(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 16 فروردین 1390- شماره 19893
PDF نسخه

زنده باد كلاه قرمزي و فاميل دور
نگاهي به همه توان تلويزيون براي جذب مخاطب در نوروز
عيد خود را چگونه گذرانديم؟
طنز سوم
نماي نزديك
بوي بارون
خبر سوم



زنده باد كلاه قرمزي و فاميل دور
نگاهي به همه توان تلويزيون براي جذب مخاطب در نوروز

داستان «چوپان دروغگو» را كه خاطرتان هست، آقاي چوپان بي مزه بيكار، محض خنده، جماعت را مي گذاشت سركار، شلوغ بازي درمي آورد كه آي بردند، خوردند، كشتند...ملت هم سراسيمه خودشان را مي رساندند و ...وقتي ملت دست چوپان را خواندند، چه بلايي سرش آوردند؟ حكايت رسانه ملي ما هم همين طور است، از بس از درو ديوار هر كسي از هر گوشه اي راه افتاده و متلك و ليچاري بار راديو و تلويزيون كرده، دوستان ما در آن رسانه وزين و بي رقيب، حالا ديگر گوش شان بدهكار هيچ نقدي نيست! شهر شلوغ است و پيدا كردن نقد ناصح و چرند و پرند جناحي و تشكيلاتي خيلي سخت است و مديران هم كلا همه انتقادها و حرافي ها و تسويه حساب ها را يكجا دايورت مي كنند روي ديوار و در برهمان پاشنه اي مي چرخد كه مثلا سال 82 مي چرخيده فقط رنگ و لعابش عوض شده و دستمزدها بالا رفته، امروز اما ما با وجود اين بي خيالي مديران ارشد رسانه ملي، وظيفه خودمان را انجام مي دهيم، چرا كه معتقديم اين دانشگاه ملي اگر سطح شعور مخاطب را پايين بياورد، سليقه او در بلند مدت، آن قدر سخيف و سطحي مي شود كه ديگر تماشاي مجموعه مختارنامه را وقت تلف كردن بداند و افسانه جومونگ و فيلم هاي شاهرخ خان را بهترين دست پخت رسانه ملي!
تحريريه نسل سوم
برنامه ريزي تودرتو و مخاطب سردرگم
يكي از ايرادهاي اصلي تلويزيون همواره برنامه ريزي اشتباه و يا تودرتويي بوده كه براي مخاطب رقم مي زده به طوري كه گاه به طور همزمان 3شبكه تلويزيوني در حال پخش بهترين برنامه هاي خود هستند و گاه هشت شبكه تلويزيون هيچ برنامه خاصي براي تماشا ندارند. اين به هم ريختگي برنامه و يا كنداكتور در ايام عيد به شاهكاري اساسي تبديل مي شود. طوري كه براي نمونه از صبح تا حدود ساعت 15، هيچ يك از شبكه ها برنامه خاصي جز تكرار برنامه هاي شب قبل و برخي برنامه هاي كليشه اي هر ساله ندارند و يا در ساعات ابتدايي تا انتهايي شب كه فرصت ميهماني هاي خانوادگي است، همه شبكه ها به طور همزمان و يا سلسله وار «فيلم، سريال، مجموعه طنز، مسابقه و...» پخش مي كنند. اين گونه است كه مخاطبان عام تلويزيون هرگز نمي توانند برنامه هاي مورد علاقه خود را به طور كامل پيگيري كنند.
مسابقات غيرمناسبتي و اجراهاي لوس
تلويزيون نشان داده كه هرگز براي مناسبت هاي شاد، برنامه خاصي ندارد و اگرچه در برخي مناسبت هاي مذهبي سوگواري، مسابقاتي سرگرم كننده مانند 9+1 را دارد. اما در ايام شادي بويژه نوروز هرگز مسابقه اي مفرح و البته مفيد را نداشته است. به جز مسابقه قوي ترين مردان كشور كه هر ساله از جذابيت آن كاسته مي شود و به صورت يك برنامه روتين توليد و پخش مي شود، امسال مسابقه «با هم» و «كي هستي» در شبكه اول، «چهاردرچهار» در شبكه چهارم، و برخي مسابقات ميان برنامه اي قديمي در شبكه هاي دوم و تهران پخش شد كه تناسب آن با نوروز براي هيچ كارشناسي حتي كارشناسان متبحر نسل سوم كشف نشد! در اين ميان شبكه چهارم سيما، مارمولك بلورين بهترين بي اعتنايي به ايام تعطيلات را از آن خود كرد، اين شبكه با مسابقه اي كاملا تخصصي - دانشجويي نشان داد كه در تلف كردن وقت و بودجه و همچنين برنامه هاي توليدي، تخصصي خاص دارد.
در كنار اين نكته، يكي از ضعف هاي بسيار مشهود برنامه هاي امسال تلويزيون به خصوص در شبكه دوم سيما، اجراهاي كليشه اي و مجريان تازه كار و فاقد سواد بصري و روابط عمومي در رسانه ملي بودند، به طوري كه مخاطب در مواجهه با اين مجريان، پس از چند لحظه شبكه تلويزيوني را عوض مي كند! شوخي هاي بي مورد، جملات بي ربط، متن هاي نانوشته و برخي اصطلاحات كاملا غيررسانه اي از جمله شاهكارهاي مجريان جوان تلويزيون بويژه مجريان شبكه دوم سيما بود كه به همين جهت مارمولك طلايي بهترين شبكه براي بدترين اجرا را تقديم مي كنيم به شبكه دوم سيما. فقط اگر دوستان آشنايي چيزي داشتند، خبر بدهند برخي همكاران ما حداقل درست و سليس مي توانند حرف بزنند و بلدند چه طور لباس بپوشند!
صندلي داغي كه سرد شد
اينكه شبكه دوم نياز به برنامه هاي گفت گو محور با حضور چهره هاي محبوب و موفق كشور را درك كرده بسيار جاي تقدير دارد. اما برنامه هاي ديالوگ محور اصولا با «مجري» خود را نشان مي دهند و گل مي كنند. چرا كه اگر ميهمان زياد اهل حرف زدن نباشد، اين مجري است كه بايد جور او را بكشد و به خوبي مخاطب را پاي تلويزيون نگه دارد، اتفاقي كه در دور جديد برنامه صندلي داغ و بسياري از برنامه هاي گفت گو محور سيما در نوروز نيفتاده و گاه آدم احساس مي كند ـ احساس مي كندها ـ دارند آنتن را پر مي كنند. طرف ميهماني را دعوت كرده و نشانده روبه روي خودش، بعد مي گويد: آقا نظرتون چيه؟ و خب آقا هم 27 دقيقه نظرشون رو بيان مي كنند و بعد مجري مي گويد كه يك بخشي را ببينيم و برگرديم. و بعد كه برگشتيم، مجري ادامه مي دهد: حالا آقا كلا نظرتون چيه؟ و آقا 23 دقيقه نظرشان را كلا عرض مي كنند و بعد مجري مي گويد كه متاسفانه وقت نداريم و وقت برنامه امروز تمام شده ان شاء الله در برنامه هاي بعد از نظرات آقا بهره مند مي شويم...اين البته تنها مختص آنها نيست، هر كسي حتي خود ما هم اگر دوربين برنامه زنده به مان بدهند، يك ساعت كمتر رضايت نمي دهيم، مشكل از كجاست؟ مجري... و البته تهيه كننده هاي كاردرست كه بدون هزينه مجري، پول برنامه رو كمپلت به جيب مي زنند.
وقتي يك مجري خوب مانند اميرحسين مدرس كه صداپيشه خوبي هم هست، اما در برنامه هاي ديالوگ محور آن هم از نوع داغش تجربه ندارد، براي يك برنامه ويژه انتخاب مي شود، خب نتيجه ضرر براي دو طرف است، هم برنامه هم مجري عزيز. اين طوري است كه مثلا در برنامه شهاب مرادي، آدم فكر مي كند كه مجري، ميهمان برنامه است و شهاب مرادي هم مجري برنامه! و يا وقتي كه مجري وقت برنامه را فراموش مي كند و مثل يك مخاطب گوش جان مي سپارد به حرف هاي ميهمان و ميهمان هم طبق مثال بالا يك ضرب ادامه مي دهد! ضمن اينكه شبكه دو به خاطر تلاش ويژه براي ديده نشدن برنامه هايش و انتخاب بدترين زمان ممكن براي ويژه برنامه هاي نوروزي( از فيلم سينمايي ساعت 30.17 تا صندلي داغ ساعت23) مارمولك نقره اي بخش ناسوناليسم شبكه اي را به خود اختصاص مي دهد. ضمن اينكه از ساخت اين همه برنامه بي مزه با مجريان توانمند براي «راهيان نور» متشكريم و خداوند همه دست اندركاران را هدايت كند!
كدام طنز، كدام خنده؟
سالهاي سال است، يعني از زمان كودكي ما هميشه شبكه هاي مختلف برنامه هاي مشابهي با عناوين مختلف پخش مي كردند كه در آنها بخش هاي برگزيده فيلم هاي كمدي بزرگان عرصه سينماي كمدي پخش مي شده، اين سنت حسنه تا مادامي كه تلويزيون هست، ادامه دارد و خواهد داشت( اين را گفتم كه بدانيد بچه هاي شما هم از اين نعمت محروم نخواهند شد!) مضاف بر اين پخش بخش هاي خنده داري چون «پرت شدن بچه از تاب و داغون شدن او، واژگون شدن قايق در آب و غرق شدن سرنشينان، تصادف دوچرخه با گاردريل و...» نيز به عنوان ميان برنامه در كنار دوربين مخفي هاي 10سال، 20سال، 30 سال و حتي 40 سال قبل ساير ملل، از جمله بخش هاي مهم برنامه هاي نوروزي همه شبكه هاست و براين اساس معاونت محترم سيما انصافا لايق يك مارمولك طلايي همراه با بليت رفت و برگشت به علي آباد كتول مي باشد.
با اين حال شبكه سوم سيما، در اقدامي نادر يك مجموعه طنز را بدون تبليغات روي آنتن برد كه مشخص است تا همين 13بدر داشتند ضبط مي كردند. مشخص است مثل ساير برنامه هاي صداوسيما، همه چيز در دقيقه نود تهيه و توليد شده است و از برنامه ريزي بلند مدت خبري نيست كه نيست. «خنده بازار» ايده اي بسيار خوب در اجرايي ضعيف و بدون متن، حيف شد كه اميدواريم با يك تيم حرفه اي و متن هايي دقيق اين برنامه در طول سال، چراغ طنز تلويزيوني را بار ديگر روشن كند تا ياد بگيريم بدون كتك زدن همديگر هم مي توان خنديد!
آبروداري كلاه قرمزي و شكرستاني ها
در نبود تيم اصلي فيتيله اي ها كه اين برنامه را با افت مخاطب مواجه كرده است، برنامه كلاه قرمزي و پسرخاله، با همان ادب و متانت و طنز پاك و خانوادگي اش، در ايام عيد آبروداري و يكه تازي كرد تا برنامه سازان و برخي به اصطلاح طنزپردازان كه قصد دارند به هر شيوه و شكلي، مخاطب را بخندانند، كمي از اين برنامه، نوع نگاهش به كودك و خانواده و البته طنز تصويري، ياد بگيرند . طنزي كه بدون ادعا، هر فردي را با هر سن و سالي خنداند و نكات ارزشمندي را نيز در تربيت فرزندان پيش چشم مخاطب قرار داد. همچنين انيميشن «شكرستان نوروزي» نيز با ايجاد فضايي فانتزي در دل داستان هايي كه جغرافياي وقوع آن براي سال ها قبل است، لحظات و موقعيت هاي طنز و خنده داري را در كنار آگاهي رساني و آموزش همگاني براي مخاطب رقم زد كه نشان از هوشمندي تيم سازنده اين انيميشن داشت و از همين رو تقدير ويژه هيئت داوران ما تقديم مي شود به مدير شبكه دوم سيما براي توليد و پخش اين دو برنامه ويژه نوروزي.
فيلم هايي كه مضاميني يكسان دارند
پخش فيلم هاي سينمايي روز دنيا همواره از جمله برگ هاي برنده سيما در ايام نوروز بوده است، امسال نيز اگرچه با تغيير ساعت پخش فيلم در برخي شبكه ها، بسياري از مخاطبان تلويزيون را از تماشاي اين فيلم ها محروم كرد. اما مضمون تكراري بسياري از فيلم هاي انتخاب شده كمي قابل تامل است؛ نمايش تصاويري از «قتل، سرقت، بزهكاري، خشونت عريان و...» از جمله مضاميني است كه فصل مشترك اكثر فيلم هاي خارجي پخش شده در نوروز نود است، فيلم هايي كه اكثرا توليد كشور امريكا بودند! اتفاقي كه سال هاي گذشته با درام هاي خانوادگي و فيلم هاي اجتماعي ايراني به نوعي به تعادل مي رسيد اما امسال اين گونه نشد يا حداقل در مجموع فيلم ها با هم اصلا قابل قياس نبودند. ضمن اينكه برخي فيلم هاي مورد انتقاد كارشناسان سينمايي مبني بر توليدات سخيف و يا زيرتخم مرغي، از سوي تلويزيون خريداري و در برخي روزهاي تعطيلات پخش شد! در اين ميان مارمولك طلايي پخش فيلم به شبكه اول سيما به خاطر تلاش سهمگين در حذف ركوردبرانگيز از فيلم «بدون هيچ ردي» تعلق مي گيرد چرا كه اين فيلم در روز 12فروردين و در 58دقيقه از شبكه اول سيما پخش شد، شاعر در اين زمينه مي گويد: مگه مجبوري؟!
ديگر كليشه سريال ها جواب نداد
آقا قهرمان باريكلا! اين عبارت را شايد بهتر باشد مردم به تيم سازنده «پايتخت» بگويند كه در تعطيلات نوروز ابروداري كرد و نگذاشت دست هاي خالي سيما پيش ملت بيش از اين باز شود. اگرچه اين مجموعه نيز در نهايت مي توانست با فيلم نامه اي كه داشت، 8 قسمت باشد اما در بين گوني توليدات نمايشي تلويزيون، منحصر به فرد بود. ضمن اينكه وقايع در اين مجموعه ملموس تر از ساير مجموعه ها بود، بازي هاي درخشان تيم بازيگري در كنار لهجه مناسب و تمرين شده از جمله نقاط قوت اين مجموعه بود. صفا و صميميت يك خانواده بي ادعاي سالم نيز به نحوي در مجموعه ديده مي شد. گرچه داستان مقابله با مهاجرت روستائيان به شهر واقعا آن طور كه بايد در مجموعه نبود و نمي توان آن را نقطه اتكاي سريال دانست و البته مثل هميشه هم بايد در طول داستان و يا عرض داستان، يك نفر عاشق يك نفر ديگر بشود، يك نفر فوت كند، يك نفر با خانواده اش مشكل پيدا كند، يك نفر در يك خانواده مشكل مالي و كلاهبرداري داشته باشد و ...كليشه هاي رايجي كه عادت كرده ايم بدون اينها اصلا از تلويزيون فيلم و سريالي نخواهيم، خب لابد بيشتر از اين از دستشان برنمي آيد ديگر! ضمن اينكه بايد اين مجموعه به خاطر زحمت لوكيشين هاي خارجي و نمايش تصاوير بيروني در تهران نيز تقدير شود چون اين كار هم بسيار زمان بر است و هم پر زحمت كاري كه ديگر دوستان بي خيالش شده بودند! پايان بندي بسيار خوب اين سريال هم نشان از ظرافت تيم سازنده بويژه نويسندگان داشت اگرچه باز هم زياد ارتباطي ميان پايان بندي و تصميم خانواده معمولي براي بازگشت به وطن نبود!
«بچه ها نگاه مي كنند» كه اصولا هيچ ربطي به نوروز نداشت و ركورد دريافت مارمولك طلايي براي شبكه دوم را هم زد! مجموعه اي كليشه اي از تقابل مردها و زن ها در موقعيت و مختصاتي كه شايد يك درصد در ايران وجود داشته باشد! در كنار بازي هاي معمولي ـ هر كسي لطفا خودش باشد ـ و قصه هاي تكراري كه در بالا به بخشي از آن اشاره شد و عينا در اين مجموعه نيز وجود داشت. دو عدد دانشجوي علاف هم اضافه كنيد كه مشخص نبود چرا اين قدر دانشجو نبودند! يك مجموعه كم خرج و كم لوكيشن كه مي خواست با ستاره هايش مخاطب را جذب كند كه نظرات مردمي در كوچه وبازار نشان دهنده ديده نشدن مجموعه است. ياشار شبكه دو...ساغول نسل سوم!
درباره مجموعه شبكه سوم سيما، اگر حرفي نزنيم سنگين تر هستيم، چون همه اصل داستان را مي دانند، يك تيمي فهميده كه يك شبكه اي نيازمند يك سريال 13 قسمتي است؛ بعد نشسته و چرتكه انداخته و پولش را گرفته و يك چيزي هم تحويل داده، بدون فيلمنامه، بدون لوكيشن، بدون بازي، بدون طنز ...دست آخر هم به ريش همه ما خنديده و چند ماه ديگر يك پروژه ديگر از همين شبكه و يا يك شبكه ديگر و دوباره همين آش و همين كاسه! چرا ستون هاي عزيز روزنامه را حيف كنيم براي كپي هاي دست هشتم مجموعه هاي رضا عطاران كه حداقل دقايقي خنده داشت نه اينكه مثل اين دوستان بخواهند با بيل مردم را بخندانند؛ وقتي مرجانه گلچين با بيل دنبال طلبكارها مي افتد... يك كاميون مارمولك طلايي هم براي مدير شبكه سوم سيما هم به خاطر اين مجموعه تلويزيوني و هم برنامه ويژه سال تحويلش كم است ولي به خاطر روي گل مخاطب، تقديمشان مي كنيم.
مجموعه «موج و صخره» هم كه تكليفش روشن است؛ قرار است به ضرب ربع سكه بهار آزادي و طرح سوالات خلاق، مخاطب را پاي تلويزيون بكشاند، مثلا: رضا چرا خودش را در دريا غلغلك داد؟ الف: چون دوست داشت ب: چون عقل نداشت ج: چون سندروم ديوانگي داشت د: هموني كه تو سريال بود...
اين مجموعه حتي ركورد مجموعه شبكه سوم را هم شكست و همان چيزهاي نداشته آن سريال را هم نداشت! البته يك براي يك عده هم نان داشت و هم آب. بالاخره سخت است آدم در جزيره كيش صبح و شب كار كند تا يك سريال بسازد! آن هم بدون پول؛ وقتي بانك[...] اسپانسر سريال است و در هر قسمت چند دقيقه اي در خدمت آگهي نمايشي ايشان هستيم! واقعا هرچي به اين شبكه تهران بديم، كم داديم!
نكته طلايي اينكه رفقا يادگرفته اند چطور جيب تلويزيون را خالي كنند: «يك مرد ميان سال تنها، يك زن ميانسال تنها (براي ازدواج در قسمت آخر)، يك مرد بدهكار و فراري، چند نفر آدم مثلا غير تهراني، نمايش بي عاطفگي در خانواده هاي متمول، تصوير فرزنداني كه والدين خود را دوست ندارند و دست آخر چوب اين كار خود را مي خورند، مرگ يكي دونفر در حين سريال، جوان هايي كه در طول سريال عاشق هم مي شوند و در آخر با هم ازدواج مي كنند، آدم هاي پولداري كه اهل مرام و معرفت نيستند، داستان ارث و ميراث و آدم هاي ناجور خانوادگي و...» اصلي ترين موضوعاتي هستند كه همه سريال هاي ما را پر مي كنند و هر سال هم تكرار مي شوند.
پيامك بدين، مخابرات پولدار بشه!
حركت رسانه ملي در تبليغ فرهنگ مصرف گرا امسال تنها به تبليغات و آگهي هاي بازرگاني محدود نشد و اين رسانه در اقدامي قابل تامل در طول تعطيلات و در همه شبكه هاي راديويي و تلويزيوني مردم را با هدف نظرسنجي و البته اهداي جايزه، به ارسال پيامك تشويق كرد. اگرچه استفاده از ترفند پيامك براي جذب مخاطب و نشاندن او پاي رسانه شايد قابل قبول باشد اما سود ميلياردي حاصل از اين جشن پيامكي هيچ نهادي را بيشتر از مخابرات خوشحال نكرد كه در روزهاي تعطيل ابتداي سال به لطف رسانه ملي توانست درآمد خوبي از اين طرح داشته باشد. مشخص نيست آيا اين رويه ارسال اس ام اس در همه برنامه هاي رسانه ملي و همه شبكه هاي راديويي و تلويزيوني در سال نود نيز ادامه خواهد داشت يا به نوعي مديريت و تعديل خواهد شد.

 



عيد خود را چگونه گذرانديم؟

يادش بخير... در عنفوان كودكي، پاي ثابت زنگ انشاء در تمام دوره تحصيل، همين موضوع بود: تابستان خود را چگونه گذرانديد؛ يا عيد خود را چگونه گذرانديد! فقط خدا مي داند از اين موضوع چقدر بدم مي آمد! چون بيشتر بچه ها، چاخان هاي آبداري را مي نوشتند؛ به خصوص راجع به ميزان عيدي! به هر حال، الان ديگر با اين سن و سال كسي به ما عيدي نمي دهد و خودمان بايد عيدي بدهيم؛ ولي جداً نسل ما، عيد خود را چگونه مي گذراند؟مسافرت مي روند؟ جلوي تلويزيون مردان آهني نگاه مي كنند؟ خداي نكرده كتاب مي خوانند؟ يا...
احتمالا شما هم زماني كه به منزل اقوام و دوستان خود رفته ايد؛ مهمان ناخوانده اي را آنجا ديده ايد كه گاهي روي مخ شما جاده سازي مي كند! اين عزيز دل، تلويزيون است. فكر كنيد شما بعد از يك سال به منزل فاميلتان آمده ايد و همزمان با ورود باشكوه شما؛ يك فيلم در حال پخش شدن است. صاحب خانه بيشتر از اين كه حواسش به شما باشد به وقايعي است كه در فيلم مي گذرد و خون، خون شما را مي خورد!
خوب شايد بعضي از اين برنامه ها ديدني هم باشد! چون در اين كه استاد ضرغامي عيد امسال، علاوه بر اينكه اجازه پخش صحنه روبوسي ديپلمات هاي زن و مرد در سازمان ملل به مناسبت نوروز را داد، اجازه نمايش انواع فيلم هاي بيخود و باخود را نيز داد؛ شكي نيست! اما باور كنيد بعضي از آنها واقعا ديدني نيست يا اين كه دلتان مي خواهد يك برنامه خوب در يك روز خوب ببينيد و متاسفانه سرخورده مي شويد. البته اين يك جهش مثبت است كه در روز 12 فروردين امسال، ماشاهد يك فيلم بي ربط فرانسوي بوديم و از كشور دوست و برادر، آمريكا محصولي در شبكه ملي نمايش داده نشد! هر چند كه در مابقي شبكه ها به نحوي اين نقيصه جبران شد!
در صنعت سريال سازي هم گويا امسال، بايد در سازمان صدا وسيما كوشش مضاعفي صورت بگيرد؛ چون به روال عادي فكر نمي كنم فيلم دندان گيري توليد شود! نمونه بارزي از اين سريال هاي آبگوشتي كه سعي در برقراري تعامل زياد با مخاطبين خود را داشت؛ سريال موج و صخره بود. فكر كنيد واقعا طرح اين سوال ها و جواب هايي كه قبل و بعد سريال به صورت زير نويس پخش مي شد، چقدر انرژي مصرف شده و برايش خلاقيت خرج كرده اند! مثل اين جواب ها:
1)فريد، پيام را 2)پيام، فريد را 3 )ناصر كيفي، صدف را 4) هردو صدف را . حالا شما اگر گزينه درست انتخاب كنيد برنده يك ربع سكه بهار آزادي خواهيد بود! به قول دوستم اگر نمي توانيد مگر مجبوريد؟
ولي اگر از حق نگذريم؛ امسال نمايش فيلم هاي روز سينماي جهان؛ به خصوص فيلم هاي اسكاري سال 2010 كه هنوز 4ماه هم از نمايش آنها در جشنواره اسكار نمي گذرد؛ باعث شگفتي شد.
به هر حال امسال اگر خيلي خارج از خانه نبوديد؛ قطعا از فيلم هاي تلويزيون بي نصيب نمانده ايد. به شخصه دو روز تمام پاي رسانه ملي بودم و چون احساس كردم واقعا دچار ركود فكري شده ام؛ سعي كردم با خواندن يك رمان سنگين، اين نقيصه جبران شود. باور كنيد به اين نتيجه رسيده ام كه بعد از تماشاي طولاني مدت فيلم، كتاب خواني و قدرت تجزيه تحليلم به شدت كاهش پيدا كرد و كتابي كه قبلاً در مدت 2روز تمام مي شد، 4روز تمام طول كشيد تا به انتها برسد. شديدا به دوستان نسل3 توصيه مي كنم كه فاصله مطمئن خود را با كتاب و تلويزيون حفظ كنند تا بعدها به مشكل برخورد نكنند؛ مخصوصا در تعطيلات طولاني مدتي مثل عيد.
¤¤
علاوه بر شگفتي هايي كه استاد عزت ضرغامي در رسانه، وقت و بي وقت مي آفريند و باعث تعجب مخاطبين مي شود، بايد گفت عيد يعني تعجب! چون از عيدسال گذشته تا امسال، دخترها و پسرهاي نوه دايي مادري و پدري، حداقل نيم متر افزايش قد پيدا كرده اند و چهره هايي پيدا كرده اند كه اگر با مادر و پدرشان نيايند؛ شايد اصلا نشناسيشان! البته من اين اندازه كه از تغيير دكوراسيون منزل اقوام شگفت زده شدم؛ از تغيير چهره بچه هاي فاميل نشدم. بعضي ها خانه خودشان را به يك سمساري بزرگ تبديل كرده بودند و تا توانسته بودند اثاثيه بي مصرف و بامصرف خريده بودند. كار به جايي رسيده بود كه در خانه بعضي، بايد به سختي از ميان ميزها و مبل ها براي ورود و خروج رد مي شديم. البته گاهي تعجب به ترس هم تبديل مي شد! مخصوصاً زماني كه مجبور باشي در فاصله يك متري از يك تلويزيون 60 اينچي بنشيني و به يك باره تلويزيون روشن شود و يك بازيگر به دوبرابر اندازه طبيعي با صدايي غير طبيعي به سمت تو حركت كند!
¤¤
عيد، زمان ديدن لباس هاي نو هم هست! چون هر كس كه براي عيدديدني مي آيد؛ لباس هاي نو به تن كرده و زمان كفش جفت كردن، متوجه مي شوي كه كفش هايشان هم نو است و احتمالاً خانم هاي فاميل، به خاطر پوشيدن اين كفش هاي شاخ دار، انگشت هايشان كمي تا قسمتي مشكل دار شده است! بايد اشاره كنم كه يكي از سنت هايي كه به شدت از آن بدم مي آيد؛ همين خريد عيد است! به اين سن رسيده ام؛ يادم نمي آيد نه براي مدرسه رفتن خريد رفته باشيم نه براي عيد! هر وقت چيزي احتياج داشتيم خريده ايم و كار را به روزهاي شلوغي كه همه براي خريد بيرون مي آيند و آدم احساس سردرگمي مي كند؛ نرسانده ايم. به قول مادرم بعضي چيزها اولا هميشه مد هستند، ثانيا وقتي بيشتر استفاده مي شوند؛ تن پوشش بهتر مي شود!
به عنوان مثال امسال، بعد از بازديد از خانه اقوام دوباره به خانه مادربزرگ برگشتيم، مادرم براي نظارت برحسن اجراي كفش جفت كردن بالاي سرم آمد و يك جفت كفش اشاره كرد و گفت: مثل اينكه از اين كفش ها امسال مد شده! چون خانه فاميل هاي ديگر هم اين كفش را ديدم! لبخندي زدم و گفتم: تازه اين كفشو توي عروسي ها و عيدهاي سال گذشته هم بايد ديده باشي مامان جان! آخه اين كفش منه كه 4سال قبل خريده بوديم!
¤¤
تجربه نشان داده كه اگر ساكن تهران هستيد؛ بهتر است كه عيد را در شهري به زيبايي و پاكي و سكوت تهران بگذرانيد! اگر اهل فرهنگ هم باشيد؛ تهران پاسخگوي نياز شما خواهد بود چون شهرداري خانه بسياري از نام آوران فرهنگ و ادب و سياست و هنر را به موزه تبديل كرده و با بازديد از اين موزه ها، گشتي در تاريخ معاصر كشور نيز مي زنيد. گفتم شهرداري يادم افتاد كه ما عيد خود را با شهرداري گذرانديم!
عيد امسال، شهرداري منطقه 12براي تهراني ها و ميهمانان شهر تهران، بازديد از اماكن تاريخي و باستاني و فرهنگي منطقه را تدارك ديده بود. حتي براي من هم باور كردن اين نكته كه منطقه 12 داراي اين تعداد بناي تاريخي و فرهنگي و زيارتي است؛ كمي سخت مي آمد. جالب ترين اين بناها، كليساي تادئوس و معبد آدريان بود. خانه موزه دكترچمران، شهيد رجايي و استاد صبا هم از نقاط فرهنگي اين بازديدها محسوب مي شد. كاروانسراي خانات كه به تازگي مرمت و بازسازي آن به پايان رسيده، عمارت مسعوديه، مدرسه و مسجد سپهسالار، خانقاه شيخ صفي الدين، نيز از مكان هاي جالبي بود كه تركيب مذهب وتاريخ و معماري را در آنجا مي شد به وضوح ديد.
موزه آبگينه، موزه پست و ارتباطات، موزه ملك و مجموعه كاخ موزه گلستان در ميدان ارگ قسمتي از اين ابنيه تاريخي بود كه در منطقه 12تهران واقع شده است.
خودمانيم؛ با وجودي كه اين برنامه بسيار نابسامان برگزار مي شد و راهنماهاي اين تورها، خيلي عجيب غريب بودند و از بين برنامه هاي اعلام شده هر كدام را كه مي خواستند عملي مي كردند و نظارت چنداني هم روي اجراي برنامه نبود؛ اما به قول مادرم؛ خدا پدرشان را بيامرزد كه لااقل شهرداري پول مالياتمان را اين طوري هزينه كرد و ما را به مسافرت هاي يك روزه برد!
هدي مقدم

 



طنز سوم

استاد بولفضول الشعرا
ز معني لغت عيد گشته ام عاجز
نگار سرو قدم منتظر كه عيد رسد
و من چو بيد كه هنگامه ي خريد رسد!
ز صفرهاي اتيكت دو تا نديدم واي
چه رنج ها كه مرا زين خطاي ديد رسد
«وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد»
ز قسط ، نوبت اگر برگل و نبيد رسد!
خبر هنـــــــوز ندارم ز عيدي وزرا
كه سال نو چقدر وعده و وعيد رسد
ز معني لغت عيد گشته ام عاجز
بگو مدد ز لغتنامه عميد رسد
چه لذتي است ز سبزي پلو مرا شب عيد
اگر نه بر سر آن ماهي سفيد رسد
به وقت ديد بسي خوردم و ندانستم
كه يك دو روز دگر وقت بازديد رسد
به جان دوست كه نقداً حساب من پاك است
مگر به داد من خسته سوبسيد رسد
پسرعموي مرا ليك حالتي دگر است
كه عيد نزد جنابش به صد نويد رسد
دهد سفارش و با شوق منتظر باشد
كه كيف و كفش عيالش ز مادريد رسد
چه ذوقها پسرش راست تا به سال جديد
براي موي سگش شامپويي جديد رسد!
در اين ميانه دلم گفت: بس كن اي شاعر
ز سوز دل برهي چون نسيم عيد رسد
چقدر دغدغه بيش و كم به سر داري
بهل كه روزي ات آنسان كه مي رسيد رسد
ز لطف و مرحمت حق اميدوار شود
به درگه كرمش هر كه نااميد رسد
اميد دارم تا از كليد سازي عرش
براي كار فروبسته ات كليد رسد
¤
اطاله بس كه بهاريّه ام به دست شما
خوش است در غزلي مختصر-مفيد(!) رسد
غزل سرودم و لاغير چونكه ترسيدم
كه چشم زخم به نيمايي و سپيد رسد!

 



نماي نزديك

سگ نجس نيست
اينكه مديران و تهيه كنندگان سيما براي بهتر شدن برنامه هاشان به شبكه هاي ماهواره اي رجوع مي كنند شايد زياد مهم نباشد اگرچه كپي عيني اين برنامه ها بويژه در مسابقات هميشه دردسرساز، بي هويت و جنجال برانگيز بوده است اما »بومي سازي« ايده هاي خوب در رسانه ملي بي اشكال است. حالا بماند كه تهيه كنندگان تلويزيوني كه اصولا يك ليست تكراري و در اوقاتي كاملا مافيايي هستند، نه اهل خلاقيت اند و نه حوصله توليد را دارند، از بيچارگي تلويزيون براي پركردن آنتن، بهترين استفاده را مي برند و پولشان را در مي آورند. مسابقه «كي هستي؟» كه بعد از تحقيقات محلي مشخص شد، تقليدي افتضاح از يك برنامه ماهواره اي است، علاوه بر اينكه مثل ساير برنامه هاي نوروزي، كاملا با برنامه(!) و ظرف سه روز براي 13 روز توليد شده بود، نكات قابل تاملي داشت؛ سالن 400نفره اين مسابقه را 100نفر اشغال كرده بودند كه آنها خانواده و آشنايان اهالي مسابقه بودند، به طوري كه مثلا در روز 7فروردين، افرادي كه روي سن براي مسابقه(!؟) حاضر مي شدند، روز هشت فروردين در بين تماشاگران رويت مي شدند و همين طور الي آخر! در بخشي از مسابقه يك نفر از تماشاچيان به قيد قرعه سه نفر مجري مجرب اين برنامه(!) كه واقعا بار عظيمي از مسابقه را به دوش خود مي كشيدند، براي دريافت 300هزارتومان ناقابل بايد در قفس حيواناتي درنده و خزنده حضور مي يافت. دو عدد سگ عظيم الجثه يكي بيرون قفس و ديگري درون قفس وجود داشت كه استادي همه فن حريف به سبك انگليسي با آنها مكالمه مي كرد! القصه، براي دريافت جايزه فرد مذكور بايد خودش را بدون هيچ ترسي از مارها و عقاب ها و سگ ها مي گذراند و به جعبه ها مي رساند...دو جعبه پوچ و يك جعبه جايزه در قفس وجود داشت، فكر مي كنيد جعبه جايزه كجا تعبيه شده بود؟! آفرين، 100 امتياز! جعبه به قلاده سگ آويزان بود و شركت كننده ها و استاد راهنما هم بايد با لمس سگ، جعبه را بر مي داشتند و...ما تا حالا فكر مي كرديم كه سگ نجس است و نبايد به آن دست زد و در برنامه ها از آن استفاده ابزاري كرد ولي گويا دنيا عوض شده و تمدن بدجوري دارد پاچه ما را مي گيرد...البته دوستان اشاره مي كنند، تعطيلات بوده و مديران پخش و ناظران محترم و برنامه سازان و مديران شبكه ملي كشور(!) يا خارج بودند يا زيباكنار و يا ... بعد از تعطيلات حتما پيگيري مي شود و ضمن تقدير از تهيه كننده محترم براي توليد اين برنامه مهيج و جذاب، اعتبار لازم براي توليد 100 قسمت ديگر از اين دست برنامه ها به او داده مي شود تا بتركد چشم حسود و عقب افتاده!

 



بوي بارون

در وا كن و به اين قفس مرده جان بده
ديوارها و فاصله ها را تكان بده
ما را ز دست زندگي بي امان بگير
ما را به دست حادثه هاي ناگهان بده
تا باورت كنند چو فواره اي بلند
خود را به تشنگان تماشا نشان بده
بر هر چه قاب پنجره رو به آفتاب
سهمي ز نور، تكه اي از آسمان بده
«زين خلق پر شكايت گريان شدم ملول»
اين سفره هاي وا شده را آب و نان بده
عبدالجبار كاكايي

 



خبر سوم

هديه ويژه آقاي نيوتن براي بشر غربي
لندن قبل از اواسط سال هاي 1600 ميلادي در اوج بدبختي و فلاكت به سر مي برد. خيابانها پر از دزد و قاتل و هرزه هاي ريز و درشت بود كه هر كدام تنها هدفشان به دست آوردن پول بيشتر بود. مرگ در هر كوچه و خيابان موج مي زد و پزشكان در اين ميان بيكارترين انسانها بودند. جوانان تا 30 سالگي بيشتر دوام نمي آوردند و كودكان مثل حشرات روي هوا از دست مي رفتند. در سال 1666 آتشي بزرگ شهر را محاصره كرد و بيشتر خانه ها را سوزاند. سالهاي بعد نيز بدبختي هاي ديگري گريبان اين شهر را گرفت به طوري كه از يادداشت هايي كه از شهروندان اين سالهاي لندن به دست آمده مي توان فهميد كه مردم اين مسئله را پذيرفته بودند كه خداوند بر اساس گناهان آنها شهر را به اين حالت درآورده است.
در اين سالها گروهي از افراد ساكن اين شهر انجمن سلطنت لندن را پايه ريزي كردند كه هدف اصلي آنها تحقيق درباره علوم طبيعي بود زيرا اعتقاد داشتند در حاليكه خداوند قاضي تسليم ناپذير است ولي در عين حال قوانين خود را بر اساس اصول رياضي بنا نهاده است و در اصل رياضي دان اصلي خود اوست. او جهان را بر اساس قوانين و اصول رياضي به گردش در مي آورد و اگر كسي به اين اصول منظم دست يابد، مي تواند بر اساس آنها اصول و قوانين زندگي دنيا را تنظيم كند. اين افراد خود را فيلسوفان طبيعي يا علوم طبيعي خطاب مي كردند كه شعار خود را بر اين اساس انتخاب كرده بودند كه هركسي نظري درباره چيزي داشته باشد بايد آن را ثابت كند و براي اين منظور بايد آزمايش كرد. بر خلاف عقايد كشيشان رنسانس آن دوره اروپا اين عده در اصل دنياي مدرن غرب را بنا نهاده بودند و تنها ابزار اوليه آنها تفكر در اصول و قوانين طبيعي اطراف خود بود.
به گزارش خبرآنلاين، در كتاب «ادوارد دالنيكس» با عنوان «جهان منظم» به طور خلاصه تاريخچه اي از فعاليت هاي اين انجمن در شهر لندن و ديگر كشورهاي اروپا آورده شده است ولي موضوع اصلي اين كتاب همانطور كه از نام فرعي آن برمي آيد درباره زندگي اسحاق نيوتن، كاشف جاذبه زمين است به طوري كه نويسنده اعتقاد دارد هرچند نيوتن تنها كشف كرد كه جاذبه وجود دارد و برخلاف ديگر دانشمندان وسيله يا دارويي را كشف نكرد ولي چيزي به دنياي مدرن امروزي بخشيد كه تا سالهاي بعد نيز مي تواند قابل استفاده باشد.
نيوتن نيز يكي از اعضاي اين انجمن بود كه به دلايلي بعد از رفع طاعون در شهر لندن در سال 1665 به مزرعه مادرش رفت و در آنجا بيشتر كار خود را روي حركت اجسام متمركز كرد. او روزها و شب ها روي حركت فكر مي كرد و اينكه چگونه و چرا يك شهاب آسماني حركت مي كند و وقتي يك سنگ پرتاب مي شود چرا بايد مسير آن را دنبال كرد و چگونه مي توان مسير آن را حدس زد؟
نيوتن در اصل با علم جبر و هندسه، حركت را اختراع كرد و اينكه اين حركت با چه سرعت و فاصله اي صورت مي گيرد. بعد از آن موفق شد نشان دهد چگونه يك سيب مي تواند به سوي زمين كشيده شود و پس از آن دريافت كه هر چيزي با نيرويي به سوي چيز ديگر كشيده مي شود. ماه به سوي زمين و زمين به سوي ماه و همين طور تمام ستارگان و سيارات عالم با نيرويي به سوي هم كشيده مي شوند كه همه اينها بر جريان يك مداري به طور ساعت وار بدون توقف در حال كشيده شدن هستند و در نهايت اينكه در عالم هستي تمام امور بر اساس قوانين منظمي در حال گردش هستند و فكر كردن به اين قوانين مي تواند انسان را براي رسيدن به علوم جديد كمك كند. و اين همان چيزي است كه نيوتن را در عين سادگي نظريه اش تبديل به يكي از بزرگ ترين دانشمندان جهان مي كند. نيوتن كشف خود را تنها به سيستم ماه و ستارگان محدود نكرد و گفت كه هر چيزي بر اساس نيرويي حركت مي كند كه از زمان اول آفرينش در آن نهاده شده است و انسان تنها بايد قاعده آن را پيدا كند.
در حقيقت چيزي كه غرب را از سالهاي 1660 به سالهاي معاصر با اين همه تكنولوژي و پيشرفت هاي علمي آورده است همين تفكر در علوم منظم و گردش جهان خلقت است كه هر روز قوانين آن باعث بروز و ظهور علوم و كشف هاي جديد مي شود و اين همان اثبات خداوند متعال است كه تمام علوم از ابتداي هستي در عالم قرار داده شده است و كنجكاوي درباره قوانين منظم خداوند بر خلاف عقايد بعضي از كشيشان امروزي نه تنها گناه محسوب نمي شود بلكه عين اثبات قدرت بي انتهاي خداوند است.
هديه اي كه نيوتن به بشر غربي اعطاء كرد حركت از سوي كنجكاوي گناهكارانه به سوي كنجكاوي توليدكننده بود كه بشريت را از ظلمت قبلي خود به سوي روشنايي هدايت كرد و بعد از اين نيز هميشه بشر بايد بپرسد چرا؟ و براي پرسش چگونه؟ به دنبال راه حل هاي متعددي باشد كه يكي از آنها مي تواند يكي از اين قوانين منظم را آشكار كند...
محمد حسنلو

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14