(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 23 خرداد 1390- شماره 19949

به مناسبت دهم رجب سالروز ميلاد دهمين گوهر تابناك ولايت
جايگاه عقل و ايمان در آموزه هاي امام جواد(ع)
جايگاه و تاثيرات نيت خير و شر ( بخش اول )



به مناسبت دهم رجب سالروز ميلاد دهمين گوهر تابناك ولايت
جايگاه عقل و ايمان در آموزه هاي امام جواد(ع)

خليل منصوري
عقل و ايمان در تفكر اسلامي از جايگاه بسيار ويژه اي برخوردار است. در بسياري از روايات معتبر كه در منابع اسلامي از جمله اصول كافي نقل شده، عقل و دين و حيا از هم جدايي ندارند و اگر هر يك، در جايي يافت شود، آن دو ديگر نيز در همان جا حضور دارند. اين بدان معناست كه هر عاقلي، دين دار و با حياست و هر دين داري، عاقل و باحياست و نيز هر باحيايي عاقل و دين دار است. فقدان هر يك از اين سه عنصر در شخص به معناي فقدان آن دو ديگر است. بنابراين، نمي توان مدعي عقل كسي بود كه دين و حيا ندارد يا انسان بي حيايي را آدم ديندار و عاقل شمرد يا انسان بي ديني را عاقل و باحيا دانست.
هر يك از اسوه ها و سرمشق هاي كامل انسان ها، به اشكال مختلف به اين مطلب پرداخته و توجه داده اند. امام جواد(ع) نيز به عنوان انسان كامل و سرمشق نيكوي آدمي در سنت و سيره خويش اين مطلب را به اشكال گوناگون بيان كرده است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با نگاهي به سبك زندگي امام جواد(ع)، سنت و سيره آن حضرت(ع) را درباره جايگاه عقل و ايمان تبيين نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤ ¤ ¤
عقل، بزرگ ترين سرمايه انسان
عقل كه در لغت به معناي حبس و امساك آمده، در اصطلاح قرآني، قوه و تواني در آدمي است كه با آن زندگي اش را مديريت مي كند و زمينه رشد و تكامل قواي ذاتي خود را فراهم مي آورد و متاله و خدايي شدن را براي او رقم مي زند. عاقل را از آن رو عاقل گفته اند كه خود نگهدار بوده، خويشتن را از رفتن به دنبال هواهاي نفساني باز مي دارد و اجازه نمي دهد تا نفس اماره بر وجودش مسلط شود و او را به سوي زشتي ها و بدي ها بكشاند. از اين رو عقل را مايه امتياز انسان از حيوان دانسته اند.
عقل آدمي، قوه اي است كه به وسيله آن انسان بين خير و شر و حق و باطل تميز مي دهد و با درك حقايق مي تواند مسير خود را بيابد. البته اين واژه در فرهنگ اسلامي در مقابل جنون، سفاهت، حماقت و جهل به كار رفته است و كاربرد عقل در مقابل هر كدام از اينها به اعتباري است. (لسان العرب، ج9، ص 326، «عقل» و نيز الميزان، ج2، ص 247).
در قرآن واژه عقل به شكل اسمي آن به كار نرفته بلكه همواره در شكل فعل مورد استفاده قرار گرفته است. اين بدان معناست كه عقل در فرهنگ قرآني زماني معناي واقعي و حقيقي خود را به دست مي آورد كه انسان از اين قوه بهره بگيرد و آن را مورد استفاده قرار دهد. بر اين اساس، نوع كاربرد و درجات و مراتب استفاده از عقل موجب مي شود تا نامهايي خاص براي هر مرتبه و درجه آن بيان شود.
به سخن ديگر، هرگاه انسان از قوه عقل خويش بهره گيرد، در يك فرآيندي اين قوه رشد يافته و به كمال خود مي رسد. براي هر مرتبه از مراتب رشد عقل هنگام استعمال و كاربرد آن، نامي در قرآن به كار رفته است. از اين رو، زماني عقل، اسمي به خود مي گيرد كه مورد كاربرد و استعمال قرار گيرد. از جمله اين مراتب و درجات رشد عقل مي توان به نامها و عناويني چون «قلب»، «فواد»، «افئده»، «الالباب»، «النهي» و «حجر» اشاره كرد. اطلاق هر يك از نامها بر مرتبه اي از كاربرد عقل به جهت خاصي است كه در آن لحاظ شده است.
از آيات و روايات به دست مي آيد كه عقل، بزرگ ترين و مهمترين سرمايه وجودي انسان است و انسانها به سبب همين قوه است كه قابليت خدايي شدن و خلاقيت ربوبي يافتن را به دست آورده اند. پس پاداش و عذاب به عقل، مستند مي باشد؛ زيرا اين قوه است كه بايد پاسخ گوي اعمال و گفتار و رفتار آدمي باشد.
خداوند از عقل به عنوان قوه ادراكي و تعقل انسان (مومنون، آيه 78) و وسيله اي براي شناخت حقايق و تشخيص حق از باطل و درست از نادرست (يونس، آيه 16، روم، آيات 24 و 28)، ابزار پيشگيري از نابكاري ها و بدي ها (طه، آيه 128)، وسيله تشخيص ارزش ها و يافتن زندگي بهتر و برتر (قصص، آيه 60)، قوه تشخيص حسن و قبح افعال (بقره، آيه 44) فهم ربوبيت خداوند (رعد، آيات 3 و 4)، ابزار شناخت پاكي ها از ناپاكي ها (مائده، آيه 100) و تشخيص خوبي ها از بدي ها (بلد، آيات 4 و 10؛ الميزان، ج20، ص292؛ تفسير التحرير و التنوير، ج 30، ص355) ياد كرده است.
اميرمومنان درباره جايگاه و ارزش عقل مي فرمايد: جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت: اي آدم، من مامور شده ام كه تو را در انتخاب يكي از سه چيز، مخير سازم؛ پس يكي را برگزين و دوتا را واگذار. آدم گفت: آن سه چيست؟ گفت: عقل و حيا و دين. آدم گفت: عقل را برگزيدم. جبرئيل به حيا و دين گفت: شما بازگرديد و او را واگذاريد. آن دو گفتند: اي جبرئيل، ما ماموريم هر جا كه عقل باشد، با او باشيم. گفت: خود دانيد و بالا رفت. (اصول كافي، ج1، ص11، حديث2)
همچنين حضرت موسي بن جعفر(ع) مي فرمايد: يا هشام ان لله علي الناس حجتين: حجه ظاهره و حجه باطنه ، فاما الظاهره فالرسل و الانبياء و الائمه (ع) و اما الباطنه فالعقول؛ اي هشام! خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجت پنهان. حجت آشكار، رسولان و پيغمبران و امامان هستند و حجت پنهان، عقل مردم است. (اصول كافي، ج1، ص91، ح21)
كسي به امام صادق(ع) عرض كرد: قربانت گردم، من همسايه اي دارم كه نماز خواندن و صدقه دادن و حج رفتنش بسيار است و عيب ظاهري ندارد. فرمود: عقلش چطور است؟ گفتم: عقل درستي ندارد. فرمود: پس با آن اعمال درجه اش بالا نمي رود. (اصول كافي، ج1، ص72، ح91)
از آيات و روايات، به دست مي آيد كه عقل در دو حوزه نظري و عملي، مهم ترين ابزاري است كه انسان براي شناخت و تشخيص حق و باطل و همچنين ارزش گذاري به شكل خوب و بد دارد. بنابراين، تمايلات و گرايش هاي انساني نيز براساس اين قوه خواهد بود.
جايگاه و كاركرد عقل و ايمان
امام جواد(ع) نيز به مساله عقل توجه و اهتمام ويژه اي مبذول داشته است. از نظر آن امام(ع) چيزي برتر از عقل و ايمان به انسان داده نشده است؛ زيرا عقل و ايمان است كه جهت گيري زندگي انسان را مشخص و فرجام آدمي را تبيين مي كند. عقل است كه حقايق را به آدمي مي شناساند و از باطل جدا مي سازد و به انسان كمك مي كند تا پس از تشخيص حق و باطل، موضع گيري نظري و عملي نسبت به آن داشته باشد؛ زيرا در مقام ارزش گذاري به خوب و بد، نگاهي به آثار و تبعات هر يك داشته و انسان را از بدي دور و به سوي خوبي هدايت مي كند.
عقل هنگامي كه در مقام كاربردي به درستي مورد استفاده قرار گيرد، آدمي را به درجه يقين مي رساند كه مرتبه كمالي عقل و درك بشر است. در اين صورت انسان شهودي كامل از حقايق هستي خواهد داشت و مسير هدايت را به درستي شناسايي و ردگيري مي كند. امام مي فرمايد: ان الايمان افضل من الاسلام بدرجه ، والتقوي افضل من الايمان بدرجه و لم يعط بنو آدم افضل من اليقين؛ ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است و تقوا يك درجه بالاتر از ايمان است و به فرزند آدم چيزي بالاتر از يقين داده نشده است. (تحف العقول، ص 544)
اين كه ايشان در اين سخن تقوا را برتر از ايمان برمي شمارد، به سبب معنايي است كه از ايمان اراده كرده است؛ وگرنه تقوا بازتابي از ايمان است. به اين معنا كه انسان مومن واقعي، انساني متقي است و اگر كسي ايمان نظري اش با ايمان عملي اش همراه نشود، مانند كسي است كه عقل خويش را به كار نگرفته است. بنابراين همان گونه كه عقل نظري مي بايست با عقل عملي به كمال برسد، ايمان نظري هم بايد با ايمان عملي يعني تقوا به كمال برسد. يقين، مرتبه شهودي عقل است كه مرتبه كمالي آن دانسته شده است.
انسان نمي تواند از كمال عقل خود سخن بگويد، در حالي كه حق را با آن كه شناخته، در مقام عمل پيروي نكند. به اين معنا كه كمال عقل را مي بايست پس از شناخت حق و باطل و تشخيص آن، در پيروي از حق و حقيقت دانست.
به سخن ديگر، همان گونه كه ايمان نظري با ايمان عملي در مقام تقوا خود را نشان مي دهد، عقل نظري و شناخت حق و باطل، با عقل عملي است كه به كمال خود مي رسد. از اين رو امام جواد(ع) مي فرمايد: لايكمل العقل الا باتباع الحق؛ عقل كامل نمي شود مگر با پيروي از حق (بحارالانوار، ج 87، ص 721)
از جمله عرصه هاي ظهور عقل عملي، مهرورزي و مودت با مردم است. پس اگر كسي حقيقت معناي هستي و فلسفه آفرينش را درك و فهم درستي كرده باشد، خلق و خوي خوش خواهد داشت و نسبت به همه چيزي نگاهي عطوفت و محبت آميز خواهد داشت. از اين رو نسبت به همنوعان و مردم، با خوش رويي مواجه مي شود و نسبت به آنان مودت و محبت مي ورزد. امام جواد(ع) مي فرمايد: التودد الي الناس نصف العقل؛ مهرورزي و دوستي با مردم، نصف عقل است؛ (تحف العقول، ص 524) زيرا نصف عقل در شناخت حقايق و تشخيص حق و باطل و نيمي از عقل در عمل براساس تشخيص و ارزش گذاري است. از آن جايي كه مودت با مردم بهترين جلوه رحمت است، مي توان گفت كه چنين انساني، از عقل كامل برخوردار است؛ زيرا در مقام نظري، حق را شناخته و در مقام عمل به اين ارزش ها پاي بند بوده است.
آن حضرت در جايي ديگر، به اخلاق نيك و خوش خويي به عنوان كمال عقل و خرد انساني اشاره دارد و مي فرمايد: خفض الجناح زينه العلم، و حسن الا دب زينه العقل، و بسط الوجه زينه الحلم؛ فرمود: تواضع و فروتني زينب بخش علم و دانش است، ادب داشتن و اخلاق نيك، زينت بخش عقل مي باشد، خوش روئي با افراد، زينت بخش حلم و بردباري است.
كسي كه داراي ادب نيك نيست، نمي توان او را خردمند دانست؛ زيرا خرد مي بايست در عمل و سبك زندگي شخص خود را نشان دهد و اگر كسي بي ادب است مي توان از همين رفتارش دانست كه از عقل و خرد بي بهره است.
براي اين كه انسان، عقل خويش را تقويت كند و آن چه را كه در مقام نظري به عنوان حقيقت و ارزش شناخته، در مقام عمل اجرايي كند، مي بايست ارتباطات خود را با انسان هاي عاقل افزايش دهد. اين انسان هاي خردمند همان برادران ديني و ايماني هستند كه در مسير كمالي عقل گام بردارند. از اين رو امام جواد(ع) خواهان ارتباط بيش از پيش با اين دسته از افراد مي شود تا عقل آدمي در مسير كمالي و رشدي خود به باروري و شكوفايي برسد. آن حضرت(ع) در سفارشي مي فرمايد: ملاقاه الاخوان نشره و تقليح العقل، و ان كان نزرا قليلا؛ ملاقات با برادران(ديني)، هر چند كوتاه، موجب شكفتن و باروري عقل مي شود. (بحارالانوار: ج 47، ص 353، حديث 62؛ و نيز منتخب ميزان الحكمه ، ص 652)
آن حضرت از همنشيني با ابلهان و سفيهان برحذر مي دارد و مي فرمايد: فساد الاخلاق بمعاشره السفهاء و صلاح الاخلاق بمنافسه العقلاء؛ معاشرت و همنشيني با بي خردان و افراد لاابالي سبب فساد و تباهي اخلاق خواهد شد؛ و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشيار، موجب رشد و كمال اخلاق مي شود.
عقل وقتي به كمال خود برسد، اهل شهود خواهد بود، زيرا يقين از مراتب عقل كامل است كه خود داراي سه مرتبه علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين است و مرتبه سوم، شهود فنايي است كه تنها برخي به آن نايل مي شوند؛ اما علم اليقين و عين اليقين براي بسياري امكان پذير است.
امام محمدتقي جواد(ع) در روايتي به اين نكته توجه مي دهد كه ادراك دل و شهود كه از مراتب كمالي عقل است، ادراكي برتر است كه انسان مي بايست در پي چنين ادراكي و بلكه فراتر از آن باشد. آن حضرت(ع) مي فرمايد: اي ابوهاشم، دقيق تر از ادراك چشم ها، ادراك دل هاست. در حال حاضر تو مي تواني در خاطر و ذهن خود «سند» و «هند» و شهرهاي ديگر را كه نرفته اي مجسم كني؛ در حالي كه مشاهده آنها با چشم سر براي تو مقدور نيست. خداوند را با چشم دل نمي توان درك كرد تا چه رسد به درك و مشاهده آن با چشم سر. (اصول كافي، ج 1، ص 89؛ و نيز كتاب الامام الجواد عليه السلام من المهد الي اللحد، ص 271؛ و همچنين الاحتجاج، ج 2، ص 832).
اين ادراك شهودي از طريق دل خود نوعي يقين عقلاني است و هرگز بيرون از دايره عقل بر اساس فرهنگ قرآني نمي باشد؛ از اين رو در آموزه هاي قرآني، عقل به نامهاي ديگر از جمله قلب نيز تعبير شده است.
از آن جايي كه ارتباط تنگاتنگي ميان عقل و ايمان وجود دارد، خردمند، انساني مومن است و اين ايمان را در اشكال مختلف چون تقوا، محبت و خوش خلقي نشان مي دهد. براين اساس، هر گاه چيز خوبي در ديگران يافت، از خدا مي خواهد تا او نيز به چنين كمال و امر خوبي دسترسي داشته باشد. از اين رو اهل غبطه است نه اهل حسد. آن حضرت(ع) در اين باره مي فرمايد: ان المؤمن يغبط و لايحسد و المنافق يحسد و لايغبط؛ همانا مومن غبطه مي خورد ولي حسد نمي ورزد و منافق حسد مي ورزد ولي غبطه نمي خورد. (جهاد النفس ح 745)
همچنين از نظر آن امام همام (ع) ايمان زماني به كمال مي رسد عقل مديريت انسان را به عهده گيرد و بر هواهاي نفساني غلبه كند. آن حضرت مي فرمايد: لن يستكمل العبد حقيقه الايمان حتي يوثر دينه علي شهوته و لن يهلك حتي يوثر شهوته علي دينه؛ بنده اي حقيقت ايمان رانمي يابد مگر آن كه دين و احكام الهي را در همه جهات بر تمايلات و هواهاي نفساني خودمقدم دارد و كسي هلاك و بدبخت نمي گرددمگر آن كه هواها و خواسته هاي نفساني خود را بر احكام الهي مقدم نمايد. (بحار الانوار، ج 57، ص 08، ح 36) چنان كه در آغاز اين مطلب گفته شد، عقل به معناي بستن پاي شهوت و مديريت نفس است تا هواهاي نفساني بر شخص غلبه نكند و او را از مسير كمالي خارج نسازد. بر اين اساس، وقتي آن حضرت(ع) حقيقت ايمان راچيرگي دين بر شهوت مي داند، به معناي چيرگي عقل بر شهوت نيز خواهد بود؛ زيرا بر اساس تفسير اين بزرگواران هرگز عقل و حيا و دين از هم جدايي ندارند و هر جا عقل باشد آن دو ديگر نيز خواهند بود، چنان كه جايي كه دين باشد، عقل نيز حضور دارد. بنابر اين، استكمال حقيقت ايمان و دين به معناي استكمال عقل و حيا نيز خواهد بود.به هر حال، آن چه از سنت و سيره امام جواد (ع) به دست مي آيد آن است كه عقل و ايمان در جايگاهي بس والا نشسته است و انسان براي سنجش ميزان حقانيت خود و ديگران بايد به اين معيار مراجعه كند و خود را درترازوي ايمان و حيا و عقل قرار دهد تا دريابد تا چه اندازه درمسير كمالي آفرينش قرار دارد يا از آن دور افتاده يا گمراه شده است.
باشد با بهره گيري از سنت و سيره امام جواد (ع) مسير كمالي متاله و خدايي شدن رابه درستي طي كنيم و بابهره گيري از عقل و ايمان و حيا، در جايگاه خلافت انساني قرار گيريم و مظهر ربوبيت الهي شويم.

 



جايگاه و تاثيرات نيت خير و شر ( بخش اول )

ناصر غفاري
در برخي اذهان عامه مردم مسأله فكر و نيت گناه يك امر عادي و سطحي تلقي شده و اين گونه است كه اگر از آنها پرسيده شود آيا نيت گناه، گناه است؟ به سرعت و بدون درنگ جواب مي دهند كه خيرگناه نيست و در مقابل اين سؤال كه آيا نيت خوب، ثواب و پاداش دارد باز هم بلادرنگ جواب مثبت مي دهند اما با بررسي آيات، روايات و برخي از احكام به اين نكته مي رسيم كه اين مسأله به اين سادگي نيست و بايد به طور دقيق مورد بررسي و تبيين قرار گيرد.
هدف اين نوشتار بررسي اين پرسش است كه آيا همان گونه كه نيت خوب پاداش دارد نيت بد نيز گناه است و كيفر دارد، ولو به مرحله عمل نرسند يا نه؟ اينك با هم قسمت اول مطلب را از نظر مي گذرانيم:
در كتب كلامي، عرفاني، اخلاقي، فقهي و روائي به بررسي گناهان و از جمله نيت و قصد گناه پرداخته شده كه آيا نيت گناه گناه است يا خير هر كدام از منابع فوق به اين مسأله پرداخته اند، كه برخي آن را گناه پنداشته و برخي آن را گناه نمي دانند. مسأله نيت، روح اعمال عبادي و حتي غيرعبادي است تا آنجا كه از متون ديني چنين فهميده مي شود كه چنانچه عملي غير عبادي و مباح با صبغه الهي و قصد قربت انجام شود، عنوان عبادت به خود گرفته و داراي اجر و ثواب مي شود و حتي بالاتر از اين در روايات ذكر شده كه نيت كار خير ولو به مرحله عمل نرسد پاداش و اجر الهي براي آن نوشته ميشود.
نقش نيت در جلب ثواب و عقاب
در تعريف نيت گفته شده كه عبارت است از قصد و اراده انجام كاري به فرمان خدا و با نزديك شدن به خداوند است كه همان قربه الي الله، البته در كارهاي ديگر هم هر انساني كه فكر و انديشه و عملي را انجام مي دهد بدون قصد و نيت و اراده و انگيزه نيست و براساس يك اصل فلسفي كه مي گويد: اول الفكر اخرالعمل يعني اول فكر بعد عمل، منتهي نيت و قصدها دو قسم است، الهي و غيرالهي. بنابر اين هيچ عملي از انسان ها چه مؤمن يا كافر و مشرك ومنافق سر نمي زند مگر با نيت و قصد الهي يا غيرالهي.
در فرهنگ اسلامي نيت روح عمل است و براساس احكام اسلام خلوص نيت شرط قبولي عبادات مي باشد.
«انما يتقبل الله من المتقين» (مائده 27)(همانا خداوند اعمال متقين را قبول مي كند) و يا در روايات آمده پيامبر فرمود: «انما الاعمال بالنيات» (1) به درستي كه كارها وابسته به نيت است.
درقوانين الهي براي قبولي اعمال سه شرط قرارداده شده است: 1- حسن فعلي: يعني كاري كه مي خواهي انجام دهي خوب باشد مانند نماز، روزه، كمك به ديگران و غيره 2- حسن فاعلي: يعني كننده كار خودش خوب باشد. 3- حسن غايي: يعني هدف از انجام كار چيست، خداست يا غيرخدا، اين به نيت بر مي گردد.
اسلام عمل با روح و نيت الهي مي خواهد، نه عمل بي روح و يا هر عملي را، بنابر اين اگر انسان نماز، روزه، حج و جهاد و غيره را انجام مي دهد براي خودنمايي و رياء قبول نيست.
مطلب ديگر اين كه دايره نيت نامحدود است ولي دايره اعمال محدود است زيرا انسان عمر محدودي دارد لذا اعمالش هم محدود به زمان و مكان است. اما نيت چون يك امر و باور قلبي و مجرد است و وسعت آن شامل همه انسانها مي شود يعني انسان مي تواند بانيت خوب و بد در تمام كارهاي خير و شر همه انسانها شريك شود و ديگر بقاي نيت كه ابدي است چون يك عقيده و فكر و انديشه است لذا از امام صادق (ع) نقل شده است: اينكه اهل آتش هميشه در آتش خواهند بود. به اين جهت است كه نيت آنها در اين دنيا اين بود كه براي هميشه گناه و نافرماني خدا كنند و همچنين اهل بهشت در بهشت تا ابد بمانند براي اين است كه نيت آنها در اين دنيا اين بوده كه هميشه خدا را اطاعت كنند پس بخاطر نيت ها است كه آن دست و اين دسته مخلدند آنگاه امام اين آيه را تلاوت فرمود: «كل يعمل علي شاكلته» 2 يعني هر كس بر طبق نيتش عمل مي كند.
روايت ديگر از امام علي (ع) است: در جنگ نهروان مردي برخاست و گفت خوشا به حال ما كه در محضر شما با اين گروه جنگ كرديم! امام علي (ع) فرمودند: سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد گروهي در اين جنگ با ما شركت كردند كه هنوز خداوند آباء و اجداد آنها را خلق نكرده است.3
نيت در اعمال
اعمال بر 5 قسم است: واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح
در اعمال واجب، نيت نيز واجب است يعني هر كار واجب و اطاعت واجبي را اگر بخواهيم انجام دهيم بايد نيت كنيم مثل نماز، روزه، حج، جهاد و غيره.
نيت در اعمال مستحبي به دو نوع تقسيم مي شوند: 1-اعمال مستحبي كه نيت در آنها واجب است: مثل نماز يا روزه يا حج مستحبي 2-اعمال مستحبي كه نيت در آنها واجب نيست مثل دعا، زيارت، تلاوت قرآن، يعني نيت شرط عبادت نيست اما براي قبولي عبادت و مورد رضايت خداوند واقع شدن نيت لازم است و لذا در روايات و احكام آمده است كه هر كار چه واجب و مستحب را براي رضاي خدا انجام دهيد تا به كمال و نتيجه مطلوب برسيد.
فلسفه نيت و قصد قربت در عبادات
نيت و اخلاص در نيت عامل تقرب واقعي و قبولي اعمال در درگاه خداوند تبارك و تعالي است از اين رو در آيات قرآن كلمه «في سبيل الله» فراوان به كار رفته است، درباره فلسفه و حكمت مي توان گفت: 1-سبب رشد و بالندگي اعمال است يعني اگر عمل با هدف و مقصود درست انجام شود عامل تكامل انسان مي گردد.
2- دوري از پوچي و بيهودگي 3-شرافت اعمال آدمي بستگي به آن دارد زيرا نيت و اخلاص روح اعمال است.
4-تمرين براي انجام دادن اعمال خالصانه ديگر
5- دوري از غفلت و فراموشي: امام معصوم(ع) فرموده است: براي بنده لازم است در همه اعمال و عبادات در هر حركتي و سكوني نيتي خالصانه داشته باشد زيرا اگر چنين نباشد آن بنده جزو غافلان به حساب مي آيد.4
6- تعيين جهت و مسير صحيح و نتيجه بخش.
7- در كارهاي غيرعبادي هم نقش نيت تا حدي است كه گاهي انسان را از مرگ حتمي نجات مي دهد مثلا اگر انسان با قصد قتل تيري به شخص بزند و او كشته شود ضارب با داشتن شرايط ديگر قصاص مي شود، ولي چنانچه به قصد شكار حيواني تير بيندازد و اتفاقاً به فردي بخورد و او را به قتل برساند ضارب قصاص نمي شود و فقط ديه مقتول را مي پردازد.5
8- در گناهان نيز اگر با علم و عمد و قصد معصيت گناهي مرتكب شود مجازات دارد ولي اگر بدون آگاهي يا قصد، معصيت انجام دهد عقاب ندارد مثلا اگر با علم به شراب بودن مايعي آن را بخورد عقاب دارد ولي اگر بدون علم اين كه اين مايع شراب است آن را بخورد به خيال آب، گناهي مرتكب نشده است.
نيت گناه از نظر احكام
در فرهنگ اسلامي به مسئله نيت اهميت بسزايي داده شده تا حدي كه در روايت از پيامبر(ص) آمده كه فرمودند: «نيه المؤمن خير من عمله»6 و ديگر اين كه براي نيت هاي خير و خوب ثواب در نظر گرفته شده است روايات بسياري در اين باره ذكر شده كه در بحث روايات به آن مي پردازيم اما سؤال اين است كه آيا نيت گناه از نظر احكام گناه است يا خير؟
دو نظر در اين باره وجود دارد: نظري كه قائل است تا نيت به مرحله عمل نرسد گناه نيست و براي آن كيفر نيست مثلا دزدي قصد دزدي مي كند اما اين قصد او به مرحله عمل نمي رسد يا به خاطر عوامل يا پشيماني از آن عمل اين جا گناه نيست.
نظر ديگر اين كه قائل است حتي در برخي از احكام نيت گناه، گناه محسوب مي شود ولو به مرحله عمل نرسد.
معتقدين به نظريه اول استدلال به رواياتي كه از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) رسيده مي نمايند مثلا اين كه امام صادق(ع) مي فرمايند: (همانا مؤمن قصد كار بد مي كند كه آن را بجا آورد پس تا انجام نداده چيزي بر او نوشته نشود).7 البته اين از رحمت و مغفرت خداست كه مؤاخذه نمي كند ولي فكر و نيت آلوده قلب و روح انسان را تاريك و ظلماني مي كند كه بايد حتي المقدور از آن پرهيز كرد.
براساس نظريه دوم در برخي از مسائل احكام قصد گناه، گناه محسوب مي شود مانند كسي كه روزه است و قصد مي كند روزه اش را بخورد ولي پشيمان مي شود در اين صورت روزه آن روز باطل است و نبايد چيزي بخورد و بعداً بايد يك روز قضاي اين روزه را بگيرد در اين جا نظر برخي فقهاي شيعه درباره قصد و نيت گناه ذكر مي گردد:
1- شيخ بهايي مي فرمايد: حرام بودن قصد معصيت نزد فقهاي شيعه، هم چنين نزد علماي اهل سنت امري قطعي است، بلكه اين مطلب از ضروريات دين است.8
2- انكار قلبي هر گناهي و عدم رضايت و ناخشنودي از وقوع هر معصيتي بر هر مكلفي واجب است صاحب كتاب جواهر محمدحسن نجفي مي گويد: رضايت قلبي به فعلي حرام و وقوع آن حرام است و بغض و ناخشنودي قلبي از وقوع آن واجب است.9
3- صاحب مستدرك مي گويد: دراين كه قصد و اراده فعل حرام، گناه و حرام است خلافي ميان علماي شيعه نيست. 01
نيت و فكر گناه از منظر قرآن و روايات
منظور از فكر و نيت گناه چيست؟
فكر گناه چند حالت مي تواند داشته باشد:
1- صرف تصور گناه و پيدايش خطورات ذهني، يا به حسب طبيعت لذت جو و منفعت طلب نفس، علاقه و رغبت به گناه در فرد وجود دارد اما معرفت به حق تعالي و تقواي دروني يا ترس از عذاب الهي، مانع از گرايش به گناه و عزم و اراده بر انجام آن است چنين حالتي نه تنها گناه نيست بلكه به دليل خودداري وكنترل نفس به خاطر خدا ثواب هم براي او نوشته مي شود.
2- اگر منظور اين است كه قصد گناه مي كند و تصميم بر انجام گناه مي گيرد اما دير يا زود پيش از انجام آن، توبه مي كند و از ارتكاب به گناه منصرف مي شود، دراين صورت اگرچه قصد گناه، گناه است ولي توبه از آن كفاره اش مي شود و اثر گناه را محو مي كند.
3- اگر منظور اين است كه قصد و عزم بر فعل معصيت دارد، اما به عللي (غيراز تقوا و ترس از عقوبت الهي) نتوانست آن گناه را انجام دهد و اگر شرايط و مقدمات لازم آن آماده شود به آن مبادرت مي ورزد، قطعا چنين قصدي گناه است و استمرار و تداوم آن قصد، گناه كبيره به حساب مي آيد، چنان كه آيات و روايات و فتواي فقهاي سني و شيعه بر حرمت عزم بر گناه دلالت دارد و توبه از آن را امري واجب و لازم مي دانند.
شواهد قرآني و روايي
آياتي كه بر حرمت قصد و عزم و اراده قلبي بر گناه دلالت دارند از جمله آيه:
(ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا) (اسرا 63)
در قيامت از گوش چشم و دل سؤال مي شود.
شهيد سيد عبدالحسين دستغيب مي گويد:اين آيه دلالت دارد براين كه بنده به خاطر عزم به گناه مؤاخذه خواهد شد. 11
آيه ديگر: «و ان تبدوا ما في انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله» (بقره 482)
اگر آنچه در دل داريد آشكار و يا مخفي كنيد همه را خدا در محاسبه شما خواهد آورد.
اين آيه صريحا مي فرمايد از مكنونات قلبي و دروني شما حساب كشيده مي شود.
البته روايات متعددي كه مي گويند: نيت گناه، گناه نيست در حكم استثناء از آيه كريمه است و احتمال دارد آيه درباره آن گونه افكاري است كه خود نوعي عمل قلبي و دروني به شمار مي آيد مثل سوء ظن و مستقيما ربطي به بيرون و خارج ندارد، در مقابل افكاري كه مستقيما مربوط به خارج است، مثل حسادت و بخل كه فكر دروني درباره آن ولو مذموم و زشت است تا زماني كه در خارج پياده نشده گناه محسوب نمي گردد.
آيه شامل تمامي عقايد و نيت هاي خوب و بد و خير و شر مي شود يعني هر عقيده و قصد و نيتي كه در دل جاي گرفت و مستقر گرديد، همه آنها مورد محاسبه قرار مي گيرد.
آيه «ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه في الذين آمنوا لهم عذاب اليم في الدنيا و الاخره» (نور 91)
كساني كه دوست دارند زشتي ها و كارهاي بد ميان مردم با ايمان رواج پيدا كند، عذاب دردناكي براي آنان در دنيا و آخرت است.
دراين آيه صرف گناه خواهي و محبت گناه كه يك امر قلبي است را خداوند وعده عذاب و مجازات داده است.
آيه ديگر خطاب به يهوديان مي فرمايد: «فلم قتلتموهم ان كنتم صادقين» (آل عمران 381) چرا پيامبران را كشتيد اگر از راست گويان هستيد! دراين آيه با اين كه قاتلان انبياي الهي گذشتگان بودند قرآن يهوديان زمان پيامبر را مخاطب قرار داده و مي گويد: چرا پيامبران را كشتيد علتش اين است كه آنان به كارهاي گذشتگان راضي بودند، اگر چه دست به قتل نزده باشند شريك در جرم آنها مي باشند لذا وقتي رضايت به وقوع جرم گناه است، قصد و اراده گناه و راضي نمودن نفس خويش به وقوع جرم نيز گناه است اگر چه تحقق نيابد.
مرحوم طبرسي مي گويد: عزم به گناه كيفر عزم به گناه داده مي شود، نه كيفر و عذاب انجام گناه مثلا اگر كسي قصد قتل كسي نمايد ولي موفق به انجام قصدش نشود، اگر توبه نكرده باشد كيفر قصد قتل مومن را خواهد ديد، نه عذاب قتل نفس را، ولي در عزم به طاعت خدا، از باب تفضل، جزاي طاعت خدا به او داده مي شود. 21
آيه ديگر ناظر به نوشتن نيت هاي قلبي توسط فرشتگان است:
«ان رسلنا يكتبون ما تمكرون» (يونس 2)
همانا فرشتگان ما مي نويسند آنچه را شما مكر و حيله مي كنيد.
مكر و حيله يك امر قلبي و دروني است.
آيه ديگر درباره ظن و گمان مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم» (حجرات 21)
اي كساني كه ايمان آورديد از بسياري از گمان ها اجتناب كنيد زيرا بعضي از گمان ها گناه است منظور از آيه گمان هاي بد است نه اصل ظن و گمان و نيز نه گمان هاي خوب زيرا ظن نوعي ادراك نفساني است و ناگهان وارد قلب و دل و ذهن مي شود و جلوگيري از ورود آن به قلب مشكل است بنابراين كسي كه دچار سوء ظن شود و به اين سوء ظن ترتيب اثر دهد، اينها بد و گناه و حرام است.
آيه ديگر مي فرمايد: «و ذروا ظاهر الاثم و باطنه» (انعام 021)
هرگناه و عمل زشت را در ظاهر و باطن ترك كنيد.
بعضي گفته اند منظور از گناهان باطني فكر و نيت گناه است و يا گناهان قلبي مانند سوء ظن، برخي هم مراد از گناهان باطني را گناهاني مي دانند كه زشتي آن را همه نمي توانند بفهمند.
و آيه ديگر: «ويل لكل همزه لمزه » (همزه)
واي بركسي كه با اشاره و پلك چشم كسي را مسخره مي كند.
نيت گناه در روايات
در برخي روايات نيت گناه، گناه است و براي نيت خوب و بد اثرات و نتايج فراواني ذكر شد و ديگر اين كه رابطه نيت و عمل را يك رابطه اتحادي مي داند و اين دو را از يكديگر جدا نمي داند دراين جا به ذكر چند روايت دراين باره مي پردازيم:
حضرت امام علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: (الراضي بفعل قوم كالداخل فيه معهم و علي كل داخل في باطل اثمان اثم العمل به و اثم الراضي به)
آن كسي كه از كار مردمي خشنود باشد چونان كسي است كه همراه آنان بوده و هركس كه به باطلي روي آورد دو گناه برعهده او باشد گناه كردار باطل و گناه خشنودي به كار باطل. 31
بنابراين كلام رضايت و خشنودي به كار خوب و بد مربوط به نيت است كه دو عقوبت براي انجام گناه است يكي عقوبت قصد و نيت و دوم عقوبت انجام آن است.
در روايت ديگر درباره فكر گناه مي فرمايد: «من كثير فكره في المعاصي دعته اليها»41
كسي كه درباره گناهان زياد فكر كند، گناهان او را به سوي خود مي كشانند.
و يا در روايت ديگر فرمود: «من استحسن قبيحا كان شريكا فيه»51
هركس كار زشتي را تحسين نمايد در آن شريك است.
هم چنين آمده كه: «الدال علي خير كفاعله» راهنمايي بر كار خير و خوب مانندكننده آن كار مي باشد.
در روايت ديگر مي فرمايد: (الفكر في الخير يدعوا الي العمل) 61فكركردن به خوبي ها انسان را به انجام دادن خوبي ها مي كشانند.
حضرت امام رضا(ع) مي فرمايد: (من احب عاصيا فهو عاص و من احب مطيعا فهو مطيع و من اعان ظالما و من خذل عادلا فهو ظالم انه ليس بين الله و بين احد قرابه و لاينال احد ولايه الله الا بالطاعه»71
هركس انسان معصيت كار را دوست بدارد خودش نيز گناه كار است و هركس انسان اطاعت كننده را دوست بدارد خودش نيز اطاعت كننده است هركه ظالمي را كمك كند ظالم است و هركس عادلي را خوار كند ظالم است بين خدا و هيچ كس دوستي نيست و هيچ كس به دوستي خدا نمي رسد مگر با اطاعت از او.
درباره اثرات نيت خوب و بد نيز روايات بسياري بيان شده كه چندنمونه از آن روايات را دراين جا ذكر مي كنيم:
حضرت علي(ع) مي فرمايد: «احسان النيه يوجب المثوبه»81 حسن نيت پاداش مي شود.
امام صادق(ع) نيز دراين رابطه مي فرمايد: «من صدق لسانه زكا عمله، و من حسنت نيته زيد في رزقه، و من حسن بره بأهل بيته مدله في عمره»91
هركس زبانش راستگو باشد عملش پاكيزه باشد، و هركس نيتش خوب باشد روزيش فراوان مي شود و هركس به خانواده اش نيكي كند بر عمرش افزوده مي شود.همچنين درباره نيت گناه مي فرمايد: «ان المومن لينوي لذنب فيحرم رزقه»02 همانا مؤمن نيت گناه مي كند پس از روزيش محروم مي شود.
در روايات از پيامبر(ص) نقل شده كه فرمود:
در امت گذشته هرگاه كار خيري را نيت مي كردند چيزي برايشان نوشته نمي شد و اگر اراده گناه مي كردند برايشان گناه نوشته مي شد اگر چه عمل را انجام نمي دادند ولي اين قانون را از ميان امت تو برداشتم پس هرگاه اراده گناه كنند ولي انجام ندهند برآنان چيزي نوشته نمي شود ولي اگر يك نفر از امت تو اراده كار نيك نمايد برايش نوشته مي شود. 12
امام صادق(ع) درمورد توصيه هاي حضرت عيسي(ع) به حواريون مي فرمايد: موسي(ع) پيامبر خدا به شما گفت زنا مكنيد و من دستور مي دهم حتي به آن نينديشيد چرا كه هركس فكر زنا در سر بپرورد چونان كسي است كه در سراي نقاشي شده اي آتشي برافروزد كه دود آن، نقش ها را تيره مي سازد گرچه اتاق نسوزد.22
امام علي(ع) درباره رضايت به فعل بد مي فرمايد: اي مردم بدانيد كه رضايت و خشنودي به وقوع كارهاي حرام و منكرات و ناراحتي از رواج كارهاي خوب و معرفت موجب نزول عذاب الهي مي گردد. سپس فرمود: ناقه حضرت صالح(ع) را فقط يك نفر پي كرده و كشته است اما عذاب الهي دامن گير همه آن قوم شد و همه را نابود و هلاك كرد چون همه آنان به كار آن مرد رضايت قلبي داشتند.32
پيامبر(ص) دراين خصوص فرمود: هرگاه دونفر مسلمان دعوا كنند و به روي يكديگر اسلحه بكشند و هريك قصد كشتن ديگري را داشته باشد و سرانجام يكي كشته شود كشنده و كشته-شده هردو اهل دوزخ هستند سؤال شد رفتن قاتل به جهنم سزاي عمل است ولي چرا مقتول؟ فرمود: چون او نيز قصد كشتن برادر مسلمان خود را داشته است اگر چه موفق به آن نشده باشد.42
پي نوشت ها

1- وسايل الشيعه، ج 1، ص 43
2- اصول كافي، ج 2، ص 596
3- بحارالانوار، ج 2، ترجمه ايمان و كفر، ص 082
4- ميزان الحكمه، ج 10، ص 152
5- تحريرالوسيله، ج 2، ص 805-455
6- بحارالانوار، ج 2، ترجمه ايمان و كفر، ص 6
7- اصول كافي، ج 2، باب ايمان و كفر
8- قلب سليم، ص 158
9- جواهر، ج 21، ص 573
01- قلب سليم، ص 948
11- قلب سليم، ص 848
21- فضل بن حسن، طبرسي، مجمع البيان، ج 2، ص 104
31- نهج البلاغه، حكمت 451
41- غرر الحكم، شماره 1658
51- بحارالانوار، ج 78، ص 29
61- غرر الحكم، ج 1، ص 643
71- مسندامام رضا(ع)، ج 1، ص 232
81- ميزان الحكمه، ج 4، ص 5143
19- وسايل الشيعه، ج 13، ص 1172
02- بحارالانوار، ج 2، ص 812، ترجمه ايمان و كفر
12- ارشاد القلوب، ترجمه رضايي، ج 2، ص 083
22- بحارالانوار، ج 14، ص 133
32- نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج 29
42- قلب سليم ،ص848


 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14