخ سفيد در مورد ايران شكست خورده است اوباما و اصل 101 آلينسكي
نگاهي به سوابق و افكار مرشد سياسي اوباما آلينسكي نسخه آمريكايي ماكياول است



دشمنان آب در هاون مي كوبند

محسن ابوالحسني
روزهايي است كه هر چه بيشتر به فضاي سياسي كشور و جو بين المللي بنگريد، بيشتر شاهد تحركات دشمنان نظام جمهوري اسلامي خواهيد بود كه همه آن ها بيش از همه چيز مويدي است بر توصيف بسيار دقيق مقام معظم رهبري از حركات دشمن: «بيش فعالي». چه نيك توصيفي است اين عبارت. بيش فعالي دشمن، يعني دشمنان بسيار تلاش مي كنند، اما در عمل هيچ به دست نمي آورند. زماني سعي مي كنند با تهديد نظامي اهداف خود را در بازداشتن جمهوري اسلامي از پيشرفت پيش ببرند. وقتي از اين راه به در بسته مي خورند، باز هم پرونده هسته اي را جلو مي كشند و به بهانه آن قطعنامه هاي تحريمي اقتصادي و علمي براي ايران اسلامي وضع مي كنند. اما برخلاف انتظارشان اين بار هم كوچه تحريم را بن بست مي بينند. به هر در ديگري كه بتوانند مي زنند. روز ديگري حقوق بشر را بهانه مي كنند و به بهانه جزاي يك زن قاتل، غوغايي به راه مي اندازند و قطعنامه حقوق بشر در مجمع عمومي سازمان ملل صادر مي كنند و روز ديگر تلاش مي كنند تا با ابزاري به نام «ويكي ليكس»، به بهانه انتشار اسناد عليه خودشان، بلكه سوزني هم به جمهوري اسلامي بزنند. اما باز هم هيچ عايدشان نمي شود. وقتي نمي توانند از هيچ منفذي ضرر قابل توجهي به ايران اسلامي وارد كنند، هم چون كودكان بيش فعالي كه وقتي دست خود را از همه جا كوتاه مي بينند، ناگهان دست به تخريب وسايل نزديك خود مي زنند، به حذف فيزيكي عناصر متعهد و دانشمندان نظام اسلامي روي مي آورند، بلكه بتوانند از اين طريق مانعي هر چند كوچك بر روي ريل پيشرفت هاي اين ملت قرار دهند. وقتي نام «دكتر عباسي» را در ليست اشخاص مثلا تحريم شده قطعنامه 1747 قرار مي دهند و از آن سودي نمي برند، آن گاه است كه راهي در مقابل خود براي بازداشتن اينان نمي بينند الا زير پا گذاشتن همه آن چه خود آن را حقوق بشر مي نامند. اما مطمئنا اين گونه اعمال ناشي از عدم شناخت ملت ايران و انقلاب ماست و مطمئنا از روي آگاهي نيست بلكه خشم است كه جلوي چشمانشان را گرفته است. خشم از به هدر رفتن همه گلوله هاي قبليشان و پيشرفت جمهوري اسلامي با حداكثر سرعت. همين خشم است كه آن ها را از كارهاي عاقلانه بازداشته و به حركات بچه گانه قديمي و بي ارزش واداشته است و اين جاست كه ملت ايران بايد به خود ببالد كه دشمن از خشم از اين ملت رو به تباهي مي رود و اين جاست كه بايد گفت: «قل موتوا بغيضكم.»
اما علاوه بر خشم، دشمنان اين مملكت با گذشت سي سال هنوز نشناخته اند اين ملت را و نمي دانند كه با چه مردمي رو به رو هستند. نمي فهمند كه با حذف اشخاص، اين انقلاب و نظام نه تنها هيچ ضربه اي نمي خورد بلكه استوارتر از قبل به راه خود ادامه خواهد داد. آن ها نمي فهمند كه اين انقلاب «قائم به اشخاص» نيست. دكتر شهرياري ها و علي محمدي ها و عباسي ها از بهشتي و مطهري و رجايي كه بالاتر نيستند. اگر انقلاب اسلامي قائم به اشخاص بود، بايد دوازدهم ارديبهشت ماه 1359 آسيب مي ديد. اگر قائم به اشخاص بود، بايد هفتم تيرماه 1360 از پاي درمي آمد. اگر اين انقلاب قائم به اشخاص بود، دو ماه بعد از آن در هشتم شهريورماه نقصان مي ديد. اگر قائم به اشخاص بود در لحظه لحظه جنگ تحميلي از پاي درمي آمد و شايد از همه مهم تر اگر قائم به اشخاص بود بايد نيمه خردادماه 1368 روي زوال مي ديد. اما ديديم و ديدند كه اين انقلاب الهي بسياري از فرزندانش را هم در همين گونه ترورها و بمب گذاري ها تقديم كرد و برخلاف همه انقلاب ها و نظام هاي مادي سراسر شرق و غرب كه با تنها يكي از اين ها نابود مي شدند، با قطره قطره خون فرزندان شهيدش، نهال تازه غرس شده ديروز را پرورش داد و امروز هم با خون استادان بسيجي و متعهد شهيدش اين درخت جوان و محكم را استوارتر خواهد كرد. ان شاءالله
آنها نمي دانند كه اگر در دوران پرافتخار جنگ تحميلي، در روز تشييع پيكر پاك يك شهيد، ده ها جوان ديگر راهي جبهه هاي حق عليه باطل مي شدند، اين روزها هم قطعا در تشييع پيكر پاك اساتيد شهيد، ده ها شاگرد اينان همت خود را مضاعف خواهند كرد تا قلمي زمين نماند زيرا اين جوانان در مكتب حضرت روح الله تعليم ديده اند كه شهادت را تبريك و تسليت مي گفت و مي فرمود «بكشيد ما را، ملت ما بيدارتر مي شود.»

 



اهداف نهايي موساد در ترورهاي اخير

محمد سعيد ذاكري
اقدام تروريستي هدف قرار دادن دو استاد بسيجي دانشگاه هاي كشور علاوه بر تأثرات و نگراني ها پيرامون حذف فيزيكي نخبگان علمي، داراي ابعاد و اهداف پشت پرده ديگري نيز مي باشد. در اين زمينه نكاتي قابل طرح است:
1- دشمني دشمنان عليه نظام اسلامي امري جديد و تازه نيست. اين دشمني سال هاست كه در ابعاد گوناگون عليه ملت مبارز و مسلمان ايران اعمال شده و با شيوه هاي مختلف و در رده هاي گوناگون پي گيري جدي شده است. دشمن هيچ گاه از دشمني دست نكشيده و هر جا كه توانسته، متناسب با توان خود- به زعم خود- به ضربه زني به اقتدار نظام و انقلاب اسلامي همت گمارده است. اين حقيقت به گونه اي آشكارا براي مردم ما مسجل شده است كه گويي گوشت و پوست و خون مردم با بغض نسبت به دشمنان درهم آميخته و همگان از كوچك و بزرگ آن را لمس كرده اند. بيراه نيست كه با اندك حادثه اي و بدون آنكه از مرجعي رسمي، وابستگي تروريست ها اعلام شود تمامي انگشت هاي اشاره حتي عوام الناس به سمت دشمنان ديرينه انقلاب اسلامي يعني آمريكا، اسرائيل و انگليس خبيث و منفور و ايادي آنان نظير منافقين قديم و فتنه گران جديد نشانه مي رود.
با توجه به قرائن موجود و اسناد به دست آمده از ترورهاي اخير اما احراز وابستگي تروريست ها به سرويس هاي يادشده قوت بيشتري مي يابد.
چرا كه اولا نحوه ترورهاي صورت گرفته از جنس ترورهاي سرويس جاسوسي موساد بوده و ثانيا اطلاعات سابق به دست رسيده و شواهد همچنين سخنان علني چندي پيش رئيس دستگاه جاسوسي استعمار پير و خبيث در مورد كارشكني اطلاعاتي و امنيتي در روند پيشرفت هسته اي كشورمان و ثالثا همخواني روشي ترور شهيد استاد علي محمدي و ترورهاي جديد، شكي در تعلق ننگ اين ترورها به سرويس هاي انگليس و موساد باقي نمي گذارد.
2- اولين پيام ترور در واقع ايجاد رعب و وحشت و نگراني در اذهان عمومي جامعه هدف تعريف مي شود اما با وجود عادي شدن دشمني دشمنان براي ملت ايران بالطبع اين هدف نمي تواند مدنظر تروريست هاي جنايتكار انگليس، آمريكا و اسرائيل در ترورهاي اخير ارزيابي شود. آنها به خوبي مي دانند كه با وجود اعمال هر ترور، نفرت عمومي ملت نسبت به تروريست ها افزايش يافته، نه تنها وحشتي در جامعه ايجاد نمي شود كه سرعت دلبستگي به شهيدان و روند پي گيري آرمان شهدا جدي تر در جامعه مطرح شده و درنهايت اثرات مادي و معنوي اين ترورها چيزي جز خلق روحيه هاي آماده شهادت و جانفشاني و تكثير نمونه هاي ديگري از شهداي به ظاهر از دست رفته به عدد قطرات خون به ناحق ريخته اين شهدا نبوده است. اگر دشمن رجايي را از دست ايران گرفت، آرمان رجايي شدن را در تمامي نونهالان، نوجوانان، جوانان و كهنسالان و مديران جامعه تكثير كرد به حدي كه امروز ميزان دلبستگي و رهروي راه او، به هدف مورد انتظار مردم و معيار سنجش مديران موفق در جامعه بدل شده است.
بعيد است كه عقل نارساي تروريست هاي انگليسي و وابسته به رژيم پليد و نامشروع صهيونيستي نيز نتواند اين حقيقت را دريابد و از اين رو اهداف اين ترور را مي بايست در جاي ديگر جستجو كرد.
با ترسيم نمودار ترورهاي انجام گرفته پس از انقلاب اسلامي، منحني اين ترورها به سمت يك حقيقت، قابل نتيجه يابي است. آن حقيقت چنين است كه هرگاه ملت ايران در عرصه اي عزم پيشي گرفتن و نمونه شدن داشته، تمركز دشمن بر جلوگيري از اين پيشرفت نيز افزايش يافته و تلاش ها براي سد كردن رشد ملت ايران صورت گرفته است.
اگر دشمن در مقطع اوليه انقلاب اسلامي تصور كرد كه مديران نظام اسلامي در ميان مردم به راحتي تردد كرده و الگوي مدير اسلامي را به جامعه تزريق مي كنند با به راه اندازي ترورها سعي در مسدود نمودن اين ارتباط داشت. اگر دشمن در برهه اي نخبگان كشور و يا حتي مردم عادي را باعث فراگير شدن روح انقلاب اسلامي در سراسر كشور و جهان دانست، تمركز ترورهاي خود را نيز در اين محدوده قرار داد و همه شاهد بودند كه ترورهاي دهه 60 حتي به ميان اقشار عمومي ملت نيز كشيده شد و منافقين از آلوده ساختن دستان پليد خود به خون مردم كوچه و بازار نيز امتناع نكردند.
تمركز اخير سرويس هاي جنايتكار جاسوسي انگليس و موساد بر روي نخبگان و اساتيد دانشگاهي و پايبندي به ارزش هاي انقلاب اسلامي و حذف فيزيكي آنان نيز در همين راستا قابل ارزيابي است.
جهانيان اينك شاهدند كه روند پيشرفت جمهوري اسلامي ايران در زمينه علمي، روندي جهشي و قابل افتخار است. اين روند رو به رشد باعث الگوبرداري ساير كشورهاي اسلامي از ملت ايران بوده و پايداري و تابناكي ملت ايران در عرصه هاي علمي منجر به دستيابي به افق هاي جديدتر علمي، سياسي و بين المللي براي كشور شده است. اين حقيقت اقتدارافزا است و سطح تاثيرگذاري جمهوري اسلامي در مسايل منطقه اي و بين المللي را افزايش مي دهد به خصوص آنكه پيشرفت هاي هسته اي كشورمان به عنوان تابلو و نماد پيشرفت هاي علمي حال حاضر مطرح بوده و توانسته علاوه بر افزايش سطح خودباوري به اعتبار انحصاري بودن علم و تكنولوژي در دست دشمنان جمهوري اسلامي نيز خدشه جدي وارد نمايد؛ چنين است كه دانشمندان باورمند ملي به ارزش ها و اصول كشور در سيبل تهاجمات رسانه اي، رواني، ترور، ربايش و... دشمن قرار گرفته تا بدين وسيله عقده حقارت دشمنان كشور عزيزمان برآورده شود.
اما همان گونه كه درصدر مطلب نيز بدان اشاره شد واقعيت آن است كه در هيچ يك از برهه هاي پيش گفته، ترورها و دشمني هاي دشمنان ملت ايران نه تنها نتوانسته كوچكترين آسيبي به روند رو به رشد پيشرفت و عظمت انقلاب و نظام اسلامي وارد آورد كه بالعكس تمامي توجهات دلسوزان و دل بستگان به انقلاب اسلامي را به سمت ادامه دادن حركت مورد هجمه واقع شده سوق داده و منجر به تعالي بيش از پيش اين حركت شده است.
3- بي شك نقش فرماندهان، سران و عوامل فتنه سال 88 در زمينه چيني چنين اقدامات تروريستي نمي بايست ناديده انگاشته شود. جاي ترديدي باقي نمي ماند آن هنگامي كه فرماندهان فتنه از پس پرده با عوامل موساد، اينتلجنت سرويس، سيا و... براي خراب كاري و اغتشاش و آشوب سياسي، اقتصادي و اجتماعي هماهنگي كرده، از آنان كمك هاي مادي و معنوي طلب كرده و دشمنان ملت ايران نيز با تمام توان اعلام همكاري و مساعدت نسبت به ايشان روا داشته اند، سهم اين پادوهاي حقير در بعد رواني عمليات ترور در نظر گرفته شده است. وقتي بدنه مياني فتنه گران واسطه پيغام هاي فرماندهان فتنه با دشمنان لندن نشين ملت ايران بوده و بي ثبات سازي امنيتي داخلي در دستور كار برخي فراريان به لندن پناه برده قرار مي گيرد، نمي توان به سادگي از كنار ماحصل بيروني اين برنامه ريزي ها كه منجر به شهادت فرماندهان مقابله با جنگ نرم دشمن مي شود گذشت. از اين رو بايد به خنثي سازي هرچه بيشتر و محاصره تحركات اصحاب فتنه همت گماشت.
4- رييس جمهور محترم چندي پيش شرط ايران براي مذاكره با گروه 1+5 را اعلام موضع كشورهاي عضو نسبت به موضوع دوستي و يا دشمني آنان با ملت ايران اعلام كرد. وي اعلام كرد كه نحوه مذاكره ما با دوستان يا دشمنان ملي تفاوت دارد. با توجه به نقش جدي سرويس هاي جاسوسي انگلستان خبيث و امريكاي جنايتكار در چنين اقدامات تروريستي و نيز ساير اقدامات مشابه منطقه اي و بين المللي آنان، شدت دشمني جنايت كاران انگليسي و آمريكايي به خوبي و بيش از پيش عيان شده است. با توجه به در پيش بودن مذاكرات ايران با 1+5 و نياز مبرم غرب به مذاكره با جمهوري اسلامي، انتظار ملت ايران از مسئولين ارشد مذاكره كننده ارائه پاسخ قاطع و نواختن سيلي محكم به گوش آنان در متن مذاكرات آتي است.
علاوه بر آن تجديدنظر جدي در سطح روابط سياسي با دولت استعمارگر و پليد انگلستان و پيگيري جدي تر حقوق ملت ايران از اين دولت شيطاني از ديگر توقعات ملي در اين برهه است.
5- و بالاخره آنكه علي رغم تلاش دشمن و اميد بستن هاي فراوان او به اخلال در روند پيشرفت ملي، رويش ها و جوانه هاي تازه و نوپاي ملت ايران همگي يك هدف و يك مسير را طي مي كنند و با حذف يك يا چند فرزانه، هيچ گونه خللي به روند پرشتاب دستيابي ملي به آرمان ها وارد نيامده، متوقف و يا كند نخواهد شد.
دشمن در برخورد با ملت ايران با تمامي هفتاد ميليون جمعيت ملت ايران مواجه است و اين جمعيت عظيم درصدد افزايش عصبانيت و بغض دشمن و دستيابي هرچه سريعتر به قله هاي نوراني و آرماني است. رحمت و غفران الهي بيش از پيش بر روح بلند شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي باد كه فرمود: به آمريكا بگوييد از ما عصباني باش و از اين عصبانيت بمير!

 



توليد علم و جنگ نرم

علي قاسمي- حسين بابايي
سياست گذاري در دنياي امروز بيش از آنكه توسط سياست مداران صورت پذيرد از دل مؤسسات و پژوهشكده ها بيرون مي آيد. در دنياي امروز نظرات متفكران و محققان مراكز مطالعاتي تأثيرگذاري عميقي بر عملكرد دستگاه امنيتي- سياسي دولت ها دارد. در همين راستا اولين رويكردي كه توسط مخازن فكري چون شوراي انگليسي- آمريكايي اطلاعات امنيتي و مؤسسه مطالعاتي بروكينگز ايالات متحده دنبال مي شود، استفاده از قدرت نرم در برخورد با ايران است. اين رويكرد برخورد نظامي با ايران را اشتباهي بزرگ مي داند. آنها حتي با حملات محدود نظامي عليه تأسيسات هسته اي ايران مخالف بوده و بر اين باورند كه با تكيه بر قدرت نرم مي توانند مسائل مربوط به ايران را به بهترين شكل، جهت دهي كنند از همين رو با ايجاد جنگ نرم و ناتوي فرهنگي درصدد ضربه زدن به انقلاب اسلامي ايران مي باشند. هدف دشمن از جنگ نرم و اين ناتوي فرهنگي در دو جبهه طرح ريزي و دنبال مي شود. يكي از اهداف آن تخريب هويت ملي- اسلامي و تضعيف باورهاي انقلابي است كه از طريق تهديدات فرهنگي، سياسي با عوامل داخلي و خارجي درحال پيگيري و انجام است.
اما هدف ديگر دشمن از جنگ نرم و ناتوي فرهنگي كه از تهديدات بالفعل به حساب مي آيد جلوگيري از رشد و توسعه علمي و تحقيقاتي در كشور است. مسئله اي كه امروز به عنوان تهديد خطرناك براي منافع ملي ما محسوب مي شود. دشمن اين بار از خاكريزهاي علمي به اين كشور حمله كرده و استراتژي جديد آنان مقابله با پيشرفت و توليد علم و فناوري در كشور است. واقعيتي كه تا چندين ماه بعد از حوادث و وقايع بعد از انتخابات از سوي سران فتنه بر كشور تحميل گرديد و مراكز تحقيقاتي و دانشگاهي را از اهداف و وظايف اصلي خويش در توليد و توسعه علمي باز انداخت. البته حضرت امام خميني(ره) بعنوان معمار انقلاب اسلامي با آينده نگري الهي خويش آمادگي در اين جنگ علمي دشمن را هشدار داده و در اين باره فرموده اند: «خودتان را براي مبارزه علمي و عملي تا رسيدن به اهداف عالي انقلاب آماده كنيد». چراكه رشد و توسعه علمي در ايران سبب تقويت قدرت نظامي، سياسي و اقتصادي مي شود و دشمن نيز از اين مسئله نگران مي باشد و با بهانه گيري ها و تهديدات مختلف درصدد جلوگيري از پيشرفت ايران اسلامي است و نقش استعماري خود را ايفا مي كنند.
گواه و مصدق اين موضوع نيز مخالفت و جلوگيري با رشد و توسعه فناوري صلح آميز هسته اي در كشور است. لذا رهبر معظم انقلاب با تأكيد بر توسعه كشور از راه توليد علم و ايجاد جنبش نرم افزاري و همچنين ايجاد نهضت فراگير علمي ضرورت اين مسئله را روشن مي سازد كه نياز مهم كشور حركت در مسير علمي حول محور نوآوري و بومي سازي علوم مي باشد و در اين باره مي فرمايند: «ما اين طرف دنيا حرف هاي حق زيادي داريم... اما احتياج به يك چيز ديگري هم داريم و آن، عبارت است از «قدرت بين المللي» تا بتوانيم اين راه را بي دغدغه، درست، به طور كامل، همه جانبه و بي كم و كاست ادامه دهيم و به اهداف و آرمان هايمان برسيم. اين قدرت را (قدرت اقتصادي، سياسي و نفوذ فرهنگي) چطور به دست آوريم؟ پايه و مايه همه اينها، قدرت علمي است. يك ملت، با اقتدار علمي است كه مي تواند سخن خود را به گوش همه افراد دنيا برساند. با اقتدار علمي است كه مي تواند سياست برتر و دست والا را در دنياي سياسي حائز شود. اقتصاد هم به دنبال اينها به دست مي آيد. پول تابع توانايي هاست. امروز اين طوري است: علم را مي شود به پول تبديل كرد و از لحاظ اقتصادي هم قوي شد. اين، جايگاه علم است.» (بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاه امام صادق عليه السلام 29/10/84)
لذا به تعبير مقام معظم رهبري: «يكي از استراتژي هاي نظام سلطه اين است كه نگذارند كشورهاي تحت سلطه داراي علم شوند چون مي دانند علم ابزار قدرت است خود غربي ها با علم به قدرت رسيدند به همين دليل نمي گذارند علم در كشورهاي زير سلطه رشد كند و بشدت مانع مي شوند. يقين بدانيد يكي از چيزهايي كه امروز مورد توجه سرويس هاي اطلاعاتي است اين نكته است كه ببينند چگونه مي توانند دانشجوي بيدار و دانشگاه آگاه ايراني را از آن راهي كه مي تواند به اعتلاي كشور بينجامد، منصرف كنند و مانعش بشوند.»
بنابراين با توجه به شرايط منطقه اي و اهداف و استراتژي دشمن يكي از عرصه هاي جديد دفاع در مقابل جنگ نرم و ناتوي فرهنگي دشمن حركت در مسير علمي و بومي سازي علوم و نهادينه كردن آنست؛ نيازي كه مقام معظم رهبري در فرمايشات خود در ابتداي سال جاري در جمع زائران و مجاوران حرم رضوي به عنوان شاخص حركت سال و موضوع درجه اول در عرصه هاي تحقق همت مضاعف و كار مضاعف از آن ياد كردند و دانشگاهها و مراكز تحقيقاتي و جوانان را مخاطبان خود در اين بيانات قرار دادند. لذا به تأكيد ايشان: «بايد اهل علم در محيط دانشگاه به توليد علم، به نگاه مبتكرانه و سازنده در زمينه علم به همان چيزي كه بنده از آن به نهضت نرم افزاري در محيط علمي تعبير كردم بپردازند ما نياز به اين موضوع داريم. البته دستگاههاي دولتي بزرگترين مسئوليت را دارند. (بيانات در ديدار اساتيد دانشگاههاي سراسر كشور 22/8/81)
برهمين اساس امروز جنبش نرم افزاري و توسعه علمي در كشور از زيرساخت هاي پيشرفت و توسعه كشور است. چرا كه حركت علمي، حمايت از تحقيق و توسعه پژوهش، نوآوري و ابداع در علوم پايه و به تعبير مقام معظم رهبري شكستن مرزهاي علم و رفتن از راه هايي كه به نظر راه هايي نارفته مي باشد باعث توليد علم كه اين مسئله نيز از مهمترين عوامل اساسي در كسب اقتدار و توليد قدرت ملي شده و باعث تغيير و تحول جايگاه ايران اسلامي در مناسبات سياسي و منطقه اي مي شود.
تافلر در كتاب جابجايي قدرت خود مي نويسد؛ خشونت و ثروت و دانايي ابزارهاي اصلي قدرت هستند و ساير منابع از اينها سرچشمه مي گيرند. خشونت كه در اصل براي تنبيه به كار مي رود يكي از انعطاف ناپذيرترين منبع قدرت است. ثروت كه مي توان آنرا به بسياري منابع ديگر تبديل ساخت ابزاري به مراتب انعطاف پذيرتر است. اما علم و دانايي انعطاف پذيرترين و بنيادي ترين منبع قدرت است. زيرا مي تواند به شخص كمك كند تا چالش هايي را دفع كند كه ممكن است به استفاده از زور يا ثروت نياز داشته باشد و اغلب از آن مي توان براي ترغيب ديگران به انجام كاري به شيوه مطلوب كه برخاسته از نفع شخصي است استفاده نمود. دانايي. از اين رو توليد علم و افزايش دانايي و توانمندي علمي بهترين نوع قدرت را توليد مي كند و مهمتر از ديگر منابع اصلي قدرت بوده كه مي تواند اقتدار در زمينه هاي ديگري از جمله نظامي، سياسي، اقتصادي و... را به ارمغان آورد. لذا تلاش حوزه و دانشگاه با همت برتر و كار بيشتر در رشد فكري و علمي اقشار جامعه باعث رشد و توسعه است و نتيجه حاصل از آن ايجاد انگيزه و اميد به آينده با استفاده از استعداد ها و توانمندي هاي ملي و با كمك نيروهاي بومي خواهد بود كه در رويارويي با جنگ نرم دشمن در القاء ناكارآمدي نظام و ممانعت از پيشرفت علمي كشور كارساز خواهد بود.
از اين رو مسئله اي كه امروز به عنوان نيروي محرك در خنثي سازي تهديدات نرم و ناتوي فرهنگي دشمن مي توان از آن ياد كرد توسعه و پيشرفت علمي است كه از زير ساخت هاي قدرت ملي نيز به حساب مي آيد. با توجه به همين ضرورت رهبر معظم انقلاب از سالها پيش موضوع جنبش نرم افزاري و توليد علم را مطرح و خواستار تحولي جدي در آزادانديشي، عدالت خواهي و نهضت فرهنگي و علمي در ابعاد مختلف نرم افزاري و توليد علم در حوزه و دانشگاه شده اند. ترديدي در اين نيست كه ديد فراگير مقام معظم رهبري نسبت به مشكلات جهان اسلام و اهميت توجه جدي به توليد علوم و توسعه تحقيقات در جهت پيشگيري از استيلاي مداوم جهان استكبار و افزايش قدرت و توانمندي ملي، همچنين دفاع از استقلال و امنيت نظام و حفظ خودباوري و خلاقيت بوده است. لذا زمان آن فرا رسيده است كه براي دستيابي به خودباوري فضاهاي علمي از هرگونه اقتباس ترجمه و بازخواني انديشه به سمت نوآوري، ابتكار، بومي كردن خلاقيت و ارائه ايده ها و طرح هاي نو سوق پيدا كند چرا كه اين رويكرد زمينه ساز بروز و ظهور خودباوري مي گردد و اهداف دشمن را در جنگ نرم عليه نظام اسلامي و القاء ياس و نااميدي در افكار و اذهان عمومي ناكام مي نمايد.

 



راستراتژي كاخ سفيد در مورد ايران شكست خورده است اوباما و اصل 101 آلينسكي

مترجم: محمد جعفري
جمهوري اسلامي ايران از ابتداي پيروزي انقلاب و تاسيس، با پديده غيرقانوني و ظالمانه تحريم مواجه بوده است. پديده اي كه پس از سه دهه، عبور ازآن براي تهران چندان سخت نيست. آنچه در ادامه مي خوانيد گواهي ديگر از شكست استراتژي كهنه آمريكا در برابر ايران است.
¤¤¤
چند هفته پيش باراك اوباما تصميم گرفت تا شركت تجارت سوخت «نفتيران» (NICO) كه در سوئيس مستقر است را به دليل سرپيچي از قانون تحريمات عليه ايران كه اخيراً توسط آمريكا تصويب شده بود تحريم كند. براساس اين قانون كليه سرمايه گذاري هاي كلان در بخش هاي انرژي و گاز ايران ممنوع مي شود. اوباما و وزير خارجه اش كلينتون با «قوانين براي راديكالها» كه توسط سئول آلينسكي نوشته شده است به خوبي آشنا هستند اما با اين وجود موفق به اجراي اصل اين قوانين در مورد سياست خود در قبال ايران نشده اند. آلينسكي مي گويد: «قدرت بدون تحميل زور هيچ ثمري ندارد. هرگز نداشته و نخواهد داشت.» حركت ضعيف وزارت خارجه ايالات متحده در جهت تحميل تحريمات در برخورد با «نفتيران»، كه يك شركت تابعه شركت ملي نفت ايران است و هيچ گونه نقش اقتصادي در آمريكا ندارد، به وضوح ديده مي شود.
ظاهراً تحميل تحريمات بايد فشار را دو برابر كند. وضع قوانيني چون توافق قراردادي در صورتي كه اجبار خشونت آميز وجود نداشته باشد هيچ ارزشي ندارد. ايلينا رز لتينن، نماينده مجلس جمهوري خواه كه اهل فلوريدا است و در كميسيون امور خارجه كاخ سفيد مشغول به كار است، مي گويد: «درباره شركت هاي بزرگي كه مشغول سرمايه گذاري در ايران هستند سؤالات بي پاسخ بسياري وجود دارد.»
به عنوان مثال در همان هفته جيمز استينبرگ معاون وزير امور خارجه با افتخار اعلام اطمينان كرد كه شركت «رويال داچ شل» در ايران سرمايه گذاري نخواهد كرد اما مطبوعات بريتانيا گزارش دادند كه شل ميزان واردات خود را در زمينه نفت خام كشور ايران افزايش داده است و 5/1 ميليارد دلار به تهران پرداخته است. به بيان ديگر مي توان گفت كه رويال داچ شل 5/1 ميليارد دلار به رگ هاي اقتصادي كشور ايران تزريق كرد كه اين كشور مي تواند با استفاده از اين بودجه براي برنامه اتمي خويش استفاده و از حماس و حزب الله حمايت كند. بايد پرسيد چرا وزارت خارجه ايالات متحده براي شركتي كه استراتژي تحريمات آمريكا را به مسخره گرفته است را تبليغ مي كند؟
شركت هاي سوئيس، چين و روسيه نيز دست كمي از «شل» ندارند و از قوانين تحريماتي آمريكا عليه ايران سرپيچي مي كنند. به عنوان مثال به سوئيس توجه كنيد كه به خاطر منافعي كه در ايران مي بيند به تملق و چاپلوسي در مقابل حكومت ايران مشغول است. شركت عظيم سوختي سوئيس، EGL، از فسخ قرارداد 18 الي 27 ميليارد يورويي خويش با ايران خودداري كرده است.
واشنگتون پست در طي مقاله اي نوشت اداره بازرسي دولتي (GOA) شركت هايي را در كشورهايي چون چين، امارات متحده عربي و سنگاپور به ايران گاز عرضه مي كنند مشخص كرده است. عدم توانايي بالاي ايران در زمينه تصفيه، يكي از اهرم هاي مهم و اساسي غرب است و لذا اين شركت هاي سوختي با فروختن گاز به ايران تمام تلاش هايي را كه براي منزوي كردن اين كشور انجام مي گيرد به باد مي دهند.
اداره بازرسي دولتي مي نويسد: «اين شركت ها جزو نمايندگان سينوپك و پتروچاينا مي باشند كه در بازار بورس نيويورك ليست شده اند. شركت بعدي متعلق واقع در پكن و يك شركت نفت دولتي است بنام «ژوهاي ژنرونگ» كه در تهران دفتر دارد و يكي از چهار شركتي است كه مي تواند به چين نفت وارد كند». گويا وزارت خارجه ايالات متحده تصميم ندارد به تحقيق درباره شركت هاي چيني، روسي و اروپايي، كه احتمال دارد تحريمات عليه ايران را زير پا بگذارند، بپردازد. نتيجه اين سهل انگاري مي شود تجارت براي ناقضان تحريمات و اين سؤال مهم كه آيا دولت اوباما قابليت مقابله با ايران را دارد يا خير. با اين وضعيت ايران دست از برنامه اتمي بر نخواهد داشت. اوباما و كلينتون بايد با آغوش باز از اصل 101 آلينسكي استقبال كرده آن را بكار بندند و كشورهايي كه به بخش انرژي ايران كمك مي كنند را تنبيه كنند.
منبع: نشنال ريويو

 



نگاهي به سوابق و افكار مرشد سياسي اوباما آلينسكي نسخه آمريكايي ماكياول است

سئول ديويد آلينسكي در ايلي نويز آمريكا و در يك خانواده مهاجر يهود روسي متولد شد. او در مصاحبه اي گفت كه والدينش هيچ گاه وارد جنبش هاي سوسياليستي نشدند. او اضافه كرد كه آنها «ارتدكس» بودند و تمام زندگي آنها در كار و عبادات يهودي خلاصه مي شد. و هرگاه كسي از من بپرسد كه دين تو چيست هميشه و هميشه خواهم گفت كه يك يهودي هستم.»
او در دانشگاه شيكاگو رشته معماري خواند اما به دليل بحران اقتصادي زمان نتوانست حرفه مورد علاقه خويش را دنبال كند.
عموما به عنوان بنيان گذار تشكيل انجمن هاي مدرن تلقي مي شود و در مجله پلي بوي با توماس پاين مقايسه شده با اين توصيف كه «او يكي از بزرگ ترين رهبران غيرسوسياليستي چپ بود.»
در طي چهار دهه فعاليت براي سازماندهي جنبش اجتماعي مردم فقير او دشمن هاي بسياري را براي خود تراشيد اما در بين برخي اقشار جامعه مورد تشويق واقع شد. بيش ترين تلاش او براي بهبود شرايط زندگي براي مردم فقير و اجتماعات مستمند در آمريكاي شمالي بود، در سال 1950 اقدام به بهبود شرايط زندگي براي زاعه نشينان آفريقايي- آمريكايي كرد و كار خويش را از شيكاگو آغاز كرد و سپس به كاليفرنيا، ميشيگان و نيويورك سيتي سفر كرد.
آلينسكي در سال 1930 در شيكاگو محله اي به نام «Back of yards» را تشكيل داد. او كار خويش را ادامه داد و با سازماندهي محله ايي ديگر به نام «Woodlawn» اقدام به تاسيس موسسه مناطق صنعتي كرد كه در آن به آموزش سازمان دهندگان با هدف توسعه تشكيل سازمان هاي اجتماعي در سرتاسر كشور پرداخت. در آخرين اثر خويش- «قوانين براي راديكال ها»، كه در سال 1971، يك سال پيش از مرگ خويش نوشته شد- آلينسكي به نسل 1960 راديكال ها اشاره مي كند و به طور اجمالي به بيان ديدگاه هاي خود براي سازماندهي نيروهاي مردمي مي پردازد. در فصل اول اين كتاب و در پاراگراف آغازينش آلينسكي مي نويسد، «مطالب اين كتاب براي كساني مي باشد كه مي خواهند جهان را از چيزي كه هست به چيزي تغيير دهند كه باور دارند بايد باشد». مقاله «شهريار» يك مقاله سياسي پيرامون اخلاق و سياست كه مخالف دكترين هاي غالب دانشگاهي و كاتوليك است، توسط ماكياول، فيلسوف و نويسنده ايتاليايي، نوشته شده و براي ثروتمندان است تا به آنها بياموزد چگونه قدرت را به دست بگيرند و حفظش كنند. «قوانين براي راديكال ها» براي ندارها است و براي غيرثروتمندان نوشته شده است و به آنها مي آموزد كه چگونه قدرت را از دست ثروتمندان بيرون كشيده و بدست گيرند. آلينسكي به سازمان هاي سياسي ملحق نشد. هنگامي كه در طي مصاحبه اي از او پرسيدند كه آيا هرگز به فكر پيوستن به حزب كمونيسم افتاده است پاسخ داد:
«هرگز. من هرگز به هيچ سازماني ملحق نشده ام- حتي آنهايي كه خود سازماندهي كرده ام. من براي استقلال خويش ارزش بالايي قائل هستم. من هرگز نتوانستم هيچ گونه ايدئولوژي و يا عقايد مذهبي تعصب آميز خشك را قبول كنم، چه مسيحيت باشد و چه ماركسيسم. يكي از مسائل مهم در زندگي همان چيزي است كه قاضي «لرند هند» آن را اين گونه توصيف مي كند: «يك شك هميشگي كه از درون انسان را مي خورد، شك بر سر اين موضوع كه آيا حق با توست ياخير» اگر شما اين شك را نداشته باشيد و اگر تصور كنيد كه شما داراي يك مسيرياب دروني هستيد كه شما را به سمت درست مطلق هدايت مي كند، آن گاه شما يك آيين گرا شده ايد، يك فردي كه پيرو دكترين خاصي است، يك انساني كه روشنفكر خشك است. بزرگ ترين جرم ها در تاريخ به دست چنين متعصبان نژادي، سياستمداران و افرادي رقم خورده است.»
او همچنين احترام خاصي براي رهبران سياسي كه سعي داشتند در طي سالهاي سخت «ركود بزرگ» در روند اتحاد رو به رشد سياه و سفيد كارشكني كنند قائل نيست. آلينسكي در مصاحبه اي به برخي از دلايل سازماندهان فعال خويش در اجتماعات سياه اشاره كرد و گفت:
«سياه پوستان مرتبا در جنوب به عنوان اولين آشوبگران جنبش هاي مخالف سياه بدون محاكمه اعدام مي شدند و بسياري از موسسان حقوق بشر سفيدپوستان و آشوبگران كارگر كه شروع به همكاري با آنان كرده بودند يا تنبيه مي شدند، يا مقطوع النسل مي شدند و يا اينكه به قتل مي رسيدند.»
آلينسكي در سال 1972 شروع به سازماندهي طبقه متوسط سفيد در سرتاسر آمريكا كرد. او اعتقاد داشت چيزي كه رئيس جمهور ريچارد نيكسون و نخست وزير اسپيرو آگنيو از آن به عنوان «اكثريت خاموش» (قشري از جامعه كه عقايد خود را به طور علني بيان نمي كنند) ياد مي كنند در نااميدي و محروميت زندگي مي كنند، در حالي كه براي آينده نگران و براي تبديل به اجتماعي راديكالي آماده هستند.
اوباما و آموزه هاي آلينسكي
در رقابت هاي انتخاباتي درون حزبي، به نظر مي رسيد باراك اوباما ستايش راي دهندگان را به دست آورده است و با وجود پوست تيره اش شاداب تر از هميشه كلينتون است. بسياري از مردم اعتقاد داشتند كه اوباما بي پروا است و خصوصيت رهبري در خون اوست. البته اين خصوصيات تنها دليل موفقيت اوباما و رسيدن به نقطه اي نيست كه او هم اكنون در آن قرار گرفته است. او بايد مي دانست كه اوباما كتابي را كه معلم سياسي كلينتون به او معرفي كرده بود اصطلاحاً خورده است. استادي كاملا ناآشنا با مفهوم اخلاق و معلم افسانه اي فعالان حزب چپ؛ سائول آلينسكي.
¤ ¤ ¤
باراك اوباما تازه از دانشگاه كلمبيا فارغ التحصيل شده بود و بدنبال شغل مي گشت و در عين حال برخي از چپي هاي سفيدپوست در محله سياه پوستان جنوب شيكاگو دنبال كسي مي گشتند براي استخدام.
اوباما با يك آگهي مواجه شد كه نيازمند يك رهبر براي پروژه اجتماعات در حال رشد (DCP) بود و تعلق به يك كنفرانس مذهبي وابسته به انجمن كالومت (CCRC) داشت. اوباماي 24ساله، مجرد و بيكار بدنبال يك اجتماع آفريقايي آمريكايي مي گشت.
هم CCRC و هم DCP هر دو براساس مدل جنگ و آشوب آلينسكي ساخته شده بودند كه در آن موسسان پول گرفته ياد مي گرفتند كه، به زبان آلينسكي، «چگونه زخم هاي ناشي از عدم رضايت را التيام بخشند.»
يكي از مربيان باراك اوباما در متد آلينسكي شخصي بود بنام مايك كروگليك كه درباره اوباما به ريان ليزا از مجله نيو ريپابليك چنين گفت:
«او استاد بالفطره جنگ و آشوب بود، كسي بود كه مي توانست يك اتاق پر از نيروي تازه وارد را با يك سخنراني آتشين سقراطي متقاعد كند كه آنها نبايد با استانداردهاي خويش زندگي كنند و چنين كاري اشتباه است. در عين مظلوم بودن و ظاهر ترحم آميز او قادر بود ناگهان پرخشونت و تهاجمي ظاهر شود. وقتي براي بازپرسي و تحقيق و تفحص از آنها سؤال مي پرسيد، گاه سؤالات جنبه شخصي داشتند و او مركز درد را در زندگي آنها كشف مي كرد و آنقدر ضمير آنها را حلاجي مي كرد تا اين اميد در آنها مي درخشيد كه مي توان شرايط را بهتر كرد.»
بنابه اعتقاد آلينسكي كار آشوبگر اين است كه در مرحله اول به دوستان خود تفهيم كند، آنها «درك» كنند، كه بدبخت هستند، و بدبختي آنها ناشي از عدم پاسخگويي دولت و مؤسسات حريص است و سپس آشوبگر وظيفه دارد آنها را با هم متحد كند تا چيزي كه مستحق آن هستند را تقاضا كنند و اين خيل با ايجاد يك هياهو و آشوب قدرتمند كاري كنند كه دولت ها و مؤسسات صلاح را در قبول خواسته آنها و پايان تجاوز و هرج و مرج ببينند.
اوباما چهار سال به تحصيل اين متدها كه به «سازماندهي انجمن» تعبير شده است، پرداخت و اغلب هر جا از آن چهار سال بعنوان بهترين سال هاي تحصيل خويش ياد مي كند.
آلينسكي خود را يك واقع گرا مي پندارد، يك عملگراي واقعي. آلينسكي كه يك ملحد مسلم است اعتقاد داشت كه اين مكان و اين زمان تمام چيزي است كه وجود دارد و بنابراين در رسيدن به قدرت دنيوي به هيچگونه اصل اخلاقي پايبند نبود. او با دستياران راديكال خويش با مهرباني برخورد نكرد و هنگامي كه نوبت به انتقال قدرت از متمكن به مستمند رسيد، تفكيك خوب از بد كه توسط طبقه سوداگر انجام گرفت را مورد تشويق قرار نداد. آلينسكي به انجمن هاي از پيش تشكيل يافته كليسا به چشم نقطه شروعي بسيار مناسب براي ايجاد آشوب و جنگ و محلي براي تشكيل اتحاد و درخواست محصولات و خدمات نگاه مي كرد.
اوباما براي نخستين بار در حالي حرفه آشوبي خويش را در محله فقيرنشين جنوب شيكاگو عهده دار شد كه مذهبي و كليسا رو نبود. با اين وجود دفتر كار او در كليسا بود غالب دوستاني كه او براي ايجاد آشوب و سازماندهي نياز داشت مردمي مذهبي و كليسا رو بودند، پيشوايان روحاني، كه بطور منظم در مراسم هاي مذهبي كليسا شركت مي كردند. بنابراين اين كار براي جوان خدانشناسي كه جز اندكي با دين آشنايي نداشت كاري صعب بود. پيشوايان روحاني و راهبه ها مرتبا از او مي پرسيدند كه «به كدام كليسا مي روي مرد جوان؟» و او آنقدر از اين سؤال طفره رفت تا اينكه مجبور شد به كليسا ملحق شود. آن هم نه هر كليسايي، فقط كليساي بزرگ ناسيوناليسم سياه پوستان به رهبري جرميا رايت كه بي شرمانه انجيل سياه پوستان را در كليسا مي خواند. مجله «رولينگ استون» داستاني را از اوباما و كليساي او بيان مي كند كه در آن به بخشي از خطبه هاي رايت اشاره شده است:
«حقيقت اول: تعداد سياه پوشان در زندان ها بيش از تعداد آنها در دانشگاه ها است.
حقيقت دوم: اين كشور براساس نژادپرستي بنا شده است و بر همين اساس اداره مي شود. ما عميقا در واردات موادمخدر، صادرات سلاح و آموزش قاتلان حرفه اي درگير هستيم... ما به برتري سفيد و پستي سياه پوستان اعتقاد داريم و اعتقادمان به اين موضوع بيش از اعتقادمان به خداست... ما بر روي مردمان خود آزمايش تشعشعات انجام داديم... اگر هدف وسيله را توجيه كند ما به زندگي انسان هيچ اهميتي نمي دهيم!
در حالي كه جمعيت هورا مي كشند و آمين مي گويند رايت صداي خود را به اوج مي رساند ومي گويد:
«خدا بايد از اين وضع خسته شود»! در ميان اعلاميه هايي كه از ديوارهاي اين كليسا ناسيوناليسم سياه پوستان آويزان بود مطالبي ديده مي شد كه شديدا به اتحاد و بهم پيوستگي سياه پوستان و عدم جستجو براي رسيدن به طبقه متوسط تأكيد داشت.كسي بخاطر ندارد كه در ميان 10فرمان انجيل جمله اي راجع به نژاد گفته شده باشد پس اين موضوع نيز عجيب بنظر مي رسد.
اما هنگامي كه نوبت به محافظت خويش از تبليغات منفي رسيد باراك اوباما، با توجه به ارتباطش با كليسا، خيال پردازانه عمل نكرد. هنگامي كه در ماه فوريه 2008 براي اعلام مبارزه انتخاباتي اش آماده مي شد اوباما شب قبل با جناب كشيش رايت تماس گرفت و دعوت خويش را براي ايستادن او بر روي سكو در مقابل تمام دوربين ها پس گرفت. او بجاي مقابله با سؤالات به راحتي هدف سؤالات را حذف كرد، تكنيكي برگرفته از آلينسكي.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14