(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 26 اردیبهشت 1390- شماره 19927

شاعر، واقعيت و خيال ماهر عبدالمنان ترجمه جواد نعيمي
ادبيات فارسي و محيط زيست
انقلب ينقلب انقلاب ...(شعر)



شاعر، واقعيت و خيال ماهر عبدالمنان ترجمه جواد نعيمي

اغلب شاعران و اديبان، بيشترين هم خود را مصروف بهره گيري از قوه خيال و پرداختن به صنايع كلامي مي كنند. به راستي بايد پرسيد كدام شاعر يا اديبي است كه سروده اش عبرت آميز و حاكي از واقعيت باشد؟ چنين كساني در اقليتند! بسياري از آنان مي گويند در بستر شعر و ادب، چيزي جز تخيل و نماهاي طبيعي همچون كوه ها و تپه ها و... وجود ندارد. بدون شك گستره طبيعت يكي از مصادر شعر است اما آن گاه كه معادله زندگي قائم به درگيري ظالم با مظلوم است، شاعر مي بايد كه موهبت الهي شاعري را، تنها در راه نصرت حق به كار گيرد و اين را به خوبي درك كند كه در چنين حال و هوايي، رودخانه شعر او مي بايد در بستر ديگري جريان يابد:
1- نشر انديشه ديني
خاطره تاريخ، از ياد بزرگمردان اين عرصه، خالي نيست؛ و مردان بزرگي همچون شاعر مبارز عرب «كميت اسدي» شاعر اهل بيت را به خوبي مي شناسد. كسي كه سروده هاي او از برترين شعرهايي است كه به تعريف رموز و انديشه اسلامي مي پردازد. و به همين گونه است وظيفه شاعر و اديب اين روزگار و همه روزگاران!
2- تعبيري از عقيده
به طور طبيعي، مردم از لقلقه زبان، شعارگرايي و جدال هاي بيهوده اي كه آنها را در اتخاذ عقيده و انديشه سرگردان سازد، متنفرند و جاي هيچ گونه ترديدي نيست كه شيريني كلام و عجين شدن آرمان با آن، همراه با برگ و بار معنوي شعر و ادب، گوش ها را به سوي پيام اثر معطوف مي دارد و در نتيجه، رساننده و ابلاغگر انديشه ها و عقايد مي شود.
3- پرده نمايش واقعيت هاي زندگي
پهنه زندگي سرشار از شادي ها و غم ها، خوشي ها و ناخوشي ها، كامراني ها و ناكامي هاست. وظيفه شاعر، آن است كه ضمن عمل به وظايف و مسئوليت هاي خويش، غم ها و غصه هاي مردم را به شادماني و سرور مبدل سازد؛ اما پرده نمايش شعر و ادب، هماره مي بايد نمايشگر انديشه هاي عبرت آموز بوده و واقعيت ها را از ميان خيال پردازي ها و زندگي در دامن رؤياها، بيرون بكشد و به نمايش بگذارد.

 



ادبيات فارسي و محيط زيست

محمد رضا تركي
پاسخ گفتن به اين پرسش كه «ديدگاه متون ادبيات فارسي در مورد محيط زيست چيست؟» كار آساني نيست. به يك معنا مسائل مربوط به محيط زيست در متون نظم و نثر فارسي كه آيينه فرهنگ ماست جلوه اي ندارد و نمي توانسته است داشته باشد چرا كه مسائل محيط زيست معضل و مشكل انسان مدرن است نه انسانهاي روزگاران گذشته.
نياكان ما هرگز نه با گسستگي لايه اوزون آشنايي داشتند و نه از فرسايش خاك و بحرانهاي زيست محيطي بشر امروز رنج مي بردند.بشر مدرن در فاصله كوتاه چند قرن منابعي را كه در طي ميليونها سال شكل گرفته هوسناكانه به باد فنا داده و بحرانهاي زيست محيطي اكنون به شكل نگرانيهايي وحشتناك انسان اين روزگار را به خود مشغول داشته است. احساس خطر از بحرانهاي مرتبط با محيط زيست و دستكاريهاي ژنتيك و امثال آن بخش مهمي از ژانر وحشت در ادبيات و سينماي امروز دنيا را به وجود آورده است.تصورات و نگراني هايي كه در داستانها و فيلم هاي سينمايي دنياي امروز به وفور به چشم مي خورد در واقع كابوسهايي هستند كه بشر امروز هراسناكانه در بيداري خويش مي بيند!
سير حوادث دنياي امروز نشان مي دهد كه بشر در مهار مشكلات زيست محيطي هر روز ناتوان تر مي شود. تداوم اين بحرانها و گره خوردن آنها با آشوبها و ناهنجاريهاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي و اخلاقي يقينا به زودي خرد جمعي بشر را به نقطه اي مي رساند كه به ناگزير، دل از مدعيان و پيغمبران سرشكسته دنياي امروز برگيرد و منتظر شود كه « دستي از غيب برون آيد و كاري بكند!»
اين مشكل شايد از آن روزي شروع شد كه بشر امروز نظام طبيعت و رابطه خود را با آن بر اساس «تنازع بقا» تعريف كرد و سودجويانه به حريم طبيعت دست اندازي نمود.شعار امروز بشريت بر اساس اين نگاه به اين دستور العمل بالقوه خطرناك منتهي شد كه :
برو قوي شو اگر راحت جهان طلبي
كه در نظام طبيعت ضعيف پامال است!
اين سخن شايد در روابط انسانها و اجتماع بشري حقيقت داشته باشد اما در دامان طبيعت اين گونه نيست. در آن عرصه، همه موجودات به اندازه وسع وجودي خودشان از بركات اين مادر مهربان برخوردارند. اگر حيوان قوي پنجه اي چون شير، حيوان ضعيف تري را خوراك خود
مي كند حضور همان شير در عرصه طبيعت توازني را برقرار مي كند كه در نهايت به بقاي نوع به اصطلاح ضعيف نيز كمك مي رساند. اساسا در طبيعت همه موجودات به شكلي سودمندند و چرخه اي را تداوم مي بخشند كه به كمال هر يك، به مقتضاي سعه وجوديشان
مي انجامد.به گفته سنايي:
گرچه خوبي، به سوي زشت به خواري منگر
كاندر اين ملك چو طاووس به كار است مگس!
و به قول سهراب :
و نخواهيم مگس از سر انگشت طبيعت بپرد
و نخواهيم پلنگ از در خلقت برود بيرون
و بدانيم اگر كرم نبود، زندگي چيزي كم داشت
و اگر خنج نبود، لطمه مي خورد به قانون درخت
و اگر مرگ نبود، دست ما در پي چيزي مي گشت
اما از منظري ديگر مي توان ادعا كرد سخنوران پيشين به اين مقوله توجه ويژه اي داشته اند.نگاه نياكان خردمند ما به طبيعت همواره نگاهي همراه با قداست بوده و طبيعت را موجوديتي با شعور مي دانسته اند. سعدي مي گويد:
تسبيح گوي او نه بني آدمند و بس
هر بلبلي كه زمزمه بر شاخسار كرد!
در شعر سنتي فارسي به ويژه در شعر سبك خراساني طبيعت جايگاهي والا دارد. در شعر برخي از شاعران اين دوره ، همچون منوچهري، با نام گلها و پرندگاني رو به رو مي شويم كه امروزه براي ما آشنا نيستند. متاسفانه رابطه نسل ما با طبيعت به حداقل خود رسيده است و كودكان ما و چه بسا خود ما اغلب از طبيعت، تصويري غيرشفاف در نظر داريم كه از پس شيشه تلويزيون به ما نشان مي دهند! در حالي كه ادبيات فارسي را به شوخي و جدي «ادبيات گل و بلبل»
مي خوانند، كمتر دانشجوي ادبياتي است كه انواع بلبل و آوازها و ناله هاي مختلف اين پرنده را در فصول و شرايط مختلف بشناسد و من خود در يكي از كتابهاي درسي دوره دبستان تصوير پرنده اي زرد رنگ، تقريبا شبيه قناري را ديدم كه به عنوان بلبل معرفي شده بود و بعيد هم نيست كه در آينده نزديك كساني پيدا شوند كه كلاغ يا چيزي شبيه آن را رنگ كنند و به عنوان بلبل به فرزندان حافظ و سعدي قالب نمايند!
در شعر شاعران سبك عراقي و هندي نيز طبيعت چون رنگين كماني زيبا سايه گسترده است و ابيات سرايندگان و سخنوران زبان فارسي اغلب تصاوير و تابلوهايي بديع از محيط زيست را فراروي نگاه ما قرار مي دهد! در شعر نو- نيمايي - امروز نيز به وضوح طبيعت از عناصر اصلي تصوير پردازي است و شاعراني چون نيما در اين زمينه خوش درخشيده اند.
از نگاه شاعري چون حافظ « گل عزيز است» و بايد صحبت او را غنيمت شمرد. شاعري ديگر گل فروش را به زيبايي نصيحت مي كند:
اي گل فروش گل چه فروشي به جاي سيم
وز گل عزيز تر چه ستاني به سيم گل!؟
از نگاه خاقاني گل سرخ از اين رو نغز و زيباست كه از عرق پاكيزه محمد مصطفي(ص) روييده است:
گرچه همه دلكشن اند از همه گل نغزتر
كو عرق مصطفي است وين دگران خاك و آب!
در سخن شاعر بزرگي چون نظامي ابياتي هست كه شايسته است به عنوان شعاري فرهنگ ساز مورد توجه متوليان محيط زيست قرار بگيرد. او در خسرو و شيرين در مورد بريدن و افكندن درختان به اين باور كهن ايرانيان اشاره مي كند:
از آن جنبش كه در نشو نبات است
درختان را و مرغان را حيات است...

درخت افكن بود كم زندگاني
به درويشي كشد نخجيرباني
به باور اين شاعر بزرگ قرن ششم كساني كه به درختان و جنگلها آسيب مي رسانند بركتي از عمر نمي يابند چنان كه نخجيربانان و شكارچيان از بركت در مال بي بهره اند و اين پيشه شوم آنان را به درويشي و فقر دچار مي كند!
در همين زمينه وحشي بافقي مي افزايد:
ما درخت افكن نه ايم آنها گروهي ديگرند
با وجود صد تبر يك شاخ بي بر نشكنيم!
بدين ترتيب، درخت افكندن و تبر بر ريشه درختان زدن تهمتي بوده است ناروا و ناپسند كه نياكان ما از آن تبري مي جسته اند!متون ادب فارسي آكنده از حكايات و روايات و سخنان نغزي است كه ما را به مهرباني با حيوانات تشويق مي كند. به نظر سعدي:
سياه اندرون باشد و سنگدل
كه خواهد كه موري شود تنگدل!
او از صاحبدلي حكايت مي كند:

يكي در بيابان سگي تشنه يافت
برون از رمق در حياتش نيافت

كله دلو كرد آن پسنديده كيش
چو حبل اندر آن بست دستار خويش

به خدمت ميان بست و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمي آب داد

خبر داد پيغمبر از حال مرد
كه داور گناهان او عفو كرد!

...و اينها مشتي از خروار و اندكي از بسيار است!

 



انقلب ينقلب انقلاب ...(شعر)
>
آيت الله حسن زاده آملي
باز دلم آمده در پيچ و تاب
انقلب ينقلب انقلاب

همچو گياه لب آب روان
اضطرب يضطرب اضطراب

آتش عشق است كه در اصل و فرع
التهب يلتهب التهاب

نور خداي است كه در شرق و غرب
انشعب ينشعب انشعاب

آب حيات ست كه در جزء و كل
انسحب ينسحب انسحاب

شك كه دل موهبت عشق را
اتهب يتهب اتهاب

از سر شوق است كه اشك بصر
انحلب ينحلب انحلاب

صنع نگارم بنگر بي حجاب
احتجب يحتجب احتجاب

سر قدر از دل بي قدر دون
اغترب يغترب اغتراب

آمليا موعد پيك اجل
اقترب يقترب اقتراب

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14