(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 3 بهمن 1389- شماره 19847

خاكسپاري ببر سيبري در توهم احياي ميانكاله
بررسي ضد و نقيض ها در سياست مديريتي زيست محيطي (بخش نخست)



خاكسپاري ببر سيبري در توهم احياي ميانكاله
بررسي ضد و نقيض ها در سياست مديريتي زيست محيطي (بخش نخست)

هدف از آوردن دو قلاده ببر سيبري به ايران و معاوضه شان با دو قلاده پلنگ ايراني به آرزوي احياي ببر مازندران برمي گردد. از لحاظ زيست شناسي به اثبات رسيده، ببر سيبري همان ببر مازندران است كه چون اين حيوان سرمادوست بوده به نقاط شمالي در خاك روسيه مهاجرت كرده و در آن سرزمين از لحاظ ريخت شناسي دستخوش اندك تغييراتي شده است.
اين كشف موجب دلگرمي هايي شد كه بلكه بتوان نسل منقرض شده ببر مازندران را با رهاسازي ببر سيبري در جنگل هاي شمالي احيا كرد، اما محقق كردن اين آرزو در شرايطي عملي خواهد بود كه ابتدا محيط زيست حيوان را احيا كنيم. شرايط فعلي ميانكاله به گونه اي است كه بين تحقق اين آرزو و پتانسيل هاي موجود در اين منطقه خط فاصله پررنگي كشيده است.
قبل از دغدغه احياي ببر مازندران، دغدغه اصلي زيست محيطي كشور حفظ درختان جنگل هيركاني است. از سوي ديگر حتي در ميانكاله هم آهو، گراز و كل به قدر كافي براي تغذيه طبيعي حيوانات وحشي وجود ندارد.
اگر روزها با دوربين ديده باني جستجو كنيد، بلكه بتوانيد يك دسته كوچك هفت، هشت تايي از آهو را ببينيد.
ببرها اغلب در كنار آبگير و نيزار توليدمثل مي كنند، تمام ميانكاله را هم كه گشت بزنيد، شايد فقط يكي و دو منطقه اين چنيني بيابيد.
به راستي با دانستن اين واقعيت ها اهل فن مي مانند كه چه فكري پشت اين پروژه بوده است؟! از همه اين ها كه بگذريم چطور مي توان تنها با دو قلاده ببر انتظار احياي نسل آنها را داشت؟! اساسا اين پروژه بي مديريت به يك كار آزمايشگاهي تئوريك در كلاس زيست دبيرستان شباهت دارد و نتيجه اش چيزي جز گزك به دست رسانه هاي بيگانه دادن نبود.
بي بي سي طي مصاحبه هايي جهت يافته ببر مرده را محور قرار داده و زمينه تازه اي براي زير سؤال بردن كل فعاليت هاي زيست محيطي كشور پيدا كردند.
فراموشي احياي ميانكاله
در گرداب ضد و نقيض ها
مسعود ميرزا ملقب به ظل السلطان پسر ارشد ناصر الدين شاه كه شرح شكارهاي دامنه دارش را در تاريخ مسعودي به ثبت رسانده، يكي از بزرگترين قاتلان محيط زيست كشورمان و بلكه دنياست.
وي اگرچه پسر ارشد بود، اما وليعهد نشد، به همين دليل با شكارهاي پياپي در مناطق شمالي عقده گشايي مي كرد! دوران او را از سياه ترين دوران هاي حيات وحش در ايران لقب داده اند.
وي تنها در يك سفر دو قلاده ببر در بابل و 35 قلاده ديگر در جزيره ميانكاله شكار كرد! از سر ببرها كوهي ساخته بود و با آن عكس يادگاري مي گرفت! و اين گونه خشم خود را از نرسيدن به سلطنت بروز مي داد!
در كتاب حيات وحش ايران آمده است: «شايد كل جمعيت ببر مازندران در آن زمان بيش از چهار، پنج برابر 37 قلاده نبوده و لذا اين شكار عظيم ضربه سهمناكي در كاهش تعداد ببرها بوده است.» به بيان ديگر اين قاتل محيط زيست و حيات وحش 20 درصد كل ببرهاي ايراني را كشت.
با اين حال با خواندن شرح ديوانگي هاي وي در تاريخ مسعودي مي توان به پتانسيل بالاي ميانكاله در گذشته پي برد. شايد احياي اين زيستگاه رويا نباشد و با يك مديريت منسجم و عزم ملي بتوان شاهد حيات دوباره اين شبه جزيره زيبا بود. اما اين كه ببرها را وارد كنيم و هشت ماه در قفس زنداني كرده به اميد آن كه ميانكاله در اندك مدتي ميانكاله زمان ظل السلطان شود، يك توهم زيست محيطي بيش نيست.
محمد درويش، عضو هيئت علمي مؤسسه تحقيقات جنگل ها و مراتع كشور توضيح مي دهد: «حدوداً هشت ماه پيش دوقلاده ببر سيبري با دو قلاده پلنگ ايراني معاوضه شد. روس ها براي المپيك ورزشي شان مي خواستند از نماد پلنگ قفقاز استفاده كنند (نسل پلنگ قفقاز نيز منقرض شده است.) ما هم گفتيم چرا به عوض پلنگ ها چيزي دريافت نكنيم؟ اين شد كه خواستار دوقلاده ببر سيبري شديم. به خيال خودمان مي خواستيم ببرها را تا زمان احياي ميانكاله در قفس نگهداري كنيم. ببر سيبري بزرگترين ببر دنياست. نياز به سرما دارد و براي جسم 300 كيلويي اش در هفته به 60 تا 70 كيلو گوشت كل، آهو و گراز احتياج است. حتي اگر اين ببرها در ميانكاله رهاسازي مي شدند، در شرايط فعلي چنين پتانسيلي در آنجا براي تغذيه طبيعي حيوانات وحشي وجود ندارد.»
درويش گله مندانه ادامه مي دهد: «از يك سو در آرزوي احياي ميانكاله هستيم و از سوي ديگر در خبرها مي خوانيم كه قرار است حول و حوش ميانكاله پالايشگاهي تأسيس شود! ضمناً احتمال احداث جاده اي كه بهشهر را به درياي خزر متصل كند و از ميانه منطقه حفاظت شده ميانكاله گذر خواهد كرد، نيز وجود دارد. همه اين ضد و نقيض ها گواه اين است كه سازمان حفاظت محيط زيست توان كافي براي اجراي مصوبه هاي خود را ندارد. چرا كه اگر توان كافي را داشت، ميانكاله تا به حال ميانكاله شده بود.» و صراحتاً مي گويد پروژه احياي ببر از ابتدا مدير مشخصي نداشته و وقتي ببر مي ميرد، فردي به نام هوشنگ ضيايي به عنوان مدير پروژه معرفي مي شود.
وي ادامه مي دهد: «دو پلنگ ايراني در ابتدا پاي يكي شان شكسته بوده و ديگري به اشتباه سم خورانده شده بود، كه در حال حاضر مداوا به طور كامل رويشان انجام شده است .
اما سرنوشت دو قلاده ببر سيبري اين گونه شوم رقم خورد. يكي شان مرده و ديگري عاقبت مبهمي دارد. اگر اين دو قلاده از ابتدا مريض بوده اند، چرا اكيپ دامپزشكي تست هاي لازم را در زمان تحويل گرفتن حيوانات به عمل نياورده است؟»
نظارت دامپزشكي عاليست!
ببر از ابتدا مريض بوده و مشمشه يا ايدز گربه سانان داشته است؟ يا بعداً از طريق خوردن الاغ هاي مريض، دچار چنين سرنوشتي شده است؟ با مطرح شدن چنين سؤالاتي در روزهاي اوليه انتشار خبر به جاي اقدام ضربتي در مورد ساير حيوانات باغ وحش ارم جستجو براي يافتن مقصر در مصاحبه هاي مسئولان محيط زيست، دامپزشكي و باغ وحش ارم شكل گرفت و گويي يك دوئل سه جانبه بود! روس ها هم در دفاع از خود عنوان كرده بودند كه اگر حيوان مريض بوده چطور در زمان تحويل گرفتن دامپزشكان متوجه نشده اند؟
دكتر داريوش جهان پيما، معاون فني اداره كل دامپزشكي استان تهران با تشر از آن سوي تلفن مي گويد: «اين حرف ها كدام است خانم؟! دامپزشكي وظيفه دارد به دام دار بگويد چطور دامش را تغذيه كند، اما نمي رود بالاي سر دام ها بايستد و ببيند چه مي خورند. ضمناً امور دامپزشكي باغ وحش ها به بخش خصوصي واگذار شده، وقتي به بخش خصوصي واگذارش كرده ايم، خودمان هم پاي كار بايستيم!»
از وي سؤال مي كنم: «حالا در اين مورد مهم ضرورتي نداشت به محض اطلاع پيدا كردن از علائم مشكوك به بيماري در حيوانات وارد عمل مي شديد و جلوي فجايع بعدي مثل كشته شدن هشت قلاده شير را مي گرفتيد؟» وي پاسخ مي دهد: «به محض فوت شدن ببر بخش خصوصي به ما اطلاع داد و وارد عمل شديم. شايد بخش خصوصي دير اطلاع داده تاوانش را ما بپردازيم؟!» وي با تأكيد بر اين كه نظارت دامپزشكي عاليست، مي گويد: «چطور وقتي در خيابان رانندگي مي كنيم، موظف به رعايت قوانين راهنمايي هستيم. در اين مورد هم بايد دامدار ضوابط را مطالعه مي كرده و دامش را درست تغذيه مي كرده است. اگر سازماني، شخصي از ما مجوزي گرفته، نظري خواسته مستنداتش را به عنوان سند ارائه دهد تا پاسخگو باشيم.»
از وي سؤال مي كنم: «آيا از لحاظ علمي آوردن دو حيوان از جنگل و نگهداري بي هدفشان در قفس يك اقدام سنجيده بود؟» وي پاسخ مي دهد: «حيوانات كه افسردگي نمي دانند چيست؟! همه جاي دنيا براي نگهداري حيوانات دو سيستم باز و بسته تعريف شده (در قفس و در منطقه حفاظت شده). از لحاظ علمي افسردگي حيوان در قفس و اين گونه تئوري پردازي ها صحت ندارد!» جهان پيما حتي خريداري الاغ ها به قيمت ارزان از عراق براي تغذيه حيوانات باغ وحش را شايعه اي بيش توصيف نمي كند.
ببر سيبري يخ و برف مي خواهد
آيا حقيقتا احياي ببر در ميانكاله امكان پذير است؟ همان طور كه اشاره شد ببر سيبري نمونه بزرگتر ببر مازندران است، اما صددرصد ببر مازندران نيست. ببر سيبري 60 كيلوگرم از ببر مازندران بزرگتر بوده و تعداد موهاي آن در سانتي مترمربع سه برابر از همتاي ايراني خود بيشتر است.
حميد محتشم پور كارشناس جانورشناسي توضيح مي دهد: «ببر سيبري براي يك قلمرو بزرگ و بسيار سرد سازگاري پيدا كرده و در گرماي تابستان هاي ميانكاله صددرصد تلف خواهد شد. نگهداري چنين ببري در قفس نيز به دليل اينكه با روحيه قلمروطلبي اش منافات دارد، افسردگي حيوان را در پي خواهد داشت. به علاوه چنين حيوان عظيم الجثه اي مقدار زيادي گوشت در هفته نياز دارد. سرماي زياد يكي ديگر از احتياجات اين حيوان است. بنابراين نگهداري ببر سيبري در قفس عمر آن را محدود و كوتاه مي كند.»
با وجود چنين واقعيت هايي بايد پذيرفت كه مشكل اساسي زيست محيطي احياي پروژه ببر نيست، بلكه احياي ميانكاله است كه بايد در رأس برنامه ها قرار بگيرد.
ميانكاله با وسعت 68800 هكتار يكي از 9 ذخيرگاه بيوسفري ايران است كه در 12 كيلومتري شمال بهشهر و منتهي اليه جنوب شرقي درياي خزر قرار دارد. اما اين منطقه نيز مثل همه مناطق شمالي دستخوش فعاليت هاي عمراني و اقتصادي قرار گرفته است. هر چند كارشناسان محيط زيست عنوان كرده اند اين منطقه تنها منطقه بكر باقي مانده در سواحل خزر است، اما خيلي از زمين هاي ميانكاله به كشاورزي و حتي ويلاسازي اختصاص پيدا كرده و بهتر است از لفظ نيمه بكر دستخوش تهاجم قاتلان زيست محيطي استفاده كنيم.
در حال حاضر همه نگراني بر سر اين است كه جاده اي قلب ميانكاله را دونيم نكند و سرنوشت آهوان و مابقي گونه هاي زيستي هم مانند ببر مازندران به سياهچال بي توجهي فرو نرود.
آيا در روستاها مشمشه داريم؟
اگر علت مرگ ببر سيبري مشمشه بوده و از تغذيه الاغ هاي بومي دچار شده است، نشان مي دهد كه اين بيماري هنوز در روستاها وجود دارد و بايد براي پيشگيري و ريشه كني به مردم آگاهي داده شود. مشمشه مثل آنفولانزاي پرندگان مي تواند به انسان منتقل شود. تب، لرز، تهوع، خونريزي از بيني و بي اشتهايي از علائم آن است كه ظرف يك هفته موجود انساني يا حيواناني را از پا درمي آورد.
البته در بحث ها گفته شده كه ببر نر از قبل ايدز گربه سانان (FIV) داشته است. اين را امير الهامي رئيس باغ وحش ارم پس از مرگ ببر اعلام كرد. سند او هم اين بوده كه تيم دامپزشكي گفته اند، ببر را معاينه كرده ايم و ضعف سيستم ايمني داشته است. الهامي تنها مردي بود كه طي ا ين ماجرا آماج بيشترين سؤال و جواب ها قرار گرفت. تا آن جا كه يك تنه مقصر اين تراژدي معرفي شد. از آن سو رئيس هيئت مديره جامعه دامپزشكي كشور صراحتا اعلام كرد كه اساسا در علم دامپزشكي بيماري تحت عنوان ايدز گربه سانان وجود ندارد! ناصر نبي پور رئيس هيئت مديره جامعه دامپزشكي كشور مي گويد: «اگر ببر ايدز داشته، پس شيرها مبتلا به چه بوده اند؟! به طور قطع مشمشه بوده كه بيماري تك سمي هاست و به شيرها و ببرها منتقل شده است.»
در آخرين مصاحبه با امير الهامي توسط گزارشگر روزنامه كيهان عنوان شد كه الاغ هاي بومي هم سالم بوده اند. شيرها از سرما بيماري تنفسي گرفته اند و ببر هم معلوم نيست دليل تلف شدنش چه بوده است!
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14