(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 14 آذر 1389- شماره 19807

عدم پذيرش راستگويي دروغگو
لزوم ارتباط با زيردست
اوصاف مؤمن
نه، او را نكش!
فرهنگ هدفمندي يارانه ها از منظر آموزه هاي قرآن
شناخت ويژگي هاي اسرائيلي



عدم پذيرش راستگويي دروغگو

قال الامام علي(ع): من عرف بالكذب، لم يقبل صدقه
امام علي(ع) فرمود: كسي كه به دروغگويي معروف شود، ديگر راستگويي او هم مورد قبول ديگران واقع نخواهد شد.(1)
ـــــــــــــــــــــــــ
1- فهرست غررودرر، ص 344

 



لزوم ارتباط با زيردست

آن روز، امام هفتم موسي بن جعفر(ع) از راهي مي گذشت كه چشمش به آن مرد افتاد. مرد سيه چهره و زشت رويي بود. امام(ع) همين كه وي را ديد سلامش كرد و در كنارش نشست و به گفت وگو با او پرداخت. در پايان گفت وگو هم از مرد خواست كه اگر حاجتي و نيازي دارد، بگويد تا امام به او كمك كند... چند نفر كه شاهد اين ماجرا بودند، به امام كاظم(ع) عرض كردند: -آقا! يا ابن رسول الله! آيا شما با چنين شخصي نشست و برخاست مي كنيد و حاجت هاي او را مي پرسيد؟!
امام(ع) با متانت و آرامي فرمودند:
- چرا تعجب كرده ايد؟ درست است كه اين مرد، سياه چهره است، اما بنده خداست، و به حكم كتاب خدا برادر ماست، و نيز همسايه اي است در يكي از شهرهاي خدا! و ديگر اينكه حضرت آدم بهترين پدر ما و آيين اسلام، برترين اديان، بين ما و او ارتباط برقرار كرده است.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- دورنمايي از زندگي موسي بن جعفر(ع)، ص70

 



اوصاف مؤمن

پرسش:
قرآن كريم برجسته ترين اوصاف مؤمنين راستين را در چه چيزهايي بيان مي كند؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال، براساس آيات 16-15 سوره «السجده» سه صفت از اوصاف مؤمنين را شامل سجده، تسبيح و حمد خداوند بيان كرديم.
اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
4- تواضع و فروتني
وصف ديگر آنها تواضع و فروتني و ترك هرگونه استكبار است؛ چرا كه كبر و غرور نخستين پله نردبان كفر و بي ايماني است، و تواضع و فروتني در مقابل حق و حقيقت، نخستين گام ايمان است! آنها كه در راه كبر و خودبيني، گام بر مي دارند، نه در برابر خدا سجده مي كنند، نه تسبيح و حمد او را به جا مي آورند، و نه حق بندگان او را به رسميت مي شناسند، آنها بت بزرگي دارند و آن خودشان است! آن گاه به اوصاف ديگر آنها اشاره كرده مي گويد: «پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مي شود» به پا مي خيزند و رو به درگاه خدا مي آورند و به راز و نياز با او مي پردازند (تتجافي جنوبهم عن المضاجع). آري، آنها به هنگامي كه چشم غافلان در خواب است، مقداري از شب را بيدار مي شوند، و در آن هنگام كه برنامه هاي عادي زندگي تعطيل است و مشغله هاي فكري به حداقل مي رسد، و آرامش و خاموشي، همه جا را گرفته و خطر آلودگي عبادت به ريا كمتر وجود دارد، و خلاصه، بهترين شرائط حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مي آورند، و سر بر آستان معشوق مي سايند، و آنچه در دل دارند، با او در ميان مي گذارند، با ياد او زنده اند و پيمانه قلب خود را از مهر او لبريز و سرشار دارند. سپس مي افزايد: «آنها پروردگار خود را با «بيم» و «اميد» مي خوانند (بدعون ربهم خوفا و طمعا). آري، دو وصف ديگر آنها «خوف» و «رجا» يا «بيم» و «اميد» است. نه از غضب و عذاب او ايمن مي شوند، و نه از رحمتش مايوس مي گردند، توازن اين بيم و اميد، كه ضامن تكامل و پيشروي آنها در راه خدا است، همواره در وجودشان حكمفرما است. چرا كه غلبه خوف بر اميد، انسان را به ياس و سستي مي كشاند. و غلبه رجاء و طمع، انسان را به غرور و غفلت وا مي دارد، و اين هر دو دشمن حركت تكاملي انسان در سير او به سوي خدا است. آخرين و هشتمين ويژگي آنها اين است كه: «از آنچه به آنها روزي داده ايم انفاق مي كنند» (و مما رزقناهم ينفقون). نه تنها از اموال خويش، به نيازمندان مي بخشند كه از علم و دانش، نيرو و قدرت، راي صائب و تجربه و اندوخته هاي فكري خود، از نيازمندان مضايقه ندارند. كانوني از خير و بركتند، و چشمه جوشاني از آب زلال نيكيها كه تشنه كامان را سيراب و محتاجان را به اندازه توانائي خويش بي نياز مي سازند. آري، اوصاف آنها مجموعه اي است از: عقيده محكم، ايمان قوي، عشق سوزان به الله، عبادت و اطاعت، كوشش و حركت، و كمك در تمام ابعاد به بندگان خدا1.
1-تفسير نمونه، جلد 15، صفحه .161

 



نه، او را نكش!

زني به نزد حكيمي آمد و ناله كنان گفت: اي مرد خدا! به دادم برسيد. حكيم گفت: سلام عليكم! زن دستپاچه افزود: ببخشيد، حالم خراب است، يادم رفت سلام كنم، ويران شده ام!
حكيم گفت: مشكل چيست؟ خداوند سبحان براي هر مشكل مومنين يك راه حل منطقي و مناسب دارد سپس به قرآني كه نزد او بود اشاره كرد و گفت ! :
هي مپرسيد اين چرا و آن چراست
سين برنامه كه در دست شماست!
اين سخنهاي عظيم ما بود
متن قرآن كريم ما بود...
زن گفت: من زني بيوه بودم؛ فردي از من خواستگاري كرد و با هم محرم شديم اكنون باردارم و مي خواهم سقط جنين كنم چون بعد از اتمام زمان محرميت، نمي توانم فرزندم را بزرگ كنم، با اين خرج گران مانده ام چه كنم!
حكيم پرسيد: چند ماهه بارداريد؟
زن گفت: 5 ماهه
حكيم افزود: شما و شوهرتان... زن گفت: او شوهر صيغه اي من است!
حكيم ادامه داد: فرقي ندارد، شما براساس صيغه شرعي عقد شده ايد و صيغه موقت و دائم با هم در اين خصوص يكي است، شما شرعاً و عرفاً زن و شوهريد.
سپس گفت: بله داشتم مي گفتم شما و شوهرتان با هم محرم شده ايد، زندگي كرده ايد و از فرزندتان دعوت كرده ايد به دنيا بيايد، او هم آمده است و الآن موجودي زنده است با همه حقوقي كه يك انسان دارد، بنا بر اين حق نداريد او را بكشيد!
زن گفت: سقط مي كنيم. حكيم با ناراحتي اظهار داشت: خوب يعني مي كشيد! او زنده است! شما دعوتش كرده ايد، اگر او را سقط كنيد، مهماني را كه خود دعوت كرده ايد و نمي تواند هيچ دفاعي از خود كند را كشته ايد! دوست داريد قاتل، آنهم قاتل عزيزترين كستان باشيد؟!
زن در حاليكه آرام مي گريست گفت: با حرف مردم چه كنم؟ با فقيري چه كنم؟
حكيم گفت: وقتي كار خلاف شرع نكرده اي چرا از حرف مردم ناراحتي؟ قبول دارم كه هنوز متأسفانه بعضي از عرفهاي ما ضدشرع است اما اگر قرار شد بين عرف و شرع يكي انتخاب شود، به يقين ، شرع منطقي و درست است! وجدان آرام داشته باش و به خداوند سبحان توكل كن، در نخواهي ماند. زن گفت: سخنهاي شما به من آرامش مي بخشد، نظر شوهرم هم همين است كه بچه به دنيا بيايد، خداي او بزرگ است!
حكيم گفت: درست مي گويد، گاهي فرزندان صيغه اي از فرزندان عقد دائمي به ياري خداوند براي پدر و مادر و مومنين پربركت تر مي شوند، فراموش نكن كه همه چيز در دست خداوند متعال است، اگر ما درست بندگي كنيم او خوب خدايي است! زن گفت: وضع مالي ما خوب نيست!
حكيم گفت: اگر حال كسي مطابق تعادل و نيكي باشد، وضع مالي او نيز كم كم و به ياري خدا خوب مي شود. من چهار فرزند دارم. روزي فردي به من گفت: شما چطور زندگي خود را اداره مي كنيد؟ به او گفتم: خداوند اداره مي كند، هر فرزندي از من به دنيا آمده، وضع مالي من بهتر شده است! من هم در كنار آنها بهتر روزي مي خورم!
زن گفت: بنابراين من نبايد هيچ گونه نگراني داشته باشم؟
حكيم افزود: هرگز! برو فرزندت را به دنيا بياور شايد خدا لطف كرد و با شوهرت عقد دائم شديد! محبت خود را به او بيشتر كن و به آينده درخشان بينديش، ناراحتي زماني است كه انسان غيرشرعي با نامحرم رابطه داشته باشد، شما هرگز ناراحت نباش، ضمناً خداوند در آيه 31 اسراء فرموده اند:
ولا تقتلوا اولادكم خشيه املاق نحن نرزقهم و اياكم ان قتلهم كان خطاء كبيرا و فرزندانتان را از ترس فقر (و امورواهي) نكشيد؛ ما به آنها و شما روزي مي دهيم (و بدانيد كه) به يقين كشتن آنها گناه بزرگي است (و عواقب دنيوي و اخروي وحشتناك برايتان دارد.)
زن گفت: به خدا راحت شدم، خدا خيرت دهد مرا از پريشاني و آلوده شدن به گناه بزرگ قتل فرزند رهاندي.
حكيم گفت: خداوند متعال رهايي بخش همه ماست.
1- مثنوي نجواي خدا با انسان ص 53

 



فرهنگ هدفمندي يارانه ها از منظر آموزه هاي قرآن

خليل منصوري
قرآن كتاب وحياني است كه سبك مناسب و درست زندگي را ارايه مي دهد. مفهوم هدايت گري قرآن، به اين معناست كه به آدمي مي آموزد، چرا و چگونه زندگي كند. در تبيين چرايي، بخش بزرگي از آموزه هاي وحياني قرآن، اختصاص به هستي شناسي دارد و از هدفمندي آفرينش سخن به ميان آورده است. در حوزه معرفت شناسي نيز به انسان آموخته است كه چگونه با تفكر و تدبر در آيات آفاقي و انفسي و آموزه هاي وحياني شناخت كامل و درستي به دست آورد. بخش ديگر آموزه هاي وحياني قرآن نيز اختصاص به چگونه قرار گرفتن در مسير تكاملي اهداف هستي دارد و به آدمي مي آموزد چگونه مي تواند با اجراي صحيح طريقت شريعت به عنوان سبك مناسب و درست زندگي به حقيقت دست يابد و با متاله و خدايي شدن، در مقام مظهريت ربوبيت قرار گيرد.
بنابراين بدون اغراق مي توان گفت كه قرآن كتاب كامل و جامع براي هر آن چيزي است كه به عنوان هدايت شناخته مي شود و لذا بايد از آيات قرآني، هر آن چه براي زندگي بشر نياز است، بخواهيم. پس، براي آشنايي با نگرش قرآن در مورد هر موضوعي مي بايست به سراغ آيات آن رفت و با ارايه پرسش ها و مسايل خود، با استنطاق از قرآن، ديدگاه وحياني را به دست آورد.
قرآن كريم كه خود را «تبيانا لكل شيئي؛ روشنگر هر چيزي» معرفي كرده در همه عرصه هاي زندگي و براي تمام مشكلات و مسائل و ساختارهاي زندگي بشري نسخه درمان و راهكارها و شيوه هاي مناسب و معيني ارائه كرده تا انسانها با مراجعه به آموزه هاي آن، راه حل مشكلات و مسائل خود را از قرآن بجويند.
اكنون كه قرار است جراحي بزرگ اقتصادي در كشور انجام شود و طرح ملي هدفمندي يارانه ها و كمكهاي دولتي به هدف برقراري عدالت اجتماعي و توزيع عادلانه ثروت به اجرا درآيد، اين موضوع ما را بر آن داشت تا با مراجعه به آيات نوراني وحي، ديدگاه قرآن را در خصوص چنين طرح مهم ملي و عمومي واكاوي كنيم تا مشخص شود كه آيا قرآن در اين خصوص راهكارهايي ارائه داده است؟ بدين منظور و براي بررسي نحوه تطابق فرهنگ هدفمندي يارانه ها با آموزه هاي قرآني، مقاله زير طي چند شماره تقديم خوانندگان عزيز مي شود. نويسنده در اين مقاله با مراجعه به آيات متعدد اقتصادي، تحليل قرآن در خصوص ضرورت اجراي عدالت و عدالت قسطي و انطباق فرهنگ طرح هدفمندي با آموزه هاي وحي و نيز وظايف مسئولان و دولتمردان و مردم در نحوه پياده كردن عدالت و آثار و بركات اجراي طرح هدفمندي از نگاه آموزه هاي ديني را تشريح كرده است كه اينك با هم بخش نخست آن را از نظر مي گذرانيم.
حوزه اقتصادي به سبب اهميت آن در زندگي بشر، يكي از مباحث عمده آموزه هاي قرآني را تشكيل مي دهد؛ زيرا تامين سعادت واقعي انسان در سايه يكتاپرستي و سلامت امور اقتصادي و پرهيز از هرگونه فسادانگيزي است. از نظر اسلام، اقتصاد و ثروت، مايه قوام اجتماعي است. از اين رو، تصحيح و اصلاح روابط اقتصادي جامعه، در كنار تصحيح نگرش هاي اعتقادي در صدر آموزه هاي آن قرار گرفته است.
از مهم ترين اهداف اقتصاد اسلامي، ارايه بهترين الگو در سبك زندگي براساس عدالت قسطي است؛ بدين معني كه عدالت، زماني كه به صورت ملموس و عيني در جامعه اي تحقق يابد و هر كسي قسط و بهره و نصيب خويش را از امكانات مادي دنيا برگيرد، فرصت بهتري مي يابد تا ديگر نيازهاي روحي و معنوي خويش را سامان داده و هر يك از قواي خويش را در مسير فعليت و تماميت كمالي قرار دهد.
مبارزه با انواع فسادها و تجاوزها در حوزه اقتصادي و تخطئه روش هاي ستمگرانه اي چون ربا، رشوه، كم فروشي، گران فروشي، احتكار و مانند آن، از اين نظر در دستور كار اسلام قرار گرفته تا گردش سالم اقتصادي در جامعه تحقق يابد و از انباشت سرمايه و ثروت در دست طبقه اي اجتماعي جلوگيري به عمل آيد و همگان بتوانند از فرصت كوتاه زندگي دنيوي به بهترين شكل بهره مند شوند.
يكي از محوري ترين و كليدي ترين آموزه هاي اسلامي «عدالت قسطي» است كه آموزه هاي دستوري اسلام در راستاي تحقق آن سامان يافته است. براي تحقق اين هدف والا، مهم ترين هدف مياني كه مورد توجه قرار گرفته، گردش سالم اقتصادي در تمام طبقات اجتماعي است. از اين رو سازو كارهايي از سوي خداوند براي مديريت سالم جريان اقتصادي و گردش آن ارايه شده است. بي گمان طرحهايي چون هدفمندي يارانه ها و كمك هاي اقتصادي، براي محقق شدن اين هدف مورد توجه قرآن مي باشد.
اهميت اقتصاد در جامعه ايماني
بي گمان اقتصاد به معناي مديريت ثروت و منابع مادي مورد نياز جامعه، از مهم ترين مباحث كليدي قرآن است؛ زيرا از نظر قرآن تامين سعادت واقعي انسان تنها در سايه سار توحيد و يكتاپرستي در عقيده و ايمان از سويي و سلامت امور اقتصادي و پرهيز از فسادانگيزي در اين حوزه از سوي ديگر، تحقق مي يابد. (اعراف، آيه 85 و هود، آيات 84 تا 86)
قرآن به صراحت در آيه 5 سوره نساء در بيان اهميت و ارزش ثروت و سرمايه در جامعه مي فرمايد كه ثروت، مايه قوام جامعه است و خداوند به اين منظور به مديريت درست و سالم اقتصادي توجه دارد. بسياري از توصيه هاي ارشادي و مولوي قرآن و اوامر و نواهي آن در اين حوزه، ناظر به مديريت سالم و درست اقتصادي است. از اين رو در تبيين علت عدم واگذاري ثروت به سفيهان وبي خردان جامعه، به نقش قوام بخش اقتصاد و ثروت اشاره مي كند.
اصولا آموزه هاي دستوري قرآن و توصيه هاي آن در راستاي تصحيح و اصلاح روابط اقتصادي در كنار مسايل عبادي و اعتقادي مطرح مي شود، زيرا از نظر قرآن عبادت واقتصاد دو ركن اساسي دست يابي بشر به سعادت در دنيا و آخرت است. (اعراف، آيه85 و هود، آيات84 و 87 و شعراء، آيات 177و 181 تا 183)
خداوند در آيات بسياري مباحث اقتصادي را در كنار مباحث اعتقادي و عبادي مطرح مي سازد تا اين گونه به اهميت و ارزش اقتصاد در سرنوشت آدمي و سعادت و شقاوت او اشاره داشته باشد. از جمله مي توان به آيات 3و 41و 43و 177و 277 سوره بقره و 39 سوره انفال و آيات بسيار ديگر اشاره كرد كه در آنها مسايل مهم عبادي در كنار مسايل اقتصادي و در حد و اندازه هاي آن مطرح شده است.
از نظر قرآن، ابزارهاي اقتصادي و سرمايه و ثروت، مهم ترين ابزارها براي تحصيل امور معنوي و اخروي است (قصص، آيه72) و اقتصاد اسلامي تلاشي است براي اين كه ميان دنيا و آخرت مردم جمع كند و اقتصاد و امكانات مادي و ثروت را پرپرواز انسان از قوه به فعليت قرار دهد (بقره، آيه201 ومائده، آيات 65و 66)؛ چرا كه بهره مندي انسان از سرمايه و ثروت، نقش مهمي در بهره مندي وي از معنويت و شدن هاي كمالي او دارد. (صف، آيات 10تا 12)
مديريت اقتصادي، گامي براي تحقق عدالت قسطي
خداوند در آيه25 سوره حديد، از مهم ترين اهداف و فلسفه بعثت پيامبران و وظيفه و مسئوليت آنان، تبيين و روشنگري درباره حقوق مردم، تشويق انسانها براي اجراي عدالت قسطي و مديريت جامعه براساس قانون مكتوب و قدرت سخت و اعمال فشار فيزيكي مي داند.
عدالت در مفهوم قرآني از دامنه مفهومي گسترده اي برخوردار است. عدالت به معناي قرارگرفتن هر چيزي در جاي خود و ايجاد فضاي مناسب بهره گيري همگاني با توجه به ظرفيت ها و استعدادهاي آنهاست. از اين رو، هرگونه گرايش به سوي افراط و تفريط، به معناي خروج از عدالت و مصداقي از ظلم تعريف شده است. اين بدان معناست كه عبور از توحيد و خروج از حقيقت يكتاپرستي به عنوان ظلم عظيم بشمار مي رود؛ زيرا خروج از دايره حقيقت و افراط گرايي است. خداوند به صراحت اين گونه تفكر و «اعتقاد قلبي» را ظلم بزرگ معرفي مي كند و مي فرمايد: «ان الشرك لظلم عظيم.»
تفاوت «عدل» و «قسط»
در حوزه عمل اجتماعي و فضاي خارج از عقيده و قلب، عدالت به شكل قسط تحقق مي يابد. قسط به عدالت محسوس و ملموسي گفته مي شود كه بتوان آن را ديد و اندازه گيري كرد. در فروق اللغه در بيان فرق ميان دو واژه قسط و عدل آمده است كه قسط در نصيب و عدالت محسوس و ملموس به كار مي رود، در حالي كه عدل اعم از محسوس و غيرمحسوس است.
حضرت امير در ضمن تفسير آيه «ان الله يأمر بالعدل و الاحسان...» مي فرمايد:«العدل. الانصاف و الاحسان: التفضل». و درسخني ديگر مي فرمايد:«العدل انصاف». گرچه درسخني ديگر انصاف را از مصاديق عدل قرار داده و فرموده است:«ان من العدل ان تنصف في الحكم». چه اينكه درسخني ديگر عدل را از مصاديق معروف شمرده و به هنگام تبيين جايگاه امر به معروف و نهي از منكر مي فرمايد:« و افضل من ذلك كله كلمه عدل عند امام جائر». و در موارد بسياري عدل را همراه باحق ذكر فرموده به نحوي كه گويا اين دو، كلمه اي مترادف مي باشند. آن حضرت در رد عملكرد حكمين مي فرمايد:«و قدسبق استثناونا عليهما في الحكم بالعدل و العمل بالحق سوء رأيهما وجور حكمها؛ پيش از آنكه آن دو تن-ابوموسي و عمر وعاص-رأي نادرست گويند و حكم ستمكارانه دهند، شرط ما با آنان اين بود كه حكمشان به عدالت و كارشان به حقيقت باشد.»
و در فرازي ديگر مي فرمايد:«فانه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه؛ آنكس را كه شنيدن سخن حق گران آيد و عرضه داشتن عدالت براو دشوار نمايد، كار به حق و عدالت كردن بر او دشوارتر باشد.»
و نيز در فرازي مي فرمايد:«اعدل الخلق اقضاهم بالحق؛ به حق حكم كنندگان، دادگرترين مردمانند.»
به نظر مي رسد تعريف بسيار زيباي حضرت امير از معناي عدل نيز تأكيدي بر اين نكته است كه: عدل، مراعات حق و بايسته هاست. زيرا وقتي از آن حضرت تفاوت بين عدل وجود را مي پرسند؛ مي فرمايد:«العدل يضع الامور و مواضعها و الجود يخرجها من جهتها...؛ عدالت، كارها را درآنجايي مي نهد كه شايسته است و بخشش، آنها را از جاي خود بيرون مي كند.»
و نيز در فرازي ديگر مي فرمايد:«العدل ملاك؛ عدل، مقياس و ملاك همه چيز است.» از سوي ديگر با توجه به اينكه عدل از مفاهيم ارزشي است به هنگام بيان ضد آن در بيشتر موارد از واژه جور استفاده شده است. در بياني راهگشا از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «درعدالت چهره اي يگانه دارد و ستم داراي چهره هاي گوناگون است، به همين سبب ستمگري، آسان و دادگري دشوار است. آن دو همچون تيراندازي مي مانند كه در زدن به هدف تمرين و رياضت و توجه لازم است ولي درخطا زدن نيازي به تمرين و تعهد نيست.»
ابن منظور در لسان العرب مي نويسد: العدل ما قام في النفوس انه مستقيم و هوضد الجور... و في اسماء الله سبحانه:العدل، هو الذي لايميل به الهوي فيجورفي الحكم ... و العدل:الحكم بالحق. يقال. هو يقضي بالحق و يعدل ...؛ عدل هر آن چيزي كه فطرت انسان حكم به استقامت آن نمايد و... و در افصاح آمده است: الانصاف و هو اعطاء المرء ماله و اخذ ما عليه ... عدل في امره ... استقام. و- في حكمه: حكم بالعدل؛ عدل يعني انصاف و آن به معناي اين است كه آنچه بايسته شخص است، به او داده شود و آنچه بر گردن اوست از او گرفته شود... عدالت دركار به معناي استقامت درآن و عدالت در قضاوت يعني حكم به عدل نمودن.
صاحب معجم الغروق اللغويه درباره تفاوت ميان قسط و عدل مي گويد: قسط به عدالت آشكار و ظاهر گفته مي شود و مكيال و ترازو، قسط ناميده مي شود، چون عدالت را در وزن و توزين به شما نشان مي دهد تا آن را در ظاهر ببينيد، اما عدالت، ممكن است پنهان و ناپيدا باشد و لذا گفتيم قسط عبارت است از بهره و نصيبي كه اشكال و ابعاد آن معلوم شده باشد.
واژه عدل در قرآن مطلقا با ميزان و ترازو نيامده و تنها واژه قسط آمده چون قسط همان سهم و بهره است و هدف از استفاده از ترازو اين است كه انسان بهره خود را بوسيله آن بدست آورد و لذا كلمه عدل درقرآن به همراه وزن نيامده:
« و اوفوا الكيل والميزان بالقسط (انعام آيه 152) و از جمله اسامي ترازو، قسطاس است: «واوفوا الكيل اذا كلتم وزنوا بالقسطاس المستقيم» (اسراء/ 35)
همچنين واژه يقوم (برپا مي شود) درقرآن با عدل نيامده: «قوامين بالقسط» «ليقوم الناس بالقسط» (حديد/25)، و «ان تقوموا لليتامي بالقسط» (نساء/ 127)
«شهدالله انه لااله الا هو والملائكه و اولولعلم قائما بالقسط» (آل عمران/ 18)، «واقيموالوزن بالقسط ولاتخسروالميزان» (الرحمن/9)، «ويا قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط» (هود/85)
با اين تعريف ها مي توان گفت كه مفهوم «عدالت» از مفهوم واژه «قسط» كلي تر و عمومي تر است. اين كه خداوند در آيه 25 سوره حديد، خواهان قيام توده هاي مردم براساس آموزه هاي وحياني كتاب و اجراي عدالت قسطي بر پايه موازين و حتي بهره مندي از زور و قدرت آهن مي شود، به اين معناست كه مي بايست درجامعه چنان ملموس و حسي شود كه نيازي به استدلال و برهان براي اثبات وجودي آن نباشد. هركسي با نگاهي به جامعه دريابد كه عدالت در آن وجود دارد و هيچ كس مورد ظلم و ستم نيست. پس منظور از عدالت قسطي دراين مقاله عدالتي است كه براي مردم ملموس باشد و آنان بتوانند سهم و بهره خود را از امكانات دريافت كنند.
مهمترين شاخص هاي عدالت قسطي در يك جامعه، مسائل اقتصادي و معيشتي آن جامعه است كه مادي ترين و ملموس ترين مصاديق عدالت است. هركسي با نگاهي به وضعيت آسايشي مردم مي تواند دريابد كه آيا جريان سالم اقتصادي در يك جامعه وجود دارد و يا آن كه گردش ناسالم اجازه نمي دهد تا مردم از موقعيت برابر بهره مندي از امكانات و منابع مادي ثروت و سرمايه برخوردار باشند. بنابراين اگر جامعه مدعي اجراي عدالت است، ولي در ملموس ترين و محسوس ترين مصاديق عدالت يعني بهره مندي هريك از افراد آن جامعه از قسط و نصيب خويش ازمنابع و امكانات موجود ناتوان باشد و مردم از نصيب خود بي بهره باشند، بايد در وجود عدالت در جامعه تشكيك و ترديد جدي رواداشت.
مديريت اقتصادي كه پيامبران مأموريت يافتند تا با همراهي و قيام توده اي آن را تحقق بخشند، در راستاي تحقق اين هدف والا يعني اجراي عدالت قسطي و ملموس و محسوس درجامعه است. دولت اسلامي موظف است تا همراه توده هاي مردم، با بهره گيري از همه سازوكارها از هرگونه ظلم و ستم در حوزه اقتصادي و تجاوزگري به اشكال و انواع گوناگون جلوگيري به عمل آورد. از اين رو، اقتصاد ربوي را به سبب ايجاد بحران در روابط سالم اقتصادي و مناسبات آن، ممنوع و حرام مي شمارد (بقره، آيات 278 تا 279) و اين گونه اقتصاد را نه تنها موجب رشد و شكوفايي اقتصادي جامعه نمي داند (روم، آيه39) بلكه موجب از ميان رفتن عدالت و گردش سالم اقتصادي محسوب مي كند.
دولت اسلامي از سوي خداوند موظف است تا همه مراحل اقتصادي را از توليد تا مصرف مديريت كند و اجازه ندهد تا جريان اقتصادي به سوي بي عدالتي و ظلم و اسراف و تبذير سوق داده شود. حتي در برخي از موارد موظف است تا رياضت اقتصادي را در جامعه پياده كند و با جيره بندي و محدوديت سازي استفاده از منابع ثروت، جامعه را از نظر امنيت اقتصادي حفاظت نمايد و از ايجاد بحران هاي اقتصادي باز دارد. (بقره، آيه 60 و اعراف، آيه 160)
خداوند به صراحت در آيه 47 و 55 سوره يوسف، بر لزوم نظارت حكومت و دولت بر امور اقتصادي از توليد تا مصرف بويژه در دوران بحران هاي اقتصادي و تحريم اقتصادي از سوي دشمنان و مخالفان (منافقون، آيه 7) و مانند آن تاكيد مي كند و دخالت دولت را امري ضروري و لازم برمي شمارد.
اصل گردش سالم ثروت و سرمايه در اقتصاد
يكي از اصول اساسي اقتصاد اسلامي، گردش سالم پول و ثروت در جامعه است به گونه اي كه همه طبقات اجتماعي از امكانات موجود بهره مند شوند. شايد كليدي ترين و مهم ترين آيه در حوزه بهره مندي عادلانه از منابع ملي و ثروت عمومي و نيز اجراي طرح هاي عمومي همچون هدفمندي يارانه ها آيه 7 سوره حشر باشد. خداوند در اين آيه مي فرمايد: «ما افاء الله علي رسوله من اهل القري فلله و للرسول ولذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل كي لايكون دوله بين الاغنياء منكم. آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا اين اموال عظيم در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد».
دراين آيه به صراحت از مديريت اقتصادي دولت به ويژه در اموال عمومي چون درياها، معادن و كاني ها، رودها، جنگل ها و مانند آن به عنوان «في» و «انفال» سخن گفته شده است و از دولت خواسته شده تا آن را به مصرف طبقات ضعيف و آسيب پذير جامعه چون يتيمان، مساكين، در راه ماندگان و مانند ايشان برساند.خداوند در تعليل اين فرمان مي فرمايد: كي لايكون دوله بين الاغنياء منكم؛ هدف آن است تا ثروت در دست ثروتمندان جامعه دست به دست نشود و نگردد. از اين آيه به دست مي آيد كه هرگونه مديريت اقتصادي كه منجر به گردش ناسالم اقتصاد و سرمايه شود و تنها طبقات خاص اجتماعي از ثروت جامعه بهره مند شوند، عملي برخلاف اصول اقتصادي اسلام است؛ زيرا اين گونه مديريت، مديريت ناسالم، ستمگرانه و مصداق بارز و آشكار بي عدالتي قسطي است.
هرچند كه تكيه آيه بر اموال و ثروت هاي عمومي و ملي است، ولي مي بايست با توجه به عموميت تعليل گفت هرگونه مديريت و رفتاري كه منجر به انباشت ثروت در يك طبقه اجتماعي و گردش آن در محدوده طبقات خاصي اجتماعي شود و همه مردم و طبقات، از آن بهره مند نشوند، درحكم مديريت ضداسلامي و ناسالم اقتصادي تلقي مي شود و ممنوع مي باشد.
علامه طباطبايي در راستاي همان نگاه عقلي و اجتماعي، در موارد گوناگون، در تفسير الميزان به بحث عدالت اجتماعي و كاركردهاي آن مي پردازد، براي نمونه، در سوره حشر به اين مطلب اشاره شده كه اموال عمومي براي پركردن فاصله ميان فقير و غني است تا سرمايه ها صرفا در ميان سرمايه داران، گردش نكند.
علامه طباطبايي ذيل آيه شريفه فوق، به اين نكته اشاره كرده است كه «كي لايكون دوله بين الاغنياء منكم» يعني حكمي كه ما درباره مسئله «فيء» كرديم، تنها براي اين بود كه اين گونه درآمدها موجب «دولت يعني دست به دست شدن» ميان اغنيا و ثروتمندان نشود، و «دولت»، آن چيزي است كه در بين مردم (ثروتمند) متداول باشد و دست به دست گردد. (طباطبايي، محمدحسين: «الميزان في تفسير القرآن»، ج 4، بي نا، بي تا، قم، ص 29 و 39)
هدفمندي يارانه، گردش سالم ثروت در همه طبقات اجتماع
با توجه به تحليل و تبيين و توصيه يادشده در آيه 7 سوره حشر مي توان استنباط كرد كه يارانه ها كه همان كمك هاي دولتي و ملي از منابع ملي و عمومي است بايد متوجه تحقق جريان و گردش سالم اقتصادي باشد به گونه اي كه فقيران نيز با همه ناتواني از احقاق حق خويش، بتوانند از اين حق الهي و طبيعي ثروت ملي بهره مند شوند.
از آن جايي كه صاحبان قدرت با امكانات و ابزارها و شرايط مناسب تر به سادگي مي توانند منابع را استحصال و استخراج كنند و با سرمايه و ثروت خويش پول روي پول انباشت كنند، اين سازوكار قرآني موجب مي شود تا امكانات و منابع ملي و عمومي به شكل درست مديريت شود و اقشار آسيب پذير و ضعيف جامعه نيز با استفاده از قدرت و اقتدار دولت به منابع و ثروت دسترسي پيدا كنند.
در حقيقت با گردش سالم ثروت در جامعه از طرق مختلف از جمله توزيع مناسب يارانه ها و كمك هاي دولت، عدالت قسطي در جامعه تحقق مي يابد و هر كسي آثار بهره مندي از ثروت را در زندگي و خانه و خانواده اش تجربه مي كند و عدالت را به شكل ملموس و محسوس ادراك و فهم مي كند.
از نظر قرآن، هرگونه كوتاهي در توزيع ثروت ملي از «انفال» و «في» به معناي بهره مندي بيش تر صاحبان قدرت و ثروت از امكانات جامعه و فربه تر شدن آنان است. چنين نظام اقتصادي ستمگرانه مي تواند فاصله طبقاتي را چنان افزايش دهد كه مردم ضعيف و آسيب پذير به سادگي از مشاركت در جامعه باز مانند و در مسير نابودي و استضعاف قرار گيرند؛ زيرا ثروتمندان در جامعه بي عدالت با استفاده از ثروت خويش راه اتراف و تبذير و اسراف مي پيمايند و فساد و نابهنجاري را در توده هاي مردم دامن مي زنند و نابودي جامعه را سبب مي شوند (انفال، آيات 25 و 35 و بقره، آيه 16 و هود، آيه 25 و آيات ديگر)
خداوند ريشه بسياري از مشكلات اقتصادي در جامعه را سوء مديريت منابع و امكانات و ثروت مي داند، زيرا زمين چنان سرشار از نعمت و ثروت است كه اگر به درستي مديريت شود نه تنها كسي گرسنه نخواهد ماند، بلكه همگان درحد فراتر از نياز و اشباع شده از ثروت و نعمت بهره مند خواهند شد؛ زيرا ثروت و نعمتي كه خداوند براي بشر در زمين قرار داده بيرون از شمار آدمي است. (ابراهيم، آيه 43)
از نظر قرآن، هرگونه بي عدالتي از سوي مردم و دولت در تقسيم ثروت، مي تواند منجر به نزول عذاب هاي ويرانگر از سوي خدا و نابود شدن مال و ثروت شود. (قلم، آيات 71 تا 72 و 13) اين كه خودداري مردم و دولت از انفاق نعمت هايي كه به ايشان واگذار و عطا شده، مي تواند بنياد جامعه را فروپاشد و عذاب الهي را نازل سازد، به معناي آن است كه جامعه ايماني مي بايست به گونه اي تربيت شود كه عدالت قسطي و حتي ايثار نيز در دستور كار قرار گيرد.
به همان اندازه كه دولت در مديريت منابع ملي و توزيع درست آن به ويژه از طريق يارانه ها و كمك هاي اقتصادي و مالي، وظيفه و مسئوليت سنگيني به عهده دارد، يكايك شهروندان امت اسلامي و جامعه ايماني نيز موظف هستند تا در حد امكان با صرفه جويي و انفاق بخشي از مال و نعمت عطا شده الهي به يتيمان نيازمند و فقيران و مسكينان و اقشار آسيب پذير و مستضعف، خود را از بلاي الهي برهانند و حتي شرايط بهتري را براي خود رقم زنند؛ زيرا بسياري از مشكلات اقتصادي مردم به خودبيني و عدم انفاق و كمك مالي به ديگران باز مي گردد. از نظر قرآن، كوتاهي مردم در حق برخي از طبقات اجتماعي و عدم تكريم و احترام آنان با مال و كمك هاي نقدي و جنسي چون اطعام، مي تواند زمينه ساز تنگناهاي اقتصادي شود.
برخلاف تصور مردم كه مشكلات اقتصادي و تنگناهاي آن را نتيجه كم توجهي الهي براي خود مي دانند، خداوند در آيات 61 و 71 سوره فجر، اين مسايل و مشكلات را نتيجه اعمال خود انسان از قبيل بي توجهي به يتيم، تصاحب اموال و حقوق ديگران ومانند آن برمي شمارد (مجمع البيان، ذيل آيه)
به سخن ديگر، عمل نكردن به مسئوليت هاي اجتماعي موجب مي شود تا آدمي خود را دچار بلا و مصيبت اقتصادي نمايد. اگر هر كسي متوجه مسئوليت خود در قبال ديگران و لزوم كمك هاي نقدي و غيرنقدي نسبت به نيازمندان باشد، مي تواند اميدوار باشد كه مورد تكريم الهي قرار مي گيرد؛ زيرا تكريم ديگران، تكريم الهي را به دنبال خواهد داشت.
به هر حال، دولت اسلامي موظف است با اجراي طرحهاي ملي مانند طرح هدفمندي يارانه ها و كمك هاي نقدي و غيرنقدي خود، طبقات آسيب پذير اجتماع را زير چتر حمايتي خود بگيرد و اجازه دهد تا آنان نيز در يك شرايط مناسب بتوانند به حركت به سوي كمال را در سايه آسايش و آرامش و امنيت غذايي و جاني و مالي و روحي ادامه دهند و قواي سرشته در ذات را فعليت بخشند؛ زيرا اگر دغدغه امنيت غذايي از ميان برود شرايط براي عبادت بهتر و بيش تر فراهم مي آيد و شخص مي تواند به جاي آن كه تنها در انديشه شكم و پركردن آن باشد، در خانه امن خود به تحصيل كمالات و علوم و معارف بپردازد و خودسازي را با انديشه و تفكر در آفاق و انفس و آيات و معارف قرآني تحقق بخشد.

 



شناخت ويژگي هاي اسرائيلي

احسان لطفي
قرآن به يهود با دو عنوان متفاوت توجه داشته و رفتار و صفات آنها را در حوزه هاي بينش و نگرش و كنش توصيف و تحليل مي كند. گاه از آنان به عنوان يهود ياد مي كند و گاه ديگر از آنان با عنوان بني اسرائيل سخن مي گويد.
بني اسرائيل، مركب از دو كلمه بني (به معناي فرزندان) و اسرائيل (يكي از نام هاي حضرت يعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهيم عليهم السلام) است. درباره علت اين نامگذاري حضرت يعقوب(ع) برخي بر اين باورند كه اين نام تركيبي از اسرا به معناي عبد و ئيل به معناي خدا و الله است كه در مجموع به معناي عبدالله است. (مجمع البيان ج1 و 2 ص 206)
بني اسرائيل در گزارش قرآن دوازده طائفه (سبط) و تيره بودند كه هركدام به يكي از فرزندان يعقوب(ع) منتهي مي شدند. (همان ج 3 و 4 ص 754)
بنابراين مقصود از بني اسرائيل در اين جا تبيين اخلاق و صفات و ويژگي هاي قوم و ملت است نه شريعتي از شرايع آسماني و هنگامي كه از آنان به عنوان شريعت ياد مي شود از واژه يهود استفاده مي شود. بنابراين واژه و اصطلاح يهود اشاره به حوزه اعتقادي و بينشي دارد و از منظر دين و شريعت به آنان نگريسته مي شود و واژه بني اسرائيل ارتباط به مسئله قوميت دارد و مباحث مرتبط به سنت هاي الهي جاري نيز بر آنان صدق مي كند.
قرآن گاه براي بيان اين معنا از واژه قوم موسي نيز استفاده مي كند تا به مسايل قومي و نژادي آنان اشاره كند.
برخي ويژگي هاي بني اسرائيل
قرآن براي بني اسرائيل صفات و ويژگي هاي چندي برشمرده است كه در اسرائيلي هاي امروز مي توان يافت. از جمله مهم ترين اين صفات مي توان به استكبار و اشرافي گري (بقره آيه 246 و 247) بدعت گزاري (بقره آيه 79 و نيز آل عمران آيه 93 و 94) برتري طلبي (اسراء آيه 4 تا 7) بهانه جويي (بقره آيه 67 تا 71) تجاوزگري (بقره آيه 51 و 92) تحريف گري (بقره آيه 42 و 58 و 59) توطئه گري (آل عمران آيه 49 تا 55 و اعراف آيه 142) جهل و حس گرايي (بقره آيه 55 و نساء آيه 153 و اعراف آيه 138 و 155) ذلت و خواري (بقره آيه 83 تا 85) زيان كاري و سفاهت (اعراف آيه 155) ظلم و ستم (بقره آيه 51 و 92) عصيان (بقره آيه 83 و 93) فراموش كاري (مائده آيه 12 و 13) فسق (بقره آيه 59) قساوت قلب و سنگدلي (بقره آيه 74 و مائده آيه 13) كوردلي (مائده آيه 70 و 71) گمراهي و نژادپرستي (بقره آيه 92 تا 94 و آل عمران آيه 75 و 23 و 24 بقره آيه 80) حسادت (بقره آيه 90) حق ستيزي (مائده آيه 70 و 71) اسراف گري (مائده آيه 32) فساد و افساد (اسراء آيه 4 و اعراف آيه 142) التقاط گرايي (بقره آيه 40 تا 42) تنوع طلبي و دنياخواهي (بقره آيه 61 و قصص آيات 76 تا 79) شخصيت گرايي (طه آيه 91) پيمان شكني (بقره آيه 83) گستاخي (بقره آيه 93) توقع و درخواست بي جا (بقره آيه 108) آواره سازي هم كيشان (بقره آيه 84) و هواپرستي و مواردي ديگر از ويژگي هاي رفتار و شخصيتي آنان اشاره كرد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14