عوامل تحريك كننده موسوي
|
|
معناي توحيد در ربوبيت تشريعي خداوند
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
عوامل تحريك كننده موسوي
به عبارت ديگر، همان طور كه از حجاريان انتظار مي رفت، وي به جاي آن كه به مسائل ماوقع «ادعاي تقلب» بپردازد، به مسائل تئوريك وايدئولوژيك پشتوانه آن ادعا پرداخت. به بيان ديگر، حجاريان در نامه خود به زمينه هاي فكري و علل ايدئولوژيك پيدايش حوادث پس از انتخابات كه با ادعاي تقلب صورت گرفته بود، نگاهي اجمالي كرد. او گرچه به طور صريح از اتفاقات روزهاي انتخابات مطلب شفافي نگفت اما از تمام افراد جبهه دوم خرداد پا را فراتر گذاشت و نشاني منبع آشوب ها و «فتنه» هاي پس از انتخابات را داد. حجاريان نه تنها به كذب بودن ادعاي تقلب اشاره كرد، بلكه به دلايل ايدئولوژيك و انگيزه هاي سياسي آن هم پرداخت. انتقاد به آراء ماكس وبر به عنوان يك ايدئولوژي غربي براي مبارزه با جمهوري اسلامي مهم ترين بخش اعترافات بود كه به چرايي حوادث پس از انتخابات مي پرداخت. به هر حال، در اعترافات متهمان پس از حوادث انتخابات مطالب مختلفي گفته شد كه قدر متيقن آن ها آگاهي فعالان و رهبران جبهه دوم خرداد به كذب بودن ادعاي تقلب بود. البته در بعضي اعترافات، به صراحت گفته شد كه موسوي در «توهم» به سر مي برده است و به عبارت ديگر وي را دست كم در روزهاي نخست از اين موضوع مستثني مي كنند. معناي ديگر آن گزاره ها اين مي شود كه موسوي برخلاف بسياري از شخصيت هاي ديگر آن جبهه واقعاً به تصور تقلب باور داشته است. اما در موارد و گزاره هاي ديگري اين ادعا نيز نقض شده است. به طور نمونه همين كه موسوي از ابتدا بنا را بر قانون گريزي و ساختارشكني نهاد و دعوت به اعتراض هاي خياباني كرد بدون آن كه راه هاي قانوني را بيازمايد و پي بگيرد، در حالي كه در تبليغات انتخاباتي خود را يار ديرينه رهبر انقلاب معرفي مي كرد، نشان از وجود واقعيت هاي ديگري در شخص او داشت. با وجود اين، حتي اگر فرض بگيريم شخص موسوي در روزهاي نخست واقعاً خود را پيروز مي دانسته و به ادعاي تقلب باور داشته، اما شخصيت هاي واقع گراتر اين جبهه خود به واهي بودن اين ادعا باور داشته اند و به جاي آن كه به موسوي براي رسيدن به واقعيت و تحمل شكست ياري رسانند، بيشتر بنزين بر آتش معركه ريخته اند و تصور اشتباه او را تقويت كرده اند. 10. سكوت و مواضع چند پهلوي خواص پس از انتخابات دهم، بسياري از خواص سياسي كشور كه به طور آشكار و پنهاني از يكي از رقباي احمدي نژاد حمايت مي كردند، پس از آگاهي از نتيجه آرا در برابر تحولات پيش آمده يا سكوت را ترجيح دادند و يا با سخنان تفسيرپذير به گفتن مطالب دوپهلو پرداختند. در واقع اتخاذ اين رويكردها هم اقرار به نتيجه انتخابات بود و هم رضا دادن به اتفاقاتي كه در حال شكل گيري بود. آن ها سكوت مي كردند و به نتيجه انتخابات اعتراض نمي كردند چون از سلامت آن مطمئن بودند، اما از سوي ديگر به تنوير افكار عمومي و اعتراض به برخي جريان هاي تندرو نمي پرداختند، چون يا به دليل اختلافاتي كه با رئيس جمهور داشتند، يا ساده گيري بيش از حد موضوع و يا به علل متفاوت ديگر سكوت را در آن وضعيت بهترين عملكرد خود تشخيص مي دادند. در واقع گلايه هاي رهبر معظم انقلاب نيز از اين افراد بيش از ديگران بود. به هر حال، بسياري از خواص وابسته به رقباي احمدي نژاد در درون حاكميت جمهوري اسلامي كه بسياري از آنان در دستگاه هاي اجرايي، قضايي، مجلس و بسياري از نهادهاي حكومت حضور داشتند بر فرض وجود تقلب ميليوني مي توانستند پي به وقوع آن ببرند. آيا وزارت كشور، نهاد رياست جمهوري، صدا و سيما يا بسياري از نهادهاي درگير در انتخابات از صدر تا ذيل همه به احمدي نژاد گرايش داشته اند؟ روشن است كه پاسخ مثبت نيست. خواص سياسي فعال در اين نهادها با علم به عدم وقوع تقلب اما رفتار قابل توجهي براي اصلاح اوضاع انجام ندادند. در واقع سه عامل بيروني موسوي را در پي گيري رفتار غيرقانوني و اعتراضات خياباني مصمم و تشويق كرد: الف. تجمع توده اي در 25 و 30 خرداد ب. تشويق برخي خواص سياسي ج. سكوت گروه ديگري از خواص سياسي در ميان خواص سياسي گروهي كه به حمايت و پشتيباني از موسوي برخاستند، خود از عوامل گسترش ادعاي تقلب بودند و به جريان فتنه تعلق داشتند. اما گروهي كه رويكرد سكوت يا موضع گيري چند پهلو را برگزيد گرچه دامن خود را از حوادث پس از انتخابات برگرفت اما به طور غيرمستقيم به شدت يافتن آن ياري رساند. افرادي كه اين رويكرد را برگزيدند به يك جبهه منحصر نمي شوند و از هر دو جبهه سياسي افرادي را مي توان پيدا كرد كه به مشي ياد شده توسل جسته اند. بسياري از اين افراد چنانچه تقلبي مي شد به دليل نارضايتي از دولت نهم لب به اعتراض مي گشودند چنان كه در طول دولت نهم به انتقاد از آن پرداختند و در انتخابات نيز به انحاي مختلف از رقباي احمدي نژاد حمايت كردند. اما آنها با علم به صحت انتخابات هر كدام به دلايلي سكوت و مواضع چند پهلو را برگزيدند. 11. تحليل هاي روش مند از نتيجه انتخابات توسط كارشناسان سياسي جبهه دوم خرداد چنانچه پيش تر نيز در برخي مطالب مشاهده شد، برخي از ارزيابي هاي متخصصان رشته هاي مختلف علوم اجتماعي وابسته به جبهه دوم خرداد در مقاطع پيش و پس از انتخابات بيانگر آن بود كه شكست موسوي با توجه به شواهد و قرائن موجود در جامعه قابل پيش بيني است. در يكي از اين ارزيابي ها كه با عنوان «آسيب شناسي رفتار انتخاباتي موسوي» در پايگاه اينترنتي «آينده» در پيش از انتخابات به چاپ رسيد، آمده است: با كناره گيري آقاي خاتمي و وجود ظرفيت بالا در ميان اقشار گوناگون جامعه در انتقاد از دولت، ميرحسين موسوي اين فرصت را داشت كه موج اجتماعي گسترده اي را در جامعه ايجاد كند، اما بنا به دلايل مختلف و با وجود گذشت دو ماه از اعلام رسمي كانديداتوري وي، هنوز اين موج اجتماعي ايجاد نشده است. اگر بر اساس نظرسنجي هاي صورت گرفته در پايان فروردين ماه، مي بينيم اختلاف حدود 30 درصدي در آرا، ميان آقاي احمدي نژاد و آقاي موسوي در سطح كشور وجود دارد، اين پديده علاوه بر آن كه تحت تأثير استفاده نابرابر از امكانات رسمي به ويژه صدا و سيماست، معلول عوامل ديگري چون نوع گفتمان طراحي شده براي مهندس موسوي، روش هاي تبليغاتي و سازماندهي ستاد ايشان است. به طور نمونه با وجود آن كه مهندس موسوي از شخصيت مردمي و در پيوند با توده هاي اجتماعي در زمان عهده داري نخست وزيري برخوردار بود، به دليل كاهش حضور وي در مردم و توصيه هاي اطرافيان، گفتمان فعلي موسوي به گفتمان نخبگان نزديك تر است و به همين دليل، توده هاي مردم ارتباط كافي با وي برقرار نكرده اند.
|
|
|
معناي توحيد در ربوبيت تشريعي خداوند
ابليس، اولين منكر ربوبيت تشريعي خداوند بايد توجه داشت كه قايل شدن به اين كه، تعيين و وضع قانون و نيز حاكم و حكومت بايد بر اساس خواست و اراده خود انسان ها صورت پذيرد، در واقع انكار «ربوبيت تشريعي» خداوند است كه نوعي كفر محسوب مي شود. فراموش نكنيم كه مشكل شيطان با خداوند نيز در مورد ربوبيت تشريعي و اطاعت اوامر الهي بود و همين امر او را آن چنان به ورطه سقوط كشاند، وگرنه او هرگز خالقيت و ربوبيت تكويني خداوند را انكار نكرد. هنگامي كه خدا از او سؤال كرد: چرا بر آدم سجده نكردي؟ پاسخ داد: خلقتن ي م ن نار و خلقته م ن ط ين؛1 هم چنين در ادامه گفت: ربّ ب ما أغويتن ي.2 اين تعابير نشان مي دهد كه او هم «خالقيت» و هم «ربوبيت» خداي متعال را قبول داشت. علاوه بر آن به «معاد» نيز اعتقاد داشت؛ چون از خداوند درخواست كرد كه: فأنظ رن ي لي يوم يبعثون؛3 مرا تا روزي كه برانگيخته خواهند شد مهلت بده. همه اين ها نيز در حالي بود كه، طبق فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه، شيطان تا آن هنگام شش هزار سال خدا را عبادت كرده بود: و كان قد عبد اللّه س تّه آلاف سنه لايدري أم ن س ن ي الدّنيا أم م ن س ن ي الآخ ره ؛4 كه حضرت مي فرمايند، مشخص نيست اين شش هزار سال، از سال هاي دنيا است يا از سال هاي آخرت! با تمام اين خصوصيات، خداوند ابليس را «كافر» معرفي مي كند: و ذ قلنا ل لملائ كه اسجدوا ل آدم فسجدوا لاّ بل يس أبي و استكبر و كان م ن الكاف ر ين؛5 و (ياد كن) هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم: «براي آدم سجده كنيد.» همگي سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد و از كافران شد. پس از آن همه عبادت، مهر «كفر» بر پيشاني شيطان زده شد و خداوند او را از درگاه خود راند و براي ابد ملعون گرديد؛ چرا؟ چون حق ربوبيت تشريعي خداوند را منكر شد و گفت خداوند بدون دليل به او امر كرده است كه بر آدم سجده كند. اين گفته شيطان كه من برتر از آدم هستم و خدا حق ندارد مرا به سجده كردن بر آدم امر كند، در واقع انكار ربوبيت تشريعي خداوند متعال و كفر به آن بود. قرآن با به كار بردن تعبير «شياط ين ال نس و الج نّ » به اين حقيقت اشاره مي كند كه شيطان فقط يك شخص نيست بلكه يك جريان و تفكر است كه گروهي از جن و انس را شامل مي شود. از اين رو كساني كه مي گويند: خدا بدون خواست و اراده مردم، نبايد قانون وضع نمايد و يا حاكم تعيين كند، اين گفته آن ها انكار ربوبيت تشريعي خداوند و نتيجه دنباله روي آنان از شيطان است. قوام توحيد اسلامي به پذيرفتن «ربوبيت تشريعي» است. اگر كسي بخواهد حد نصاب توحيد اسلامي را داشته باشد، بايد در حيطه قانون گذاري و امر و نهي فقط اراده خدا را دخيل و حاكم بداند. البته خداوند در وضع قوانين براي خود چيزي نمي خواهد، بلكه تنها خير و صلاح موجودات را در نظر دارد. توحيد در ربوبيت تشريعي به اين معني است كه فقط خداي متعال حق امر و نهي دارد. اين، يكي از اركان مهم توحيد است و توحيد بدون اين ركن كامل نيست، بلكه مانند توحيد ابليس است كه بود و نبود آن يكي است. آيا هر كسي كه وجود خدا را پذيرفت، موحّد است؟ توحيد در خالقيت، يك مرحله از توحيد است، ولي به تنهايي كافي نيست. اعتقاد به توحيد در «ربوبيت تكويني» نيز كافي نيست. شيطان نيز تا اين حد از توحيد را قبول داشت و بر همين اساس خدا را با تعبير «ربّ» خطاب مي كرد. آنچه شيطان آن را قبول نداشت «ربوبيت تشريعي» بود. او معتقد بود عقل من مي گويد، نبايد در برابر آدم سجده كنم، چون من از او بهترم. كساني كه مي گويند، ما در مقابل احكام خدا عقل خود را حاكم مي كنيم و خدا حق ندارد بدون اجازه ما براي ما قانون وضع كند، «كفر باطني» آنها قطعي و مسلّم است، اما اين كه آيا در ظاهر نيز ارتداد و كفر حاصل مي شود يا نه، مسأله ديگري است كه به فقه مربوط مي شود. حقيقت ايمان و كفر، امري قلبي و باطني است. ممكن است كسي در ظاهر شهادتين را بر زبان جاري كند و احكام اسلام را نيز رعايت كند، اما با گفتن شهادتين به تنهايي و بدون التزام قلبي به لوازم آن، انسان اهل سعادت و نجات نخواهد شد. منافقان زمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) شهادتين را مي گفتند، نماز هم مي خواندند، لكن قرآن مي فرمايد: و ذا قاموا لي الصّلاه قاموا كسالي؛6 منافقان با كسالت و بدون ميل و رغبت قلبي نماز مي خواندند. اين اسلام ظاهري است و تنها ثمره آن، جريان احكام ظاهري اسلام بر شخص ـ نظير پاك بودن بدن، حفظ جان و نظاير آنها ـ است؛ البته تا زماني كه شخص ضروريات اسلام را انكار نكند. در ربوبيت تشريعي بحث اين است كه اگر كسي يقين داشته باشد كه حكمي از جانب خداوند صادر شده و با اين وجود در قلب خود آن را قبول نداشته باشد، چنين كسي حتي اگر اعتقاد خود را به زبان نياورد كافر است. چنين كسي مصداق آيه «نؤم ن ب بعض و نكفر ب بعض»7 است. قرآن در مورد كساني كه تفكر «نؤم ن ب بعض و نكفر ب بعض» دارند، مي فرمايد: اولئ ك هم الكاف رون حقًّا؛8 آنان در حقيقت كافرند. اگر ايمان به احكام دين به دليل صدور آنها از جانب خدا باشد، اين ملاك در تمام احكام دين هست و از اين رو بايد تمام آنها را پذيرفت. اگر هم پذيرفتن برخي احكام خدا به علت تطابق آن با خواسته نفس و سليقه شخصي است، اين ايمان به خدا نيست، ايمان به نفس و ايمان به خود است! به راستي چگونه است كه عده اي بعضي از احكام دين را مي پذيرند و بعضي ديگر را رد مي كنند؟ در بحث امامت نيز اگر براي كسي واقعاً ثابت شد كه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) از جانب خدا حضرت علي(عليه السلام) را به جانشيني تعيين كرده است، حتي اگر در دل اين مطلب را انكار كند، واقعاً كافر است. البته منظور از كافر و كفر در اين جا، مقابل مؤمن و ايمان واقعي است، نه در مقابل مسلمان و اسلام ظاهري. بحث اين است كه اگر براي كسي ثابت شده كه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) از جانب خدا حضرت علي(عليه السلام) را به خلافت تعيين كرده است، اما با اين حال نمي خواهد اين مسأله را بپذيرد و مي گويد خلافت حضرت علي(عليه السلام) را قبول ندارم، چنين كسي باطناً كافر و مصداق آيه «نؤم ن ب بعض و نكفر ب بعض» است. البته بايد توجه داشته باشيم كه بسياري از برادران اهل تسنن نسبت به مسأله خلافت بلافصل اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله) آگاهي كامل و درستي ندارند و انكار آنان از روي علم و عمد نيست. گفتار ششم سقيفه، عبرتي مهم در تاريخ اسلام در مباحث گذشته بيان شد كه فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام) به دو دسته تقسيم مي شود؛ دسته اول، فضايل و مواهبي است كه خداوند به آن حضرت عطا فرموده است (فضايل اعطايي) و دسته دوم، فضايلي است كه آن حضرت با سعي و تلاش خود آنها را كسب كرده است (فضايل اكتسابي). فضايل اعطايي را نيز به دو دسته تكويني و تشريعي تقسيم كرديم. آنچه در اين زمان براي ما اهميت بيشتري دارد فضايل تشريعي حضرت علي(عليه السلام) است كه مصداق بارز آن مسأله خلافت و امامت آن حضرت است. آخرين تدبير پيامبر(صلي الله عليه وآله) براي تثبيت خلافت امام علي(عليه السلام) مسأله خلافت و امامت حضرت امير(عليه السلام) از آغاز بعثت پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و پيش از علني شدن آن مطرح بوده و بيان آن براي ديگران از ماجراي «يوم الدار» شروع شده و پس از آن به مناسبت هاي گوناگون، تا آخرين لحظات عمر شريف پيامبر(صلي الله عليه وآله) ادامه داشته است. آنچه در ميان تمام موارد برجسته تر از ساير ادله است، داستان غدير است كه درباره آن كتاب هاي فراواني نوشته شده و بحث هاي بسياري انجام گرفته است. با وجود اين كه از جريان غدير تا رحلت پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) هفتاد روز بيشتر فاصله نبود، لكن طي همين مدت نيز آن حضرت اهتمام زيادي نسبت به تبيين مسأله خلافت و امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) داشتند، تا حجت بر مردم تمام شده و بهانه اي براي هيچ كس در اين زمينه باقي نماند. اما با وجود تمام تأكيدات پيامبر(صلي الله عليه وآله) بر اين مسأله، امكان عصيان و مخالفت از بين نرفت؛ چرا كه در غير اين صورت، از سنّت فراگير الهي، كه امتحان و آزمايش انسان ها است، تخلف مي شد. مقدمات امتحان الهي بايد به گونه اي مهيا شود كه زمينه اطاعت و عصيان به طور مساوي فراهم باشد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در آخرين روزهاي حيات خود، تدبيري انديشيدند تا كساني كه احتمالا با خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) موافق نبودند و ممكن بود در مخالفت با اين امر توطئه چيني كنند در مدينه نباشند. از همين رو دستور تجهيز سپاه را صادر كرده و فرمودند: تمام مسلماناني كه قادر بر جهاد هستند همراه با اين سپاه براي جهاد به جانب مرزهاي روم ـ جايي كه جعفر بن ابي طالب(عليه السلام) و زيد بن حارثه به شهادت رسيده بودند ـ حركت كنند. آن حضرت اسامه بن زيد را كه جواني برومند بود به جاي پدرش كه در جنگ قبل به شهادت رسيده بود، به عنوان فرمانده سپاه منصوب نموده، اصرار كردند كه تمام كساني كه توانايي شركت در جنگ را دارند تحت امر اسامه براي شركت در جنگ همراه با اين سپاه بروند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. اعراف، (7)، 12. 2. حجر (15)، 39. 3. همان، 36. 4. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 234 (معروف به قاصعه). 5. بقره (2)، 34. 6. نساء (4)، 142. 7. همان، 150. 8. همان، 151.
|
|