(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 25 بهمن 1389- شماره 19864

مروري بر نظريات در دين شناسي معاصر(2)
تعريف و ماهيت دين



مروري بر نظريات در دين شناسي معاصر(2)
تعريف و ماهيت دين

آيت الله جوادي آملي
در ادامه سلسله مباحث مروري بر نظريات دين شناسي مقوله تعريف و ماهيت دين موضوعي است كه از اهميت بسزايي برخوردار است. لكن بحث درباره تعريف دين از دو نگاه «برون ديني» و «درون ديني» تا به حال مباحث بسياري را به خود اختصاص داده است كه از هر دو منظر قابل تأمل به نظر مي رسد. پس از مقاله اول در اين موضوع كه با نام «چرايي ضرورت دين» از علامه محمدتقي جعفري به چاپ رسيد، اينك «تعريف و ماهيت دين» را كه برگرفته از كتاب «دين شناسي» آيت الله جوادي آملي است ، تقديم خوانندگان محترم مي داريم.
از مباحث مهم فلسفه دين، موضوع «انسان و دين» و چگونگي رابطه آن هاست. رابطه انسان و دين، زماني درست ترسيم مي شود كه حقيقت دين و انسان به خوبي شناخته شود و در پي آن، چگونگي پيوند انسان و دين روشن گردد.
از اين رو، ابتدا بايد حقيقت دين و حقيقت انسان تبيين شود؛ زيرا اولا شناخت هر مركبي متفرع بر شناخت اجزاي آن مركب است و ثانيا با شناخت كامل دو طرف اين ارتباط، روشن مي شود كه چگونه دين، انواع روابط چهارگانه انسان را (رابطه انسان با خدا، با انسان هاي ديگر، با طبيعت و جهان آفرينش و با خود) تنظيم مي كند.
تعريف و ماهيت دين
امروزه، دين، جامع اقسام فراواني است كه اشتراك آن ها به اشتراك لفظي شبيه تر است تا اشتراك معنوي؛ زيرا برخي از آن ها الهي، و بعضي ديگر الحادي است؛ مانند: اعتقاد به توحيد و يكتاپرستي، اعتقاد به قدرت هاي جادويي، اعتقاد به تقدس برخي حيوانات و اشياء و اشكال گوناگون بت پرستي؛ حتي برخي نيز مكاتبي چون «ماركسيسم» و «اومانيسم» را دين مي نامند. دين هاي ياد شده در شاخه هاي مختلف علوم- نظير فلسفه دين، جامعه شناسي دين و روان شناسي دين- مورد بررسي و كاوش قرار گرفته اند و تنوع و گستردگي آن ها موجب شده تا عده اي منكر امكان تعريفي واحد از دين شوند؛ تعريفي كه جامع افراد و مانع اغيار باشد. در اين جا يادسپاري چند نكته سودمند است:
1-در يك تقسيم بندي كلي، دين را به دو دسته الهي (وحياني) و بشري تقسيم مي كنند. اديان بشري، ادياني است كه ساخته انسان است و او به سبب برخي نيازهاي رواني يا اجتماعي اش به پيروي از باورها و عقايد و رفتارهايي كشانده شده است؛ مانند بت پرستي يا اعتقاد به نيروهاي جادويي و مانند آن كه همگي ادياني بشري است.
اديان الهي و وحياني، ريشه در غيب دارد و پايه و اساس آن ها بر وحي و پيام الهي استوار است. انسان، سازنده دين الهي نيست، بلكه دريافت كننده پيام الهي است كه بايد به آن اعتقاد پيدا كند و به محتواي وحي ملتزم شود و سلوك فردي و اجتماعي خود را بر اساس آن تنظيم كند. مراد از دين در اين نوشتار، فقط دين الهي و وحياني است نه دين بشري يا اعم از هر دو.
2-در تعريف دين، بايد از خلط بين دين و تدين و دين و ايمان اجتناب كرد. برخي، دين را به باور و اعتقاد تعريف كرده، گفته اند: «دين، اعتقاد به هستي هاي روحاني است»1 يا گفته اند: «دين، نظام يك پارچه اي از باورها و عمل كردهاي مرتبط به چيزهاي مقدس است كه از طريق آن ها گروهي از آدم ها با مسايل غايي زندگي بشري كلنجار مي روند»2. برخي نيز گفته اند: «دين، اعتقاد به خداي سرمدي است؛ يعني اعتقاد به اين كه حكمت و اراده اي الهي بر جهان حكم مي راند؛ خدايي كه با بشر داراي مناسبات اخلاقي است»3. بعضي ديگر مي گويند: «جوهر دين، عبارت است از احساس وابستگي مطلق»4.
پيداست كه در اين تعاريف، بين دين و ايمان و تدين و دين داري خلط شده است؛ در حالي كه ايمان و تدين با دين فرق دارد؛ زيرا تدين و ايمان، وصف انسان است، ولي دين حقيقتي پيام گونه است كه خداوند آن را در اختيار انسان قرار مي دهد.
3. تعريف ماهوي از دين ميسر نيست، ولي تعريف مفهومي آن ممكن است؛ زيرا تعريف ماهوي شيء، بيان ماهيات و ذاتيات آن است. تعريف اشيا به جنس و فصل يا جنس و رسم يا به حد تام يا حد ناقص، تعريف ماهوي است؛ اما تعريف دين به اين امور امكان پذير نيست؛ زيرا دين- كه مجموعه قواعد اعتقادي، اخلاقي، فقهي و حقوقي است- وحدت حقيقي ندارد و هر آنچه كه فاقد وحدت حقيقي است، وجود حقيقي ندارد و چيزي كه فاقد وجود حقيقي است، ماهيت ندارد و فاقد ماهيت، جنس و فصل ندارد. از اين رو، تعريف دين به حد تام يا ناقص، امكان پذير نيست. به ديگر سخن، دين، تعريف منطقي مركب از جنس و فصل ندارد.
تعريف مفهومي دين، ميسر است و اين تعريف را از پيام الهي مي توان انتزاع كرد. از اين رو، در تعريف دين مي توان گفت: دين، مجموعه عقايد، قوانين و مقرراتي است كه هم به اصول بينشي بشر نظر دارد و هم درباره اصول گرايشي وي سخن مي گويد و هم اخلاق و شؤون زندگي او را زير پوشش دارد. به ديگر سخن، دين مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقرراتي است كه براي اداره فرد و جامعه انساني و پرورش انسان ها از طريق وحي و عقل در اختيار آنان قرار دارد.
دين مبتني بر وحي از بخش هاي گوناگون تشكيل مي شود؛ بخشي شامل عقايد است؛ يعني شامل باور و اعتقاد به حقايق و واقعيت هاي جهان هستي براساس توحيد است؛ مانند اعتقاد به وجود خدا، وحي و نبوت، قيامت و معاد، بهشت و دوزخ و مانند آن ها. بخش ديگر دين، اخلاقيات است؛ يعني تعاليمي است كه فضايل و رذايل اخلاقي را به انسان شناسانده و راه تهذيب نفس او را از رذايل، و تخلق آن را به فضايل ارايه داده است. بخش ديگر دين، شريعت و مناسك و احكام و مقررات است كه روابط فرد با خود و با خداي خود و با ديگران- يعني روابط اجتماعي، حقوقي، مدني و سلوك اجتماعي و كيفيت روابط اقتصادي و سياسي و نظامي- در اين بخش قرار مي گيرد.
دين حق و دين باطل
دين، گاهي به حق و زماني به باطل وصف مي شود؛ زيرا مجموعه عقايد و اوصاف اخلاقي و احكام فقهي و حقوقي، يا حق است يا باطل، يا ممزوج از حق و باطل است. مجموعه عقايد و اخلاق و مقررات حق را دين حق گويند و جز آن را دين باطل نامند؛ خواه باطل محض باشد يا حق مخلوط؛ زيرا مجموع حق و باطل نيز باطل است، نه حق.
قرآن كريم، ره آورد انبيا را دين حق مي داند؛ چون عقايد و اخلاق و مقررات آن مطابق با واقع است و هر آنچه كه مطابق نظام هستي، و محصول خداي سبحان است، حق است. خداوند به پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمود: حق از پروردگار تو سرچشمه مي گيرد: (الحق من ربك). نيز در جاي ديگر فرمود: به دين حق، متدين نمي شوند: (ولايدينون دين الحق).
اسلام. دين الهي است كه ره آورد همه انبياست؛ چنان كه خداوند فرمود: (ان الدين عندالله الاسلام). اسلام، دين حقي است كه اگر كسي جز آن را انتخاب كند، مقبول خداوند نيست: (و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه)؛ هر كس كه آييني جز اسلام را انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد.
دين باطل، ره آورد طاغوت و طاغوتيان است. خداوند، هنگام سخن از باطل گرايي فرعون مي فرمايد: فرعون به قومش گفت: من مي ترسم موساي كليم(ع) دين شما را عوض يا در سرزمين شما فساد كند. از اين رو، بايد او را از بين برد: «اني اخاف ان يبدل دينكم او ان يظهر في الارض الفساد»؛ يعني موسي مي خواهد آييني كه در كشور مصر حكومت مي كند و بر افكار و انديشه مردم سايه افكنده، دگرگون سازد. آنچه كه بر مردم مصر حكومت مي كرد، مجموعه عقايد و اخلاق و قواعد و مقررات اجتماعي و نظامي و سياسي غيرالهي و محصول انديشه بشر طاغي بود كه امري باطل است و قرآن از آن به دين ياد مي كند: «دينكم».
تبيين دين حق به علل چهارگانه
تبيين و تحرير بهتر هر موضوعي به بيان علل چهارگانه آن بستگي دارد. از اين رو، علل چهارگانه دين را تحليل مي كنيم؛ البته اين تحليل به نحو تقريب است و نه تحقيق؛ زيرا علت هاي حقيقي، راجع به معلول هاي واقعي است و دين، چون وحدت حقيقي ندارد، معلول حقيقي نيست.
مراد از علل چهارگانه شيء، علت هاي فاعلي، غايي، صوري و مادي آن است. هرگونه تحليلي از حقيقت چيزي، به يكي از علل چهارگانه آن برمي گردد، هرچند نام علل اربع برده نشود.
در بيان علل چهارگانه دين- كه در خارج موجود است- مي توان چنين گفت: علت و مبدأ فاعلي دين، خداست؛ يعني خداي سبحان، تنظيم كننده اصول اعتقادي و اخلاقي و عملي دين است. علت و مبدأ غايي دين به دو غايت مياني و نهايي منشعب مي شود كه جامع آن تحقق سعادت دنيا و آخرت است. هدف مياني دين، قيام مردم به قسط و عدل است و هدف نهايي آن، نوراني شدن انسان به نور الهي است. علت و مبدأ صوري دين به شكل كتاب، سنت و مباني عقلي جلوه مي كند. علت مادي، يعني موضوع و ماده و محل دين، حقيقت انسانيت است؛ زيرا درباره انسان، موضوعاتي چون عقيده، اتصاف و تخلق و عمل مطرح است كه موضوع احكام ديني است و موضوع به منزله محل و ماده است.
توضيح: 1- خداوند، علت و مبدأ فاعلي دين است و مجموعه دين با اراده الهي در اختيار انسان قرار مي گيرد كه وي مي تواند از راه وحي و عقل به آن دست يابد.
2- خداوند، هدف و غايت دين را به صورت هدف مياني و نهايي تبيين كرده است تا در پرتو تحقق اين هدف، سعادت دنيا و آخرت تأمين شود. خداي سبحان دربيان هدف مياني فرمود: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط»، يعني خداوند رسولان خود را با دلايل روشن فرستاده و با آن ها كتاب و ميزان نازل كرده است تا مردم به قسط و عدالت قيام كنند. پس، توده مردم با قسط و عدل قيام كنند و قيام و قعود و همه فعاليت هاي فردي و اجتماعي آن ها براساس قسط و عدل باشد؛ نه تنها انديشه و حركات افراد براساس قسط و عدل باشد، بلكه جامعه نيز بايد براساس قسط و عدل بينديشد و حركت كند.
خداوند در بيان هدف نهايي دين فرمود: «كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم الي صراط العزيز الحميد»؛ قرآن كتابي است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكي ها به سوي روشنايي، به اذن پروردگارشان، درآوري؛ به سوي راه خداوند عزيز حميد. اين آيه مي فرمايد: انسان، نه تنها بايد در مقام فعل اهل قسط و عدل باشد، بلكه بايد در مقام يافته هاي قلبي و عقلي نيز اهل معرفت و شهود، و نوراني شود.
نوراني شدن انسان در مرحله فعل به شكل قسط و عدل تجلي مي كند و در مرحله قلب به صورت شهود كامل و درك صحيح، محقق مي شود. كسي كه حق را به درستي مشاهده و درك كرد و به شكل صحيح پذيرفت و صحنه زندگي او جز ظهور و حضور نور الهي نبود، از ديدگاه قرآن كريم، او روشنايي جامعه است كه با نور در بين مردم مشي مي كند: «او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشي به في الناس كمن مثله في الظلمات ليس بخارج منها»؛ آيا كسي كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم و نوري برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسي است كه در ظلمت ها باشد و از آن خارج نشود. نور، هم خودش ظاهر است و هم مظهر ديگري. انسان نوراني، حق برايش ظاهر است و وي آن حق را براي ديگران اظهار مي كند.
بنابراين، هدف نهايي دين الهي، نوراني شدن انسان است. انساني كه نور آسمان ها و زمين را شهود كند: «نور السموات و الارض»1، به اندازه سعه هستي خود، مظهر اين نور مي شود؛ به گونه اي كه اگر هستي او وسيع بود، مظهر اسم اعظم مي شود؛ وگرنه مظهر ساير اسماي الهي خواهد شد. انسان نوراني، سعادت دنيا و آخرتش به صورت كامل و نهايي تامين است.
3-علت و مبدا صوري دين نيز مجموعه اصول و فروعي است كه به كمك ادله معتبر از منبع اصيل آن كشف مي شود و اين ادله، مجموعه نقل و عقل است؛ يعني صورت دين را، هم با نقل و وحي مي توان شناخت و هم با عقل؛ به ويژه، در بخش تبيين عقايدي نظير وجود خداوند، نبوت و پيامبر، اصل ضرورت معاد و...، عقل برهاني اساسي ترين و روشن ترين دليل و كاشف دين است. آنچه كه از مجموعه ادله دين، استخراج و استنباط مي شود، همه شوون فردي و اجتماعي انسان را زير پوشش قرار مي دهد.
4-علت مادي و محل و موضوع دين نيز جز انسان نيست؛ زيرا انسان موجودي است كه با داشتن قدرت تفكر و شناخت و اختيار و انتخاب مي تواند ظرف تحقق دين الهي باشد؛ به گونه اي كه شوون علمي و عملي و مراحل جزم علمي و عزم عملي و مراتب اتصاف و استعمال او، موضوع احكام و قواعد دين شود.
بنابراين، در دين حق، همگام با پرداختن به مبدا فاعلي، بايد به مبدا غايي آن- يعني تامين سعادت دنيا و آخرت انسان- توجه شود و صورت دين به گونه اي تنظيم شود كه توان تامين آن هدف را داشته باشد. گفتني است كه در تعريف هايي كه در نوشتار برخي از دانشمندان غربي آمده، از غايت نهايي- يعني ابديت انسان- غفلت شده است. 5
تبيين دين باطل به علل چهارگانه
دين باطل را نيز مي توان- مانند دين حق- با همان علل چهارگانه تبيين كرد؛ چون هر موجود باطل، وجودي عارضي دارد و ظهور و حضور آن در صحنه هستي بالعرض و زوال پذير است و اگر ظهور مي كند، در پرتو حق، ظهور مي يابد. پس، دين باطل نيز بالعرض موجود است. از اين رو، تبيين دين باطل به اعتبار هستي بالعرض اوست و تعليل آن از راه علت ها به عنوان بالعرض است.
علل چهارگانه دين باطل، عبارت است از:1-مبدا فاعلي آن كه هوا و هوس انسان است: «افرايت من اتخذ الهه هواه». 2-مبدا صوري آن كه عقايد، اخلاق و مقررات وهمي و خيالي است، نه حقايق و مقررات عقلي؛ زيرا هوا و هوس هرگز با عقل و قلب كار ندارد؛ حتي سد راه چشم و گوش است كه به سوي حق باز مي شود. به ديگر سخن، دين باطل از نظر دانش وبينش به محدوده وهم و خيال وابسته است و از جهت گرايش عملي به شهوت و غضب ارتباط دارد. .3موضوع و محل دين باطل، انساني است كه به تباهي تن داده است. .4 هدف غايي دين باطل نيز سقوط درجهنم است. به بيان ديگر، محصول دين باطل، سقوط انسان در جهنم است كه براي ابد درآن معذب است:«و لقد ذرأنا لجهنم كثيراً من الجن والانس.»
غايت دين باطل كه سقوط درجهنم است، غايت بالعرض انسان است؛ وگرنه خداي سبحان، غايت بالذات آفرينش انسان را عبادت دانسته است:«و ما خلقت الجن والانس الاليعبدون» وغايت علمي و عقلي او را علم قرارداده است:«الله الذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا أن الله علي كل شيء قدير و أن الله قد أحاطه بكل شيء علما». هدف آفرينش نظام كيهاني، شناخت علم و قدرت مطلق خداوند است و اگر كسي خدا را به علم و قدرت شناخت، او را به حيات نيز مي شناسد؛ زيرا هر موجود عليم و قدير، حي و زنده است واگر خداوند به حيات شناخته شود، به ساير اسماي حسنا نيز شناخته مي شود.
گفتني است كه مراد از هدف آفرينش، هدف آفريدگار و خالق نيست، بلكه مقصود هدف مخلوق و آفريده اوست؛ زيرا خداوند كمال مطلق و غني بالذات است و كمال نامحدود، فاقد چيزي نيست كه با انجام كاري به آن كمال مفروض برسد.
از اين رو، براي ذات الهي، هدفي وجود ندارد؛ اما چون او حكيم است حكمتش قطعاً اقتضا مي كند كه آفرينش او هدفي داشته باشد كه هدف مخلوق محسوب مي شود. اين هدف، رسيدن به علم صائب، ايمان كامل، عمل صالح، و در نتيجه، نيل به سعادت است.
واحد بودن دين حق و تعدد دين باطل
دين حق، واحد است؛ چون مبدأ فاعلي دين حق، خدايي است كه هم ذات او نامتناهي، و هم قدرت وجودي اش نامحدود است و نيز حق درنظام هستي، هماره ثابت و واحد است.
دين باطل، متعدد است؛ زيرا مبدأ فاعلي دين باطل، هوا وهوس انسان است و هوس ها متفرق است. از اين رو، اديان باطل، متفرق و پراكنده است و چون اديان باطل پراكنده است، منحصر و محصور نيست؛ زيرا هوس انسان، محصور نيست.
از اين رو، خداوند در قرآن در برابر صراط مستقيم كه واحد است، از راه هاي پراكنده سخن مي گويد:«ولاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله». انساني كه از راه الهي و دين حق دور شود، گرفتار راه هاي باطل و گوناگون خواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1- جامعه شناسي دين، ص .21
2- همان، صص 22و .31
3- همان، ص .22
4- اديان زنده جهان، ص .22
5- ر. ك: اديان زنده جهان، ص 122، جامعه شناسي دين، ص 21-22؛ دين پژوهي، ص 85 به بعد؛ دين و چشم اندازهاي نوين، صص 19و .20

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14