(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه اول اسفند 1389- شماره 19869

ارزيابي مستغاثي از جشنواره بيست و نهم فيلم فجر
جزيره اي جدا از درياي خروشان
هشدار
سينماي ضد مقاومت در جشنواره فجر مجاهدت ها
تحليلي پيرامون آثار جشنواره فجر نگاه به همسايگان با عينك هاليوودي
نگاهي به فيلم «گزارش يك جشن» مجلس ترحيم
افق سينماي ايران كجاست؟



ارزيابي مستغاثي از جشنواره بيست و نهم فيلم فجر
جزيره اي جدا از درياي خروشان

رئيس سابق انجمن نويسندگان و منتقدان سينمايي، بيست ونهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر را يك شكست فرهنگي مي داند و معتقد است: اين جشنواره و فيلم هاي سينماي ما،مانند جزيره اي جدا از درياي خروشان ملت هستند.
سعيد مستغاثي در گفت وگو با خبرنگار كيهان با بيان اين كه از جشنواره امسال انتظار بسيار بالايي مي رفت گفت: سال گذشته مسئولان سينمايي گفتند كه از جشنواره بيست وهشتم فيلم فجر محصول كارشان نبوده و حق هم داشتند چون تنها چند ماه بود كه مديريت جديد سينمايي روي كار آمده بود و با لطبع، آن فيلم ها نمي توانست حاصل كار ايشان باشد. بعد از آن هم مسئولان فعلي سينماي كشور در واكنش به فيلم هاي كمدي سخيف مي گفتند كه اين آثار محصول كار ما نيست و دائم نتيجه مديريت خود را به جشنواره بيست ونهم حواله مي دادند كه اين مسائل باعث شد تا انتظارات بالايي نسبت به اين دوره از جشنواره فجر به وجود بيايد.به خصوص اين كه دوستان از دولتي اصولگرا برآمده اند و شعر و شعارهاي خاصي به ويژه از سوي وزير محترم ارشاد سر داده مي شد. به همين دليل تجلي سينمايي اصولگرايانه دراين جشنواره توقع مي رفت.
وي تصريح كرد: اما متاسفانه آن چيزي كه به عنوان جشنواره بيست ونهم فيلم فجر ديده شد، نه تنها انتظارات را برآورده نكرد، بلكه خيلي غم انگيز و تاسف آور بود.
رئيس سابق انجمن منتقدان ادامه داد: با توجه به انتساب اين جشنواره به دهه فجر، قاعدتا انتظار مي رود كه حداقل تناسبي با آرمان ها و ارزش هاي اين انقلاب داشته باشد. اما جشنواره فجر امسال نه تنها در اين زمينه موفق نبود و هيچ تصويري از انقلاب و لحظات و شخصيت هاي بي نظير آن روي پرده نرفت كه در مواردي تحريف اتفاق افتاد. يك مورد فيلم آقاي بهروز افخمي درباره حضرت امام خميني(ره) بود.
مستغاثي درباره فيلم «فرزند صبح» توضيح داد: اين فيلم تحريف آميز، امام را در حد يك انتقام جو و كينه ورز پايين مي آورد.
رفت وآمدهاي داستان اين فيلم بين دو مقطع زماني كودكي و بزرگسالي امام راحل، به لحاظ سينمايي اين گونه القا مي كند كه اين خشونت و خون و خونريزي هايي كه ايشان در دوران كودكي مشاهده كرده، باعث مبارزه و تبعيد حضرت امام شده است. يعني درست مطابق همان تحليلي كه غربي ها و رژيم گذشته درباره امام خميني(ره) داشتند.
عجيب است كه موسسه تنظيم و نشر آثار امام كه متولي و سرمايه گذار اين فيلم است، در مقابل اهانت ها و تحريف هاي صورت گرفته در آن سكوت كرده است.
وي ادامه داد: جاي تاسف است كه مسئولان جشنواره فجر اجازه ورود اين فيلم به جشنواره را داده و در توجيه آن سخناني از اين دست گفته اند كه ما به احترام امام اين كار را كرده ايم و يا اين كه مگر مي شود فيلمي با موضوع زندگي امام خميني(ره) را توقيف كرد؟ اگر اين طور است كه بايد همه آثار موهن عليه امام راحل را در جشنواره نمايش داد!
اين منتقد سيما در ادامه به فيلم «جرم» اشاره كرد و گفت: اين فيلم در شرايطي مورد توجه جشنواره قرار گرفته و به عنوان بهترين فيلم انتخاب شده است كه براي همه آشكار است كه كارگردان آن، مسعود كيميايي - همان طور كه خودش هم صادقانه ابراز كرد، هيچ نزديكي و قرابتي با آرمان هاي انقلاب اسلامي ندارد. در اين فيلم كه پر از ارزش هاي جاهلي و ديالوگ هاي چار و اداري است، اين گونه القا مي شود كه انقلاب اسلامي نتيجه فعاليت ملي گراها و گروهك هاي مسلح است و در آن هيچ نشاني از مبارزات اسلامي نيست. در اين فيلم تاريخ انقلاب و جامعه ايران تحريف شده است.
مستغاثي درباره فيلم هاي دفاع مقدس جشنواره فجر امسال نيز گفت: در بخش مسابقه اين جشنواره تنها دو فيلم در اين زمينه وجود داشت كه يكي از آنها «سيزده 59» بود كه به صراحت بازماندگان جنگ را آدم هايي مضمحل و مشغول به كارگيري، كلاهبرداري، اعتياد و حفاظت از پست و مقام خود معرفي مي كند! در پايان اين فيلم تصويري كاريكاتوري و توهين آميز از آن گردان باقي مانده از جنگ به نمايش در مي آيد.
«سيزده 59» يك فيلم كاملا ضددفاع مقدس است كه به عنوان يك فيلم دفاع مقدس قالب شد. فيلم «گلوگاه شيطان» هم ديگر فيلم دفاع مقدس جشنواره امسال بود كه با همان شعارهاي كليشه اي 20 سال پيش ساخته شده است.
مستغاثي اظهار داشت: يكي ديگر از مسائلي بيست ونهمين جشنواره فيلم فجر، نمايش روابط غيراخلاقي و نامشروع در حداقل 70 درصد فيلم ها بود. تا آنجا كه در بين برخي از دوستان اين شوخي رواج يافته بود كه با وجود اين فيلم ها، ديگر نيازي به شبكه مبتذل فارسي وان نيست! زيرا در بسياري از اين آثار، از روابط نامتعارف خيلي عادي نشان داده مي شد. از جمله اين فيلم ها مي توان به «پرتقال خوني» سيروس الوند، «يكي از ما دو نفر»، تهمينه ميلاني، «اسب حيوان نجيبي است» اثر عبدالرضا كاهاني، «سعادت آباد» به كارگرداني مازيار ميري، «چيزهايي هست كه نمي داني» و... اشاره كرد. در اين آثار روابط غيراخلاقي به طور شفافي نمايش داده مي شود و در برخي موارد خيلي مثبت معرفي شده است.
وي ادامه داد: حتي در فيلم «گزارش يك جشن» حاتمي كيا نيز روابط دختر و پسر از حالت سنتي خارج شده و به شكلي بسيار باز و غرب زده اي به نمايش درآمده است.
مستغاثي، به كار رفتن كلمات و شوخي هاي مستهجن در برخي از فيلم هاي جشنواره را از ديگر آسيب هاي آن دانست و گفت: در فيلم «جرم» براي اولين بار دشنام هاي ركيك، صراحتا اجازه گفته شدن پيدا كرده است. در آثاري چون «اسب حيوان نجيبي است» و «ورود آقايان ممنوع» هم اين مشكل وجود داشت.
وي افزود: اين مسائل در شرايطي رخ داده است كه مديريت سينمايي كشور مدعي است كه خانواده ها با خيال راحت مي توانند اين آثار را ببينند. دعوت خانواده ها به چنين فضايي آن هم از سوي مسئولان سينمايي جاي سؤال است.
اين مستندساز اضافه كرد: در ميان اين فضاي مبتذل، غيراسلامي و غيرانقلابي، تعداد انگشت شماري آثار سالم وجود داشت كه از آن جمله مي توان به فيلم هايي چون «33 روز» جمال شورجه، «آسمان هشتم» حسن نجفي، «جدايي نادر از سيمين» اصغر فرهادي و... اشاره كرد كه مانند لنگه كفشي در ميان بيابان محسوب مي شوند. جالب است كه در ميان آثار اين جشنواره، فيلم اصغر فرهادي بدون هيچ ادعا و احتياجي، اصول و اخلاق جامعه ما را رعايت كرده است. اين در حالي است كه مي دانيم او به خاطر اتكايي كه به جشنواره هاي خارجي دارد، نيازي به رعايت اصول ندارد، اما فيلم او نسبت به آثار بسياري از مدعيان، قابل احترام تر است.
وي به فيلم «يه حبه قند» ميركريمي اشاره كرد و توضيح داد: بسياري از دوستان اين اثر را در راستاي سنت گرايي و تكريم خانواده ايراني به حساب مي آورند. اما اين فيلم به صراحت از قرباني شدن ارزش هاي ملي و سنتي در پاي مدرنيسم حكايت مي كند. خانواده فيلم «يه حبه قند» قصد دارند تنها دختر خود را به خارج از كشور بفرستند كه از نظر سينمايي، اين روايت نوعي فروش وطن تفسير مي شود. در اين فيلم تنها افرادي كه در مقابل قرباني شدن سنت ها مقاومت مي كنند، يكي پدربزرگ است كه مي ميرد و يكي هم مادربزرگ است كه به شكلي افراطي دچار فراموشي است. نكته قابل تامل اين است كه شخصيت روحاني فيلم نمي تواند حتي يك روضه بخواند و يكي از كاراكترهاي منفي فيلم به جاي او نوحه خواني مي كند و اين نمايش باعث مضحكه شدن شعائر مذهبي شده است.
وي «راه آبي ابريشم» را يكي از آثار قابل قبول جشنواره امسال دانست و متذكر شد: با اين حال تاثير افكار اسلامي در دانشمندان و دريانوردان در اين فيلم بسيار كمرنگ اتفاق افتاد.
مستغاثي با انتقاد شديد از فيلم هاي حاتمي كيا و كمال تبريزي تصريح كرد: در اين دو فيلم، ايستادگي دو ساله ملت ايران در مقابل يك جريان ضدانقلابي وابسته به بيگانگان كه به فتنه موسوم شده است، تخطئه مي شود. البته يك فيلم به نام «پايان نامه» به كارگرداني حامد كلاهداري هم در راستاي روشنگري درباره فتنه ساخته شده كه جاي تقدير دارد، اما اين فيلم به قدري ضعيف توليد شده كه نتيجه اي معكوس دارد و يك نوع دفاع بد از انقلاب محسوب مي شود. اين سه فيلم، نتيجه جشنواره بيست و نهم فيلم فجر درباره فتنه بود كه رهبر انقلاب بارها تاكيد كرده اند كه بايد درباره آن جامعه را آگاه كرد.
مستغاثي ادامه داد: جاي سؤال است كه درباره موضوع مهم جنگ نرم كه مقام معظم رهبري بارها فرموده اند مهمترين مسئله امروز و مهمترين مقوله فرهنگي جامعه ماست، چند فيلم ساخته شده است و چند درصد در دفاع از ارزش هاي كشور بوده است؟
او ادامه داد: همان طور كه در مراسم اختتاميه اين دوره از جشنواره فيلم فجر تقدير از فيلم هاي ارزشي به طور حاشيه اي انجام شد، به نظرم سينماي انقلاب هم دچار همين وضعيت است و بلكه بسيار فجيع تر از اين در حاشيه قرار دارد.
مستغاثي در پايان گفت: به نظرم همان طور كه پس از ناكامي هاي تيم ملي فوتبال كشورمان، يك كميته براي بررسي شكست ها در فدراسيون فوتبال تشكيل مي شود، درباره جشنواره فيلم فجر هم بايد چنين كميته اي راه اندازي شود تا به بررسي اين باخت شگفت انگيز مديران سينمايي بپردازد. چه شكستي از اين بالاتر كه در مراسم افتتاحيه اين جشنواره، برخي هنرمندان روي سن رفته و احكام قضايي كشور را زير سؤال بردند و از حاميان فتنه پشتيباني كردند و در بزرگترين و مهمترين تريبون رسمي سينماي كشور، برخلاف آرا و مطالبات مردم كه در روزهاي اخير اتفاق افتاد سخن بگويند و مديران سينمايي هم براي آنها دست بزنند؟ اين رفتارها چه نسبتي با آرمان هاي مردم ما كه يك هفته است فرياد زده مي شود دارد؟ گويي اين جشنواره و سينماي ما يك جزيره اي جداي از درياي خروشان ملت است. اگر دوستان برخلاف اين اعتقاد دارند، بيايند و ثابت كنند كه چه كرده اند.

 



هشدار

پژمان كريمي
بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر، 16 تا 26 بهمن برگزار شد. درباره اين بزرگترين رويداد سينمايي كشور، نكات بسياري مي توان گفت اما، در اين مجال، تنها به بيان دو نكته مهم بسنده مي كنيم.
جشنواره بين المللي فيلم فجر به مناسبت بزرگداشت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي برپا مي شود. منطقي است كه در اين جشنواره، آثاري به نمايش درآيد كه از حيث محتوا، بيشترين همپوشاني را با دستاوردها و ارزش هاي انقلاب 57 داشته باشد. اما به طور مشخص؛ در جشنواره بيست و نهم چه اتفاقي افتاد؟!
در اين دوره، فيلم هايي پذيرفته شد و به نمايش درآمد كه نه تنها همپوشاني حداقلي با ويژگي ها و ارزش هاي انقلاب مردم ايران ندارند كه - با تأسف- در مخالفت و معاندت با انقلاب و نظام ديني معنا مي شوند.
در اين فرصت، تنها به سه نمونه از فيلم هاي ياد شده اشاره مي كنم.
فيلم سينمايي «خيابان هاي آرام» ساخته فردي به نام كمال تبريزي است. در اين فيلم، جمهوري اسلامي به عنوان دستاورد بزرگ انقلاب اسلامي، يك نظام سركوبگر و شكنجه گر و وابسته به قدرت هاي خارجي تصوير شده است. در اين فيلم سياه پردروغ، ضمن تبرئه سران فتنه و حمايت از عمله و پياده نظام دشمنان داخلي و خارجي، فتنه سال 88، توطئه اي طراحي شده به دست نظام توصيف گشته است. از طرف ديگر نويسنده و نيز كارگردان، همراه با تمسخر دستاوردهاي انقلاب مانند فن آوري هسته اي به توهين و تهمت به كارگزاران و عناصر متدين و مردم ايران پرداخته است. اين فيلم ضدانقلابي و ضد ايراني و ضد ديني، چه تناسبي با انقلاب و جشن هاي انقلاب دارد؟ چه مناسبتي با جشنواره اي فرهنگي دارد كه به پاسداشت دستاوردهاي انقلاب اختصاص دارد؟! انقلابي كه احياي اسلام در سرزمين مان بود. استقلال به بار آورد و ابرقدر تهاي غرب و شرق را به زانو درآورد. «گزارش يك جشن» آخرين ساخته ابراهيم حاتمي كياست. اين فيلم به تمام ترديدها، نسبت به فاصله گيري سازنده اش از هويت «فيلم ساز انقلابي» و «دل بسته به ارزش هاي دفاع مقدس» پايان داد! ثابت كرد كارهايي مانند «مهاجر» و «ديده بان»، ديگر نبايد مبناي سنجش فعل حال و انديشه حاتمي كيا قرار گيرد!
گزارش يك جشن، پرچم حمايت از فتنه انگيزان و فتنه گراني است كه چندين ماه، كشور را با «دروغ» و «فريب» و «جنايت» به دام آشوب انداختند! آشوب هايي كه دشمنان خارجي را براي مدتي نسبت به چنگ اندازي به ايران و ايراني دلخوش كرد!
آيا اين فيلم كه گواه بي بصيرتي و دورافتادگي سازنده اش از اصل انقلاب و نظام است، در طراز انقلاب و جشن هاي انقلاب قابل تعبير است؟
فيلم ديگر كه در شأن جشنواره بين المللي فيلم فجر، معنا نمي شود، «سوت پايان» ساخته بازيگري به نام نيكي كريمي است. در اين كار، تصويري زشت و سياه از جامعه ايراني و حاكميت آموزه ها و ارزش هاي ديني و عناصر مذهبي ارائه شده است. اين فيلم باب پسند جشنواره هاي سياست زده خارجي است و كاملاً از عناد و سطحي نگري سازنده اش نسبت به مقوله دين و حاكميت ديني و عرق ملي، حكايت مي كند.«سوت پايان» از نقاط سياه جشنواره بين المللي فيلم فجر امسال به شمار مي رفت. حال، پرسش اين است، چرا بايد چنين كارهايي به جشنواره راه يابند؟!
نبود اين فيلم ها در بطن جشنواره چه نقصاني ايجاد مي كرد؟ جالب است كه هر سه اين فيلم ها، در رديف فيلم هاي ضعيف جشنواره بيست و نهم ارزيابي مي شوند. آشفتگي، نبود شخصيت پردازي، شعار زدگي، نبود منطق روايي و... «خيابانهاي آرام» را غيرقابل تحمل ساخته است. گزارش يك جشن، به نظر اغلب منتقدان، نشانه پايان يافتگي ابراهيم حاتمي كيا، تلقي شد. «سوت پايان» گواه نا نويسندگي و ناكارگرداني، خانمي است كه تنها يك بازيگر متوسط سينماي ايران است. بازيگري كه در آغاز ورود به دهه چهل زندگي خود، بايد به افول بخت بازيگري اش به طور جدي بينديشد.
پس چه از حيث ساختاري و چه از نقطه نظر محتوايي، فيلم هاي توصيف شده، در اندازه هاي جشنواره نيستند.
نگارنده بر اين باور است؛ جشنواره بايد در معيارهاي گزينش آثار، تجديدنظري اساسي كند. در سطور نخست تأكيد شد؛ فيلم هايي بايد به ميدان جشنواره راه يابد كه بيشترين همپوشاني را با ارزش هاي انقلاب داشته باشد. از طرف ديگر، از منظر كيفيت ساختار نيز قابل قبول به نظر رسد.
يادمان بيايد، جشنواره- هر جشنواره اي- الگودهي مي كند و سروشكل آثار فرهنگي را در افق آينده وضع مي نمايد.

 



سينماي ضد مقاومت در جشنواره فجر مجاهدت ها

«چهار نيرو به علاوه فرمانده شان براي منفجر كردن سدي از صرب ها از مسير جنگل به سوي هدف در حركتند اما پس از ساعت ها پياده روي تنها به دور خود مي چرخند و دست آخر به ميدان مين مي رسند. در آنجا به دليل خستگي و كلافگي سربازان بين آنها درگيري ايجاد مي شود و يك به يك همديگر را مي كشند و كشته مي شوند و فقط تهيه كننده نقشه اشتباه، آخرين نفر را مي كشد و خودش زنده مي ماند...»
اين خلاصه داستان فيلم سينمايي «سياهان» اثري از سينماي كرواسي است. اثري ضدمقاومت كه براي بيننده عام كسل كننده و ملال آور است و با هدف اثرگذاري بر بيننده خاص- احتمالاً مديران و حاكمان- ساخته شده است. در حالي كه كشورهاي مورد تهاجم به شدت، تقويت ادبيات مقاومت در جوامع خود را دنبال مي كنند، سينماي آنها به صورت عجيبي به سوژه هاي ضد مقاومت ميل پيدا كرده است. در حالي كه صرب ها پس از متلاشي شدن يوگسلاوي به بوسني و كرواسي حمله كردند و جوانان كروات و بوسنيايي با جانفشاني در برابر نسل كشي صرب ها ايستادند، «سياهان» روايتگر سربازاني خسته و گريزان از مقاومت است. حتي فرمانده اين چهار سربازكه خواهان ادامه مقاومت است نيز خسته و كلافه به نظر مي رسد. كلافگي و سردرگمي در رفتارها و كشيده شدن پوتين ها به كف ساختمان مقر كه در سراسر فيلم به وضوح شنيده مي شود و سيماي كاملاً خسته فرمانده و چهار نيرويش، به دنبال اقناع تماشاگر براي محق بودن آنان به پذيرش آتش بس است. تا جايي كه يكي از اين دو، با لطايف الحيل همقطاران خود را با نقشه هاي گمراه كننده از مسيري اصلي، به مسلخ مي فرستد و جنازه ها يشان را در مقر انبار مي كند.
در حالي كه سينماي ايران، به شدت محتاج فيلم هاي «مقاومت» است، چند سالي است فيلم هاي ضد مقاومت در داخل ساخته مي شود و حالا پاي فيلم هاي خارجي از اين دست هم، به بزرگترين رويداد فرهنگي كشور باز شده است. «سياهان» اگر چه در رعايت مسائل فني و تكنيكي سينما موفق عمل كرده و يك قصه دوخطي را به سرانجام رسانده اما ظلم به كروات هايي است كه جانانه در برابر صرب هاي تحريك شده از سوي غرب، مقاومت كردند. از چهار نيروي موجود، يكي معتاد، ديگري زنداني سابق و سومي و چهارمي هم با سوابقي نه چندان خوبند. تنها كسي كه به مقاومت تاكيد دارد فرمانده است كه در جنگل با خيانت يكي از اين دو كشته مي شود، فرماندهي كه خشونت طلب و خواهان كشتار مردم معرفي شده است.
در حالي كه آمريكا به عنوان اشغالگر عراق و افغانستان، فيلم هايي در توجيه عمل حاكمان خود توليد مي كند و به آن توليدها، (قفسه رنج) اسكار مي دهد،برخي سينماگران كشورهاي مورد تجاوز به جاي ساخت فيلم هاي مقاومت، براي تسليم شدن فيلم مي سازند و با عنوان «صلح طلبي» ارائه مي كنند.
سينماي ايران به فيلم هاي مروج مقاومت نياز دارد و برگزاركنندگان جشنواره فيلم فجر بايد نسبت به توليد اين آثار در داخل و ورود نوع خارجي اش تلاش كنند نه اين كه، فيلم هاي تسليم گرا به جشنواره انقلابي بياورند كه بر خون مقاومت و شهادت استوار شده است. متأسفانه چند سالي است كه توليد آثار ضد مقاومت به نام ضدجنگ در داخل كشور توليد مي شود و از سوي مسئولان در رديف آثار دفاع مقدس گنجانده مي شود. آيا اين اتفاق قابل تحمل است؟!
قاسم حداد اصفهاني

 



تحليلي پيرامون آثار جشنواره فجر نگاه به همسايگان با عينك هاليوودي

پس از سالها غفلت يا اهمال كه فيلمي درباره عراق و افغانستان در سينماي ايران ساخته نمي شد، بالاخره برخي فعالان عرصه هنر هفتم در كشور به سوي آثاري با اين مضامين سوق پيدا كردند يا داده شدند. قرار بود كه در اين فيلمها، به موضوعات مبتلابه اين دو همسايه اثرگذار بر كشورمان پرداخته شود كه طبعا بحث اشغالگري آمريكا در اولويت قرار مي گرفت. آن هم در زماني كه هاليوود بيش از 200 فيلم درباره عراق و چيزي برابر با همين تعداد درباره افغانستان توليد كرده است.
قبل از جشنواره فيلم فجر، فيلمي اكران شد با نام «عصر روز دهم» كه به موضوع جدايي دختري ايراني از خانواده اش مي پرداخت. دختري كه در دوران نوزادي به وسيله يك نيروي بعثي به عراق منتقل مي شود تا فرزندشان باشد. اين داستان محملي مي شود براي واگويه كردن مصائب عراق اما در فيلم، آمريكايي ها تنها به كشتن مردم و حفظ امنيت مي پردازند و اين عراقي ها يا ديگر مسلمانان هستند كه عمليات انتحاري انجام مي دهند. حتي جايي كه آمريكايي ها شليك مي كند در پاسخ به عمليات انتحاري يك عراقي است. اگرچه سازندگان «عصر روز دهم» با نشان دادن عزاداري در بين الحرمين و حرم حضرت امام علي عليه السلام، سعي كردند جذابيت مذهبي آن را افزايش دهند و تماشاگران را به سالن هاي سينما بكشانند اما نپرداختن فيلم به عامل اصلي جنگ ايران و عراق و جدايي دختر از خانواده اش و مصائب امروز ملت عراق، موجب شد تا مردمي كه در سفرهاي زيارتي به وضوح اشغالگران و اعمالشان را مي بينند، به سينما نيايند. در واقع «عصر روز دهم» فرصتي براي شناساندن اشغالگر بود كه از دست رفت.
در طول جشنواره فيلم فجر امسال نيز فيلمي با عنوان «گلچهره» نمايش داده شد كه به اوضاع افغانستان مي پرداخت. قصه فيلم به تلاش يك صاحب سينما در افغانستان براي احياي سالن سينماي خود در سالهاي حكومت طالبان مي پردازد و در درون خود، عقايد خرافي و ضداسلامي اين گروه را بررسي مي كند. «گلچهره» با نشان دادن چهره اي غيرواقعي از كابل- كه بيشتر به روستا شبيه است- و مشكلاتي كه طالبان بوجود آورده اند سعي دارد به عامل اصلي مصائب افغانستان پرداخته و سينما را عاملي براي ارتقا سطح فرهنگ و فهم مردم اين كشور بنماياند، اما هيچ گاه به عامل اصلي گرفتاري ها اشاره نمي كند. در فيلم، طالبان دست پرورده مدارس علوم ديني پاكستان معرفي مي شوند اما معلوم نمي شود تسليح، تجهيز و حمايت مالي از آنها، چگونه و به وسيله كدام كشورها انجام مي شود؟ در حالي كه حتي بسياري از غربي ها، طالبان را ساخته غرب براي دفع خطر شوروي سابق دانسته اند كه پس از فروپاشي ابرقدرت شرق به ابزاري براي مقابله با جمهوري اسلامي و پياده نظام اسلام هراسي تبديل شده است.
فيلم وحيد موسائيان، كمترين اشاره اي به اين مقوله مهم نمي كند. شايد به زعم برخي، پرداختن به اين مسائل فيلم را دچار شعار كند، اما كافي بود نام محل ساخت بمب ها كه روي آنها حك مي شود يا برخي ارتباطات بين طالبان و غربي ها هم لابه لاي تصاوير قرار مي گرفت تا ضمن پرهيز از شعار، اصل مشكل افغان ها نشان داده شود. اما گويي دست اندركاران فيلم «گلچهره» تمام گروههاي در حال مبارزه در افغانستان را رصد كرده اند الا دولتي كه طالبان را بين سالهاي 1996 تا 2001 به قدرت رساند تا بهانه حمله به اين كشور در سال 2001 را داشته باشد. گروهي كه با اعمال سياه خود، خوراك تبليغاتي رسانه هاي غرب براي اسلام هراسي را تامين مي كرد.
چند سال قبل هم فيلمي با عنوان «درميان ابرها» كه مي توانست گوشه اي از مصائب عراق را بيان كند، شلمچه؛ اين خاك آسماني را محلي براي هوسراني عده اي جوان و نوجوان باربر نماياند كه بار مسافران عراقي يا ايراني هايي كه به عراق سفر مي كنند را حمل مي كردند.
سينماي ايران پس از خواب سنگين چند ساله درباره اتفاقات دو همسايه غربي و شرقي، با عينك هاليوودي به قضايا مي نگرد و به همين دليل، عامل اصلي را نمي بيند. تنها فيلمي كه درباره يكي از سنگرهاي عمق استراتژيك انقلاب اسلامي درباره لبنان و جنگ 33روزه ساخته شده، فيلم «33روز» جمال شورجه است. در اين فيلم دشمن اصلي را شناسانده و معرفي شده است. اي كاش فيلمسازان ما براي ديدن اوضاع همسايگان، عينك به چشم نزنند تا واقعيت ها را به وضوح ببينند.
قاسم رحماني

 



نگاهي به فيلم «گزارش يك جشن» مجلس ترحيم

ايليا راد
يكي از فيلم هاي بيست و نهمين جشنواره فيلم فجر كه از جهت سينمايي ضعيف ولي حاشيه دار بود فيلم «گزارش يك جشن» است؛ ساخته اخير ايراهيم حاتمي كيا، كارگرداني كه سابقا در حوزه دفاع مقدس فيلم مي ساخت و هم اكنون در مسائل اجتماعي.
فيلم «گزارش يك جشن» در ادامه روند فيلم هاي نازل و تا حدودي عجيب و غريب حاتمي كيا با تصويري مغشوش، فيلمنامه اي الكن و روايتي غيرسينمايي به نوعي صدور يك مانيفست از سوي ايشان است. اين فيلم كه موضوع آن يك آژانس ازدواج در شهر تهران است، بستري مي شود براي پردازش شعارهاي هميشگي آقاي حاتمي كيا، حرف هاي دو پهلو كه معلوم نيست كدام به ميخ و كدام به نعل است و اصلا چرا و چگونه و بر چه اساس؟
فيلم «گزارش يك جشن» از نظر ساختار سينمايي ابدا فيلم درست و قابل دفاعي نيست و جاي دفاعي را براي خود به جا نمي گذارد. فيلم بيان الكني دارد و ساختار معيوبي، و اين به دليل همان ايراد اساسي است كه فيلم هاي اخير آقاي حاتمي كيا به آن دچار است؛ يعني سينما براي او وسيله اي شده براي نمادپردازي هاي توهمي و اسير شدن گروكشي هاي جناحي و سياسي ديگران .
وقتي سينما براي يك كارگردان اصل نباشد، نتيجه همين مي شود كه فيلم آقاي حاتمي كيا شده است.
در فيلم «گزارش يك جشن» لوكيشن، شخصيت ها و ساير عناصر به ظاهر سينمايي اصلاً در خدمت سينما نيستند و انحراف اصلي از اينجا آغاز مي شود؛ انحرافي كه در ساير آثار اخير آقاي حاتمي كيا نيز ديده شده است. فيلم «گزارش يك جشن» سنت محافظه كاري و دو پهلو سخن گفتن هاي جناب كارگردان باسابقه را بازهم يادآوري مي كند .
يكي ديگر از مشكلات فيلم آقاي حاتمي كيا اين است كه ايشان به دليل اين كه هيچ شناخت و معرفتي نسبت به اجتماع پيراموني خود ندارد و در عين حال داعيه طرح اين موضوعات را به شدت و حدت در خود احساس مي كند، دچار يك پارادوكس توهم زا مي شود.
در فيلم «گزارش يك جشن» كماكان كاراكترها همان نمادهاي ابتر مورد علاقه كارگردان هستند كه شعار مي دهند، بيانيه مي خوانند و مانيفست صادر مي كنند.
ظاهرا آقاي حاتمي كيا ميان قبول و رد كردن برخي از اعتقادات خود به طرز وحشتناكي دچار تشويش و تشتت است؛ مثلا معلوم نيست جبهه را قبول دارد يا نه و اگر دارد بر چه اساس و چگونه؟ و با كدام پشتوانه فكري؟ و ديدگاه ايشان نسبت به مسائل اجتماعي چيست؟ نكند ايشان گمان مي كند تا قيام قيامت مي تواند حالتي خنثي به خود گرفته و جانب هيچ چيز را نگيرد؟ نكند ايشان اساسا نسبت به حقيقت دچار يك نسبي گرايي بيمار گونه شده اند؟
به نظر مي رسد كارگردان «گزارش يك جشن» بر خلاف ظاهر جسورانه اي كه در فيلم به خود گرفته، عميقا دچار نوعي محافظه كاري است. شخصيت هايي كه در اين فيلم وجود دارند به مثابه بلندگوهايي هستند براي شعار دادن؛ آدم هايي كه كاملا باسمه اي مي آيند و مي روند و البته براي مخاطب به هيچ وجه باورپذير نيستند.
حقيقت اين است كه فيلم «گزارش يك جشن» مانند ساير كارهاي اخير حاتمي كيا نشان دهنده تناقضات فكري ايشان است و تشويش و تذبذبي كه در فكر و گفتار فيلمسازي يك كارگردان موج مي زند. اين فيلم بيش از اين كه سينما باشد، سخنراني و خطابه است و پيش از آن كه جذاب و باورپذير باشد رقت انگيز و ترحم برانگيز است.
ظاهراً كارگردان سابقا انقلابي به آخر خط رسيده و عجالتا قصد در جا زدن در سينماي بي ارزشي را دارد كه خروجي هايش فيلم هاي حيرت انگيز به نام هاي «به نام پدر»، «دعوت» و «گزارش يك جشن» است.
فيلم اخير حاتمي كيا اثري به شدت مايوس كننده است؛ تا حدي كه شايد ديگر اين انتظار كه او به سينما برگردد، انتظاري عبث و بيجا باشد. فيلمي به شدت دم دستي و بي پشتوانه كه از ارزش هاي اصيل سينماي توهمي است؛ فيلمي كه در آن قصه جاي ندارد، شخصيت پردازي بي معناست و همه چيز در خدمت شعار دادن است و صد البته اي كاش اين شعار دادن اين قدر محافظه كارانه و دو پهلو نبود و اي كاش اين كارگردان قدري شجاعت داشت؛ ديگر حتي
نمي توان رنگ و بويي از «مهاجر»، «ديده بان»، «بوي پيراهن يوسف» و «آژانس شيشه اي» را در آن يافت.
معلوم نيست در مقابل فيلم نااميدكننده اي مانند «گزارش يك جشن» بايد چه گفت؟ آيا برگزاري يك مجلس ترحيم كفايت مي كند؟ مجلس ترحيمي كه در آن قرار است گزارش يك جشن قرائت شود.

 



افق سينماي ايران كجاست؟

محمدرضا محقق
افق سينماي ايران كجاست؟ آيا اين افق در تلاقي، تلازم و تدارك آلام و آمال انقلاب و مردم شكل گرفته است؟ آيا آرمان هاي مردم را مي توان با پيمودن مدارج اين افق به منصه ظهور و بروز رساند و كشاند؟ چگونه مي توان چنين توقعي را به جا دانست. سينماگران و سينماورزان ما در بسياري از مصاديق و مضامين و رويكردها در افق سينماي غرب و آن هم در نازلترين و ابتدايي ترين شكل ممكنش ره مي نمايند؛ افق تكنولوژي يا مدار پوچ گرايي و نهيليسم.
انديشه و رويكرد و رهيافت سينماي موجود ايران، سينماي غرب است و سينماي غرب بما هو تكنولوژي، چه در ساحت فكر و چه در عرصه ابزار، چيزي نيست كه بتواند با روح و روان ما يا در مراتب بالاتر و والاتر با ارزش هاي اصيل و آرمان هاي جميل ما پيوندي داشته باشد و بتواند تعاملي برقرار كند.
البته و صدالبته اين فراز و فرود و نتيجه، مختص همين منوالي است كه در سينماي ما رخ نموده و نمود يافته و الا اگر به قول سيدشهيد، فيلمساز ما بتواند با خرق حجاب تكنيك به مراتب سلوك هنرورزانه اش رسيده و نتيجه كارش را حال دل بنماياند و در ذهن و ديده و دل مخاطب، راه يابد، مسئله چيز ديگري مي شود و نتيجه منتج به بار ديگري.
مشكل اينجاست كه افق سينماي ما يا افق شبه روشنفكري يا جشنواره اي است و اين دو از هم جدا و به هم بي ربطند- يا افق گيشه و جنباندن نازل ترين و پست ترين وجوه غريزه مخاطب، يا افق سفارشي سازي و سمبل كاري و در اين ميانه اما هستند - معدود و محدود - كساني كه در افق آرمان ها و ارزش هاي «اصيل» و تعهد جميل انقلاب و اسلام فكر مي كنند و قدم مي زنند. اما در اين مجال محال انديش و در اين مقال پرداد و قال، اينان اندك اند براي اين سينما كه پر شده از رنگ و نيرنگ و ريب و فريب.
و تا وقتي بدنه سينماي ايران در آن افق ها سير كند كه گفتيم، چگونه مي توان توقع داشت كه روحي ديگر در اين كالبد دميده شود و شميمي ديگر از اين صحرا بوزد.
و نكته آنجاست كه اين موقعيت به همين سادگي هم نيست و امر پيچيده تر است و ... -متاسفانه- روي و ريا و نفاق و ظاهرسازي در لايه هاي درهم پيچيده تا مغز استخوان اين سينما نفوذ يافته است. چرا؟
اي كاش سينماي جشنواره ما- واقعا- جشنواره اي بود. اي كاش فيلم گيشه، فقط همين ادعا را داشت. اي كاش شبه روشنفكر قوم، منش و روشي اصيل و بومي براي خود مي پنداشت و مي نماياند. اما چه مي شود كه با سينماي جشنواره اي كه داعيه حرف مردم را دارد و سينماي گيشه اي كه دم از مذهب و دفاع از نظام مي زند و سينماي شبه روشنفكري كه كپي دست چندم و جعلي و تقلبي نسخه هاي سده هاي پيشين غربي هاست و - البته- سينماي سفارشي كه انگل اين سينماست و بي هويت ترين موجود ممكن در اين ساحت.
سينماي ما از اسطوره باستاني اش دست كشيده، از دين و آئين اش رخت بربسته، از مردمش فراري است و از ابزار و ادوات و نرم افزار و سخت افزار غرب، ساليان سال عقب است و... اين شمايل منجر به شير بي يال و دم و اشكمي مي شود كه ديگر حتي جايش در جشنواره هاي هميشه برقرار و مدار روشنفكري هم نيست و به قول معروف اين حنا ديگر رنگي براي كسي ندارد حتي براي آنان كه روزگاري برايش كف مي زدند و به به مي گفتند و چه چه مي خريدند.
سينما اگر بومي نباشد، ملي نيست و اگر ملي نباشد، جهاني نمي شود. چگونه مي توان تصور كرد پديده اي بي ريشه و بي اتصال به «هويتي» اصيل و مرامي جميل، محمل تصديق و تصدق جهاني را براي خود فراهم آورد؟
سينمايي كه از ريشه خود جدا افتاده باشد، چگونه مي تواند بار يابد و حاصل دهد و شاخه هايش را در حياط خانه همسايه هم بگستراند و آنها را نيز از بهره ميوه هاي شيرين و ترش اش مستفيض گرداند؟

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14