(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 15 اسفند 1389- شماره 19880

گفت وگو با كمال هلباوي از رهبران اخوان المسلمون
صداقت، شجاعت و ساده زيستي امام خامنه اي مثال زدني است
بررسي مقايسه اي فتنه 88 و خيزش هاي مردمي در خاورميانه
هياهوي سبز عريان است



گفت وگو با كمال هلباوي از رهبران اخوان المسلمون
صداقت، شجاعت و ساده زيستي امام خامنه اي مثال زدني است

قيام مردم مصر عليه رژيم ديكتاتوري حسني مبارك و خيزش مردم منطقه در مقابل رژيم هاي ديكتاتوري تحولات عميقي را در منطقه خاورميانه پديد آورده و اميدها را براي ايجاد حكومت هاي مردم در منطقه زنده كرده است.
يكي از گروه هايي كه نقش مهم و حياتي را چه قبل و چه بعد از قيام مردم در تحولات كشور مصر ايفا مي كند، گروه اخوان المسلمون از قديمي ترين تشكل هاي اسلامي اين كشور است.
اخوان المسلمون در زمان دولت حسني مبارك اصلي ترين گروه معارض با حكومت اين كشور و در زمان قيام مردم نيز از جمله نيروهاي اصلي براي پيشبرد اين انقلاب محسوب مي شد و هم اكنون ميزان مشاركت اين گروه در دولت آينده مصر و نحوه تعامل آن با قدرت هاي منطقه اي به خصوص مصر از جمله مهمترين دغدغه هاي محافل سياسي و امنيتي محسوب مي شود.
دكتر كمال هلباوي از اعضاي قديمي گروه اخوان المسلمون محسوب مي شود و تاكنون نيز سمت هاي مختلفي را در اين گروه به عهده داشته است.
خبرگزاري فارس با اين شخصيت قديمي اخوان المسلمون كه براي شركت در كنفرانس تقريب مذاهب به تهران آمده، گفت وگو كرده است.
¤ ¤ ¤
¤ آقاي هلباوي، با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد. اينكه در ابتدا بگوييد كه در حال حاضر كجا اقامت داريد و فعاليت شما چيست؟
-بله، من در سال 1988 توسط حكومت حسن مبارك از مصر اخراج شدم. سال هاي اوليه پس از اخراجم از مصر، مدتي را در افغانستان و پاكستان گذراندم و در اين كشورها برنامه هاي اخوان المسلمون را پيگيري مي كردم. من همچنين مشاور مؤسسه مطالعات سياسي پاكستان بودم و به پروفسور خورشيد احمد نايب رئيس جماعت اسلامي پاكستان درباره مطالعات وي پيرامون مسلمانان منطقه كمك كردم.
در آن زمان دولت مبارك با كساني كه براي فعاليت هاي اسلامي به افغانستان و پاكستان سفر مي كردند، خيلي شديد برخورد مي كرد و با حضور مخالفان حكومت خود در اين دو كشور مخالف بود.
افرادي را كه از مصر به افغانستان يا پاكستان سفر مي كردند به محض بازگشت به مصر دستگير و شكنجه مي شدند.
¤علت اين نگراني حكومت مبارك چه بود؟
-علت اين نگراني آنها اين بود كه فرهنگ انقلاب و جهاد از منطقه وارد مصر شود. در آن زمان اغلب گروه هاي جهادي به افغانستان مي رفتند براي همين مبارك از اين مسئله بسيار واهمه داشت.
¤مزاحمتي هم از سوي سرويس هاي امنيتي مصر متوجه شما شد؟
-من توسط سرويس هاي امنيتي مصر فردي شناخته شده بودم به خاطر اينكه هيچگاه اسم و ظاهرم را تغيير ندادم. من دوستي را در دفتر رياست جمهوري مصر به نام شجاعت حسين داشتم كه به من اطلاع داد كه آمريكايي ها به دنبال تو هستند و بايد پاكستان را ترك كني در غير اينصورت دستگير مي شوي.
در سال 1994 از آنجا به لندن رفتم و تا به امروز در لندن زندگي مي كنم و تاكنون نيز سفري را به مصر نداشته ام.
¤فعاليت هاي شما در اخوان المسلمون در چه سطحي بود؟
-من عضو دفتر ارشاد اخوان المسلمون بودم كه بالاترين دفتر در اخوان المسلمون است. من همچنين عضو شوراي اخوان المسلمون هم بودم و من سخنگوي رسمي اين جماعت در غرب در دهه90 بودم و بعد براي انجام كارهاي تحقيقاتي استعفا دادم من مشغول به فعاليت هايي شدم كه به اتحاد بين شيعه و سني مرتبط مي شد.
¤فكر مي كنم كه شما انجمن اتحاد مسلمانان را در لندن پايه گذاري كرديد؟
-انجمن اتحاد مسلمانان در لندن و سه چهار سال پيش ايجاد شد. ما طي اين مدت 4كنفرانس را برگزار كرديم و ما برادرانمان را از كشورهاي مختلف اسلامي به اين كنفرانس دعوت كرديم. افرادي كه معتقد هستند اتحاد بين شيعه و سني بايد اتفاق بيافتد بايد با هژموني غرب مقابله كرد. انشاءالله كنفرانس بعدي ما تابستان سال جاري ميلادي خواهد بود.
¤ آقاي الهلباوي در كوران انقلاب مصر، مصاحبه شما با شبكه بي بي سي و دفاع از ايران و سخنراني رهبر انقلاب بازتاب گسترده اي در محافل خبري داشت. در تهران هم شما در جمع ديداركنندگان با رهبر انقلاب اسلامي بوديد. نظر شما درباره تاثير ايران بر انقلاب كشورهاي عربي چيست؟
- بله، در سفري به ايران اين افتخار را داشتم كه با «رهبر امام خامنه اي» ديدار كردم و بتوانم حرف هاي خودم را بزنم و نظرات ايشان را جويا شوم. در اين جلسه اين توفيق را داشتم تا در كنار امام خامنه اي و بسيار نزديك به ايشان بنشينم و توصيه هاي ايشان كه بسيار شيوا به زبان عربي بيان شد، گوش فرا دهم.
¤ چه نكاتي در سفر به ايران براي شما جالب بود؟
- چند نكته در سفرم به ايران براي من جالب بود. اول ساده زيستي زندگي امام خامنه اي و دكتر احمدي نژاد دوم پيشرفت هاي صنعتي ايران بود و سوم توانايي ايران براي پيشرفت با وجود تحريم ها بود.
شجاعت رهبران ايران و صداقت آنها هم برايم خيلي جالب و مثال زدني است. آنها همان حرفهايي را كه در تهران مي زنند در سازمان ملل در آمريكا هم مي زنند.
ولي ما رهبران دو رو و رياكاري زيادي در كشورهاي اسلامي عربي داريم اگر ما بخواهيم ديگر حاكمان كشورهاي عربي را كه با اسرائيلي ها دست مي دهند و پيشنهاد مذاكره مي دهند با آيت الله امام خامنه اي مقايسه كنيم، شما مي توانيد تفاوت بين رهبر واقعي امت اسلامي و رهبران غيرواقعي را متوجه شويد.
¤ بهترين خاطره اي كه از ديدار با رهبر انقلاب اسلامي داشتيد، چه بود؟
- بهترين خاطره اي كه از ديدار امام خامنه اي دارم اين است كه در زماني كه با ايشان ديدار كردم در صحبت ها و برخورد ايشان عشق و علاقه به امت اسلامي را مي ديدم كه اين علاقه را ايشان به خوبي با جملات و سخنراني عربي منتقل كنند و همچنين عشق ايشان به انقلاب مردم مصر بسيار زيبا بود. صحبت ها و توصيه هاي ايشان از علم و شناخت نشات گرفته شده بود و ايشان مانند حاكمان كشورهاي عربي نسبت به مسائل بي تفاوت نيستند.
¤ راستي شما چرا از لفظ امام خامنه اي براي ايشان استفاده مي كنيد؟
- من اصرار دارم كه از لفظ «سيدالقائد، الامام الخامنه اي» استفاده كنم زيرا بعد از امام خميني ايشان امامت و رهبري امت اسلامي را برعهده دارند. زماني كه ما به پيشنماز يك مسجد مي گوييم امام جماعت به خاطر اين است كه يك عده اي از نمازگزاران را امامت مي كند زماني كه من مي گويم امام خامنه اي به اين خاطر است كه ايشان يك امت اسلامي را رهبري و هدايت مي كنند. ايشان بعد از امام خميني آمده اند و حامل همان پيام ها و رهنمودها هستند.
¤ شما سالها است كه از وطن خود دور هستيد آيا تصور اين رو مي كرديد كه زماني بتوانيد به كشور خود بازگرديد؟
- بله البته من طي اين سال ها هميشه اين اميد را داشتم كه به مصر برگردم براي همين طي 6سالي كه در مصر بودم موسسه اي را با نام «مصر را نجات دهيد» راه اندازي كردم كه عده اي به من مي گفتند كه منظورت از اين كار چيست؟ مصر مشكلي ندارد و من پاسخ مي دادم كه مصر تحت حاكميت مبارك وضعيت خوبي ندارد و ما بايد مصر را از شر مبارك نجات دهيم. بايد بگويم كه انقلاب مردم مصر را از دست مبارك نجات داد.
¤ زماني كه اولين بار خبر فرار مبارك را شنيدي چه حسي داشتيد؟
- من هميشه در انتظار اين لحظه بودم. يا مرگ مبارك را ببينم و يا فرار او را. حالا كه او فرار كرده آرزو مي كنم كه او تحويل مصر داده شود و به خاطر جناياتي كه كرده است و به خاطر عقب ماندگي هايي كه او باعث آن شده است به خصوص در مورد ظلم هايي كه به اخوان المسلمون كرده است محاكمه شود. آيا مي توانيد تصور كنيد كه مبارك، خانواده و اطرافيان آن سرزمين مصر را از مردم مصر دزديده اند. چنين مردي بايد محاكمه شود و درس عبرتي براي ساير پادشاهان و اميرنشين هاي كشورهاي عربي شود.
¤ گويا شما به آقاي احمدي نژاد علاقه وافري داريد، دليل اين علاقه چيست؟
- من تنها از چند نفر از سياستمداران دنيا خوشم مي آيد كه به طور حتم يكي از آنها «احمدي نژاد» است. من معتقدم رهبران كشورها بايد به مردم خيلي نزديك باشند رهبران بايد ساده زيست باشند و رهبران همچنين بايد صادق و شجاع باشند و احمدي نژاد صادق ساده زيست و شجاع است. او همچنين تمركز زيادي براي پيشرفت كشور مي كند و او برخلاف سران احمق عرب بسيار باهوش است و مي خواهد ايران را به يك قدرت تبديل كند نه تنها يك قدرت منطقه اي بلكه يك قدرت جهاني در جهان تبديل كند و اين اتفاق خيلي دور نيست. با پيروزي انقلاب مصر و ليبي و ديگر كشورهاي عربي اين مهم روي خواهد داد كه مي توان گفت در 10 سال آينده اين اتفاق خواهد افتاد
¤ نظر شما درباره پوشش اخبار مصر چيست؟ براي مثال شبكه تلويزيوني الجزيره تلاش مي كرد وانمود كند كه پوشش كاملي از انقلاب مردم در مصر مي دهد، در حالي كه هيچ خبري در خصوص شعارهاي ضدآمريكايي و ضداسراييلي مردم مصر مخابره نمي كرد. نظر شما در اين خصوص چيست؟
- البته بايد بگويم با وجود اينكه شبكه الجزيره به خاطر انتقادهاي شديد من عليه آمريكا يك سال و نيم است از من براي مصاحبه دعوت نمي كند اين شبكه در كل پوشش خوبي داد البته بايد بگويم كه خيلي نبايد از شبكه الجزيره انتظار مطالب ضدآمريكايي داشت.

 



بررسي مقايسه اي فتنه 88 و خيزش هاي مردمي در خاورميانه
هياهوي سبز عريان است

حسين شاهمرادي
در مدت اخير با بروز و ظهور قيام هاي آزادي خواهانه و ديكتاتورستيزانه كشورهاي منطقه، برخي رسانه هاي معاند تلاش مي كنند تا همانند گذشته كه هر حركتي را مصادره به مطلوب كنند، بيداري مردم در اين كشورها را نيز، به نفع جريان خود مصادره نمايند. بنابراين در تحليل هاي خويش به بدسليقه ترين شكل ممكن سعي كردند قضايا را به هم ارتباط داده و بيداري مردم منطقه را، چيزي از جنس فتنه88 در ايران، و مردم انقلابي مصر و ليبي را دنباله روان همان كودتاگران جمهوريت در ايران (موسوم به جنبش سبز) بنامند.
اما اين قياس اساساً قياسي معكوس است كه با وارونگي حقايق براي ادامه حيات خويش دست و پا مي زند. البته لازم به ذكر است از آنجايي كه فكر و منطقي جز هياهو (با استفاده از رسانه)، در اين افراد وجود ندارد اطلاق لفظ «جريان» يا «جنبش» يا هر واژه مشابه ديگر غيرصحيح و لفظ «هياهو» براي اشاره به ايشان مناسب تر است.
هياهوي سبز، هياهويي بود كه از همان آغازين روزهاي خود، با بي منطقي محض كليد خورد و همين امر باعث شد كه رفته رفته به هياهويي خوار و زبون تبديل شود. روند رو به زوال اين هياهو، به اين دليل است كه ضعف استدلال و فريادهاي خالي از منطق ايشان، به هيچ وجه نتوانست توفيقي براي اين هياهو به دنبال داشته باشد.
1) هياهويي براساس دروغ
اولين عاملي كه باعث شد، خيل عظيمي از طرفداران هياهوي سبز به جريان فتنه ملحق نشوند، اين بود كه اين هياهو، حركت پس از انتخابات خود را، براساس بي منطقي محض آغاز كرد و آن بي منطقي، همان ادعاي بدون اساس تقلب بود. البته ادعاي تقلب به خودي خود ايرادي نداشت. ايراد كار آنجا بود كه اين ادعا درحد يك ادعا باقي ماند و سندي مبني بر تقلب ارائه نشد، اوج منطق مدعيان تقلب، نامه9 بندي ميرحسين موسوي به شوراي نگهبان بود؛ نامه اي خالي از استدلال محكمه پسند و منطقي كه طبق قانون نمي توان براساس چنين ادعاهاي ضعيفي، حكمي له يا عليه كسي صادر كرد. اولين اشتباه هياهوي سبز آن بود كه ميرحسين موسوي براي ادعاي تقلب در انتخابات، بجاي ارائه سند، ادعاهاي جزئي تري مطرح نمود مسائلي كه حتي اثبات آن منجر به اثبات ادعاي تقلب سراسري در انتخابات نمي شد. البته دلايل ديگري هم براي تقلب در انتخابات مطرح كردند، مانند تئوري معروف «داماد لرستان، فرزند آذربايجان» از روشنفكرترين زن ايران و يا تئوري صندوق هاي دوجداره شيخ اصلاحات و... كه ميزان بي منطقي آن به قدري بالاست كه اساساً به شوخي مي ماند.
هنوز هم با گذشت نزديك به دو سال از انتخابات نه تنها دليلي بر تقلب ارائه نشده بلكه اين مسأله بيشتر به اثبات رسيده است كه اين ادعا نه از روي صداقت بلكه براي تولد يك سياست از قبل طراحي شده و با هدف براندازي مطرح شد، بنابراين تولد اين هياهو، تولدي براساس فقدان منطق بود و هنوز اين دو سؤال مهم، بدون جواب باقي مانده اند كه اولاً مستندات شما براي تقلب در انتخابات چه بود؟ و ثانياً حتي اگر دلايل و مستنداتي داشتيد، چرا پيش از عدم حصول نتيجه از مراجع قانوني، به اردوكشي خياباني روي آورديد؟
چرا كه يكي از ادعاهاي كليدي هر دو كانديداي سبز اين بود كه ما براي مقابله با قانون شكني ها به ميدان آمده ايم و خود را قانون مدار مي خواندند. و طبيعي است كسي كه ادعاي احترام به قانون دارد، نمي تواند نگاه انتخابي به آن داشته باشد و قسمت هايي از آن را انتخاب كند و تنها به آن قسمت ها احترام بگذارد. حضور اين دو كانديداي سبز در عرصه رقابت به معناي پذيرش تام و تمام قانون بود و كسي كه قواعد بازي را پذيرفت، راه اعتراض به نتيجه را هم بايد از همان مجرا طي كند. اين يعني حتي اگر هياهوي سبز، دليلي و سندي براي تقلب در انتخابات داشت (كه نداشت)، باز هم توجيهي براي اردوكشي خياباني محسوب نمي شد.
2) هياهويي سرشار از تناقض
يكي از عواملي كه باعث شد، پيروان هياهوي سبز، هر روز كم و كمتر شوند، تناقض هاي آشكاري بود كه در اين هياهو ديده مي شد و خودنمايي اجتناب ناپذير اين تناقضات، نشان از تلاش سران اين هياهو براي فريب مردم داشت.
1- سران اين هياهو، از طرفي خود را پيرو خط امام مي ناميدند و از طرف ديگر در خيابان ها، شعارهايي عليه آرمان و خط امام مي شنيديم. «استقلال، آزادي، جمهوري ايران»، «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران»، «مرگ بر اصل ولايت فقيه» و...، شعارهايي بود كه تضاد آشكار خود را با انديشه امام(ره) نمايان مي كرد و كسي نمي توانست بگويد كه اين شعارها برخاسته از انديشه امام است.
2- نكته ديگري كه تناقض بين حرف و عمل اين هياهو را مشخص مي كند، آرمان اين هياهو بود. اين هياهو در بيانيه هايش اعلام مي كرد كه به «نتيجه انتخابات» معترض است و براي «ابطال انتخابات» به ميدان آمده است. و اين درحالي بود كه شعارهاي طرفداران آن، شعارهايي عليه «اصل نظام» بود.
3- پيروان هياهوي سبز، درحالي خود را مسلمان، مومن و... مي دانند كه رفتارهاي ضدديني آنان در تمامي تجمعات آن ها تأمل برانگيز است مثل نحوه نماز خواندن با كفش در نماز جمعه اي كه به امامت آقاي هاشمي رفسنجاني قرائت شد، يا روزه خواري ماه رمضان سال گذشته در روز قدس و يا مردمان خداجويي! كه در عاشوراي حسيني براي اولين در جمهوري اسلامي به هتك حرمت علني محافل عزاي اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، روز عاشورا و توهين به عزاداران آن حضرت پرداختند.
4- در اعتراض به تقلب، شعارشان اين بود كه «نوشتيم ميرحسين، خواندند احمدي نژاد» اين حرف، بدان معنا بود كه «مردم در 22 خرداد، روي برگه هاي راي خود، نام ميرحسين را نوشته اند.» از طرفي، يكي ديگر از استنادات ايشان براي تقلب استفاده ابزاري احمدي نژاد از امكانات دولتي، سهام عدالت و... براي فريب مردم بوده است تا به او راي دهند. اين تناقض بدان معناست كه «مردم به هر دليلي (سهام عدالت و مسكن مهر و...) در روز 22 خرداد نام احمدي نژاد را بر برگه راي نوشته اند.»
فارغ از بحث كردن بر روي صحت و سقم اين ادعا، اين تناقض چطور قابل حل است؛ اينها يك بار مي گويند مردم روز 22 خرداد با آگاهي، نام ميرحسين را بر برگه هاي راي نوشته اند و يك بار مي گويند كه به واسطه فريب خوردن، نام احمدي نژاد را! لطفا تكليف ما را روشن كنيد كه بالاخره مردم در روز 22 خرداد نام چه كسي را در برگه راي خويش نوشتند؟!
اين مثال ها و مثال هاي زياد ديگري از اين دست، تناقضات آشكاري بود و هست كه باعث شد روزبه روز از طرفداران اين هياهو كاسته شود. بهتر است هياهوي سبز، براي رفع اين مشكل، تعارف را كنار گذاشته صادقانه بيان كند كه به هيچكدام از ادعاهاي خويش اعتقادي ندارد تا شايد اين تصريح مواضع، منجر شود طرفداران اين هياهو خالص تر شده و هم اينكه تكليف شان با خودشان روشن شود و هر روز مجبور نباشند براي اصلاح و پوشاندن عملكرد طرفداران خود به هزار حربه متوسل شوند مانند آن كه آنها كه عكس امام را سوزاندند، عوامل حكومت بودند و يا بگويند كه شعار «جمهوري ايراني» از طرف لباس شخصي ها مطرح شد و!...
نكته قابل توجه اين است كه اينجا ديگر بحث تفسير خط امام، مطرح نيست. نص صريح مواضع امام در مورد «جمهوري ايراني» و «نه غزه نه لبنان» و... مشخص است و نمي توان از اين تناقضات گريخت.
3) هياهويي با نفاق در هدف
در مورد هدف، دو نكته قابل ذكر است؛ اول اينكه هياهوي سبز خلاف آنچه كه اعلام كرده بود، عمل كرد. يعني در ابتداي كار، هدف خود را باطل كردن انتخابات مطرح كرد اما در عمل به دنبال براندازي نظام بود. همان طور كه در بالا ذكر شد، شعارهايي كه اين جريان مي داد، نه در اعتراض به انتخابات كه در اعتراض به اصل نظام بود. نكته دوم در مورد هدف هياهوي سبز، اين است كه براساس توضيحات ذيل، در حال حاضر هيچ هدف رسمي جز براندازي نظام جمهوري اسلامي و مخالفت با آن را نمي توان براي هياهوي سبز متصور شد. جريان سبز (و نه هياهوي سبز)، كه جزئي از آن 40 ميليون برنده انتخابات بودند، كساني بودند كه پيش از انتخابات، حاميان ميرحسين موسوي بودند. هياهوي سبز (جريان فتنه) هم جرياني بود كه ظاهرا به نتيجه انتخابات معترض بود. يعني اگر مسامحتا بگوييم حاميان هياهوي سبز، همان حاميان ميرحسين موسوي در قبل از انتخابات هستند و هيچ كم و كاستي در تعداد آنها رخ نداده است، (كه داده است)، بايد گفت كه اين جريان، يك بار در حمايت از كانديداتوري يك كانديدا شكل گرفت و دفعه دوم در اعتراض به نتايج انتخابات. پس در حال حاضر كه انتخابات تمام شده است، چيزي تحت عنوان حمايت از كانديدا مطرح نيست و دوران جريان سبز (و نه هياهوي سبز) به اتمام رسيده است. هدف ابطال انتخابات هم كه با به رسميت شناختن دولت از سوي سران سبز، كان لم يكن محسوب مي شود و بنابراين دوران هياهوي سبز هم قاعدتا بايد به اتمام مي رسيد.
همان طور كه گفته شد، هيچ يك از اهدافي كه هياهوي سبز، در راستاي آن شكل گرفت در حال حاضر وجود خارجي ندارند، سؤالي كه جواب آن را بايد در پس تعارفات مردم فريبانه سران اين هياهو جست وجو كرد هدف ادامه دادن اين قبيل بيانيه نويسي ها و اعتراضات است يعني تخريب چهره نظام و براندازي آن.
رهبران اين هياهو، نيك مي دانند كه اگر نقاب نفاق از چهره بردارند و اين هدف را به صراحت اعلام كنند، هم دروغ هاي چند سال گذشته شان، به طور عام و هم دروغ هاي مدت اخيرشان، به طور خاص، برملا شده و به دو دليل از جامعه طرد مي شوند. يك؛ دروغ گويي و دو؛ حركت براندازانه! كما اينكه تا همين جا نيز درخواست مردم مبني بر محاكمه سران فتنه نشانه افشاي عدم صداقت و ماهيت برانداز آنان نزد مردم است.
4) هياهويي بي رهبر
زماني كه بحث به رهبري هياهوي سبز مي رسد، ناخودآگاه به ذهن متبادر مي شود كه «رهبر» به كسي اطلاق مي شود كه «ره بر» است و «راه بر». و حال اين كه اين هياهو، راهي را نمي پيمايد و در عوض در «بيراهه» مي تازد. فلذا به جاي استفاده از «رهبر» يا «راهبر» براي اين هياهو، از واژه «بيراهه بر» استفاده مي كنيم كه واژه اي درخور است. اما جالب اينجاست كه حتي همين بيراهه بر هم در اين هياهو، ديده نمي شود.
علي القاعده اگر قرار است اين هياهو رهبري داشته باشد، آن شخص بايد ميرحسين موسوي يا مهدي كروبي به دليل جايگاه حقوقي مبني بر شاكي بودن به نتيجه انتخابات و طرح ادعاي تقلب باشد يا حتي اگر قرار است كه آن واحد، چندين رهبر براي اين هياهو فرض كنيم، منطقي آنست كه تمام رهبران اين هياهو، حداقل در مواضع كلي هم جهت باشند، در حالي كه اكنون تنها كساني كه در هياهوي سبز، نقش رهبري را برعهده ندارند. همين دو فرد مذكور هستند.
تمام نقش ايشان در راهبري جريان، به اعلام ساعت و تاريخ تجمعات سبز! خلاصه مي شود كه همين نقش هم طي روزهاي اخير از آنان سلب شده است. از طرفي لندن نشينان و لس آنجلس نشيناني كه نقش بيشتري در رهبري جريان دارند هم، اختلافات اساسي حتي در مواضع كلي دارند. برخي از آنها صراحتاً رگه هاي مذهبي درون جريان را مذمت مي كنند و برخي ديگر در تناقضي آشكار، دم از خط امام مي زنند.
در حالي كه رهبران اين جنبش مواضعي كاملا هماهنگ با دشمنان قسم خورده اين نظام دارند بالاخره بيراهه بر اين هياهو كيست، كجاست و اصلا سمت و سوي هياهو به كدام طرف است؟
5) هياهويي وابسته به بيرون از مرزها
هياهوي سبز، از ابتدا بيمار متولد شد بيماري كه بدون تنفس بيگانگان ادامه حياتش ناممكن بود. ميل و كشش فتنه گران داخلي به جذب حمايت بيگانگان و تمايل بيگانگان به آتش افروزي از يك طرف و هم راستا بودن اين دو گروه در بسياري از اهداف اصلي از طرف ديگر، باعث شد كه اين وابستگي در دو بعد شكل گيرد. بعد اول كه بسيار مهم تر و ريشه اي تر از بعد دوم است، وابستگي فكري و هويتي است و بعد دوم كه رسواكننده بعد اول است، وابستگي تشكيلاتي و سازماني است.
عناصر اصلي هياهوي سبز در ايران، هماناني بودند كه اعلام اعتقاد و حتي التزام عملي شان به ليبراليسم مشهود است، سوابق بسياري از اين افراد كه در جريان فتنه به عنوان نفرات اصلي دستگير شدند، در مقابله با اسلام، ارزش هاي اسلامي و ولايت فقيه و در كل مبارزاتشان براي پياده كردن الگويي از دموكراسي آمريكايي پسند كه صدالبته تحت لواي اسلام و حقوق بشر و... انجام مي شد، اين موضوع را تاييد مي كند. البته ايشان از تصريح شفاهي اين مسئله نيز ابايي ندارند.
به وضوح روشن است كه آبشخور فكري نفرات اصلي هياهوي سبز، جايي بيرون از مرزهاي ايران اسلامي است. تلاش براي احياء و پياده كردن مكاتبي كه مردم ايران بيش از 150 سال است، تحت عنوان جريان روشنفكري وابسته، با آن مبارزه كرده اند، به بهانه تقلب در انتخابات هدف ديگري بود كه در پيش گرفتند و روشن است كه چنين بهانه هايي مردم را براي پذيرش اين عقايد وابسته اقناع نخواهد كرد. البته اين سطح از آگاهي، فقط در بين سران و قليلي از دنباله روان هياهوي سبز وجود داشت و متاسفانه در ميان خيل عظيمي از پيروان اين هياهو، ليبراليسم به سادگي به لاقيدي ترجمه و بازهم متاسفانه همين لاقيدي در عمل به بي بند و باري جنسي برداشت مي شد.
با تمام اين توصيفات، در اين نكته كه حمايت گسترده بيگانگان از جريان فتنه و هياهوي سبز، با هدف پياده كردن افكار بيگانه دنبال مي شد، هيچ شكي نيست، از آنجا كه يكي از شاخصه هاي تعيين اعتقاد هر گروهي، پلاكاردها و شعارهايش است، با نگاهي به پلاكاردها و شعارهاي هياهوگران سبز، مي توان وابستگي فكري ايشان به غرب و علي الخصوص آمريكا را دريافت.
اما در باب وابستگي تشكيلاتي و سازماني اين هياهو به بيرون از مرزها، نيازي به تحليل نيست و مصاديق، خود گوياي همه چيز هستند. به عنوان مثال بودجه 250 ميليون دلاري كه در كنگره آمريكا براي حمايت از جريان فتنه در داخل ايران تصويب شد و خود وقيحانه آن را در رسانه هايشان مطرح كردند، دليلي قاطع بر وابستگي اين جريان است. رسانه هايي كه شعار بي طرفي مي دهند، جانبدارانه در حمايت از جريان فتنه پا به ركاب بودند به طوري كه در بسياري موارد، حتي نتوانستند، ژست بي طرفي را حداقل در ظاهر حفظ كنند. بنگاه دروغ پراكني انگليس معروف به «بي بي سي» يكي از اين رسانه هاست.
پيش از انتخابات، اعلام حمايت از كانديدايي خاص توسط رسانه هايي كه انتساب رسمي به دولتهاي ضدايران داشتند، و در عين حال عدم مرزبندي هياهوي سبز با ايشان، نشان از اين ارتباط وثيق دارد؛ حمايتي كه ادامه پيدا كرد و هيچ گاه قطع نشد. رسانه هايي كه براي پروژه هاي جعلي جريان فتنه، مستندسازي و آنان را در توجيه مثلا افكار عمومي ياري مي كردند. رسانه هايي كه سكوت امروزشان در مقابل كشتار چندصدنفري قذافي و ديگر جنايتكاران منطقه، گوياي انگيزه آن روز ايشان در اعتراض به قتل ندا آقاسلطان ها است. وابستگي تشكيلاتي به بيگانگان به گونه ايست كه مي توان شعارهايي كه قرار است در تجمعات هياهوي سبز، سرداده شود را، چندين روز قبل، از تريبون اين رسانه ها شنيد و يا در سايت وزارت خارجه رژيم صهيونيستي مشاهده كرد. دستگيري چند نفر از ماموران منتسب به MI6 انگلستان و يا سرويس هاي جاسوسي رژيم صهيونيستي كه در فتنه نقش داشتند اين وابستگي را بيش از پيش نمايان مي كند.
6) هياهويي در اقليت
اوج هيمنه هياهوي سبز، در روز 25 خرداد88 و همان راهپيمايي به اصطلاح سكوت بود، راهپيمايي سكوتي كه طي آن به پايگاههاي نظامي حمله شد و حداقل 10نفر جان خود را ازدست دادند. اكنون اين تعداد به قدري اندك اند كه كاري بيش از سوزاندن دوسطل زباله و شكستن دوشيشه كيوسك تلفن، از ايشان برنمي آيد و به وضوح روشن است كه طرفداران اين هياهو در اقليت مطلق اند.
حتي بر اساس دموكراسي آمريكايي كه اينان شعارش را مي دهند، بازهم دليلي براي اينگونه حركات ندارند، مگر اينكه تعدادشان از اين اقليت به اكثريتي قاطع بدل شود كه تازه آن وقت هم به گروه اكثريت اما باطل تبديل مي شوند. بنابراين همه تلاش هاي ايشان، تلاش درجهت حاكم كردن اين اقليت بر اكثريت بوده و هست كه اين به معناي ديكتاتوري محض است. دراينجا هم يكي ديگر از تناقضات ديگر اين هياهو رخ مي نمايد؛ گروهي كه به تعبير خود آنها يكي از شعارهاي اصلي شان دموكراسي خواهي و ديكتاتورستيزي است، در جهت ايجاد ديكتاتوري و حاكم كردن اقليت بر اكثريت مطلق، به مدد هياهويي رسانه اي تلاش مي كنند.
¤¤¤
در موارد فوق سعي بر اين شد تا تصويري كلي از هياهوي سبز و دليل استفاده از لفظ هياهو به جاي جنبش براي آنها ارائه شود، حال با توجه به تصوير ارائه شده بهتر مي توان فتنه88 ايران را با قيام هاي مردمي كشورهاي منطقه مقايسه كرد به طور خلاصه هياهوي سبز، حركتي بود كه:
1. براساس دروغ شكل گرفت.
2. تناقض هاي منطقي بي شماري درشعارها و عملكردش ديده مي شود.
3. درتلاش است با اهدافي جعلي و غير از هدف اصلي خود، مردم را بفريبد و با خود همراه كند. فلذا همواره نفاقي عميق در بيان اهدافش دارد.
4. به لحاظ رهبري و هدايت كار، دچار مشكلات اساسي است و با تعدد سراني كه هركدام در جهت اهداف خود تلاش مي كنند، روبروست.
5. خاستگاه فكري و همچنين سازماني و تشكيلاتي اش در بيرون از مرزهاست.
6. به لحاظ كميت در اقليت مطلق است و درتلاش است تا با شانتاژ رسانه اي اين اقليت را، بر اكثريت مطلق جامعه حاكم كند و اين به معناي تلاش براي پياده سازي ديكتاتوري است.
حال، با در ذهن داشتن اين چند نكته و اين تصوير كلي از هياهوي سبز، نگاهي مي كنيم به قيام هاي مردم منطقه تا بي اساس بودن قياس مذكور را بهتر دريابيم. قيام مردم منطقه عليه كودتاگران كشورشان چند ويژگي مهم دارد كه درنظرگرفتن آنها به اضافه موارد فوق، فصول مميز هياهوي سبز با مردم انقلابي منطقه و درعين حال فصول مشترك هياهوي سبز با ديكتاتوران منطقه را روشن مي سازد:
1) قيامي عليه آمريكا
با اندك توجهي، در خواهيم يافت كه قيام مردم منطقه، قيامي در جهت كوتاه كردن دست آمريكا و همپيمانانش از اين كشورهاست. ديكتاتوران اين كشورها، همگي از هم پيمانان آمريكا هستند و اين فصل مشترك بسيار مهم در خيزش هاي عمومي منطقه، نشان دهنده آن است كه اين مردم، در اصل عليه «آمريكا» به پاخاسته اند. پلاكاردها و شعارهاي ضدآمريكايي و سوزاندن پرچم آمريكا دراين تظاهرات و ازطرفي تلاش آمريكا و هم پيمانانش در ايجاد استمرار اين ديكتاتوري ها، نشان از جنگي تمام عيار ميان آمريكا و مردم انقلابي منطقه دارد. ساليان سال است كه حاكمان اين كشورها با سرفرودآوردن درمقابل آمريكا، مردمان شان را تحقير كرده اند و همين امر موجب شده است كه مردم، بيش از اينكه خواهان به دست آوردن استقلال و رهايي از ظلم و ستم ديكتاتوري داخلي باشند، خواهان رهايي از غل و زنجير آمريكا، رژيم اسراييل و هم پيمانانش هستند.
بنابراين يكي از تفاوت هاي بسيار مهم هياهوي سبز، با قيام كشورهاي منطقه در اين است كه هياهوي سبز، حركتي است آمريكايي و از طرفي قيام مردم منطقه، انقلابي است عليه آمريكا و دست نشاندگانش؛ و بنابراين هياهوي سبز بيش از اينكه شبيه به انقلابيون اين كشورها باشد، از جنس ديكتاتورهاي اين كشورهاست. مثلا همانگونه كه نامبارك مصري كمپ ديويد را امضا كرد، هياهوي سبز هم «نه غزه، نه لبنان» گفت كه آن هم براي خود، يك كمپ ديويد ديگر است و يا همانگونه كه ديكتاتور بحريني، با بي منطقي تمام، سعي در حفظ حاكميت اقليت بر اكثريت دارد، هياهوي سبز هم، همانگونه كه مطرح شد، بدون ارائه هيچ منطقي، سعي در حاكم كردن اقليت بر اكثريت و ايجاد ديكتاتوري داشته و دارد. پس در اين ياركشي، هياهوي سبز در طرف مقابل انقلابيون مسلمان منطقه و درجبهه ديكتاتوران اين كشورها، قرار دارد.
2) قيامي يكپارچه توسط اكثريت قاطع مردم
امروزه كمتر كسي را مي بينيم كه در كشورهاي منطقه با اين قيام ها مخالف باشد، و خواست مردم براي قطع كردن دست ديكتاتوران، خواست اكثريت قاطع آنهاست كه اگر اينگونه نبود، صدايي هم از موافقان مردمي ديكتاتور شنيده مي شد.
اگرچه رنگ و بوي اصلي قيام، رنگ اسلامي است، اما اين خواست عمومي در ميان پيروان ساير اديان و مذاهب هم رخنه كرده است و همه با هر دين و مسلكي كه هستند عليه ديكتاتور به پاخاسته اند. يكپارچگي مردم از اديان و مذاهب مختلف به اين دليل است كه از همان ابتدا، رسما اعلام كردند كه براي سرنگون كردن ديكتاتور به ميدان آمده اند.
هياهوي سبز، هياهويي در اقليت است و دراين مورد هم، تفاوت آشكار آنها با قيام مردم مسلمان منطقه در اين است كه يكي قصد حاكم كردن اراده اكثريت را دارد و ديگري قصد به زيركشيدن اراده او را.
3) قيامي براي ارزش ها
همان گونه كه مطرح شد، اگرچه پيروان اديان و آيين هاي مختلف در قيام هاي مردم منطقه، حضور دارند، اما رنگ و بوي اصلي قيام، رنگ و بوي اسلامي است و به همين دليل هم هست كه سران آمريكايي و صهيونيستي ترس برپا شدن جمهوري اسلامي ديگري دراين كشورها را دارند و به جد تلاش مي كنند تا از تحقق آن جلوگيري شود. وجود نمادهاي مختلف اسلامي در اين قيام و آرمان هاي ارزشي مردم در اين كشور، مهر تاييدي است براين مسئله كه مردم منطقه براي احياي ارزش هاي اسلامي قيام كرده اند و در صددند تا ارزش هايي را كه سالهاست بواسطه تامين منافع بيگانه، سركوب شده در رگ هاي جامعه به جريان درآوردند.
حال هياهوي سبز براي حفظ ارزش ها درايران چه مي كند؟ نسبت اين هياهو با ارزش هاي اسلامي در بخش ابتدايي مطلب، توضيح داده شد، هياهويي براي سركوب ارزش هاي اسلامي و اين، يكي ديگر از فصول مميز قيام هاي اسلامي منطقه با هياهوي سبز است.
قصه لباس پادشاه و خياطي كه مي خواست لباسي بي نظير براي او بدوزد و در نهايت با نيرنگ، پادشاه را لخت در انظار عمومي ظاهر كرد تا كودكي صادقانه فرياد برآورد پادشاه لخت است قصه آشنايي است كه به شرايط فعلي هياهوي سبز مي ماند.
آن ها درحالي خود را منتسب به قيام هاي مردمي منطقه و الگوي اين خيزش هاي عمومي مي دانند كه اين انتساب فقط يك دروغ و هياهوست. با توجه به تمامي شواهد و قرائن و ويژگي هايي كه هياهوي سبز در ايران حائز آنهاست، مي توان گفت: هياهوي سبز عريان است وردايي مانند قياس فتنه گران ايران، با انقلابيون منطقه، ردايي است كه بر قامت اين هياهو، زيادي فراخ است. اين هياهو، تا زماني كه براي تناقض ها و ضعف هاي منطقي خويش چاره اي نينديشيده است، حتي شايان اطلاق نام جنبش يا جريان هم نيست، چه رسد به اينكه بخواهد چنين قياس هايي داشته باشد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14