دوشنبه 12 اردیبهشت 1390- شماره 19916
اي مهربان...
رابطه ادبيات و صنعت
مهر باران
اي مهربان...
نصرت الله بيگي درباغي
اي مهربان معلم غمخوار دلنواز
وي ياور هميشه وفادار و چاره ساز
در باغ علم سرو قداستي و سرفراز
در كوي حلم رايت حسنت در اهتراز
از گرمي نگاه تو بس ديده ور شدند
در سايه سار مهر تو صاحب نظر شدند
پيچيده در حرير كلامت دل همه
مهر تو رخنه كرده به آب و گل همه
روشن شده ز پرتو تو محفل همه
باشد شمامه ي نفست شامل همه
ظلمت، از آفتاب تو بر باد مي شود
عالم به اعتبار تو آباد مي شود
مانند جان به جسم جهان جا گرفته اي
با دست علم دامن تقوا گرفته اي
شغل شريف و منصب والا گرفته اي
دنيا و آخرت همه يكجا گرفته اي
امروز چلچراغ هدايت بدست توست
گرما رويم جانب ظلمت شكست توست
تو ناخداي كشتي بحر زمانه اي
درياي عشق و مرحمت بي كرانه اي
فرهنگ و دين جامعه را پشتوانه اي
فيض نسيم رحمت حق را نشانه اي
دانش بود چو مهر و فروزنده اش تويي
فرداي ما بساز كه سازنده اش تويي
بيگي نگفت آنچه كه شايد براي تو
افسوس نارساست قلم در ثناي تو
بايد نهاد روي ارادت به پاي تو
بايد ستود همت بي انتهاي تو
دروازه تعالي دانش وران تويي
ميراث دار جمله پيغمبران تويي
رابطه ادبيات و صنعت
رابطه صنعت و ادبيات، رابطه اي تنگاتنگ است. ادبيات مدرن دقيقا با عصر صنعتي، پديدار گشته است. تحول در ادبيات، از چهارصد سال پيش و با آغاز دوران رنسانس صنعتي به وجود آمده است. اختراع صنعت چاپ و توليد انبوه كاغذ صنعتي، تنها بخشي از پيش زمينه هاي تحول ادبيات مي باشد.
پيدايش روابط اجتماعي نوين به لحاظ ساخته شدن مجتمع هاي بزرگ صنعتي و افزايش بي سابقه و كم زحمت تر توليد و ارزش يافتن معادن، از يك سو و مسئله مديريت و تفاوت و تعامل كارگر و كارفرما و موارد مشابه و تحول و دگرگوني هاي سريع تر و تاثير هر كدام بر ديگري و همين طور جوامع برهم، كه همگي ناشي از رونق گرفتن صنعت و در نتيجه تجارت و جابجايي كالا بود، بر تسريع يافتن و شتاب تحولات ادبي تاثير عمده اي داشته است.
به بياني ديگر، درحالي كه ادبيات مدرن در قاره اروپا و غرب صنعتي، از سابقه اي چهار قرني برخوردار است، شكل گيري ادبيات مدرن در ايران، تاريخي كمتر از يك قرن دارد.اين تفاوت سابقه و فاصله زماني، بدون شك برمي گردد به همان رابطه تنگاتنگ مورد اشاره صنعت و ادبيات. برمي گردد به شكاف فاحش صنعت در ايران و غرب. البته ايران زمين كه داراي تمدن باستاني و از معدود كشورهاي با سابقه تمدن و هويت اجتماعي و فرهنگي ديرينه است، خود در زمينه ادبيات كلاسيك پر سابقه ترين و خوش سابقه ترين ممالك مي باشد. به گونه اي كه خوشبختانه ايران در وادي شعر، سرآمد جهانيان است. امروزه ديوان شعر حافظ، پس از قرآن كريم پرفرو ش ترين كتاب در نزد ايرانيان است.
از ديگر سوي نفوذ اشعار مولانا، در جهان ادبيات و درميان مردم كشورهاي ديگر، شگفت انگيز است. حتي گفته مي شود در آمريكا كتاب اشعار مولوي رتبه اول چاپ و فروش را دارد!
برخي از نويسندگان مطرح معاصر غربي، با الهام گرفتن از حكايات ايراني، پرفروش ترين رمان ها را در عرصه جهاني نوشته اند.
اگر مي گوييم صنعت با ادبيات مرتبط است، يكي از دلايل كمترينش اين است كه پيشرفت صنايع تكيه برعلم دارد. علم هم حاصل سواد است. ميزان با سوادي و بي سوادي درهر جامعه و كشوري، معيار علم و دانش و معرفت عمومي آن سرزمين است.
در مغرب زمين هرچه رتبه صنعت بالاتر رفته، ميزان بي سوادي هم پايين آمده. هر اندازه تعداد باسوادها بيشتر بوده، آمار كتابخواني ها وكلا مطالعه بالا رفته است. از منظري، سايه ادبيات بر ساير رشته هاي هنري هم گسترده شده است. ادبيات و نمودار رشد آن باعث رونق گيري تئاتر و موجب فراگيري هنر سينما گشته است. امروزه موفق ترين فيلم هاي سينمايي، حاصل برداشت قصه بهترين رمان ها است.
اگر همين ادبيات مدرن را در كشور خودمان مقايسه كنيم و درنظر بگيريم، زمينه نفوذ ادبيات مدرن در ايران، مشخصا سايه اي بوده است از ادبيات مدرن غرب. اين رخداد مصادف بوده با شكل گيري آرام، آرام صنايع مونتاژ در كشور. همان طور كه صنعت ما، محصولي درجه چندم و مونتاژي و عموما با توليدي نامرغوب همراه بوده، به تبع آن، حكايت ادبيات هم، شبيه چنان صنعتي بوده. يك جور مونتاژ كاري ادبي! اگرچه چندان محسوس به نظر نمي رسد، اما از ديدگاه اهل فن؛ ادبيات تقليدي، يكي از پيش زمينه هاي نفوذ فرهنگ منحط غربي در ايران بوده است.
پيشرفت صنعت در جوامع غربي و درپي آن رواج بي بندوباري هاي اخلاقي در آن اقليم، در ذهن بعضي منحرفين در داخل، اين توهم را بوجود آورد كه ترقي جامعه ايران هم بايستي با ترويج بي بندو باري ها و تغيير الگوي فرهنگي باشد. كشف حجاب رضاخاني، بي گمان از آثار همين تفكرات پوچ و سودايي بوده است.
در فاصله زماني بيشتري، طبق خاطرات روزانه ناصرالدين شاه در سفر اول به فرنگ، در زمان حركت به سمت بندرانزلي، چون راه مناسبي براي عبور درشكه نبوده، به ناچار درجاهايي پياده و با اسب به راهش ادامه مي داده است . آن وقت همين سلطان صاحبقران از پيشرفت هاي صنعتي اروپا مي نگارد. از قطارها و راه آهن سراسري اروپا، با سرعتي معادل شصت كيلومتر و عبور از تونل هايي با عمق بيست كيلومتر، كه ده ها سال پيشتر از آن و درطي بيست سال در دل كوه كنده شده بوده است. از صنايع پارچه بافي مي نگارد كه تا بيست هزار كارگر در كارخانه اي مشغول به كار بوده است. از صنايع توليد فولاد، از اسلحه سازي ها، از صنعت كشتي سازي و از مشق آتش نشانان در شهرها و در كنار آنها از تئاترها و تالار هاي نمايشي كه گاه تا پنج هزار نفر و ده هزار نفر گنجايش تماشاچي داشته است. از ميوه هاي گلخانه اي و از... كه تمامي از نتايج صنعتي شدن بوده است.
در همان عصر و شايد يك قرن جلوتر از آن، در اروپا و در فرانسه، رمان هاي چند جلدي، با تيراژ بالا نوشته و به چاپ مي رسيده. رمان ها و دفترهاي شعري كه با سود سرشار ناشران همراه بوده. رمان هايي كه محصول روابط اجتماعي و تاثيرگذار بر جامعه صنعتي بوده است.
ادبيات را در كنار صنعت نبايستي دستكم گرفت. هرچند به ظاهر، هيچ سنخيتي با هم ندارند، اما اهتمام به ادبيات و حرمت نهادن به نويسنده و حمايت از مؤلف، موجب تحول و پيشرفت جامعه مي گردد. صنعت و ادبيات دوبال پرواز و رشد و بالندگي درهر كشوري هستند!
در زمينه ادبيات ترجمه در ايران، از سال ها قبل از انقلاب رمان ها و داستان هاي كشورهايي رونق داشته است كه فضاي عمومي و محتواي داستان ها دورادور مشابهت هايي با رويدادهاي جامعه ما در آنها مشهود بوده است. ادبيات فرانسه و انگليس صرف نظر از آثاري چون بينوايان، اغلب از سر سيردلي و در موضوع خانواده هاي متمول بوجود آمده و بر چگونگي شكل گيري روابط نامشروع استوار است. در ايران و در زمان طاغوت با وجود روي خوش نشان دادن بدان، چنان آثاري كمتر اقبالي در ميان عامه كتابخوان جامعه ما داشته است. درمقابل آثار ادبي كشورهاي آمريكاي لاتين، با ويژگي هاي اقليمي و معيشتي مشابه ايران و برخي كشورهاي اروپايي مانند پرتغال و اسپانيا و ايتاليا كه در دوراني، ديكتاتورزده بوده اند، به دليل انعكاس برخي ماجراها كه بر جامعه ما هم رفته بود، مورد توجه اهل مطالعه واقع شده و اغلب جذابيتش هم از آن جهت بوده است كه مخاطب ايراني، خود شاهد عيني و زجركشيده چكمه هاي ديكتاتوري رژيم ستم شاهي بود.
ازطرفي ديگر، در باغ سبز و زرق و برق دروغين رژيم دربسته سوسياليستي شوروي سابق و افكار چپي برخي نويسندگان و مترجمان داخلي به همراه قشري ازسياسيون وابسته، آنان را واداشته بود تا ادبيات سوسياليستي و روسي را در ايران ترويج كنند.
بعضي از قلم بدست هاي شبه روشنفكر، با وجود قلم روان و توانايي هايي كه در خلق آثار داستاني داشتند، اما در غفلت و يا از سر عمد، آواز دهل از دور به گوش شان خوش نشسته بود و بي دريغ واداشته بودشان تا آن گونه آثار معمولا كارگري را براي تاثيرگذاري درجامعه و بخصوص ترويج در ميان قشر كارگر و رخنه دادن درمحيط هاي صنعتي، ترجمه كنند.
تعدادي از نويسندگان كه توجهي به روابط اجتماعي و رسوم و عرف جامعه ديني و مردم مذهبي و متعصب اسلامي خود نداشتند، در خواب خرگوشي خود، با شبيه سازي و نوشتن داستان هايي كاريكاتورگونه از محيط هاي كارگري ايران و به سبك و سياق آثار روسي و برخي كشورهاي سوسياليستي، بر اين آتش و التهاب، بيهوده مي دميدند! ولي همين مترجمان و نويسندگان به اصطلاح روشنفكر، كه تا نوك بيني شان را بيشتر نمي ديدند، با اين شيوه نگاشتن تنها آب در هاون مي كوبيدند. زيرا آنها نه تنها هنوز جامعه و كشور باستاني و با هويت و فرهنگ ديرينه و مشخص خود را نشناخته بودند، كه حتي براي حس گيري فضا و توصيف داستان موردنظر خود، براي يك بار هم شده به خود زحمت نمي دادند چند روز و يا چند هفته را به عنوان مدير و يا كارگر در يك محيط صنعتي بگذرانند. بي خبران خوش خيال، حتي متوجه اين مطلب مشهود هم نبودند كه بيش از 90 درصد كارگرهاي صنايع مونتاژ ايران بي سواد و يا كم سواد هستند. درك نمي كردند در آن دوران بي خبري، دغدغه كارگرهاي صنايع ايران، تنها سيركردن شكم گرسنه زن و بچه هايشان است. تا آشناشدن با شيوه لباس پوشيدن و رفتارهاي ناهنجار و نامشروع زنان و مردان هرزه غربي وشرقي هاي كمونيست!! با اين نشانه ها، ادبيات تأليف و ترجمه كارگري ايران به واقع سايه اي لرزان بود از همان ادبيات مونتاژگونه مدرن وارداتي!
با تمام اين تفاسير، خوشبختانه در حال حاضر اگرچه در زمينه صنعت همانند دوران مورد اشاره چنان گسست و شكاف وحشتناكي وجود ندارد و با شعار و عمل «ما مي توانيم» گام هاي اوليه و پيشرفت هاي شگفتي در علم و صنعت و فن آوري، بدست آمده اما، نبايد فراموش كنيم هنوز در آغاز راه دشوار رهايي از وابستگي صنعتي هستيم. بايد يادآورشد، به موازات اين تحول صنعتي در زمينه ادبيات هم همين موفقيت ادبي درحال نمودارشدن است. ترجمه چندين رمان فارسي به زبان هاي بيگانه و توجه برخي مترجمين خارجي به ادبيات معاصر ايران، جاي بسي اميدواري دارد.
در وضعيت كنوني و درمورد ادبيات كارگري، با توجه به اينكه تقريبا تمامي كارگرهاي صنايع باسواد هستند و حتي شمار قابل ملاحظه اي از كارگرهاي ساده كارخانه هاي صنعتي داراي مدرك ديپلم و يا بالاتر هم هستند، اگر مسئولان فرهنگي در قول و عمل، همت بيشتري به خرج دهند، با مديريت صحيح و استفاده از افراد متخصص و با استفاده از فرصت طلايي موجود مي توان از اين موهبت باسوادي و آگاهي عمومي كارگرها، نهايت استفاده را برد و با تشويق و روي آوري و آشتي با مقوله كتاب و مطالعه، تحول عظيم فرهنگي و هم پايه با شتاب گيري و پيشرفت صنعتي در ايران به وجود آورد. در نگاه اول چنين رويكردي به آساني هم ميسر نمي شود، مگر با تضمين امنيت شغلي كارگرهاي صنايع و اهداي كتاب و تكميل و تجهيز كتابخانه هاي كارخانجات صنعتي بي گمان آشنايي هرچه بيشتر جامعه صنعت با مقوله كتاب و افزايش سرانه مطالعه بازدهي مثبت دربر خواهدداشت. چرا كه ديدگاه مثبت كارگر و صنعت گر نسبت به كتاب، به واقع در زمينه صنعت، به منزله عصاي دست كارفرما و مديريت صنعتي خواهدبود. اين روشن شدن ذهني و انس با كتاب موجبات بازدهي بهتر كاري، ارتقاء سطح كيفي محصول و... را درپي خواهدداشت.
آشنايان با فن مديريت اين آزموده را به درستي دريافته اند و خود به اين نكته مسلم واقف اند كه آگاهي و اعتماد متقابل كارگر و كارفرما و مديريت به نمايندگي از او، دراصل دميدن روح سرزندگي در كالبد رخوت زده صنعت و توليد است. اين روح واحد يكي از همان حلقه هاي اساسي هماهنگي صنعت و ادبيات مدرن مي باشد.
محمدعلي گوديني- داستان نويس
مهر باران
جواد نعيمي
كدام كلمه قادر است كه عظمت تو را برتابد؛ كدام زبان را ياراي آن است كه پرتو اندكي از تابناكي تو را جلوه گر سازد؛ كدام آيينه انعكاس شور و شيدايي توست؟
معرف تو، باران معرفتي است كه درمدرسه اجتماع مي بارد. هر فطرت پاك، به هنگام ورود تو، به هر انديشه تابناك فرمان «برپا» مي دهد. اين نام توست كه نشستگان را به قيام وامي دارد.
انگار به استخدام ملكوت درآمده اي و با شهريه عشق ثبت نام كرده اي. دبستان مهر آغاز تو، هيچ زنگ تعطيلي ندارد. تو بر تخته هاي سياه كلمات سپيد را مي روياني. درس هاي زندگي تو، آبشاران سبزي هستند كه بر مزارع آبي افكار، عطرافشاني مي كنند و فروغ تابنده ضمير روشنت آن گونه جلوه گر است كه شبهاي زواياي دهليزهاي حيات را، چون روز، مي كند.
ياد تو تغزل همواره دل هايي است كه نور علم از آنها مي تراود. تو «معلم اول» همه خوبي هايي! و رودخانه هاي تربيت و شكوفايي، ازدرياي مواج سينه ات لبريز مي شوند.
دفتر سپيد دلت را كه مي گشايي، كبوتران آگاهي به پرواز درمي آيند؛ و بلبلكان محبت بر شاخسار درختان بلند فضايل تو، به نغمه خواني مي ايستند. تنفس تو، هوا را پاك مي كند؛ بر لبانت بنفشه كلام، گل مي دهد و صنوبر دلها را نيز به ثمر مي نشاند؛ از سرانگشتان تو، بركت دانش در فضا منتشر مي شود.
نور، اول نام توست. زمزمه محبت و ايثار از ناي جان تو اوج مي گيرد. عشق با تو فرياد مي شود. از خلوصت ايمان مي بارد. نگاهت مرغان عشقي هستند كه از سرچشمه دانايي سيراب مي شوند و از سرزمين تلاش، دانه برمي چينند. هر كلمه ات طنين زنگ دار قافله هاي روشنايي و بيداري است. اي آموزگار هرچه كه خوبي است، هر فصل مدرسه هنگام امتحان تو است!
گام هايت در شكفتن جوانه هاي فضيلت، و غرس دانه هاي علم و ايمان در سرزمين پاك قلب كودكان، استوارتر باد، اي معلم علم و ايمان و عمل! به راستي كه هيچ واژه اي را درهيچ كتابي، توان آن نيست كه تو را بنماياند؟ و كدام شاعر مي تواند تو را بسرايد؟
اي معلم! هر حرف اولي كه بخواهد تو را بستايد، به آخرين حرف بدل مي شود!