(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 5 اسفند 1389- شماره 19872

هديه پندآميز
رحمت و غضب پيامبر(ص)
هشدار نام ها
كم فروشي، عامل فساد و بي اعتمادي در جامعه
گفتاري پيرامون برخي آداب و شرايط استعاذه فقط به خدا پناه ببريم



هديه پندآميز

قال النبي(ص): ما اهدي المسلم لاخيه هديه افضل من كلمه حكمه تزيده هدي او ترده عن ردي.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: هيچ هديه اي كه مسلماني براي برادر ديني خود فرستد بهتر از كلمه پندآميز نيست كه باعث ازدياد هدايت او گردد و يا او را از هلاكت بازدارد.1

1-ارشاد القلوب ديلمي، ص 6

 



رحمت و غضب پيامبر(ص)

مردي خواست در حضور پيامبر گرامي(ص) حرف بزند، هيبت رسول اكرم(ص) او را گرفت، زبانش لكنت پيدا كرد. آن حضرت لبخندي به صورت او زد و او را بغل كرد و فرمود: از چه مي ترسي؟ من هم مثل شما هستم... و از خود شما هستم. حرف خود را بزن. آري؛ چون پيامبر اعظم(ص) مظهر رحمت خداست، با بندگان خدا نرم و لين است. ولي در عين حال خداوند متعال به همين پيامبر در سوره توبه آيه 73 دستور مي دهد:
«يا ايهاالنبي جاهد الكفار و المنافقين واغلظ عليهم...» اي پيامبر! تو وظيفه داري در مقابل كفار معاند بايستي و با آنان كه انگيزه و همشان تخريب اساس دين است، با خشونت و غلظت رفتار كني1.

1- صفير هدايت، انفال 10، آيت الله ضياءآبادي

 



هشدار نام ها

پرسش:
قرآن كريم در توصيف معاد و روز قيامت چه نام هايي را به كار برده است و باور به آنها چه تاثيراتي در زندگي فردي و اجتماعي دارد؟
پاسخ:
يكي از مباني اخلاق اسلامي در قرآن كريم، آيات مربوط به معاد مي باشد. قرآن به شكل هاي گوناگون اين موضوع را پايه و مبنايي براي انگيزه هاي اخلاقي انسان قرار داده است. به بيان ديگر خداي متعال با اين نام گذاري ها براي روز قيامت، درصدد بيان ضرورت اصلاح اعمال اخلاقي انسان ها و هشدار در مورد آن برآمده است. در واقع يكي از راهكارهاي قرآن در توجه دادن به «آخرت» نام گذاري هاي دقيق روز قيامت است. تمام اسامي قيامت، هشدار دهنده هستند. قرآن با اين نام گذاري ها، خصوصيات و ويژگي هاي آن روز بزرگ را در حد درك بشر بيان مي كند. در قرآن كريم بيش از نود اسم و صفت براي روز قيامت شمرده شده است، كه باور به آنها نقش تعيين كننده اي در سلوك اخلاقي و عارفانه انسان در ابعاد فردي و اجتماعي دارد.
عناوين روز قيامت را به هفت دسته مي توان تقسيم كرد.
1- نام هايي كه بيان كننده حالات روحي افرادند.
2- يادآوري كننده روز قيامت اند.
3- گوياي بي تاثير بودن عمل در آن هستند.
4- توضيح دهنده بعضي از عذاب هاي روز قيامتند.
5- روز آگاهي يافتن از نتايج اعمال انسان است.
6- بيانگر صفات روز قيامتند.
7- بيانگر بي فايده بودن كمك ديگران در آن روز است.
در اينجا به برخي از اهم اين اسامي و نام هاي انذاردهنده اشاره مي كنيم.
1- يوم القيمه (روز ايستادن)
لااقسم بيوم القيمه (قيامت -1) دو وجه براي اين نام گذاري ذكر شده است: يكي اينكه چون در اين روز انسان ها سر از قبر بيرون مي آورند و مي ايستند و دوم اينكه انسان ها در برابر ميزان عدل الهي مي ايستند.
2- يوم تبلي السرائر (روز آشكار شدن رازها)
يوم تبلي السرائر، فماله من قوه و لاناصر (طارق -01-9) روزي كه رازها از پرده بيرون افتد. آنگاه او را يارو ياوري نيست.
3- يوم الجمع (روز جمع شدن)
يوم يجمعكم ليوم الجمع (تغابن - 9) روزي كه براي روز محشرگردتان آورد...
4- يوم الفصل (روز جدا شدن)
ان يوم الفصل كان ميقاتا (نبأ - 71) بي گمان روز جدايي، هنگام معين است. روز قيامت از اين جهت كه مردم در آن روز براي حسابرسي اجتماع مي كنند.«يوم الجمع» گفته شده و از آن جهت كه بعد از جمع شدن، از يكديگر جدا مي شوند «يوم الفصل» خوانده شده است. هر دو تعبير «فصل» و «جمع» در يكي از آيات سوره مرسلات ذكر شده است.
«هذا يوم الفصل، جمعناكم والاولين (المرسلات - 83) اين روز جدايي است كه جمع كرديم شما و پيشينيان را. مقصود از جدا شدن در اين آيات، يا به اعتبار جدايي خوب از بد در اين روز است، يا به دليل جدايي منافق از مومن كه در دنيا قابل تميز از هم نشيند و...
5- يوم الخلود (روز جاودانه)
ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود (ق - 43) (گوييم) به سلامت (وامن و ايمان) وارد آن (بهشت) شويد. اين روز آغاز جاودانگي است. آري دايمي و جاويدان بودن روز قيامت در صورتي كه احتمال كيفر بدهيم، براي انسان ها مي تواند بسيار نگران كننده باشد.
6- يوم الحسره (روز حسرت خوردن)
و انذر هم يوم الحسره اذقضي الامر و هم في غفله و هم لايومنون. (مريم -93) و آنان را از روز حسرت بترسان كه امر (الهي) تحقق يابد و آنان غافل باشند و ايمان نياورند. در دنيا اگر سرمايه اي از بين برود، صاحب آن افسوس مي خورد، در حالي كه امكان جبرانش هست، ولي در روز قيامت انسان مي فهمد كه سرمايه ارزشمندي را از دست داده كه قابل برگشت و جبران نيست و حال آنكه به شدت به آن نيازمند است. از اين رو بر اين ضايعه، حسرتي دارد كه قابل توصيف نمي باشد. بر همين اساس روايتي داريم كه بعضي از دوزخيان به خدا اينگونه شكايت مي كنند كه ما عذاب تو را در جهنم ممكن است تحمل كنيم، ولي «آهي» كه اين دوزخي در كنار ما مي كشد به قدري جان سوز است كه طاقت ما را بريده است.
7- روز فرياد (يوم التناد)
و يا قوم اني اخاف عليكم يوم التناد (غافر -23) واي قوم من! من بر شما از روز فريادخواني بيمناكم
«ندا» به معناي صدا زدن از دور است. روز قيامت افراد فكر مي كنند كه با صدا زدن و فرياد كشيدن مي توانند ديگران را به كمك فراخوانند.
8- روز خسارت (يوم التغابن)
يوم يجمعكم ليوم الجمع ذلك يوم التغابن (تغابن - 9) روزي كه براي محشر گردتان آورده آن روز تغابن است...
تغابن به معناي خسارت و پشيماني است. انسان تا در صحنه قيامت حاضر نشود و فقر خود را نيابد نمي تواند واقعيت ضرر و خسراني راكه در دنيا مرتكب شده و سرمايه ارزشمندي را كه تباه كرد درك كند. در روز محشر است كه اين خسران و تباهي تجسم و عينيت يافته و انسان ها آن را فهم و درك مي كنند.
9- روز حساب (يوم الحساب)
ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب (ص - 62) بي گمان كساني كه از راه خدا گمراه مي شوند، عذاب سخت و سنگيني (در پيش) دارند، چرا كه روز حساب را فراموش كرده اند.
01- روز فقدان دوستي و معامله و شفاعت (يوم لابيع فيه ولاخله و لاشفاعه)
يا ايها الذين امنوا انفقوا مما رزقناكم من قبل ان ياتي يوم لابيع فيه و لاخله و لاشفاعه (بقره- 452).
اي مومنان! پيش از آنكه روزي فرا رسد كه در آن نه خريد و فروشي هست و نه دوستي و شفاعتي، از آنچه روزي تان كرده ايم، انفاق كنيد.
11-روز فرار خويشان از همديگر (يوم يفرالمرء من اخيه و...)
يوم يفرالمرء من اخيه، و امه و ابيه، و صاحبته و لكل امري منهم يومئذ شأن يغنيه (عبس- 37-43)
روزي كه انسان از برادرش بگريزد و از مادرش و پدرش و از همسرش و از پسرانش براي هر كسي از آنان در چنين روز، كاري باشد كه او را از همه باز دارد.

 



كم فروشي، عامل فساد و بي اعتمادي در جامعه

كريم حسن زاده
كم فروشي يكي از مصاديق بي عدالتي و ظلم است و از نظر اخلاقي، امري ناپسند و از نظر فقهي، گناه و از نظر حقوقي نيز جرم شمرده مي شود.
از آن جايي كه نظام هستي بر پايه عدالت بنياد گذاشته شده و دست يابي به اهداف آفرينش و فلسفه آفرينش انسان، تنها در هنگام قرار گرفتن انسان و جامعه در اين ساختار مستحكم، امكان پذير و شدني است، آموزه هاي قرآني به عنوان كتاب راهنماي بشر براي رسيدن به اين اهداف آفرينش بر آن است كه در اشكال گزاره هاي معرفتي و آموزه هاي دستوري اين شرايط عمومي را فراهم آورد. از اين رو بخشي از مباحث آن اختصاص به عدالت در حوزه هاي اقتصادي دارد.
نويسنده بر اين اساس، به سراغ آموزه هاي وحياني قرآن رفته است تا نگرش و تحليل قرآن را از اين مسئله اقتصادي و نقش و آثار مادي و معنوي و نيز دنيوي و اخروي كم فروشي را تبيين نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
كم فروشي، مخالفت با سنت الهي
نظام هستي، نظامي نيك و احسن است به گونه اي كه نمي توان بهتر از آن را در شرايط اين چنيني تصور كرد. اين نظام مبتني بر اصولي چند است كه از آن به سنت هاي الهي تعبير مي شود. سنت هاي الهي، همان قوانين تكويني است كه بر هستي و جامعه و تاريخ حكومت مي كند. مثلا آن چه در فيزيك از آن به قانون جاذبه ياد مي شود، در حقيقت يكي از سنت هاي الهي در ماده است. سنت ابتلاء و آزمون از سنت هايي است كه در جامعه و تاريخ جاري مي شود.
سنت عدالت، سنتي است كه نظام هستي بر پايه آن استوار يافته و همه هستي بي كوچك ترين تخطي از اين اصل در جريان است. عدالت، نظامي است كه هر چيزي را در جاي خود به درستي قرار داده و اجازه مي دهد تا در مسير كمالي شايسته و بايسته خود نيز به درستي حركت كند و به كمالات شايسته خويش برسد.
همه موجودات هستي در يك نظام جبري به اين سمت و در اين چارچوب حركت مي كنند. انسان و جنيان از موجوداتي هستند كه به سبب دارا بودن عنصر اراده، از حق اختيار و انتخاب بهره مند شده اند. اين عنصر وجودي موجب مي شود تا امكان تخطي براي آدمي به گونه اي فراهم آيد. از اين رو خداوند از صفات ذاتي آدمي، ظلوم بودن را ذكر كرده است؛ چرا كه اين انسان به طور طبيعي از عدالت خارج شده و به سمت دو سويه افراط و تفريط گرايش مي يابد. البته چون اين عنصر و اين گرايش ها، براي آدمي فوايد بسياري دارد، لذا در آدمي نهفته و سرشته شده است. با اين همه، مديريت و مهار عنصر اراده موجب مي شود تا آدمي بتواند در مسيري قرار گيرد كه خلافت مطلق و كامل را براي او فراهم مي آورد. از نظر قرآن همه انسان ها از خلافت عمومي برخوردارند ولي تحقق خلافت خاصه، نيازمند تحقق شرايطي است كه از طريق عبوديت به دست مي آيد.
عنصر اراده به بشر اين امكان را مي دهد تا راه خويش را برگزيند و مراتبي از خلافت را در خود تحقق دهد و آن را تجلي و مظهريت نمايد. اگر كسي بخواهد به خلافت خاصه دست يابد لازم است در مسير عدالت گام بردارد و حق همه قواي بدن و روان را چنان كه شايسته آن است، ادا نمايد. در اين صورت است كه حق را در خود تجلي مي بخشد و جلوه اي از مظاهر الهي مي شود.
خداوند از بشر خواسته تا با اراده و اختيار خويش، راه عدالت را در پيش گيرد تا به فلسفه آفرينش دست يابد. براين اساس خداوند در آيه 25 سوره حديد بر عدالت به عنوان فلسفه بعثت و ارسال رسل و انزال كتب تأكيد مي كند و از مردم مي خواهد تا در اين چارچوب ساختار دولت و جامعه را قرار دهند.
بخشي از ساختارهاي جامعه ارتباط تنگاتنگي با عدالت اقتصادي دارد. از اين رو قسمتي از آموزه هاي قرآني بر شيوه تحقق اين نوع عدالت توجه دارد؛ چرا كه هر گونه بي عدالتي در اين حوزه، آثار و تبعات خود را به حوزه هاي ديگر نيز گسترش مي دهد.
از آياتي چون 85 سوره اعراف و هود و 181 تا 183 سوره شعراء بر مي آيد كه كم فروشي به عنوان نوعي ظلم و بي عدالتي در عرصه اقتصادي مي تواند موجب فساد در جامعه شود و ديگر بخش هاي آن را متأثر سازد.
علامه طباطبايي در ذيل آيه85 سوره اعراف با اشاره به واژه بخس كه به معناي ناقص كردن چيزي به صورت ظالمانه است (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص110) مي نويسد: مقصود از فساد نكردن هر چند كه مطلق آن است؛ اما منظور خداوند در اين آيه، فسادي است كه موجب سلب امنيت در اموال واعراض و مانند آن شود. (الميزان، ج8، ص187)
وي در ذيل آيه85 سوره هود نيز مي نويسد: بعيد نيست كه از سياق آيه استفاده شود كه جمله لاتعثوا عطف تفسيري براي نهي قبلي يعني لاتبخسوا باشد و در نتيجه در اين آيه بر نهي از كم فروشي و نقصان در كيل و وزن به اين جهت كه ارتكاب اين ها موجب فساد در جامعه مي شود، تأكيد شده است. (الميزان، ج10، ص363)
بنابراين، از نظر قرآن، كم فروشي، به عنوان يك ظلم اقتصادي مي تواند آثار خود را در بخش هاي ديگر جامعه نيز به جا گذارد و موجب سلب امنيت جامعه شده و فساد و تباهي را در آن به دنبال داشته باشد.
در همين آيات بويژه آيات 85 سوره اعراف و هود، بر اين نكته تأكيد شده كه مهم ترين بخش در عدالت اقتصادي، عدالت در توزين است. به اين معنا كه اگر جامعه اي، عدالت مشهود و ملموسي را در توزين اشياء در پيش گيرد، گامي بلند در عدالت اقتصادي برداشته است؛ چرا كه عدالت در توزين و اجتناب از كم فروشي را زمينه ساز اصلاح جامعه برمي شمارد. بنابراين، از نظر قرآن، عدالت در هنگام خريد و فروش و پرهيز از كم فروشي، عين اصلاح فراگير در جامعه است؛ زيرا عمل كم فروشي و دادن جنس كم تر از ميزان واقعي آن به مشتري، تأثيرات مخربي در سلب اعتماد اجتماعي به جا مي گذارد. اين در حالي است كه اعتماد، سرمايه اساسي هر جامعه اي است. اگر جامعه اي بخواهد به رشد و شكوفايي و تمدن سازي برسد، نيازمند اعتماد همه گروه ها و افراد اجتماعي به يك ديگر است. در جامعه اي كه كاسب آن با ترازوي عدالت خويش، مقداري از جنس را كم مي گذارد و از آن مي دزد و به مشتري به عنوان ميزان درست و صحيح تحويل مي دهد، در چنين جامعه اي مهم ترين سرمايه اجتماعي يعني اعتماد از ميان خواهد رفت و سلب اعتماد اجتماعي به معناي فساد و فروپاشي جامعه از درون خواهد بود.
به هر حال، سنت الهي در آفرينش بر عدالت است و هر كسي از اين سنت پيروي نكند و برخلاف آن قرار گيرد، در حقيقت در دام ظلم و ستم افتاده است كه نتيجه آن چيزي جز فساد در جامعه نخواهد بود و تحقق فساد در جامعه به معناي حركت برخلاف فلسفه آفرينش و انسان، محكوم به شكست و نابودي است. از اين رو هر جامعه اي كه گرفتار اموري چون كم فروشي در حوزه اقتصادي مي شود، به سبب سلب اعتماد اجتماعي از آن، در مرحله فروپاشي و نيستي دروني قرار مي گيرد و از صفحه روزگار محو مي شود.
آثار و احكام كم فروشي
براي اين كه درك درستي از احكام سخت گيرانه قرآن درباره كم فروشي داشته باشيم، نيازمند آن هستيم كه درك درستي از آثار كم فروشي داشته باشيم. در حقيقت بيان فلسفه و علت احكام با بيان برخي از آثار آن مي تواند تبيين روشني از علت احكام و يا مجازات هاي دنيوي و اخروي آن ارائه دهد.
قرآن يكي از روش هايي را كه در بيان احكام در پيش گرفته، توجه دادن به علت يا حكمت حكم است. از اين رو در آيات قرآني يا روايي، بخشي از حكم، اختصاص به بيان آثار و يا علت ها و حكمت هاي آن دارد. كتاب قيم و ارزشمند علل الشرايع از شيخ صدوق نيز به همين منظور تدوين شده است تا انگيزه براي عمل به احكام در آدمي تقويت شود و گمان نبرد كه اين احكام تعبدي، بي علت و يا حكمت است. هر چند كه نمي توان به تمامي علل و يا حكمت هاي احكام شريعت اشاره كرد، ولي بخشي از آنها به شكل بيان آثار تبيين شده است.
خداوند در بيان حكم شديد و سخت گيرانه خود درباره كم فروشي كه آن را از محرمات الهي دانسته (انعام، آيات 151 و 152 و نيز هود، آيات 85 و 94 و اسراء، آيه 35 و آيات ديگر قرآن) به برخي از آثار اين رفتار ظلمانه اشاره مي كند تا اين گونه انسان را تشويق به ترك اين رفتار كند.
خداوند با اعلان حرام بودن كم فروشي در همه شرايع (اعراف، آيه 85 و نيز شعراء، آيات 176 تا 189) و تهديد كم فروشان به عذاب قيامت (هود، آيات 84 و 85) و نيز عذاب دنيوي (هود، آيات 84 تا 89) بر آن است تا مردم را از آن باز دارد تا دچار تبعات و آثار فسادانگيز آن نشوند و از هدف اصلي آفرينش اين گونه باز مانند و سرگرم دنيا و بازيچه هاي آن شوند.
خداوند در آيات 176 تا 189 سوره شعراء به انسان هشدار مي دهد يكي از عوامل گرفتاري انسان به عذاب استيصال و نابودي در دنيا، كم فروشي است؛ چنان كه اصحاب« ايكه» و مردم مدين از قوم شعيب(ع) اين گونه بودند و خود را به عذابي سخت گرفتار كردند و به صيحه آسماني هلاك شدند. (الميزان، ج10، ص362)
از نظر قرآن كم فروشي عمل ظالمانه اقتصادي است كه همه تار و پود جامعه را متاثر از فساد و تباهي مي كند و با سلب امنيت و اعتماد اجتماعي، جامعه را تا مرز سقوط و تباهي پيش مي برد و موجبات خشم و غضب الهي را فراهم مي آورد. از اين رو كم فروشي را كه در ظاهر عملي مجرمانه ساده و پيش پا افتاده است، به عنوان گناه كبيره معرفي كرده و وعده عذاب دوزخ در آخرت و استيصال در دنيا را مي دهد. (نساء، آيات 29 تا 31 و آيات پيش گفته)
اصولا گناهان كبيره، آن دسته از گناهاني است كه تاثيرات آن فراتر از حوزه شخصي است و جامعه را از خود متاثر مي سازد و زمينه گسترده اي را براي فساد و تباهي اجتماعي فراهم مي كند. از اين رو بر ارتكاب همه گناهان كبيره عذاب دوزخ وعده داده مي شود و در صورت گسترش و فراگيري آن، جامعه در همين دنيا به عذاب استيصال، گرفتار و نابود مي شود.
خداوند در آياتي از جمله آيات پيش گفته و آيه نخست سوره مطففين، كم فروشي را عامل گرفتاري در آتش دوزخ دانسته و كم فروشان را در دره اي از دوزخ به عذابي هلاك كننده و دردناك ترسيم مي كند (لسان العرب، ج15، ص422 ذيل واژه ويل)
همچنين هلاكت اقوامي چون قوم شعيب به سبب كم فروشي و گرفتاري به عذاب استيصال، براي تاكيد به جايگاه بلند عدالت اقتصادي در فروش به ميزان و پيمانه از ديدگاه قرآن است. اين كه كسي به نام عدالت، ريشه عدالت را بزند و يا به نام حقوق بشر، حقوق بشر را ريشه كن كند يا به عنوان پيمانه و ترازو، ريشه عدالت قسطي يا همان عدالت ملموس را بخشكاند، فريبي بزرگ است كه جز عذاب خوار كننده و هلاك كننده دنيا و عذاب آخرتي دوزخ و آتش آن نمي تواند، كيفر و مجازات چنين عملي باشد. (شعراء، آيات 181 تا 189 و نيز هود، آيات 84 تا 95)
البته خداوند به همين اندازه بسنده نكرده، بلكه افزون بر حرمت و گناه و عذاب هاي دنيوي و اخروي، نگاهي حقوقي نيز به مسئله كم فروشي داشته و هرگونه تصرف در اموال به دست آمده از راه كم فروشي را حرام دانسته است. (نساء، آيات 29 و 30)
امام باقر(ع) در حديثي، بخس و كم فروشي را از مصاديق باطل معرفي كرده و اجازه نمي دهد تا مالي كه از طريق كم فروشي به دست مي آيد مجاز به تصرف باشد. (مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 59 و نيز تفسير نور الثقلين، ج1، ص 472، حديث 198)
بر اين اساس، كم فروشي معامله باطل و غيرصحيح است و موجب انتقال مال از شخصي به شخص ديگر نمي شود و هرگونه تصرفات در اين مال، باطل و غيرمشروع خواهد بود.
اما علت اين كه خداوند چنين سخت گيري نسبت به كم فروشي و كم فروشان به عمل مي آورد، به خاطر خروج از عدالت عمومي است كه مبناي آفرينش است. افزون بر اين كه دست يابي انسان به فلسفه و هدف و حكمت آفرينش هستي و خود، تنها در سايه عدالت فراگير و عمومي و كلي خواهد بود. اما كم فروشي موجب مي شود تا اين عدالت فراهم نيايد و از ميان برود و هدف آفرينش نيز به تبع آن مورد غفلت قرار گيرد و ناديده گرفته شود.
خداوند در آيات 85 و 94 سوره هود، كم فروشي را مصداقي از ظلم و كم فروشان را در جرگه ظالمان قرار مي دهد و در همين آيات تبيين مي كند كه چگونه كم فروشي، فساد را در جامعه گسترش مي دهد و امنيت و اعتماد اجتماعي را از جامعه سلب مي كند.
از نظر قرآن، كم فروشي عامل مهمي در محروميت انسان از رحمت خداوندي مي شود. كسي كه بر خلاف اصل حاكم بر هستي يعني عدالت مي رود و با ميزان و ترازو به فريب ميزان و ترازو مي رود و با كم گذاري از جنس، ارزش و اعتبار عدالت و ميزان را زير سؤال مي برد، نمي تواند تحت رحمت خداوندي قرار گيرد، بلكه مستحق نفرين و لعن ابدي خداوند در دنيا و آخرت است. (هود، آيات 84 تا 95)
در همين آيات به خوبي روشن مي شود كه كم فروشي، خير و ارزش ها را از جامعه مي برد و جامعه را با ارزش ها دشمن مي كند. شما در نظر بگيريد كه كسي با حقوق بشر، تمام حقوق بشر را لگدمال كند و با شعار آزادي تمام آزادي هاي بشر را از ميان بردارد. وقتي كسي شعار آزادي و عدالت و حق و ميزان بدهد و بخواهد با ميزان، عليه ميزان و با عدالت به جنگ عدالت برود، موجبات تهي شدن ارزش ها از ارزش مي شود و مردم را نسبت به اين مسايل دشمن مي سازد و يك ارزش را با بازي خودش به ضدارزش تبديل مي كند. از اين رو خشم الهي را سبب مي شود؛ چرا كه خير و ارزش ها را از جامعه زدوده است.
اگر شخصي با نام بيداد، ظلم كند و يا با نام گناه مرتكب گناه شود، كم تر به جامعه آسيب مي رساند تا كسي كه ترازوي عدالت در دست داشته باشد و با ميزان به جنگ ميزان و پيمانه برود. چنين شخصي همه ارزش ها را سست و بي ارزش مي سازد و موجبات سلب امنيت روحي و رواني جامعه مي شود و از جامعه، اعتماد اجتماعي را سلب مي كند. درحالي كه اعتماد اجتماعي مهم ترين سرمايه يك جامعه است و هر كسي به سبب همين اعتماد است كه در جامعه به آرامش و امنيت كامل زندگي مي كند.
موانع كم فروشي
از اين جا معلوم مي شود كه چرا از نظر قرآن، مهم ترين عامل در عدالت از جمله عدالت در خريد و فروش و ايجاد امنيت و اعتماد عمومي، دين و ايمان است. خداوند در آياتي از جمله 1 تا 6 سوره مطففين اعتقاد به خدا را مهم ترين عامل در عدالت اقتصادي و مانع جدي در برابر كم فروشي معرفي مي كند و در آيات 85 و 86 سوره هود به ايمان به عنوان مهم ترين بازدارنده از كم فروشي انسان ها توجه مي دهد.
در حقيقت عناصر دين و دينداري (هود، آيه 87 و نيز مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 286) و نماز با اخلاص (مجمع البيان، همان، ص 284) و تقوا (شعراء، آيات 181 تا 184) مهم ترين عوامل بازدارنده از كم فروشي و گرايش به عدالت در همه حوزه ها از جمله اقتصادي است.
اگر جامعه اي بخواهد به سوي كم فروشي نرود و عدالت اقتصادي بلكه عدالت جامع را تجربه كند مي بايست بر اين عناصر بينشي و نگرشي تأكيد و توجه داشته باشد و با افزايش مأموران نظارتي نمي توان به اين مهم دست يافت؛ چرا كه انسان بايد وجداني به نام فطرت الهي بيدار، داشته باشد تا بتواند از درون، خود را نظارت و مديريت و مهار نمايد؛ زيرا اگر چنين پليس داخلي و پاسبان نفس نباشد نمي توان اميد داشت كه از كم فروشي رهايي يافت؛ چرا كه پس از رفتن مأموران بيروني، شخص دوباره به همان بي عدالتي و كم فروشي گرايش مي يابد و آن را مرتكب مي شود. از اين رو خداوند و پيامبران همواره بر مأموران دروني از بينش توحيدي و معاد و حسابرسي قيامت و نماز و تقوا توجه داده اند و آن را مهم ترين ابزارهاي مبارزه با بي عدالتي معرفي كرده اند.

 



گفتاري پيرامون برخي آداب و شرايط استعاذه فقط به خدا پناه ببريم

محمد مهدي رشادتي
در مقاله زير نويسنده با استناد به برخي آيات و روايات، به پاره اي از آداب استعاذه و مواردي كه انسان بايد از آن ها به خداوند پناه ببرد اشاره كرده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
طبع آدمي چنين است كه وقتي شري به او متوجه مي شود و جان او را تهديد مي كند و در خود نيروي دفع آن را نمي بيند به كسي پناهنده مي شود كه توان دفع آن را دارد، تا او وي را در دفع آن شر كفايت كند. (الميزان ج 20 ص 687)
در قرآن كريم حدود 16بار واژه پناهندگي از ريشه (عوذ) به كار رفته كه اغلب آن ها از ناحيه پيامبران الهي مطرح گرديده است. به طوري كه حضرت موسي(ع) سه بار- حضرت نوح(ع) يك بار- حضرت يوسف(ع) دوبار- حضرت مريم(س) يك بار- مادر مريم(س) يك بار و پيامبر بزرگوار اسلام بيش از همه به تعداد هشت بار به خداوند پناهنده مي شوند.
دقت در مفهوم پناهندگي و تاكيد فراوان آن از ناحيه قرآن و سخنان اهل بيت(ع) توجه ما را به دو نكته اساسي معطوف مي دارد.
نكته اول: مشكلات و خطراتي است كه انسان در مسير زندگي با آن ها مواجه است و پيوسته از سوي دشمنان مورد تهديد قرار مي گيرد.
هرچند ترسيم چهره كامل دشمنان و دشمني هاي آنان در اين مختصر نمي گنجد اما اجمالا بايد گفت كه علاوه بر ابليس و شياطين جني، آدمي از ناحيه هم نوعان گمراه خود از سويي و نيز از ناحيه نفس سركش و طغيان گر خويش از سوي ديگر در معرض هجوم واقع است.
نكته دوم: به همان ميزان كه دشمنان بيروني و دروني انسان خطرناك هستند، آدمي بي نهايت ضعيف و آسيب پذير به نظر مي رسد: خلق الانسان ضعيفا (نساء/ 28) دراين شرايط حساس بدون اينكه دچار غرور كاذب و خيال پردازي هاي واهي گرديم، بايد اعتراف كرد كه اعتماد و اتكاء به خود و ساير موجودات ضعيف كفايت نمي كند و لذا شايسته است براي جبران ناتواني خويش از يك طرف و در مقابله باانبوه دشمني ها از سوي ديگر به دستگيره محكم چنگ بيندازيم و به پناهگاه قابل اعتماد پناهنده شويم تا بدين وسيله ما را به سلامت به سرمنزل مقصود برساند.
انسان ها دراين گونه موارد به يكي از سه پناهگاه پناهنده مي شوند:
1- رب و پروردگاري كه مدبر و مربي اوست و در تمامي خواسته هايش به او رجوع مي كند.
2- شخص و يا چيزي كه داراي قدرت و سلطنت كافي است مانند پادشاهان و...
3- الهي كه معبود واقعي باشد. (الميزان- همان)
هنگامي كه پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) با همه عظمت و عصمت و پاكي به دستورالهي از شر مخلوقات به طور پيوسته و مكرر به خداوند متعال به عنوان (مالك- رب- اله) پناه مي برد بدون شك حساب ساير مردم روشن است. لذا خداي مهربان بهترين و مطمئن ترين پناهگاهي است كه انسان مي تواند در پناه او ايمن باشد. (سوره ناس)
از چه چيزي پناه ببريم؟
سؤال اساسي اين است كه از چه چيزي بايد به خدا پناه برد؟ در شيوه دشمن شناسي قرآن و چگونگي مواجهه پيامبران الهي با اين مسأله نكات ارزشمندي نهفته است. موسي(ع) از چهار چيز به خدا پناهنده مي شود: از انسان مغرور و متكبر، از انسان منكر قيامت و روز جزا (غافر/27)، از سنگسار شدن توسط دشمنان و به اصطلاح امروز از ترور جسماني (دخان/20) و از اينكه در شمار جاهلان و كم خردان قرار گيرد. (بقره/67).
حضرت نوح(ع) از اينكه مبادا در زمره درخواست كنندگان بي جا و بدون معرفت باشد به پروردگار خويش پناه مي جويد. (هود/47). حضرت مريم(س) دست به دامان خدا مي شود از اينكه مبادا اسير و گرفتار انسان بي تقوا و زشتكاري گردد. (مريم/18) مادر مريم(ع) پس از تولد فرزندش وي و ذريه او را از شر شيطان مطرود به پناه خدا درمي آورد.(آل عمران/36).
مهمتر از همه اينها پيامبر اسلام(ص) از شر وسوسه هاي شيطان و از ترس حضور شياطين در محضر مباركشان و نيز از مجادله كنندگان متكبر بي بصيرت و ناآگاه، از شر نيرنگ كنندگان در شب و تاريكي شب، حسودان و زنان گمراه و گمراه كننده، از شر مخلوقات، به معبود خويش پناه مي برد. (مؤمنون/ 97 و 98- اعراف/200- فصلت/36- نحل/98- غافر/56- سوره ناس و فلق) حضرت يوسف(ع) نيز از بيم غلطيدن در گناه و معصيت و دام زنان هوس ران به رحمت الهي پناه مي برد. (يوسف/23و 79)
چنانچه مباحث قرآني فوق را بخواهيم در موضوع پناهندگي دسته بندي و خلاصه كنيم، به نظر مي رسد بايسته است كه از گروه هاي زير دوري كرده و از احتمال آسيب آنان به خدا پناه برد.
يكم: انسان هايي كه از صفات زشت اخلاقي و عقيدتي زير برخوردار هستند اعم از اينكه آنها زن باشند يا مرد. تكبر، حسادت، جهل، جدال و بگو ومگوهاي بي حاصل، بي تقوايي، ادعاي بدون علم و دليل، انكاركنندگان قيامت و عالم آخرت.
دوم: زنان گمراه و گمراه كننده كه در قرآن نيرنگ و دشمني چنين زناني خطرناك و عظيم ترسيم شده است: ان كيد كن عظيم(يوسف/28)
سوم: وسوسه و تحريك از دو ناحيه نفس خود انسان كه در روايات از آن با عنوان سخت ترين دشمن ياد شده است. (بحار ج70 ص64) و علي(ع) فرموده اند: دشمني براي انسان بدتر از نفس او نمي باشد. (غرر الحكم ج2 ص500) و ديگري: ابليس و پيروان او كه از راه وسوسه و تحريك و دعوت و تشويق و زيبا جلوه دادن زشتي ها و... آدمي را از مسير حق خارج مي سازند اگرچه در قرآن توطئه و نيرنگ شيطان ضعيف توصيف شده است. ان كيدالشيطان كان ضعيفا (نساء/76)
چهارم: تاريكي شب، زيرا دشمن در تاريكي فعالتر عمل مي كند تا ديده نشود ضمن آنكه انسان در شب ناتوان تر است.
دشمني بدخواه تر نبود تو را از خويشتن
رهروا غافل مباش از ديو نفس راهزن
نفس شيطاني است از شيطان نيايد كار راست
اول اي جان پنجه ديو قوي درهم شكن
حكمتي آموز تا شيطان نگردد زورمند
فكرتي انديش تا دشمن نگردد پيل تن
استعاذه
استعاذه يا گفتن اعوذ بالله من الشيطان الرجيم قبل از قرائت حمد در نماز مستحب است. زيرا شيطان درپي فرصت است تا قلب مؤمن را از ياد خدا، و بدن او را از اطاعت و بندگي و زبان او را از ذكر خدا بازدارد و استعاذه (پناهندگي) واقعي به اين است كه آدمي با زبان، لفظ استعاذه (اعوذ بالله) را بگويد و با جوارح و اعضاء بدن از هر آنچه مورد علاقه شيطان است دوري گزيند و به آنچه موجب رضايت و خشنودي پروردگار مي شود رونمايد و با قلب به اين است كه انسان تمام همش را متوجه اشتغال به خدا و لذت مناجات با او گرداند. (اسرار الصلوه ص298)
از آداب و شرايط مهم پناهندگي به خداي بزرگ اخلاص، ايمان و توكل است تا از صرف لقلقه زبان بودن خارج شود. (آداب الصلوه ص122تا722).
از جمله عواملي كه مي تواند ما را در پناهندگي به خداي مهربان كمك شايان كند امور زير است كه از قول پيامبر گرامي(ص) نقل شده است: 1- مدارا با مردمان ناتوان و ضعيف 2-مهرباني و عطوفت با پدر و مادر 3-نيكي و احسان به افراد زيردست 4-علم مفيد و سودمند. (نهج الفصاحه ص 121)
شكرگزاري و سپاس از خداوند در برابر نعمت هاي بيكران او از جمله پناهندگي است. (الميزان ج 01 ص 853)
علي(ع) مي فرمايند: در تمام كارها خود را به خدا واگذار كه به پناهگاه مطمئن و نيرومندي رسيده اي. (نهج البلاغه نامه 13 ص 173)
در حديثي آمده كه در حضور پيامبر(ص) يكي نسبت به ديگري بدگوئي كرد. آتش غضب در دل او افروخته شد. پيامبر(ص) فرمود: من سخني مي دانم كه اگر مرد خشمگين آن را بگويد خشم اش فرو مي نشيند و آن جمله، گفتن: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم است. (يكصد موضوع اخلاقي ص 703)
نقل است كه شهيد شيخ فضل الله نوري در جواب سعدالدوله كه نصب پرچم سفارت هلند را بر فراز خانه ايشان جهت در امان ماندن شيخ از خطر پيشنهاد مي نمود، فرمودند: آقاي سعدالدوله! پرچم ما را بايد روي سفارت بيگانه بزنند چطور ممكن است صاحب شريعت به من كه يكي از مبلغين احكام آن هستم اجازه دهد پناهنده به خارج از شريعت آن شوم. مگر قرآن نخوانده اي كه مي فرمايد: «خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطي نداده است. (نساء/ 141) و يا اينكه: «يهود و نصاري را ولي (تكيه گاه و دوست) خود انتخاب نكنيد. (مائده/ 15). من راضي هستم كه صد مرتبه زنده شوم و مسلمانان و ايرانيان مرا قطعه قطعه كرده و بسوزانند ولي پناهنده به بيگانه نشده و خلاف امر اسلام عمل ننمايم. (هزار و يك حكايت قرآني ص 851)
هر چيزي جز خدا باطل است
شهيد مطهري نقل مي كنند: در ميان مسلماناني كه به حبشه مهاجرت كرده بودند شايعه شد كه همه قريش دست از كفر برداشته و اسلام اختيار كرده اند. گرچه اين خبر رسما تأييد نشده بود اما گروهي از مهاجرين از جمله عثمان بن مظعون صحابي معروف و مورد علاقه شديد پيامبر(ص) به سوي مكه رهسپار شدند. آنها در نزديكي مكه متوجه شدند كه قضيه دروغ بوده و قريش بر حجم آزار و شكنجه مسلمانان افزوده اند. مهاجرين ديدند كه نه راه پس دارند و نه راه پيش. عثمان به نظرش رسيد كه از عادت معمول عرب استفاده كند و خود را در جوار (پناهندگي) يكي از افراد با نفوذ قريش قرار دهد. براي عرب ننگ بود كه كسي پناه بخواهد- ولو دشمن- و او را پناه ندهد و يا پس از پناه دادن از او حمايت نكند. عثمان نيمه شب وارد مكه شد و يكسره به خانه وليدبن مغيره مخزومي رفت و در پناه او قرار گرفت. روز بعد وليد در مسجدالحرام در جمع مردم، پناهندگي عثمان را رسما اعلام كرد و از آن پس علي رغم اينكه ساير مسلمانان از طرف قريش دچار آزار و اذيت قرار داشتند، عثمان آزادانه در ميان افراد قريش به آسودگي زندگي مي كرد. و اين مسئله برايش سخت گران مي آمد تا اينكه نزد وليد رفت و ضمن تشكر از پناه دادن به او گفت: از امروز من از پناه تو خارج مي شوم و به ياران خود ملحق خواهم شد. بگذار هرچه سر آنها مي آيد بر سر من نيز بيايد. مي خواهم بعد از اين فقط در پناه خدا باشم. وليد نيز روز بعد در همان مسجدالحرام خروج عثمان را از پناه خود رسما اعلام كرد.
از قضا در آن روز لبيدبن ربيعه شاعر معروف عرب به مكه آمده بود به قصد اينكه شعر معروف خود را در محفل قريش بخواند. شعر او با اين مصراع آغاز مي گردد «الا كل شي ما خلا الله باطل» يعني هر چيزي جز خداوند باطل است. رسول اكرم درباره اين مصراع فرموده است. «راست ترين شعري است كه عرب سروده است.» لبيد در محفل قريش تا اين قسمت را خواند، عثمان كه در جلسه حضور داشت مهلت نداد تا مصراع دوم را بخواند بلافاصله به علامت تصديق گفت: احسنت راست گفتي.
اما وقتي شاعر مصراع دوم را چنين خواند: «و كل نعيم لا محاله زائل» يعني هر نعمتي ناگزير نابود شدني است، عثمان فرياد زد، اين را دروغ گفتي بلكه نعمت هاي اين جهان از بين مي رود اما نعمت هاي جهان آخرت همه پايدار و جاويد است.
تمام جمعيت به طرف عثمان خيره شدند هيچ كس چنين جسارت و شجاعتي را انتظار نداشت كه در مقابل چنان شاعري، عثمان كه اينك هيچ گونه تأمين جاني و مالي ندارد اين گونه اظهار عقيده كند. مردم از شاعر خواستند شعرش را دوباره تكرار كند، باز عثمان اعتراض خود را تكرار كرد كه اين قسمت از شعر، حرف باطل و دروغ است.
اين دفعه لبيد (شاعر) بيش از همه ناراحت شد. فرياد برآورد: اي مردم به خدا قسم سابقا مجالس شما اين طور نبود در ميان شما اين گونه افراد جسور و بي ادب نبودند. يكي از حضار براي دلجويي از لبيد گفت: از طرف او ناراحت نباش او و همفكرانش در اين شهر مردماني نابخرد و سفيه اند و از دين ما خارج شده اند.
عثمان جواب تندي به گوينده داد، او هم طاقت نياورد و سيلي محكمي به چهره عثمان نواخت كه يك چشمش كبود شد. از ميان آنان يك نفر چنين گفت: عثمان قدر ندانستي در پناه خوب آدمي بودي. اگر در پناه وليد بودي چشمت اين طوري نمي شد. عثمان گفت: پناه خدا مطمئن تر و محترمتر است از پناه غيرخدا. بدان كه چشم ديگرم نيز آرزومند است به افتخاري نايل شود كه اين چشمم نايل شده است. وليد جلو آمد و گفت: اي عثمان من حاضرم پناه خودم را تجديد كنم. عثمان گفت: اما من تصميم دارم جز جوار (پناه) خدا پناه احدي را نپذيرم.
(داستان راستان ج2 ص 403)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14