(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 3 بهمن 1389- شماره 19847

دستگيري يك تروريست و رسوايي فتنه گران
نگاه متعالي به رهبران الهي
خاتمي و روحيه اي به نام «ترس»



دستگيري يك تروريست و رسوايي فتنه گران

مهدي سعيدي
دراواخر دي ماه سال گذشته درست بعد از حماسه بزرگ 9دي ماه و راهپيمايي تاريخي «برائت از منافقين» بود كه خير«ترور استاد فيزيك دانشگاه تهران» دكتر مسعود علي محمدي همه توجهات را به خود جلب نمود. درحالي كه براي افكار عمومي مسلم بود كه اين اقدام غيرانساني و خائنانه تنها از عهده سازمانهاي جاسوسي آمريكا و رژيم صهيونيستي و گروهكهاي تروريستي وابسته به آنها برمي آيد، تحليلگران وابسته به جريان فتنه مسير ديگري را براي ارزيابي اين حادثه برگزيدند.
فتنه گران كه تلاش مي كردند تا بعد از خروش تاريخي ملت در9دي از محاق درآمده و بار ديگر خودي نشان دهند اين بار ترور اين شهيد بزرگوار را بهانه ساخته و با يك ترفند تبليغاتي خائنانه، با سبز خواندن دكتر علي محمدي نظام اسلامي را متهم اصلي ترور وي معرفي كردند!
آنها تلاش كردند تا با اعلام اينكه دكتر علي محمدي از حاميان انتخاباتي موسوي بوده و احياناً در تجمع غيرقانوني 25خرداد شركت داشته، اينگونه القاء نمايند كه وي به خاطر گرايش سياسي اش ترور شده است؟
براي نمونه «احمد شيرزاد»، نماينده رد صلاحيت شده مجلس ششم- كه نطق خائنانه اش درپشت تريبون مجلس درباره مسائل هسته اي هنوز از اذهان ملت پاك نشده است- با انتشار يادداشتي درصدد القاء تحليل فوق برآمد. وي با معرفي خود به عنوان همدرس و رفيق شهيد علي محمدي مدعي شد:«وي در اين يكي دو ساله اخير افكار و نظراتش بسيار به جنبش اصلاحي نزديك شده بود! و در يكي دو انتخابات آخر قبل از انتخابات رياست جمهوري به ليست اصلاح طلبان راي داده بود و براي آن هم تبليغ مي كرد.» (22/10/88).
همچنين مدعي شدند دكترعلي محمدي دانشمند هسته اي نبوده و لذا طرح اين مساله كه دستگاههاي جاسوسي آمريكا و اسرائيل درترور وي نقش داشته اند، باطل بوده و سرنخ نقشه اين اقدام را بايد درداخل كشور دنبال نمود. به عنوان نمونه «محسن سازگارا» عنصر فراري آمريكانشين در برنامه روزانه خود اعلام كرد كه اين ترور توسط نظام و با هدف ترساندن اساتيد دانشگاه از همراهي با جنبش سبز صورت گرفته است! (23/10/88).
فتنه گران از سوء استفاده از مراسم تشييع اين شهيد بزرگوار نيز دريغ نكردند و با جوسازي تلاش كردند تا از آن بهره برداري تبليغاتي كنند. سايت ضد انقلابي «جرس» به نقل از يكي از همكارانش دراين مراسم اظهار مي دارد:«اگر ذره اي شك در سبز بودن استاد و شهادت ايشان توسط عوامل رژيم داشتم، از برخورد نيروهاي امنيتي و نگاه هاي معني دار و ناله هاي سوزناك خانواده اش و پچ پچ همسايه ها كه به ما مي گفتند:به قول امام ما را بكشيد، ما بيدارتر مي شويم» ترديدم برطرف شد كه كار كارخود آقايان است.» (24/10/88)
دروغ پردازيهاي اصحاب فتنه تا ماهها ادامه يافت و براي نمونه سايت كلمه كه توسط تيم رسانه اي موسوي اداره مي شود ادعا كرد:« درباره ترور اين استاد دانشگاه حرف وحديث هاي زياد عنوان شده است، رسانه هاي حامي دولت در همان روزها اين اقدام را ترور سياسي عليه يك «دانشمند هسته اي»حامي دولت جلوه دادند. اما از سوي ديگر، دانشجويان آقاي علي محمدي به دليل سخنراني هاي انتقاد ي اش نسبت به دولت و حضور در راهپيمايي 25خرداد او را يك استاد سبز دانستند كه به دليل انتقادهايش كشته شده است.» (25/6/89)
اين شبهه افكني ها تا بدانجا گسترش يافت كه حتي خانواده شهيد را نيز دچار سردرگمي و نگراني كرد به نحوي كه همسر شهيد- كه پيش از اين اعلام كرده بود اصحاب فتنه بارها به ديدار خانواده ما آمده اند- اظهار مي دارد:«برخي ها!؟ وقتي ما را مي بينند مي گويند كار خودي ها بود، براي ما هنوز مبهم است كه واقعا چه كسي دلش رضا داد كه همسرم را با آن شيوه فاجعه آميز بكشد. وقتي به حرف ها و شبهه هاي ايجاد شده فكر مي كنم، عذاب مي كشم. همين ابهام رنج آور است. نمي توانم باور كنم حاصل يك عمر زحمت او را، خودي ها اينگونه داده باشند و براي همين با خودم مي گويم اي كاش واقعا همانطور كه مسئولان مي گويند، موساد باشد...»
اما وضعيت به نفع فتنه گران باقي نماند و خبر دستگيري عامل ترور شهيد محمدي و آشكار شدن ماهيت صهيونيستي اين اقدام تروريستي، رسوا كننده فريب تبليغاتي فتنه گران و اثبات مظلوميت نظام اسلامي بود و براي ملت آشكار ساخت كه ادعاها و تبليغات جريان فتنه تا چه اندازه مبتني بر دروغ و فريب افكار عمومي شكل گرفته است. اين اقدامات تنها بخشي از رفتارهاي خيانت آميزي است كه درپرونده دو ساله اصحاب فتنه ثبت شده و هر روز كه مي گذرد زنگ رسوايي يك به يك ادعاهاي دروغين آنها به صدا درخواهد آمد.وقتي همسرشهيد مسعود علي محمدي دراولين اظهاراتش با خوشحالي تمام دستگيري عامل اصلي ترور همسرش را هديه بزرگي براي خود دانست، نشان داد كه پروژه فتنه گران براي بي اعتمادسازي ملت نسبت به نظام اسلامي با شكست مواجه شده و نظام اسلامي همچون گذشته به پشتوانه مردمي و اعتماد عمومي ملت به عنوان بزرگترين نظام مردم سالار عالم مباهات مي كند.

 



نگاه متعالي به رهبران الهي

احمدرضا آباد
يكي ازنكات قابل توجه درجريان مبارزه بين جبهه اهل حق و باطل اين است كه جبهه باطل در مبارزه با اهل حق تفاوتي بين اهل حق نمي گذارد. او درصدد نابودي تمام نفرات جبهه اهل حق است. مي خواهد تمام نفرات و امكانات جبهه حق را نيست و نابود كند تا هيچ نام و نشاني از حقيقت و اهل آن نماند. براي رسيدن به اين مطلوب، به هر راهي متوسل مي شود. به هر علامتي كه نشانگر حق باشد و انسانها با استفاده از آن بتوانند به مرتبه اي از حقيقت برسند حمله ور مي شود و با تمام قوايي كه دراختيار دارد سعي مي كند كه يا آن را نابود كند يا اگر توان نابود كردن آن را نداشته باشد به طرق مختلف سعي مي كند چهره آن نشان وعلامت را مشوه و كج و معوج نمايش دهد تا انسانها بدان رغبت نكنند. نمونه اين اعمال جبهه باطل در طول تاريخ كم نيست. فقط كافي است درهمين زمانه خودمان نگاهي به اطرافمان بيندازيم تا مصاديق زيادي از اين حملات را مشاهده كنيم. دراين مجال چند مورد از آنها را برمي شماريم.
دين مبين اسلام يكي از اديان پرطرفدار عالم، داراي كتاب آسماني و آموزه هاي آن در دسترس تمام عالم است بسيارند كساني كه متدين به اديان ديگري هستند ولي به ساير اديان بي حرمتي نمي كنند. ولي كساني هم هستند كه حياتشان درگرو اهانت به اديان الهي و آسماني است. كتاب مقدس مسلمانان را به آتش مي كشند. اسلام و قرآن را متهم به خشونت مي كنند. درباره شخصيت بي بديل و آسماني پيامبراسلام (ص) كتاب هاي بسيار سخيف مي نويسند و آنها را درتمام عالم در تيراژهاي ميليوني چاپ مي كنند. فيلم هاي موهن و به دور ازشأن پيامبر اسلام (ص) مي سازند و با استفاده از رسانه هاي جهاني قصد دارند اين حقايق را درچشم مردم عالم هرچه زشت تر نمايش دهند تا با بيزار شدن توده هاي مردم از اين خورشيدهاي آسمان هدايت و حقيقت، بازار شيطان و شيطان پرستان هرچه گرمتر شود و درست در بازار گرمي شيطان است كه جنگ و درگيري هاي جهاني شعله مي كشد و دراين بين سلاحهاي جهنمي پيروان شياطين روانه بازار مي شود و به خوبي به فروش مي رسد و آنها به ثروتهاي نجومي دست مي يابند و تاكنون نيز اين گونه بوده است.
منتهي از يك نكته نبايد غفلت كرد. دشمن گرچه به تمام سرمايه هاي مادي و معنوي جبهه اهل حق هجوم آورده و در آينده هم اين كار را با تمام قوا انجام مي دهد ولي با تمام فكر و انديشه خود به اين نكته اساسي مي پردازد كه چگونه مي تواند ضربات اساسي خود را به حساس ترين نقاط حياتي جامعه اسلامي وارد كند. او اين نقاط را به خوبي شناسايي كرده است و حتي بهتر از بسياري از كساني كه در جبهه حق قراردارند، نقطه هاي حياتي جامعه ما را مي شناسد و شبانه روز به برنامه ريزي مي پردازد شايد بتواند كاري از پيش ببرد. پي بردن به آنچه در ذهن شيادان مي گذرد چندان سخت نيست. كافيست چشمانمان را كاملا باز كنيم و به صحنه نبرد نگاهي بيندازيم. نقاطي كه براي دشمن حائز اهميت است درست همان جاهايي است كه مدام به آنها حمله مي كند. از هر راهي كه بتواند. از خارج يا داخل. با كتاب يا فيلم يا سخنراني يا...
به عقيده شما مهم ترين نقطه اي كه دشمن براي نيل به موفقيت بايد از آن بگذرد كدام است؟ اجازه بدهيد براي نزديك تر شدن به جواب، اين نقاط استراتژيك را به دو قسمت تقسيم كنيم. برخي از موقعيتها و نقاط بسيار مهم هستند ولي با نابودي آنها دشمن به تمام هدف خود نمي رسد بلكه به اهداف اصلي خود نزديك مي شود. به عبارت ديگر برخي از اهداف تبعي هستند و برخي اصلي. اگر اعداء ما به اهداف اصلي خود برسند. همه چيز برباد رفته خواهد بود. ولو اهداف تبعي او برزمين مانده باشد.
پس ما بايد با تمام قوا و همت درصدد حفظ و حراست از تمام اهدافي باشيم كه اعداء ما نگاهشان را به آنها دوخته اند. بدون شك آن نقطه اصلي كه هدف نهايي دشمن است از اهميت ويژه اي برخوردار است و در صورت لزوم همه چيز را بايد خرج آن يك نقطه اصلي نمود. باز اين سؤال پيش مي آيد كه آن نقطه اصلي كه در صورت لزوم همه چيز را بايد فدا كرد تا با حفظ آن، شاهرگ حياتي جامعه شيعي قطع نشود كدام است؟
بدون شك هر شيعه اي كه اندكي به معارف دين الهي اسلام واقف باشد تفاوت جامعه شيعي و حكومت شيعي را با تمام جوامع و حكومتهاي ديگر جهان در يك كلام، همان حاكميت امامت و ولايت مي داند. در حقيقت همين يك نقطه است كه در طول تاريخ اسلام مورد هجوم تمام دشمنان انسانيت و اعداء اديان الهي و دنيا طلبان قرارگرفته است. بلافاصله بعد از رحلت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم عده اي با نقشه از پيش تعيين شده به اين نهاد و نهال نوپا حمله ور گشتند و با قول و عمل خود گفتند كه حاكميت امامت و ولايت را برنمي تابند و به آنچه هواي نفسشان مي پسنديد گرايش پيدا كردند. ابتداء امويان و بعد از آنها عباسيان زمام امور را به دست گرفتند و كردند آنچه كردند. در تمام اين دوران كما بيش مردم به احكام اسلام عمل مي كردند. نماز مي خواندند، روزه مي گرفتند، به حج مي رفتند و... ولي حقيقتا جامعه اسلامي در دست نمايندگان الهي نبود. آنان كه خداوند آنها را براي حكومت و ولايت بر بندگانش برگزيده بود و شرائط اين مسئوليت بزرگ را در وجودشان نهاده بود و جامعه هم از اين برگزيدگان الهي حمايت نمي كرد تا آنها به جايگاه حكومت ظاهري دست يابند با حذف اين انوار الهي از صحنه حكومت، دشمن به هر آنچه كه مي خواست مي رسيد. گرچه مردم اعمال ديني خود را انجام مي دادند و تنها در اين صورت است كه جبهه باطل به پيروزي نهايي دست مي يابد و البته به نسبتي كه در اين مسير به موفقيت برسد به هدف خود نزديك شده است.
اجازه بدهيد يك بار ديگر آن جمله اول را تكرار نمايم چون محور اين نوشتار همان يك جمله است البته آن جمله را اين بار دقيق تر مي آوريم آن جمله اين است:جبهه باطل در مبارزه با اهل حق تفاوتي بين رهبران جبهه اهل حق نمي گذارد. دراين جمله واژه «رهبران» را اضافه كرديم تا مقصودمان را كاملا روشن و شفاف بيان كرده باشيم.
براي جبهه باطل فرقي نمي كند كه چه كسي مسندنشين جبهه اهل حق است. شيطان مي خواهد نه از اين مسند نشاني باشد و نه از آنكه براين مسند تكيه مي زند. حتي همان روزهايي كه پيامبراسلام صلي الله عليه وآله وسلم مسندنشين اين قله بودند شياطين بسيارتلاش كردند كه ايشان را نابود نمايند ولي به لطف حضرت الله موفق نشدند. وپيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم ظاهرا تا آنجا كه عمر طبيعي ايشان اقتضاء داشت باقي ماندند و به حكومت خود ادامه دادند. ولي بعد از ايشان مردم آن سامان به جاي حمايت از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خانه هاي خود خزيدند و برخي هم از فتنه گران حمايت نمودند. همه اينها معلول اين نكته بود كه اين مردم گرچه به ظاهر پيامبر را قبول داشتند ولي علي را نمي خواستند. گرچه همين پيامبري كه قبولش داشتند گفته باشد كه بعد از من علي جانشين من است. اينها يك نمونه از مردماني هستند كه بين رهبران الهي تفاوت قائل مي شوند يكي را مي پذيرند و ديگري را نمي پذيرند. چرا نمي پذيرند؟ چون جوان است. چون پيرتر از او براي به دست گرفتن زمام امور وجود دارد. و دلايلي واهي از اين قبيل كه هنوز درجامعه شيعي ما هم رواج دارد و ما به چشم خود ديديم و به گوش خود شنيديم كه چگونه عده اي براي به دست گرفتن رياست جمهوري درهمين كشور اين دلايل را مطرح كردند كه فلان آقا پيراست و بايد او رئيس جمهور شود. و ديگران كه جوان هستند نبايد وارد اين انتخابات شوند. ما قصد مقايسه اين افراد با آن انوار الهي را نداريم. بلكه مي خواهيم بگوئيم هنوز هم اين دلايل دربين سياسيون طرفدار دارد.
همانطور كه گفته شد جبهه اهل باطل در مبارزه خود با حق هيچ تفاوتي بين رهبران اهل حق نمي گذارد و همه را به يك چشم نگاه مي كند و درصدد نابودي همه آنهاست ولي آنان كه طرفدار جبهه اهل حق هستند بين رهبران خود تفاوت مي گذارند به گونه اي كه گاهي به كلي از حمايت آنها دست مي كشند و صحنه را به نفع دشمن خالي مي كنند تا وقتي كه امر امامت و ولايت برعهده ائمه (ع) بوده وضع مردم آن روزگار اين گونه بوده كه گذشت و اين وضع ادامه داشت تا منجر به دوران غيبت كبري شد. از اين زمان به بعد رهبري عالم تشيع بنا به سفارش ائمه (ع) برعهده فقهاي جامع الشرايط قرارگرفت كه آنها نيز به دليل فضاي رعب و اختناق حكومتهاي جور قادر به ايجاد حكومت اسلامي نبودند. و اين وضع نابسامان ادامه داشت تا اينكه درسال 1357 انقلاب اسلامي ايران به رهبري قائد عظيم الشان جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني به پيروزي رسيد و با پيروزي هاي پياپي خود درصحنه هاي داخلي و بين المللي چشم عالميان را خيره كرد. براي ايجاد عدالت مهدوي در سراسر عالم، فروغي را در قلوب مظلومان عالم ايجاد كرد. اين انقلاب با پيروزي هاي خود بارها و بارها پشت شياطين را به خاك مذلت سائيد. به همين خاطر است كه در اقصي نقاط عالم در بين تمام اقشار ملتها طرفداران جدي دارد.
گرچه عليرغم آنكه اين انقلاب در دوردست ترين نقاط عالم مخاطبان خود را يافته است و حركتهاي سياسي و نظامي و فرهنگي عمده اي را باعث شده است. هنوز هم عده اي در داخل اين نظام و اين كشور هستند كه نام شيعه را برخود نهاده اند ولي باز بين رهبران الهي اين انقلاب الهي و مردمي تفاوت مي گذارند. دقيقا مانند صدراسلام كه بعد از پيامبراسلام(ص) برخي گفتند ما گرچه پيامبر(ص) را قبول داريم ولي علي(ع) را قبول نداريم. امروز هم با همان رويه به مقابله با نظام روي مي آورند. اين را هم همه مي دانيم كه اينها نه امام را قبول دارند نه قانون اساسي اين نظام را. منتهي اگر تيشه را به ريشه بزنند يا با عكس العمل تند و بي مهاباي مردمي روبه رو مي شوند كه به خلاف اهل مدينه در صدراسلام، نسبت به امامت و ولايت بسيار حساس و تيزبين و براي پاسخ دادن به اين منافقان گوش به فرمان ولي خود هستند. براي منافق خواندن اين جماعت دلايل واضحي موجود است.
دشمنان براي از بين بردن اسلام و شعارهاي اسلامي و نمادهاي ديني فرقي بين رهبران جامعه اسلامي شيعي نمي گذارند. براي آنها فرقي نمي كند كه پيامبر(ص) در رأس حكومت باشد يا علي ابن ابيطالب(ع) باشد يا امام خميني باشد يا حضرت آيت ا... خامنه اي.
دشمن به كرات ثابت كرده كه چشم بسته به اين مسند حمله ور مي شود و قصد دارد كه مسندنشين اين قله كوه ايمان مؤمنان را در هم كوبد و اگر به اين مطلوب خود دست يابد ديگر برايش مهم نيست كه مردم نماز بخوانند، روزه بگيرند، به حج بروند و...
حالا كه دشمن به وضوح، مسند رهبري اين جامعه را هدف قرار داده است و با تمان توان خود درصدد واردآوردن صدمه به اين محور اصيل عالم اسلام است، ما هم حق داريم اگر كساني از داخل اين كشور در هر لباسي كه باشند وقتي با دشمنان خونخوار اين مرز و بوم همنوا مي شوند به آنها منافق بگوييم و اگر اين نام را بر آنها نگذاريم به آنها چه بگوييم؟
در اثبات حقانيت اين رهبري، و اين نظام همين ما را و تمام مظلومان عالم را بس است كه سي و دوسال است جبهه استكبار با تمام توان نظامي و اطلاعاتي و ضدفرهنگي خود به مصاف اين انقلاب و اين رهبري الهي آمده ولي هرچه بيشتر دست و پا مي زند بيشتر در باتلاقي كه خود براي مظلومان عالم درست كرده گرفتار مي شود. به راستي مگر انقلابي كه امام ما با دست خالي و با همراهي مردم مؤمن و جان بركف اين ديار علوي پرچم آن را برافراشت، چقدر قدرتمند است كه تمام كفر با تمام قدرت خود به مصاف آن آمده است؟
اين نكته را فراموش نكنيم كه دشمن فرقي بين رهبران ما نمي گذارد ولي برخي از كساني كه در بين ما هستند ولي از ما نيستند به جاي آنكه در يك صف واحد به مقابله با او بپردازند، دركنار ما ايستاده اند ولي زبان و قلم و فكرشان با شياطين همزباني مي كند.
همين كه دشمن بين رهبران ما تفاوت نمي گذارد و همه را به يك چشم نگاه مي كند ما نيز اگر هوشيار باشيم و بيدار، بايد مانند شهدايي كه درسالهاي دفاع مقدس در ركاب مولايشان خميني مثل شهداي كربلا جنگيدند، پا به پاي حضرت آيت الله خامنه اي مسير اين انقلاب را طي نماييم و آن چنان كه او مي خواهد و آن چنان كه مولاي او امام عصرعجل الله تعالي فرجه الشريف مي پسندد مراقب منافقان اين امت باشيم. چه ريز و چه درشت.
اينكه مي گوييم ما نبايد بين رهبران جامعه اسلامي تفاوتي بگذاريم مقصود، تفاوت در حمايت كردن از آنهاست. به راستي اگر ما ولي فقيه را نايب امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف مي دانيم آيا نبايد همانگونه كه به امام عصر نگاه مي كنيم به نائب او هم نگاه را داشته باشيم؟ دشمن درحملاتش تفاوتي بين اين دو نمي گذارد، چرا؟ جواب روشن است. چون هردو را دشمن خود مي داند. و اين را هم خوب مي بيند كه هردوي اينها در يك مسير حركت مي كنند و يك هدف دارند. حالا كه دشمن اينگونه مي بيند و اينگونه مي انديشد ما چگونه بايد از نايب امام زمانمان پيروي نمائيم؟

 



خاتمي و روحيه اي به نام «ترس»

محمدسعيد ذاكري
برخورداري از روحيه «جبن» در افراد از جمله صفات رذيله اي است كه مي تواند قدرت تأثيرگذاري آنان در فضاي پيراموني را تحت تأثير قرار دهد. فرد «جبون» و «ترسو» نه مي تواند حركت كند و نه در حركت بدليل برخورداري از اين روحيه مي تواند بايستد. خود او از ترس مي ترسد و به همين دليل دام هايي براي خود مي چيند كه موجب افزايش «ترس»اش مي شود.
قدرت تخريب اين روحيه آنچنان فراوان است كه دستورات ديني به شدت از سپردن مهمات امور به چنين افرادي نهي كرده است چرا كه عدم برخورداري از جسارت لازم، شخص را به ملعبه اي در دستان نااهلان تبديل مي سازد و بدين وسيله موجبات تباهي امور، فراهم مي آيد.
سيدمحمد خاتمي شايد يكي از اعلاترين و شاخص ترين افرادي است كه در عالم سياست- حداقل در دوران معاصر- نام بدي از خود بر جاي گذارده و در تحليل رفتاري وي، يكي از شاخص ترين علت بدنامي اش، شدت برخورداري او از روحيه «ترس» بوده است.
وقتي به دوران مديريتي وي در دولت اصلاحات نگريسته مي شود، خاتمي؛ نه شخص دوم و رئيس جمهور كشور كه به واسطه همين روحيه، به ملغمه اي از نيازها، آمال، آرزوها و اهداف شوم و پنهاني تبديل شده بود كه بازيگران پشت صحنه براي او مي خواستند. همين ترس وي باعث شده بود كه نتواند حتي در برابر يكي از اين بازيگران نهايي مقاومت به خرج داده و حداقل خود را به طور «دربستي» در خدمت يك طيف و مجري سياست هاي يك قشر قرار دهد. چنين است كه دوران حاكميت دوم خرداد تبديل به معجوني نامتنجانس از تضادها و ناهماهنگي ها و زميني نامتقارن از خواست ها و تمايلات متناقض شده بود.
هنگامي كه خاتمي در دو سال پاياني عمر دولت موسوم به اصلاحات با بي رغبتي تمام تنها 2-3 ساعت در روز را به حضور در دفتر پاستور اختصاص مي داد و گويي هيچ مشكلي در كشور نيست كه وي منتظر پايان دوران رئيس جمهوري خود بود، آگاهان سياسي رفتارهاي متناقض وي را ناشي از فشارهاي گروه هاي اطراف وي ارزيابي مي كردند كه هر يك از آنان در زياده خواهي هاي جناحي «هل من مزيد» مي طلبيد و پرواضح بود كه چنين خواست هاي غيرمنطقي و غيرقانوني در فضاي جمهوري اسلامي غيرقابل اجرا مي نمود.
«ترس» خاتمي چنان بود كه حتي تندترين طرفداران او كه در پشت صحنه وي را به تحريك بيشتر فرا مي خواندند و او هم با همين رويه عمل مي كرد نيز از فراواني «ترس» در كالبد خاتمي اظهار نگراني و سرخوردگي مي كردند. اين تازه در حالي است كه قرار بر آن بود تا وي مملكتي را تدبير كرده و به معناي واقعي كلمه رئيس «جمهور» بوده و برگزيدگي جمهوريت- ملتي عزيزي و شجاع- را عهده داري كند. و در اين صورت، اينكه چگونه مي توان عمق تخريب اين «جباني» در مقياس مواجه با قدرت هاي بين المللي كه دندان تيز كرده و منتظر كوچك ترين عقب گرد مديريتي كشورمان هستند را سنجش نمود، همچنان غيرممكن و ناشدني تصور مي شود.
«ترس» خاتمي از ريخته شدن آبرويش بارها به ضررش تمام شده و شخصيت وي را امروز به گونه اي تحت تأثير قرار داده كه هيچ خاطره خوش و مطبوعي از وي در اذهان جامعه- با هر طيف و سليقه سياسي و اجتماعي- باقي نگذارده است. ترس خاتمي باعث شد تا ديگران وي را در بازي وارد كنند تا آنچه وي در مدت 8 سال به زعم خود اندوخت، يك شبه بر باد رود و «حسرت» و «آه »اش براي او باقي بماند.
او در دوران اصلاحات تدارك فتح سنگر به سنگر، تداعي حاكميت دوگانه، تقسيم نهادهاي تشكيلاتي نظام به انتصابي و انتخابي، افزايش اختيارات رئيس جمهوري و بسط دايره قدرت خود را ديده بود.
در بيان تضادهاي آن دوران همين بس كه خاتمي كه همواره دم از قانون و آزادي بيان، جامعه آزاد و زنده باد مخالف من مي زد و با همين شعارهاي دل فريب و چند پهلو از مردم راي گرفت اساس رويه خود را، مخالفت با قانون و زير پا نهادن قانون رسمي و اساسي كشور قرار داد و آنجا كه از پاسخ به اين تناقض رفتاري باز ماند، براي دور زدن قانون اساسي، خواستار افزايش اختيارات و بسط دايره قدرت خود شد. ياران خاتمي كه وي را در انحصار خود درآورده بودند با اشاره هاي تلويحي و تصريحي وي به تجهيز فضاي خفقان و ترسي پرداختند كه توسط مطبوعات زنجيره اي ساماندهي شد و در اثر آن هيچ مقدسي از مقدسات ملت در امان تخريب، تحديد و تهديد باقي نماند؛ اما هم ايشان با سكوت و اعلام رضايت از كنار آن گذشتند و اين در حالي بود كه كوچكترين انتقاد به دولت را با پروپاگانداي شديد به مثابه توطئه عليه دولت، نشناختن پيام مردم در دوم خرداد و ترتيب دادن هر 9 روز يك بحران عليه دولت و... تفسير كرده و هر صدا و صدا زننده اي را در گلو به خفه شدن محكوم مي كردند.
ترس خاتمي از عدم وارد آمدن خدشه به شخصيت اش باعث شده بود كه وي حتي به گريم چهره ظاهري خويش و نمايش دادن تصنعي چهره اي صبور و آرام از خود در ميان رسانه ها اهتمام ورزد. همه مي دانند كه طراحي «مردي با عباي شكلاتي» و تعبيه وبلاگ «محمدعلي ابطحي» براي لطيف ساختن چهره خاتمي در ميان اهالي سياست و جامعه نخبگي، بخشي از همين پازل بود. حال آنكه در پس پرده تفاوت هاي ماهوي گوناگوني موجود بود.
دستورهاي رسيده به خاتمي كه وي نيز آن ها را «طابق النعل بالنعل» اجرايي مي كرد، تعبيه يك مجموعه ساختارشكن و حفظ و حراست از آن ها براي «روز موعود» بود. نهالي كه در زمان موسوم به سازندگي و در مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري هاشمي، در زير سايه مخفي «موسوي خوئيني ها» غرس شد و بنا بود تا با هم افزايي با نيروهاي اپوزيسيون آبياري شده و تحت عنوان «چپ» در لحظه فرمان وارد عمل شود. شايد خاتمي كه خود بخشي از اين ماجرا بود هم گمان داشت كه اين «روز موعود» همان 18 تير 78 بوده اما شرايط نشان داد كه اين ساماندهي ناموفق بوده و اين تنها يك پيش آزمايشي از صحنه اصلي بوده است.
اما انبار مهمات خاتمي براي حراست از نهال پيش گفته، فريب خلق الناس با گريم و چهره خندان و البته مظلوم نمايي و حركت در شيار ابهام و وهم بود. سرمايه اجتماعي او برايش از همه مهم تر بود اما پنبه اين سرمايه، زماني به هوا رفت كه «نفاق» هميشگي وي، قرباني «ترس»اش شد. ترسي كه او از مواجهه با كساني داشت كه به شدت از وي «اتو» در اختيار داشتند و در صورت كوچكترين تخلف از برنامه مي توانست آن وجهه مطلوب و آرام را به چهره اي خشن و تندخو تبديل سازد. اين بود كه خاتمي مجبور به حمايت علني از كساني شد كه در حقيقت او را فرماندهي مي كردند.
او همچنين از پارامترهاي گوناگون ديگري نيز مي ترسيد. با يك نگاه، شروع فتنه 88 محصول همين «ترس» خاتمي بود. ترس وي از ورود در صحنه انتخابات، «ترس» وي از مواجهه با احمدي نژاد كه تفكر انقلابي را در آن مقطع نمايندگي مي كرد، ترس خاتمي از به فنا رفتن شخصيتي كه در دوم خرداد 76 از خود ساخته بود، «ترس» وي از قدرت جوشش انقلاب، «ترس» او از اعلام ناتواني اش در كنترل تندروي افرادي كه گرداگردش جمع آمده بودند و دهها ترس ديگر كه تضادهايي نيز با هم داشتند.
اما همانگونه كه پيش از اين نيز ذكر شد، «ترس» خاتمي ابعاد نهفته ديگري نيز داشت. روحيه انفعال، به گونه اي وي را در چنبره خود قرار داده بود كه حتي در مواردي هم كه به موجب خدشه وارد شدن به حيثيت اش براي وي سنگين مي نمود نيز نتوانست او را از اين سايه سنگين نجات بخشد. چنين بود كه خاتمي لطيف، آرام، صبور و مهربان، به يكباره فرمان عصبيت بر قانون و مردم، لج با ملت و آشوب بر جمهور صادر مي كند.
او اما وقتي تو دهني محكمي از جوشش خون خدا در كالبد مردم عاشورايي 9 دي لمس كرد، دريافت كه قافيه را باخته و راهي كه به همراه دو سر ديگر فتنه پيموده است، سرانجامي جز بن بست ندارد. چنين بود كه در پس پرده اعلام كرد كه با قانون اساسي مشكلي نداشته، دلسوز نظام و ملت بوده و تنها به دولت انتقاد دارد. بماند كه جوابي به اين پرسش نداد كه تا به حال كه عوام الناس را به شورش عليه نظام مردمي اسلامي فراخوانده، درخواست ابطال آراي عمومي را داده و با حجم بسيار فراوان از شكست خوردگان از ملت حمايت كرده، با سوروس يهودي براي براندازي نظام پالوده خورده و ملك عبدالله وهابي را براي زمين زدن نظام اسلامي به ياري طلبيده و دهها نمونه ديگر چه نسبتي با قبول داشتن نظام و قانون اساسي و... داشته و آيا اينها نيز در قالب انتقاد از عملكرد دولت قانوني ملي مي گنجد و يا خير اما او همچنين همواره ترسيد كه اين گفته هاي پس پرده اي خود را عيان سازد.
او در موارد متعددي پس از هدايت جريان فتنه فهميد كه به اشتباه، مسيري را طي كرده و بايد فرمان ايست و عقب گرد صادر كند. حتي در جلسات مختلفي از اين عقب گرد سخن راند. نامه توبه و اعتذار نوشت. اما «ترس» او باعث شد تا حاضر به پذيرش علني اشتباه و درخواست پوزش از سوي وي نشود. خاتمي برخلاف دو ضلع ديگر مجري فتنه 88 دانست كه نظام اسلامي از آنچنان قدرتي برخوردار است كه اين بيچارگان حتي توان پديد آوردن اندك تزلزلي در پايه هاي آن ندارند تا چه رسد به مقابله و براندازي؛ اما همين «جبن» او باعث شد تا مرزبندي با فتنه گران در صحنه علني را موجب «ريزش» هواداران ضدانقلاب، ماركسيست، بهايي، منافق و... خود دانسته و از آن چشم پوشي كند.
او به خوبي فهميد كه دو سر ديگر اين نمايش نامه، تمام آنچه كه وي با نفاق خود آنها را تدارك ديده بود، را به يكباره به حراج نهاده و با ثمن بخس به باد داده اند. اما حاضر نشد تا در مرئاي عمومي، حداقل به بي عقلي آن دو اعتراف كند، چرا كه مي ترسيد اطرافيانش او را به «ترس» هميشگي اش توبيخ نمايند. خاتمي اما از اقتدار نظام هم مي ترسيد و هم از اين رو بود كه فتيله ساختارشكني خود را مدتي پايين كشيد اما ترس از حذف شدن، هو شدن توسط اپوزيسيون و كاهش بودجه هاي اختصاصي فلان سازمان جاسوسي و بهمان مجمع اطلاعاتي، باعث شد تا به برنامه «عقب گرد هوشمند» به درون نظام براي امتيازگيري و ادامه حيات بيانديشد.
چنين بود كه طلبكارانه و با حركتي رو به جلو، به بيان كف خواست هاي خود پرداخت. كسي به وي نگفت كه «آهسته؛ پياده شو تا با هم برويم!»
اما اين در حالي است كه كسي كه ملت فرياد «مرگ» وي را در خيابان هاي ايران در 9 دي با صدايي رسا و واضح فرياد زده و به دليل حكمت نظام و البته بزرگواري عمومي ملت و رهبري براي مدتي كوتاه محاكمه و به چالش كشيدن اش به عقب افتاده است، اساسا در حدي نيست كه به خود جرأت داده و شروطي واهي و پرتناقض و البته باز هم فريب كارانه و نفاق آلوده براي مردم و نظام مطرح سازد. مردم در 9 دي 88 و 89 ثابت كردند كه پاي خواست جامع خود در طرد، نفي و محاكمه سران و اصحاب فتنه ايستاده و از آن تنازل نخواهند كرد و اگر كسي با بدفهمي و نفاق و يا- با نگاهي خوش بينانه- از سر بدفهمي و «ترس»، خواستار بازگشت به حيات شهروندي در درون نظام هستند بايد توبه هاي عملي و رسمي و عمومي خود را به معرض ديد عمومي بگذارند. اين در حالي است كه همين مردم حضور سياسي آنان و اعقاب و اذناب شان را براي هميشه باطل ساخته اند.
واضح است كه اين بازي نيز همچون ساير بازي ها به سرانجامي نخواهد رسيد و ناكامي را براي وي به ارمغان خواهد آورد و چنين است كه در نتيجه خاتمي را مي توان منظومه اي از «ترس ها» و «ناتواني ها» برشمرد كه هيچگاه نه اراده اي از خود داشته و نه براي اين بي ارادگي، اراده اي براي جبران. از همين روست كه خاتمي را نه كسي تحويل گرفته و نه برايش حسابي بازكرده اند. هرگاه «بازيگر پنهان» صحنه خواسته او را وارد كرده تا بازي را از شكست مفتضحانه خويش رهايي بخشد و البته پس از ناكامي از اين اهداف هم بار ديگر مجبور به منزوي ساختن وي تا مدت ها بوده اند.
بازي اخير خاتمي را نيز كسي جدي نمي گيرد. او اگر مي خواهد به صحنه بازگردد بايستي مهر داغ ذلت در برابر نظام عزت مند اسلامي را در ملاءعام بر پيشاني خود حس كند. ظلمي كه او و هم قطارانش در حق نظام و مردم روا داشتند خطاي كوچكي نبود كه با پادرمياني «بازيگر پنهان» كه خود نيز در اين ماجرا سهيم است پوشيده شود. نظام اسلامي امانتي الهي است كه خون بهاي هزاران هزار شهيد صديق در پاي آن ريخته شده و كودكان نخواهند توانست آن را با ابزار فريب، خلع سلاح نمايند. مردم مي دانند هنگامي كه اينان در مصدر امر و به ظاهر مستظهر به آراي ملي بودند، با قدرت همين ملت كاري از پيش نبردند، حال كه همچون پيكري بي جان و آبرو ريخته ديگر محلي از اعراب ندارند.
عمر سياسي چنين ورشكستگان سياسي با انتحار عاشوراي 88 به پايان رسيد. خاتمي اگر به واقع پشيمان است، ضمن توبه به درگاه الهي بايد به تك تك كرده ها در نزد ملت ايران اعتراف و خيانت هاي خود و سايرين را علني سازد. او بايد از ديدارهاي پنهاني خود با سوروس و ساير نماينده هاي نظام سلطه و نيز طراحي هاي داخلي با ساير اصحاب فتنه براي براندازي نظام اعلام برائت كرده و پوزش طلب كند.
شايد تنها در اين صورت ملت اجازه دهد حقوق شهروندي او در ظل نظام اسلامي قابل تأمين شود اما بدانند كه بازگشت به قدرت سياسي به عمر دنيايي آنان نمي رسد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14