(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 8 اسفند 1389- شماره 19874

موسوي و هراس از قضاوت تاريخ
دغدغه هاي علي (ع) درسكوت و جنگ

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




موسوي و هراس از قضاوت تاريخ

حميدرضا اسماعيلي
البته موسوي از روش «برچسب زني» آن هم به صورت افراطي و بي ادبانه پيش از انتخابات به صورت رويكرد تبليغاتي خود بهره برده بود. اما سخن اينجاست كه اين بار اين روش نه در برابر نامزد انتخاباتي رقيب كه در برابر بسياري از مديران ارشد نظام اعم از رئيس جمهور، رئيس صدا و سيما، شوراي نگهبان، دستگاه قضايي، بسياري از نمايندگان مجلس و فرماندهان سپاه و بسيج به كار مي رفت. به تعبير ديگر اين بار كليت نظام و حتي رهبري بود كه به صورت تلويحي متهم به «صحنه آرايي خطرناك» در انتخابات مي شد. زيرا روشن بود كه رهبري چشمان بيدار كشور است كه اگر قرار باشد تقلبي صورت بگيرد، امكان ندارد بدون آگاهي و به دور از چشمان ايشان باشد.
به عبارت ديگر، موسوي پس از انتخابات نشان داد كه ادعاي وي به اعتقاد و پيروي از ولايت فقيه ادعايي رياكارانه و به منظور جلب آرا بوده است. او حتي در مسئله سازمان حج و زيارت، احمدي نژاد را به سرپيچي از ولايت فقيه متهم مي كرد و از اين جهت به او انتقاد داشت. موسوي در اين انتخابات، مسائل شخصي اش را بر مسائل و منافع ملي ترجيح داد و به گونه اي سخن گفت و عمل كرد كه گويي برخي به دليل مسائل شخصي و براي اينكه شخص او رأي نياورد دست به تقلب زده اند. در حالي كه جابه جايي قدرت در جناح هاي سياسي داخل كشور از پيش فرض هاي جمهوري اسلامي بود كه در انتخابات هاي گذشته نيز محقق شده بود و از اين جهت دليلي براي تقلب وجود نداشت.
اينكه موسوي پيش از انتخابات فكر شكست را نمي كرد و با انگيزه پيروزي در آن حضور يافته بود، شايد ادعاي نادرستي نباشد. او به هرطريق در بسياري از انتخابات كه پيروزي در آن ساده تر به نظر مي رسيد حضور نيافت و به دليل اطميناني كه به پيروزي خود داشت در دوره اي از انتخابات شركت يافت كه رئيس جمهور كنوني هم در آن حضور داشت. در چنين شرايطي از نگاه ناظران سياسي دستيابي به موفقيت سخت تر مي شد و آنان يكي از دلايل انصراف خاتمي از نامزدي اين دوره را همين مي دانند. موسوي كه به گفته خود به دليل «احساس خطر» سكوت بيست ساله خود را شكسته بود، اما فراتر از اين سخن، احساس مي كرد «منجي» است و تنها اوست كه مي تواند احمدي نژاد را شكست دهد و به پندار خويش كشور را از آن وضعيتي كه وي ترسيم مي كرد، رها سازد. اين «خودشيفتگي» افراطي كه با تكبر مزمني همراه بود مانع از آن مي شد كه وي به شكست بينديشد و شايد حادثه اي كه وي از آن به عنوان «بهت» ياد مي كند، ريشه در اين موضوع داشته باشد. اما با وجود اين، نبايد تصور كرد آن گونه كه برخي پيشتر گفتند وي توسط اعضاي ستادش ايزوله شده باشد و از تمام واقعيت هاي در حال جريان جامعه بي خبر بوده باشد. به هر حال در عصر ارتباطات فيلتر اخبار تنها تا اندازه اي ممكن است. به ويژه براي سياست مداري كه دست كم تجربه هشت سال نخست وزيري را در كارنامه خود دارد. موضوع اين نيست كه موسوي از واقعيت هاي موجود جامعه بي خبر بوده و نمي دانسته است كه در نظرسنجي هاي معتبر روزهاي منتهي به انتخابات، احمدي نژاد از او پيش تر است. موضوع اين است كه وي علاقه اي نداشت به شكست بينديشد.
او در اين انتخابات مهم ترين سرمايه اش را كه خاطرات تاريخي دوران نخست وزيري در طول هشت سال دفاع مقدس بود، با خود به همراه داشت. لذا اين شكست براي او تنها يك شكست انتخاباتي نبود. موسوي از داوري تاريخ درباره خود در هراس بود. با اين همه، دلايل رويكرد غيرقانوني موسوي در رفتارهاي پس از انتخابات و صدور بيانيه هاي تند و تحريك آميز را نبايد تنها به مسائل شخصي و فردي تقليل داد.
گذشته از مطالبي كه در نامه سرگشاده هاشمي رفسنجاني مبني بر پيش بيني تلويحي انتخابات و آشوب هاي پس از آن مورد بررسي قرار گرفت، اشارات و نشانه هاي ديگري در دست است كه سران جبهه دوم خرداد با پيش بيني شكست قريب الوقوع، براي هر دو حالت شكست يا پيروزي برنامه هاي جداگانه اي را در نظر گرفته بودند. توجه بيشتر به اين برنامه هاي جبهه دوم خرداد بيانگر آن است كه بيانيه هاي موسوي بيش از آن كه نوشته هايي فردي باشد، راهبرد جبهه اصلاحات و به ويژه تجديدنظرطلبان است كه براي پيشبرد برنامه هاي تبليغي خود به چنين نوشته هاي تحريك آميز و راديكالي نياز دارد.
بيانيه هاي موسوي بيش از آن كه به نوشته هاي يك نامزد انتخاباتي درون نظام شباهت داشته باشد به بيانيه هاي اپوزيسيون خارج از نظام نزديك بود. تلقي جبهه دوم خرداد اين بود كه با صدور بيانيه هاي تند كه طرفداران را دعوت به نافرماني مدني مي كرد، ولو آن كه برخلاف قواعد دمكراسي و رأي ملت باشد، مي توان به اهداف اصلي و پنهان شركت در انتخابات دست يافت. اما نبايد فراموش كرد كه راهبرد تجمعات غيرقانوني و بهره گيري از نافرماني مدني تنها منحصر به شكست در انتخابات نمي شد. بلكه پيروزي در انتخابات آغاز نافرماني مدني به منظور عملي ساختن نظريه «فشار از پايين و چانه زني از بالا» بود. تفاوت در شيوه اجراي آنها بود؛ به اين صورت كه در صورت شكست، حالت و شكلي «انفجاري» مي گرفت و در صورت پيروزي، حالتي «فرسايشي» پيدا مي كرد تا اهداف فراتر از توان قوه مجريه را از اين طريق و در موقع لزوم بر نظام جمهوري اسلامي تحميل كند. راهبرد جبهه اصلاحات اين بود كه اهداف غيرقانوني را از طريق تجمعات خياباني و نافرماني مدني محقق سازد.
ميرحسين موسوي در مصاحبه اي در روز 21 خرداد با مجله تايم به صراحت به اين سياست جبهه سياسي خود اقرار مي كند. در آغاز اين مصاحبه چنين آمده است: «در جايگاه رياست جمهوري، موسوي طبعاً كمابيش به اندازه رهبر معظم آيت الله علي خامنه اي قدرت نخواهد داشت. به خصوص در حوزه سياست خارجي و امنيت ملي. اما او مؤكداً ابراز داشت كه تجمعات خياباني چشمگير هفته هاي گذشته احتمالاً ماهيت ساختار قدرت را به نحوي بنيادين دگرگون خواهد ساخت و در واقع اين اتفاق با فشار بر رهبر نسبت به پذيرش افكار عمومي رخ خواهد داد. ما پرسيديم اگر انتخابات را ببازد، آن وقت چه مي شود، او پاسخ داد: تغيير از مدتي قبل آغاز شده است. تنها بخشي از آن به پيروزي در انتخابات مربوط مي شود و بخش هاي ديگر ادامه خواهند يافت و هيچ عقب گردي در كار نخواهد بود.»
در واقع بهره گيري از رويكرد راديكاليستي شبه انقلابي در انتخابات، سياستي بود كه تئوريسين هاي تجديدنظرطلب از سال ها قبل در دستور كار داشتند. اين سياست در انتخابات رياست جمهوري نهم به دلايل مختلف و از جمله انشقاقي كه در جبهه دوم خرداد وجود داشت در آن زمان عملي نشد و در انتخابات دهم رياست جمهوري با چهار سال وقفه، عملياتي شد. در بسط بيان پيشينه راهبرد ياد شده مي توان به سخنان سعيد حجاريان در سه روز پس از روشن شدن نتايج انتخابات مجلس هفتم اشاره كرد. وي در گفتگو با خبرگزاري ايلنا گفت: «در پروژه جديد، محوريت اصلاحات از حوزه قدرت به جامعه مدني انتقال خواهد يافت.» اين سخن بدان معنا بود كه در سال هاي گذشته اعضاي ارشد اين جبهه با حضور در قدرت و در راستاي «فتح سنگر به سنگر» از ارتباط با حاميان، سمپات هاي حزبي، دانشجويان، معلمان و كارمندان و كارگران در برهه هاي حساسي چون ردّ لايحه مطبوعات و تحصن نمايندگان مجلس ششم غافل شده اند و نتوانسته اند در بسيج توده ها عليه نظام به موفقيتي دست يابند.
پاورقي

 



دغدغه هاي علي (ع) درسكوت و جنگ

در همان دوران 25 ساله نيز كساني به اميرالمؤمنين(عليه السلام) پيشنهاد كردند كه براي گرفتن خلافت اقدام كن و ما هم به شما كمك مي كنيم. يكي از افرادي كه حضرت را براي گرفتن خلافت تشويق مي كرد، پدر معاويه، دشمن سرسخت اهل بيت(عليهم السلام) و اسلام، ابوسفيان بود! البته وي در اين كار در واقع سنگ خود را به سينه مي زد. او وقتي ديد كه مردم با ابوبكر بيعت كردند و خلافت از خاندان آنان خارج گرديد و چيزي نصيب آنها نشد، از اين راه وارد شد. هدف او اين بود كه با ايجاد اختلاف در جامعه اسلامي بتواند از آب گل آلود ماهي بگيرد و چيزي نصيب خاندان خودش شود. از اين رو فريب كارانه علي(عليه السلام) را تشويق مي كرد كه بيا و حق خودت را بگير؛ چون پيغمبر(صلي الله عليه وآله) شما را تعيين كرده، دستت را دراز كن تا من با شما بيعت كنم! البته در اين ميان برخي نيز حقيقتاً از سر خيرانديشي اين پيشنهاد را به آن حضرت مي دادند. آن طور كه نقل شده، عباس عموي پيغمبر(صلي الله عليه وآله) نيز همين پيشنهاد را به اميرالمؤمنين(عليه السلام) داد. جز اينها افرادي ديگر، مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار هم بودند كه با ابوبكر بيعت نكردند، اما هيچ گاه به اميرالمؤمنين(عليه السلام) پيشنهاد نكردند كه براي گرفتن حق خود در خلافت اقدام نمايد. آنان كه از ياران علي(عليه السلام) و مطيع آن حضرت بودند، هيچ گاه بدون اجازه اميرالمؤمنين(عليه السلام) اقدامي نمي كردند و مي دانستند كه هر چه مصلحت باشد، خود حضرت انجام مي دهد.
در هر حال، اميرالمؤمنين(عليه السلام) در برابر پيشنهاد اين افراد براي احقاق حق خود فرمود: ايّها النّاس شقّوا امواج الف تن ب سفن النّجاه ؛ امواج فتنه را با كشتي هاي نجات بشكافيد. اكنون امواج فتنه، جامعه اسلامي را تهديد مي كند، پس در مقابل اين امواج، كشتي نجات را راه بيندازيد و اين امواج را بشكنيد و فرو بنشانيد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي ديد كه افرادي قصد دارند در جامعه نوپاي اسلامي، در همين اولين روزهاي پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) ، آتش جنگ را برافروزند و بين مسلمانان ايجاد اختلاف كنند؛ و اين اختلاف، نتيجه اي جز از هم پاشيدن جامعه اسلامي نخواهد داشت. و عرّ جوا عن طريق المنافره ؛ راه نفرت انگيزي و ايجاد دشمني را رها كنيد. و ضعوا تيجان المفاخره ؛ اين تاج و افسرهايي كه به عنوان فخر بر سر خود مي گذاريد ـ كه ما از فلان طايفه هستيم يا فلان امتيازات را داريم ـ كنار بگذاريد و ببينيد مصلحت اسلام و مسلمين چه اقتضا مي كند. هذا ماء آج ن و لقمه يغصّ ب ها آك لها؛ اين مسأله خلافت، آب بد مزه و لقمه گلوگيري است كه بالاخره گلوي كساني را كه اين لقمه در دهانشان فرو رفته، خواهد گرفت. فا ن أقل يقولوا حرص علي الملك و ا ن أسكت يقولوا جزع م ن الموت ؛ اگر به مردم بگويم، خلافت حق من است، اينها را رها كرده و از من حمايت كنيد؛ خواهند گفت، اين حرف ها را براي دنيا و حكومت و سلطنت مي زند؛ و اگر سكوت كنم، افرادي مثل شمامي گويند كه از جانش مي ترسد! آيا به راستي فكر مي كنيد كه من از جانم مي ترسم؟! هيهات بعد اللّتيّا و الّت ي و اللّه لابن أب يطال ب آنس ب الموت م ن الطّ فل ب ثدي أمّ ه ؛1 بعد از اين كه من در زمان پيغمبر(صلي الله عليه وآله) اين همه جنگ و فداكاري كردم، اكنون به من مي گوييد، تو از جانت مي ترسي! به خدا قسم انس من به مرگ از انس طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است. من نه تنها از اين امر هيچ نگراني ندارم، بلكه با مرگ مأنوسم. من با مرگ زندگي مي كنم و هر لحظه انتظار شهادت را مي كشم؛ با اين همه شما مي گوييد كه من به سبب ترس از مرگ اقدام نمي كنم! هرگز اين گونه نيست. من براي رعايت مصالح اسلام و مسلمين است كه اقدام نمي كنم.
برخي ديگر نيز مي گفتند، معلوم مي شود حضرت علي(عليه السلام) نسبت به حق خودش يقين ندارد. ما مي دانيم كه او از جنگ نمي ترسد و انساني شجاع و بي پروا است؛ از اين رو اگر اقدام نمي كند، معلوم مي شود كه يقين ندارد خلافت حق او باشد و او است كه بايد خليفه پيغمبر(صلي الله عليه وآله) باشد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: ما شككت ف ي الحقّ مذ أر يته؛2 از آن هنگام كه حق به من نشان داده شده، لحظه اي در آن شك نكرده ام. تعبير حضرت در اين جا قابل دقت است. نمي فرمايد: «مذ عرفته...«؛ از آن هنگام كه حق را «شناختم» در آن شك نكردم، بلكه مي فرمايد: از آن هنگام كه حق به من نشان داده شد و آن را «ديدم» در آن شك نكردم. اين، اشاره به همان مقام نوراني اي است كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) دارد. در مباحث گذشته اشاره كرديم كه علي(عليه السلام) كسي بود كه فرشته وحي را مي ديد و صداي وحي را مي شنيد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) كسي بود كه فرمود: لوكش ف الغ طاء ما ازددت يقيناً؛3 من در هيچ چيز شكي ندارم و اگر پرده ها برداشته شود ذره اي بر يقين من افزوده نخواهد شد! از اين رو علي(عليه السلام) كسي نبود كه اگر در مورد گرفتن حق خلافت اقدامي نمي كرد، بتوان گفت به اين دليل است كه در حق ترديد دارد.
براي آن كه بهتر روشن شود كه چرا آن حضرت براي گرفتن حق خود اقدام نمي كرد و از چه چيز نگران بود، اميرالمؤمنين(عليه السلام) به داستان حضرت موسي(عليه السلام) اشاره مي كند. حضرت موسي(عليه السلام) بار اول هنگامي كه عصايش را انداخت و اژدها شد، چون هنوز چنين چيزي نديده بود، به طور طبيعي كمي ترسيد. خدا به او فرمود: اين چيست كه در دست داري؟ گفت: اين عصاي من است كه به آن تكيه مي كنم و با آن برگ درختان را براي گوسفندانم مي ريزم. خداوند فرمود: عصايت را بينداز. عصا را انداخت و ناگهان چوب تبديل به اژدها شد. چون اين صحنه براي حضرت موسي(عليه السلام) سابقه اي نداشت و كاملا غير منتظره بود، به طور طبيعي حضرت كمي وحشت كرد. قرآن از اين حالت اين گونه تعبير مي كند:
فلمّا رآها تهتزّ كأنّها جانّ ولّي مدب راً و لم يعقّ ب؛4 پس چون ديد آن مثل ماري مي جنبد، پشت كرد و برنگشت.
حضرت موسي(عليه السلام) با ديدن آن اژدها پا به فرار گذاشت؛ اما از جانب خداي متعال خطاب آمد كه:
أقب ل و لا تخف نّك م ن الآم ن ين؛5 پيش آي و مترس كه تو در اماني.
اما غير از اين، در صحنه رويارويي حضرت موسي(عليه السلام) با ساحران نيز قرآن مي فرمايد حضرت موسي(عليه السلام) دچار وحشت شد. ساحراني كه به دعوت فرعون آمده بودند آن چنان سحري ارائه دادند كه قرآن درباره آن، تعبير «سحر عظيم» را به كار برده است: و جاؤ ب س حر عظ يم.6 در فضايي باز ريسمان ها و چوب هايي را كه درست كرده بودند به زمين انداختند و با سحري كه انجام دادند به صورت مار و اژدها ظاهر شد و مردمي كه در آن جا بودند همه فكر كردند كه آن مار و افعي ها الآن حمله مي كنند و آنها را خواهند بلعيد. صحنه اي بسيار وحشتناك بود. در اين صحنه هم قرآن مي فرمايد حضرت موسي(عليه السلام) ترسيد: فأوجس ف ي نفس ه خ يفه ً موسي؛7 پس موسي بيمي در خود احساس كرد. اما اين «أوجس ف ي نفس ه خ يفه ً» غير از آن ترس در بار اول است. بار اول چون سابقه نداشت، طبيعي بود كه بترسد. چوبي بود كه به يك باره تبديل به اژدها شد، و به صورت طبيعي باعث ترسيدن انسان مي شود. اين ترسيدن، به اصطلاح، عملي انعكاسي و رفلكسي بود. اما در صحنه دوم، حضرت موسي سابقه عصاي خود را داشت و مي دانست كه تبديل به اژدها مي شود و هم چنين مي دانست كه آنچه ساحران انجام داده اند سحر است؛ اما در عين حال قرآن مي فرمايد: فأوجس ف ي نفس ه خ يفه ً موسي. سؤال اين است كه اين جا چرا بار ديگر حضرت موسي(عليه السلام) ترسيد؟ اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين جا در پاسخ اين سؤال مي فرمايد: لم يوج س موسي(عليه السلام) خ يفه ً علي نفس ه أشفق م ن غلبه الجهّال و د ول الضّلال ؛8اين جا موسي(عليه السلام) از جانش نترسيد، بلكه ترس او از اين بود كه اين سحر عظيمي كه ساحران ارائه داده اند مردم را گمراه كند و مانع هدايت آنها گردد. در فضايي باز و گسترده، در حالي كه مردم در يك روز عيد براي شادي جمع شده بودند، يك باره ديدند اين همه مار و اژدها از اطراف حركت مي كنند. صحنه اي بسيار عجيب و تأثير گذار بود. موسي(عليه السلام) ترسيد كه مردم به محض ديدن اين صحنه فرار كرده و اصلا منتظر نشوند كه ببينند چه كسي حق و چه كسي باطل است. لم يوج س موسي(عليه السلام) خ يفه ً علي نفس ه أشفق م ن غلبه الجهّال و د ول الضّلال ؛ ترسيد كه مبادا آن جاهلان پيروز شده و گمراهي رواج پيدا كند و ديگر نوبت به اين نرسد كه حضرت اثبات كند كه اينها سحر بود، اما كار من معجزه است و من حق هستم. اين جا بود كه خطاب شد نترس! تو هم سريع عصا را بينداز كه همه اينها را خواهد بلعيد.
هدايت مردم و حفظ مصالح دين، دغدغه علي(عليه السلام) در سكوت و جنگ
منظور حضرت علي(عليه السلام) از نقل اين جمله، اشاره به اين مطلب است كه من نيز در قضيه خلافت از جانم نترسيدم. وقتي ديدم خلافت به دست كسان ديگري افتاده، از ترس جانم نبود كه اقدام جدي نكردم و شمشير نكشيدم، بلكه از گمراهي مردم ترسيدم. خوفم از اين بود كه بگويند، معلوم مي شود حقي در كار نيست و هر كدام از اينها فقط به دنبال ملك و سلطنت خودشان هستند. از اين ترسيدم كه مردم تصور كنند جنگ فقط جنگ قدرت است و حقيقتي در كار نيست؛ اگر اينها به جان هم افتاده اند، براي اين است كه هر كدام مي خواهد خود رئيس بشود. از ترس اين كه مبادا اين مسأله باعث گمراهي مردم شود و دين حقيقت خودش را از دست بدهد، من سكوت كردم و كوتاه آمدم؛ نه اين كه از ترس جانم سكوت كرده باشم.
آن حضرت در جايي ديگر درباره همين مسأله مي فرمايد: أمّا قولكم أ كلّ ذل ك كراه يّه الموت فواللّه ما أبال ي دخلت لي الموت أو خرج الموت ليّ؛ مي گوييد، آيا اين همه كنار كشيدن و مماشات و خودداري كردن از جنگ و گرفتن حق، به اين دليل است كه از مرگ كراهت دارد و مي ترسد كه كشته شود؟ به خدا قسم، علي(عليه السلام) باك ندارد كه او به طرف مرگ برود و يا مرگ به سراغ علي(عليه السلام) بيايد! براي من فرقي نمي كند كه من سراغ مرگ بروم و مرگ را در آغوش بگيرم، يا مرگ به سراغ من بيايد. آن گاه آيا چنين كسي از ترس مرگ از انجام وظيفه اش خودداري مي كند؟! حرف ديگري نيز داشتيد: و امّا قولكم شكّاً في اهل الشّام ؛ مي گوييد، مگر در نبرد با مردم شام و معاويه ترديد داري؟ زودتر لشكركشي كن، به شام و صفين برو و كار معاويه را تمام كن. حضرت در پاسخ مي فرمايد، اگر من در اين كار تأني دارم و زود اقدام نمي كنم و به مكاتبه و بحث مي پردازم، بدان سبب نيست كه در جنگ با آنها شك دارم. درست است كه من حق دارم با كساني كه بر حكومت اسلامي خروج كرده اند وارد نبرد شوم و آنها را از ميان بردارم؛ اما من مي خواهم تا آن جا كه ممكن است، افراد ـ گرچه يك نفر باشد ـ هدايت شوند. مايلم فرصت بدهم، تا كساني كه امر برايشان مشتبه شده، آگاه شوند و از روي بصيرت اقدام كنند. شايد در بين اينها كساني باشند كه هنوز حق را درست نشناخته و حجت بر ايشان تمام نشده است. سعي من بر اين است كه مردم را هدايت كنم؛ وقتي مطمئن شدم قابل هدايت نيستند، آن گاه به جنگ اقدام مي كنم. و أمّا قولكم شكّاً ف ي أهل الشّام فواللّه ما دفعت الحرب يوماً لّا و أنا أطمع أن تلحق ب ي طائ فه فتهتد ي ب ي و تعشو لي ضوئ ي؛ هر روزي كه جنگ را تأخير انداختم، هيچ دليلي نداشت جز اين كه اميد داشتم كساني هدايت شوند و از تاريكي ها به سوي نور حركت كنند. اينان در شب تاريك گير كرده اند و گمراه هستند؛ اميد من اين است كه بتوانند در اين تاريكي شب، نور حق را بشناسند و به طرف من بيايند. و ذل ك أحبّ ليّ م ن أن أقتلها علي ضلال ها و ن كانت تبوء ب اثام ها؛9 براي من بسيار مطلوب تر است كه يكي از آنها هدايت شود، تا اين كه در همان حال گمراهي او را به قتل برسانم؛ هرچند بار اينان از گناه سنگين است و استحقاق كشته شدن را هم دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 5.
2. همان، خطبه 4.
3. بحارالانوار، ج 40، باب 93، روايت 54.
4. قصص (28)، 31.
5. همان.
6. اعراف (7)، 116.
7. طه (20)، 67.
8. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 4.
9. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 54.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14