(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 9 بهمن 1389- شماره 19851

پشت پرده ويكي ليكس چيست؟
سيا، موساد، سوروس و يك سايت جنجالي
نسل سوم در دهه هشتاد شمسي
چالش هاي مرزهاي شرقي؛ از طالبان تا ناتو
آنجا كه تروريسم و امپرياليسم به هم رسيدند



پشت پرده ويكي ليكس چيست؟
سيا، موساد، سوروس و يك سايت جنجالي

گمانه ها حاكي از آن است كه ويكي ليكس بخشي از عمليات جنگ سايبري ايالات متحده را تشكيل مي دهد.
وب سايت ويكي ليكس اسناد محرمانه و طبقه بندي شده را با حفظ نام ارائه دهنده آنها منتشر مي كند. بنابر منابع اطلاعاتي آسيايي گفته مي شود ميان برخي كشورهاي اين قاره خصوصاً چين و تايلند، اين باور قوي وجود دارد كه ويكي ليكس با عمليات جنگ سايبري و جاسوسي رايانه اي ايالات متحده مرتبط است، همانند فعاليت هاي جنگ سايبري شخصي موساد.
ويكي ليكس ادعا مي كند تصوير فيلم برداري شده از حمله هوايي هواپيماي شكاري ايالات متحده به غير نظاميان افغانستان را كشف رمز كرده است و اين كه مأمورين وزارت خارجه ايالات متحده مسئول ويكي ليكس را از ايسلند تا نروژتعقيب كرده اند كه در اين عمليات ميان آمريكا و ايسلند همكاري وجود داشته است. دولت ايسلند با توجه به اوضاع آشفته اقتصادي خويش اخيراً اعلام كرده آغوشش به روي وب سايت هايي كه از فشار و سانسور سياسي كشور خويش بيم دارند باز است و پناهگاهي براي آنها مي باشد. البته در زمينه مواردي همچون ويكي ليكس گمان مي رود كشورهايي از قبيل چين و تايلند صاحب اصلي اينگونه وب سايت ها باشند.
منابع اطلاعاتي آسيايي ما چنين گزارش كرده اند: «ويكي ليكس اطلاعات كذب و نادرست پخش مي كند و درحالي كه خود جزء سيستم اطلاعاتي ايالات متحده است، به ظاهر توسط آمريكا مورد تعقيب و پيگيري قرار مي گيرد. فعاليت هاي ويكي ليكس در ايسلند كاملا مشكوك بنظر مي رسد.» ويكي ليكس ادعا مي كند قرباني نوعي برنامه ضد اطلاعاتي جديد است كه توسط پنتاگون و سرويس هاي اطلاعاتي متنوع ايالات متحده هدايت مي شود. منابع ضداطلاعاتي اعتقاد دارند ويكي ليكس خود جزء جدايي ناپذير جنگ ضداطلاعاتي سايبري است همانند نمونه اي كه توسط تزار اطلاعاتي رئيس جمهور اوباما، دكتر «كاس سانستين»، پيشنهاد شد. جان يانگ گرداننده سايت (Cryptome)، كه يك پايگاه اينترنتي است و اطلاعات محرمانه و طبقه بندي شده را به شكل انبوه منتشر مي كند، در ژانويه سال 2007 ويكي ليكس را ترك كرد و فاش كرد كه عمليات ويكي ليكس تحت پوشش سيا مي باشد. يانگ همچنين 150ايميل را كه توسط فعالان ويكي ليكس فرستاده شده بود منتشر كرد. دكتر «جوليان آسانژ» اهل استراليا و يكي از مؤسسان ويكي ليكس است. وي در اين نامه ها اظهار نظري موهن و اهانت آميز خطاب به اين ويراستار كرد. آسانژ «هكر» را بعنوان يكي از حرفه هاي خويش معرفي مي كند. موسس ديگر ويكي ليكس كه از كشور آلمان است از اسم مستعار «دنيل اشميت» استفاده مي كند.
ويكي ليكس ادعا مي كند كه «يك سازمان چند بعدي است كه از معترضان داخلي، مخبران، روزنامه نگاران و وبلاگ نويساني كه با تهديد و يا هرگونه موانع ديگر قانوني مواجه هستند حمايت مي كند و اولويت با رژيم هاي ستم پيشه آسيا، بلوك سابق شوروي، آفريقاي جنوب صحراي ساهارا و خاورميانه است اما ما حامي مردم تمام ملت ها هستيم، مردمي كه مايلند رفتارهاي غيراخلاقي دولت خود را بروز دهند. هدف ما وارد ساختن مؤثرترين و عميق ترين ضربات سياسي است. ما تاكنون 2/1ميليون سند از جوامع معترض و منابع بي نام دريافت كرده ايم.»
گمان مي رود ويكي ليكس در چين با موساد ارتباط داشته باشد. اين خبر توسط يكي از عناصر گروه الشباب در سومالي به بيرون درز كرده است. الشباب يك گروه مسلح است كه نئو محافظه كاران مدعي هستند. ميان آنها و القائده ارتباط وجود دارد.
منابع اطلاعاتي آسيايي همچنين بر اين موضوع اشاره كرده اند كه مدرك «پي اچ دي» آسانژ از دانشگاه «موفيت» است. يك شركت صادر كننده ديپلم آنلاين، و با وجود اينكه او مي گويد كه متولد نايروبي كنيا مي باشد اما در واقع استراليايي است و در همين كشور نيز به فعاليت هايي از جمله هك رايانه ها و كار با نرم افزارهاي اطلاعاتي پرداخته است.
سازمان هاي ضداطلاعاتي ادعاي يانگ را مبني بر اينكه ويكي ليكس پوششي است براي سيا، تصديق مي كنند. ويكي ليكس بطور غيرمستقيم در يكي از عمليات هاي 20ميليون دلاري سيا دخالت دارد، عملياتي كه در آن متعرضان چيني كه در واقع برخاسته از آمريكا هستند به درون رايانه هاي كشور چين نفوذ مي كنند. برخي از اين هكرهاي چيني بااستفاده از رايانه هاي كشور چين برنامه ويژه اعمال هك را انتقال داده و سپس سيستم هاي رايانه اي نظامي و دولتي آمريكا را مورد هدف قرار مي دهند. پس از اتمام عمليات هك، دولت آمريكا از طريق رسانه ها اعلام مي كند كه رايانه هاي ايالات متحده تحت حمله اينترنتي چيني ها واقع شده است! اين تهديد باعث افزايش بودجه و نيرو در زمينه دفاع سايبري شده و در دل مردم آمريكا تجارت هايي كه وابستگي شديدي به اين تكنولوژي اطلاعاتي دارند رعب و وحشت مي اندازد.
همچنين اشاره شده است كه بن لوري يكي از اعضاي هيئت مشاوران ويكي ليكس است كه زماني برنامه نويس و متخصص امنيت اينترنتي گوگل بوده. وي اخيراً با آژانس امنيت ملي ايالات متحده، ناسا، توافقنامه اي را امضا كرده و توسط كشور چين متهم به دست داشتن در مبارزه جاسوسي سايبري عليه اين كشور شده است. ديگر اعضاي هيئت مشاوران ويكي ليكس هم اكنون عهده دار مسئوليت رهبري گروه معترضان كشور چين مي باشند از جمله «وان دن» برنده جايزه اعطايي از سوي بنياد «NED« (بنياد اعانه ملي براي دموكراسي)، «وانگ يوچاي» مؤسس حزب دموكراسي چين، «ژاوكيانگ» مدير پروژه اينترنتي چين در دانشگاه كاليفرنيا در شهر بركلي و «تاشي نامگيال خامسيتسانگ» كه عضو هيئت مشاوران مبارزه بين المللي براي تبت، فعال تبعيدي تبتي و همچنين مفسر راديو آزاد آسيا، كه با جورج سوروس، سرمايه دار و تاجر مشهور يوناني- آمريكايي ارتباط تنگاتنگ دارد، مي باشد.
منابع اطلاعاتي ما در آسيا اظهار كرده اند كه ويكي ليكس پس از آن كه متوجه شد دستاوردهاي اطلاعاتي او بجاي رسيدن به دست متوليان مالي خود در لانگلي (مقر اصلي سيا در ايالت ويرجينيا) در اختيار موساد قرار داده مي شود، از مافوقان و متصديان مالي خود در سيا سرپيچي كرده است. پس از حذف سيا به عنوان يكي از منابع بودجه اي ويكي ليكس، دنيل اشميت كنترل امور را بدست گرفت و عمليات اين سازمان را به بلژيك و سوئد منتقل كرد با اين اميد كه در ايسلند پايگاهي امن تر تشكيل دهد.
احتمال قوي وجود دارد كه ويكي ليكس همچنان يكي ديگر از عمليات هاي به اصطلاح «فالس فلگ» ]پرچم غلط[ است كه توسط سوروس تأمين مي شود و در سمت چپ طيف سياسي قرار دارد. فالس فلگ به عمليات هايي گفته مي شود كه براي فريب اذهان عمومي طراحي مي شود به گونه اي كه مردم به اشتباه تصور مي كنند اين عمليات توسط افرادي ديگر انجام مي گيرد. پس از آنكه سناتور سابق، نورم كلمن با تصميم سوروس كه مارك مالوچ براون، معاون دبيركل سازمان ملل كوفي عنان را بعنوان رئيس بانك جهاني انتخاب كرده بود، مخالفت كرد سوروس عمليات ويكي ليكس را با شدت بيشتري به پيش راند. دنيل اشميت با هك و نفوذ به درون ليست حاميان كلمن، اطلاعات كارت اعتباري و آدرس ها را دزديد و آنها را در ويكي ليكس منتشر كرد. آلفرانكن دموكرات كه شديداً مورد حمايت سوروس بود موفق شد در انتخاباتي قانوني و دشوار كولمن را شكست دهد.
براساس اطلاعات بدست آمده بنظر مي رسد پشت پرده انتقال ويكي ليكس به ايسلند جورج سوروس باشد. سوروس با رسيدن به قدرت در ايسلند مي تواند مانع سرمايه گذاران هلندي و انگليسي شود تا نتوانند در بانكداري آنلاين طرح «پونزي» ايسلند سرمايه گذاري كنند.
ايسلند يك شكار كلاسيك براي سوروس محسوب مي شود. كروناي ايسلند بعنوان يك واحد پول نابود شده است و تنها ارزشش بالا مي رود خصوصاً اگر از ارزش پوند انگليس ويورو كاسته شود. سوروس هم اكنون سعي دارد ارزش يورو را پايين بياورد، درست همانگونه كه در سال 1980 با پوند انگليس برخورد كرد. پس از نزول ارزش پول رايج انگلستان و اروپا سوروس با خريد تمام اوراق بهادار ناحيه يورو، ميلياردها پول به جيب مي زند.
سوروس و دوستان ويكي ليكسي او يك سيستم بانكداري غيرمنظم راه انداخته اند و شديداً نيازمند سرمايه هاي كلان هستند، پولهايي كه از سوي سرمايه داران بزرگ تبعيد شده روسي در اسرائيل، لندن و ايالات متحده تأمين مي گردد. بانك لومي اسرائيل كه مملو است از پول بالا كشيده برنارد مدوف نيز به سهم خود در اين عمليات بشكن و بدزد كه توسط صندوق هاي تأمين سرمايه گذاري كوانتوم سوروس رهبري مي شود، ياري رسان است.
همچنان كه ويكي ليكس پايه هاي قدرت خود را در ايسلند محكم تر مي كند كساني كه اطلاعات را به بيرون درز مي دهند از اين فرصت استفاده كرده و اقدام به اخاذي و گرفتن حق السكوت در سطح بين الملل كرده و به رايانه هاي رقيبان تجاري سوروس و بانك هاي غير كوانتومي نفوذ مي كنند. ويكي ليكس در مبارزه انتخاباتي مجدد سال 2012 عليه دشمنان باراك اوباما جنگ اطلاعاتي راه انداخته و نقش پايگاه نظامي- اطلاعاتي را بازي مي كند.
سوروس در ايسلند موقعيت مناسبي را براي اعمال كنترل بر منابع عظيم معدني موجود در زير يخ هاي رو به ذوب گرينلند دارد. باتوجه به اين منابع معدني غني كه سوروس در اختيار دارد مي تواند صنايع الكترونيكي دنيا را كنترل كند. اگرچه فعاليت آتشفشاني در ايسلند مي تواند برنامه هاي سوروس را براي تأسيس و يا كنترل دروازه آمريكاي شمالي و اروپا از طريق ايسلند، نابود و يا لااقل با مشكل مواجه كند.
منبع: پاكستان ديلي
مترجم: محمد جعفري

 



نسل سوم در دهه هشتاد شمسي

حضور مردم ايران در عرصه هاي اجتماعي و سياسي كشور، هميشه مورد توجه و تعجب تحليل گران خارجي بوده است. اما اكثر آنها قادر نيستند تا درك صحيحي از اين حضور مردم داشته باشند. مهم ترين دليل اين ناتواني عدم شناخت ريشه هاي بومي اين مسئله است. حجت الاسلام والمسلمين نبوي از اعضاي هيئت مؤسس دفتر تحكيم وحدت اين موضوع را در گفت وگو با پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب مورد ارزيابي قرارداده است.
¤ در طول مبارزات مردم ايران براي پيروزي انقلاب اسلامي، همواره شاهد حضور مداوم و گسترده ايشان بوده ايم. فلسفه اين حضور و ريشه هاي قدرت بسيج كنندگي مردم در چيست؟
-انقلاب اسلامي جرياني براي براندازي رژيم فاسد پهلوي بود. انقلاب اسلامي جبران لطمه هايي بود كه استعمار در سده هاي اخير بر ما وارد آورده بود. انقلاب اسلامي اعلام حضور و مواجهه با قدرت هاي برتر استكباري و جنايت پيشه و به ويژه آمريكا بود. انقلاب اسلامي خط بازسازي نيازهاي جامعه، رسيدگي به محرومان و جبران رنج هاي قشرهاي عظيم جامعه و خيزشي جديد براي بازگشت به خود، خودشناسي، حركت به سمت استقلال، آزادشدن از قيد و بندهاي نظام سياسي پس از جنگ جهاني دوم و بسياري از گرايش ها و خواسته هاي بحق جامعه ما بود.
اما يك مسئله بسيار مهم تر و عميق تر نيز وجود دارد. در دهه 1360 و در كوران دفاع مقدس، در دهه هفتاد و در مناقشات سازندگي و سپس در روي كار آمدن دولت اصلاحات، فراز و نشيب هايي پديد آمد كه باور به وجود آن ريشه عميق يا رشد و نمو آن را مشكل مي كرد. تا اواخر دهه هفتاد كسي باور نمي كرد كه انقلاب اسلامي يك ريشه و عقبه بسيار بزرگ دارد، اما در اواسط دهه هشتاد كه نسل سوم و چهارم انقلاب به جريان سيال انقلاب اسلامي پيوستند، تأملات بسياري را برانگيخت. ما در سال هاي اخير مقوله اينترنت، ماهواره و جريان لجام گسيخته ضد ارزش هاي اسلامي را در جهان شاهد هستيم. تحت تأثير اين بمباران رسانه اي انتظار مي رفت كه نسل سوم ما با ماهيت انقلاب اسلامي بيگانه شود، اما شاهد هستيم كه نسل جديد انقلاب كاملا در راستاي آرمان هاي انقلاب و با خواست و انگيزه اي بسيار جدي تر گام برمي دارد.
¤اين ريشه عميق از كجا نشأت مي گيرد؟
-حقيقت و ريشه انقلاب اسلامي در اقامه حقوق اهل بيت عليهم السلام است. نكته اي كه پژوهش گران و انديشمندان خارجي نتوانستند آن را درك و تحليل كنند. اين اصلي ترين انگيزش و ظرفيت مستتر و بسيج كننده در جامعه اسلامي معاصر ما است. يعني به صورت تاريخي مردم جامعه ما به اين تربيت و رشد و باور رسيده اند كه مي توانند بخشي از حقوق پايمال شده اهل بيت(ع) را احقاق كنند و در اين راه پيش بروند تا بتوانند بسياري از خواسته ها و آرمان هاي خود را در جهان كنوني تحقق بخشند. اگر امروزه نمي توان عدالت جامعه مهدوي را محقق كرد، اما مي توان آن ها را آرمان قرارداد و به سمت آن ها حركت كرد.
اين يك ريشه بسيار عظيم به شمار مي رود كه مردم ما به سادگي حاضر نيستند آن را از دست بدهند. به همين دليل است كه تضمين اين مسير تنها به تلاش ها و موفقيت هاي ما در جمهوري اسلامي برنمي گردد. انسان هرگونه كه نگاه كند، مي بيند كه اهل بيت(ع) خودشان اين جريان را تضمين كرده اند. نمونه هايي مثل نهم دي و ديگر موارد، شاهدي بر اين مدعا است.
با وجود تمام مشكلات، امروز مردم با همه قوا ايستاده اند. اين جا ديگر نه شعار مطرح است و نه قرار است خودي نشان داده شود. اصلي ترين موضوع، هويت و ارزش و ذات زندگي است. اين جريان در بين جوانان نسل سوم ما هم بازسازي شده و رشد و گسترش زيادي پيدا كرده است. امام راحل(ره) اين پرچم را بلند كردند و رهبر انقلاب با قوت اين پرچم را افراشته نگاه داشتند. اين پرچم در اهتزاز است و مردم به دنبال اين پرچم اهل بيت(ع) حركت مي كنند. هيچ كدام از پرچم هاي جعلي نيز نتوانسته اند خللي وارد كنند.
خداوند مي فرمايد هرگاه در راه ما مجاهده كنيد، ما راه را به شما نشان مي دهيم؛ «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا». مي گويد شما مجاهده را به عنوان يك وظيفه انجام دهيد. وظيفه شما اين است كه پاي اقامه كلمه الله بايستيد. «الاسلام يعلو و لايعلي عليه» را مبنا قرار دهيد، بعد ما خودمان راه را باز مي كنيم. جزئيات را به ما نمي گويد كه چگونه اين راه را باز مي كند. يا اين كه مي فرمايد اگر بيست نفر مؤمن در ميان شما باشند، بر دويست نفر غلبه مي كنند. ما واقعا نمي توانيم به راحتي اين راز را تفسير كنيم. بنابراين من فكر مي كنم ما نمي توانيم با زبان اين راز را باز كنيم. آيات قرآن هم مسئله را به صورت يك راز گفته اند؛ اگر چه به معادلات آن نيز اشاره هايي كرده اند.
ما بايد اين را بفهميم كه خداوند از ما خواسته است كه وظيفه مدار و تكليف محور باشيم. اگر اين گونه شديم، خود خداوند فرآيند را به جريان مي اندازد و نتيجه را به ما مي دهد. اين جا به هر حال يك تضمين الهي وجود دارد و اين همان معمايي است كه تفكر دنيايي با آن مواجه است.
¤ اما گاهي شاهد آن هستيم كه برخي نخبگان ما، يا اين رابطه را درك نمي كنند يا از آن منحرف مي شوند و به نوعي از مردم عقب مي افتند.
- دليلش اين است كه مردم در مسير اقامه حقوق اهل بيت(ع) انگيزه اي جز ساختن سرنوشت زندگي خودشان ندارند. گويي فقط كارنامه عمل خودشان را پيش خدا پر مي كنند و چيزي بيش از اين نمي خواهند. اين حتي در مورد انسان هايي كه به طور جدي مقيد به موازين ديني نيستند نيز صدق مي كند. آنها هم مي خواهند كارنامه عملشان در حفظ و اقامه پرچم اهل بيت(ع) خالي نباشد و لذا آنها هم هيچ زماني مقابل رهبري ديني نظام نمي ايستند. اين راه همه سياسيون و نخبگان سياسي كشور بايد بفهمند.
¤ اصلاح اين فضايي كه بر برخي از نخبگان كشور حاكم است، چگونه ممكن است؟
- من فكر مي كنم بايد براي اصلاح فضاي نگرشي ميان فعالان سياسي و نخبگان جامعه قدمي برداشت، اما چه قدمي؟ زورآزمايي هاي سياسي پاسخ به اين سوال اساسي است. من يك تشريح در اين خصوص داشته باشم كه البته در جامعه نيز ريشه سنتي دارد. از قديم الايام كه مراسم تعزيه در كشور ما برگزار مي شد، در اواخر تعزيه يك نمادي را به عنوان نماد مقدس و متبرك در جمع عزاداران به صحنه مي آوردند. مثلا يك پرچم قرمز خوني كه علامت دستي بالاي آن بود. اين بيان امام حسين(ع) را هم روي آن مي نوشتند كه در آن لحظات آخر گفتند: «اگر دين نداريد، آزاده باشيد.» براي اين كه مردم يك تبرك محسوس داشته باشند، دور اين پرچم جمع مي شدند. منتها در آن وسط، شور عزاداري نيز برپا بود. به اين شكل كه ده، دوازده نفر در وسط معركه تعزيه شمشير مي زدند. حتي در زمان صفويه و قاجاريه به همراه اسب و زره اين نمايش را انجام مي دادند.
خطاي نخبگان امروز ما مانند همين مي ماند كه وقتي آن علامت مقدس به ميان مردم مي آيد، مردم به سراغ آن علامت مي روند، اما ممكن است آنهايي كه مشغول شمشير زدن هستند، تصور كنند كه اصل اين عزاداري همان شمشيرزني آنها بوده است، در حالي كه مردم دور آن پرچم جمع شده اند.
ما در تعزيه هاي درست و اصيل هيچ وقت چنين اشتباهي را نمي بينيم. وقتي شور آخر تعزيه و شور پرچم مي آيد، همه دور آن جمع مي شوند. حتي هماني كه نقش شمر يا عمر سعد را هم بازي مي كند، لباسش را از تنش درمي آورد و دنبال علامت مي آيد. اين سنت تاريخي تعزيه بوده است كه محور و حركت اصلي همان پرچم است كه همه به آن مي پيوندند.
چيزي كه نخبگان ما بايد به آن بپردازند، همين است كه اين نوع رقابت ها و ساز وكارها اصلا دخلي به ماهيت پرچم اهل بيت(ع) ندارد. حالا ما بايد اين مسئله را در فضاي نخبگان تبيين كنيم. راه حلي اصلي اش هم اين است كه سوالات فرعي را رها كنيم و بياييم اين نخبگان را با سوالات اصلي درگير كنيم.
بايد از برخي خواص بپرسيم كه شما با تلاش براي جلب آراء و نگرش هايي كه اساسا با ارزش هاي اهل بيت(ع) در تضادند، چه هدفي را دنبال مي كنيد؟ چرا خودتان را سرگردان كرده ايد؟ اصلا بخشي از اين پرچم دست شما بوده است! قرآن كريم مي فرمايد تا اين پرچم دست شما هست، اصلا آن هايي كه ضداعتقاد شما هستند، دور شما جمع نخواهند شد.
البته ممكن است برخي نخبگان نسبت به بعضي كارها و سياست ها انتقاد داشته باشند كه بايد با حفظ قانون نظر خودشان را داشته باشند، اما نبايد از سوالات اصلي فرار كنند. اگر رسانه هاي ما در اين زمينه كار كنند، فكر مي كنم بخشي از اين ضايعه اي كه در بدنه نخبگان ما اتفاق افتاده است، جبران خواهد شد.

 



چالش هاي مرزهاي شرقي؛ از طالبان تا ناتو
آنجا كه تروريسم و امپرياليسم به هم رسيدند

آنچه مي خوانيد گزارشي از مباحث مطرح شده در نشست «چالش هاي مرزهاي شرقي؛ از طالبان تا ناتو» است كه از سوي مؤسسه ديپلماسي ايراني، هفته گذشته برگزارشد.
گفتار نخست از آن محمد ابراهيم طاهريان، سفير پيشين ايران در افغانستان و پاكستان و گفتار دوم از محمدرضا بهرامي، سفير پيشين ايران در افغانستان است.
استراتژي غلط كشورهاي فرامنطقه اي و گسترش تروريسم
مرزهاي شرقي ايران حدود هزار و 850 كيلومتر است كه ما را به افغانستان و پاكستان متصل مي كند و جمعيتي حدود 200 ميليون نفر دراين وسعت زندگي مي كنند.
تفاوت همسايگي ما با افغانستان و پاكستان دراين است كه در افغانستان با 3 قوم عمده پشتون ها، تاجيك ها و بلوچ ها روبرو هستيم اما در پاكستان همسايه بلوچها هستيم، درتفسير شكل سياسي افغانستان با دولتي ناكارآمد، سردرگمي نيروهاي خارجي در 9 سال گذشته و توسعه و پايداري جريان افراط روبرو هستيم. ضمن اينكه در تحليل مسائل افغانستان بايد گفت تغيير جايگاه همسايگان افغانستان از ديگر مسائل پيش روي اين كشور است.
افغانستان در 3 دهه گذشته به اندازه جمعيت خود در ايران مهاجر داشته و خالي شده است، امروز يك ميليون مهاجر ثبت شده و دوميليون مهاجر ثبت نام نشده يعني سه ميليون افغان درايران حضور دارند.
موادمخدر از ديگر مسائل قابل توجه در افغانستان است و افراط، تروريسم و موادمخدر دو روي يك سكه هستند. درآمد موادمخدر همواره در خدمت جريان افراط بوده است.
در پاكستان ما با قوم بلوچ همسايه هستيم. پاكستان با افغانستان حدود 2400 كيلومتر مرز مشترك دارد. پاكستان از ابتداي تولد در حدود 6 دهه گذشته فراز و نشيب هاي فراواني داشته است و همسايگي با اين كشور محدوديت ها و فرصت هايي را براي ما ايجاد كرده است.
در دوره ضياءالحق با تعريف شريعت مصطفي شرايط جديدي به وجود آمد و منجر به رشد بيش از پيش جريان افراط شد به طوري كه در مقطعي اين جريان از پايتخت پاكستان به كل اين كشور گسترش يافت.
جريان افراط و حكومت طالبان، اصولا زماني شكل گرفت و مورد شناسايي قرارگرفت كه حزب مردم در پاكستان حضور داشت. حاكميت جريان افراط در حدود چهارسال در بخشي از جغرافياي سياسي پاكستان از سوي سه كشور پاكستان و امارات و عربستان بود. حتي در دوران حاكميت حكومت هاي منتخب از سوي مردم بازهم اين گفتمان در پاكستان تغيير نكرد تا دوراني كه كودتا شكل گرفت و ژنرال مشرف حاكميت را در دست گرفت.
ژنرال مشرف با ابداع و عرضه دكترين روشنفكري ميانه رو سعي كرد گفتمان ابداع شده در دوران ضياء الحق را در حوزه ارتش و داخل پاكستان تغيير دهد. اما در حوزه سياست خارجي اين اتفاق نيفتاد و براي اولين بار يك نخست وزير غيرحزبي و تكنوكرات را روي كار آورد. تكنوكرات هايي كه به كارشان وارد بودند. شاخص امنيت حتي نسبت به اين دوران ارتقا يافت و ذخيره ارزي بالايي به دست آورد و به لحاظ داخلي بيشترين فشار به جريان افراط آمد.
پس از اين تحولات پاكستان به سمت تقسيم قدرت و ايجاد كانونهاي متعدد قدرت رفت. برخي نهادها در اين حوزه با دست بازتري يكه تازي در افغانستان را در پيش گرفتند و با كارت افغانستان درصدد بازسازي مصالح و پيگيري اهداف خود برآمدند. به طوري كه امروز براساس برخي تحقيقات بين 50 تا 80 درصد جغرافياي افغانستان حوزه نفوذ جريان افراط است. امروز جريان افراط اين توانايي را دارد كه در حوزه مركزي افغانستان حكم كند اجازه استفاده از موبايل ممكن نيست و اين حكم جاري مي شود. آنها قادر به سربازگيري از خاك پاكستان تا كنار مرزهاي ايران هستند.
نتيجه سياستهاي نهادهاي قدرتمند پاكستان اين بوده كه آنها توانستند كالاي توليدي خود كه توليد ناامني در افغانستان است را در جامعه بين الملل براي معامله عرضه كنند. همه كساني كه در پاكستان روي تيغ دولبه جريان افراط سرمايه گذاري كردند هزينه آن را پرداختند.
به ميزاني كه درك درستي از روندها و واقعيتها داشته باشيم تصميمات درستي براي اداره پديده ها و تخفيف تهديدها خواهيم داشت، براي اداره اين پديده و تخفيف تهديدها بايد برداشت مشتركي با كساني كه با مرزهاي شرقي كشور دارند داشته باشيم تا تجميع امكانات صورت گيرد. ايران حدود 330 پروژه كوچك و بزرگ در بازسازي افغانستان اجرا كرده است كه ثمره آن سرمايه گذاري ها ايجاد دسترسي هاي جاده اي و ريلي در اين كشور است.
پايين بودن سطح روابط اقتصادي ايران با افغانستان و پاكستان در شأن روابط دو كشور نيست. مجموع اين روابط رسمي و ثبت شده با دو كشور امروز به دو ميليارد دلار نمي رسد و ما بايد از فرصت هاي موجود استفاده بيشتري ببريم. اگر تدبير اساسي و مشخصي نسبت به اين دوكشور نداشته باشيم بحث بازيابي جريان افراط يك بحث جدي است كه مي تواند در يك جغرافياي پيوسته و بزرگ با جمعيت حدود چند ده ميليون سربازگيري كند.
با استراتژي كه اعلام كردند كشورهاي غربي به غلط تصور مي كنند كه قادر به مديريت بحران و جريان افراط در منطقه هستند و اين طرز فكر غلط مي تواند به ضرر ايران باشد چرا كه تصور كشورهاي فرامنطقه اي براي مديريت جريان افراط شرايطي به وجود آورده كه گذر زمان باعث ارتقاي موقعيت جريان افراط شده است.
¤ ¤ ¤
افكار عمومي افغانستان عليه آمريكاست
بعد از 11 سپتامبر آمريكايي ها كمتر از يك ماه به افغانستان حمله كردند و در 13 نوامبر طالبان سقوط كرد و در 5 دسامبر جلسه بن آغاز به كار كرد و در 7 دسامبر مسئله دولت سازي در افغانستان مورد تصويب قرار گرفت. نيروهاي خارجي وارد افغانستان شدند و تمام طرف هاي دخيل در موضوع افغانستان تقاضا كردند براي استقرار صلح و ثبات، نيروي نظامي به افغانستان فرستاده شود.
اصولا افغانستان تا قبل از 11 سپتامبر جايگاه ويژه اي در سياست خارجي آمريكا نداشت. چه قبل از تهاجم شوروي به افغانستان و چه بعد از آن، افغانستان به طور خاص جايگاه خاصي براي آمريكايي ها نداشته است. بعد از 11 سپتامبر آمريكا به رهبري طالبان مراجعه و پيشنهاد كرد بن لادن را تحويل بگيرد تا مبادرت به حمله نظامي به افغانستان نكند. در آن مقطع آمريكا برنامه طولاني مدت براي ماندن در افغانستان نداشت. دو دسته نيروي نظامي، يكي تحت نظارت آمريكا و ديگري تحت نظارت ناتو وجود دارد اما در سال هاي اخير آمريكا هر دو گروه را هدايت كرده است.
دستاوردهاي آمريكا از حمله به افغانستان در سال هاي اول ثابت نبوده است و آن چه نصيب آمريكا در آن سال ها شد با بعد از آن قابل مقايسه نيست. آمريكا توانست تروريسم را جايگزين كمونيسم در سياست خارجي خود كند؛ چرا كه بعد از فروپاشي كمونيسم، دچار خلأ در سياست خارجي شد اما با حمله به افغانستان توانست اجماعي را عليه تروريسم ايجاد كند. اين اجماع در ابعاد نظامي، پشتيباني سياسي و حمايت هاي اقتصادي بود و آمريكا فرصت يافت از حضورش در افغانستان براي مديريت تعاملات در منطقه استفاده كند.
چالش اول آمريكا در افغانستان ساختار و حاكميت آمريكا است. حزب رقيب دموكرات ها در حوزه افغانستان مخالفت هايي از جمله جدول زمان بندي خروج از افغانستان و كاهش فشار نظامي بر نيروهاي نظامي دارند. چالش دوم تقابل پنتاگون و وزارت خارجه آمريكا در مديريت پرونده افغانستان است و اميدها براي توازن بين اين دو مجموعه با مرگ هالبروك از بين رفت و مي بينيم كماكان نظامي ها مديريت افغانستان را در آمريكا برعهده دارند.
چالش ديگر در حوزه افكار عمومي آمريكاست؛ سهم افغانستان در انتخابات آمريكا 8 درصد بوده است اما در همين مقدار هم نظرسنجي ها نشان مي دهد مردم آمريكا حمايت كمتري را از دولتشان در حوزه افغانستان دارند. چالش ديگر آنها در درون افغانستان و قدرت يابي نيروهاي شورشي و پذيرش آنها توسط گروه هاي مختلف است كه بخش مهمي از تعاملات را رقم مي زنند. نيروهاي شورشي توانستند تمام مناطق افغانستان را به خود آلوده كنند و قدرت بر هم زدن امنيت در برخي مناطق از جمله شرق و جنوب شرقي افغاستان را دارند.از سويي آمريكا شريك مهمي در افغانستان ندارد. پيام محرمانه سفير آمريكا به دولتش درسال گذشته برهمين اساس است كه ساختار فعلي افغانستان نمي تواند بر مبناي تمايلات آمريكا حركت كند.
آمريكايي ها در موضوعات بودجه، فساد، فقر، موادمخدر چالش هاي بسياري درافغانستان دارند و نتوانسته اند از عهده آنها برآيند. سياست هاي دولت افغانستان چندان با سياست هاي دولت آمريكا همخواني ندارد.
همچنين ما شاهد افزايش مخالفت افكار عمومي در افغانستان نسبت به عملكرد آمريكايي ها هستيم. نظرسنجي ها نشان مي دهد كه محبوبيت آمريكايي ها از سال 2005 كه درحدود 83 درصد بوده است، درسال 2010 به زير 30 درصد كاهش يافته است.
ارتش و پليس افغانستان توان لازم را براي به عهده گرفتن مسئوليت ها حداقل در شرايط فعلي ندارد. معتقدم در 2010 و 2011 نيز ارتش و پليس افغانستان نخواهد توانست مسئوليتي را به عهده بگيرد. بي سوادي، فساد و فرار از ارتش از مسائلي هستند كه نيروهاي امنيتي افغانستان با آن روبه رو هستند. همچنين در محيط داخلي افغانستان سياست آمريكا و دولتش كرزاي نتوانسته براي جدايي پشتون ها از طالبان موفق باشد و متاسفانه طالبان در حوزه هاي شرقي بسيار نفوذ كرده است.
سطح بعدي چالش هاي آمريكا در افغانستان در ناتو است. تعداد معدودي از كشورهاي عضو ناتو و هم پيمانان آمريكا حاضر شدند در جنوب و شرق افغانستان با آمريكا همراه شوند و اين اولين چالش در درون خود ناتو بود. درهمين زمينه كشورهاي حاضر در افغانستان هرجا كه توانسته اند براساس منافع و امنيت ملي خودشان عمل كرده اند؛ به جاي آن كه سياست هاي ناتو را در پيش بگيرند. معتقدم ناتو به عنوان يك ساختار منسجم فاقد ظرفيت لازم براي جمع كردن كشورها حول يك محور بوده است.
يكي از مشكلات آمريكا در منطقه نداشتن متحد تاثيرگذار در منطقه است. آمريكايي ها بحران افغانستان را طوري مديريت مي كنند كه نمي توانند بر روي هيچ كشوري حساب باز كنند. البته دربين تمام كشورها هند جايگاه خاص خود را دارد اما هيچ كشوري در منطقه علاقه مند نيست آمريكا در افغانستان پيروز شود. حتي كشورهاي عربي و پاكستان علاقه اي به پيروزي آمريكا ندارند.
يكي از چالش هاي ديگر آمريكا بازي دوگانه پاكستان بر سر افغانستان است. هرچند پاكستان در دولت بوش متحد استراتژيك غيرناتويي آمريكا لقب گرفت اما بازي جديد آنها چالش جدي براي آمريكا به وجود آورده است. گفتمان راديكال در پاكستان تاثيرگذار بوده است. ضمن اين كه از حمايت ارتش هم برخوردار است.
پاكستاني ها از اين بازي عقب نمي نشينند؛ چرا كه معتقدند موج تحولات در افغانستان ممكن است به پاكستان بازگردد و بخش هاي زيادي از اين كشور را دچار بحران كند.
آمريكايي ها تروريسم را در كنار تسليحات كشتار جمعي قرار دادند. بنابراين بعيد است به رغم مشكلات آمريكا در افغانستان، اين كشور تمايلي به خروج از افغانستان داشته باشد. آنها بايد تكليف خود را در افغانستان مشخص كنند و سپس از آن خارج شوند، وگرنه به قول كارشناسان بايد در خيابان هايشان با طالبان مقابله كنند. همچنين سياستمداران، نظاميان و كارشناسان آمريكايي هنوز باوري به شكست در افغانستان ندارند و معتقدند مي توانند به نقطه مطلوب برسند.
از نظر ناتو تكليف موضوع افغانستان به شدت با ماموريت جهاني ناتو گره خورده است. اگر از عهده بحران افغانستان برنيايند مجبورند به محدوده مرزهاي سنتي خود بازگردند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14