(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 17 خرداد 1390- شماره 19944
PDF نسخه

تابستان داغ و خيابان هاي براق!
چند مي گيري مدل بشي
خشت اول
راز معدن رسانه در فضاي غبارآلود
هواي تازه
آرزوهايت را جمع كن!
گردش گودري
هيچ وقت دير نيست
نقد سوم
امام من حرف ندارد
بوي بارون
ببخشيد چند لحظه!



تابستان داغ و خيابان هاي براق!
چند مي گيري مدل بشي

«از مد افتاده اما هنوز خيلي ها مي پوشن»، «اين يكي مدش جديده اما من خوشم نمي ياد» و «زود از مد مي افته»، «اين چيه پوشيدي؟ مده! اين 20ساله دمده شده. خب همينش مده ديگه!» و... اين ها جملاتي است كه وقتي در خيابان به تماشاي ويترين فروشگاه هاي لباس مي ايستي به راحتي شنيده مي شود؛ پديده اي كه خوب و بد بودنش مطلق نيست و گاه خوب است و گاه خيلي بد! هيچ چيز در «مد» ثبات ندارد جز تغيير، يك سال بنفش، سال ديگر قهوه اي، روزي لباس هاي كوتاه روز ديگر بلند! تغييري بي وقفه و اغلب نفس گير براي جيب هاي افراد مدگراي يك جامعه كه گاه به شدت با عنصر زيبايي شناسي در تضاد است و گاه چنان در بي نظمي و شلختگي تعريف مي شود كه بيش از آنكه چشم نواز باشد، حال به هم زن است...به هر حال همه اينها شكلي از مد هستند تا برخي افراد به وسيله آن طبقه اجتماعي و هويت فردي خود را به نمايش بگذارند، هويتي كه گاهي در تاروپود همين مدهاي زمان دار تعريف مي شود...با هم كمي مدگرايي كنيم؟ بفرماييد!
تحريريه نسل سوم
مد از كي به ايران آمد؟
برخي رضاخان را بنيانگذار مدگرايي در ايران و تقليد از غرب مي دانند و عده اي نيز معتقدند اولين محصلان ايراني كه در دوره قاجار براي تحصيل به اروپا سفر كردند، مد را به ايران آورده اند. اگر دومي را بپذيريم تاريخچه مد در ايران به دربار قاجار ها مي رسد البته در آن زمان مدهاي اروپا به خصوص فرانسه فقط در دربار مشاهده مي شد اما در دوره رضاخان تجدد و مدگرايي به مردم عادي هم تسري پيدا كرد و با ايجاد مغازه هاي خيابان جمهوري و شكل گيري طبقه متوسط ايراني بحث مد داغ تر شد و براي همين هم شايد هيپي گري اولين مدي بود كه جوانان ايراني از غرب اقتباس كردند. لطفا سري به آلبوم عكس خانوادگي تان بزنيد، عكس پدر را چك كنيد...چقدر مو داشته!
از دوره كلاه شاپو، موي بريانتين زده و سبيل داگلاسي تا خط ريش سوزني و ريش لنگري راه درازي در عرصه مد و عرضه كالاهاي زيبايي، آرايشي و بهداشتي طي شده است. براساس اطلاعات موجود در ايران، آقايان پيشگامان مدگرايي بوده اند، آن ها كه در دوران قاجار و سال هاي اوليه حكومت رضاخان مجال بيشتري براي استفاده از مدل هاي غربي و آراستن ظاهر خود داشتند، در سال هاي بعد كم كم عرصه را به خانم ها واگذار كردندو حالا گويا بدجوري بازي را باخته اند!
رونق بازار، افزايش تقاضاي مصرف كنندگان، به وجود آمدن رفاه نسبي در زندگي طبقه متوسط و همچنين ابزارهاي ارتباطي، انسان ها را به سوي توجه بيشتر به ظواهر زندگي سوق داد. در عصر ارتباطات هم دنياي بي انتهاي تبليغات، چرخه توليد و مصرف را چنان گسترش داده است كه به دنبال آن خيابان هاي تهران پر مي شود از لباس هاي زرد، سبز، نارنجي و قرمز، كفش هاي هري پاتري، شلوارهاي كوتاه، مانتوهاي آستين كوتاه، بلوزهاي تنگ، موي تن تني و تيفوسي، رنگ موهاي فانتزي و... خلاصه هر آنچه كه بخواهيد هست! حتي گاه اگر بر اثر يك اشتباه، محصولي توليد شود كه هيچ مبنا و قاعده اي نداشته، يكباره به مد اول كشور تبديل مي شود؛ به يك مثال توجه بفرماييد: مي گفتند دوستي داشته ريشش را اصلاح مي كرده، يه تكه زير چانه اش مانده بوده كه برق رفته و اصلاح نشده، حالا همين يك ذره ريش مد مي شود و ... در واقع خيلي از مدها، مبناي عقلاني و يا دليل خاصي ندارد، صرفا جهت زيبايي و البته بيشتر «خودنمايي» است. براي همين هم نمي توان به طور كلي «مد» را تاييد را رد كرد. باز هم سري به آلبوم عكس خانوادگي بزنيد، اوايل دهه 70، شلوارهاي پاچه خمره اي مد شده بود؛ الان اگر يك ميليون تومان هم بدهند به نسل ما براي پوشيدن نيم ساعت همان شلوارهايي كه روزي مد بودند، عمرا هيچ كدام قبول نكنيم، علتش واضح است، ديگر در آن مدل شلوار، زيبايي خاصي نمي بينيم. همين طور براي خانم ها؛ مثلا مانتوي خفاشي! مد با گذشت زمان از مد مي افتد مگر اينكه خيلي مد باشد! گرچه گاه بازگشت به 40 سال قبل هم خودش نوعي مد است!
مي پوشم پس هستم...
پوشش و لباس جداي آنكه به عنوان يك نياز اصلي براي بشر به حساب مي آيد، عاملي براي نمايش اعتقاد و شخصيت افراد هم هست. خيلي رسمي اين حرف مي شود اينكه لباس، به نوعي پرچم وجودي انسان است. ما مي پوشيم و به وسيله نوع پوشش بخشي از هويت خود را عرضه مي كنيم. اگرچه
هر كسي كه روپوش سفيد به تن داشت حتي اگر آمپول زن بود، به او مي گويند دكتر! اما هر كسي كت وشلوار پوشيد، مدير كل نيست! و هركه تي شرت تنش كرد، يك جوان خوش گذران. مثل داستان مد، لباس پوشيدن هم به طور مطلق بيانگر شخصيت ما نيست؛ درست به عكس ارائه بليط در اتوبوس! اين غير مطلق بودن از آن جهت مورد تاكيد است كه آدم ها را با نوع لباس پوشيدن «قضاوت» نكنيم! و توقع نداشته باشيم همه پسرها، كت و شلوار بپوشند و همه خانم ها هم چادر مشكي. اما بايد توقع داشته باشيم كه لباس خوب و زيبا بپوشيم و اگر روزي نسل سوم ما به شلختگي پوشش رسيد، حتما يك جاي كار ما لنگ مي زده كه »زيبايي« را در شلختگي و مثلا شلوار ريش ريش شده و پيراهن يك وجب بالاتر از شلوار برايش معنا كرده اند! بله لباس پوشيدن، ماشين سواري نيست كه آيين نامه و امتحان و گواهينامه و مقررات داشته باشد؛ چگونه پوشيدن در درجه نخست يك امر سليقه اي است اما به هر حال ارتباط نزديكي با فرهنگ يك ملت دارد. كافي است به پوشش اقوام عزيز كشورمان نگاهي بيندازيد تا دست تان بيايد چقدر اين لباس حرمت دارد. همه جوش و خروش ما هم همين است كه خودمان بفهميم داريم چه مي پوشيم؛ همين!
اثر انگشت يك ملت
لطفا به كمي شعار به دربخور توجه فرماييد: هر ملتي اثر انگشتي دارد كه آن ملت را در ميان ملل ديگر متمايز مي كند، اين اثر انگشت بخشي از هويت و موجوديت او است كه نمي توان جايگزيني براي آن تراشيد، اثر انگشتي كه خود را در باور ها، آداب و رسوم، زبان و گويش و سرانجام لباس نشان مي دهد. اگر براي بشر ديروز لباس دو وجه عمده پوشانيدن -برخاسته از شرم فطري انسان- و حفاظت از انسان در برابر تغييرات اقليمي را داشته امروز وجه ديگري به اين موضوع اضافه شده و آن تبديل لباس به يك عنصر هويتي و موجوديت بخش است. معلوم است كه اگر مي خواهيم هويت خود را در تعاملات جهاني داشته باشيم بايد اثر انگشت هايمان را حفظ كنيم.
حالا سوال اين است كه واقعا براي اين داستان در طول سالهاي انقلاب چه كرده ايم؟ جان؟ شوراي عالي انقلاب فرهنگي؟ شوراي فرهنگ عمومي؟ توقعات بيجا كه مي گويند اينجاست! بله؟ دولت؟ استغفر الله! فعلا همه كار دارند جز نيروي محترم انتظامي. آقا خدا قوت! ما كلا از كسي توقع نداريم و همچنان به همان معدود كارگاه هاي توليدي زيرزميني هم نسلان خودمان قانعيم كه هر ازگاهي با دست خالي خلاقيت هايي به خرج مي دهند و اتفاق هاي تازه اي در بازار مد و لباس و آرايش رخ مي دهد اما آبي از جماعت مسولان و نهادهايي كه با دبدبه و كبكبه هيچ وقت با مردم پيش نيامده اند و يا عقب تر بوده اند و يا اصلا نبوده اند، گرم نمي شود. شما هم زياد به آن جماعت دل نبنديد.
به خاطر همين نهادها و برخي مسولان ما سال ها اصل لذت، عناصر زيبا شناختي و جذابيت را دست كم گرفته ايم، گمان برديم بين جذابيت و زيبايي و پوشانندگي و الگوي اسلامي فاصله زيادي وجود دارد اما ماجرا اين گونه نيست؛ متاسفانه ما انواع و اقسام روش ها را براي جلوگيري از نفوذ مد ها و مدل هاي غربي در كشور به كار برديم غافل از اينكه مي توانيم با حمايت از استعدادهاي فراواني كه در حوزه مد و لباس در كشور داريم به جاي آنكه همواره در فكر پاتك باشيم؛ خودمان مبدع طرح هاي جذابي از انواع و اقسام لباس هاي زنانه و مردانه باشيم كه مخاطب آن سوي مرز ها را نيز به سمت خود بكشانيم.
آقايان بيدار شويد لطفا!
امروز با نگاهي به در و ديوار شهر هم مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه گويا بعد از سال ها طراحان و توليدكنندگان لباس در كشور از خواب خرگوشي خود بيدار شدند و به فكر استفاده از پتانسيل هاي موجود در كشور افتاده اند، ديروز استفاده از بازيگران و بازيكنان داخلي براي معرفي لباس ها و برندهاي داخلي و امروز صاحبان كمپاني هاي بزرگ سراغ افرادي رفته اند كه شهرتي ندارند اما استعداد، زمينه و گاهي دانشي هم در زمينه مدل شدن دارند. كافي است كمي فقط كمي از طراحان خوش ذوق داخلي حمايت كنيم، باور كنيد ما پرچمدار مدل در جهان خواهيم شد، فقط كمي حمايت مي خواهد چه در بحث توليد و چه در زمينه تبليغ كه دومي به مراتب مهم تر از اولي است.
چند مي گيري مدل بشي؟
تعريف مدل و شغل مدلينگ در ايران كمي با دنياي غرب متفاوت است. اولين تفاوت آشكار اينكه مدل بودن در ايران حداقل براي بيشتر فعالان اين وادي حرفه محسوب نمي شود و درآمدي كه از اين راه كسب مي كنند، بسيار ناچيز است و در واقع در ايران مد به عنوان صنعت شناخته نمي شود. عده اي در كشور به شكل نيمه حرفه اي در كار مدلينگ، در گروه هاي مدل هاي شوهاي لباس فعاليت مي كنند و مدل بودن براي گروهي از جوان ها صرفا علاقه است. ضمن اينكه اين علاقه به خاطر دلال بازي يك عده، در حد علاقه باقي مانده است!
به همين دليل بيشتر جوان هايي كه وارد اين حرفه مي شوند وضع مالي خوبي دارند و براي پول سراغ مدلينگ نمي روند و خود همين هم يك زنگ خطر است كه...بماند! مدلي كه 5 سال است كار كرده، ماهي200 هزار تومان درآمد دارد. البته درآمد مدل عكاسي بيشتر از مدل فشن شو است. كار در شو ها همراه با خستگي و گرسنگي(بالاخره شما نان هيكل قلياني خود را مي خوريد) و درآمدش هم كمتر است.
دردسرهاي مدل بودن!!
يك مدل 23 ساله درباره سختي هاي مدل بودن(!) اينگونه مي گويد: در شوهاي لباس، در عرض 3 دقيقه بايد لباس قبلي را عوض كنيم، سرتاپايمان را چك كنيم و مراقب باشيم مو ها و قيافه مان به هم نريخته باشد تا دوباره روي سن برويم. تعداد مدل ها 10 نفر است و تا دوباره نوبت هر مدل برسد كه روي سن برود، حداكثر3 دقيقه طول مي كشد. زماني كه شو داريم، نمي توانيم چيزي بخوريم. فقط اجازه داريم مقدار كمي آجيل بخوريم كه گرسنگي نكشيم، چون شكممان جلو مي آيد. حتي يك ليوان آب هم نمي خوريم!
وي ادامه مي دهد: معمولا مكان هاي مناسبي براي اجراي شو از نظر سرما و گرما نداريم، توجه برگزار كنندگان فقط به مشتري ها و بازديدكنندگان است و به پشت صحنه توجهي ندارند. در يكي از شو ها يك نفر از خود مدل ها موهاي بقيه مدل ها را درست مي كرد. مي خواهم بگويم خودمان خيلي به يكديگر مي رسيم، نمي گذاريم كسي با نقص روي صحنه برود. چون هيچ وقت همه چيز از نظر امكانات كامل نيست.
اين يك طرف داستان است؛ طرف ديگرش خنده دار تر است، اينكه وقتي هدف شما پول درآوردن باشد، مدل كيلويي چند؟ طرف با خودش مي گويد پسرخاله شمسي خانم، همسايه اصغر كله پز هم مي تواند اين كار را براي شان انجام بدهد. پولي هم نياز ندارد و تازه يك پولي هم مي دهد براي آمدن! اين طوري مي شود كه دست زياد مي شود و بازي خراب!
جداي از دردسرهاي مد؛
مدل شدن هم براي خود دنياي پر از جنجال و حاشيه اي است؛ روياي راه رفتن روي باريكه اي كه جمعيت زيادي دو طرف آن نشسته باشند و عبور كه مي كني برايت سر تحسين تكان بدهند، روياي انتشار تصوير چهره ات روي ژورنال ها و بيلبوردها، آن قدر كه همه مردم شهر تو را ببينند، روياي ديده شدن روي جلد مجله ها در همسايگي سوپر استار ها و خواننده هاي مطرح، ذهن اين مدل ها را مشغول كرده است، روياهايي كه اغلب دردسرساز مي شود چرا كه هميشه و در هر عرصه اي، افراد براي رسيدن به اهداف و خواسته هايشان گاهي از راه قانوني و گاه از مسيرهاي غير قانوني و اشتباه وارد مي شوند. آنهايي كه روياهاي كاذب در سر دارند و مي خواهند يك شبه ره صد ساله را طي كنند از آموزشگاه ها و موسسه هاي بدون مجوز و نظارت قانوني سر در مي آورند و عاقبتشان از ابتدا مشخص است. ايميل هاي خود را چك كنيد، حتما بين
ايميل ها، يكي دونفر اعلام آمادگي كرده اند براي
مدل شدن...واقعا چه شده است؟
بايد به يك توليد كننده
مد تبديل شد
كمي شعار بدهيم: لباس
مي تواند دروازه اي براي ورود به بهشت باشد يا درهاي جهنم را به روي ما و ديگران باز كند. مسلما ما در اين باره دچار غفلت هاي بزرگي شده ايم و بيشتر از آنكه به نگاه ايجابي مجهز باشيم با نگرش سلبي جلو آمده ايم...
اگر آخر قصه را بخواهيم طوري تعريف كنيم كه كلاغه به خانه اش برسد؛ بايد بگوييم امروز ديگر زمان جمع كردن مدها از خيابان ها و بوتيك ها نيست؛ امروز زمان توليد مدهاي بومي است؛ چطور همان چند جواني كه عكس شهداي عزيز را روي تي شرت ها چاپ كردند با اقبال نسبي مواجه شدند يا آن عده كه با خط نستعليق و شعر فاخر مانتو و تي شرت طراحي كردند، براي مدتي توي بورس بودند؛ خب از اين جماعت و اين جماعات حمايت كنيم، الكي هم نمايشگاه و كنفرانس و همايش و ...برگزار نكنيم و دائم شعار پشت شعار! مارك هاي مزخرف خارجي روستاهاي ما را هم قبضه كرده آن وقت ما همايش برگزار مي كنيم درباره چادر ايراني و اسلامي! چادري كه بهترين پارچه اش را از كره و ژاپن بايد وارد كنيم و هر قواره اش با تخفيف 40 هزار تومان مي شود! در برابر مانتويي كه 75سانتي متر پارچه دارد با 6 عدد دكمه و جيني 40 هزار تومان مي شود، قابل رقابت است؟ ما مدل ندهيم، ماهواره چنان مدل ها را رو مي كند و برنده ميدان مي شود كه خودمان هم نمي فهميم؛ مجبوريم بنا به نياز بازار لباس و مدل هاي خوب و زيبا طراحي كنيم اگر به فكر آينده نسلي هستيم كه در هجوم رسانه ها و امواج نامرئي غرب و شرق، به سمتي مي رود كه بيشتر جذبش كند.
ضمن اينكه سعي كنيد فكر و انديشه و عمل تان هميشه «مد» باشد؛ مي دانيم سخت است اما ماندگاري آدم ها به همين است؛ سكه امام روح الله تا ابد براي هر انقلابي در هر گوشه از كره خاكي، «مد» است چون او روي خط مد «اخلاص و عمل صالح» بود.

 



خشت اول
راز معدن رسانه در فضاي غبارآلود

1. بعد از مدت ها غيبت و دوري از وطن و توليد
گزارش هاي نه چندان جذاب و گاه آرشيوي، دوباره آقاي خبرنگار سروكله اش پيدا شد و نشان داد هنوز هم همان كامران نجف زاده است اگر بخواهد و بخواهند. كامران كه رفت و برگشتش زياد معمولي نبود ولي تا دلتان بخواهد جنجالي بود؛ حالا بعد از مدت ها اول به عمق زمين هاي ثروتمند ايران در گوشه اي از جغرافياي مظلوم و محروم كشور رفت و دقايقي با كارگران معدن همنشين شد تا طعم تلخ بي پناهي در سياهي سنگين و سنگي را به امواج مرده اخبار تلويزيوني برساند. خودش را بار ديگر استخراج كند از معدن استعداد و دريچه رسانه. و بعد هم سراغي از باشوي غريبه گرفت كه ديگر كوچك نبود و بزرگ شده بود اما داغ جامعه چنان بر او داغ زده بود كه ... كامران بعد از مدت ها دوباره نشان داد كه قلبش براي مردم مي تپد كه تاريخ نشان داده هرگاه روزنامه نگار مردم را از محصولش حذف كند، مردم هم او و رسانه اش را به راحتي از فكر و ذكر خود خط خواهند زد. دست مريزاد گفتن به آقاي خبرنگار شايد زياد براي اهالي رسانه مرسوم نباشد اما در دوره و زمانه اي كه رسانه ها را به قيمت يك خودرو و خبرنگارش را با آرم طرح ترافيك مثل خوردن يك قاچ هندوانه در كنج دنج حياط و در خنكاي بهاري يك بعدازظهر مي خرند، و رسانه ها در برابر قدرت احزاب، چونان گوسفندي بي حال به راحتي در مسير سنگ و چوب چوپان قرار مي گيرند، حتما دست مريزاد دارد. همان طور كه بايد هر هفته براي محمد دلاوري و بسته
«صرفا جهت اطلاع اش» هورا كشيد و كلاه از سر برداشت به احترام جسارت و شجاعتش...خلاصه كه آقاي خبرنگار! منتظر تكرار روزهاي خوش گذشته مي مانيم.
2. فضاي سياسي كشورمان كمي به هم ريخته است؛ روزي نيست كه جريان انحرافي و جريان اصلي و ناگفته ها و نانوشته ها در برابر تهديدها و افشاگري ها و تازه ها و ...در رسانه هاي ريز و درشت ما صف آرايي نكنند. هر روز يك نفر از يك گوشه اي برايمان چنان آبگوشتي بار مي گذارد كه گاه با اينكه مي دانيم توي زودپز خبري نيست اما سر سفره با نان و پيار خودمان را سرگرم مي كنيم تا آبگوشت برسد! واقعا چه خبر است؟ چرا بعد از 33 سال در اين كشور همچنان به بلوغ سياسي نرسيده ايم و هنوز هم به محض كوچك ترين اختلافي، هر فرد و هر جناح، توپخانه ها را به قصد انتقام آتش مي كنند؛ بي آنكه كمي به فكر بيرون خانه و خانواده باشيم. قديم ترها وقتي دو نفر يكدفعه با هم دعوايشان مي گرفت، ناگاه يكي از طرفين، به آن يكي نزديك مي شد و مي گفت: «حيف كه خانواده همراهته وگرنه...» و يا «اگه اين بچه باهات نبود بهت مي گفتم...» و خلاصه دعوا فيصله پيدا مي كرد اما حالا انگار همه با هم ندار شده ايم و از خانواده و بچه هم خبري نيست! راحت هرچه به ذهن و دهان و رسانه مان مي رسد، تف مي كنيم بيرون! بيچاره نسل ما! بي پناه و سرگردان، با خود مي گويد چه خبر شده؟ بالاخره حق با كيست؟ اگرچه شاخص در جمهوري اسلامي همواره امام و رهبري بوده است؛ اما قبول كنيم كه امروزمان، اتمسفر غبارآلودي است كه گاه دوست و دشمن چنان در هم مي تنند كه تشخيص آن براي هم نسلي هاي ما كه اغلب بر بال احساس و انگار، حركت
مي كنند سخت است. به نظر مي رسد بايد به شدت به توصيه كاربردي مرحوم آيت الله بهجت رحمت الله عليه عمل كنيم، وقتي ايشان مي گفتند كه هر حرفي را مي شنويد حتما با عقل خود وزنش كنيد؛ چشم و گوش بسته، هيچ حرفي را نپذيريد...اين شايد به اين معنا هم باشد كه نسل ما مراقب باشد زير هر علمي سينه نزند؛ ظاهر آدم ها، انتساب آنها به ديگران، عضويت در برخي گروه هاي خاص، رفت و آمد در بعضي نهادهاي ويژه و...به هيچوجه دليل بر صحت افكار و افعال و اقوال اين گونه افراد نيست. هر كسي در دستش انگشتر عقيق داشت كه نمي تواند امام جماعت شود!
3. هفته گذشته واحد مركزي خبر، مستند شبانه اي را ترتيب داده و روي آنتن مي فرستاد به نام «راه». از آن دست كارهايي كه دست مريزاد دارد؛ خاصه آن بخش هايي كه اشعار امام را گلچين كرده بودند و با تصاويري نوستالوژيك و غير رسمي از يار سفركرده مان، جان هاي شيفته و
دل هاي مشتاق حضرتش را بي قرار مي كردند و با قاب تصاويري از خلوت امام(ره) از مخاطب دلبري
مي كردند...مستندي كه مبناي خود را وصيت نامه
اعجاب انگيز حضرت روح الله قرار داده بود اما مثل هميشه...اشكالات را به احترام سيدمهدي شريفي و
زحمت هايش براي اين مستند عنوان نمي كنيم كه كم هم نبود! منتها در برهوت سيما، پادشاهي مي كرد اين مستند سريالي و دوست داشتني.
4. ابراهيم بن مالك از سروصداهاي داخل لشكر، عصبي شده و ماجرا را مي پرسد. مي گويند ابن حر آدم دندان گرد و طغيانگري است؛ هميشه دنبال بهانه اي است تا بازي را به هم بزند. سابقه دار هم هست و تا به حال صابونش به تن خيلي ها خورده و زياد پيش آمده كه در ميانه جنگ، به
بهانه اي، كار را زمين بگذارد و ...ابراهيم عصباني مي شود و مي گويد چرا الان به من اطلاع مي دهيد؟ و پاسخ
مي شنود كه نخواستيم خاطرتان را مشوش يا مكدر كنيم
و ... بعد هم تصميمي درخور براي لشكر آماده رزم مي گيرد و ...اين درس مختارنامه ميرباقري براي مسئولان نظام است كه مراقب اطرافيان خود باشيد؛ مراقب باشيد از ترس شما، حقايقي را پنهان نكنند، نكند به خاطر خوشامد شما، دائم اخبار خوش را برايتان گزارش كنند، نكند به خاطر رعايت حال شما، نابساماني هاي اطرافتان را پنهان كنند و...نكند خداي نكرده، اين گزارش ندادن ها و نگفتن ها و پنهان كاري ها در ميانه ميدان نبرد، كار دستمان بدهد كه جمهوري اسلامي تا زماني كه زنده و برقرار است، با سلطه گران و زورگويان عالم در جنگ است.
محسن حدادي

 



هواي تازه
آرزوهايت را جمع كن!

ميترا محسني - سرت را بالا بگير و چترت را كنار بگذار! باران رحمت الهي در چله تابستان همراه با توده هاي هواي ناب بهاري از سمت مشرق دلهاي شكسته وارد سرزمين جان هاي سوخته در شوق الهي مي شود. خودت را پنهان نكني! بايد در مسير نسيم روح نواز الهي قرار بگيري تا سرمست شوي و لبريز از روياي نيمه شب رجب! اگر بداني چه مي كند با دلهاي خسته از روزمرگي شهر و ريزگردهاي آلوده سياست و شهرت و شهوت... مهربان رفيق همه ثانيه هاي زندگي مان؛ باز هم به ما فرصت داده تا در طلايي ترين روزهاي تقويم بندگي؛ خودمان را به ماراتون دلدادگي برسانيم و غرق در درياي محبت الهي؛ تا مي توانيم خودمان را برايش لوس كنيم و در معامله اي شيرين، گناه بدهيم و ثواب بگيريم. آب تني در جوي بهشتي رجب تنها از آن كساني است كه دل در گروي يار دارند و با اعتكاف جان، به استقبال بهار عبادت مي روند.
اينجا رجب؛ ماه تولد دوباره انسان ماه دل انگيز گلاب پاشي حضرت دوست بر دل هاي كويري كه عطر قنوت در دانه دانه مرواريدهاي روحشان موج مي زند....اينجا ايستگاه اول از سه گانه ريكاوري بندگان برگزيده الهي است؛ چترت را كنار بگذار و خوب زير باران عشق بازي خدا؛ نغمه هاي بهشتي را بر جانت جاري كن! اين نداي فرشتگاني است كه تو را مي خوانند؛ بگذار خيس شوي و باران تا عمق سلولهايت نفوذ كند... پيامبر رحمت (ص) با ديدن هلال ماه مبارك رجب، دست به دعا بر مي داشت و پس از حمد و ثناي الهي، سي بار تكبير و
لااله الا اللّه مي گفت و مي فرمود: ماه رجب، ماه استغفار براي امت من است. در اين ماه بسيار طلب آمرزش كنيد كه خداوند آمرزنده مهربان است.
حالا كه اين باران رحمت حق جاري است بايد فكري كرد، بايد گام برداشت و خود را در معرض اين قطرات زلال قرار داد و از نسيم حيات بخش اين روزها شب ها بهره برد؛ خواب نمانيم كه معلوم نيست تا سال بعد.. .
دو شب ديگر هم ستاره باران است و شهاب هاي آسماني با طعم عسل خود را به زمين مي رسانند؛ بيدار باشي و كشكول دعايت را در دست داشته باشي؛ يك دريا ستاره شكار مي كني از شبي كه همه آرزوها برآورده مي شود. مي داني كه شب جمعه اي كه مي آيد را فرشتگان الهي «ليله الرغائب»مي نامند. چرا كه وقتي يك سوم از شب گذشت، هيچ فرشته اي نيست مگر اينكه در كنار كعبه حاضر شود و آنگاه خداوند نظر مرحمت به آنان كند و فرمايد: فرشتگانم! هر چه خواهيد از من بخواهيد. فرشتگان گويند: بارالها حاجت و خواسته ما آن است كه روزه داران ماه رجب را بيامرزي، خداوند متعال فرمايد: آمرزيدم...تو هم آرزوهايت را جمع كن؛ كوله بارت را زياد سنگين نكن براي پرواز در شب كه فرودگاه الهي؛ شب ها خلوت تر است و نيازي به رزرو بليط نيست!
علامه حسن زاده خطاب به عده اي كه به ديدن ايشان رفته بودند تا دستورالعملي براي ماه رجب بگيرند، فرمودند:«در رجب برويد خودتان را ورق بزنيد.»

 



گردش گودري
هيچ وقت دير نيست

فكر كن به من كه زير خاك هم
با صداي گام هاي تو بلند مي شوم
¤
حماقت يعني من !
كه اين قدر مي روم تا تو دلتنگ شوي
خبري از دل تنــگ تو نمي شود
برمي گردم چون دلتنگت مي شــوم...
¤
حاضرم هر چه دارم بدهم و صدها برابرش را بلافاصله بگيرم!
¤
رجب ماه عاشقي است كه گناه ما را مي خرد و بهشت مي فروشد...
معامله شيريني است، از دست ندهي!

 



نقد سوم
امام من حرف ندارد

نمي دانم چه زماني قرار است معمار كبير انقلاب از آرشيو رسانه ها بيرون بيايد و نباشد به كوتاهي يك برنامه هراز چندگاهي «شاخص» و فقط در حد همين چند دقيقه به نسل من معرفي شود و براي نسلهاي پيش از من بازنگري شود انديشه هاي ناب اين امام كم ياب . نمي دانم تا چه وقت بايد از ضمير «مفرد مذكر غايب » براي حرف زدن از اماممان استفاده كنيم و او را كه بنيانگذار انقلاب اسلامي مان است و حاضر بر حفظ اين امانت را غايب بناميم؟
و مدام تكرار مي كنيم: « آن مرد آمد، آن مرد در باران آمد ...»و هيچكس نداند كه آن مردي كه در برهوت ترس ها و اضطرابهاي جهاني بر دشتهاي بي ارزشي باريد كه بود؟ باريد آرام و بي صدا، بر سر مردمان عدالت خواهي كه تشنه عدالت گسترند و بيچاره نسل من كه شايد غفلت خودمان و شايد هم جهالت عده اي گوشمان را كر كرد از شنيدن صداي امامان از پس صفحات فراموشكار تاريخ.
اماما! از نگاه من تو معجزه تاريخ اين كهن مرز و بوم هستي و خاصيت معجزه باعث شده كه همواره نام تو و انديشه تو بت شكن باشد و لرزه بياندازد بر اندام پوشالي دشمن. يقين دارم كه باز شدن كتاب زندگي ات باز مي كند گره از اذهان و چه مي كند لبخند نگاهت با قلب ما كه منقلب مي شويم هنوز پس از اين همه سال و تو يقينا سرآغاز هر انقلاب اسلامي در درون و بيرون ما هستي.
غفلت ما باعث حسرت مان شده است و اين بي معرفتي حجابي شده است ميان صراط مستقيم تو و مسير ما كه باور كن اماما ما غافل بوديم، نه جاهل و بايد به جاهل آگاهي داد، بصيرت داد، بايد گره هاي ذهني او را باز كرد، بايد مبين گفت و روشن بيان كرد...
اينك سر بر زانوي صحيفه ات مي گذاريم و زار مي زنيم اين همه فاصله را و تو اي مهربان پدر دست مي كشي بر سر ما و محبت تمام مي كني و حجت تمام.
و من دلم مي خواهد فرياد بزنم كه كسي تو را براي من ترجمه نكند ،كسي ويرايشت نكند، مي خواهم فرياد بزنم كه ما ورژن جديد نمي خواهيم، من و هم نسلانم به دنبال اصل مي گرديم، نه كپي...
يادم هست و مي دانم كه تو نيز به ياد داري آن روزها را؛ از خون جوانان وطن خون مي چكيد از آسمان و اين سرآغاز خون ريختن ها براي ريشه دواندن انقلابي اسلامي نبود، اشاره كردي به من، به من كه توي گهواره بودم و مرا سرباز خود خواندي و چه باليدني دارد سرباز امام زمان خود بودن.
اماما! اين روزها از شما سخن گفتن، سخن از ضمير «مفرد مذكر غايب» نيست، سخن گفتن از « اول شخص » بت شكن جهان معاصر است. دنياي كفر به اندازه دهكده اي هنوز جهاني نشده است و اين «انديشه اسلامي» شماست كه اين روزها جهاني مي شود.
نسل من افتخار مي كند كه از تبار خميني هاست كه مرامي حسيني دارند و از سربازان خامنه اي هاست كه اول اشخاص جهان اسلام هستند و جهان اسلام را به خاور ميانه بزرگ و كوچك نمي فروشند. همين طور فلسطين را به اسراييل و حتي مردم عراق و افغانستان و بحرين و... را به امريكا.
اين روزها سخن از مردي است كه در اين سال ها خسته نشد بس كه توي دهن امريكا زد و البته امريكا هم خسته نشد با اينكه نتوانست هيچ غلطي بكند!
اماما! اين سالها عده اي سعي كردند ردپاي تو را از كوچه باغ هاي تاريخ اين مرز و بوم پاك كنند، غافل از اينكه قاب لبخند اين پدر مهربان بر دلهاي انقلابي ما حك شده است و چه محال است كه خورشيد را پنهان كنند با يك لكه سياه ابر...كه گاه زود مي گذرد.
مريم حاجي علي

 



بوي بارون

اي نگاهت از شب باغ نظر ، شيرازتر
ديگران نازند و تو از نازنينان، نازتر
چنگ بردار و شب ما را چراغان كن كه نيست
چنگي از تو چنگ تر، يا سازي از تو سازتر
قصه گيسويت از امواج تحرير قمر
هم بلند آوازه تر شد، هم بلند آوازتر
گشته ام ديوان حافظ را ولي بيتي نداشت
چون دو ابروي تو از ايجاز، با ايجازتر
چشم در چشمت نشستم، حيرتم از هوش رفت
چشم وا كردم به چشم اندازي از اين بازتر
از شب جادو عبورم دادي و ديدم نبود -
جادويي از س حر چشمان تو پر اعجازتر
آن كه چشمان مرا تر كرد، اندوه تو بود
گر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تر

عليرضا قزوه

 



ببخشيد چند لحظه!

هدي مقدم - قمپز (در اصل قپوز) نام توپي است كه عثماني ها در سلسله جنگ هايي كه با ايران داشته اند مورد استفاده قرار مي دادند. اين توپ اثر تخريبي نداشت؛ چرا كه در آن از گلوله استفاده نمي شد و فقط از باروت و پارچه هاي كهنه كه با فشار درون لوله توپ جاي مي دادند تشكيل شده بود. هدف استفاده از قمپز ايجاد رعب و وحشت در بين سپاهيان و ستوران بوده است. در جنگ هاي اوليه بين ايران و عثماني، اين توپ نقش اساسي در تضعيف روحيه سربازان ايراني داشت؛ ولي بعدها كه دست آنها رو شد، ديگر فاقد اثر اوليه بود و هرگاه صداي دلخراش اين توپ به صدا در مي آمد، سپاهيان مي گفتند: نترسيد، قمپز در كردند!
ببينم شما هم تا حالا قمپز در كرده ايد؟ اصولاً نسل ما به عنوان نسل سوم؛ چقدر اهل قپي و قمپز است؟ جواب اين سوال؛ تكليف آينده يك كشور را روشن مي كند؛ چرا كه اگر اغلب نسل جوان بيشتر از آنكه هستند؛ بخواهند نشان دهند و ديگران را تحت تأثير قرار دهند؛ رفته رفته جامعه به وضعيتي دچار خواهد شد كه به جاي پيشرفت و توسعه اخلاقي اقتصادي، به سمت قهقراي پز و تجمل حركت مي كند. ثمره اش مي دانيد چه مي شود؟ يك نمونه بارزش آن مي شود كه هر كس به هر قيمتي مي خواهد پول دربياورد... براي اين كار هم مجبور
مي شود يك سري مفاهيم را عوض كند! مثلاً اسم رشوه را شيريني مي گذارد و اسم پول شويي را حق العمل. وقتي آشكارا دزدي
مي كند اسمش را پورسانت مي گذارد و زماني هم كه يواشكي دزدي مي كند و پول بيت المال را يا به جيب مي زند يا هدر مي دهد؛ با خودش مي گويد: اولاً اين پول حق من است؛ در ثاني همه اين كار را مي كنند! پول ناجور؛ شايد پز جورواجور به همراه داشته باشد؛ ولي پول با اين اوصاف؛ لقمه اي گلو گير مي شود كه روزي بالاخره صاحبش را خفه خواهد كرد...
قمپز؛ اول تاثير گذار بود آن هم از نوع منفي و بعد از مدتي همه به اين صداي بي اثر، پي بردند. بهتر نيست ما هم به جاي اين كه يك شخصيت پوشالي با ظاهري آنچناني باشيم؛ خودمان باشيم ولي در زندگي و جامعه تاثيرگذار؟

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14