(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 14 اسفند 1389- شماره 19879

حمايت جامعه اسلامي دانشجويان از كانديداتوري آيت الله مهدوي كني در خبرگان
درخواست دفتر تحكيم از وزارت خارجه براي پيگيري آزادي امام موسي صدر
توهين يك استاد دانشگاه نسبت به پوشش چادر دانشجوي بسيجي
دانشجويان ايراني مشكلي در مصر، تونس و ليبي ندارند
ربودن 540 دانشجو، اقدام تازه قذافي براي بقا
فرار سبزها از حضور در كرسي آزادانديشي دانشگاه سوره
پايان ديكتاتورسالاري و رشد اسلام گرايي
6گل به خودي!
پاسخي به يك شبهه
تقليد معقول با شعور شهروندي تعارضي ندارد-قسمت اول
نسخه غلط كشنده است نه شفابخش



حمايت جامعه اسلامي دانشجويان از كانديداتوري آيت الله مهدوي كني در خبرگان

به گزارش فارس، اتحاديه جامعه اسلامي دانشجويان دانشگاه هاي سراسر كشور طي بيانيه اي از نامزدي آيت الله مهدوي كني براي رياست مجلس خبرگان رهبري تقدير كرد.
نويسندگان اين بيانيه با بيان اينكه مجلس خبرگان رهبري به عنوان نهادي حساس و كليدي در نگاه مردم نيز از جايگاه ويژه اي برخوردار است، تأكيد كرده اند: انتظارات و توقعات توده هاي متدين مردم هميشه در صحنه هم چيزي جز حفظ شأن و حفظ جايگاه اصولي و ماهوي آن مجلس نمي باشد.
در ادامه اين بيانيه آمده است: ما به عنوان اعضاي اتحاديه جامعه اسلامي دانشجويان دانشگاه هاي سراسر كشور از كانديداتوري حضرت آيت الله مهدوي كني به عنوان عالمي ذي صلاح و داراي وجهه مقبول براي رياست مجلس خبرگان رهبري تقدير مي كنيم چرا كه با وجود شخصيتي چون آيت الله مهدوي كني در رأس مجلس خبرگان رهبري، شاهد پويايي فقهي مجلس خبرگان رهبري خواهيم بود.

 



درخواست دفتر تحكيم از وزارت خارجه براي پيگيري آزادي امام موسي صدر

مهدي عباسي مهر عضو شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت در گفت وگو با فارس، با اشاره به انتشار خبرهايي مبني بر زنده بودن امام موسي صدر اظهار داشت: اين خبر باعث خوشحالي شيعيان و در كل تمام مسلمانان و آزادي خواهان شد و آن ها را به زنده بودن امام موسي صدر اميدوار كرد.
وي ادامه داد: در شرايط فعلي وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران بايد در قبال اين قضيه فعال تر بوده و به صورت جدي پيگير آزادي امام موسي صدر باشد.
اين فعال دانشجويي همچنين خواستار پيگيري نقش سفير ليبي در ايران در پرونده ربايش امام موسي صدر شد.

 



توهين يك استاد دانشگاه نسبت به پوشش چادر دانشجوي بسيجي

يكي از اساتيد دانشگاه تربيت معلم نسبت به پوشش چادر يكي از دانشجويان بسيجي اين دانشگاه در كلاس درس، توهين و وي را تحقير كرد.
به گزارش خبرگزاري دانشجو، الف- ش يكي از استادان دانشگاه تربيت معلم در حضور ساير دانشجويان با تقبيح حجاب چادر يكي از دانشجويان بسيجي خواهر اين دانشگاه و تحقير شخصيتش به او گفت: از اين پس اگر مي خواهي با چادر سر كلاس من بيايي ديگر حق آمدن نداري. اگرچه براساس مقررات، حضور دانشجويان اعم از پسر و دختر به آزمايشگاه بايد با روپوش باشد اما از طرفي هيچ منعي براي ورود آن ها با چادر به آزمايشگاه وجود ندارد و اخبار واصله حكايت از آن دارد كه اين استادنما از اين فرصت استفاده كرده و به دليل آنچه كم كاري در انجام كارهاي آزمايشگاهي خوانده به حجاب و پوشش وي توهين كرده و شخصيتش را زير سؤال برده است. گفتني است استاد مذكور به برخوردهاي زننده با دانشجويان در دانشگاه اشتهار دارد و پيش از اين نيز برخوردهاي مشابهي از وي سر زده است. دانشجويان دانشگاه تربيت معلم با محكوميت شديد اين عمل سخيف، ضمن درخواست برخورد شديد با اين استاد هتاك از سوي مسئولان دانشگاه، اعلام كردند: هرگونه مسامحه با اين استاد ضدارزشي، اقدام انقلابي دانشجويان را در پي خواهد داشت.

 



دانشجويان ايراني مشكلي در مصر، تونس و ليبي ندارند

محمود ملاباشي معاون دانشجويي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در گفت وگو با فارس، با اشاره به تحولات اخير در برخي كشورهاي منطقه خاورميانه اظهار داشت: در كشورهاي مصر، تونس و ليبي دانشجوي بورسيه نداريم و دانشجويان غيربورسيه نيز تعداد قابل ملاحظه اي در اين كشور نيستند كه اگر پرونده اي در وزارت علوم داشته باشند، مي توانيم پيگير شرايط و اوضاع آن ها در اين كشورها باشيم و در صورتي كه اين دانشجويان پرونده اي در وزارت علوم نداشته باشند، وزارت امور خارجه بايد پيگير امور مربوط به آن ها باشد زيرا جمهوري اسلامي ايران در اين كشورها رايزن علمي ندارد.
ملاباشي تأكيد كرد: تاكنون مشكل خاصي براي دانشجويان ايراني در اين كشورها به وزارت علوم گزارش نشده است.

 



ربودن 540 دانشجو، اقدام تازه قذافي براي بقا

يك منبع آگاه از ربوده شدن شماري از شهروندان ليبيايي از جمله 540 دانشجو به دست نيروهاي مسلح و مزدور قذافي خبر دادند .
به گزارش العالم، منابع خبري سه شنبه به خبرنگار العالم تاكيد كردند كه 540 دانشجو از خوابگاه خود در دانشكده علوم هوايي در مصراته شرق طرابلس ربوده شده اند .
اين منابع همچنين از ربوده شدن شماري از شهروندان شهر الزاويه در غرب پايتخت ليبي خبر دادند .
شماري از تظاهركنندگان در طرابلس، پايتخت ليبي نيز به دست نيروهاي قذافي ربوده شدند كه نبود امنيت و بي اطلاعي از سرنوشت اين افراد، موجب تشديد نگراني ها در اين كشور شده است .
موسسه حقوق بشر الرقيب با محكوم كردن اين جنايت ها و نقض آشكار حقوق شهروندان ليبيايي، درباره ربودن انسان ها و استفاده از آن ها به عنوان سپر انساني براي مقابله با هر گونه حمله ضد قذافي هشدار داد .
اين موسسه از رژيم ليبي و دستگاه هاي امنيتي خواست به ربودن مردم اين كشور و آزادسازي همه افراد ربوده شده پايان دهد.

 



فرار سبزها از حضور در كرسي آزادانديشي دانشگاه سوره

سبزها كه قرار بود در كرسي آزادانديشي «گذار به دموكراسي در ايران» در دانشگاه سوره حضور داشته باشند، از شركت در اين برنامه امتناع كردند .
هاشم تفكري بافقي، مسئول بسيج دانشجويي دانشگاه سوره در گفت وگو با «خبرگزاري دانشجو»، گفت: تا صبح امروز قرار بود كرسي آزادانديشي «گذار به دموكراسي در ايران» با حضور دانشجويان موسوم به طرفداران سبزها در اين دانشگاه برگزار شود، تا اينكه اين دانشجويان صبح امروز اعلام كردند كه در اين كرسي آزادانديشي شركت نمي كنند .
وي افزود: اين كرسي آزادانديشي با موضوع «گذار به دموكراسي در ايران» سومين كرسي است كه قرار بود به پيشنهاد دانشجويان دانشگاه سوره در اين دانشگاه برگزار مي شود .
مسئول بسيج دانشجويي دانشگاه سوره با بيان اينكه بسيج به عنوان برپا كننده اين كرسي كه به خواست دانشجويان نامبرده به دنبال برگزاري اين كرسي بود، از سوي مسئولان دانشگاه تحت فشارهاي بسياري بود، گفت: اين دانشجويان درخواست برپايي كرسي آزاد انديشي با موضوع سياسي را مطرح كردند و اظهار كردند كه در اين كرسي، نماينده نيز معرفي خواهند كرد؛ اما از آنجا كه مسئولان دانشگاه موافق برپايي اين كرسي نبودند براي صدور مجوز، بسيج را تحت فشار قرار دادند؛ با اين وجود تلاش كرديم تا مجوز برپايي اين كرسي را در محيطي آرام كسب كنيم .
اين فعال دانشجويي ادامه داد: روزقبل از برنامه در آخرين هماهنگي هايي كه با نمايندگان اين طيف دانشجويي انجام شد قرار بود نماينده خود را براي حضور در اين برنامه معرفي كرده و حتي در صورت تمايل از همفكران خود در دانشگاه هاي ديگر نيز براي شركت در اين كرسي دعوت نمايند؛ اما روز گذشته عنوان كردند كه نماينده معرفي نمي كنند و تمايل دارند تا وقتي را كه به نماينده تعلق مي گيرد در اختيار خود گرفته تا خود سخنراني كنند .
مسئول بسيج دانشجويي دانشگاه سوره افزود: صبح روز 10 اسفند در حالي كه همه چيز براي برگزاري اين كرسي در محيط دانشگاهي فراهم بود اين دانشجويان اعلام كردند كه حاضر نيستند در كرسي آزاد انديشي شركت كنند .
وي تصريح كرد: به نظر مي رسد دوستان سبز بيشتر به حضور در خيابان ها و به آتش كشيدن سطل زباله و غوغاسالاري علاقه مند بوده و از حضور در محيط آكادميك و گفت وگوي منطقي پرهيز دارند.

 



پايان ديكتاتورسالاري و رشد اسلام گرايي

سيد محمدمهدي توسلي- دانشجوي عمران
از بعد از رنسانس (تولد دوباره اروپا)، باتوجه به اينكه دانشمندان بسياري به تئوري پردازي براي ساختار حكومت پرداختند؛ مي توان اين مفهوم را استنباط نمود كه همه دانشمندان به ضرورت تشكيل حكومت اتفاق نظر دارند و فقط زماني كه به ماهيت حكومت مي رسيم، شاهد افتراق نظر دانشمندان خواهيم بود.
تئوري هاي ارائه شده در رابطه با ماهيت حكومت را مي توان به دو دسته مهم تقسيم كرد:
1- دسته اول كساني هستند كه به تعريف جايگاه مردم در حكومت مي پردازند كه در اين دسته تئوري پردازان يا مردم را در سرنوشت سياسي خود مؤثر مي دانند يا هيچ جايگاهي را براي مردم در حكومت قائل نيستند.
در اين دسته، گروهي از نظريه پردازان هيچ جايگاهي براي مردم در حكومت قائل نيستند؛ كه مي توان از اشخاصي همچون «سولا» و «جوليوس سزار» در روم باستان و يا «پريكلس» در آتن قرن پنجم نام برد كه براي خود اختيارات زيادي به عنوان «ديكتاتور» قائل شدند و با در نظر نگرفتن هيچ جايگاهي براي مردم در حكومت، به حكومت هايي با نام «ديكتاتوري» شهرت يافتند.
و يا اينكه مي توان از حكومت هاي توتاليتر نام برد. در اين نوع حكومت ها با افزايش اختيارات حاكم دولت و با اين ديدگاه كه مردم همواره مصلحت واقعي خود را تشخيص نمي دهند؛ هيچ جايگاهي براي مردم در نظر نمي گيرند.
نمونه هاي اصلي اين تفكر حكومت داري را مي توان در دوران سلطه نازيسم در آلمان يا فاشيسم در ايتاليا يافت.
اين نوع حكومت داري از زمان ظهور آن تا به امروز لحظه به لحظه به سقوط نزديك تر مي شود تا اينكه در عصر حاضر با خيزش مردم خاورميانه شاهد افول اين نوع تفكرات و تئوري ها در عرصه گفتمان سياسي جهان هستيم.
در تقابل با نگرش حكومت هاي ديكتاتوري و توتاليتريسم «اسپينوزا» در سالهاي 1632-1677 به تئوري پردازي پرداخت و بهترين حكومت را حكومتي معرفي كرد كه براساس رأي اكثريت مردم استوار باشد و درآن هر كس بتواند آزادانه بينديشد و سخن بگويد.
تا اينكه بعد ازگذشت بيش از دو قرن، اين نظريه مورد توجه بسياري از دانشمندان قرارگرفت تا آنجا كه «الكسي دوتوكويل» دركتاب دموكراسي در آمريكا درسال 1835- 1840 مي نويسد: جهان مدرن، جهان دموكراتيك است و ديگر امكان تأسيس اقتدار مشروع بر مبناي غير از دموكراسي از ميان رفته است.
و همچنين دركشورهاي غربي يا غرب گرا درسالهاي اخير شاهد آنيم كه رشد اين تفكر و تئوري بيش از پيش خواهد بود.
مؤيد اين كلام نيز مي توان به رفراندوم انتخابات رياست جمهوري آمريكا اشاره نمود كه حزب دموكراتيك برنده اين رقابت است.
البته با توجه به گذشت قرن هاي متمادي چالش اصلي نظامات مبتني بر دموكراسي كه همان اشكال دور مي باشد فاقد راهكار مانده است و دانشمندان اين نظريه با پذيرش اين چالش بزرگ به ناقص بودن آن اتفاق نظر دارند.
اشكال دور به اين دليل بر نظامات دموكراسي وارد است كه در اين گونه نظامات پس از آنكه دولت يا مجلسي با يك سري قوانين برسر كار مي آيند، همين دولت و مجلس تشكيل شده تصويب مي كنند كه اين انتخابات برگزار شده با همين قوانين و مقررات معتبر است، و بدين صورت اولين انتخابات وجهه و پشتوانه قانوني و معتبر پيدا مي كند.
2-دسته دوم كساني هستند كه به تعريف جايگاه دين مي پردازند:
دراين دسته معادلات سياسي غرب با بروز مكتبي به نام سكولاريزم مواجه شد كه اين مكتب با تفكر اومانيسم، خدا محوري را درعرصه اجتماع و سياست كنار گذاشت. پايه اين تفكرات را مي توان درانديشه هاي مارتين لوتر با ترويج افكار پروتستانيسم يافت. اما در اواخر قرن 20 و اوايل قرن 21 جامعه جهاني شاهد بروز تئوري جديدي در تقابل كامل با نظريه سكولاريزم قرارگرفت. نظريه اي كه با نداشتن چالش بزرگ نظامات دموكراسي غرب و تقابل با سكولاريزم از زير غبار تهاجمات اسلام هراسان غرب بيرون آمد. برخلاف نظريه سكولاريزم اين نظريه دين را در تمام شئون اجتماعي و فردي وارد مي داند.
نظريه ولايت مطلقه فقيه ابتدا با استقبال روحانيون، دانشگاهيان و آحاد مردم ايران قرارگرفت تا جايي كه پس از پيروزي مردم ايران با رهبري خميني كبير(ره) و اتكاي به قدرت لايزال الهي در مقابل استعمارگران و ابر قدرت هاي جهان، كانون توجه همه آزادي خواهان قرارگرفت.
پيروزي انقلاب اسلامي ايران و پيشرفت هاي پي درپي اين نوع حكومت، كه با توجه به انديشه توحيدي دين را درعرصه اجتماع و سياست وارد مي كند و هم قائل به حضور اكثريت مردم مي باشد، الگوي كشورهاي خاورميانه قرارگرفت تا امروز شاهد خيزش عظيم مردم در مقابل حكومت هاي ديكتاتوري منطقه باشيم.
اين خيزش عظيم نشان دهنده پايان ديكتاتور سالاري و رشد اسلام گرايي درگفتمان معادلات سياسي جهان است كه سبب قطع كامل دست استعمارگراني همچون آمريكا مي باشد كه با تجويز حكومت هاي ديكتاتوري براي ملت ها به دنبال مقاصد شوم و نامشروع خود مي باشند.

 



6گل به خودي!

حسين مولوي
هنر گوهر بسيار گرانبهايي است كه ارزش و گراني آن فقط بدين جهت نيست كه دلها و چشمهايي را به خود جذب مي كند، خيلي از چيزهايي كه هنر نيست، ممكن است چشم ها و دلهايي را به خود جذب كند. حقيقت هنر يك عطيه الهي است. اگرچه بروز هنر در چگونگي تبيين است اما اين، همه حقيقت هنر نيست. پيش از تبيين يك ادراك و احساس هنري وجود دارد و نكته اصلي آن جاست.
بعد از آن كه يك زيبايي، يك ظرافت و يك حقيقت ادراك شد، از آن هزار نكته باريكتر از مو كه گاهي آدم هاي غيرهنرمند نمي توانند يك نكته اش را هم درك كنند، هنرمند با همان روح هنري و با آن چراغ هنر كه در درون او برافروخته شده است، ظرايف و دقايق و حقايقي را ابراز مي كند.
اين مي شود هنر واقعي و حقيقي كه ناشي از يك ادراك و يك بازتاب يك تبيين است. هنري كه امام راحل و مقام معظم رهبري آن را تعريف كردند، هنري است كه در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هويت انسان و جامعه قرار نگرفته باشد. هنري كه مجسم كننده و ارائه كننده آرمان هاي دين اسلام باشد.
مردم ايران براساس اين آرمان ها و اين تعاريف به نداي امام لبيك گفتند و انقلاب كردند. خواسته تمام مردم ايران و حتي مردم جهان نيز اين هنري است كه انسان را به خدا نزديك كند. هنري كه درد مستضعفين را بيان كند.
بعد از گذشت 32 سال از انقلاب اسلامي مردم نيز انتظار تحقق اين نوع هنر را دارند، اين نوع فيلم ها را بايد در جشنواره اي هم چون جشنواره فيلم فجر ببينيم.
اما چه كنيم كه دلمان از دست جشنواره فجر نيز خون است. به جاي انتخاب بهترين فيلم هايي كه با آرمان هاي امام خميني هم خواني دارند، به فيلم هايي جايزه مي دهند كه با وجود پرداخت هزينه هاي ساخت فيلم از نظام، بر ضدنظام ساخته شده اند.
به زبان ساده تر دستاورد جشنواره فيلم فجر امسال آن بود كه با بودجه جمهوري اسلامي عليه رويكرد كلي نظام فيلم ساخته شود، در كمال ناباوري اين فيلم ها برگزيده شده و بازيگري مانند حامد بهداد در هنگام دريافت جايزه اش تقاضاي آزادي كسي را كند كه از طرف تمام دشمنان نظام مقدس جمهوري اسلامي مورد حمايت قرار گرفته است.
بسياري از فيلم هاي اين دوره جشنواره نه تنها ديني نبود بلكه دقيقا مي توان گفت ضدديني ساخته شده است.
فيلم هايي كه فقط با اسم انتقادي ساخته شده بودند و به القاي بي اعتمادي نسبت به افراد، ترسيم يك فضاي ناآرام از جامعه و شرايط اجتماعي، اعتماد نكردن به انتخاب ها، رواج دروغ گويي، نمايش صحنه هاي پراسترس و كشمكش و به بازي گرفتن اعصاب مخاطب، به هم ريختن اعتقادات يقيني، القاي شكاكيت و قطعيت نداشتن در برداشت ها و قضاوت ها، ناكارآمدي ساختار اداري قضاوت در حل مشكل، رويارويي و شكاف فكري و طبقاتي دو قشر جامعه، ترويج سبك زندگي مدرن سكولار و دروغ گو بودن هر دو طرف و... به مخاطبين مي پرداختند. ما در جشنواره امسال به جاي آن كه شاهد تماشاي فيلم هاي مردمي باشيم، بيشتر شاهد فيلم هاي شخصي افراد بوديم. اثرات متفاوتي با موضوعات مختلف در اين جشنواره به رقابت پرداختند، كه بيشتر آن ها موضوعاتي بود كه شايد بيشتر به بيان خواسته دل سازندگان آن پرداخت تا آن چه نياز جامعه است.
بي ترديد يكي از مهم ترين عوامل تاثيرگذار در افزايش رشد كيفي و كمي سينماي كشور پرداختن به موضوعاتي است كه مخاطب، يعني جامعه كشور با آن در ارتباط است و اگر به آن توجه نشود قطعا در كميت و به تبع آن در كيفيت آن تاثير گذاشته است.
اما واقعيت موجود در موضوعات جشنواره امسال چگونه شكل گرفت؟ آيا بستر آماده شده براي اين جشنواره با تمام هزينه هاي صرف شده مطابق با نياز رشد فرهنگي كشور است؟ چند درصد از فيلم هاي ساخته شده مطابق با عدالت و روحيه پيشرفت بوده است؟ اصلا چرا در آن ها، الگوها و ماهيت فرهنگي و عميق انساني اي كه در انقلاب ايران در سال 57 رخ داد چيزي ديده نمي شود؟ اصلا قرار بوده است جشنواره فجر محلي براي ابلاغ ارزش هاي اسلام و انقلاب با ابزار هنري و ارتباط با فطرت انسان ها باشد نه اين كه هرچه مي خواهد دل تنگت بگو باشد، البته كاش اين طور بود!! در اين بين برخي افراد كه به عنوان كارگردان فيلم هاي فجر شناخته مي شدند و انتظار حداقلي از آنها مي رفت، درگذشت زمان طوري رفتار كرده اند كه سينما و ساختن فيلم را محلي براي ابراز احساسات خود و قهر كردن با هر آن چه كه باعث ناراحتي شخصي آن هاست، يافته اند.
جالب است كه روند فيلم ها نه تنها در راستاي اهداف ياد شده نبوده است بلكه به گونه اي شده است كه در آن ها درباره حجاب نبايد صحبت كرد كه كاملا عقب افتادگي است. درباره جهاد هم هنوز آقايان، آن را خشونت مي دانند؟
دوستان هنرمندنماي ما هم اگر فيلمي ضدديني مي سازند و دل دشمنان ما را نيز شاد مي كنند، لطفا ديگر با بودجه ما نسازند. چرا مسئولين ما بدون آگاهي تمام سرمايه ملت را به جيب كساني مي ريزند كه هنر سينما را براي حرف هاي خود و اغيار مي خواهند و به دنبال علاقه مندي هاي خود هستند؟ لطفا از همان حساب اغيار برداشت كنند.
¤ دبير انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده فني انقلاب

 



پاسخي به يك شبهه
تقليد معقول با شعور شهروندي تعارضي ندارد-قسمت اول

دكتر عبدالحسين خسروپناه- عضو هيئت علمي دانشگاه تهران
پرسش هاي بنيادين انسان درباره جهان هستي و چگونگي تفسير آن، تاريخي به درازاي انديشه بشري دارد. پاسخ گويي به اين پرسش ها موجب ارضاي حس كنجكاوي و جنبه عقلي انسان مي شود. بديهي است دين كه پاسخ گوي نيازهاي همه ابعاد وجودي انسان است تفسيري خاص از خدا، انسان و جهان هستي ارايه كرده است. از اين رو انسان گذشته و بشر امروز و فردا همگي نيازمند دين هستند. انسان معاصر با چالش هاي فراواني روبه روست كه در پرتو دين پاسخ بدان ها را خواهد يافت. شبهات اعتقادي كه براي انسان هاي عصر حاضر به وجود آمده، پاسخ هاي متناسب با زمان جديد را مي طلبد.متكلمان ما از گذشته درصدد پاسخ به اشكالات ناظر به دين برآمده اند اما پاره اي از شبهات جديد، پاسخ هاي متفاوت از جواب هاي گذشته را مي طلبد.
از اين جهت شايد بتوان گفت كلام كه متصدي پاسخ به شبهات اعتقادي ديني است، به دو بخش كلام قديم و كلام جديد قابل تقسيم مي باشد. هدف هر دو يكي است اما در موضوع شناسي و پاسخ به موضوع، روش ها و راه حل ها متفاوت اند. در كلام جديد ما انتظارات بشر از دين، رابطه عقل و دين، معرفت شناسي ديني، قرائت هاي مختلف از دين، پلوراليسم ديني، قبض و بسط تئوريك شريعت و... را داريم كه به ورطه پاسخ سپرده شده اند.
در اين ميان، گاهي بديهيات دين نيز مورد پرسش قرار مي گيرند، هر چند اين بديهيات، ضروريات دين محسوب مي شوند و ليكن ايجاد شبهه و ترديد در آن ها مي تواند نظام اعتقادي فرد متدين را هدف قرار دهد. از ضروريات دين مي توان به تقليد كه رجوع جاهل به عالم است اشاره كرد يعني بحث تقليد و مقلد. در بحث تقليد و مقلد سالياني است كه برخي سعي در القاي تعارض و يا حداقل تخالف ميان شعور شهروندي با تقليد دارند يا اين كه تقليد را مغاير با فصل انسان مي دانند كه ناطق است و عاقل.
ولايت پذيري نيز كه به اشتباه با تقليد پيوند زده مي شود و آن را هم كف با تقليد مي پندارند از اين ترديدافكني مبرا نيست و...
«دكتر عبدالحسين خسروپناه» نام آشناي مباحث كلامي و فلسفي است، او كلام جديد و قديم را به همراه فلسفه در دانشگاه و حوزه تدريس مي كند. از اين روست كه او را جامع الاطراف مي نامند، فيلسوفي كه متكلم است!
با او ولايت پذيري، تقليد، شعور شهروندي، تقليد عالمانه و عقلانيت فردي را در منزلش- در شهر مقدس قم- به بحث نشستيم كه در دو بخش منتشر مي شود.
استاد! قبل از شروع بحث در ابتدا بفرماييد قائل شدن ارتباط ميان تقليد و ولايت پذيري با شعور شهروندي عقلاني است؟ اصلا مي توان ارتباطي ميان آن ها برقرار كرد؟ چه در مقام نفي و چه در مقام اثبات.
يكي از مباحث مهم در فلسفه تقليد اين است كه آيا تقليد و به دنبال آن ولايت پذيري يك اصل عقلايي و شرعي است؟ يعني اگر يك انساني كه تخصص در مسايل ديني ندارد به متخصص مراجعه كند آيا اين رجوع عقلايي است و همچنين شرعي است؟ با شعور شهروندي سازگاري دارد يا خير؟ گاهي اوقات در ميان برخي از عوام گفته مي شود كه انسان عاقل چرا بايد تقليد كند؟ و اصلا تقليد كار انسان عاقل نيست، من در جواب عرض مي كنم كه تقليد دو نوع است يك وقت تقليد، معقولانه است و گاه تقليد كوركورانه، تقليد كوركورانه رجوع جاهل است به جاهل اما تقليد معقولانه رجوع جاهل است به عالم، بنابراين در تقليد معقولانه انسان آن چه را بلد نيست از كسي فرا مي گيرد كه بلد است، علم دارد، آگاهي دارد زحمت كشيده، تلاش كرده و به يك دستاورد علمي رسيده و از آن استفاده مي كند و اين البته مشروط به اين است كه ما اطمينان، يقين و وثوق پيدا كنيم به اين كه آن شخصي كه از او تقليد مي كنيم و به او رجوع مي كنيم كارشناس است. متخصص و صاحب نظر است، يعني علم به تخصص اش پيدا كنيد.
رجوع چنين شخصي عقلايي است و اين تقليد معقولانه است، همه عقلا در طول حيات بشر و در تمام ملل، نحل و جوامع بشري از تقليد معقولانه استفاده مي كنند البته انسان گاهي اوقات از تقليد كوركورانه هم بهره مي برد و بشر اگر تامل كند به خطاي آن پي مي برد و مي فهمد كه چنين تقليدي غلط است اين هم گاهي اوقات در ميان مردم اتفاق مي افتد ولي اگر انسان عاقلي به عقل خودش مراجعه كند مي فهمد كه اگر فردي هيچ تخصصي ندارد و از نظر دانش مانند اوست چرا بايد از او تقليد كند؟ به همين خاطر خداي سبحان عامل تقليدگرايي كوركورانه را در گرايش به شرك مذمت كرده و در آيه هاي 22 و 23 سوره زخرف مي فرمايد: «بلكه گفتند ما پدران را به عقايد و آيين يافتيم و البته ما هم در پي آن ها رويم بر هدايت هستيم و همچنين ما هيچ رسولي پيش از تو در هيچ شهر و دياري نفرستاديم جز آن كه اهل ثروت و مال آن ديار به رسولان گفتند كه ما پدران خود را بر آيين و عقايدي يافتيم و از آن ها البته پيروي خواهيم كرد.»
قرآن اين گونه اقتدا را مذمت مي كند، همچنين در آيه 78 سوره يونس باز اين مطلب را مي بيند كه «فرعونيان به موسي (عليه السلام) گفتند آيا آمده اي تا ما را از آن چه كه پدرانمان را بر آن ها يافتيم منصرف گرداني و بزرگي روي زمين از آن شما باشد؟ ما به شما ايمان نمي آوريم.» قرآن باز در اين جا گفتار فرعونيان را مذمت مي كند. در آيه 43 سوره سبا خداوند مي فرمايد: «كه وقتي آيات روشن گر ما بر آنان خوانده شد گفتند او فقط مردي است كه مي خواهد شما را از آن چه پدرانتان پرستش مي كردند بازدارد، ببينيد اين آيات نشان مي دهد كه تقليد كوركورانه مذموم است و مذمت تقليد كوركورانه هم عقلايي است. متأسفانه الان در بين برخي جوانان مي بينيد كه از موسيقي هاي مدرن متال، راك، پاپ و جز امثالهم تقليد مي كنند، مي پرسيم چرا؟ مي گويند خوشمان مي آيد، علاقه دارم، يك دفعه خواننده اي مثل مايكل جكسون مرجع او و الگوي او مي شود يا مي بينيم در فضاي برخي دانشگاه ها، دانش جو كه بايد از شخصيت هاي علمي الگوبرداري كند، بعضي خواننده ها و بازيگران را الگوي رفتاري خود قرار مي دهد. اين رجوع جاهل است به جاهل اما اگر دانش جويي، اهل علمي مثلا يك شخصيت علمي را در كار خودش الگو قرار داد مانند انيشتين چه قدر زحمت كشيد، دكتر حسابي چه كار كرد كه پدر فيزيك ايران شد؟ اگر اين ها را الگو قرار دهند تا كار علمي رشد پيدا كند اين تقليد، تقليد معقولانه اي است.
پس ببينيد نتيجه اول اين است كه ما به هيچ وجه انساني در دنيا نداريم كه نياز به تقليد نداشته باشد. همه اهل تقليد هستند ولي تقليد دو نوع است، زماني تقليد كوركورانه است و رجوع جاهل به جاهل است و زماني ديگر تقليد معقولانه است يعني رجوع جاهل يا غيرمتخصص به عالم و متخصص است و عقل بشر هم اين تقليد را تأييد مي كند.
آيا اين تأييد عقلي ملازم شرعي هم محسوب مي شود؟
اين تقليد معقولانه را، شرع هم امضا كرده و بنابراين تقليد معقولانه نه تنها با شعور شهروندي تعارضي ندارد بلكه شعور شهروندي و عقلانيت بشري حكم مي كند انساني كه در حوزه معرفتي و در حوزه اي ازنيازهايش كه تخصص ندارد به متخصص مراجعه كند، وقتي بيمار مي شود به پزشك مراجعه مي كند، وقتي مي خواهد ساختماني بنا كند از مهندس معماري و عمران كمك بگيرد، وقتي اتومبيلش نياز به تعمير داشته باشد آن را به تعميرگاه مي برد تمام اين رفتارها نشان مي دهد كه شعور شهروندي اقتضا مي كند در امري كه انسان تخصص ندارد به متخصص آن مراجعه كند. يكي از اموري كه انسان ها ممكن است در آن تخصص نداشته باشند مسايل دين داري، فقاهت و احكام شرعي است.
همان طور كه يك انسان غيرمتخصص در مورد مسايل پزشكي به پزشك مراجعه مي كند و اين رجوع هم رجوع عقلايي است يك غيرمتخصص و غيرآشنا به احكام شرعي هم بايد به كارشناسي خبره كه فقيه جامع الشرايط است مراجعه كند، پس مي بينيد همه فقها در رساله هاي عمليه خود به اين مسايل پرداخته اند كه انسان يا بايد متخصص و كارشناس باشد يعني دين را بداند و حقيقت آن را آگاه باشد و احكام را بشناسد يا اگر نمي داند به شخص متخصص كه مرجع تقليد اعلم است مراجعه كند، اين مطلبي است كه همه فقها در كتاب هاي فقهي خود به آن پرداخته اند.
به عنوان مثال مرحوم آيت الله فاضل لنكراني در مسأله دوم توضيح المسايل خود مي گويد انسان در احكام غيرضروري دين [چون احكام ضروري بديهي و مسلمات محسوب مي شوند، مثل نماز و روزه كه واجب هستند يا شرب خمر كه حرام است يا رابطه زن و مرد در دايره مشروع حلال است، اين ها ضروريات دين است و اصلا شخص در اين موارد تقليد نمي كند] يا بايد مجتهد باشد و طبق اجتهاد خويش عمل نمايد يا از مجتهد تقليد كند يعني به دستور او رفتار نمايد و يا در صورتي كه آشنا به كيفيت احتياط است عمل به احتياط كند. به طوري كه يقين كند تكليف خويش را انجام داده است، به عنوان مثال اگر عده اي از مجتهدين عملي را حرام مي دانند و عده اي ديگر مي گويند حرام نيست آن عمل را انجام ندهد و اگر عملي را برخي واجب و بعضي مستحب مي دانند، انجام دهد و هم چنين واجب است در كيفيت احتياط نيز احتياط كند يعني چنانچه احتياط از چند راه ممكن است بايد راهي را اختيار نمايد كه مطابق با احتياط باشد پس مكلفي كه مجتهد نباشد و اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد تقليد هم نكند اعمال او باطل است يعني نمي تواند به آن اكتفا كند و بايد حتما احكام را از مجتهد زنده اي كه بالغ است، پرسش كند.
حضرت امام(ره) نيز در رساله خود اين بحث را دارند و مي فرمايند: «تقليد در احكام عمل كردن به دستور مجتهد است و از مجتهدي بايد تقليد كرد كه مرد، بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامي، حلال زاده و زنده و عادل باشد و نيز بنا به احتياط واجب بايد از مجتهدي تقليد كرد كه حريص به دنيا نباشد و از مجتهدين ديگر اعلم باشد يعني در فهميدن حكم خدا نسبت به مجتهدين ديگر زمان خود استادتر باشد، بعد البته اين را هم مطرح مي كنند كه عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روي دليل باشد. [اين ها عبارات حضرت امام(ره) در توضيح المسايل است] ولي در احكام غيرضروري دين بايد يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روي دليل به دست آورد يا از مجتهد تقليد كند يعني به دستور او رفتار نمايد يا از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، به عنوان مثال اگر عده اي از مجتهدين عملي را حرام مي دانند و عده اي ديگر مي گويند حرام نيست آن عمل را انجام ندهد و اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب مي دانند آن را به جا آورد، پس كساني كه مجتهد نيستند و نمي توانند به احتياط عمل كنند واجب است از مجتهد تقليد نمايند.»
حديثي داريم با اين عنوان كه «كل ما حكم به عقل، حكم به شرع»، با توجه به اين روايت مي توان شعور باطني كه تعبير به عقل مي شود را با تقليد جمع كرد؟
وقتي مي گوييم تقليد معقولانه يعني رجوع جاهل به عالمي كه حقايق علمي را مدلل و با استدلال علمي به دست آورده است يعني عقل تقليد مي كند از مجتهدش چون مجتهد احكام شرعي را از روي دليل به دست آورده يعني اگر يك كسي احكام شرعي را از روي دليل به دست نياورده است چنين تقليدي جايز نيست يعني نمي تواند بگويد من از كسي تقليد مي كنم كه احكام شرعي را بيان مي كند ولي بدون دليل، اگر مجتهدي يقين پيدا كند به حكمي شرعي اما دليل علمي نداشته باشد، تقليد از چنين امري جايز نيست.
ادامه دارد...
منبع: پايگاه تحليلي تبييني برهان

 



نسخه غلط كشنده است نه شفابخش

اميدحسيني
براي تجويز داروي مناسب ابتدا بايد دردها را شناخت، حدس و گمان، همانندسازي، مشابهت سازي و تعميم نسخه و تجويز يك داروي مشترك براي انواع مختلف دردها نه تنها شفابخش نيست كه سلامتي انسان را به خطر مي اندازد.
يكي از بزرگ ترين اشكالات جنبش موسوم به سبز همين شبيه سازي و همانندسازي خود به انقلاب هاي مختلف از جمله انقلاب اسلامي و انقلاب هاي اخير مردم مصر و تونس و سايركشورهاي خاورميانه است. مشكل اينجاست كه اين شبيه سازي را نه تنها افراد عادي و عامي كه حتي بزرگان و رهبران جنبش سبز و اساتيد دانشگاهي كه از قضا مشاور ويژه نامزد شكست خورده درانتخابات هم هستند، درتحليل هاي خود به كار مي برند. مثلا از نظاميان ايران مي خواهند كه مثل نظاميان مصري، همراه مردم (منظور سبزها) بشوند.
اين افراد تا موقعي كه درك درستي از اوضاع و احوال جامعه خود نداشته باشند و صرفا براساس اين قبيل شبيه سازي هاي مبتذل براي جنبش سبز نسخه بپيچند، هم خودشان را فريب داده اند و هم پياده نظام سبز را سرگردان و پريشان مي كنند. نتيجه طبيعي اين نسخه هاي اشتباه و غلط، همين مي شود كه سبزها برخلاف ساير كشورها و علي رغم اين همه جار وجنجال تبليغاتي و رسانه اي، درعمل كاري از پيش نمي برند.
علت اصلي اين روند وارونه، دلخوش كردن به نسخه هاي بدلي و تقلبي و پيش رفتن براساس آن توهمات غلط است. نسخه هاي دروغيني كه با شبيه سازي جمهوري اسلامي به حكومت ديكتاتوري حسني مبارك و بن علي، قصد تهييج و پمپاژ روحي فتنه گران را دارد اما چون براساس دردهاي بومي و واقعيات جامعه تجويز نشده، به مرگ و جنون و توهم نزديك مي شود نه شفا و درمان.
شايد جار و جنجال تبليغاتي و رسانه اي، نگاه هاي بين المللي را به سوي سبزها جلب كند و موقتاً آن ها را خوشحال و راضي كند و خواب و خيال پيروزي جنبش را زنده نگه دارد، اما وقتي تاثيري درجامعه و مردم كشور نداشته باشد، چه فايده اي دارد؟
كاش فتنه گران و دوستان سبزي كه خودشان را به اين نسخه هاي دروغين و جعلي دلخوش كرده اند، لحظه اي با خود خلوت و علت عدم توفيق جنبش سبز و عدم همراهي مردم را بررسي مي كردند. شعارهاي توخالي و ادعاهاي خنده دار (راهپيمايي ميليوني) را كنار مي گذاشتند و واقعيت را مي ديدند. وضعيت كشورهاي منطقه را مي فهميدند كه چرا علي رغم همه خشونت ها و سركوب ها، مردم به خيابان ها مي آيند و دست بردار هم نيستند؛ آن هم نه فقط درپايتخت، كه تقريبا درسراسر اين كشورها؟ چرا حكومت هاي ديكتاتوري يك ماهه و حتي كمتر از آن فرو مي پاشند، اما جمهوري اسلامي علي رغم سي سال دشمني آمريكا، جنگ تحميلي، تحريم اقتصادي و اين همه فتنه مثل كوه ايستاده است؟
براي پاسخ به اين پرسش ها، ابتدا بايد مردم و جامعه و روابط حاكميت با مردم را شناخت. عدم شناخت صحيح جامعه و درك نادرست از انقلاب هاي مردمي منطقه و شبيه سازي هاي دروغين و تخيلي، سبزها را هم از جامعه و مردم خود و هم از معادلات روز دنيا دور مي كند.
مطمئنا اولين فايده پيروزي انقلاب هاي مردمي درمنطقه، تقويت موضع ايران و جبهه مقاومت و تضعيف جبهه آمريكا و اسرائيل است. دكتر احمد الموصللي استاد علوم سياسي دانشگاه آمريكايي بيروت، حدوداً هجده سال پيش (سال 1992) كتابي نوشت به نام «اصولگرايي و نظام بين الملل» كه توسط انتشارات مركز مطالعات استراتژيك و تحقيقات لبنان چاپ شده است.
احمد الموصللي در اين كتاب ضمن بررسي وضعيت نظام هاي سياسي حاكم بر منطقه، آينده را از آن اصولگرايي اسلامي مي داند. وي با توجه به شناختي كه از كشورهاي عربي و نظام هاي سياسي حاكم دارد، حكومت هاي عرب را به سه دسته تقسيم مي كند:
1-نظام حاكميت فردي (عراق)
2- نظام سلطنت مطلقه (عربستان)
3- نظام شبه ليبرالي (مصر)
الموصللي با بررسي هر يك از اين نظام ها مي نويسد: مشكلات سياسي اجتماعي كشورهاي عربي صرف نظر از نوع نظام هاي حكومتي آن ها، مانع از اجراي دموكراسي حقيقي است و اين گونه جوامع به طور جدي از تشتت و از هم گسيختگي رنج مي برند... روشن است كه وجود نيروهاي اسلام گرا بزرگترين خطر براي رژيم هاي كنوني محسوب مي شود.
وي به اين حقيقت مهم اشاره مي كند كه گسترش دموكراسي در جهان عرب نيازمند يك نيروي پشتيبان از خارج به ويـژه از جانب آمريكاست، اما اين كشور در پياده كردن دموكراسي به صورت گزينشي عمل مي كند. (همان گونه كه اصل منع اشغال با زور را تنها در مورد عراق در جريان اشغال كويت اجرا كرد اما اسرائيل را كه جنوب لبنان را اشغال كرد. از اين قاعده مستثنا كرده است.)
الموصللي به تناقض رفتار آمريكا اشاره مي كند و مي نويسد: آمريكا پس از سلطه بر منابع نفتي منطقه و كنترل نحوه قيمت گذاري و توزيع نفت، به دليل نياز استراتژيك به اين ماده حياتي روابط خويش را با كشورهاي منطقه نه براساس اصول دموكراسي بلكه بر پايه منافع نفتي، تنظيم خواهد كرد. از آن جا كه اغلب كشورهاي عربي در جنگ خليج فارس در كنار آمريكا قرار داشتند، آمريكا هيچ گاه جريانات داخلي را عليه آن ها تحريك نمي كند مگر زماني كه اين رژيم ها مانعي در برابر منافع و اهداف آمريكا باشند و يا از ميان برداشتن هركدام از آن ها براي تأمين منافع امنيتي و اقتصادي آمريكا و و نيز تقويت موضع اسرائيل سودمند باشد!
اوج شاهكار احمد الموصللي اينجاست كه حدوداً دو دهه پيش، با تحليل درست قضايا (كه از امتيازات و ويژگي هاي يك استاد و محقق دانشگاهي هست و البته بيانگر شناخت او از نظام هاي سياسي كشورهاي عربي) آينده منطقه را اين چنين پيش بيني مي كند:
جريانات سياسي داخلي، محور فعاليت هاي خود را بر وارد آوردن فشار مردمي بر رژيم هاي حاكم استوار خواهند كرد تا بدين وسيله موضوع مشاركت در تصميم گيري هاي سياسي و نيز اسلام حكومتي را به عنوان يك تكيه گاه و حتي اصلي ترين تكيه گاه مطرح كنند. البته اين فشارها افزايش خواهد يافت زيرا آمريكا با اقدام نظامي خود در جنگ نفت، در واقع در مقابل ناسيوناليسم عربي و كشورهاي ناسيوناليستي كه هميشه مدعي وحدت عربي و دفاع از كيان وطن عربي بودند، به پيروزي رسيد. در اردن، مصر و تونس، فشار نيروهاي اسلامي بر دولت هاي حاكم براي تسريع در روند گسترش آزادي ها افزايش خواهد يافت و با يكپارچه شدن يمن و برقراري تعداد احزاب، اين كشور نيز به روند جاري خواهد پيوست. علي رغم توانايي رژيم هاي عرب خاورميانه در منزوي كردن و يا سركوب حركت هاي اسلام گرا، حركت اسلامي در فلسطين و كشورهاي عرب ريشه دار خواهد بود.وي هم چنين ضمن اشاره به نقش و جايگاه ايران پيش بيني مي كند كه ايران با حكومت هايي كه پايگاه مردمي و اسلامي و يا قابليت مخالفت با سلطه آمريكا را در منطقه دارند، متحد مي شوند. مسئله اي كه اصلا خوشايند آمريكا نيست.اين ها شعار، رويا و يا يك آرمان دست نيافتني نيست. هر كسي كه به دقت حوادث منطقه را زير نظر داشته باشد، متوجه بيداري اسلامي در كشورهاي اسلامي مي شود. پس آينده به اسلام تعلق دارد نه آمريكا.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14