(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 8 اسفند 1389- شماره 19874

شاخص هاي كمال
بهشت و جهنم برزخي
خوف و رجا
تپش قلم
به انگيزه روزامور تربيتي وتربيت اسلامي
تقوا، زيربناي تربيت
ديدگاه
مشكل مطلق انگاري الگوها



شاخص هاي كمال

قال الصادق(ع): ثلاث خصال من رزقها كان كاملا: العقل، و الجمال، والفصاحه
امام صادق(ع) فرمود: سه خصلت است كه به هر كس روزي شود، كامل است: خرد، زيبايي و شيوايي(در سخن گفتن)1
1-تحف العقول، ص 320

 



بهشت و جهنم برزخي

روزي جبرئيل به رسول خدا(ص) عرض كرد: آيا مي خواهي چگونگي قيامت را ببيني؟ فرمود: بلي
جبرئيل، حضرت را به قبرستان بقيع آورد و پا را به قبري زد و گفت: به اذن پروردگار برخيز. شخص نوراني، خوش و خرم سر از قبر بيرون آورد و گفت: «الحمدلله الذي صدقنا وعده» جبرئيل پا را به قبر ديگري زد و امر كرد: به اذن خدا برخيز. شخص بدهيكلي با منظره وحشتناكي بيرون آمد و گفت: «واحسرتا» جبرئيل عرض كرد: مومنان و كافران اين طور سر از قبر بيرون مي آورند. در روايات وارد شده كه مومنان در برزخ از پروردگار عالم مي خواهند كه قيامت زودتر برپا شود؛ چون نمونه لذت را چشيده، پي اصلش مي گردند. از آن طرف كافران و فاسقان مي گويند: خدايا! ما را همين جا نگهدار، چون نمونه كمي از عذاب را چشيده ايم.(1)

1-عبدالحسين دستغيب، معاد، ص 95

 



خوف و رجا

پرسش:
نقش خوف و رجا و ميزان هريك را در سير حركت تكاملي انسان توضيح دهيد؟
پاسخ:
تعاليم قرآن و اخلاق اسلامي، انسان را در چارچوبي قرار مي دهد كه بين خوف و رجا باشد، و كفه هريك بر ديگري سنگيني نكند و همواره توازن ميان آنها برقرار باشد.
مفهوم خوف و رجا
دركتاب مفردات راغب صفحه 303 درباره مفهوم خوف و رجا آمده است: «انتظار ناراحتي از يك نشانه را، ظني باشد يا يقيني، خوف مي گويند، كمااينكه «رجاء» انتظار چيز محبوبي است از علامتي ظني يا معلوم. ضد خوف امن است كه هم در امور دنيوي به كار مي رود و هم درمسائل آخرتي.»
خوف و رجا در آموزه هاي اخلاقي به اين شكل مطرح شده است؛ «رجا و خوف دوبالي هستند كه به وسيله آن دو، مقربون، خود را به هر مقام محمود كه طالب هستند مي رسانند. كسي كه خود را مجهز به اين دو ابزار (بيم و اميد) مي كند درمسير سالكان از هر عقبه سخت درآخرت مي تواند خود را عبور دهد. (الموسوعه الذهبيه للعلوم الاسلاميه، ج16، ص482). لازم به ذكر است كه خوف در قرآن به معناي جبن نيست، ترس ناشي از جبن مذموم است، زيرا در اين صورت از خود دفاع نمي كند، اما انسان اخلاقي مي كوشد خود را از خوف به امن برساند.
جايگاه خوف درقرآن
خوف و مشتقات آن در قرآن، نزديك به 150 بار تكرار شده است. در 19 آيه متعلق خوف «الله» يا «مقام رب» ذكرشده و تقريبا به همين تعداد آيه متعلق آن عذاب قيامت آمده است. همچنين خوف در آيات ديگر، در زمينه هاي مختلف به كار گرفته شده است. اينك براي هريك از اين موارد كاربرد خوف، يك آيه را ذكر مي كنيم:
«و اما هركس از ايستادن (در موضع حساب و حشر) در پيشگاه پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته باشد، بي گمان بهشت جايگاه اوست.» (نازعات-40)
«من دست درازكننده به سوي تو نخواهم بود كه بكشمت، چرا كه من از خداوند، پروردگار جهانيان مي ترسم.» (مائده-28)
«در اين، براي كسي كه از عذاب آخرت مي ترسد، عبرتي است.» (هود- 103)
«اي موسي! نترس كه پيامبران در پيشگاه من نمي-ترسند.
(نمل-10) با توجه به اين آيات ترس از «مقام رب» و «عذاب آخرت» و مانند اين دو مثبت و تمجيد شده است و در تربيت و اصلاح نفس انسان تاثير زيادي دارد. دراين گونه موارد نترسيدن ضدارزش است. اما خوف در آياتي مثل آيه اخير مردود شمرده مي شود، زيرا نبايد در برابر منحرفان و طاغوتيان ترسيد.
ادامه دارد

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& وقتي خداوند سبحان آسمان را براي خنده جوانه اي مي گرياند، چرا دل بنده اش سرشار از اميد به عفو او نباشد
¤¤¤
& «آدم معتدل» موجودي خوشبخت براي زندگي ابدي در همه فصول تاريخ آفرينش است!
¤¤¤
& دانا كسي است كه هم توان فرار از دست كوچكها را دارد و هم قدرت نيفتادن در پاي بزرگان را كسب كرده است!
¤¤¤
& «اهالي سحر» در اول صف جلوس بر «مقعد صدق عند مليك مقتدر» ايستاده اند و «روح» و «ريحان» را شيفته خود ساخته اند!
¤¤¤
& آن كس كه مي گريد يك درد دارد و آن كس كه انسانهاي خندان را مي گرياند، هزار و يك درد!
¤¤¤
& تار دل، مي نوازد و مي شكند و مي شكند و مي نوازد!
¤¤¤
& وقتي «سوز دل» جهان را سوزانده است چه كسي مي تواند پس از سوزاندن آن، سالم بماند؟!
¤¤¤
& عارف آن است كه: جان از قدح جام كشد!
¤¤¤
& وقتي بيماري را نالان مي بينم، از انديشه «بيماري روح» بيصداي خويش، نالان مي شوم!
¤¤¤
& اگر انسان دنياپرست حق پرست شود، «دنيا» يكي از ميلياردها بهره اي است كه او از زندگي مي برد!
¤¤¤
& بعضي ها در طلب دنيا آن قدر حريص و جدي اند كه آدم باور مي كند آنها به راستي آخرت را به شوخي گرفته اند!

 



به انگيزه روزامور تربيتي وتربيت اسلامي
تقوا، زيربناي تربيت

هدايت قافله بشريت بر پايه » تعليم » و » تربيت » انبياي الهي صورت پذيرفت تا تعالي معنوي و مادي انسان با محوريت مكاتب الهي سامان پذيرد . لذا تربيت جامعه بشري بر اساس معارف نوراني الهي ، ره آورد متكامل مكتب اسلام خواهد بود .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران ، اين باور وحياني امام راحل (ره) و ياران ممتاز ايشان همچون شهيدان رجائي و باهنر را بر آن داشت تا در راستاي انقلاب فرهنگي به تأسيس نهاد مقدّس « امور تربيتي » در مراكز آموزشي اهتمام ورزيده شود .
در روز هشتم اسفند كه مزين به عنوان » امور تربيتي و تربيت اسلامي » است ، به مرور تحليل معرفت شناسانه و كاوش عالمانه حكيم متأله « حضرت آيت الله جوادي آملي ( مدظلّه العالي) » در بررسي تربيت صحيح بر پايه همت هاي والاي معنوي مي پردازيم .باهم آن را از نظر مي گذرانيم.
دين،ما را به همت والا تشويق مي كند. نه تنها به ما مي گويد خود اهل سعادت و بهشت باش، بلكه امامت بهشتي ها را هم به ما واگذار كرده است. به ما فرمود: شما مي توانيد رهبر بهشتي ها بشويد. انسان چون خليفه خداي سبحان است، اين ظرفيت را دارد.
برخي آثار علم لدني
گاهي علم را بر اساس مبادي، مباني، موضوع، محمول و مسأله تقسيم مي كنند؛ مي گويند: علوم طبيعي، علوم تجربي، علوم رياضي، فلسفي، كلامي و مانند آن؛ كه همه اينها محترم است و مبادي خاص خودش را دارد. گاهي علوم را به لحاظ معلّم تقسيم مي كنند كه انسان اين علم را پيش كي بخواند. تقسيم علم به لحاظ معلّم همان است كه مي گويند: فلان علم، علم لدني است. ( لدن ) يعني نزد؛ اگر كسي يك دانشي را نزد خدا فرا گرفت، علم او لدني است.
قهرا آن مطالب را با علم حضوري ياد مي گيرد، نه علم حصولي؛ از راه موضوع و محمول و تصوّر و تصديق نيست؛ اينها صور ذهني است. خود معلوم را مي بيند و علم او چون علم شهودي است، صورت معلوم پيش او حاضر نمي شود كه بشود موضوع و محمول و نسبت و تصوّر و تصديق. بلكه خود معلوم را مي بيند و با خود معلوم، رابطه عيني بر قرار مي كند. اوّلين اثر علم لدني آن است كه معلوم پيش اوست؛ نه صورت ومفهومي از معلوم. آثار فراوان ديگري را هم به همراه دارد كه سهو و ن سيان و جهل و خطا درآن نيست؛ هميشه مصيب واقع است و هميشه هم برابر علمش عمل مي كند و مانند آن؛ چنين علمي مي شود » علم لدني ».
راههاي كسب علم لدني
اين علم دو تا راه كسب دارد و اين دو تا راه هم به نحو منفصله مان عه الخلوّ است كه اجتماع را شايد. يا انسان آن مقداركوشش بكند كه خودش مهمان خداي سبحان بشود، برود كلاس درس الهي، ع ند مليك مقتد ر (1) بشود، اوج بگيرد. اين همان است كه مي گويند: نماز معراج مومن است (2). اگر كسي اهل اوج و عروج بود، اين بالا رفت؛ نظير دنا فتدلّي(3) كه نصيب انبياي الهي (عليهم السّلام) مي شود، مرحله ضعيف و نازلش نصيب شاگردان آنها هم خواهد شد، چون صلاه معراج مومن است و اگر آن حال نصيب كسي نشد؛ لاأقل از غرور، از تكبّر، از منيّت پياده شود، پابرهنه شود؛ انسان پياده، انسان پابرهنه، انسان متواضع، انسان فروتن و نه فرومايه؛ چنين انساني دل شكسته است و اگر دل شكسته شد؛ گرچه مهمان خدا نمي شود، چون عروجي ندارد؛ ولي ميزبان خدا مي شود. خداي سبحان كنار دلهاي شكسته است:انا ع ند المنكس ره قلوبهم (4). اگر دل بشكند، انسان احساس اضطرار مي كند و هيچ پناهگاهي ندارد؛ آنگاه مي فهمد يك مبدأ است كه تمام مشكلات به دست او حل مي شود. اينكه مي بينيد انسان وامانده اميدوار است، نشانه توحيد اوست. كسي كه در اقيانوس دارد غرق مي شود، نه نجات غريقي هست، نه كسي از او خبر دارد تا او را دريابد؛ او در آن حال نا اميد نيست. يعني به جائي تكيه مي كند كه اين اقيانوس قهّار را مي تواند مهار كند و آن همان خداست. خدا انكار پذير نيست؛ نه مجهول كسي است، نه مورد انكار كسي است.
آشنا بودن خدا براي هر انسان خدا نشناس
اين حديث نوراني را مرحوم كليني (رض) از معصوم (ع) نقل مي كند كه خداوند معروف ع ند كلّ جاه ل(5)، خدا پيش هر خدا نشناسي شناخته است؛ منتها آن بيچاره نمي داند به دنبال چه مي گردد. خدا نه قابل نفي اسث، نه قابل انكار است، نه قابل شك است؛ چون حقيقت،اشكال پذير نيست. اگر كسي دلش شكست و پياده شد و مغرور نبود؛ نه غرور جواني، نه غرور مال، نه غرور جمال، نه غرور جاه و جلال؛ چيزي او را نگرفت كه او را فرومايه كند، بلكه او فروتن شد؛ يقينا مهماندار خداي سبحان است: انا ع ند المنكس ره قلوبهم. در آن حال هر چه ياد گرفت، آن ياد گرفتنش علم لدني است؛ يعني اين مطلب را نزد خداي سبحان ياد گرفت.
يك وقت است مي گويند علم طبيعي، علم تجربي، علم فلسفي، علم كلامي، علم عرفاني و مانند آن. كه اينها تقسيم علوم روي مبادي و مباني و مسائل است كه اشاره شد. امّا وقتي گفتند علم لدني، يعني هر كدام از اين رشته ها را انسان از لدن، از نزد خدا ياد بگيرد؛ ديگر مي شود علم لدني، اين راه براي آدم هست و لو انسان يك مسأله را هم ياد بگيرد، اين يك مسأله، حافظ اوست و ارزش اين را دارد كه انسان مدّتها تلاش كند كه يا مهمان خداي سبحان بشود، يا مهماندار.
تقوا،حركت دربيابان پرتيغ
آنچه در طليعه اين سخن به عرضتان رسيد كه قرآن به ما پر و بال مي دهد، به ما همّت بلند مي دهد، همين است. اگر در تعبيرات ديني آمده است كه نماز معراج مومن است، در قرآن كريم به ما دستور دادند كه: ازخداي سبحان بخواهيد كه شما را رهبر مردان و زنان پرهيزگار كند. متّقي بودن كه خيلي سخت است، اوائل راه است، نه اواخر راه ! تقوا كار آساني نيست.
تقوا را گفتند مثل آن است كه انسان در بيابان پر تيغ طوري راه برود كه تيغي به پايش نرسد. اين همه مفاسدي كه در جامعه هست، اگر انسان چشمش را پاك كند، گوشش را پاك كند، دست و پايش را پاك كند، راه كسي را نبندد، بيراهه نرود. بالأخره اين چند سال را تحمّل بكند، تا ابد راحت خواهدبود. يك مسافري كه ابد را در پيش دارد، تحمّل چند سال خيلي سخت نيست. البته اين سختي مال اوائل امر است كه دوران آزمايشي اوست. وقتي يك چيزي را اندوخته كرد، ديگر نه به شرق آويخته مي شود، نه به غرب آميخته. اين اندوختگي،او را از هر گرايشي نجات مي دهد.
درخواست امامت بر متّقيان توسط بندگان صالح خدا
به ما فرمودند متّقي باشيد، بعد كم كم از خداي سبحان بخواهيد: و اجعلنا ل لمتّقين ا ماماً (6). خدايا ! آن توفيق را به ما بده كه من طوري در جامعه زندگي كنم كه پرهيزگاران به من اقتداء كنند. ببينند من چه جور كتاب مي نويسم، آنها هم همين جور بنويسند. ببينند من چه جور يك وزارتخانه را يا يك نهاد را يا يك ارگان را اداره مي كنم، آنها آنجور اداره كنند. من چه جور يك دانشگاه يا دانشكده را اداره مي كنم، آنها اينجور اداره كنند. هر كسي در هر رشته اي؛ چه زن، چه مرد. فرمود: بخواهيد از خدا: و اجعلنا ل لمتّقين ا ماماً، كه ما امام متّقيان باشيم، نه امام هر گروه. اوّلاً چرا ما مأموم باشيم، چرا دنباله رو باشيم، چرا پيشرو نباشيم؛ چرا به ما اقتداء نكنند، ما به ديگري اقتداء كنيم. چرا ما الگو نباشيم و الگو بگيريم.
امام بودن هنر است
اين همّت را قرآن به ما داد كه شما سعي كنيد طوري زندگي كنيد كه ديگران به شما اقتداء كنند. مأموم بودن هنر نيست، امام بودن هنر است. منظور امام جماعت نيست، چون روشن نيست كه آن روز كي پياده مي آيد و كي سواره ! بسا امير كه آنجا اسير خواهد شد، بسا اسير كه آنجا امير مي آيد؛ بسي پياده كه آنجا سواره خواهد شد، بسا سواره كه آنجا پياده مي آيد ! عمده آنجاست كه كي آنجا امير است، كي آنجا اسير ! امام جماعت شدن، امام جمعه شدن؛ اينها كارهاي عادي است، مي بينيد خيلي ها مي شوند. امّا انسان در محل خودش، در خانواده خودش، در فاميل خودش، در روستا يا شهر يا استان يا كشور خودش طوري زندگي كند؛ در هر رشته اي، در هر كاري، مخصوصاً حوزويان و دانشگاهيان كه ديگران به آنها اقتداء كنند. به ما گفتند: دنباله رو بودن بد است ! در مسائل سياست و رياست گفتند: رياست قبول نكن، مبادا سعي كني رئيس بشوي ! امّا در رهبري اخلاقي، رهبري علمي، رهبري تهذيب و تزكيه فرمودند: تا مي تواني رئيس ورهبر باش: و اجعلنا ل لمتّقين ا ماماً.
ارتباط ناگسستني تربيت فرزند با رفتار والدين
حالا اگر كسي توانست در خانواده اش آنجوري باشد كه وقتي دختر يا پسر ببيند پدر يا مادر هر چه مي گويد عمل مي كند، آنجور نيست كه در جامعه يك جور حرف بزند، در درون منزل جور ديگر عمل بكند ! اين بهترين راه براي تربيت فرزند است. وقتي ببيند كه اين درست مي گويد؛ خوابيدنش، خوردنش، طرز نشستن اش در منزل، طرز حرف زدنش در منزل، طرز خنده كردنش در منزل، طرز شوخي كردنش در منزل خيلي عاقلانه است؛ اين فرزندتربيت مي شود.
نوراني شدن در فضاي جامعه، لازمه امامت بر متّقيان
بنابراين همّتي را كه به ما دادند، گفتند: تا مي تواني امام باش، مأموم شدن هنر نيست ! امّا امام متّقيان باش: و اجعلنا ل لمتّقين ا ماماً. خدايا ! آن توفيق را بده كه همه خوب ها ببينند من چه جورم، طبق دستور و راه من عمل بكنند. اين كم كمال نيست ! در اينجا هم هر كي پياده تر است، زودتر به مقصد مي رسد؛ چون در كوي او شكسته دلي مي خرند و بس ! هر كي آزادتر است، هر كسي وارسته تر است امير تر است. اين راه، اين برنامه كه ما بايد طوري باشيم كه ديگران به ما اقتداء بكنند. اين همان است كه فرمود: و جعلنا له نوراً يمش ي ب ه ف ي النّاس(7)، فرمود: بعضي ها نوراني اند.
شما مي بينيد بعضي از اين اوباش در بعضي از محلّه ها پرهيز مي كنند؛ مثل اينكه از كنار امامزاده پرهيز مي كنند، از كنار خانه يك روحاني وارسته هم پرهيز مي كنند؛ مي گويند: اينجا جاي عياشي و عياري نيست ! وقتي يك روحاني وارسته را مي بينند؛ مثل اينكه مسجد را ديدند، مثل اينكه حسينيه را ديدند، مثل اينكه يك امامزاده اي را ديدند؛ مي گويند: اينجا جاي عياري نيست ! فرمود: و اجعلنا ل لمتّقين ا ماماً، اين راه،شدني است. پس ما بايد اينچنين باشيم؛ پس ما مأموريم كه پيشواي ديگران باشيم؛ ما، يعني حوزويان و دانشگاهي ها. ديگران هم مأمورند، امّا اين رسالت به حوزوي ها و دانشگاهي ها بيشتر داده شده است.
لزوم تزكيه نفس در دوران جواني
الآن اگر كسي خودش را ساخت، بعد وقتي مسئوليتي را پذيرفت؛ در هر نهاد و ارگان و وزارتخانه اي ديگر گرفتار رانت خواري و رشوه دهي و رشوه گيري و باند بازي و باند باختن، نخواهد شد. شما مي بينيد تمام اين مشكلاتي كه هست، در مفاسد اقتصادي هست، راههاي ديگر هست؛ براي اين است كه اينها در دوران جواني خودشان را نساختند، آنوقت هر روز اين مشكل هست ! بگير و ببند هم خيلي موفق بشود، 20 درصد؛ چه اينكه تا حال شما ديديد. آن 80 درصد را همين مسجد و حسينيه و فضيلت اخلاقي و حضور الهي و اينها ترميم مي كند؛ تازه آن 20 درصد هم به بركت همين ها حل مي شود. كشور را مسجد و حسينيه اداره مي كند، نه زندان ! آن در حد ضرورت است.
و الآن هم دوران ساختن خود است، نه بعد از اينكه انسان به پست ومقام رسيد. اگر انسان باور كرد كه گناه واقعاً سمّ است، آبرو ريز است و آدم را رها نمي كند؛ يك پيچكي است كه تا آدم را زرد نكند، رها نمي كند ! درآن صورت وقتي به مقامي رسي، راحت مي شود. پس ما نه تنها مأمور به اينيم كه آدم خوب باشيم، بلكه به ما گفتند: تو ظرفيت آن را داري كه رهبر ديگران باشي ! پس چرا دنباله رو باشي؟
لزوم اصلاح نفس قبل از پيشوائي متّقيان
حالا چه كار بكنيم كه متّقيان به ما اقتداء بكنند؟ آن را وجود مبارك حضرت امير (ع) بيان كرده، فرمود: من نصب نفسه ل لنّاس ا ماماً فليبدأ ب تعليم نفس ه قبل تعليم غير ه(8). شما كه مي خواهيد امام ديگران باشيد، رهبر ديگران باشيد، الگو و اسوه جامعه باشيد؛ قبل از اينكه ديگران را اصلاح كنيد، خودتان را اصلاح كنيد، خودتان را ياد بدهيد. معلوم مي شود اگر ما چيزي را ياد گرفتيم، در آن زمينه كتاب هم نوشتيم؛ امّا باور نكرديم، عمل نكرديم، متخلّق نشديم، عالم نيستيم؛ چون:العلم نور يقذ فه الله ف ي قلب من يشاء (9)، علم نافع را نداريم.
تقدّم تربيت خويش بر تعليم ديگران
فرمود: قبل از اينكه ديگران را ياد بدهي، خودت را ياد بده ! مگر انسان مي تواند خودش را ياد بدهد؟ اگر نمي داند كه بايد از ديگري ياد بگيرد. به تعبير جناب سنائي: از علم به عين آمد و از گوش به آغوش. آنها مي گويند: تلاش و كوشش بكن، بگو ما از علم رهيديم و به معلوم رسيديم. اگر اينچنين باشد، انسان علمش را معلوم مي كند، ذهنش را عين مي كند، مفهوم را مصداق مي كند و مي شود علم مجسّد؛ اين معناي تعليم نفس است. لذا در بخش ديگري از سخنان نوراني همان حضرت اين تعليم به تأديب تعبير شده است. فرمود: من نصب نفسه ل لنّاس ا ماماً فليبدأ ب تعليم نفس ه قبل تعليم غ ير ه.
بعد نسبت به ديگران هم كه بخواهد معلم ديگران باشد، فرمود: فليكن تأديب ك ب سيرت ك لا ب ل سان ك (10). با زبان سخنراني كردن، با زبانه قلم چيز نوشتن خيلي آسان است. اين همه سخنراني ها كه هست، اين همه كتاب هائي كه هست؛ اما يك كسي بتواند تحولي در مخاطبانش ايجاد بكند؛ گفت آنكه يافت مي نشود، آنم آرزوست. بيان نوراني حضرت اين است كه شما با روش ورفتارتان جامعه را اصلاح كنيد، نه با حرف هايتان ! آن حرف هايتان گوشه اي از مشكلات را مي تواند حل كند.پس تا كسي خودش را تأديب نكند، سيره محققانه پيدا نكند كه روشمند نيست ! وقتي روشمند نبود نمي تواند با سيره،مردم را تربيت كند ! قهراً سخنراني هم همين آثار اندكي را دارد كه مي بينيد.
برتري تربيت كننده خويش بر تربيت كننده ديگران
بعد فرمود: و معلّ م نفس ه و مودّ بها احقّ ب الجلال م ن معلّ م النّاس و مودّبهم (11). ما موظفيم كه جامعه فرهنگيان را، معلمان را گرامي بداريم. اگر كسي معلم جامعه بود، حرمتش را نگه داريم، احترام بكنيم و مانند آن. اما اگر كسي معلم جامعه نيست، معلم خودش است، خودش را خوب ساخت؛ او را بيشتر بايد گرامي بداريم. فرمود: كسي كه خود را خوب ساخت، اين جلالمند تر از كسي است كه معلم زباني يا قلمي ديگران است.ما اگر جامع هر دو كار شديم، طوبي لنا و حسن مآب. هم خودمان را ساختيم، هم جامعه اي را متحوّل كرديم؛ ديگر فرشتگان به استقبال انسان مي آيند و ملائكه تجليل مي كنند.
شدت لذّت مومنان به هنگام مرگ
همين كه انسان مختصري از آثار مرگ در او پيدا شد، تمام محصولش را در آن وقت مي بيند كه چه گروهي به حضور او مي آيند، چه گروهي استقبال مي كنند، چه نشاطي او دارد ! مرحوم كليني (رض) از امام (ع) نقل كرده است كه هيچ لذّتي براي مومن بالاتر از لذّت مرگ نيست، چون هيچ فشاري ندارد. يك بيان لطيفي سيّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائي داشتند، مي فرمودند: اين شهداء، مخصوصاً شهداي كربلا؛ اينها كه در خونشان دست و پا مي زنند در ميدان جنگ، خيلي ها خيال مي كنند اينها در حال احتضارند و رنج مي برند ! ايشان مي فرمودند كه: شهيد كه تير خورده، در خونش دست و پا مي زند؛ مثل يك انساني است كه در نيمروز سوزان در يك استخر خنك دارد شنا مي كند؛ هيچ رنجي ندارد !
از وجود مبارك امام باقر (ع) سؤال كردند: شهداي كربلا اين همه تير و دشنه و شمشير راچه جور تحمّل كردند؟ حضرت فرمود: آنها فشاري احساس نمي كردند ! مثل اينكه شما با دو انگشت تان مقداري پوست يا گوشت يكي از انگشتها را فشار بدهيد. اين دو تا انگشت اگر يك مختصر گوشت انگشت ديگر را فشار بدهد، مگر چه قدر درد مي آيد؟ فرمود: آنها بيش از اين احساسي نداشتند ! خانواده هايشان رنج مي برند كه آنها در شعله دارند مي سوزند، امّا آنها مثل اينكه در استخر دارند شنا مي كنند.
چگونگي قرار گرفتن مومنان و كافران در رحمت و عذاب
بعضي ها بااينكه در آب اند، ولي در آتش اند. تعبير قرآن كريم در باره طوفان نوح اين است كه: اين كفّار غرق شدند: اغر قوا فادخ لوا ناراً (12)، نه ثمّ ادخ لوا. با ( فاء ) تفريع تعبير كرد، فرمود: همين كه رفتند در آب، رفتند در آتش؛ نه اينكه بعد از اينكه آبها كنار رفت و تمام شد و زمين خشك شد، سوخت و سوز اينها شروع شد؛ ثمّ ادخ لوا نيست ! اغر قوا فادخ لوا ناراً.چون آني كه بايد بسوزد، در آب هم مي سوزد. بنابراين اصحاب اخدود اينجور نبودند. آنها سوختند، امّا مثل اينكه ف ي روضه م ن ر ياض الجنّه دارند دست و پا مي زنند.
گرچه آتش براي مومن ممكن است گلستان نباشد، پوست بدنش را بسوزاند؛ امّا سوخت و سوز يك مطلب است، درد و احساس مطلب ديگر است. اينها دردي احساس نمي كنند؛ كسي كه در راه رضاي خدا و حفظ نظام اسلامي تلاش و كوشش بكند، حافظ خون شهداء و ايثارگران و تلاش جانبازان باشد، اين دردي احساس نمي كند؛ چون مهمان ذات أقدس له است. خداي سبحان آن بيان نوراني را در قرآن كريم فرمود، وجود مبارك حضرت امير هم اين بيان را كه مي تواند شرح و تفسير آن آيه باشد، به ما آموخت. فرمود: اگر كسي خود را خوب ساخت، اين شايسته تر است به ا جلال و تجليل و تكريم تا كسي كه فقط براي مردم سخنراني مي كند. اگر كسي،هم خودش را خوب ساخت، هم بتواند جامعه اي را متحوّل كند، مخصوصاً حوزويان و دانشگاهيان را؛ طوبي له و حسن مآب.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه العالي) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعي از طلاب، فضلاء، دانشجويان و اقشار مختلف مردم - قم ؛ آذر 1384
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ر. ك: قمر/ 55
(2) ر. ك: بحار الأنوار/ 79/ 303
(3) نجم/ 8
(4) منيه المريد/ 123
(5) الكافي/ 1/ 91
(6) فرقان/ 74
(7) انعام/ 122
(8) نهج البلاغه/ حكمت 73
(9) مصباح الشريعه/ 16
(10) نهج البلاغه/ حكمت 73 - با تلخيص
(11) نهج البلاغه/ حكمت 73
(12) نوح/ 25

 



ديدگاه

نقش و جايگاه منابع انساني
آيت الله مكارم شيرازي:
اگر منبع انساني لايق و كارآمد باشد همه مشكلات در پرتو آن حل خواهد شد و اگر نباشد وجود تمام امكانات بيهوده است و به هدر خواهد رفت... به يقين اگر خداي نكرده نخبه اي گرفتار ضعف ايمان و انحراف اخلاقي شود خطر و ضرر او براي جامعه سخت و سنگين است1.
شاخص دانشگاه اسلامي
آيت الله جوادي آملي:
اگر شما بخواهيد براي اسلامي كردن دانشگاه به فكر جدا كردن دختر و پسر از هم، ايجاد نمازخانه و يا درج آرم جمهوري اسلامي و عكس امام و بسم الله باشيد به نتيجه نمي رسيد، البته انجام اين كارها خوب است ولي از آنجايي كه حرف اول را در دانشگاه دانش مي زند، بايد براي اسلامي كردن دانشگاه، علوم دانشگاهي را اسلامي كرد2.
شاخص عرفان هاي كاذب
آيت الله صافي گلپايگاني:
امروز برخي گرايش ها، ناهنجاري ها و عرفان هاي دروغين در جامعه به وجود آمده است... اگر خداي نكرده برخي ناهنجاري ها و عرفان هاي دروغين خواسته يا ناخواسته در آثار و كتب حوزوي ديده شود سبب تنزل تفكر حوزه مي شود... در بسياري از اين كتاب ها عمدتا مفاهيم بيگانه با معنويت حقيقي ارائه مي گردد3.
تلاش براي جلوگيري از تضعيف نظام
آيت الله سيستاني:
اگر حكومت ايران تضعيف شود، موقعيت شيعه در سراسر دنيا در معرض خطر قرار مي گيرد [زيرا] هرگاه حكومت ايران تضعيف شود ساير حكومت ها محدوديت هايي را براي شيعيان ايجاد مي كنند4.
تببين راه راست
آيت الله شيخ مجتبي تهراني:
اين طور نيست كه خداوند راه درست را براي من مشخص نكرده باشد. يك راه، آن راهي است كه هم عقل- كه حجت دروني من است- به من مي گويد درست است و هم وحي مي گويد كه حجت بيروني است و خالق من است. يك راه ديگري هم هست كه از طرفي هم هواهاي نفساني من مجذوب آن شده است. حال چه بايد كرد؟! من متحير شدم و نمي دانم كدام را بايد انتخاب كنم! از اين طرف انبيا و اوليا آمده اند و به من مي گويند: نگاه كن اين دنيا نه برايت جاودانگي مي آورد و نه خوشي دائمي! هيچ كدام را دربرندارد؛ خودت هم داري مي بيني. از آن طرف هم وعده آخرت است كه من آن را نديده ام اما اين نامشهود، چيزي است كه عقلم آن را پذيرفته و نمي توانم انكارش كنم5.
آثار عدم بينش سياسي
آيت الله مصباح يزدي:
بسيارند افرادي كه از نظر علمي كمبودي ندارند، اما بينش سياسي ندارند و در نهايت گمراه مي شوند و گمراهي آن ها ضرري به انقلاب مي زند كه كمتر كسي مي تواند اين گونه كند...
بصيرت اين است كه انسان حقيقت را ببيند و به كارگيرد و نه اينكه با وجودي كه حقيقت را فهميد بر اشتباهاتش اصرار كند6.
شاخص فتنه گري
آيت الله واعظ طبسي:
بي ترديد عمود خيمه انقلاب، ولايت و رهبري و امامت جامعه اسلامي است و اگر كساني آگاهانه اين ستون استوار و ارزش هاي نظام و انقلاب اسلامي را مورد هجمه قرار دهند، از مصاديق بارز فتنه گري خواهند بود و حكم الهي در مورد آنان روشن است. 7
آمادگي در برابر شبهه و انحراف
حجت الاسلام والمسلمين قرائتي:
مطالب بي شماري عليه تعاليم اسلامي و با هدف منحرف كردن اذهان جوانان مسلمان هر روزه در قالب محصولات نمايشي و فرهنگي توليد شده و به صورت گسترده در جهان منتشر مي شود. نبايد خود را به خواب بزنيم و تصور كنيم كه دشمنان هيچ كاري نمي كنند.
همه شيعيان جهان بايد در اين راه متحد شده و در برابر جنگ نرمي كه دشمن آغاز كرده است، ايستادگي كنيم و مطمئن باشيم در اين راه حضرت حجت(عج) ما را ياري خواهند كرد8.
تعصب مثبت؛ تعصب منفي
تعصب، هم خوب داريم و هم بد. اگر روي حرف حق تعصب داشتي، اين مي شود غيرت ديني... روي منطق تعصب دارد. بگو: آقا دليل من اين است. چون دليل من درست است، روي دليلم مقاومت مي كنم. اين خوب است. تعصب به حق است. تعصبي كه بد است اين است كه آدم حرف چرندي بزند، روي حرف چرندش هم پافشاري كند. اگر حرفت منطقي است، تعصب داشته باش. نگو: آقا تعصب نداشته باش، ول كن. نخير تعصب دارم!9
ارزش طلبگي
حجت الاسلام والمسلمين آقا تهراني:
هرگز مدرك هاي دانشگاهي كه از دانشگاه هاي معروف و مهم آمريكا و كانادا كسب كرده ام را با طلبگي مقايسه نمي كنم و به هيچ يك از آنها نمي بالم، چون هر چه دارم از طلبگي است10.
بدعت هاي تضعيف كننده مسلمانان
دكتر حسن رحيم پور ازغدي:
وهابيت در ميان اهل سنت و بهاييت در ميان شيعيان بدعت هايي هستند كه توسط دشمنان اسلام براي تضعيف مسلمانان راه اندازي شده اند. آنچه كه امروز تبديل به مشكل اصلي جهان اسلام شده كساني هستند كه نه شيعه هستند و نه سني، بلكه مي خواهند فقط اختلاف بيندازند و مسلمانان را به ضعف و گمراهي بكشانند.
... امروز، ادبيات تكفيري بزرگترين ابزار در دست دشمنان اسلام و اتحاد مسلمين است11.
1- خبر آنلاين، 29/11/89 2- سايت معظم له
3-رسا، 25/11/89 4- مركز خبر حوزه، 26/11/89
5- سايت معظم له، 9/11/89 6- خبرگزاري فارس، 30/11/89
7- مركز خبر حوزه، 27/11/89 8- خبرگزاري فارس، 26/11/89
9- درسهايي از قرآن 10- مركز خبر حوزه، 28/11/89
11- ايرنا، 27/11/89

 



مشكل مطلق انگاري الگوها

عليرضا رستمي
يكي از مشكلاتي كه بيش تر مردم با آن مواجه هستند، نداشتن سرمشق كامل به سبب ناتواني در تشخيص الگوي كامل و خطا و اشتباه در آن است.
هر انساني به طور طبيعي اهل تقليد است و براي خود الگو و سرمشقي قرار مي دهد تا با همانندسازي خود با آن، در جايگاه او قرار گيرد. از كودكي چنين چيزي در هر انساني بروز و ظهور مي كند و كسي نمي تواند مدعي آن شود كه او اهل تقليد نيست و اين كه تقليد كار ميمون است؛زيرا با انكار آن چيزي تغيير نمي كند. چنين افرادي مانند كبك و شتر مرغي مي مانند كه تنها با سر در برف سفيد يا شن فروكردن گمان مي كنند كه مخفي شده اند و چون آنان كسي را نمي بينند، پس كسي هم آنان را نمي بيند.
از نظر خرد و خردمندان و همچنين وحي و شريعت، تقليد نه تنها امري ناپسند نيست؛ بلكه امري طبيعي و ذاتي در انسان است و انسان ها از طريق تقليد است كه دانش و تجربيات خود را منتقل مي كنند و رفتار و كردار و منش و كنش خود را سامان مي دهند.
البته عقل و شرع، نوعي از تقليد را ناپسند و گناه شمرده است؛ چرا كه بيرون از دايره رفتار طبيعي مبتني بر عقل و شريعت مي باشد.
مشكل مطلق انگاري
مشكل اساسي مردم اين است كه در تشخيص كسي كه مي بايست او را الگوي خويش قرار دهند به اشتباه و خطا مي روند و يا كسي را به عنوان الگوي تمام و كمال خود قرار مي دهند كه تنها در يك امر سرآمد است و قابليت الگوبرداري دارد و نمي توان در همه امور به او نگريست و او را الگوي كامل خود در زندگي قرار داد.
به عنوان نمونه، كسي در يك رشته ورزشي به كمال رسيده و شهرت جهاني يافته است؛ او را مي توان تنها در همان موضوع ورزشي الگوي رفتاري قرارداد تا همانند او به كمال در آن ورزش رسيد و جهاني شد؛ اما در اموري ديگر حتي پوشش و آرايش نمي توان الگو قرار داد؛ چون وي در آن زمينه به كمالي نرسيده است و مي بايست در اين حوزه ها و موضوع ها كساني ديگر را الگوي خودبرگزيد.
در ميان كساني كه دنبال عرفان و معنويت هستند همين مشكل نيز وجود دارد. برخي از افراد ممكن است در امري معنوي به كمال برسند ولي اين دليل آن نيست كه او در همه چيز به كمال رسيده و اسوه و الگوي كامل است. از اين رو در اسلام مساله پير و مرشد به معنايي كه در صوفيه و اهل تصوف معنا يافته، مورد تاييد نيست. اگر شخص پير و مرشدي دركاري است در همان حوزه مي بايست مورد تاييد و پيروي قرار گيرد نه در همه امور زندگي.
برخي از جوانان وقتي مي بينند كه شخصي در امر معنوي به كمال رسيده او را مطلق مي انگارند و مي خواهند او را در همه چيز حتي امور نظامي و سياسي و اقتصادي الگو و سرمشق قرار دهند. اين در حالي است كه خداوند حتي پيامبران خويش را در همه چيز الگوي كامل و مطلق قرار نداده است. درباره حضرت آدم مي فرمايد: لم نجد له عزما؛ او را صاحب عزم نيافتيم؛ يعني شما او را در مساله عزم نبايد الگو قرار دهيد. درباره ديگران نيز همين گونه است و تنها مواردي از ايشان را مطرح مي كند كه قابل پيروي و الگوبرداري هستند و در جاهايي كه به خطا رفته اند و ترك اولي و مانند آن مرتكب شده اند الگو نمي شوند و خداوند رفتار ايشان را در آن مورد نقد كرده است. ازجمله درباره حضرت يونس (ع) كه بي اذن خداوند از ماموريت خويش دست برداشته و به كشتي درآمده بود و ياحضرت ابراهيم (ع) كه وعده داده براي عمويش آزر كه اب و سرپرست او بود دعا و استغفار كند درحالي كه مشرك و كافر بود. خداوند به صراحت درباره حضرت ابراهيم (ع) مي فرمايد كه هر آن چه از او در قرآن گزارش و نقل شده، قابل پيروي و الگوبرداري است ولي دراين باره او را پيروي نكنيد و اسوه قرار ندهيد.
پيامبر و اهل بيت، اسوه هاي كامل
از نظر قرآن تنها پيامبر(ص) و نفس ايشان اميرمومنان(ع) و اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، اسوه كامل هستند و مي توان از آنان درهمه چيز پيروي و الگوبرداري كرد.
اين بدان معناست كه اگر شخصي درعلم اجتهاد به مراتب عالي رسيد و مرجعيت يافت، نبايد درهمه چيز الگوي كامل باشد، بلكه او درفتوا قابل پيروي است، همچنين اگر كسي در تهذيب نفس به مراتبي عرفاني رسيد درحوزه سياسي و نظامي نبايد او را الگو قرارداد، بلكه تنها در همان حوزه عرفان قابل پيروي و تقليد است.
بسياري از ياران پيامبر (ص) و امامان (ع) درحوزه هايي به كمال رسيده بودند و قابليت الگوبرداري و تقليد داشتند ولي اين گونه نبود كه اسوه كامل باشند و انسان سرتا پا از آنان تقليد و پيروي كند. شايد داستان كميل بن زياد كه اهل عرفان و شب زنده داري بود و حضرت اميرمومنان علي (ع) دعاي عرفاني و پرمغز كميل را به ايشان آموخت، بهترين درس براي ما باشد كه هركسي تنها درهمان حوزه اي كه به كمال رسيده است مي بايست الگو باشد و سخن و عملش مورد تقليد و تاييد و پيروي قرارگيرد نه در امور ديگري كه در آن ناقص است و كمالي ندارد.
كميل؛ عارفي با تقوا و مديري ضعيف
كميل بن زياد يكي از ياران حضرت علي (ع) بود كه امام او را به فرمانداري شهر«هيت» منصوب نموده بود.كميل اگر چه شخصي محترم و مثبت از نظر عرفان و ايمان و تقوا بود ولي علي رغم داشتن تعهد و ولايت مداري و عرفان، مديريتي ضعيف داشت. وي در مدت ماموريت خود به اموري مي پرداخت كه خارج از حيطه اختيارش بود. از اين رو، از وظيفه و تكليف اصلي خود غافل مي شد و دشمنان و فتنه گران اموي از مرز شهر هيت عبور مي كردند و دست به قتل و غارت شهرهاي ولايت علوي مي زدند. هرچند كميل ابن زياد فرد خيانت كاري نبود، ولي مقامات عرفاني او موجب نشد تا در امور نظامي و سياسي نيز به مقاماتي برسد كه بتوان وي را الگو قرارداد. حضرت علي (ع) در نامه اي به وي چنين مي نويسند:
«تو درآنجا پلي شده اي كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتي داري كه با تو نبرد كنند و نه هيبتي داري كه از تو بترسند و بگريزند، نه مرز را مي تواني حفظ كني و نه شوكت دشمن را مي تواني در هم بشكني. نه نياز مردم ديارت را كفايت مي كني و نه امام خود را راضي نگه مي داري.» (نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، نامه 61، ص 599).
همچنين در ياران اميرمومنان علي (ع) مالك اشتري بود كه در زمينه رزم و نظامي كامل بود ولي درامر فقه و عرفان دركمال نبود يا ابوذري كه سياست نمي دانست و مديريت نداشت در حالي كه سعد بن معاذ، فقيه و مجتهد بود. هر يك در امري كمال داشتند و در امري ديگرضعيف بودند.
اينان اگر قرار باشد الگو باشند تنها در همان ويژگي كمالي مي بايست الگو باشند و تقليد شوند و اطاعت و پيروي گردند نه در همه امور.
مشكلي كه اكنون ما در جوانان و مردمان خودمان مشاهده مي كنيم همين مشكل مطلق كردن ديگران در تقليد والگوبرداري است. باشد با بهره گيري از عقل و نقل، الگوها را براساس كمال انتخاب و پيروي و اطاعت كنيم نه در همه چيز و به طور مطلق.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14