(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 3 اسفند 1389- شماره 19870

زمان سوءظن
مقابله با ظلم
مقام خشوع
تپش قلم
بررسي راهكار به ارث بردن معارف معنوي و آسماني
گوش و چشم، وارثان آدمي
ديدگاه
علوم انساني غير بومي اصلي ترين مانع تحقق عدالت اسلامي



زمان سوءظن

قال الامام الهادي(ع): اذا كان الجور اغلب من الحق، لم يحل لاحد ان يظن باحد خيراً حتي يعرف ذلك منه.
امام هادي(ع) فرمود: چون جور و ستم، بيشتر از حق (و عدل در ميان مردم) رواج داشت، روا نيست كه كسي به كسي خوش گمان باشد تا در عمل، او را بشناسد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 75، ص 197

 



مقابله با ظلم

روايت شده است كه عابدي مشغول نماز بود. چند بچه را ديد كه مرغي را گرفته و بال و پر آن را مي كنند. آن مرغ فرياد مي كشيد و بچه ها به فريادش اعتنا نمي كردند. عابد هم شاهد ماجرا بود، ولي نمازش را قطع نكرد تا آن مرغ را از دست بچه ها رها كند. به ولي زمان وحي شد به اين عابد بگو تو به خاطر همين نمازت جهنمي شدي. تو وظيفه داشتي نمازت را قطع كني و بروي مرغ را از دست بچه ها نجات بدهي. چون به وظيفه ات عمل نكردي، جهنمي شدي.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- صفير هدايت، انفال 7، آيه الله ضياءآبادي

 



مقام خشوع

پرسش:
مقام خشوع كه يك ارزش معنوي، عبادي و اخلاقي به حساب مي آيد چگونه در انسان به وجود مي آيد؟
پاسخ:
از منظر قرآن صفت خاشع و خشوع كه هفده بار مشتقات مختلف آن در اين كتاب آسماني به كار رفته است، يك ارزش معنوي، عبادي و اخلاقي شمرده مي شود، و با برخي از مفاهيم اخلاقي و معنوي مانند تضرع، استكانت و تواضع شباهت ها و قرابت هايي را نيز دارد.
مفهوم خشوع
راغب در مفردات خود، صفحه 149 در معناي خشوع و تضرع مي نويسد:
«خشوع همان تضرع است، ولي اكثر موارد خشوع بر آن حالتي كه بر جوارح مستولي مي شود به كار مي رود، در حالي كه ضراعه و تضرع بيشتر بر انكسار و شكستگي كه در قلب پيدا مي شود اطلاق مي گردد. بر همين اساس گفته اند: زماني كه حالت تضرع بر قلب حاكم شود، اعضا خشوع پيدا مي كنند.»
در معجم فروق اللغويه، صفحه 216 نيز آمده است: «والخشوع: يقال باعتبار الجوارح» بنابراين، بين اين دو واژه ارتباط وجود دارد. زماني كه قلب متاثر شد، آثارش در انفعال و انعطاف اعضا و جوارح مشاهده خواهد شد. آياتي مانند: «الذين هم في صلاتهم خاشعون»(مومنون- 2) خشوع و تاثر جوارح را در اثر توجه به خدا و شكستگي قلب مي داند. در اصطلاح عرفان، خشوع يعني خمود و ركود بي حركت. زمين خاشعه يعني زميني كه او را حركتي نباشد و مراد، تواضع و فروتني است با خلق خدا و درهم شكستن بت نخوت و غرور.
خشوع در قرآن
از ديدگاه قرآن اظهار خشوع تنها در برابر خداوند متعال ارزشمند بوده و در مقابل غيرخدا جايز نيست و از نظر اخلاقي ضد ارزش محسوب مي شود. قرآن كريم از مومنان مي خواهد كه در راه رسيدن به مقام معنوي خشوع تلاش كنند و براي رسيدن به آن، زمان را از دست ندهند. «آيا زمان آن نرسيده كه مومنان دلهايشان به ياد خداوند، و آنچه از حق نازل شده است، خشوع يابد. »(حديد- 16)
قرآن كريم علاوه بر سفارش براي رسيدن به منزلت خشوع، در بعضي از آيات «خاشعين» را مي ستايد و براي آنان مغفرت و پاداشي عظيم وعده مي دهد. (انبيا- 90) و (احزاب- 35)
نشانه هاي خشوع واقعي
قرآن مجيد كساني را «خاشع» واقعي مي داند كه سه نشانه در عملكرد آنان نمودار باشد.
1- خاشع براي خدا
خداوند در آيه 199 آل عمران در مقام تمجيد از افرادي از اهل كتاب كه به خدا و نبوت رسول گرامي اسلام ايمان آورده، در حالي كه تورات و انجيل واقعي را قبول دارند براي خدا خشوع مي كنند و آيات الهي را به بهاي ناچيز نمي فروشند برآمده است.
2- خشوع در نماز
نماز، برترين عبادات و خشوع، روح عبادت است. در صورتي كه نمازگزار حالت خشوع در اعضا و جوارحش هويدا نباشد معلوم مي شود ايمان واقعي كسب نكرده است. خداوند در سوره مومنون آيه 1 مي فرمايد: «به راستي كه مومنان رستگار شوند. همان كساني كه در نمازشان فروتنند».
3- آسان شدن نماز
انساني كه به خشوع رسيده، ديگر نماز خواندن و شب زنده داري با نماز براي او ثقيل و سخت نيست و يا با كسلي و تنبلي و بدون حضور قلب به سراغ نماز نمي رود و در يك كلام برپايي نماز براي او لذتبخش است. قرآن كريم در سوره بقره آيه 45 مي فرمايد: «از صبر(روزه) و نماز ياري بجوييد و آن(نماز) جز بر فروتنان گران مي آيد.»


 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& كوچكتر كه بوديم، دلهاي بزرگتري داشتيم و به فطرتمان نزديكتر بوديم، امروز كه بزرگيم، چقدر دلتنگيم!
¤¤¤
& بزرگترين بت شكني، «خود» شكني است.
¤¤¤
& خسيس، خازن اموال دشمنان خويش است.
¤¤¤
& ظلم هزار چهره دارد و بدترين نوع آن، ظلم در حق خويش است!
¤¤¤
& اگر به دنبال برطرف كردن عيوب خويش باشيم، فرصت پرداختن به عيوب ديگران را نداريم!
¤¤¤
& آدم سالم وقتي صاحب ذهنيت خراب شود، عملش هموزن اعمال انسانهاي خراب مي شود.
¤¤¤
& آن كس كه با همه مي خندد با هيچ كس نخواهد گريست!
¤¤¤
& «كور بيدار» ممكن است در مقصد زندگي كند اما «بيناي خواب» د رمرگ نفس مي كشد!
¤¤¤
& به هر كس نيكي كني او و خود را ساخته اي و به هر كس بدي كني به خود و او باخته اي، بساز و نباز.

 



بررسي راهكار به ارث بردن معارف معنوي و آسماني
گوش و چشم، وارثان آدمي

سلمان رجب زاده
انسان خليفه خداوند است. اين خليفه الهي زماني وارث مي شود كه در مقام توحيد افعال، در مظهريت اسماي كامل الهي قرار گيرد و از صالحان به شمار آيد. آن گاه است كه هستي را به ارث مي برد. اين كه خداوند خود را وارث مي شمارد، تضاد و تقابلي با وارث بودن انسان صالح ندارد؛ زيرا خليفه در مقام استخلاف نشسته است.
انسان مي بايست با بهره مندي از طريقت شريعت و عبوديت، حقيقت الهي خويش را به فعليت رساند و خود را در حق محض فاني كند، در آن صورت وارث همان چيزي مي شود كه خداوند وارث آن است. انسان هاي صالح كه طريقت شريعت را براي رسيدن به حق و حقيقت پيمودند، همه وجودشان الهي مي شود و آن زمان است كه وارثان همه چيز از جمله وارثان چشم و گوش خويش مي شوند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با بهره مندي از آموزه هاي وحياني به تفسير و تحليل يكي از فقرات بلند و فراز دعاي عرفه امام حسين(ع) بپردازد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.
مفسران حقيقت و سراب
بي گمان دعاي عرفه، از مصاديق جوامع الكم است كه در اختيار بشر قرار داده شده است. كلمات و واژگان كليدي آن، هر يك فرمول زندگي است. البته همه كلام معصوم(ع) نور است، ولي برخي از كلمات، ظرفيت بيش تري براي نمايش معاني بلند دارند و آيينه هايي هستند كه به خوبي حقايق را نشان مي دهند. اگر قرآن از جوامع الكلم است كه امت اسلام از آن بهره مند مي شوند، ولي تبيين فرمول هاي بيان شده در آن، نيازمند مفسري چون معصومان(ع) است.
در برخي از روايات آمده است كه سوره توحيد ثلث قرآن و سوره كافرون ربع قرآن است و اين كه سوره فاتحه الكتاب، همه قرآن و خلاصه آن است و خلاصه سوره حمد نيز در بسمله يعني بسم الله الرحمن الرحيم، و خلاصه بسمله در باي بسم الله است. اين بدان معناست كه در بسم الله و باي آن خلاصه حقايق وجود دارد كه همان حقيقت توحيد خالص و ناب است؛ زيرا همه هستي مظاهر همان يك حرف هستند. در قرآن بارها از تصريف آيات سخن به ميان آمده است. اين اصطلاح بيانگر اين معناست كه حقيقت، امري يگانه است كه به اشكال گوناگون جلوه گري مي كند.
از آن جايي كه هر كسي نمي تواند فرمول هاي خلاصه اي چون الم، طه، يس و مانند آن را كشف كند، قرآن همان فرمول ها را به شكل آيات قرآني تصريف كرده و به امثال درآورده است تا هر كسي باتوجه به فراخور استعداد و ظرفيت وجودي خود بتواند از دريچه آيه يا آياتي از قرآن، ملكوت آن را بيابد و وحدت وجود و موجود را دريابد و اين كه همه اين موجودات چيزي جز مظاهر حقيقتي بيش نيست.
البته همه هستي اين گونه است و جز سرابي نيست؛ مشكل انسان اين است كه زماني به سراب بودن هستي آگاه مي شود كه به حق يقين برسد كه براي بيش تر مردم همان مرگ اضطراري است و تنها شماري انگشت شمار به نام سابقون و ابرار هستند كه با مرگ اختياري، كشف الغطا مي كنند و در همين دنيا، سراب بودن هستي را درك مي كنند. از اين رو خداوند مي فرمايد: و سيّرت الجبال فكانت سرابا؛ كوه ها به راه مي افتند و سراب مي شوند. (نبا، آيه20) اين تنها كوه ها نيستند كه در روز قيامت و كشف غطاي عمومي سراب مي شوند، بلكه همه هستي سراب است و تنها حقيقت الله است كه وجود دارد. با اين همه چون انسان اسير ظواهر است، گمان مي كند كه كوه و دريا و دشت وجود دارد، بلكه آن چه وجود دارد تنها حقيقت وجودي خداوند است.
برخي تلاش دارند تا اين حقيقت هستي را واقعيت ديگري بخشند و صراحت قرآني را به تاويل مي برند و مي گويند مراد از «كانت» همان «صارت» است؛ به اين معنا كه سراب بودن هستي را به معناي سراب شدن يا همانند سراب شدن معنا مي كنند، در حالي كه قرآن به صراحت از سراب بودن هستي نسبت به حقيقت وجودي خداوند سخن مي گويد. روزي كه كشف الغطا مي شود و انسان به مرتبه يقين با مرگ اختياري يا اضطراري مي رسد و قيامت صغري يا كبراي آدمي بروز مي كند، درمي يابد كه همه زندگي چيزي جز سراب نيست، نه اين كه چيزي جز سراب نبوده است و يا سراب مي شود.
اهل بيت عصمت و طهارت(ع) مفسران اين حقيقت و اين سراب هستند. آنان باتوجه به ظرفيت هاي مخاطبان خويش سخن مي گويند؛ چرا كه مامورند اين گونه باشند چنان كه خود مي فرمايند: نحن معاشر الانبياء نكلم الناس علي قدر عقولهم؛ ما پيامبران خداوند تبارك و تعالي به اندازه ظرفيت عقول مردم با آنان سخن مي گوييم.
عرفان در كلام امام عارفان ابي عبدالله(ع)
عرفان و شناخت اين حقيقت و سراب مظاهر، در كلام امامان معصوم(ع) كه امام عارفان هستند، به خوبي بيان شده است. عرفان ناب را مي توان در كلمات نوراني حضرت حسين(ع) به ويژه در عرفات جست؛ زيرا از اين جاست كه حماسه و عرفان عاشورايي رقم مي خورد.
بيان همه آن چه در دعاي نوراني عرفه آمده بيرون از حوصله يك مقاله كوتاه است. از اين رو، تنها به يك جمله از اين حديث نوراني و عرفاني اكتفا مي شود كه قرآن صاعد و جامع الكلم است.
علم الدراسه و علم الوراثه
در امور مادي، پس از مرگ مورث، وارث ارث مي برد، اما در معارف و امور معنوي، وارث مي بايست بميرد تا از اين معارف و معنويت الهي و آسماني ارث برد و بهره مند گردد. از اين رو در روايت آمده موتوا قبل ان تموتوا؛ قبل از اين كه مرگ و اجل برسد، به مرگ اختياري بميريد. اين مرگ اختياري به معناي عبور از دلبستگي هاي دنيوي و هواهاي نفساني است. كسي كه دلش با ياد و ذكر الهي زنده شود، دنيا در دلش مي ميرد و همين مرگ اختياري است كه زمينه بهره مندي از معارف و علم وراثتي را فراهم مي آورد.
علم الدراسه، علم اكتسابي و حصولي است كه با تحصيل به دست مي آيد. انسان در دنيا ابزارهايي دارد كه مي تواند اين علوم را تحصيل كند. خداوند مي فرمايد: «و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد؛ و براي شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد!» (نحل، آيه 78)
اين علم الدراسه كه با ابزارهايي چون گوش و چشم درك و فهم مي شود، علم حصولي است كه چون به علم حضوري و شهودي تبديل نمي شود، در آخر عمر از ميان مي رود و با يك فراموشي و آلزايمر، چيزي از آن باقي نمي ماند. خداوند درباره خصوصيت و ويژگي ناپايداري علم الدراسه مي فرمايد: «و خدا شمارا آفريد، سپس جان شما را مي گيرد و بعضي از شما تا خوارترين دوره سالهاي زندگي فرتوتي باز گردانده مي شود، به طوري كه بعد از آن همه دانستن و علم و شناخت، ديگر چيزي نمي داند. (نحل، آيه 70)
بنابراين، كساني كه ساليان سال براي علم الدراسه تلاش مي كنند، در آخر عمر و هنگام پيري، همانند كودكي مي شوند كه هيچ چيز نمي دانند.
اما علم الوراثه اين گونه نيست، زيرا علم الوراثه، علم پيامبران و علم الهي است كه از طريق تقوا به دست مي آيد و با مرگ اختياري در انسان چون نوري به جوشش درمي آيد. خداوند درباره اين علم در آيه 282 سوره بقره مي فرمايد: «اتقوالله و يعلمكم الله، پروا از خدا كنيد، و خدا يادتان مي دهد.» اين كه خداوند در اين آيه نتيجه تقوا پيشگي را با و او بيان كرده است، به اين معناست كه نتيجه تقوا امور بسياري است كه يكي از آن ها تعليم علم الوراثه است. اين همان علم نوري است كه در حديث عنوان بصري آمده است. حضرت امام صادق(ع) به عنوان فرمود: «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء؛ علم نوري است كه خدا در قلب هر كس كه بخواهد مي افكند.»
كسي مي تواند مفسر قرآن باشد كه وارث علم الوراثه باشد و از آن علم نوري بهره مند شده باشد. قتاده كه از بزرگان تفسير در ميان شيعه و سني است؛ روزي خدمت حضرت امام باقر(ع) رسيد و آن حضرت(ع) به او فرمود: براساس چه چيزي فتوا مي دهي؟ گفت: به كتاب الله. حضرت(ع) فرمود: تو چگونه به قرآن فتوا مي دهي در حالي كه: ما ورثك الله من كتابه حرفا، انما يعرف القرآن من خوطب به؛ يعني تو علم الدراسه را آموختي اما از علم الوراثه محرومي و يك حرف از قرآن، به ارث نبردي، زيرا به اندازه يك حرف با اهل بيت(ع) ارتباط نداري؛ چون اگر رابطه نباشد ارث هم نيست.
علم الوراثه مشروط به تقواست و تقواي كامل نياز است تا ارث، كامل باشد نه ارثي چون ارث زنان كه نيمه و نصف است. كساني كه بخواهند از ارث كامل برخوردار باشند بايد تقواي الهي كامل داشته باشند كه تنها باولايت تحقق مي يابد؛ زيرا همه چيز با ولايت به كمال و تمام مي رسد، چنان كه از آيه3 سوره مائده اين معنا به دست مي آيد و در روايات بسياري آمده است كه مثلا« من تمام الحج لقاءالامام» يا «من تمام الصلاه، الولايه» بنابراين، تقواي الهي تنها با ولايت تحقق مي يابد و هر كسي كه بخواهد به خداوند متصل شود و از علم لدني و نوري و علم الوراثه برخوردار شود مي بايست، به ولايت متصل شود. از اين رو خداوند مي فرمايد: «بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا محبوب خداوند شويد و خداوند از گناهان شما در گذرد و خداوند غفور و رحيم است.» (آل عمران، آيه31) بنابراين، راه رسيدن به خداوند و محبوبيت وي به اين است كه از طريق محبت اهل بيت(ع) وارد شويم (شوري، آيه23) و اگر اين گونه عمل كنيم مي توانيم اميد داشته باشيم كه به تقواي كامل دست يافته و وارث علم الهي و انبيا شده ايم.
چشم و گوش، وارثان آدمي
امام حسين(ع) در بخشي از دعاي عرفه مي فرمايد: «اللهم اجعل غناي في نفسي، و اليقين في قلبي، والاخلاص في عملي، و النور في بصري، و البصيره في ديني، و منعني بجوارحي، و اجعل سمعي و بصري الوارثين مني» خدايا براي من قرار ده بي نيازي در نفسم و يقين در قلبم و اخلاص در عملم و روشني در چشمم و بينايي در دينم و بهره ام ده به اعضايم و گوش و چشم را وارثانم قرارده.
در اين جا آن حضرت(ع) از خدا مي خواهد تا گوش و چشم را وارثين وي قرار دهد. در برخي نسخ اين گونه ترجمه كرده اند كه آن دو را تحت فرمانم قرار ده و يا اين كه آن دو را باقي و فناناپذيران از من قرارده.
به نظر مي رسد كه مراد آن حضرت(ع) همان چيزي است كه در علم وارثت بيان شد. به اين معنا كه چشم و گوش انسان وقتي وارث وي مي شوند كه وارث مرده باشد و در مقام فنا قرار گيرد. به اين معنا كه مرگي چون مرگ اختياري تحقق يابد و شخص، گوش و چشم خود را فاني در ذات الهي و باقي به بقاي او قرار دهد. اين جاست كه خلافت دو سويه تحقق مي يابد و انسان خليفه خدا و خداوند خليفه انسان مي شود. اين گونه است كه علم انسان عين علم الهي مي شود و از علم نوري بهره مند مي شود. گوش و چشمي كه وارث آدم باشد، همان گوش و چشمي است كه به مرگ اختياري فاني در فعل الهي شده است؛ البته اگر ممكن بود كه در مقام ذات الهي يا در مقام اسما و صفات الهي كه عين ذات است، فاني شود بسيار عالي بود، ولي از آن جايي كه انسان مي تواند فنا را در مقام فعل الهي تجربه كند، همين خود عين كمال هر عضوي و هر انساني است. در اين حالت است كه گوش و چشم وي عين الله مي شود و انسان به چشم الهي مي بيند و به گوش الهي مي شنود و خداوند به چشم و گوش او مي بيند و مي شنود.
اين مقام فناي اعضا در مقام خلافت الهي، در مقام توحيد فعل است. اگر اين گونه شد، گوش و چشم الهي مي شود.
ما انسان ها علم الدراسه را از طريق گوش و چشم به دست مي آوريم و جالب اين است كه از گوش تا قلب را خداوند رسالت مي كند ولي اگر اين رسالت الهي از همان آغاز باشد، در آن حالت منابع و ابزارهاي شناختي از چنان سلامت و دوري از ريب و كژي برخوردار مي شود كه ديگر هيچ شك و ترديدي نمي ماند، زيرا در اين حالت علم شهودي و وراثتي است نه علم الدراسه.
براساس آموزه هاي قرآني و توحيد افعالي، همه چيز از او و به سوي اوست و او مالك و رب همه چيز است. و لذا همه آن چه انسان اراده مي كند، پيش از آن مسبوق به اراده الهي است. از اين رو خداوند مي فرمايد: ما تشأوون الا ما يشاءالله؛ شما چيزي را اراده و مشيت نمي كنيد مگر آن چه را خداوند مشيت و اراده كرده است.
در مسئله شنيدن و ديدن، نيز پيش از اين كه انسان ببيند و بشنود، خداوند شنيده و ديده است. خداوند است كه ابزارهاي شناختي و دانش از جمله گوش و چشم را شنوا و بينا مي كند. اما تفاوت انسان مؤمن متقي با غير او اين است كه سمع و بصر، الهي شده و به كمال رسيده است. اين جاست كه خداوند خود مي گيرد و به قلب مي رساند و نوراني مي كند. خداوند در همه مراحل به طور مستقيم دخالت مي كند. اين گونه است كه قلب مؤمن متقي به دانش و علم الهي نوراني مي شود ولي ديگران اين گونه بهره مند نمي شوند.
به هر حال، زماني گوش و چشم و ديگر اعضا و جوارح وارثان خود آدم مي شود، كه خدايي شده و فاني در خدا شده و بقاي به فناي او شود. اين همان موتوا قبل أن تموتوا و دست يابي به مرگ اختياري و كشف الغطايي است كه حضرت اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد با دست يابي به آن، اگر مرگ بر من چيره شود و اجل سر رسد هيچ چيز بر يقين من افزوده نمي شود، زيرا در مقام حق اليقين نشسته است و فراتر از حق اليقين نيست.

 



ديدگاه

لزوم جلوگيري از مفاسد اخلاقي و فرهنگي
آيت الله مكارم شيرازي:
اميدواريم همه آقايان، برادران و كساني كه در مسير هدايت مردم هستند بيشتر احساس مسئوليت كنند تا بتوانيم جلوي مفاسد اخلاقي و فرهنگي را بگيريم.
بايد جلوي مفاسد اخلاقي و فرهنگي گرفته شود نه اين كه به آن دامن بزنيم ولي متاسفانه برخي به آن دامن مي زنند. شش هزار نفر تعيين شده اند تا نانوايي ها گران فروشي نكنند و كسي پول اضافه نگيرد و... اما اين همه فساد اخلاقي شش نفر پيدا نمي شود كه مسئول جلوگيري از آنها باشد.
تحولات منطقه و فشار بيشتر بر انقلاب اسلامي
امروز شاهديم، تحولاتي كه در كشور تونس و مصر ايجاد شده است و به ساير كشورها نيز در حال تسري است كه دشمنان به نقش انقلاب اسلامي در به وجود آمدن اين تحولات اذعان دارند و ايران را گام اول حركت در اين راستا مي دانند و به همين دليل، اين امر سبب خواهد شد فشارشان را بر كشور ما بيشتر كنند1.
عقل عملي اسير شهوت
آيت الله جوادي آملي:
برخي افراد داراي عقل نظري و عملي قوي اي هستند، بنابراين مطالب را خوب مي فهمند و وقتي فهميدند به خوبي عمل مي كنند كه اين افراد عالم عادل هستند.
... برخي افراد نيز خوب مي فهمند و تحقيق مي كنند اما به درستي عمل نمي كنند، براي اينكه عقل عملي در مصاف شهوت و غضب اسير شده و دست وپاي او بسته شده است. نمي شود به اين عالم فاسق گفت كه چرا معصيت مي كني بلكه بايد به او گفت كه چرا در صحنه جنگ با نفس پيروز نشدي و دست و پايت را آزاد نكردي2.
مذمت دلبستگي به دنيا
آيت الله شيخ مجتبي تهراني:
مگر مي شود بگويي: دنيا گولم زد و دلم را برد؟ بگو من دل به دنيا سپردم و به پندها و موعظه هاي دنيا گوش ندادم. گوش من كر بود و چشم من اين حقايق را نديد3.
دليل اجرا نشدن احكام اسلامي
آيت الله مصباح يزدي:
دادن مسئوليت به كساني كه كمتر با مباني امام و انقلاب آشنا هستند و از طرفي در دانشگاه هايي پرورش يافته اند كه دروس آن ترجمه كتاب هاي غربي با همان بار فرهنگي غرب است، باعث شده تا نسبت به اجراي احكام اسلامي باور عميقي وجود نداشته باشد.
علوم انساني غربي نه تنها غيراسلامي، بلكه ضداسلامي هستند و نمي توان از كساني كه از اين دانشگاه ها فارغ التحصيل مي شوند انتظار داشت تا مواردي مانند امر به معروف و نهي از منكر را از عمق دل باور داشته باشند، چرا كه سرو كار آنها همواره با واژه هايي مانند آزادي و حقوق بشر است و در نتيجه، امر به معروف را مخالف با آزادي مي پندارند4.
لزوم نظارت، بازرسي و ارزيابي
نظارت و بازرسي از اركان اصلي مديريت است كه با گسترده شدن مديريت، اين امر اهميت بيشتري پيدا مي كند. چرا كه اگر ارزيابي وجود نداشته باشد، علاوه بر امكان انحراف در رسيدن به هدف، ممكن است حتي به نتيجه معكوس هم برسيم5.
ملاك اجتماعي بودن انسان
آيت الله نوري همداني:
اگر انسان مي خواهد كسي را بشناسد كه اجتماعي است يا نه، بايد ببيند نسبت به مسايلي كه در جامعه اتفاق مي افتد آگاه است يا خير؟
... نبايد به مسايل جهان اسلام به ويژه در كشورهاي فلسطين، افغانستان و... بي اعتنا باشيم6.
پرهيز رسانه ها از تهمت، غيبت و فحش
آيت الله مظاهري:
بسياري از رسانه هاي گروهي، روزنامه ها و سايت هاي اينترنتي، امروزه تبديل به تهمت نامه، غيبت نامه و فحش نامه شده اند. مطلبي منتشر مي كنند و خودشان هم مي دانند كه تهمت است، ولي منتظر مي مانند تا تكذيب شود. اما وقتي آبروي كسي رفت و شخصيت او در اذهان عمومي خدشه دار شد، تكذيب مطلب سودي به حال وي نمي بخشد و جبران آبروي رفته را نمي نمايد7.
دروغ و خيانت شاخص هاي جامعه غيراسلامي
آيت الله استادي:
علامت يك جامعه اسلامي اين است كه در آن دروغ و خيانت نباشد.
ولو بر هر جامعه اي اسم اسلام باشد ولي خيانت و دروغ در آن جامعه رواج داشته باشد آن جامعه اسلامي نيست. دروغ با ايمان نمي سازد و خيانت با دين سازگار نيست و علامت مسلمان بودن انسان راستگويي و امين بودن اوست.
... كسي كه كارمند دولت است بايد امانتدار باشد و خيانت نكند چرا كه خيانت با دين نمي سازد8.
پخته نشدن برخي افراد داغ انقلابي
حجت الاسلام قرائتي:
در انقلاب اسلامي ملت يكپارچه شدند. ناخالصي ها، ليبرال ها، منافقين، افرادي كه يك بويي از اسلام شنيده بودند، داغ شده بودند، اما پخته نشده بودند. فرق بين داغ و پخته چيست؟ هر داغي سرد مي شد، اما هيچ پخته اي خام نمي شود. افرادي بودند در انقلاب كه داغ شدند، اما پخته نشدند و مغزشان خام ماند. معلوم مي شود كه اينها هم ناخالص هستند. «و الله مخرج ما كنتم تكتمون» (بقره/72) قرآن مي گويد: ناخالصي هاي درون را ما لو داديم. و حمايت هاي غيبي مان را به مخلصين سرازير كرديم9.
ميل بيداري و عزم بازگشت به اسلام در نخبگان
استاد حسن رحيم پور ازغدي:
نخبگان جهان اسلام كم كم به اين نتيجه رسيده اند كه گويا در چند قرن اخير ما به تدريج، هم از عقلانيت اسلامي و هم از ارزش هاي اخلاقي اسلام، و هم از قوانين الهي با فهم اجتهادي فاصله گرفته ايم و دور شده ايم. اين احساس و خودآگاهي، تركيبي از دو حالت «شرمندگي» و «عزم بازگشت» است. يكي،«شرمندگي» در برابر عزتي كه خداوند به مومنين، وعده داده و امروز مسلمين، فاقد آنند در برابر سابقه فجر و عزت گذشته امت در صدر اسلام و دوم، تركيب اين شرمندگي با «ميل بيداري» و «عزم بازگشت به اسلام» است كه در صد سال گذشته، به تدريج در حلقه هاي خواص و سپس در چند دهه اخير به بركت انقلاب اسلامي به طرز بسيار انفجاري و عظيم در كل جهان اسلام، تعميم يافت و از حلقه خواص به متن جهان اسلامي توسعه پيدا كرد10.
1-خبرگزاري حوزه، 18 و 20/11/89 2-همان، 7/11/89
3-خبر آنلاين، 16/11/89 4-خبرگزاري فارس، 17/11/89
5-خبرگزاري حوزه، 12/11/89 6- همان، 7/11/89
7-خبر آنلاين، 3/11/89 8-خبرگزاري فارس، 16/11/89
9-سايت درسهايي از قرآن: 21/11/89 10-سايت نهاد رهبري در دانشگاه ها

 



علوم انساني غير بومي اصلي ترين مانع تحقق عدالت اسلامي

حجت الاسلام علي ميثمي تهراني
به نظر مي رسد دراين برهه تاريخي حركت عقلاني انقلاب اسلامي بر عموم متفكرين تيزبين روشن شده باشد كه علوم انساني موجود ريشه در ارزش هاي غربي داشته و بنابراين رابطه منطقي بين علوم انساني رايج درفضاي دانشگاهي ايران - درهمه حوزه هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي- و ارزش هاي ايماني پذيرفته شده از سوي توده هاي ميليوني مردم مسلمان ايران زمين قرار نيست. واضح است كه درچنين شرايطي تعارضات آشكاري بين باورهاي اجتماعي و نظريه هاي رايج درحوزه هاي مختلف علوم انساني بروز خواهد كرد. شدت اين تعارضات به حدي است كه شايد برخي افراد عالم در عرصه علوم اجتماعي را دچار نوعي تضاد شخصيتي نمايد.حتي ممكن است در صورت بي توجهي به اين تعارض امواج اجتماعي متناسب با هر جبهه سربه صخره جبهه مقابل كوبيده وحتي در بدترين شرايط و با كاتاليزور مكر دشمنان دركمين نشسته عظمت اسلام و انقلاب و ايران - در بلند مدت وحدت اجتماعي مردم عزيز اين مملكت - كه ارزشمندترين پـشتوانه استراتژيك نظام اسلامي است- دچار آسيب هاي خانه مان برانداز شود. به نظر مي رسد امروز نيز نشانه هايي از اين تعارض «ارزش هاي اسلامي» و «دانش هاي غيراسلامي» و حتي «ضد اسلامي» دربرابر چشمان حيرت زده برخي نخبگان جلوه گر باشد. جان كلام اينكه علت اصلي اين تعارض عدم توليد علوم انساني بومي برپايه ارزش هاي بومي است.
بديهي است درچنين شرايطي وقتي دولتمردي برمصدر امور اجرايي كلان كشور قرار مي گيرد سه راه در مقابل خود دارد:
راه اول اين كه تكيه به «راه طي شده» تمدن غرب كرده و گام در راه توسعه به سبك غربي و شرقي بگذارد. تكيه گاه عقلانيت كارشناسان چنين سيري خواه ناخواه به علوم انساني غربي- كه برخاسته از ارزشهاي همان هاست- خواهد بود. طبيعتاً درچنين حالتي باورهاي ايماني توده هاي مسلمان ايران نه تنها مورد بي اعتنايي قرار خواهد گرفت. بلكه حتي معارضه با آنها خدمت به ساختن ايران و سازندگي و درمسير توسعه سياسي و اقتصادي و فرهنگي حركت كردن ارزيابي خواهد شد. اين اتفاقي است كه نزديك به دو دهه دراين سرزمين درحال وقوع بود.
اكنون نيز اگر چه ضربات جدي از عكس العمل طبيعي مردم و رهبران بصير خورده است ولي همچنان تا حدود زيادي جايگاه عقلاني( البته با تعريف غربي ) خود را حفظ نموده است.
راه دوم نفي عقلانيت جاري در علوم انساني مبتني بر پيش فرض هاي الحادي و التقاطي و تكيه بر باورهاي ايماني مردم مسلمان است. رويكردي كه درچند سال اخير وجهه اصلي همت دولتمردان اين سرزمين شده است. درست مانند سالهاي اول انقلاب. ولي اين راه نيز يك اشكال اساسي دارد. آن اشكال مهم اين است كه اگرچه جهت گيري اصلي دولتي منطبق با جهت گيري صحيح مردم مومن وجهت حركت تاريخي تمدن ساز اين انقلاب دردنياي اسلامي شده است ولي از اين سوال بسيار اساسي غفلت شده كه اگر علوم انساني مبتني برعقلانيت و اعتقادات غيربومي مورد طرد و دفع واقع شوند. پس بايد انديشيد كه چه علمي مورد طلب است و چه نيازي به آن علم وجود دارد؟
روشن است كه دست برداشتن از علوم انساني موجود به اين راحتي نيست. علم ، قدرت است و پيشرفت بدون علم- خاصه علوم انساني- خيالي خام است. تكيه كردن به باورهاي ايماني كه جاري درعقلانيت بومي نشده باشد دولت خدمتگذار را در معرض تهمت پوپوليسم و غيركارشناسي و لحظه اي عمل كردن و بي برنامگي و روزمرگي قرار خواهد داد. تهمتي كه به نظرمي رسد اصلي ترين خنجر دشمنان مغرض و دوستان غافل عليه اين دولت مظلوم شده است. حال چه بايد كرد؟ و راه حل كجاست؟
به نظر مي رسد راه حل همين راه سوم است راهي كه رهبر انقلاب نيز درسالهاي اخير پيوسته برآن تاكيد دارند.
راه سوم اين است كه اگر چه تا اينجا مسير انقلاب درست پيموده شده، يعني هم درسالهاي ابتدايي كه بنا به ضرورت تكيه به مدلهاي غربي درمسير توسعه شد و هم درسالهاي اخير كه بي محابا تمام تمدن به بن بست رسيده غرب توسط ادبيات عزت مندانه انقلاب به چالش كشيده شده راه درست بوده ولي از اين به بعد اگر چه بايد از باورهاي اسلامي مردم قدرشناس ايران اسلامي تمام قد دفاع كرد و با بلندترين صدا شعارهاي عدالت خواهانه و آزادي طلبانه اين انقلاب را درعرصه جهاني فرياد كرد و تمامي كفر را به چالش كشيد درعرصه تفكر نيز بايد انقلابي عقلاني مبتني بر باورهاي بومي را آغاز نمود. زيرا امروز مشكل اصلي درمسير جريان شعارهاي اسلام و انقلاب نه افراد كه افكار كارشناسان مدهوش علوم انساني غرب است.
هم از اين روست كه مقام معظم رهبري نيز درگرد باد فتنه هاي آخر زمان عقبه استراتژيك جريان فتنه و عمق استكباري آنها را نشانه رفت وحكم به «جنگ نرم» با سلاح«صبر» و «بصيرت» عليه «علوم انساني غربي» نموده است. راه نجات همين جاست.
راه سوم توليد علوم انساني مناسب و متناسب با فرهنگ و اعتقادات نجات بخش اسلام است. به شرطي كه بدانيم و بفهيم كه مشكل اصلي درمسير اجراي عدالت نه كوتاهي دولتمردان و مسئولان زحمت كش كه نارسايي اين مدل هاي كارشناسي برآمده از علوم انساني مبتني بر ارزش هاي غير بومي است. ارزش هايي كه عدالت اسلامي در ميان آن ها هيچ جايگاه ندارد و اين مدلها هرگز براي جريان عقلاني عدالت اسلامي درساختارهاي اجتماعي تاسيس نشده اند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14