(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه اول اسفند 1389- شماره 19869

غيرتمندي از نگاه پيامبر اكرم(ص)
امام صادق(ع) و خدمتكاري مردم



غيرتمندي از نگاه پيامبر اكرم(ص)

سيدعلي نقي ميرحسيني
آنچه در پي مي آيد مبحثي است پيرامون اهميت غيرتمندي در سيره پيامبر اكرم(ص) كه در آن نويسنده با استناد به برخي شواهد تاريخي و روايات، ارزش و نقش غيرت و غيرتمندي را در سلامت فرد و جامعه بررسي كرده است. اينك با هم اين مطلب را كه از فصلنامه فرهنگ كوثر شماره 68 انتخاب شده، از نظر مي گذرانيم.
غيرت چيست؟
غيرت در لغت به معناي نفرت انسان از مشاركت ديگران در امور مورد علاقه اش است.(1) به عبارت ديگر، غيرت به معناي دفاع از چيزي محبوب در برابر هرگونه دستبرد و تجاوز است. سرچشمه اين واكنش انسان، ممكن است حميت، تعصب و تغير باشد.
در تعريف اصطلاحي غيرت، اختلاف چنداني بين نخبگان علم اخلاق وجود ندارد. آنچه در زير مي آيد، برخي از همين تعاريف عالمان علم اخلاق است:
ملااحمد نراقي مي گويد: «غيرت از شرايف ملكات و فضايل صفاتي است كه آدمي نگاهباني كند دين خود را و عرض خود و اولاد و اموال خود را و از براي محافظت و نگاهباني هر يك، طريقه اي است كه صاحب غيرت و حميت، از آن تجاوز نمي كند.»(2)
علامه طباطبايي در تفسير الميزان گفته است: «غيرت عبارت است از دگرگوني انسان از حالت عادي و اعتدال؛ به طوري كه انسان را براي دفاع و انتقام از كسي كه به يكي از مقدساتش- اعم از دين، ناموس و يا جاه و امثال آن- تجاوز كرده، از جاي خود مي كند. اين صفت غريزي، صفتي است كه هيچ انساني به طور كلي از آن بي بهره نيست. پس غيرت يكي از فطريات آدمي است و اسلام هم ديني است كه براساس فطرت تشريع شده و آن امور فطري را تعديل مي كند. آن تعدادش را كه در حيات بشر لازم و ضروري است، معتبر و واجب مي سازد و آنچه غير ضروري است، حذف نموده، از اعتبار مي اندازد».(3)
آن عالم وارسته در جاي ديگرمي نويسد: «اولا، اسلام مسئله غيرت و تعصب را باطل معرفي نكرده، بلكه اصل آن را حفظ نموده؛ زيرا غيرت ريشه در فطرت انسان دارد و اسلام هم دين فطرت است؛ ولي در جزئيات آن، دخالت كرده و فرموده است: آن قدر از غيرت و تعصب كه مطابق با فطرت است، حق، و شاخ و برگي كه اقوام به آن داده اند، باطل است.
ثانيا، همين وديعه فطري- يعني غيرت- را از هر سويي به سوي خداي متعال برگردانيده و سپس موارد بسياري را در يك قالب كه همان توحيد مي باشد، ريخته است. به عبارت واضح تر، هر جا كه تعصب ورزيدن خداپسندانه باشد، بايد تعصب ورزيد و هرجا كه موجب خشنودي خدا نباشد، نبايد غيرت ورزيد.»(4)
شهيد مطهري در توضيح سخن علي(ع) كه فرمود: «انسان شريف و غيور، هرگز زنا نمي كند»،(5) مي نويسد: «غيرت يك شرافت انساني و يك حساسيت انساني نسبت به پاكي و طهارت جامعه است.»(6)
وي در جاي ديگر در پاسخ به اعتراض كنندگان به غيرت مي نويسد: «پيشنهاد اينكه انسان به عنوان مبارزه با خودخواهي، غيرت را كنار بگذارد، درست مثل اين است كه پيشنهاد شود غريزه علاقه به فرزند- به طور كلي مطلق حس ترحم و عاطفه انساني- را به عنوان اينكه يك ميل انساني است، ريشه كن نماييم؛ در صورتي كه اين [غيرت] يك ميل نفساني در درجات پايين حيواني نيست؛ بلكه يك احساس عالي بشري است.»(7)
از آنچه گذشت، به دست مي آيد كه غيرت به معناي نگاه مسئولانه و نگهباني آگاهانه از حريم دين، خانواده، قانون و كشور است.
ريشه غيرت
در مورد ريشه غيرت نيز ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد: حضرت علي(ع) ريشه غيرت را شجاعت(8) ملااحمد نراقي شجاعت و قوت نفس(9)، علامه طباطبايي فطرت(10)، و شهيد مطهري احساس و عاطفه بشري(11) مي دانند.
غيرتمندترين رسول الهي
با نگاه به تاريخ بشريت، به خيل عظيم غيرتمنداني برمي خوريم كه در رأس آنان سلسله انبياي الهي و امامان معصوم(ع) قرار دارند. بدون ترديد غيرت پيامبران خدا پرتوي از غيرت الهي است كه در ميان جوامع انساني به ثمر نشسته است. آن گاه نوبت به انسان هاي پاك، مؤمن و فرهيخته اي مي رسد كه از آغاز تاريخ تاكنون در صف غيرتمندان جاي گرفته و در اين مسير خطرزا، ايفاي وظيفه و اداي مسئوليت كرده اند.
در نوشتار حاضر از ميان اين سلسله. به غيرتمندي آخرين پيامبر الهي، مي پردازيم.
اندازه غيرت رسول خدا(ص) چقدر بود؟ اين سؤالي است كه پاسخ آن در كلمات گهربار خود رسول خدا(ص) آمده است. آن حضرت در وصف غيرتش فرمود: «كان ابي ابراهيم غيورا، و انا اغيرمنه...؛ پدرم ابراهيم خليل بسيار غيرتمند بود و من از او غيرتمندتر هستم...».(12)
برجسته ترين شاگرد پيامبر؛ يعني علي(ع) نيز در وصف غيرت رسول خدا(ص) فرمود: «پيامبر اكرم(ص) چنان بود كه هيچ گاه براي امور دنيوي خشمگين نمي شد، ولي اگر به خاطر حق به خشم مي آمد، هيچ كس او را نمي شناخت و هيچ چيز او را آرام نمي كرد تا داد آن را بستاند.»(13)
با كمترين تأمل در تاريخ اسلام و نگاه گذرا به حيات پربار آن بزرگوار، ميزان و ابعاد ديگري از غيرتمندي و غيرت ورزي پيامبر(ص) روشن مي شود. در ذيل، چند برگ از تاريخ زرين آن حضرت را مي خوانيم:
غيرت، دليل رهايي از اسارت
از امام باقر(ع) نقل شده كه فرمود: جمعي از اسيران دشمن را به حضور رسول خدا(ص) آوردند. آن حضرت بنا به صلاح و مصلحت، دستور اعدام آنها را صادر كرد؛ ولي از آن جمع يكي از آنان را آزاد كرد. وي كه از رفتار پيامبر(ص) به شگفت آمده بود، پرسيد: چرا مرا آزاد كردي؟
پيامبر خدا(ص) فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه تو داراي پنج خصلت هستي كه خدا و رسولش آنها را دوست دارند. آن خصلت هاي پنج گانه عبارتند از: 1-غيرتمندي براي همسر و خانواده؛ 2-سخاوت؛ 3-نيك خلقي؛ 4-راستگويي؛ 5-شجاعت.
وقتي كه آن اسير اين مطلب را شنيد، به حقانيت دين پيامبر(ص) يقين كرد و اسلام آورد و با تلاش و ايثار توانست خود را به مراتب بالاي ايمان برساند. او سرانجام، در يكي از جنگ ها در ركاب پيامبر اسلام شهد شهادت نوشيد.(14)
غيرت، عامل حضور در پيمان حلف الفضول
شركت و حضور آن رسول غيرتمند در اوان جواني در پيمان « حلف الفضول»- كه يك پيمان دفاعي مربوط به زمان جاهليت بود- نيز نشانگر غيرت ديني و اجتماعي آن حضرت است. اين پيمان براي دفاع از مظلومان جامعه منعقد شد. علت پيدايش اين پيمان آن است كه 20 سال قبل از بعثت، مردي وارد مكه شد. در دستش متاعي بود كه قصد فروش آن را داشت. فرد زورگو و ستمگري به نام «عاص بن وائل» آن را خريد ولي پولش را نپرداخت. مشاجره بين آن دو بالا گرفت و ناله مرد مالباخته بلند شد. از همان لحظه، جمعي از جوانان غيرتمند شهر با ديدن اين حادثه تلخ، پيمان بستند تا حقوق مظلومان را از ستمگران بستانند. يكي از آن جوانان غيرتمند، رسول اكرم(ص) بود.(15)
غيرت، منشأ غزوه بني قينقاع
تاريخ اسلام و دفتر زندگاني پربار رسول اكرم(ص) از صحنه هاي غيرت و غيرت ورزي آن حضرت و ساير مسلمانان آكنده است. يكي از اين صحنه ها، غزوه بني قينقاع است. «قينقاع»، نام طايفه اي از يهودياني است كه در مدينه زندگي مي كردند.
يك روز، بانوي مسلماني در بازار بني قينقاع نشسته بود. يك يهودي پايين پيراهن وي را بدون اينكه متوجه شود، به بالا سنجاق كرد. وقتي آن زن برخاست، قسمتي از بدنش آشكار شد. يهوديان حاضر با خنده هاي خود به مسخره كردن زن مسلمان پرداختند. فرياد آن زن مسلمان بلند شد. از آنجا كه اين كار، نوعي تحقير و دهن كجي به عفت مسلمانان محسوب مي شد، يكي از مسلمانان غيرتمند، به آن يهودي حمله كرد و او را كشت. يهوديان حاضر نيز به آن مرد مسلمان هجوم بردند و او را به شهادت رساندند. اين، آغاز بروز جنگ «بني قينقاع» شد.(16)
غيرت، عامل تبعيد ستمگران
حكم ابن ابي العاص (پدر مروان و عموي عثمان) بعد از فتح مكه، به ظاهر مسلمان شد. روزي پيامبر(ص،) در يكي از حجره هايش با حضرت علي(ع) نشسته بود. حكم از شكاف در به داخل آن حجره مي نگريست و دزدانه به سخنان پيامبر(ص) و ديگر افراد داخل حجره گوش مي كرد. پيامبر(ص) كه متوجه شده بود، به حضرت امير(ع) فرمود: برو او را بياور. آن حضرت بيرون آمد و گوش حكم را مثل بز گرفت و كشيد و او را به داخل برد. پيامبر(ص) بعد از لعنت كردن حكم، او را به طائف تبعيد كرد. او در عصر خليفه اول و دوم نيز در تبعيد بود، ولي در زمان خليفه سوم و با وساطت وي به مدينه بازگشت.(17)
ايمان، نشانه غيرتمندي
از منظر رسول خدا(ص)، «ايمان» مهم ترين و برجسته ترين علامت و نشانه غيرتمندي است. آن حضرت در كلام كوتاه و پرمعنايي به اين مطلب چنين اشاره كرده است: «ان الغيره من الايمان؛ همانا غيرت از ايمان است.(81) و نيز در جاي ديگر فرمود: «الغيره من الايمان و البداء من النفاق: غيرت، نشانه ايمان و فحاشي و بددهني، علامت نفاق است.» (91)
در اسلام اولين گام، ايمان است. اولين سخني كه يك تازه مسلمان بايد بر زبان جاري كند، سخني در باب ايمان و پذيرش دين مبين اسلام است. از نزديكي و قرابت ميان ايمان و غيرت، مي توان به اهميت غيرت و غيرت ورزي نيز پي برد. مؤمن غيرتمند، مايه عزت و افتخار است. علاوه بر اينكه اين گونه افراد را ديگران دوست دارند، خداي متعال نيز دوست دارد، در اين مورد رسول خدا(ص) فرمود: «ان الله تعالي يحب من عباده الغيور؛ به راستي كه خداي متعال از ميان بندگانش، غيرتمندان را دوست دارد.» (02)
شناخت غيرتمندان
انسان هاي غيور باافراد بي تفاوت و بي درد و آسايش طلب، تفاوت هايي دارند. با توجه به ويژگي هايي، مي توان آنها را از يكديگر تفكيك و جدا كرد. غيرتمندان درمقابل بدعت ها و گناهان حساسيت دارند. درسرپوش نهادن انحرافات و كج روي ها- بويژه انحرافات ديني و ناموسي- اهل گذشت، معامله و مسامحه نيستند و براي خنثي سازي بدعت بدعتگزاران همواره مي كوشند؛ ولي بي غيرتان بي درد، در چنين مواردي خودشان را به دردسر نمي اندازند و به سادگي از كنار بدعت ها مي گذرند و براي توجيه رفتار خود عبارت ناصحيح«عيسي به دين خود موسي به دين خود» را به كار مي برند. رسول خدا(ص) مخالف اين نوع فكر و انديشه است و هرنوع تاييد گناهكاران را مددرساني در جهت نابودي دين برمي شمارد. در اين مورد، امام صادق(ع) از آن حضرت نقل كرده است: «من تبسم في وجه مبتدع فقد اعان علي هدم دينه؛ كسي كه به صورت فرد بدعتگزار تبسم كند، به نابودي و تباهي دينش كمك كرده است.» (12)
اقسام غيرت
حال كه از منظر رسول اعظم(ص) با چهره غيرتمندان آشنا شديم، مناسب است كه به اقسام غيرت نيز اشاره كنيم:
1- غيرت ناموسي
يكي از مهمترين وظايف انسان هاي غيرتمند، محافظت و مراقبت از ناموس و حريم خانواده است. به عبارت ديگر، يكي از مهمترين چيزهايي كه منجر به تباهي و آسيب ديدن ناموس افراد مي شود، حضور نابجاي زنان و دختران در كوچه ها و خيابان هاست. هرچند امروزه اين پديده «تساوي حقوق زن و مرد» ناميده مي شود و مخالفت با آن جرم است، اما اين حقيقتي انكارناپذير است كه حضور غيرضروري زنان و دختران، آن هم با پوشش نامناسب، در انظار عمومي، سبب گمراهي و انحراف خود و ديگران و در نتيجه موجب عذاب اخروي مي شود. به عبارت ديگر، هرگام آنان همانند تير سهمگين و زهرآلودي است كه بر قلب افراد جامعه نشانه مي رود.
2- غيرت و تعصب ديني
درجمله اي كوتاه، غيرت و تعصب ديني به اين معنا است كه انسان، دين و ديانت را به عنوان چيزي محبوب و مورد علاقه خود به حساب آورد و آن گاه از حريم آن دفاع كند و در مقابل حرمت شكنان و متجاوزان به آن بايستد. به عبارت ديگر، تا غيرت ديني نباشد، نه امر به معروف و نهي از منكر معنا مي يابد و نه دفاع از دين، حفظ حدود الهي و محافظت از حلال، دوري از حرام، مبارزه با گناه و بدعت و.... مفهوم پيدا مي كنند. با توجه به اين نكته اساسي است كه اميرمؤمنان(ع) فرمود: «آن گاه كه حادثه اي پيش آمد، اموالتان را سپر جانتان قرار دهيد و در حفظ آن بكوشيد؛ اما اگر حادثه اي پيش آمد كه دينتان درمعرض خطر قرارگرفت، جانتان را فداي دينتان سازيد؛ زيرا كسي كه دينش از بين برود، نابود است و غارت زده كسي است كه دينش به غارت برود.» (22)
و نيز آن امام همام، رسول خدا(ص) را به عنوان الگوي «غيرت ديني معرفي نموده مي فرمايد: «پيامبراكرم(ص) چنان بود كه هيچ گاه براي امور دنيايي خشم نمي كرد، اما اگر براي حق خشم مي كرد، كسي او را نمي شناخت و چيزي او را آرام نمي كرد.» (32)
نيز آن حضرت بعد از نكوهش و باطل دانستن تعصبات ضدارزشي، تنها تعصب ديني را مي ستايد: «اگر از تعصب ورزيدن ناگزيريد، پس در ياري كردن حق و دادخواهي از ستمديده، تعصب ورزيد».(42)
نيز آن حضرت، ارزش و جايگاه غيرت ديني را از زبان رسول خدا(ص) اين گونه بيان مي كرد: «امرنا رسول الله ان نلقي اهل المعاصي بوجوه مكفهره»(52) رسول خدا(ص) ما را مأمور ساخت كه با روي گرفته و خشمگين با اهل معصيت برخورد كنيم.»
اكنون كه غيرت و تعصب ديني؛ يعني سكوت نكردن در مقابل گناهان، اين همه ارزش دارد، پس زيبنده است كه در برابر ارتكاب گناهان سكوت نكنيم؛ زيرا «مقتضاي غيرت ديني است كه در حفظ آن از بدعت هاي بدعتگزاران و ادعاي باطل كنندگان آن بكوشيم و كساني را كه از دين برگردند (مرتدين)، قصاص كنيم و اهانت و سبك شمردن دين و شبهات منكران را دفع و رد نماييم و در ترويج و نشر احكام دين تلاش كنيم و در بيان حلال و حرام دين سعي بليغ نموده، در امر به معروف و نهي از منكر مسامحه نكنيم.»(62)
3- غيرت منفي و زيانبار
مي توان غيرت را به دو بخش مثبت و منفي تقسيم كرد. غيرت مثبت، يعني استفاده و بهره برداري صحيح از اين صفت ارزشمند؛ اما غيرت منفي، آن است كه انسان غيرتش را در جاهايي كه نياز نيست، به كار گيرد؛ مثلا شخصي زن و فرزندش را به سبب سوءظن و بدگماني تحت فشار قراردهد و اين عمل خود را غيرت بنامد.
نبايد از يادبرد كه افراط و تفريط در هر كاري، ناپسند وناكارآمد است و چه بسا نتيجه معكوس در پي داشته باشد. از اين رو، برخي از روايات، حساسيت، سوءظن و غيرت بيجا را محكوم و ناپسند دانسته اند كه از جمله مي توان به روايات زير اشاره كرد:
پيامبر بزرگوار اسلام(ص) فرمود: «من الغيره ما يحب الله و منها ما يكره الله، فاما ما يحب فالغيره في الريبه و اما ما يكره فالغيره في غير الريبه (72)؛ غيرتي وجود دارد كه خدا دوست دارد، و غيرتي نيز هست كه دوست ندارد. غيرتي كه خدا آن را دوست دارد، غيرت در ريبه و شك است؛ و غيرتي كه دوست ندارد، غيرت نشان دادن در جايي است كه ريبه و شك وجود نداشته باشد.»
نتيجه رواج بي غيرتي
غيرت، حكم سيستم دفاعي بدن را دارد كه هرگاه به عللي از بين برود، دين و ديانت با تمام ارزش هايش آسيب جدي مي بيند؛ زيرا بي غيرتي و تفاوتي در برابر بدعتگزاران و كساني كه در صدد مخدوش ساختن فرهنگ ديني هستند، زمينه جرئت و جسارت به گناه را بيشتر مي كند و موجب زدودن ارزشها در سطح جامعه مي شود امام صادق از پيامبر خاتم(ص) نقل مي كند كه آن حضرت خطاب به مردم فرمود:
«چه مي كنيد زماني كه زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق گردند و شما امر به معروف و نهي ازمنكر را ترك كرده باشيد؟»
سؤال شد: يا رسول الله! آيا چنين چيزي خواهد شد؟
فرمود: «آري، بلكه بدتر نيز خواهد شد.» سپس فرمود: «چه خواهيد كرد آن گاه كه امر به منكر كنيد و نهي از معروف؟» سؤال شد آيا چنين چيزي خواهد شد؟
فرمود: «بلكه، بدتر از آن هم خواهد شد.» و سپس پرسيد: «چه مي كنيد آن گاه كه معروف را منكر و منكر را معروف بدانيد؟» (82)
ناگفته پيداست كه متأسفانه، امروز به سبب رواج بي تفاوتي ها بي غيرتي ها، برخي از ارزش ها وارونه شده اند. حجاب و عفاف از هر سو، مورد هجوم قرار مي گيرد و غيرت و تعصب ديني و ناموسي، خشونت و بربريت محسوب مي شود. بسياري از فسادها و گناهان، رونق يافته اند و آشكارا انجام مي شوند. نه تنها برخي افراد از رونق و گرمي بازار گناه ناراحت نمي شوند، كه بسياري از فاسدان و بدعتگزاران، تشويق و ترغيب نيز مي شوند!!!
زمينه بي غيرتي
وقتي افراد با ديدن رنگ باختن ارزش ها و حاكم شدن ضد ارزش ها جمله هايي چون: «به من ربطي ندارد، وظيفه من نيست، من چه كاره ام و...» را بر زبان مي آورند؛ اگر جامعه، به چنين سرنوشتي دچار شود، فرجام نامباركي در انتظار آن خواهد بود. رسول خدا(ص) رواج بي ديني را مهم ترين بلا و مصيبتي مي داند كه به سراغ اين گونه جوامع مي آيد. آن حضرت فرمود: «به راستي كه خداوند به مؤمن ضعيفي كه دين ندارد، بغض مي ورزد. گفته شد: مؤمن ضعيفي كه دين ندارد، كيست؟ فرمود: كسي كه نهي ازمنكر نمي كند.»(92)
فرجام بي غيرتي
1- مورد غضب خدا قرار گرفتن
از پيامبر خاتم(ص) روايت شده است: «ان الله ليبغض من يدخل عليه في بيته فلا يقاتل(03). همانا خداوند مبغوض مي دارد آن كسي را كه بيگانه اي [با زور] وارد خانه اش شود و او با آن بيگانه نجنگد.»
دچار خشم خداوند شدن، آثار نامطلوب اخروي و دنيوي درد و مي تواند انسان را دچار سوء عاقبت كند و او را براي هميشه از سعادت محروم سازد.
2- لعن و قتل بي غيرت
پيامبر اسلام(ص) مرداني را كه به عفت و پاكي دختران و همسرانشان بي تفاوت اند، لعن كرده و قتل آنان را روا داشته است.(13)
3- نويد آتش جهنم
طبق فرموده رسول خدا(ص) نه تنها افراد بي غيرت به بهشت نمي روند، بلكه حتي بوي آن به مشامشان نمي رسد: «همانا بوي خوش بهشت، از فاصله پانصد سال به مشام مي رسد ولي به مشام عاق والدين و بي غيرت نمي رسد.»(23)
4- رفتار خصمانه با بي غيرتان
با نگاهي به روايات مربوط به بي غيرتي، درمي يابيم كه اين صفت رذيله، چنان مورد خشم و انزجار پيشوايان معصوم(ع) بوده كه برخي از آن بزرگواران، فرمان جنگ و ستيز با بي غيرتان را صادر كرده اند. اين سخن قاطعانه و انعطاف ناپذير رسول خدا(ص) يكي از همين روايات نوراني است: «جدع الله انف من لايغار من المؤمنين و المسلمين.(33) خداي متعال بيني كسي را كه (به حريم خويش) غيرت نورزد، قطع مي كند» و نيز فرمود: «... و ارغم الله انف من لا يغار.(43) و خداوند بيني بي غيرت را به خاك مي مالد.»
راستي، برخوردي چنين قاطعانه با بي غيرتان، به چه دليل است؟ راز اين خشم مقدس و رفتار قاطعانه، اين است كه وقتي كسي دچار بي غيرتي شد، داراي صفات منفي و نابخشودني مي شود و بهترين راه اصلاح چنين فردي، ستيز با او است؛ زيرا چنين كسي با در پيش گرفتن بي غيرتي، سبب خشم خداي متعال را فراهم كرده است.
درمان بي غيرتي
بي غيرتي و بي تفاوتي، در واقع نوعي بيماري روحي و رواني است كه مانند ديگر امراض، قابل درمان است. شكوفاسازي غيرت، بهترين نسخه درمان اين بيماري است. افراد بي غيرت با تمرين و آگاهي، مي توانند به شكوفاسازي غيرت از دست رفته خويش بپردازند. در حكايت زير، ملاحظه مي كنيد كه چگونه رسول خدا، غيرت جوان عرب را برمي انگيزد:
جواني خدمت رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اي پيامبر خدا! آيا به من اجازه مي دهيد، زنا كنم؟ با گفتن اين سخن، فرياد مردم بلند شد و از گوشه و كنار به او اعتراض كردند؛ ولي پيامبر(ص) با خونسردي و ملايمت فرمود: نزديك بيا. جوان نزديك تر آمد و در برابر پيامبر(ص) نشست. حضرت با محبت از او پرسيد: آيا دوست داري با مادر تو چنين كنند؟ گفت: نه، فدايت شوم! پيامبر(ص) ادامه داد: همين طور مردم نيز راضي نيستند با مادرشان چنين شود. آن گاه حضرت فرمود: آيا دوست داري با دختر تو چنين كنند؟ جوان گفت: نه، فدايت شوم! حضرت فرمود: همين گونه مردم درباره دخترانشان راضي نيستند. سپس حضرت از جوان پرسيد: آيا اين كار را براي خواهرت مي پسندي؟ جوان مجدداً انكار كرد. جوان درحالي كه شديداً از سؤال خود پشيمان شده بود. از پيامبر(ص) خواست تا در حقش دعا كند. آن حضرت دست بر سينه او گذاشت و چنين دعا كرد:
«خدايا! قلب او را پاك گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگي به بي عفتي نگاه دار».
مي بينيم كه پيامبر(ص) با تحريك و شكوفاسازي غيرت آن جوان، او را از عمل زشت پشيمان ساخت؛ به نحوي كه از آن پس، منفورترين كار در نزد آن جوان «زنا» بود.(53)
پيامبر و رد تساهل و تسامح
شايد برخي بپرسند: آيا بهتر نيست گناه افراد بي غيرت را ناديده بگيريم و با آنان به گونه محبت آميز رفتار كنيم؟ به عبارت ديگر، چرا در برخورد با آنها از شيوه تساهل و تسامح استفاده نمي كنيم؟
دراين مورد به گستردگي، شأنيت و پيام گناه بايد توجه كرد. برخي گناهان فردي كه از روي جهل، خطا، نسيان و... انجام مي شود، قابل عفو و گذشتن است. از گناهان بزرگ تر نيز در مرحله اول مي توان با تساهل و تسامح برخورد كرد، اما با گناهي كه همه جامعه را تحت تاثير قرار مي دهد و ديگران را به سوي خود مي كشاند و يا كليت دين و نظام اسلامي را تهديد مي كند، چگونه مي توان با تسامح و تساهل از كنار آن گذشت؟
شايسته است در اين زمينه نيز گذري بر كلام و سيره رسول خدا(ص) كنيم. رسول خدا(ص) با اهل كفر، نفاق و بدعتگزاران، به شيوه تساهل و تسامح رفتار نمي كرد. احتجاجاتي كه از آن حضرت به دست ما رسيده، گوياي اين انعطاف پذيري است. به اين نمونه توجه كنيد:
جمعي از نمايندگان قبيله ثقيف، خدمت پيامبر(ص) آمدند و گفتند: با سه شرط با شما بيعت مي كنيم: نماز نخوانيم، بت هايمان را با دست خود نشكنيم و اجازه دهيد تا يك سال بت لات را عبادت كنيم. پيامبر(ص) فرمود: «ديني كه در آن ركوع و سجود نباشد، به كار نمي آيد اما اگر شما شكستن بت ها را با دست خودتان دوست نداريد، ما اين كار را انجام مي دهيم. در مورد عبادت بت لات نيز هرگز چنين اجازه اي به شما نمي دهم.» (63)
پي نوشت ها:
- الغيره نفره طبيعيه تكون عن بخل مشاركه الغير في امر محبوب له (ر.ك: مجمع البحرين، ج 3، ص 234).
2- معراج السعاده، ص 461.
3- ترجمه تفسير الميزان، ج 4، ص 082.
4- همان ص 476 (با اندكي تغيير).
5- ما زني غيورقط (ر.ك غررالحكم و دررالكلم، ص 952، ح 4355؛ مستدرك الوسائل، ج 41، ص 133).
6- مسئله حجاب، ص 46.
7- همان، ص 26.
8- ثمره الشجاعه الغيره . (ر.ك: غررالحكم و دررالكلم، ص 925، ح 7255).
9- معراج السعاده، ص 361 و 461.
01- ترجمه تفسير الميزان، ج 4، ص 476.
11- مسئله حجاب، ص 46.
21- وسائل الشيعه، ج 20، ص 415، ح 88252.
31- المحجه البيضاء، ج 5، ص 303.
41- خصال، شيخ صدوق، ج 1، ص 313.
51- فروغ ابديت، ج 1، ص 481: سيره رسول خدا، رسول جعفريان، ج 1، ص 961.
61- سيره رسول خدا، ج 1، ص 305.
71- سقيفه، علامه سيدمرتضي عسكري، ص 651.
81- وسائل الشيعه، ج 20، ص 154، ح 98252.
91- مستدرك الوسائل، ج 41، ص 432؛ بحارالانوار، ج 86، ص 243. در بعضي منابع به جاي كلمه «النفاق» واژه «الجفاء» آمده است.
(ر.ك: بحارالانوار، ج 100، ص 052، ح 44).
02- كنزالعمال، ج 3، ص 386، ح 0707.
12- سفينه البحار، ج 1، ص 36.
22- اصول كافي، ج 2، ص 612.
32-المحجه البيضاء، ج 5، ص 303.
42- غررالحكم و دررالكلم، ص 96، ح 189.
25- اصول كافي، ج 5، ص 95، ح 01؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 441، ح 49112.
62- علم اخلاق اسلامي، ج 1، ص 523.
27- كنزالعمال، ج 3، ص 583، ح 7607.
82- بحارالانوار، ج 97، ص 47، ح 41.
92- وسائل الشيعه، ج 61، ص 221.
03- مستدرك الوسائل، ج 11، ص 99.
13- بحارالانوار، ج 67، ص 611.
23- من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 444.
33- وسائل الشيعه، ج 20، ص 732، ح 52525؛ اصول كافي، ج 5، ص 635، ح 4.
43- بحارالانوار، ج 001، ص 842، ح 33.
53- تفسير نمونه، ج 3، ص 24، به نقل از تفسير المنار.
63- غيرتمندي و آسيب ها، محمود اكبري، ص 06، به نقل از رسالت خواص، سيداحمد خاتمي، ص 731.

 



امام صادق(ع) و خدمتكاري مردم

روابط اجتماعي در اسلام در جايگاه محوري قرار گرفته است؛ زيرا انسان از نظر ساختار وجودي به گونه اي است كه بي ارتباط انساني، از نقص بزرگي رنج مي برد و هرگز به كمال بايسته و شايسته خويش نخواهد رسيد. چنين نگاهي به روابط انساني، موجب شده تا بسياري از گزاره ها و آموزه هاي وحياني قرآن متوجه تبيين و تفسير معنا و مفهوم روابط انساني، جايگاه، اهميت و قوانين مربوط به آن شودنگاه قرآن به موضوع روابط انساني تا بدانجا اهميت دارد كه رهايي از خسران و زيان ابدي كه دامنگير همه بشريت است، جز بدان تحقق پذير نيست، به گونه اي كه تنها گليم خويش از آب بر كشيدن نمي تواند زيان ابدي را از انسان بردارد، بلكه مي بايست افزون بر گليم خويش، در انديشه گليم ديگران بود و دستگير و راهنماي آنان شد. اين جاست كه نوكري و خدمتكاري ديگران به معناي يك مسئوليت و وظيفه انساني و طبيعي و تنها راه رهايي از دوزخ فراق و رسيدن به بهشت متالهان مطرح مي شود.نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش خدمتكاري مردم را در رسيدن به مقام كمال انساني را تبيين كند و نشان دهد كه به يك معنا، عبادت به مفهوم عام آن به جز خدمت خلق نيست. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
كمال انساني در گرو مسئوليت اجتماعي
برخلاف همه اديان و مذاهب، اسلام ديني با محوريت همگرايي اجتماعي است؛ به گونه اي كه دست يابي به كمالات انساني، تنها با محوريت اجتماع انساني تحقق مي يابد و اين گونه نيست كه انسان بتواند برپايه خودبيني و خودمحوري به كمالات بايسته و شايسته برسد. از اين رو عرفان اسلامي، عرفان اجتماعي است؛ چرا كه شناخت خداوندي و متاله و خدايي شدن تنها از مسير خلق مي گذرد و چنان كه در اسفارهاي چهارگانه عرفاني تبيين شده، انسان در همه مسير عرفان و شناخت و تزكيه، در ارتباط با خلق عمل مي كند تا به موفقيت مي رسد. بر همين اساس هرگونه گوشه نشيني و رهبانيت به عنوان سلوكي غير اسلامي مطرح مي شود و دير و خراب نشيني مذموم و ناپسنده شمرده شده و چله نشيني، در اعتكاف مساجد و در ميان مردم و نمازگزاران معنا مي يابد.
امام خميني(ره) همانند ديگر عارفان مكتب اسلام با توجه به اين نگرش وحياني به روابط انساني، در دستورالعملي به فرزندشان چنين مي نگارند: پسرم!... آنچه گفتم بدان معني نيست كه خود را از خدمت به جامعه كنار كشي و گوشه گير و كل (آويزان) بر خلق الله باشي كه اين از صفات جاهلان متنسك است يا درويشان دكان دار... پسرم! از زير بار مسئوليت انساني كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است، شانه خالي مكن كه تاخت و تاز شيطان در اين ميدان كمتر از تاخت و تاز در بين مسئولين و دست اندركاران نيست.
خداوند در آيات بسياري از جمله در سوره عصر به اين نكته محوري در سير و سلوك متاله شدن و خدايي گشتن، اين گونه اشاره دارد كه هر كسي در زيان و خسران است مگر آن كه به حق، ايمان داشته باشد و كار نيك انجام داده و ديگران را به حق و كار نيك دعوت و سفارش نمايد.
هر چند كه عمل صالح دايره وسيع و گسترده اي دارد كه شامل نماز و روزه و ديگر عبادات محض شرعي مي شود، ولي اگر به خوبي توجه شود، اين معنا به دست مي آيد كه احسان به ديگران و خدمت به همه موجودات و آفريده هاي خداوندي از جمله انسان، مهم ترين و اساسي ترين كارهاي نيك و اعمال صالحي است كه انسان مي تواند در مقام انسانيت و مظهريت ربوبيت به عنوان خليفه الهي انجام دهد.
بسياري از آموزه هاي قرآني بويژه آموزه هاي دستوري آن مرتبط با ديگران سامان يافته است. به عنوان نمونه خداوند در كنار نماز، مسأله انفاق و پرداخت زكات را مطرح مي كند كه يك عمل اجتماعي و مرتبط با ديگران است؛ به اين معنا كه هر چيزي را كه از هر طريق از جمله تلاش و كار و كوشش به دست آورده مي شود مي بايست بخشي از آن را به ديگران بخشيد بي آن كه منتي بر آنان گذاشته شود؛ چرا كه آنان در اين دستاوردهاي شما حقي دارند كه بايد ادا شود. اداي چنين حقي از سوي شما به معناي حركت در مسير خدايي شدن است؛ زيرا خداوند نيز بي هيچ منتي وجود را به شما هديه كرده و نعمت هاي بي شماري را به شما بخشيده و مي بخشد.
از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، مرد و زن در كنار هم معنا مي يابند و به كمال مي رسند؛ زيرا زوجيت مبناي هستي است و اين اجتماع كوچك در حقيقت نفس واحد و يگانه اي را شكل مي دهند. (نساء، آيه 1 و آيات ديگر) بنابراين، كمال نفس به همراهي زن و شوهر و تحقق زوجيت واقعي است و هيچ يك از مرد و زن نمي تواند به تنهايي به كمال بايسته و شايسته خويش برسد؛ زيرا نقص، زماني برطرف مي شود كه نفس، يكتا و يگانه شود. از اين رو كمال هر انساني دست كم به زوجيت و حركت در اين مسير است. زوجيت بنياد هر اجتماعي است و از آن جا اجتماعات بزرگ تري از خانواده و عشيره و قبيله و ملت و جامعه بشري شكل مي گيرد.
همچنين خداوند در آياتي ديگر در كنار آموزه وجوب تعبد به توحيد، تعبد به احسان به والدين را مطرح مي كند كه خود بيانگر جايگاه بلند و رفيع، خدمتكاري به عنوان بخشي مهم از فرآيند خدايي شدن انسان است. بنابراين، بندگي را مي بايست در بندگي جامع ديد و تعبد را در كنار خدمت به خلق جست. اين گونه است كه مسئوليت اجتماعي نه تنها يك وظيفه قانوني بلكه يك مسير كوتاه، آسان و مستقيم به سوي متاله و خدايي شدن است؛ چرا كه انسان در اين مسئوليت هاي خود نسبت به انسان و ديگر آفريده هاي الهي مي تواند ربوبيت و پروردگاري الهي را مظهريت نمايد. بر اين اساس، رسيدن به هر كمال انساني در گرو انجام مسئوليت هايي در قبال ديگران از جمله خدمتكاري و نوكري خلق است.
ارتباط ايمان واقعي با مسئوليتهاي اجتماعي
خداوند در آيه 177 سوره بقره مي فرمايد: «نيكي آن نيست كه روي خود، به جانب مشرق و مغرب كنيد؛ بلكه نيكوكار كسي است كه به خداوند و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب خدا و پيامبران ايمان آورد و مال خود را با آن كه دوستش دارد، به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و مسافران و گدايان و در بند ماندگان ببخشد و نماز بگزارد و زكات بدهد و اينان چون عهدي مي بندند بدان وفا مي كنند و در بينوايي و بيماري و به هنگام جنگ، صابرند.»
در اين آيه به درستي رابطه ايمان واقعي با فعاليت ها و مسئوليت هاي اجتماعي بيان شده و عبادات فردي در كنار عبادات اجتماعي معنا و مفهوم مي يابد. از اين رو اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: رأس الايمان الاحسان الي الناس؛ اساس ايمان، همان احسان به مردم است. (غرر الحكم، ج4، ص52)
امام صادق(ع) نيز در تفسير ايمان خالص و واقعي مي فرمايد: من خالص الايمان، البر بالاخوان والسعي في حوائجهم في العسر و اليسر؛ نيكي به برادران ديني و تلاش و جديت براي رفع مشكلات آنان در تمام زمينه ها و در هر شرايط، برخاسته از ايمان خالص است. (بحارالانوار، ج71، ص 317)
پيامبر(ص) در تبيين همين معنا و نگرش وحياني قرآن، اسلام و نه ايمان را در گرو خدمت به خلق مي داند؛ به اين معنا كه اسلام به عنوان دين فطرت همانند عقل سالم، حكم مي كند كه كمال را مي بايست در خدمت به آفريده هاي الهي ديد و براي خودسازي و تزكيه بايد از مسير خدمت به آفريده ها عبور كرد نه در گوشه نشيني و رهبانيت. از اين رو مي فرمايد: من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم؛ مسلماني غير از خدمت به برادران مسلم و اهتمام در رفع مشكلات آنان نيست. (اصول كافي، ج2، ص167، بحارالانوار، ج71، ص337)
آن حضرت همچنين دربيان اين نكته قرآني كه عمل صالح و احسان و نيكي در دو مفهوم، خودنمايي مي كند، مي فرمايد: خصلتان ليس فوقهما من البر شي: الايمان بالله و النفع لعبادالله؛ ايمان به خدا و نفع رساندن به بندگان او دو خصلت نيك است كه برتر از آن چيزي نيست. (بحارالانوار، ج 74، ص 137)
در روايتي ديگر آمده است: خيرالناس انفعهم للناس؛ بهترين مردم سودمندترين ايشان به مردمان است. اين بدان معناست كه معيار در خوب و بد را مي بايست در نفع و ضرر فرد به ديگران ديد نه در گوشه نشيني و رياضت كشي و رهبانيت گرايي. بنابراين، انسانيت انسان در گرو مسئوليت هاي اجتماعي اوست.
يكي ديگر از مفاهيمي كه جايگاه مسئوليت هاي اجتماعي را در كمال يابي انسان تبيين مي كند، مفهوم تعاون است. از نظر آموزه هاي وحياني، ايمان واقعي را بايد در تعاون و همكاري هاي اجتماعي مردم جست و جو كرد. لذا در آيه2 سوره مائده به جايگاه تعاون توجه مي دهد و ارتباط آن را با تقوا و پارسايي روشن مي سازد.
از ديگر مفاهيم دراين حوزه مي توان به مواسات اشاره كرد. پيامبر گرامي(ص) مي فرمايد: اعظمهم عنده منزله احسنهم مواساه و موازره؛ بلندمرتبه تر در نزد خداوند نيكوترين در مواسات و كمك رساني و پشتيباني از ديگران است. (بحارالانوار، ج71، ص341)
امام صادق(ع) و خدمتكاري خلق
امام صادق(ع) نيز درسيره و سنت، همانند ديگر معصومان(ع) در اين مسير كمالي گام برداشته و به عنوان سرمشق انسان، بر آن بود تا خدمتكاري خلق را به خوبي نشان دهد. همان گونه كه در خانه علوي(ع) اعضاي خانواده درمقام بر و نيكي، سه روز خوراك افطاري خويش را به يتيم و اسير و فقير دادند (سوره انسان) و امام صادق(ع) نيز بارها دارايي خويش را در ميان بينوايان و فقيران تقسيم كرد و به اشكال گوناگون خود را در خدمت خلق قرار داد.
همان گونه كه امام سجاد(ع) بارها ناشناخته در ميان كاروان هاي حاجيان قرار مي گرفت تا به خدمتكاري ايشان مشغول شود و هرگاه شناخته مي شد از آنان جدا و به كارواني ديگر مي پيوست، همچنين امام صادق(ع) در مكه و مني به خدمت خلق مشغول مي شد و دمي از آن كناره نمي گرفت. وي شبانه روز خويش را وقف خدمتكاري به مردم كرده بود و هركسي از خوان علم وعملش به مقدار نيازش بهره مند مي شد.
اگر اميرمؤمنان علي(ع) نخلستان مي ساخت و چاه آب مي كند و بر فقيران و بينوايان وقف مي كرد، امام صادق(ع) نيز با مال و جان كمر به خدمت خلق بسته بود. آن حضرت(ع) بر پايه آن كه به آن چه مي گويند عمل كنند و مصداق «لم تقولون ما لا تفعلون» (صف، آيه2) نباشند، به هرچه گفت، عمل مي كرد و همان گونه كه ديگران را به خدمت خلق مي خواند، خود در خدمت خلق بود.
دراين باره جميل يكي از راويان مي گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: المؤمنون خدم بعضهم لبعض قابل جميل: قلت: و كيف يكونون خدما بعضهم لبعض؟ قال: يفيد بعضهم بعضا؛ مؤمنان خدمتگزار يكديگرند. گفتم چگونه؟ فرمود: به يكديگر فايده و سود مي رسانند. (كافي، ج2، ص167)
آيت الله خامنه اي در درس خارج خويش درباره معني و مفاد اين حديث مي فرمايند: «مومنين خدمتكاران يكديگرند، خدم جمع خادم است. يعني با همين تعبيري كه در فارسي مي گوييم خدمتكار، محترمانه اش خدمتكار است و غيرمحترمانه و عوامانه اش نوكر است نه خدمتگذار كه معنايش متفاوت است.
شخصي كه نزد حضرت بود مي گويد: تعجب كردم چطور همه خدمتكار همديگرند، به تعبير عرفي يعني همه نوكرهمند!؟ و كيف يكون خدم بعضهم لبعض؟ اين چه جوري مي شود يعني مثلا بروند خانه هاي هم خدمتكاري كنند!؟
قال: يفيد بعضهم بعضا؛ به يكديگر فايده برسانند؛ پس فايده رساندن مؤمنين به خدمتكاري است، منتي نيست، نكته اين است. چه در عرض هم باشيم مثل مردم كوچه و بازار و چه آن كسي كه به حسب جايگاه اجتماعي پست و منصبي دارد اگر فايده اي داشت خدمتكار است و ديگر منتي ندارد بر مردم. نكته اين حديث به نظر ما فقط اين نيست كه فايده برساند بلكه بايد منتي هم نباشد و خدمت و فايده اش را با منت گذاشتن باطل نكند.»
درباره شيخ رجبعلي خياط نوشته اند: وي معتقد بود كه ما بايد همان گونه در خدمت مردم باشيم كه امامان ما و اولياي الهي بودند. آنان هدفي در خدمت جز خداوند متعال نداشتند. خدمت آنان به مردم، براي خدا و به عشق او بود. (تنديس اخلاص، ص78) وي در پاسخ كسي كه نصيحتي خواسته بود، گوشش را گرفت و فرمود: خدمت به خلق! خدمت به مردم! شيخ رجبعلي خياط معتقد بود: راه محبت خدا، محبت به خلق خدا و خدمت به مردم، بخصوص انسان هاي مستضعف و گرفتار است. (كيمياي محبت، ص 218، تنديس اخلاق ص78)
سعدي عليه الرحمه مي گويد:
صاحبدلي به مدرسه آمد ز خانقاه
بشكست عهد صحبت اهل طريق را
گفتم ميان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختيار كردي از آن، اين فريق را
گفت: آن گليم خويش به در مي برد ز موج
و اين جهد مي كند كه بگيرد غريق را
خط قرمز خدمتكاري مردم
البته بايد توجه داشت كه خدمتكاري مردم به بهره كشي و استثمار نينجامد و اين گونه نشود كه ديگران سوءاستفاده كنند و خدمت كننده را به سوي بردگي بكشانند. از اين رو امام صادق(ع) درباره شرايط و خط قرمز خدمتكاري مردم فرمودند: اخدم اخاك، فان استخدمك فلا و لا كرامه ؛ برادرت را خدمت كن، اما اگر تو را به خدمت و بيگاري گرفت (و طلبكارانه برخورد كرد.) خدمتش مكن. (مستدرك الوسائل، حسين نوري، ج2، ص411)
خدمتگزاري به مردم تا زماني درست است كه كرامت شخص خدمت كننده حفظ شود. بسياري از مردم به تبعيت از سيره پيامبران و امامان(ع) مي كوشند تا خود را در مقام خدمتگزاري ديگران قرار دهند. بسياري از شخصيت ها را مي توان در طول تاريخ ديد كه به خدمت توده مردم مشغول شدند. از امام خامنه اي است كه ايشان در مراسم ورود امام خميني(ره) مسئوليت چاي دادن را به عهده گرفت. امام سجاد(ع) بارها به طور مخفيانه در كاروان هاي حج وارد مي شد و كمر به خدمت مردم مي بست. كساني از بزرگان در مراسم عزاداري اباعبدالله(ع) به خدمت مشغول مي شوند و كفش عزاداران را جفت مي كنند و يا واكس مي زنند يا در حرم امامان(ع) به خدمت مشغول شده و خادم افتخاري حرم مي شوند.
اما هرگاه شخص احساس كند كه خدمت شونده مي خواهد از خدمت رساني او سوءاستفاده كند و او را به بيگاري بكشاند و مانند كساني با او رفتار كند كه در برابر مزد و مواجبي، كار مي كنند و به او امر و نهي مي كند و يا توبيخ و سرزنش مي كند و يا رفتاري را دارد كه موجب تحقير مي شود، در اين صورت اين خدمتگزاري ممدوح نيست و شخص مي بايست براي حفظ كرامت انساني، از اين گونه خدمت كردن سر باز زند. رفتار طلبكارانه از سوي خدمت شونده، از جمله خطوط قرمزي است كه خدمت رساني را محدود مي كند. بنابراين، تا زماني كه كرامت انساني حفظ مي شود يا خدمت شونده طلبكارانه رفتار نمي كند و يا قصد تحقير ندارد و يا اين كه با شخص خدمتگزار همانند مستخدم و برده يا مواجب بگير رفتار نمي كند، مجاز است تا شخص اين خدمتگزاري را به عنوان يك عمل عبادي بداند و بدان اهتمام ورزد؛ چنان كه امامان(ع) اين گونه رفتار مي كردند و خود را خدمتگزار مردم به خصوص زوار و حاجيان و نمازگزاران و عزاداران مي دانستند.
بر اين اساس بايد با حفظ كرامت در خدمت مردم بود و اين گونه نشود كه كرامت و بزرگواري شما نسبت به خلق كه در شكل تواضع و فروتني و خدمت صادقانه و بي منت به خلق تجلي يافته، كاسته يا شكسته شود؛ چرا كه حفظ كرامت آدمي لازم و ضروري است؛ اما بايد دانست هرگز حفظ كرامت با خدمتكاري منافاتي ندارد؛ چرا كه برخي براي فرار از خدمت به خلق، مي گويند كه اين كارها موجب مي شود تا كرامت آدمي از ميان برود. اگر اين معنا درست مي بود، امام سجاد(ع) نوكري وخدمتكاري كاروانيان حج را نمي كرد و براي حفظ شخصيت و كرامت همانند ديگران رفتار مي كرد. اين در حالي است كه ايشان اين گونه خدمتكاري را منافي كرامت نمي دانست.
امام صادق(ع) هم چنين ايجاد مواسات را به عنوان حق افراد جامعه اسلامي بر يكديگر بيان فرموده و گفته است: يحق علي المسلمين الاجتهاد في التواصل و التعاون و التعاطف و المواساه لاهل الحاجه و تعاطف بعضهم علي بعض؛ مسلمانان موظفند در راه پيوستگي و كمك نسبت به نيازمندان كوشا و جدي باشند، و از عواطف اخلاقي و كمكهاي مالي مضايقه نكنند و به هنگام گرفتاري و نياز، يار و ياور هم باشند. (اصول كافي، ج2، ص175)
در (كافي) درجلد دوم، درباب سعي در رفع حاجت مومن نقل كرده است: روزي صفوان در محضر امام صادق(ع) نشسته بود كه ناگهان مردي كه برايش گرفتاري پيش آمده بود به خدمت حضرت رسيد و گرفتاريش را شرح داد. امام به صفوان دستور فرمود كه فورا حركت كن و برادر ايماني خويش را در كارش ياري كن.
صفوان رفت و پس از توفيق در اصلاح كار و حل مشكل او به پيش حضرت بازگشت. امام در مورد كار او سؤال نمودند. صفوان گفت: خدا اصلاح كرد. امام خطاب به صفوان فرمود: بدان كه همين كار به ظاهر كوچك و حاجتي كه برآوردي و وقت كمي از تو گرفت از هفت شوط طواف دور كعبه، محبوب تر و برتر است.
سپس امام صادق(ع) اين چنين به سخن خويش ادامه دادند: مردي گرفتاري داشت. حضور امام حسن(ع) رفت و از ايشان استمداد نمود. امام حسن بي درنگ كفشها را پوشيده و راه افتادند. در بين راه به حضرت امام حسين(ع) رسيدند درحالي كه ايشان مشغول نماز بودند. امام حسن به آن مرد فرمود: تو چگونه از حسين غفلت نمودي و پيش ايشان نرفتي؟ گفت: من اول مي خواستم پيش ايشان بروم و از ايشان دركارم كمك بطلبم، ولي چون گفتند ايشان اعتكاف كرده اند و نمي توانند از مسجد خارج شوند، خدمتشان نرفتم. امام حسن(ع) فرمودند اگر توفيق برآوردن حاجت تو برايش دست داده بود، از يك ماه اعتكاف برايش بهتر بود.
امام صادق(ع) در سخني ديگر درباره نقش خدمتكاري مردم در تحقق اهداف بلند انساني و رسيدن به پاداش عظيم دنيوي و اخروي فرمود: فضيلت و پاداش برطرف كردن نياز مؤمن، از هزار حجي كه تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزادكردن يك بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زين و لجامش، بيشتر است. (بحارالانوار، ج47، ص285)
رواياتي از امام صادق(ع) درباره خدمت به خلق
از امام صادق(ع) درباره خدمت به خلق و خدمتكاري ايشان سخنان بسياري نقل شده كه در اين جا به گوشه اي از آنها به عنوان حسن ختام اشاره مي شود.
امام صادق(ع) فرمود: قال الله عزوجل: الخلق عيالي فاحبهم الي الطفهم بهم و اسعاهم في حوائجهم؛ خداي متعال مي فرمايد: مردم، خانواده من هستند. پس محبوبترين آنان نزد من كساني هستند كه با مردم مهربان تر و در راه برآوردن نيازهاي آنان كوشاتر باشند. (الكافي، ج2، ص199)
امام فرمود: من كان في حاجه اخيه المؤمن المسلم كان الله في حاجته ما كان في حاجه اخيه؛ كسي كه در فكر برآوردن نياز برادر مؤمن مسلمان خود باشد تا زماني كه در فكر نياز او هست، خداوند نيز در (فكر) نياز وي باشد (نيازش را برطرف مي كند). (امالي شيخ طوسي، ص79، ج741)
امام صادق(ع) فرمود: الماشي في حاجه اخيه كالساعي بين الصفا و المروه : كسي كه در راه برطرف ساختن حاجت نياز برادر خود قدم بردارد، مانند كسي است كه سعي ميان صفا و مروه به جاي آرد. (تحف العقول، ص303)
امام صادق(ع) فرمود: لقضاء حاجه امري مؤمن أفضل من حجه و حجه و حجه ، حتي عد عشر حجج؛ برآوردن نياز مؤمن، به يقين برتر از يك حج و يك حج و يك حج است، (امام تا ده حج شمردند). (امالي شيخ صدوق، ص791)
امام صادق(ع) فرمود: ما من مؤمن يخدم أخاه و هو يقدر علي نصرته الا خذله الله في الدنيا و الاخره ؛ هرگاه مؤمني بتواند برادر خود را ياري رساند اما كمكش نكند، خداوند در دنيا و آخرت او را تنها گذارد. (بحارالانوار، ج47، ص113)
امام صادق(ع) فرمود: من صار الي أخيه المومن في حاجته او مسلما فحجبه لم يزل في لعنته الله الي ان حضرته الوفاه ؛ كسي كه براي طلب حاجت خود يا براي سلام و احوال پرسي نزد برادر مؤمن خود رود و او خود را از وي مخفي كند، تا زنده است، پيوسته مشمول لعنت و نفرين خدا شود. (الاختصاص، ص13)
امام صادق(ع) فرمود: ان الرجل ليسالني الحاجه فابادر بقضائها مخافه ان يستغني عنها فلا يحدلها موقعاً اذا جاءته؛ هرگاه مردي از من درخواست حاجتي كرد، در رفع حاجت و نياز او شتاب مي ورزم؛ زيرا بيم آن مي رود كه كار از كار بگذرد و اقدام من در كمك به او ديگر به كارش نيايد. (عيون الاخبار الرضا ج2، ص971)
امام صادق(ع) فرمود: اني لارساع الي حاجه عدوي خوفاً ان ارده فيستغني عني؛ من در برآوردن نياز دشمن خود (نيز) شتاب مي كنم؛ زيرا مي ترسم دست رد به سينه او زنم و او از من بي نياز شود. (بحارالانوار، ج87، ص702)
امام صادق(ع) فرمود: ما امن بالله و لابمحمد ولا بعلي من اذا اتاه اخوه المومن في حاجه لم يضحك في وجهه فان كانت حاجته عنده سارع الي قضائها؛ به خدا و محمد و علي ايمان نياورده است كسي كه در هنگام نياز برادر مؤمنش با خوشرويي با او برخورد نكند؛ پس اگر توان دارد احتياج او را شخصا برطرف نمايد و اگر قادر نيست با كمك ديگري مشكل او را حل كند؛ اگر نسبت به تقاضاي برادر مؤمني بي تفاوت باشد و به درخواست او عمل نكند پس بين ما و او ولايتي نخواهد بود. (بحارالانوار، ج57، ص671)
امام به مردي گفت: چرا ما را تحقير مي كني؟ آن مرد گفت: پناه مي برم به خدا از اين كه شما و يا امري از امور شما را سبك بشمارم)، پس حضرت به او فرمود: واي بر تو، آيا نداي آن شخصي را نشنيدي كه نزديك جحفه از تو كمك خواست كه او را به اندازه يك ميل (برابر 2كيلومتر) بر مركبت سوار نمايي و او به خدا سوگند ياد كرد كه خسته و وامانده شده است؟ به خدا سوگند! تو حتي سرت را بلند نكردي و او را تحقير كردي، هر كس مؤمني را خوار كند ما را تحقير كرده و حرمت الهي را شكسته است. (وسائل الشيعه، ج8، ص295)
امام فرمود: من مشي في حاجه اخيه المومن كتب الله عزوجل له عشر حسنات و رفع له عشر درجات و حط عنه عشر سيئات و اعطاه عشر شفاعات. كسي كه براي برطرف كردن نياز برادر مؤمن خود گام بردارد؛ خداي سبحان براي او ده حسنه مي نويسد و مقام او را ده درجه بالا مي برد و از ده گناه او مي گذرد و شفاعت ده نفر را از او مي پذيرد. (بحارالانوار، ج47، ص213)
حضرت فرمود: من احب الاعمال الي الله عزوجل ادخال السرور علي المومن؛ اشباع جوعته او تنفيس كربته؛ او قضاء دينه. از با ارزش ترين كارها نزد خداوند متعال، شاد كردن مؤمنين است؛ مثل سير نمودن آن ها، يا نجات دادن آنان از سختي ها و گرفتاري ها، يا اداي بدهي آنها. (الكافي، ج2، ص291)
صاحب جواهر و استخاره
نقل است كه روزي از آيت الله محمدحسن نجفي فقيه نامدار شيعه، معروف به صاحب جواهر كه مؤلف كتاب گرانسنگ جواهرالكلام است سؤال مي كنند كه اگر خداوند به شما اطلاع دهد كه از عمر شما جز چند ساعت و جز اندكي نمانده اين ساعات پاياني عمر را صرف چه كار مي كنيد؟ ايشان در جواب مي فرمايد: اين چند ساعت عمرم را صرف خدمت به خلق و گره گشائي از مردم مي كنم و اگر ديدم كه كاري نمي توانم براي كسي انجام دهم مي روم جلوي در خانه ام مي نشينم تا شايد كسي به من مراجعه بكند و بگويد حاج آقا برايم استخاره اي بگيريد.
اين حكايت بخوبي گوياي ميزان اهميت و ارزش خدمت به مردم و انسانها است كه اميد است از اين فرصت اندك عمر براي اين مهم بيشترين بهره گرفته شود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14