(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 22 اسفند 1389- شماره 19886

اهداف تجديد نظرطلبان از نوشتن نامه به مراجع
مقصود شيعه از امامت ائمه

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




اهداف تجديد نظرطلبان از نوشتن نامه به مراجع

حميد رضا اسماعيلي
در سوم مرداد جمعي از فعالان جبهه دوم خرداد و از جمله موسوي و خاتمي وكروبي نامه اي سرگشاده به مراجع تقليد مي نويسند و با ادعاي «شكنجه هاي مكرر» عليه بازداشت شدگان حوادث اخير از آنها طلب كمك مي كنند. در واقع هدف از اين نامه ارج نهادن به مقام مرجعيت ديني نبود، كه اعضاي اين جبهه در طول دوران اصلاحات نه ارتباط چنداني با مراجع تقليد داشتند و نه در تعيين خط مشي هاي سياسي از آنان مشاوره مي گرفتند. اين جبهه حتي در دوران اصلاحات با اتخاذ رويكردهاي سكولاريستي موجبات رنجش حوزه هاي ديني و مراجع تقليد را فراهم ساخته بود. در واقع اعضاي اين جبهه به تمام نهادها و نيروهاي مدني و اجتماعي به عنوان ابزاري سياسي مي نگريستند. دست به دامان مراجع شدن، اهدافي نظير «مشروعيت بخشي به جبهه آشوب طلب»، «فرافكني مسئوليت ها و تبعات حوادث پس از انتخابات از خود»، «دور زدن قانون»، «سنگر گرفتن پشت مراجع ديني» و «تظاهر به تقابل مراجع ديني و دولت» را پيگيري مي كرد.
نكته اي كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است كه در تمام مكتوبات و موضع گيري هاي اعضاي اين جبهه و از جمله موسوي به عمد تلاش مي شود صورت مسئله پاك شود. واقعيت اين است كه پس از آغاز آشوبها كه به دست جبهه شكست خورده در انتخابات آغاز شد جمعيتي چند هزار نفري از
آشوب آفرينان در طول چند ماه دستگير شدند و اغلب نيز پس از مدتي كوتاه آزاد شدند. اما در اين ميان برخي از افراد دستگير شده در برخي بازداشت گاه ها در وضعيت بدي قرار داشتند كه مهم ترين آنها بازداشتگاه كهريزك بود. اين بازداشتگاه كه در دولت خاتمي و براي تأديب اراذل واوباش راه اندازي شده بود از امكانات مناسبي برخوردار نبود و از طرف ديگر به دليل سوءمديريت برخي مسئولان آن، بازداشت شدگان در شرايط نامناسبي قرار داشتند، كه البته پس از مدتي و رسيدن گزارش اين وضعيت به رهبر انقلاب، ايشان فرمان تعطيلي آن را صادر كردند.
گذشته از اين موارد كه از سوي برخي دستگاه هاي نظارتي بايد رسيدگي مي شد كه البته اقداماتي نيز صورت گرفت اما مسئله مهم اين بود كه اصولاً نزاع را چه كسي آغاز كرد كه كار به اينجا بكشد. دستگيري آشوب آفرينان وظيفه نيروهاي انتظامي بود هر چند كه در جزئيات آن مناقشاتي باشد. روشن است كه متهم رديف اول اين رنج ها نيز موسوي و رهبران جبهه تجديدنظرطلب بودند كه از احساسات تند و عدم آگاهي گروهي از افراد سوءاستفاده كردند و آنان را اين چنين به خيابان ها كشاندند. آنها مي خواستند از اين پاسخگويي شانه خالي كنند كه بهترين راه از نظر آنان فرار رو به جلو و متهم كردن ديگران بود كه نمونه اي از آن در نامه سرگشاده به مراجع جلوه كرد.
اما اين رويكرد نيز نمي توانست نتيجه بخش باشد. در 5 مرداد سعيد جليلي، نماينده رهبر معظم انقلاب در شوراي عالي امنيت ملي و دبير آن، اعلام كرد: «رهبر انقلاب در جريانات اخير با حساسيت فراوان دستورات اكيد به مسئولان دستگاه هاي مختلف صادر فرموده اند تا خداي ناكرده به كسي ظلمي نشود و چنانچه برخلاف موازين به كسي فشاري وارد شده يا ظلمي در حق كسي رفته به دقت بررسي و پيگيري شود و ايشان به همان ميزان كه بر پاسداري از آراي مردم و نتايج آن تأكيد داشته اند بر مقابله جدي با هرگونه تعرض به امنيت، جان و حقوق مردم هم تأكيد فرموده اند. لذا بر اساس اين دستورات صريح و تأكيد مقام معظم رهبري، كميته هايي در دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي در حال بررسي و پي گيري است. رهبر انقلاب لزوم اين مراقبت را مكرراً به دستگاه هاي ذي ربط تذكر داده و التزام به آن را مطالبه كرده اند و حتي به طور مشخص برخي موضوعات و حتي مصاديقي كه در جريان آن قرار گرفته بودند به طور خاص ارجاع و دستور پي گيري فرمودند. به عنوان مثال ايشان دستور تعطيلي يك بازداشتگاه را كه استانداردهاي لازم براي حفظ حقوق متهمين را نداشت صادر كرده اند.»290
در ادامه همان رويكردي كه موسوي اتخاذ كرده بود، در 5 مرداد همراه با كروبي، نامه اي را به وزير كشور ارسال مي كند و خواستار صدور مجوز براي برگزاري مراسم عزاداري قربانيان مي شود. قربانياني كه كشته هوس قدرت وي شده بودند و او تلاش داشت در سايه خونخواهي، آدرس ديگري را به جامعه نشان دهد. جالب اينجاست كه وي در همين روز سخن از «استقلال قوه قضائيه» براي پيگيري اين مسائل به ميان مي آورد. اما معلوم نمي شود كه استقلال از چه كسي و چه چيزي. زيرا از ابتداي انقلاب دستگاه قضايي از قوه مجريه و مقننه جدا بود و استقلال داشت.291
جبهه تجديدنظرطلب گرچه از آرمان ها، انديشه ها و ارزش هاي انقلاب اسلامي و امام خميني(ره) فاصله گرفته بود، اما اصرار فراواني در به كارگيري روش هايي داشت كه انقلاب اسلامي بر اساس آنها به پيروزي رسيده بود. بهره گيري از مناسبت هاي مذهبي و گرفتن چهلم براي افرادي نظير ندا آقا سلطان، كه به طرز مشكوكي در درگيري هاي پس از انتخابات كشته شد، نمونه اي از آنهاست.
موسوي كه در ادامه آشوب طلبي هاي خود گروه هاي همراه خود را به نام «اعتراض هاي مدني» به تداوم آن وضعيت دعوت مي كرد از آنها مي خواست تا از مناسبت هاي مذهبي ماه هاي شعبان و رمضان براي «نهضت سبز» استفاده كافي ببرند. پيرو همين سياست موسوي در آستانه روز قدس، بيانيه اي صادر كرد تا با تكرار ادعاهاي گذشته خود گروه هاي همراه را براي مناسبت نزديك آتي آماده سازد.
موسوي كه در اين بيانيه سخن تازه اي نداشت براي خود رسالتي بزرگ و الهي قائل شد و به مخاطبان خود وعده داد: «ما در راهي پر از نورانيت وارد شده ايم كه از هم اينك سالخوردگان را جوان و جوانان را پخته كرده است.»292
موسوي چند روز بعد اعلام كرد كه در مراسم روز قدس و در كنار جريان سبز شركت خواهد كرد. اجتماع افراد اين جريان در روز قدس، پس از پايان مراسم دوباره به درگيري و شعارهاي افراطي انجاميد. در روز قدس قداست فضاي معنوي نماز جمعه با روزه خواري علني وابستگان به راديكاليسم سبز شكسته شد و در روزي كه متعلق به مظلومان فلسطيني است و ريشه در صهيونيسم ستيزي تاريخي ملت ايران حتي در دوره پهلوي دارد با زمينه سازي رسانه هاي بيگانه و از جمله اسرائيل، شعارهايي سر داده شد كه خشنودي و منافع اسرائيل و غرب را در پي داشت. شعار «نه غزه، نه لبنان» كه با بهانه و ادعاي «جانم فداي ايران» از سوي گروهي كه منافع و پرستيژ بين المللي ايران را به خطر انداخته بود، سرداده شد هيچ گاه با واكنش مؤثر و قابل توجهي از سوي سران فتنه مواجه نشد.
همين تجربه در روزهاي 13 آبان، 16 آذر و روز عاشورا هم تكرار شد. اين چهار حادثه اخيري كه در آنها اقدامات و شعارهايي عليه امام خميني، ولايت فقيه و ارزش هاي مذهب شيعه و به سود نظام سلطه بين الملل صورت گرفت، اهداف اصلي و انگيزه هاي پنهاني آن جريان را كه در طول چند ماه سعي مي شد پنهان نگاه داشته شود برملا ساخت. افراد اين جبهه كه از نام امام خميني و ارزش هاي انقلاب براي ايجاد شكاف در حاكميت و مشروعيت بخشي به خود بهره مي بردند، در قبال اين اقدامات نيز به حاشا كردن و انكار اصل قضيه متوسل شدند و جهت اتهامات خود را به سوي مسئولاني كه از آنان «دشمن» ساخته بودند، روانه كردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
290 . «كميته هايي در دبيرخانه شورا، هرگونه تعرض به امنيت، جان و حقوق مردم را پي گيري مي كنند»، خبرگزاري ايسنا؛ 5/5/1388.
291 . «ديدار موسوي با اهالي فرهنگ و معلمان»؛ پايگاه اينترنتي تابناك؛ 5/5/1388.
292 . «راهبردهاي نه گانه موسوي منتشر شد»؛ پايگاه خبري تابناك؛ 14/6/1388.

 



مقصود شيعه از امامت ائمه

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
كلمه «امام» در اصل لغت به معناي «پيش» و «پيشوا» است، و «امامت» يعني «پيشوايي». البته پيشوايي اختصاص به راه صحيح ندارد، و پيشوايي در مسير گمراهي و فساد نيز ممكن است. در قرآن اين گونه پيشوايان «أئ مّه ً يدعون لي النّار »1 و «أئ مّه الكفر »2 ناميده شده اند.
پس كلمه امام هنگامي كه در مورد شخصي اطلاق مي شود، يعني كسي كه در جلو قرار دارد و ديگران پشت سر او حركت كرده، از عمل او پيروي مي كنند و او را مقتداي خودشان قرار مي دهند.
اما «امامت» كه در اصطلاح شيعه به عنوان اصلي از اصول اعتقادي تلقي مي شود، معنايي خاص و اضافه بر معناي لغوي اين كلمه دارد. اين كه آن معناي زايد و بيش از معناي لغوي اين كلمه چيست كه باعث شده حيثيت ديگري در امامت مورد نظر شيعه لحاظ شود، احتياج به كمي توضيح دارد كه ذيلا به آن اشاره مي كنيم:
درباره بعضي از پيامبران(عليهم السلام) در قرآن آمده است كه خدا آنها را امام قرار داده است: و جعلنا م نهم أئ مّه ً يهدون ب أمر نا لمّا صبروا و كانوا ب آيات نا يوق نون.3در اين آيه، از بين انبيا به حضرت ابراهيم(عليه السلام) و تعدادي از انبياي بني اسرائيل(عليهم السلام) اشاره شده است و مي فرمايد كه اينها امامان هستند و ويژگي آنها اين است كه به حق هدايت مي كنند. علت اين امر را كه داراي اين مقام شده اند دو چيز معرفي مي كند؛ يكي: «لمّا صبروا». صبر در ارتباط با عمل است؛ يعني آن هدفي را كه در نظر گرفتند در راه آن هدف استقامت و شكيبايي نمودند و مشكلات را تحمل كردند. عامل دوم را «يقين» ذكر مي كند: و كانوا ب آيات نا يوق نون. البته همه مؤمنان بايد يقين داشته باشند، ولي از تعبيرات قرآني و روايات استفاده مي شود كه يقين مراتبي دارد. اين گروه از پيامبران مرتبه عالي يقين را داشتند. در مورد حضرت ابراهيم(عليه السلام) كه از جمله اين پيامبران است، مي خوانيم:
و ذ ابتلي براه يم ربّه ب كل مات فأتمّهنّ قال نّ ي جاع لك ل لنّاس ماماً؛4 و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود، و وي آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او ] فرمود: «من تو را پيشواي مردم قرار دادم.»
حضرت ابراهيم(عليه السلام) بعد از نيل به مقام هاي: نبوت، رسالت و خلّت5 به مقام «امامت» رسيد؛ و آن هنگامي بود كه امتحان هاي الهي در مورد او به حد كمال رسيد و آن حضرت از همه آنها سربلند بيرون آمد. شايد امتحان هاي حضرت ابراهيم(عليه السلام) بي نظير بوده و كسي را در تاريخ نداشته باشيم كه اين چنين عجيب مورد آزمايش الهي قرار گرفته باشد. داستان در آتش انداختن حضرت بسيار عجيب است. حضرت ابراهيم(عليه السلام) در اين ماجراي بسيار پر مخاطره، به احدي جز خداي متعال تكيه و توجهي نكرد. حضرت را در دريايي از آتش انداخته اند و در شرف سوختن است. جبرئيل(عليه السلام) به آن حضرت عرض كرد: هل لك حاجه ؛ آيا حاجتي داري؟ ابراهيم(عليه السلام) فرمود: امّا ا ليك فلا و امّا ا لي ربّ العالم ين فنعم؛6 اما به تو احتياجي ندارم، ولي به ياري پروردگار آري، نياز دارم! اين صحنه، امتحاني بسيار بزرگ بود تا معلوم شود ابراهيم(عليه السلام) در عمل تا چه حد موحّد است و به غير خدا توجه نمي كند. اما بزرگ تر از اين امتحان، داستان ذبح حضرت اسماعيل(عليه السلام) است. داستان بسيار عجيبي است. شبيه آن، داستان حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) در كربلا و شهادت حضرت علي اكبر(عليه السلام) است كه البته از جهاتي نيز مي توان داستان كربلا را بالاتر شمرد؛ اما اين كه پدري مأمور شود جواني رعنا و رشيد را با آن همه مقامات عالي، ادب، عرفان و معنويت، به دست خود سر ببرد، هيچ جا چنين چيزي را سراغ نداريم. نسبت به هيچ پيغمبر و امامي، چنين آزمايشي پيش نيامده است. حضرت ابراهيم(عليه السلام) از اين امتحان سخت با كمال سربلندي و سرافرازي بيرون آمد. براي بزرگداشت اين امتحان نيز خداي متعال تا روز قيامت به همه حاجيان دستور داده كه بايد در ايام حج در منا قرباني كنند.
در هر صورت، بعد از همه اين امتحانات سخت بود كه خداي متعال به حضرت ابراهيم(عليه السلام) فرمود: نّ ي جاع لك ل لنّاس ماماً؛ اكنون شايسته شدي كه مقام امامت به تو داده شود. امامت مقامي معنوي و بسيار عالي است كه از لحاظ درجه بندي، از مقام نبوت و رسالت بالاتر است. حضرت ابراهيم(عليه السلام) اين مقام را براي ذريّه اش نيز درخواست كرد، كه پاسخ آمد:
لا ينال عهد ي الظّال م ين؛7 پيمان من به ستم كاران نمي رسد.
يعني در ميان ذريّه ابراهيم(عليه السلام) كساني به اين مقام خواهند رسيد، كه در زندگي خود مرتكب ظلم نشده باشند. بنابر روايات ما، منظور از اين عده، ائمه اهل بيت(عليهم السلام) هستند.
مقصود شيعه از «امامت» در مورد امامان معصوم(عليهم السلام)
اكنون پرسش اين است كه وقتي در مقابل مخالفان و كساني كه معتقد به امامت نيستند، مي گوييم يكي از اعتقادات شيعه «امامت» است آيا به اين معنا نظر داريم، يا اختلاف شيعه و غير شيعه در اين بحث چيزي جز اين است؟
در تفسيري بسيار ساده، مقصود ما از اصل «امامت» در اصول اعتقادي شيعه اين است كه بعد از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دوازده امام معصوم(عليهم السلام) يكي پس از ديگري جانشينان بر حق آن حضرت(صلي الله عليه وآله) مي باشند. بدين ترتيب اين اصطلاح را مي توان معناي سومي براي امامت تلقي كرد.
بنابراين امامت داراي معاني متعددي است و بايد كاملا به اين تفاوت معاني توجه داشت. اگر ما به بزرگاني نظير بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، امام خميني(قدس سره) «امام» اطلاق مي كنيم هرگز به همان معنايي نيست كه به دوازده امام(عليهم السلام) «امام» مي گوييم. آنچه كه شيعه درباره امامت ائمه اطهار(عليهم السلام) معتقد است معنايي خاص است. بر اساس اين معنا، شيعه معتقد است آن بزرگواران كليه مقامات پيامبر(صلي الله عليه وآله) به جز وحي و نبوت را دارا هستند، اطاعتشان بر همه امت واجب و علمشان خدادادي است و داراي مقام عصمت اند. بدين ترتيب در مورد اين دوازده «امام» كه جانشينان پيامبر(صلي الله عليه وآله) هستند، سه ويژگي اساسي مطرح است: عصمت، علم خدادادي، و وجوب اطاعت امت از آنان. دو ويژگي اول از زمره امور تكويني و ويژگي سوم امري تشريعي است؛ يعني خداي متعال مسلمانان را به اطاعت از اين دوازده امام امر كرده است.
علم و عصمت امام(عليه السلام) اختصاص به سنّ خاصي ندارد و حتي در سن كودكي نيز وجود دارد. داستان هاي متعددي درباره امامان(عليهم السلام) نقل شده كه آنان در سنين طفوليت و كودكي به پرسش هاي دقيق و مشكل علمي و فقهي پاسخ داده اند. برخي از امامان، نظير امام نهم(عليه السلام) ، در كودكي به مقام امامت رسيده اند و بر مردم واجب بوده از آنان اطاعت كنند. البته اين امر (وجوب اطاعت از فرد غير بالغ) از احكام متعارف اسلام خارج است و در مورد افراد عادي، مسلمانان نمي توانند از كسي كه خود بالغ نيست و به سن تكليف نرسيده اطاعت كنند؛ اما حساب ائمه(عليهم السلام) جدا است و بين ما و آنها علاوه بر امور تكويني، در زمينه امور تشريعي و احكام فقهي نيز تفاوت هايي وجود دارد. شايد بسياري از ما كمتر به اين تفاوت توجه داريم.
در هر صورت، وجوب اطاعت از ائمه(عليهم السلام) درست مانند وجوب اطاعت از پيامبر(صلي الله عليه وآله) است. تفاوت آن بزرگواران با پيامبر(صلي الله عليه وآله) تنها در مسأله نبوت و رسالت و دريافت وحي است. مقام نبوت و دريافت وحي رسالي اختصاص به پيامبر
(صلي الله عليه وآله) دارد. البته امام معصوم(عليه السلام) نيز از طريق «الهام» با عالم غيب ارتباط دارد و ملائكه از اين راه با امام(عليه السلام) سخن مي گويند. در مورد تفاوت «وحي» و «الهام» و اصطلاحات مختلف اين دو واژه بايد به محل خود مراجعه شود و از بحث فعلي ما خارج است. هم چنين در مورد علم ائمه(عليهم السلام) مباحث مختلفي وجود دارد كه بايستي در جاي خود مورد بحث و مداقه قرار گيرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قصص (28)، 41: پيشواياني كه به آتش مي خوانند.
2. توبه (9)، 12.
3. سجده (32)، 24.
4. بقره(2)، 124.
5. حضرت ابراهيم(عليه السلام) «خليل الرحمن» بود.
6. بحارالانوار، ج 12، باب 2، روايت 8.
7. بقره (2)، 124.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14