(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 17 اسفند 1389- شماره 19882

تبعات پذيرش شكست از سوي تجديد نظرطلبان
رعايت مصالح اسلام تنها ملاك علي «ع»

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




تبعات پذيرش شكست از سوي تجديد نظرطلبان

حميدرضا اسماعيلي
اگر پوسته بيانيه هشتم را بشكافيم كه خواسته هاي نامعقول و غيرقانوني خود را در چهره اي حق به جانب، مظلوم نما، عقلانيت مدار، ايمان گرا و قانون مدار پنهان كرده است، مشاهده مي كنيم كه روح اين بيانيه انگيزه و راهبرد تشكيل «گروه فشار» در برابر دولت جمهوري اسلامي است تا خواسته هاي خود را اين چنين غيرقانوني به دولت تحميل كند. موسوي گرچه سعي مي كند وانمود كند شكست را نپذيرفته است، اما مخاطبان خود را دعوت به وحدت براي مقابله و ايستادگي در برابر دولت در طول ماه ها و سال هاي بعد مي كند تا با حفظ اين تشكيلات و ايدئولوژي در انتخابات بعدي به خواسته هاي خود دست يابند.
به اين ترتيب بايد اذعان كرد كه نپذيرفتن نتيجه شكست در انتخابات بيش از هر چيز يك راهبرد سياسي براي حفظ جبهه دوم خرداد بود. تلقي چهره هاي فكري اين جريان در داخل و خارج از كشور مانند مهاجراني، اين بود كه در صورت پذيرش شكست در انتخابات اخير، جبهه تجديدنظرطلب به كلي از بين خواهد رفت. لذا براي حفظ وجودي اين جبهه هيچ گاه نبايد شكست را پذيرفت. مهاجراني در اين باره در گفتگو با تلويزيون بي بي سي فارسي گفت: «بايد از هر فرصتي براي نابودي اين دولت استفاده كرد و اين كار را بايد از طريق نافرماني هاي مدني، اعتصابات و برگزاري راهپيمايي دنبال كرد. اگر اصلاح طلبان منفعل شوند، جنبش اصلاح طلبي براي هميشه نابود خواهد شد.»282
پذيرش شكست تبعات متفاوتي براي آنان به همراه داشت: نخستين مسئله ايجاد اين پرسش است كه اكنون كه پس از رفتار عجولانه خود در مورد ترديد قرار دادن سلامت انتخابات و ايجاد آن همه آشوب و خسارت به سلامت انتخابات اعتراف كرده ايد، چه كسي پاسخگوي اين خون هاي به هدر رفته، حيثيت بر باد رفته، اموال عمومي و خصوصي نابود شده، كينه هاي انباشته شده در نيروهاي سياسي و آثار زيانبار بين المللي خواهد بود؟ اما پرسش ديگري كه آن هم موقعيت وجودي اين جبهه را به خطر مي اندازد اين است كه علت شكست جبهه اصلاحات در شش انتخابات اخير به ويژه دو دوره انتخابات نهم و دهم رياست جمهوري چيست؟ و از سوي ديگر علل موفقيت جبهه اصول گرا با گفتمان «عدالت، معنويت» احمدي نژاد كدام است؟
مطمئناً با جدي شدن اين پرسش ها ايدئولوژي، راهبرد، تاكتيك ها و رابطه سازماني تشكيلات اين جبهه با تزلزل ها و آشفتگي هايي همراه مي شد. به پندار موسوي و مشاوران وي اگر او نتيجه انتخابات را به بهانه تقلب در آن نپذيرد براي جبهه اصلاحات فرصت سازي خواهد كرد تا آنان وحدت خويش را حفظ كنند و با انرژي هاي آزاد شده در اين دوره از انتخابات برخلاف چهار سال گذشته به صورت يك «گروه فشار» مؤثر به فعاليت سياسي بپردازند. اما نكته اي كه در اين ميان مدعيان اخلاق و علاقه مندان به جمهوري اسلامي از هر عقيده و جناحي نبايد فراموش كنند توهين هاي بي حد و مرزي است كه موسوي نسبت به رئيس جمهور كشور روا مي دارد. چه آن را رئيس جمهور دولت نهم بدانيم كه دست كم موسوي درباره مشروعيت آن سخني ندارد و چه آن را رئيس جمهور دولت دهم بدانيم. نكته اينجاست كه وراي اين سخن كه رئيس جمهور كنوني كشور چه كسي و با چه اسمي است، مهم شخصيت حقوقي اوست كه در اين بازي هاي سياسي مورد ترور شخصيت ها و تجاوزهاي غيرقانوني قرار گرفته است. به عبارت ديگر، سخن از مخالفت با «خليفه كشي» است. حال اينكه «خليفه» چه كسي است در مرحله بعدي اهميت قرار دارد. پيداست كه بسياري از هيجانات كاذب سياسي اين دوره از انتخابات حاصل فرايند توهين ها و ناسزاهاي بي شماري است كه در سال هاي پيش از آن عليه رئيس جمهور روا دانسته شد كه موجب بي حرمتي به اين جايگاه و جرأت يافتن برخي افراد شد.283
اما در مجموع در طول بيانيه هايي كه تا آن تاريخ از سوي موسوي صادر شد، وي به نقض قوانين و ارزش هاي متعددي متهم است كه بايد پاسخگوي آنها باشد. در ميان اين موارد هنجارشكنانه و قانون ستيزانه مي توان به مهم ترين موارد زير كه از سوي برخي حقوقدانان مورد تأكيد قرار گرفته است اشاره كرد:
1. درخواست از هواداران براي برپايي تجمعات غيرقانوني و بدون كسب مجوز از مقامات ذي صلاح: موسوي با حضور در برخي از اين تجمعات خياباني، موجبات تحريك و تشويق بيشتر قانون شكنان را فراهم آورد. اين رفتار كه در واقع مباشرت در بر هم زدن امنيت كشور محسوب مي شود طبق ماده (498) قانون مجازات اسلامي بين 2 تا 10 سال حبس دارد. اين رفتار را همچنين مي توان مصداق ماده (610) قانون مجازات اسلامي و مباشرت در اجتماع و تباني در ارتكاب جرائم به شمار آورد.
2. موسوي در موارد متعددي با استفاده از الفاظي چون «شعبده بازي دست اندركاران انتخابات و صدا و سيما»، «صحنه آرايي خطرناك»،
«متصديان بي امانت»، «توجيه گرايان دروغگو»، «متقلبان»، «خائن به آراي مردم» و «برنامه ريزي پشت پرده براي دستكاري در انتخابات» اقدام به هتك حرمت مقامات مسئول كشور كرد: اين اقدام موضوع مواد (609)، (697) و (698) قانون مجازات اسلامي است. مباشرت در افترا، توهين و هتك حرمت اشخاص كه موضوع مواد فوق است، محكوميت هايي چون حبس، ضربه شلاق و جزاي نقدي را شامل مي شود.
3. موسوي با برپايي تظاهرات غيرقانوني و ايراد سخنان خلاف واقع عليه نظام و ايراد اتهامات متعدد در بيانيه هاي خويش و با فراهم آوردن خوراك تبليغاتي براي شبكه هاي خبري رسانه هاي خارجي و دشمنان نظام مرتكب مباشرت و معاونت در تبليغ عليه نظام جمهوري اسلامي ايران شد: برخي از اتهاماتي كه موسوي در اين طريق مطرح كرده عبارتند از: «طرح بازي بزرگ توسط مقامات»، «حاكميت دروغ و استبداد»، «روند پرمخاطره»، «تخلفات و كارشكني هاي متعدد و نارسايي هاي گسترده»، «تزلزل اركان نظام»،
«توجيه گران دروغگو»، «برخوردهاي غيرقانوني و خشونت بار با منتقدان»، «مصدوميت و شهادت هموطنان»، «اقدامات وحشيانه در كشتار مردم»، «برخوردهاي سبعانه» و «حمله به بانك ها و ادارات و اموال مردم توسط اصحاب تقلب و دروغ براي تكميل طرح خود.« مطابق ماده (500) قانون مجازات اسلامي «هر كس عليه نظام جمهوري اسلامي ايران يا به نفع گروه ها و سازمان هاي مختلف نظام به هر نحو فعاليت تبليغي كند، به حبس از 3 ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.»
4. اقدامات و بيانيه هاي موسوي را همچنين مي توان مباشرت و معاونت در اخلال نظم و آسايش و آرامش عمومي و ممانعت از كسب و كار دانست: با توجه به اينكه تجمعات هواداران وي بدون مجوز قانوني بوده و موجب اخلال در نظم و كسب و كار مردم شده است از مصاديق بارز ماده (618) قانون مجازات اسلامي است كه از سه ماه تا يك سال و تا 74 ضربه شلاق براي آن پيش بيني شده است.
5. معاونت در اخلال در نظم جامعه و ايجاد خوف: موضوع تبصره هاي مواد (203) و (208) قانون مجازات اسلامي است.
6. معاونت در منازعه: موضوع ماده (615) قانون مجازات اسلامي است.
7. معاونت در احراق و تخريب و اتلاف اموال: موضوع مواد (671) الي (675) قانون مجازات اسلامي است.
8. معاونت در محاربه و افساد في الارض: مطابق ماده (183) و (187) قانون مجازات اسلامي است.284
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
282 . «مهاجراني خواستار ادامه اغتشاش ها شد»؛ پايگاه اينترنتي جهان نيوز؛ دوشنبه 8 تير 1388.
283 . بنگريد به: مجيد ابهري؛ «اهانت به رئيس جمهوري توهين به استقلال و مليت است»؛ خبرگزاري ايرنا، 31/3/1388.
284 . «نامه سرگشاده يك حقوقدان برجسته خطاب به ميرحسين موسوي»؛ خبرگزاري فارس؛ 31/3/1388؛ كد مطلب: 8803310021 .
پاورقي

 



رعايت مصالح اسلام تنها ملاك علي «ع»

به راستي چگونه كساني كه حاضر بودند جان خويش را بر كف گرفته با پيغمبر(صلي الله عليه وآله) به جنگ بروند، آيا در زمان ما اگر كساني چند سال به جبهه جنگ رفتند، اشتباه نمي كنند و خطري آنها را تهديد نمي كند؟ آيا ديگر در تشخيص راه دچار غفلت و هوا و هوس نمي شوند و فريب دجال ها و سامري ها را نمي خورند؟ قرآن مي فرمايد اين گونه نيست، بلكه ممكن است فريب بخورند: أم حس بتم أن تدخلوا الجنّه و لمّا يأت كم مثل الّذ ين خلوا م ن قبل كم؛1 گمان مي كنيد به بهشت مي رويد و داستان گذشتگان براي شما پيش نمي آيد؟ همان مشكلاتي كه براي گذشتگان بود، مشابه آن نيز بايد براي شما پيش بيايد. بايد امتحان شويد؛ خدا دست از امتحان برنداشته است. امتحاني كه براي امت پيغمبر(صلي الله عليه وآله) بعد از وفات حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) پيش آمد، مشابه آن براي ملت انقلابي مسلمان ايران، بعد از رحلت امام(قدس سره) خواهد بود. همان خطري كه مسلمانان را بعد از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) تهديد مي كرد، ما مسلمانان انقلابي را بعد از وفات امام(قدس سره) تهديد مي كند. اگر آن روز مردمي فراموش كردند كه چه كسي لياقت دارد بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) به جاي او بنشيند، و به جاي عمل بر طبق حكم خدا، طبق نظر و سليقه و رأي خود عمل كردند، اين خطر ما را نيز تهديد مي كند. آن روز كساني گفتند علي(عليه السلام) هنوز جوان است، فعلا پيرمردها هستند، بعداً نوبت علي(عليه السلام) هم مي رسد. در آن زمان اين منطق عده اي بود؛ امروز هم ممكن است كساني چنين منطقي داشته باشند. مراقب باشيم و از تاريخ پند بگيريم. ببينيم آنچه موجب سقوط مسلمانان شد چه بود؟ چه مطلبي موجب شد مسأله ولايت فراموش شود؟
آن روز كساني بودند كه با اميرالمؤمنين(عليه السلام) مسأله و كينه شخصي داشتند، يا نسبت به آن حضرت حسادت مي ورزيدند، و يا مي گفتند، چگونه مي شود ما تابع او باشيم؟ مي گفتند اگر او قريشي است ما هم قريشي هستيم، اگر به قريشي بودن است، نسبت ما به هاشم نزديك تر از او است، پس چرا تابع او شويم؟! كساني نيز علت مخالفتشان اين بود كه مي دانستند اگر حضرت علي(عليه السلام) در رأس حكومت قرار بگيرد، منافع آنها تأمين نمي شود؛ از اين رو گفتند، خوب است با كسي بيعت كنيم كه مطمئن باشيم با وجود او منافع ما بهتر تأمين مي شود و سهم بيشتري از بيت المال مسلمين به ما اختصاص داده خواهد شد و پول و منفعت بيشتري به ما خواهد رسيد! آيا اين خطرها براي ما نيست و ما از آنها مصون هستيم؟ آيا حب و بغض ها و هوا و هوس ها در تصميمات و قضاوت هاي ما دخالتي ندارد؟ تاريخ ثابت كرده است كه اكثريت قريب به اتفاق ما مصون از اشتباه نيستيم. در بين ما بسيار كم هستند كساني كه پيرو واقعي معصوم و در درجات بسيار عالي ايمان و تقوا باشند. كدام يك از ما معصوم هستيم؟ كدام يك مي توانيم ادعا كنيم كه تحت تأثير هواي نفس واقع نمي شويم؟ كدام يك مي توانيم بگوييم، آن گاه كه رأي مي دهيم فقط مصلحت اسلام را در نظر داريم؟ آيا به راستي ما هنگامي كه شخصي را براي مقامي تعيين مي كنيم و به كسي رأي مي دهيم فقط مصلحت اسلام را در نظر مي گيريم؟ آيا اين گونه است كه به مصلحت شخص، حزب، صنف و يا به مسايلي نظير سن، مرد يا زن بودن، جوان يا پير بودن، روحاني يا غير روحاني بودن افراد نگاه نمي كنيم و تنها ملاكمان اين است كه مصالح اسلام چه اقتضايي دارد؟
غدير و سقيفه، عبرت هايي بزرگ براي ما
توجه به مسأله غدير و خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) براي اين است كه هشيار شويم و ببينيم گذشتگان چرا و چگونه فريب خوردند، تا از آن پند بگيريم و سعي كنيم ما ديگر آن فريب را نخوريم. آن روز اين مسأله كه علي(عليه السلام) خليفه باشد يا كسي ديگر، چندان مسأله مهمي به نظر نمي آمد. مگر پهنه حكومت اسلام چه اندازه وسعت داشت و جمعيت مسلمانان چقدر بود؟ مگرچه مقدار ثروت در اختيار مسلمانان بود و پايتخت اسلام، شهر مدينه، چقدر جمعيت داشت؟ به جز چند خانه خشت و گلي و چند درخت خرما چه چيز ديگري داشت؟ آيا غير از اين بود؟ هر كس جانشين پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مي شد، مگرچه عايدش مي گرديد؟ اندك درآمدي حاصل از زكات در اختيار او قرار مي گرفت كه بين فقرا تقسيم كند!
در آن زمان شايد بسياري از آن مردم فكر نمي كردند كه چه انحراف بزرگي را در اسلام و تاريخ پايه گذاري مي كنند. گمان مي كردند با مسأله اي ساده روبرو هستند و با خود مي گفتند، چون ابوبكر و عمر، پدر همسران پيامبر(صلي الله عليه وآله) هستند، احترامشان بيشتر است! فعلا اينها حكومت كنند، بعد از چندي نوبت به علي(عليه السلام) هم خواهد رسيد!
اما كساني كه اين چنين ساده انگارانه به مسأله نگاه مي كردند، جاي اين بود كه فكر كنند، مگر خود پيامبر(صلي الله عليه وآله) متوجه نبود كه پدر همسرش عايشه مسن تر از دامادش است؟ چرا او را تعيين نكرد؟ چه سرّي در اين بود كه روز غدير، آن انبوه جمعيت را در آفتاب نگه دارد و آن همه اهتمام و مقدمه چيني درباره اين مسأله داشته باشد و از مردم اقرار بگيرد؟ پيامبر آن روز فرمود:
ألست أولي ب المؤم نين م ن أنفس ه م؛2 آيا من نسبت به مؤمنان سزاوارتر از خود آنها نيستم؟
آيا من وظيفه پيامبري را خوب و درست انجام دادم يا خير؟ آيا مرا قبول داريد و اطاعت مرا لازم مي دانيد؟ اين همه مقدمه چيني براي چه بود؟ چرا مسلمانان صدر اسلام اصلا به اين مطالب فكر نكردند؟
در ماجراي سقيفه، چند نفر كه به خيال خود خيلي زرنگ، فرصت طلب و موقع شناس بودند و راه فريب دادن مردم و تبليغات را خوب مي دانستند، جلو افتادند و برخي از مردم از روي سادگي و كم تجربگي و ضعف شناخت، و عده اي نيز براي هوا و هوس، به دنبال آنها به راه افتادند و با اين كار آنها مسير اسلام عوض شد.
بايد بدانيم شبيه اين جريانات در آينده زندگي ما نيز محتمل است. ما تافته جدا بافته نيستيم و از عرش نازل نشده ايم! جبهه رفته هايمان از كساني كه در جنگ احد و بدر شركت كردند بالاتر نيستند. اكثريت جامعه ما مثل اكثريت آنها است. انقلابيون ما نيز از كساني كه صدر اسلام به پيغمبر(صلي الله عليه وآله) ايمان آوردند، چندان محكم تر نيستند. مگر پدر عايشه، همسر پيامبر(صلي الله عليه وآله) ، از جمله كساني نبود كه همان اوايل به آن حضرت ايمان آورد؟ بعضي از اصحاب سقيفه از «سابقين مهاجرين» و برخي از آنها از «اصحاب رضوان» و «عشره مبشّره» و جزو بيست نفر اولي بودند كه به پيامبر(صلي الله عليه وآله) ايمان آوردند. اما همين افراد مسير انقلاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) را به انحراف كشاندند و از پيش خود براي آن حضرت جانشين تعيين كردند و اسمي از علي(عليه السلام) نبردند!
رعايت مصالح اسلام و جامعه اسلامي، تنها عامل
در موضع گيري هاي علي(عليه السلام)
مسأله ديگر در همين زمينه اين است كه پس از انحراف خلافت از مسير اصلي خود، اميرالمؤمنين(عليه السلام) چگونه رفتار كرد؟ گاهي تعبير بعضي از ما شيعيان اين است كه علي(عليه السلام) قهر كرد و در خانه نشست، يا اين كه علي(عليه السلام) 25 سال خانه نشين شد. اين گونه تعابير درست نيست. اگر مي گوييم خانه نشين شد، مقصود اين است كه حق خلافت آن حضرت را غصب كردند، اما چنين نبود كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در كارهاي مسلمانان دخالت نكند و قهر كرده، در خانه بنشيند و بگويد، يا همه آنچه كه اسلام گفته، بايد باشد، يا هيچ چيز اسلام نباشد. به عكس، علي(عليه السلام) در متن مسايل اجتماعي حضور داشت و خلفا در هر مسأله اي كه به مشكل برخورد مي كردند به سراغ آن حضرت مي آمدند. اهل تسنن در كتب معتبر روايي، در قضاياي متعددي از خليفه اول و دوم اين مضمون را نقل كرده اند كه اگر اميرالمؤمنين(عليه السلام) نبود آنان در اداره امور حكومت در مي ماندند. خود اهل سنّت از خليفه دوم نقل كرده اند كه گفت:
لا ابقان ي اللّه ل معضله ليس لها ابوالحسن؛3 خدا مرا نگه ندارد در مشكلي كه علي(عليه السلام) نباشد.
هم چنين نقل شده كه خليفه دوم بارها گفت:
لولا عل يّ لهلك عمر،4 اگر علي(عليه السلام) نبود عمر هلاك مي شد.
بسياري از اوقات، خلفا در مسايل جنگي با حضرت مشورت و طبق نظر ايشان عمل مي كردند. اگر علي(عليه السلام) از حكومت و جامعه قهر كرده بود، پس اين روايات چيست؟
بنابراين بايد به اين نكته توجه كرد كه حضرت علي(عليه السلام) نفرمود، حال كه خلافت مرا نپذيرفتيد من هم با شما كاري ندارم! آن حضرت(عليه السلام) مصلحت اسلام را رعايت مي كرد، نه آن كه قهر كند و بگويد حال كه خلافت من نشد پس هيچ! شعار «يا همه يا هيچ»، در مكتب اهل بيت(عليهم السلام) در چنين مواردي پذيرفتني نيست. اگر زماني ممكن نشد تمام احكام اسلام اجرا شود، آيا بايد قهر كنيم و برويم در خانه بنشينيم، يا بايد سعي كنيم به همان اندازه كه امكان دارد احكام اسلام را اجرا كنيم؟ رويّه درست اين است كه اگر نود درصد ممكن است احكام اسلام پياده شود، به اندازه همان نود درصد، اگر نشد، هشتاد درصد، و خلاصه هر مقدار كه ممكن است، بايد همان را عمل كنيم، نه آن كه كناره بگيريم و هيچ اهتمامي به اجراي احكام اسلام نداشته باشيم. اگر چنين سيره اي از سوي ائمه(عليهم السلام) در پيش گرفته مي شد، اسمي از اسلام باقي نمي ماند. ظلمي كه به اميرالمؤمنين(عليه السلام) شد در تاريخ بي سابقه بود، اما عكس العمل آن حضرت اين نبود كه قهر كند و كنار برود. در هر موردي بايد مصلحت اسلام سنجيده شود. طبق برخي روايات، در داستان فدك وقتي حضرت زهرا(عليها السلام) به خانه برگشتند به اميرالمؤمنين(عليه السلام) عرض كردند كه چرا كمك نمي كني تا حق خود را بگيرم. حضرت
(عليه السلام) فرمود: اگر مي خواهي صداي اذان بلند باشد، بايد تحمّل كني؛5يعني اگر مي خواهي اسلام باقي بماند و در همين حدي كه الآن هست به اسلام عمل شود، بايد صبر پيشه كني. اين مسأله (رعايت و تقدم مصالح اسلام و جامعه اسلامي در همه امور) يكي از درس هاي بزرگي است كه بايد از مكتب غدير و اميرالمؤمنين(عليه السلام) بياموزيم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره (2)، 214.
2. بحارالانوار، ج 28، باب 3، روايت 3.
3 و4. ر.ك: بحارالانوار، ج 40، باب 93، روايت 54.
5. ر.ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 11، ص 113.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14