(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 22 اسفند 1389- شماره 19886

مي گفتند اين لوله بخاري است يا موشك؟
گزارشي از يك همايش متفاوت و جهادي 313 مسافر بشاگرد
هفت سين اسارت
يادداشتي خواندني از شهيد شرع پسند
اينها ضدانقلابند و ما دير يا زود خدمت همه شان مي رسيم



مي گفتند اين لوله بخاري است يا موشك؟

همزمان با آغاز اردوهاي بازديد از مناطق عملياتي دفاع مقدس (راهيان نور)، پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در ويژه نامه اي با عنوان «پلاك»، به مرور رهنمودهاي حضرت آيت الله خامنه اي درباره روايتگري سيره شهدا، خاطرات و روايت معظم له از پنج فرمانده سال هاي دفاع مقدس، بخشي از وصيت نامه اين شهدا، خاطره كوتاهي از زبان شهيد يا هم رزمان آن ها و نيز خاطراتي از حضور رهبر انقلاب در عرصه هاي دفاع مقدس مي پردازد.
يكي از مشكلاتي كه در دوران دفاع مقدس با آن مواجه بوديم تانك هاي عراقي بود. آن زمان آقاي محسن رضايي پيگير ساخت سلاحي براي مقابله با تانك ها بود. به اين ترتيب گروهي براي ساخت موشك هاي ضد تانك تشكيل شد كه من هم عضو آن بودم. آن زمان فرصت كوتاهي براي ساخت موشك به ما دادند در حالي كه خود آمريكايي ها براي ساخت اين موشك نزديك به ده سال زمان صرف كرده بودند. ضمن اين كه ما با كساني وارد اين حوزه شديم كه سطح دانش شان از علوم هوافضا بسيار پايين بود. اما با جديت كار را پيگيري كرديم. در آن برهه بسياري از مقامات براي بازديد از روند كار آمدند. بدنه موشك شبيه يك استوانه بود. خوب يادم هست كه برخي از مسئولان كه براي بازديد آمده بودند مي گفتند اين ها لوله ساخته اند و مدعي هستند كه موشك مي سازند!
اما پس از اين كه رهبر معظم انقلاب تشريف آوردند و از پروژه ديدن كردند، باعث شد تا پروژه به تعطيلي نكشد. در آن ديدار حضرت آقا كه در كسوت رئيس جمهور بودند، تعبيري فرمودند كه هنوز هم با يادآوري آن تعبير، احساس جوش و خروش و اميدواري در من دو چندان مي شود. دقيقاً به يادم مانده است كه در خرداد سال 65 بود كه ايشان از مراحل داخلي سازي موشك هاي ضد تانك «تاو» بازديد كردند. در جريان آن بازديد كه نخستين ديدار رسمي من با ايشان بود، گزارشي از روند كار را به ايشان ارايه كردم. آن زمان برخلاف اظهارات مأيوس كننده برخي از مسئولان، رهبر انقلاب پس از بازديد از مجموعه فرمودند: «اين جا چشمه اي جوشيده كه بعدها تبديل به جويبارها خواهد شد.»
بازديد آقا بركات زيادي به همراه داشت چون هم باعث دلگرمي گروه شد و هم به واسطه تعريف هاي خاص ايشان از تلاش هاي صورت گرفته، آقاي هاشمي رفسنجاني به عنوان نماينده امام (ره) در ستاد فرماندهي جنگ دوباره براي بازديد آمدند تا ببينند در اين گروه دقيقاً چه مي گذرد. به هر صورت زمينه حمايت هاي لازم براي به ثمر نشستن طرح فراهم شد. البته سال 73 نيز رهبر معظم انقلاب بازديد مجددي از مراحل نهايي كار داشتند كه آن موقع من خدمت ايشان عرض كردم شما چند سال پيش فرموديد: «اين جا چشمه اي جوشيده و بعدها تبديل به جويبار خواهد شد» امروز چه نظري داريد؟ كه ايشان با بيان شيريني فرمودند: «اين ديگر جوي نيست، بلكه تبديل به نهر شده است.» به نظر من اين روند مي تواند در همه زمينه هاي علمي و صنعتي تكرار شود؛ يعني ابتدا چشمه اي بجوشد و با همت و پيگيري و حمايت مسئولان تبديل به نهر، جوي و رودخانه خروشان شود.
راوي: منوچهر منطقي
منبع: پايگاه اطلاع رساني
رهبر معظم انقلاب

 



گزارشي از يك همايش متفاوت و جهادي 313 مسافر بشاگرد

محمدحسين حيدري
منهاي يك؛ فلسفه بشاگرد
چندي بود كه جهادگران مفهوم اردوهاي جهادي را در تبيين عظمت جنبش جهادي كشور نارسا مي ديدند. اردوهاي جهادي همدم ديرين جهادگران بودند، در جهاد با تكنوكرات هاي دولت سازندگي و ليبرال هاي دولت اصلاحات كه سازندگي ايران را از رهگذر جهاد، ايثار و بسيج شوخي مي پنداشتند. اردوهاي جهادي بيشتر قد كشيد، آن زماني كه وزارت جهاد سازندگي به دلايل كاملا معمولي منحل شد و اردوهاي جهادي شد خاكريز نبرد با ليبراليسم. اردوهاي جهادي تنها بار سنگين محروميت زدايي از چهره ايران را بر دوش نمي كشيد، بلكه خود مبدل گشته بود به خاكريز بزرگ سياسي و فرهنگي در برابر هجوم سنگين ناتوي فرهنگي.
از يك سو در برابر رخوت مديران تكنوكرات كه له شدن فقرا و مستضعفين زير چرخ دنده هاي سنگين توسعه اقتصادي را به راحتي له كردن يك مورچه تئوريزه مي كردند، اردوهاي جهادي ستون به سقف كپرهاي روستايي مي زد و از سويي ديگر ترويج روحيه اباحه گري، تن پروري و تنبلي و ياس مضاعفي كه با شدت مضاعف در رگ و ريشه فرهنگ جامعه تزريق مي شد، با ايثار و اخلاص جهادگران بسيجي پاسخي شايسته و محكم مي يافت.
اين روزها كه مسئله اصلي كشور به فرموده مولاي مجاهدان جنگ نرم است و در ايامي كه خاورميانه شديدا رايحه دل انگيز خميني مي دهد، همين روزهايي كه خاورميانه نام كشوري است كه پايتخت آن جمهوري اسلامي است و بوي ظهور و نداي عبور و عطر حضور شامه اهل بصيرت را مي نوازد، بر نخبگان جهادگر است تا جهادي نو در اندازند.
فلسفه گرد آمدن 313 نخبه مجاهد در بشاگرد، در انداختن طرحي نو است مبتني بر مقتضيات زمان. بناي آن داشتند اين 313 نخبه كه راهبرد حركت هاي جهادي را تبيين كنند. قرار است البته، تبيين مفهوم «حركت جهادي» هرگز موجب غفلت از اردوهاي جهادي نشود.
صفر؛ خرق عادت
وارد فرودگاه كه نه ايستگاه راه آهن جمهوري اسلامي در تهران كه مي شوم، شستم خبردار مي شود كه قضيه اين همايش از قراري ديگر است. حضور سر وقت چند صد نفر آن هم از نقاط مختلف كشور در محل قرار، اتفاقي كاملا غيرطبيعي و غريب و عجيب است. جدا عادتم خرق شد! نگران هم كمي شدم كه احتمالا چه پوستي از سرمان قرار است كنده شود. اصحاب رسانه يكي يكي كه از در مي آيند و آماري مي گيرند، همگي قيافه شان شبيه من مي شود. انصافاً خبرنگاران خيلي هم تقصير ندارند. عادت كرده ايم به همايش هاي سركاري، بدون توجيه اقتصادي كه سرجاي خود بدون حتي توجيه عقلاني! هم انديشي هايي صرفا جهت صرف نهار يا صرفاً جهت اظهار وجود يا فقط به خاطر هماني كه خودش مي داند! بزرگداشت بزرگان، تقدير از لوح تقدير، گراميداشت احترام...
يك؛ تا بشاگرد
در آستانه حركت يكي از بچه هاي رشت از جهادگر بودنم مي پرسد و مي شنود كه خبرنگارم و تازه درد دلش باز مي شود از دست خبرنگاران كه تا حالا چند تا مصاحبه سركاري ازش گرفته اند و چاپ نشده است. رفقايش هم مي آيند و دم مي گيرند كه فلان و بهمان و از نبود عدالت رسانه اي و از شخص محوري رسانه ها به جاي محتوا محوري مي گويند و عدم توجه به شهرستان ها كه انصافاً هم حق مي گويند...
نظم چند صد جهادگر در سوار شدن و استقرار يافتن در قطار سقلمه اي ديگر مي زند به من كه خبرهايي هست.
چندي نگذشته كه بحث هاي داغ حول اردوهاي جهادي شروع مي شود. هم انديشي را از درون كوپه هاي قطار شروع مي كنند. دو عامل در آسيب شناسي اردوهاي جهادي در همين بدو امر بيش از همه مورد توجهشان است. يكي عدم شناسايي دقيق پيش از آغاز سفر و ديگري عدم استمرار فعاليت ها در يك منطقه.
وقت نماز مغرب كه مي رسد، اهالي حي علي الجهاد، حي علي الصلاه سر مي دهند و قامت مي بندند. پايان نماز مغرب و عشا مصادف است با آغاز اخبار بيست وسي. اخبار دارد از فتنه 52 بهمن منافقين مي گويد كه مردم حاضر در ايستگاه به تبعيت از مجاهدان، دم مرگ بر سران فتنه مي گيرند و فضاي ايستگاه شديدا انقلابي مي شود. موضع گيري افراد مسكوت با اختلاف فاز يك سال و نيمه نيز دستمايه خنده مردم و نخبگان جهادگر است.
بيست و سي، داغ دل ها را تازه كرده. به قطار كه برمي گرديم جهت گيري گفت وگوها سياسي است. قطار شده است نمايشگاه بصيرت. آنچه كه جهادگر جنوبي مي گويد تفاوتي با مجاهد شمالي ندارد الا در لهجه.
بروشورهايي توزيع مي شود با موضوع حاج عبدالله والي. صفحه بندي اش بدجور توي ذوق مي زند. مرحوم عبدالله والي به طور خلاصه معرفي شده است. كسي كه بعد از كشف محروميت هاي بشاگرد، بين حضور در جبهه هاي جنگ و سازندگي بشاگرد دو به شك مي شود و نهايتاً راه جماران را در پيش مي گيرد. پير خمين به او مي گويد كه جبهه شما امروز بشاگرد است. به بشاگرد برويد و آنجا ان شاءالله ياران خوبي براي امام زمان(عج) تربيت خواهند شد. عبدالله والي هم برمي گردد بشاگرد و مي سازد آنجا را و مركزيت سازندگي را منطقه اي قرار مي دهد كه خميني شهر نام گرفته است. آن مسئول هم انديشي هم مي گويدشان نزولمان در بشاگرد همين است كه با وي بيعت كنيم و الگو بگيريم. طولي نكشيد كه كاملا فهميدم شنيدن كي بود مانند ديدن.
همين طور كه مشغول بحث هستيم چند نفري در مي زنند و وارد كوپه مي شوند. اينقدر صميمي اند كه شك كرده ام احتمالا پيش از اين جايي ديدمشان. هر سه شان بسيار رفيقند با هم. از شوخي هاي شان معلوم است. مي پرسم چند بار با هم اردوي جهادي رفته اند كه مي گويند اين اولين اردوي جهادي مان است كه با هميم و اصلا هم استاني نيستيم! اينها علاوه بر اينكه آبادگر هستند و منظم اند و مرتب و تحليل هاي سياسي شان يك است، بسيار صميمي اند و باصفا.
براي نماز صبح كه بيدار مي شويم هنوز در قطاريم و هنوز قطار بايد چند ساعت ديگر بتازد بعد از بيست ساعت قطار سواري. به بندرعباس كه مي رسيم، با اين خيال باطل كه چيزي تا مقصد هم انديشي نمانده است، كمي ذوق مي كنيم. البته به زودي فهميدم كه خيالي است باطل و با ميني بوس 7 ساعت ديگر به سمت شرق بندرعباس، به سوي سيستان و بلوچستان بايد تاخت.
هر چه به سمت بشاگرد مي رويم، زمزمه هاي عبدالله والي بيشتر به گوش مي رسد، اما تصور من از او همان است كه بود. خدا رحمتش كند به خاطر خدماتش،
نماز ظهر را در سالن كشتي حوزه بسيج ميناب اقامه كرديم. حوزه بسيج ما در تهران طبقه چندم يك بيغوله است. اتاق هم كم دارد چه برسد به سالن كشتي! در محروميت يكي به نفع بسيجيان تهران!
دو؛ ژنرال هاي ساحل عاجي
و سرداران ايراني
نهار را سرداري كه اهل خراسان است پخش مي كند. بعدها در خميني شهر بشاگرد با يك طلبه ساحل عاجي كه در ايران اردوهاي جهادي زيادي را تجربه كرده مصاحبه مي كنم و مي خواهم كه يك خاطره اي از اردوهاي جهادي تعريف كند. محمد جا را مي گويد تواضع ژنرال (سردار)هاي ايراني به شدت تحت تأثيرش قرار داده. از غرور نظاميان دون پايه در كشورش مي گويد و از هم سفر شدنش با ژنرال هاي ايراني در اردوهاي جهادي و تواضع و خاكي بودنشان.
در مسير ميناب به سمت سردشت كه مي تازيم، كپرهاي روستايي اگرچه تك و توك هستند، باز هم ولي توي ذوق مي زنند. اين پديده زشت كي قرار است پاك شود از چهره ايران؟ بدتر از آن چادرهاي سيل زدگان است. كمي صداي غرغر بچه ها بلند شده كه اين چه وضعي است؟ راننده كه با ما رفيق شده است مي گويد: «تازه وضعمان خوب شده است. احمدي نژاد خيلي از زيرساخت ها را درست كرده.» دنگم گرفته يك جوري از زير زبان اين ها يك شكايتي، گله اي، چيزي بكشم بيرون بلكه دل خودم خنك بشود. از يارانه ها كه مي پرسم پاسخش خيلي جالب است: «زندگي خيلي از روستايي ها زير و رو شده است. جوان هاي روستا كه تازه قدرت كار كردن دارند، در بهترين شرايط 04-05 هزار تومان بيشتر درآمد ندارند. اين يارانه ها خيلي كمك است براي مردم» و بعد ادامه مي دهد: «اينجا مردم خيلي وفادارند به انقلاب. خيلي قانع اند. چيز زيادي نمي خواهند». همين طور كه دارم حرف هايش را مي شنوم، جمله امام(ره) كه روي تابلوي روستا نقش بسته است چشمم را مي گيرد: «محرومان و مستضعفان، وفادارترين قشر به انقلابند» و «حقيقتا اين مستضعفان و محرومانند كه استحقاق خدمت دارند.»
كم كم معناي محروميت را دارم مي فهمم. اردوي جهادي هرگز نرفته ام و از دور هميشه نگاهش كرده ام. طعم كپر، زندگي در چادر، دست شويي صحرايي، تمام سال ارتزاق كردن از آب و خرما... بايد در ميدان بود تا فهميد. براي من كه رنگ اردوهاي جهادي و مناطق محروم را نديده ام خيلي مايه تعجب است و براي بچه هاي جهادي نه. مي گويند از اين جا محروم تر هم ديده اند.
سردشت كه مي رسيم اذان را گفته اند. وضوخانه را يك دختر خردسال نشان مان مي دهد. بچه ها يك سيب جايزه اش مي دهند. او هم در جا به سختي سيب را گاز مي گيرد. محلي ها سردار را كه مي بينند بلافاصله چاي مي آورند و تشكر مي كنند از حضور بچه ها. چند دقيقه اي نمي گذرد كه كلي نوجوان بشاگردي گرد روحاني خوش تيپ كاروان را مي گيرند. از توپ درب و داغاني كه زيرپاي يكي شان بود فهميدم از فوتبال مي آيند. اگرچه سردشت سالن ورزشي دارد اما ظاهرا كسي اين بچه ها را تحويل نمي گيرد كه راهي زمين هاي خاكي شده اند.
هوا تاريك است و تازه مي خواهيم راهي خميني شهر، شويم. جاده خاكي است. به قدري جاده ناهموار است كه حال بعضي ها منقلب مي شود و نيازمند كيسه مي شوند! حكايتي دارد اين جاده. مي گويند زماني كه مرحوم والي وارد اين منطقه مي شود هيچ راه ارتباطي ماشين رويي وجود نداشته و براي رسيدن به ربيدون و خميني شهر بايد 02 ساعت را از ميان رودخانه ها و دره ها طي مي كردند. بعدها مرحوم والي بعد از 3 سال پي گيري و نامه نگاري موفق به دريافت يك بولدوزر مي شود و با بسيج مردم منطقه با بيل و كلنگ و بولدوزر به جان پستي و بلندي هاي راه مي افتد و جاده فعلي يادگار اوست.
سه؛ هديه مقام معظم رهبري به جهادگران
313 نفر كه از ميني بوس ها پياده مي شوند، انگار به اردوي راهيان نور در فكه يا بازي دراز آمده اند. خاكريزهاي طبيعي خميني شهر، تلفيقش با سنگرها و فانوس هاي مصنوعي كه با سليقه چيده شده اند به شدت تداعي كننده فضاي جبهه هاست. با برخي از اهالي دفاع مقدس كه هم داستان مي شويم مي گويند بعد از جنگ تنها جايي كه فضايش فضاي جبهه بود، همين اردوهاي جهادي است.
بازار احوال پرسي و عكس يادگاري با رئيس سازمان بسيجي ها، داغ است. با سردار نقدي همراه شديم تا مقبره 5 شهيد گمنام. خاطره ژنرال هاي ساحل عاجي باز در ذهنم تداعي مي شود. شهداي گمنام را هم عبدالله والي به خميني شهر آورده است. بين راه سربند هم مي دهند. اينجا هم دعوا سر سربند يا فاطمه(س) است. مگر در خميني شهر هم مي شود شهيد شد؟
حاج امير والي، برادر كوچك تر عبدالله والي براي خوش آمد گويي آمده است. وقت نبود كه حرف دلش را بگويد. ولي جا پاي اخوي گذاشته است. خوشحال است از حضور بچه ها.
مردم خميني شهر مراسم استقبال برايمان گرفته اند. سردار نقدي را كه مي بينند شعار مي دهند: «بشاگرد بيدار است، از فتنه گر بيزار است». جامعه بصير يعني همين. از عمق روستا تا كف خيابان انقلاب، ملت ما آماده يك اشاره اند. بشاگردي ها از راهپيمايي باشكوهشان در 22 بهمن هم مي گويند و از اين هم مي گويند كه چرا در رسانه ملي خبري و اشاره اي به حماسه روستايي ها نمي شود؟
خداوكيلي راست هم مي گويند. اين كه جاده و مدرسه نيست كه آقايان گرانشان بيايد؟ اينها جاده و مدرسه و خانه و... نمي خواهند و خودشان روستايشان را آباد كرده اند و بابت زندگي در كپر هم خدايشان را شاكرند. توقع گزافي است انعكاس راهپيمايي شان در رسانه ملي؟
از مراسم استقبال مي گفتم. دوطرف حياط مسجدي كه عبدالله والي ساخته است ايستاده اند و نوحه سرمي دهند. خيلي از چشم ها باراني شده...
مراسم با صوت زيباي نوجوان بشاگردي كه از دست پرورده هاي والي است آغاز مي شود. سردارنقدي قبل ازمراسم، احترام نظامي مي گذارد به بسيجيان نخبه.
سردار نقدي، همه را با اين جمله شوكه مي كند. امام مجاهدان 313 چفيه به اضافه 313 هزارتومان پول را متبرك كرده و فرستاده است براي فرزندانش. مسئولين همايش به نقل از دفتر آقا مي گويند كه سابقه نداشته حضرتش اين مقدار چفيه را آن هم در اين مدت كم تبرك كنند. پيامش روشن است. چفيه ها را پخش مي كنيم. يكي از جهادگران بيش از همه گريه مي كند. كاملا منقلب است. نگاهش كه مي كنم مي بينم همان مسيحي سابقي است كه به تازگي مسلمان شده. مي پرسم كه با هزارتوماني آقا چه كار مي كني و مي گويد به مادرش مي دهد تا بركت زندگي شان را بگيرد... محمد جارا هم شديدا خوشحال است. مي گويد اين هزار توماني را بايد به ساحل عاج برسانم. حسين خان طلبه تايلندي هم، بچه بسيجي ها هم كه حال خودشان را دارند.
چهار؛ بسيار سفربايد
به بشاگرد
شايعه شده است غذاها، غذاهاي جهادي است! شايعه محقق مي شود وشام نان و پنير و حلواي شكري است. چند تا از خبرنگاران سوسول به شدت عصباني اند. مي گويند تا حالا بدون هواپيما جايي نرفته ايم. يكي ديگر مي گويد . اين ها اصلا در فاز حال دادن به خبرنگارها نيستند و... اگر اين ها يك روز را قرار بود در كپر بگذرانند...
صبح سركي به در خميني شهر كه مي كشم، تازه مي فهمم عبدالله والي كيست. مسجد جامع، حوزه علميه برادران و حوزه علميه خواهران، مدرسه شبانه روزي پسران، مدرسه شبانه روزي دختران، سد، كارگاه هاي فني و نجاري، احداث جاده، لوله كشي آب و برق رساني به روستا و... 32 سال از عمرش را صرف خود كرده است. حقيقتا چه كسي بهتر از عبدالله والي مي تواند نماد حركت جهادي كشور باشد؟ اغراق نيست. بايد بود و ديد. عبدالله والي خيلي محبوب است. كوچك و بزرگ عاشقانه دوستش دارند. بايد احسنت گفت به اين انتخاب دقيق. گفته بودم كه اين همايش حكايتش فرق دارد.
بعداز سخنراني سردار خراساني 81 اتاق فكر شروع كردند به تدوين راهبردها. بحث ها جدي است. تك و توك البته هستند كساني كه در حد همايش نيستند اما خيلي گم اند بين خيل نخبگان. واقعاً نخبه اند. براي نظريه پردازي و تدوين چشم انداز حركت هاي جهادي جمع مناسبي انتخاب شده اند. نكته اينجاست كه فضا تهرانيزه نيست. متمركز هم نيست و نمايندگان مجاهدان كل كشور جمع شده اند در يكي از محروم ترين نقاط ايران.
سهم ما كه كارگروه رسانه است انصافا خيلي پربار است و بحث جدي است. نكته اصلي اينجاست كه ميهمانان همايش، نخبگي را با جهادگري جمع كرده اند. سردارنقدي هم هرجا مي رود از شكسته شدن تابوي غربي ها يعني تعارض علم و ايمان مي گويد.
از انتقاد اصلي نخبگان به كارگروه ها كه مي پرسم مي گويند كه محورهاي بحث كمي كلي است و وقت هم كم است. مسئولين البته مي گويند اين تنها آغازي است براي تشكيل مركز مطالعات و هدايت راهبردي حركت هاي جهادي.
در مسير كه برمي گردم، در زمين خاكي روستا، بچه هاي خميني شهر مشغول فوتبال بازي كردن با توپ واليبال هستند. دعوتم مي كنند به بازي. بازي كه شروع مي شود مي بينم دوسه نفر بيشتر كتاني ندارند. چندتايي با دمپايي و چندتايي ديگر پابرهنه بازي مي كنند. عباس يكي از پابرهنه ها بود. همه اش حواسم بود كه پاي برهنه را لگد نكنم...
پنج؛ سلام بر بشاگرد
همايش تمام شده و بايد برگرديم. رئيس بسيج سازندگي مي گويد تا سه ماه آينده دستاوردهاي همايش را جمع بندي مي كنيم. راضي است. مي گويد دومركز راه اندازي مي كنيم. مركز مطالعات را در قم و مركز مهدويت را درتهران.
با بشاگرد، با خميني شهر خداحافظي نكردند نخبگان. حركت كه آغاز مي شود دوباره بايد از همان جاده اي برگرديم كه عبدالله والي ساخته بود. تفاوت ما و جاده با دفعه قبل اين است كه چاله چوله هاي جاده از دفعه قبل احتمالا بيشتر شده است و ما هم معرفتمان به عبدالله والي.

 



هفت سين اسارت

صنوبر محمدي
يكي از صفحات درخشان تاريخ هشت سال دفاع مقدس كه مملو از رشادت ها و پايمردي هاي فرزندان دلاور و شجاع ايران اسلامي است سال هاي متمادي دوران اسارت رزمندگان اسلام است، كه رزم و جنگ دليرانه خويش را از خط مقدم جبهه ها به پشت جبهه دشمن بعثي و در درون خاك كشور عراق توسعه و گسترش داده تا ثابت نمايند رزمندگان اسلام در هر لباسي كه باشند بدرستي و با رشادت تمام از آرمان ها و دين و مذهب خود دفاع مي نمايند.
آزادگان سرافراز براي هر آئين و مراسمي برنامه اي خاص را كه برگرفته از وحدت بي نظير موجود در ميانشان بود به اجرا مي گذاشتند.
يكي از مناسبت هايي كه شور و شعف خاصي را در ميان آزادگان عزيز ايجاد مي نمود و آنها را به جنبش و حركت وامي داشت رسيدن روزهاي عيد باستاني نوروز بود.
زيرا اين عيدبزرگ، مهر و محبت را از طريق بازديدها و مصافحه و عرض تبريك به يكديگر افزايش مي داد و از اين منظر وحدت را مستحكم مي نمود.
ضمنا اگر كدورتي را كه در طي سال گذشته به وجود آمده بود به دست فراموشي مي سپرد و اين همان چيزي بود كه دشمن غدار بعثي از آن هراس داشت و هميشه درصدد شكستن وحدت ميان عزيزان آزاده بود.
ولي همان طور كه مي دانيم عيد نوروز ملزوماتي دارد كه با فراهم نمودن آنها زيبايي خاصي پيدا مي نمايد. سفره هفت سين يكي از آن ملزومات بود كه با امكانات بسيار محدود زندانهاي عراق تهيه آن به سادگي صورت نمي گرفت.
از همه جالب تر اين بود كه بعضي از اقلام هفت سين به هيچ وجهي قابل تهيه نبودند و فقط سركه آن در دست بود و اسرا مجبور بودند اقلام ديگري را جايگزين وسايل هفت سين كنند.
اين جايگزيني در اردوگاه هاي اسراي ايراني در عراق كمي متفاوت بود به طور مثال در اردوگاه هاي مستقر در شمال عراق موسوم به موصل به دليل وجود حياطي وسيع در ميان
قلعه مانندي كه اسرا در سالن هاي اطراف آن زندگي مي كردند، امكان كاشت بعضي سبزيجات وجود داشت. بنابراين سبزي و حتي سمنوي سفره هفت سين آنها حاضر بود.
اما در اردوگاه هايي كه در بيابان هاي غربي نزديك به كشور اردن مستقر بودند كه به اردوگاه هاي رماديه معروف بودند و مي توان گفت كشاورزي براي مردم آن محل هم بسيار سخت بود، امكان داشتن اقلام هفت سين ممكن نبود و تقريباً همان طور كه ذكر شد فقط سركه آن حاضر و آماده بود و به ناچار از سيم خاردار و سربند پيشاني رزمندگان كه تا اردوگاه حفظ شده بود و چند قطعه ديگر استفاده مي شد.
به هرحال ايام عيد علاوه بر محسنات و معنوياتي كه با خود به همراه داشت، گاهي اوقات و از سر كينه و عداوت دشمن بعثي به كام آزادگان دلاور تلخ مي گشت و روح و روان آزادگان را متأثر مي نمود.
از جمله اقدامات ايشان در اين راستا مي توان به قرار دادن تلويزيون در آسايشگاه هاي آنان اشاره نمود و از آنجا كه اكثر عمليات هاي رزمندگان دلير اسلام در ماه پاياني سال يعني اسفند انجام مي شد و تا ماه فروردين نيز ادامه مي يافت، دشمن بعثي با نمايش پيكرهاي مطهر و آسماني شهداي اسلام كه همچون شقايق هاي زيبا بر خاك آرميده بودند زلال اشك ديدگان را بر صورت آزادگان جاري مي نمود و داغ ايشان را در غم و سوگ عزيزان و دوستان هم رزم از دست رفته خود تازه مي نمود.
روحشان شاد و راهشان هميشه پر رهرو باد.
& راوي: مصطفي ابوالحسني

با فرارسيدن عيد نوروز، اسرا هم همدوش ملت ايران دراسارتگاه دشمن، به نحوي خوشحالي خود را ابراز مي كردند. چند روز مانده به عيد هركس مشغول كاري بود. دو سه نفر مسئول جمع آوري و نصب كردن پتوهاي رنگي به دور تا دور آسايشگاه و يكي دو نفر خطاط، با خطي درشت به وسيله قالب صابون اشعار و جملاتي زيبا درباره نوروز روي پتوها مي نوشتند كه دور تا دور آسايشگاه با پتوهاي رنگي تزيين مي شد.
دو سه نفر مسئول جمع آوري عكس هاي ديدني و زيبا و دوست داشتني كودكان خردسال مي شدند و دريكي از آسايشگاه ها نمايشگاه عكس درست مي كردند و همه اردوگاه براي ديدن عكس ها مي آمدند. و مجذوب اين نمايشگاه ديدني مي شدند.
افرادي كه دركار تئاتر تبحر داشتند در تدارك تئاتر كمدي و شاد بودند كه البته اين كار دور از چشم عراقي ها و با تدابير ويژه اي صورت مي گرفت. نظافت كلي اردوگاه و آسايشگاه با شور و شوق فراواني انجام مي شد. چند نفر مشغول آرد كردن خميرهاي خشكيده نان با دست و به وسيله پارچه، قيفي درست كرده و با يك چراغ والور خوراك پزي زولبيا درست مي كردند. عده اي خوش ذوق به ياد سفره هفت سين به دنبال سين هاي سفره بودند مثلا سنگ هاي تزئيني كه با زحمت فراوان به دست اسرا ساخته شده بود يا مقداري سبزي كه كاشته بودند يا تكه اي سيم خاردار، سمون (نان) و...
ارشد آسايشگاه با هماهنگي ارشد ايراني اردوگاه و فرمانده عراقي درتدارك ديد و بازديد اسرا با بندهاي ديگر بودند كه اين عمل درسال فقط يك بار آن هم در عيد نوروز انجام مي گرفت.
دراولين روز سال نو، طبق برنامه ريزي ارشدها ديد و بازديد از يك آسايشگاه شروع مي شد و ديگر اسرا هم در آسايشگاه ها يا درمحوطه به صف مي ايستادند و همديگر را با گرمي در آغوش گرفته و به همديگر تبريك مي گفتند و درهمين حين يكي از روحانيون يا ريش سفيدان اردوگاه دقايقي براي بچه ها صحبت مي كردند و ضمن دعا براي سلامتي و طول عمر حضرت امام (ره) و خدمتگزاران به نظام مقدس انقلاب اسلامي ايران و دعا براي پيروزي رزمندگان اسلام وهمچنين ياد و خاطره شهداي گرانقدر جنگ تحميلي و شهداي آزاده را گرامي مي داشتند.
عراقي ها هر سال روز عيد نوروز درصف آمار ضمن عرض تبريك مي گفتند ان شاء الله عيد سال آينده در ايران كنار خانواده تان باشيد و چون اين جمله هر سال تكرار مي شد به محض سخن گفتن آنان بچه ها پيشدستي كرده و اين جمله را مي گفتند و كل آسايشگاه را خنده فرا مي گرفت و عراقي ها هم با صحبت نيمه كاره و لبخند آسايشگاه را ترك مي كردند و عده اي از سربازان عراقي هم جهت مزاح مي گفتند عيدكم سعيدا، ايران رفتن بعيدا.
& آزاده احمد علي قورچي
با 8 سال اسارت
با سپاس از موسسه فرهنگي پيام آزادگان

 



يادداشتي خواندني از شهيد شرع پسند
اينها ضدانقلابند و ما دير يا زود خدمت همه شان مي رسيم

مهدي شرع پسند به سال 1333 در شهرستان كرج متولد شد. مهدي با پيروزي انقلاب، بعد از مدتي فعاليت در كميته انقلاب اسلامي در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شد و مدتي بعد مسئوليت بسيج شهرستان كرج را نيز به عهده گرفت. با آغاز جنگ تحميلي، شرع پسند به جبهه هاي جنوب عازم شد و تا زمان شهادتش مسئوليت هاي مختلفي در يگان هاي رزمي به او محول شد.شرع پسند به تاريخ سي ام بهمن ماه سال 1362، در عمليات والفجر 5 در حالي به شهادت رسيد كه فرماندهي سپاه كرج را نيز برعهده داشت.
به گزارش پايگاه مشرق، آن چه خواهيد خواند يادداشتي است از آن سردار شهيد. دستگيرمان نشد كه اين يادداشت براي انتشار در كجا نوشته شده است اما هرچه هست، سندي است محكم و دلچسب از اعتقادات يك سردار پاسدار كه ايمان به آرمان هايش را با خون خود به اثبات رساند.
وقتي آتش انقلاب روشن شد توده مردم خالصانه و مشتاقانه خود را در آن آتش افكنده و هرچه بيشتر اين آتش را شعله ورتر كردند تا به وسيله آن تمام مظاهر ظلم و استكبار و استعمار را بسوزانند و همه با هم در يك جامعه آزاد و آباد زندگي نمايند. كساني كه از صدقه سر جامعه طاغوتي و روابط ظالمانه آن دوران و به قيمت محروميت اكثريت ملت محروم به زندگي مرفهي رسيده بودند به طور غريزي احساس ترس و ناامني كردند. در گرما گرم انقلاب جرأت اينكه اظهار مخالفت با مردم نمايند نداشتند و فقط گاهي به صورت طرفداري از قانون اساسي و بختيار و گاهي بصورت چپ گرايي، ناهماهنگي و عدم تجانس خود را با توده مردم نشان مي دادند.
اينان نه طرفدار قانون اساسي بودند و نه چپگرا و فقط از آنجا كه نمي توانستند به ارزش هاي ارتجاعي انحرافي كه عمدتاً از غرب به آنها تحميل شده بود و بوسيله نظام شاهنشاهي ترويج و تبليغ مي شد پشت پا بزنند و مانند بقيه مردم از جان گذشته و انقلابي به اسلام مؤمن شوند و از بعضي امتيازات پست مادي به خاطر انقلاب گذشته نمايند، با جريان انقلابي مخالفت مي نمودند و يا در مواردي بي تفاوت بودند. پس از پيروزي مقدماتي انقلاب اسلامي در 22 بهمن، در محيط آزادي كه به قيمت خون برادران شهيد از ما ملت محروم بدست آمده بود، جيره خواران اجانب و طرفداران قانون اساسي سابق، و خوكردگان به زندگي انگلي نظام شاهنشاهي يكي پس از ديگري سر برآوردند و همچون جغد، آواز شوم نفاق، يأس، بي اعتمادي و تفرقه را ساز كردند منتها اين بار همگي زير پرچم چپگرايي جمع شدند كه تا اندازه اي قابل توجيه باشد، اين واقعيت كه در رأي گيري قسمت زيادي از آراء مخالف با توده مردم از مناطق اعيان نشين چه شمال تهران و چه جاهاي ديگر جمع آوري شد، تيپ اجتماعي مخالفان انقلاب اسلامي را روشن مي كند، دقت در ماهيت قسمت وسيعي از مخالفان جمهوري اسلامي نيز اين حقيقت را مي نماياند كه غالباً از خانواده هاي مرفه بوده و خواهان زندگي بهتر از بقيه مي باشند و ابداً حاضر به كوچك ترين گذشت و فداكاري براي ساير ملت نمي باشند و هرگز كوچك ترين قدمي براي انقلاب برنداشته اند مگر در جهت تخريب و تضعيف انقلاب اسلامي، يادآورري اين نكته دوباره ضروري است كه تجمع تمامي اقشار مخالف حكومت اسلامي كه حكومت مستضعفين است، اعم از كساني كه بواسطه از دست دادن موقعيت اجتماعي يا موقعيت اقتصادي با اين نظام مخالفت مي كنند و چه چپ گرايان، از گروه هاي متعدد و متضاد با يكديگر، در زير لواي چپگرائي، باعث اين واكنش در مردم شده است كه به علت اطلاع از عدم صداقت آنها، هر انتقاد مثبت و سازنده اي را كه از روي صداقت هم باشد كمتر مي پذيرند، و اين قشرهاي شناخته شده كه ابداً خيرخواه مردم نيستند و ناخودآگاه آب به آسياب اجنبي و ضدانقلاب مي ريزند و روحيه مردم را براي ادامه انقلاب تضعيف مي كنند و سعي دارند كه موقعيت رهبر كبير انقلاب امام خميني را متزلزل نمايند، با اين اقدامات مي خواهند زمينه را براي به وجود آمدن جو عدم ثبات و در نتيجه ظهور استبداد آماده نمايند. كه يقيناً موفق نخواهند شد چرا كه سلف تبهكارشان نيز موفق نشد جلو سيل خروشان مردم را بگيرد. در خاتمه يادآور مي شويم كه ما مردم قيم و دايه دلسوزتر از مادر نمي خواهيم كه هر روز از گوشه اي نغمه اي ساز شود و كساني كه تا دستشان در دست شاه بود و روشنفكراني كه در جشنواره هنر شيراز براي فرح كار مي كردند و نوكر جان نثار بودند و كساني كه تمام عمر طعم گرسنگي و سختي و فقر را نچشيده اند، داراي املاك و خانه و اتومبيل شخصي هستند، بچه هايشان به مدارس ملي مي روند، هر كدام چندين دست لباس دارند، هر روز با يك مدل از خانه خارج مي شوند، و تربيت شدگان رژيم منحوس شاهنشاهي هستند، براي ما دلسوزي كنند، اينها ضدانقلابند و ما دير يا زود خدمت همه شان خواهيم رسيد و در عين حال با عناصر فرصت طلب نيز كه در اين گرما گرم انقلاب در پي به دست آوردن موقعيت، پست و مقام براي خود باشند نيز همان طور كه سزاي آنهاست ان شاء الله رفتار خواهد شد. نه كار شكني ضدانقلاب و نه آيات يأس سست عنصران و نه فرصت طلبي مرتجعان و نه برنامه ريزي هاي اجانب، همچنان كه امام فرموده اند كه ملت راهش را پيدا كرده است. هيچ يك نمي تواند خلق مسلمان مبارز اين سرزمين را از حركت انقلابي باز دارد.
«فاصبر ان وعداله حق ولا يستخفنك الذين لايوقنون.» سوره روم آيه آخر
«پس صبر كن وعده پروردگار حق است، كساني كه يقين ندارند تو را سست نكنند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14