(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 28 خرداد 1390- شماره 19952

فاطمه «س» خود را معرفي مي كند
روايت جلال آل احمد از روشنفكر غرب مدار ايراني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




فاطمه «س» خود را معرفي مي كند

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
فاطمه سلام الله عليها خود را معرفي مي كند (37)
حضرت زهرا «س» مي فرمايند: ايهاالناس اعلموا اني فاطمه و ابي محمد صلي الله عليه و آله، اقول عودا و بدءا (عودا علي بدء)، و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رؤف رحيم، فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابي دون نسائكم، و اخا ابن عمي دون رجالكم، و لنعم المعزي اليه صلي الله عليه و آله وسلم، فبلغ الرساله ، صادعا بالنذاره ، مائلا عن مندرجه المشركين، ضاربا ثبجهم، آخذا باكظامهم، داعيا الي سبيل ربه بالحكمه و الموعظه الحسنه.1
حضرت بعد از حمد و سپاس الهي و يادي از نعمت هاي هدايت كه به وسيله پيامبر اكرم بر مردم ارزاني شده بود و اشاره اي به مهم ترين عناويني كه در آموزه هاي پيامبر وجود داشت، به بخش دوم مي پردازند كه خطاب به مردم است. در اين بخش ابتدا خودشان را معرفي مي كنند. اين مطلب از جهات مختلفي اهميت دارد. ما بايد صحنه اي را كه خطبه حضرت در آن ايراد شده است درست مجسم كنيم؛ پيامبري 32 سال در ميان مردمي زندگي كرده و سختي هاي فراواني را تحمل كرده است. در دوران اقامتشان در مكه كه زادگاه و وطن اصلي شان بود سال ها در دره اي محصور بودند كه نان و آب هم به زحمت به آن ها مي رسيد. بعد به مدينه مهاجرت نمودند و در آن جا ياراني پيدا كردند. كم كم تعداد مسلمانان زياد شد تا به حدي كه جامعه و دولتي تشكيل دادند. سال هاي طولاني به جنگ ها و نزاع ها با مخالفاني چون مشركين مكه، يهود، نصاري و... گذشت. بالاخره اين 32 سال با نهايت سختي بر پيغمبر اكرم گذشت به طوري كه نقل شده حضرت فرمودند: «ما اوذي نبي مثل ما اوذيت؛2 هيچ پيامبري مثل من اذيت و آزار نشد.» حال اين پيغمبر از دنيا رفته و چند روزي است كه بدن او دفن شده و از او يك دختر به يادگار مانده است. مردم در سايه زحمات اين رسول الهي از چه ذلتي به چه عزتي رسيده اند كه كم و بيش شنيده ايم. حضرت زهرا سلام الله عليها در همين خطبه بخشي را به توضيح همين مسأله اختصاص مي دهند تا مردم مقداري آماده شوند و بفهمند با چه كسي مواجه اند.
از آن جا كه ممكن بود بعدها عده اي بگويند كه: «ما نمي دانستيم چه كسي مشغول سخن گفتن بود و فقط شنيديم كه خانمي از پشت پرده صحبت مي كرد؛ لذا چندان اهميتي نداديم» حضرت، در اين مقام، اول خودشان را معرفي مي كنند و مي فرمايند: ايها الناس اعلموا اني فاطمه؛ اي مردم! بدانيد چه كسي با شما سخن مي گويد. يگانه يادگار پيغمبري كه براي شما زحمات فراواني كشيد. كسي كه بيشتر از هر كسي به هدف پدرش و به زحماتي كه او كشيد اهميت مي دهد و مي خواهد راه او را دنبال كند. او كسي است كه پيامبر در طول عمرش به صورت هاي مختلف او را به شما معرفي كرد؛ تا آن جا كه فرمود: «فاطمه پاره تن من است. اگر بر كسي غضب كند خدا بر او غضب خواهد كرد و اگر از كسي راضي باشد خدا از او راضي خواهد بود.»3 امروز اوست كه با شما سخن مي گويد. سپس مي فرمايد: من كسي هستم كه حرف نادرست نمي زنم (هر چه مي گويم عين واقعيت است) و كار بيهوده و گزاف انجام نمي دهم (كار من كاملا موافق حكمت و موافق دستور خدا و عقل است).
حضرت با اين معرفي كاري كرد كه اگر بر فرض كسي هم آن جا بود كه حضرت را نمي شناخت اعجابش برانگيخته شود و دست كم، انگيزه پيدا كند كه درباره ايشان تحقيق كند. اين بهترين راه براي اتمام حجت بر ديگران است.
فاطمه سلام الله عليها دختر مهربان ترين پيامبر
متأسفانه انگيزه فاطمه زهرا سلام الله عليها براي بيان اين فرمايشات، در ميان دوستانشان هم درست شناخته شده نيست. انگيزه حضرت زهرا سلام الله عليها براي بيان اين فرمايشات همان انگيزه پيغمبر اكرم در ابلاغ رسالتش بود؛ دل پيغمبر اكرم براي تك تك مردم مي سوخت و ناراحت بود كه چرا آنان گمراه مي شوند و به سعادت نمي رسند؟! چرا راه حق را تشخيص نمي دهند؟! چرا بي جهت به كج راهه اي مي روند كه آن ها را به عذاب ابدي مبتلا مي كند؟! چنان دل حضرت مي سوخت كه خداوند خطاب به ايشان فرمود: «فلعلك باخع نفسك علي آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا؛4 گويي مي خواهي بخاطر اعمال آن، خود را از غم و اندوه هلاك كني اگر به اين گفتار ايمان نياورند.» خداوند با اين سخن پيغمبرش را تسلي مي دهد. پيغمبر مظهر رحمت خداست؛ آن قدر دلسوزي مي كند كه خدا مي گويد: «ما دوست داريم دلسوزي كني؛ اما نه تا اين اندازه. مگر مي خواهي جان دهي كه چرا اينان ايمان نمي آورند؟!» پيامبر با چنين انگيزه اي مردم را به اسلام دعوت مي كرد. فاطمه زهرا سلام الله عليها در آغاز سخنشان اين ويژگي هاي پيغمبر را ذكر مي كنند تا به همه بگويند كه: «من دختر همان پيغمبرم؛ اگر من براي شما حرف مي زنم دلم براي شما مي سوزد، مي خواهم شما گمراه نشويد، مي خواهم حق را پيدا كنيد و به سعادت دنيا و آخرت برسيد.» به همين مناسبت اين آيه شريف را تلاوت مي فرمايند: لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم.5 يكي از آداب اسلامي اين است كه در هر سخنراني مقداري از قرآن تلاوت شود؛ اما چرا حضرت اين آيه را انتخاب كردند؟ حضرت زهرا سلام الله عليها براي اين كه به مردم يادآوري كنند كه چه كسي را از دست داده اند و به آنان بفهمانند كه من تنها يادگار او هستم كه بيش از هر كسي به راه او ايمان دارد و مي خواهد هدف او را دنبال كند، اين آيه را تلاوت كردند. اين نكته، نكته قابل توجه اي است. اين آيه مي خواهد ما را متوجه اين مطلب كند كه خدا چه نعمتي به ما ارزاني فرموده كه در سرنوشت ما بسيار مؤثر است. بسياري از كج روي ها و انحرافات در اثر فراموشي و ناسپاسي نعمت هاي الهي است. ما از همين نكات بايد درس بگيريم و فكر كنيم ببينيم امروز خدا چه نعمت هايي به ما داده و بعضي از مردم ناسپاس چگونه اين نعمت ها را نشناخته، نديده و ندانسته تلقي مي كنند و در مقام شكرش برنمي آيد. به هر حال آيه مي فرمايد: مردم! توجه داشته باشيد كه پيامبري به سوي شما آمد كه اين اوصاف را دارد: پيامبري است از خود شما و نه بيگانه اي كه با شما آشنايي ندارد و شما را درك نمي كند. هر رنجي به شما برسد براي او بسيار سخت است. ما بايد بدانيم در ميان اين امت اسلامي- چه در زمان پيغمبر اكرم، چه امروز و چه در آينده تا روز قيامت- به هر مسلماني هر سختي و رنجي برسد پيغمبر اكرم چنان متأثر مي شود كه هر پدري از مصيبت فرزندش متأثر مي شود بلكه صدها برابر. حتي پيامبر براي مشركان هم دلسوزي مي كرد؛ همان ها كه با او ناجوانمردانه دشمني مي كردند و هيچ يك از اصول اخلاقي و انساني را در حق او رعايت نمي كردند. چه دلي مي تواند اين همه رنج را تحمل كند و اين همه سختي را به جان بخرد؟ ما نمي توانيم درك كنيم كه پيغمبر چه رنجي مي كشيد. خدا مي فرمايد: «مگر مي خواهي خودت را بكشي؟!» او مي فهمد كه پيغمبر چه رنجي مي كشد. لذا مكرر در قرآن به پيغمبر تسلي و دلداري مي دهد. حضرت زهرا سلام الله عليها مي فرمايد: اين اولين صفتي است كه پدر من داشت.
ويژگي دوم پيامبر اين بود كه براي هدايت شما عجيب حرصي داشت (حريص عليكم). برخي افراد وقتي كاري به عهده ايشان گذاشته مي شود فقط در حدي كه وظيفه دارند آن را انجام مي دهند و ديگر رهايش مي كنند. اما پيامبر اين گونه نبود. وظيفه پيام آور اين است كه پيامش را گويا، رسا، روشن و هر چه بهتر به مستمع برساند. خدا به وسيله پيامبر پيامي را براي همه مردم فرستاده است؛ اما پيامبر تمام عمرش را صرف كرد تا اين پيام در مردم اثر كند. حريص بود به اين كه اين دستورات الهي اجرا شود و مردم بهشتي شوند و از جهنم نجات پيدا كنند.
صفت سوم پدر زهرا سلام الله عليهما مهرباني فراوان او به مؤمنان بود. بعد از اين كه كساني ايمان مي آوردند و دعوتش را اجابت مي كردند نسبت به آن ها محبت خاصي پيدا مي كرد و هر چه مي توانست به آن ها كمك مي كرد.
فاطمه سلام الله عليها پاسبان ولايت
فاطمه زهرا سلام الله عليها مي فرمايد: «فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابي دون نسائكم؛ اگر پدر من و خانواده اش را مي شناسيد، مي دانيد كه او پدر من است و من دخترش هستم و پدر هيچ يك از زنان شما نبود. تنها من هستم كه نسبت دختري با چنين پيغمبري دارم.» ضمنا در همين جا به مطلبي اشاره مي كنند كه مي خواهند در آخر به آن بپردازند. مي فرمايند: «و اخا ابن عمي دون رجالكم؛ اگر پدرم را مي شناسيد مي دانيد كه او برادر پسر عموي من است و هيچ يك از مردان شما چنين نسبتي با او ندارد. فقط علي است كه برادر آن پيغمبر است.» طبعا وقتي كسي پسرعموي كسي باشد، طرف ديگر هم پسر عموي او مي شود؛ ولي مي فرمايد: پيامبر برادر پسرعموي من است چون مردم مي دانستند كه پيغمبر وقتي بين مسلمان ها اخوت ايجاد كرد خودش با اميرالمؤمنين برادر شد و او معروف بود كه برادر پيغمبر است. مقصود حضرت از بيان همه اين نكته ها و اين بحث ها اين است كه حقانيت علي و امامت علي عليه السلام را براي مردم اثبات كنند. اين نكته براعت استهلال براي همين مقصود است. اين نكات را از اول مي گويند تا مردم بدانند چه كسي با آنان سخن مي گويد و درباره چه مطلبي صحبت خواهد كرد. از همين جا اشاره مي كند كه بحث ما مربوط به پسر عمويم علي عليه السلام است.
دلسوزترين هادي
و لنعم المعزي اليه صلي الله عليه و آله وسلم؛ فبلغ الرساله ، صادعا بالنذاره ، مائلا عن مدرجه المشركين، ضاربا ثبجهم، آخذا باكظامهم، داعيا الي سبيل ربه بالحكمه و الموعظه الحسنه ؛ من خودم را به او نسبت دادم و اين نسبت عجب نسبت عالي اي است! شما مي دانيد كه اين پيغمبر در انجام وظيفه اش هيچ كوتاهي نكرد. او بود كه با زحمات خود، شما را از پست ترين مراتب زندگي اجتماعي به اوج عزت و افتخار رساند. او پيامش را با بيم دادن توأم كرد. در امر هدايت توجه دادن به عواقب وخيم كار نادرست بيشتر از ذكر منافع ترك آن كار مؤثر است. مثلا براي جلوگيري از استعمال سيگار در جامعه مي توانند بگويند: «سيگار نكشيد تا بدنتان سالم تر بماند و نشاط بيشتري داشته باشيد.» اين يك نوع تبليغ است. نوع ديگر تبليغ اين است كه بگويند: «از ضررهاي استعمال سيگار ابتلا به سرطان، ناراحتي دستگاه تنفس و دستگاه گوارش است.» اين روش دوم خيلي بيشتر مؤثر است. از اين رو پيغمبران هميشه به انذار اهميت بسيار مي داده اند. اين روش را «نذاره» مي گويند. حضرت مي فرمايند: پيغمبر اكرم وقتي پيامش را آشكار مي كرد توأم با انذار و بيم دادن بود تا در مردم بيشتر اثر بگذارد و مبتلا نشوند به عواقب شومي كه مشركين به آن مبتلا شدند. او براي رساندن پيامش از انواع وسايل ممكن استفاده كرد. وقتي مي خواهند كسي را به كاري تحريك كنند گاهي از پشت سر او را هل مي دهند و گاهي از پيش رو لباسش را مي كشند. پيغمبر از همه روش هاي ممكن استفاده كرد و هيچ راهي را فروگذار نكرد. هر چه مي توانست تلاش كرد كه شما را هدايت كند و از بدبختي نجات دهد. روش او همان روشي بود كه قرآن به آن امر مي فرمايد. مردم را با حكمت (با مطالب يقيني قطعي) و با موعظه (پند و اندرز نيكو) دعوت مي كرد به راهي كه خدا براي او تعيين كرده بود.
اين فرمايشات مقدمه اي است براي اين كه مردم خدمات پيامبر را به ياد آورند و بدانند كه پيغمبر چه حقي بر گردن آن ها دارد و كسي كه اكنون با آن ها سخن مي گويد كسي است كه مي خواهد آن راه را ادامه دهد و مردم را به آن راه ببرد و دلش مي سوزد از اين كه مردم از مسيري كه پيامبر به آن ها نشان داده بود برگردند و آن هدايتي را كه خداي متعال به وسيله پيامبرش به آن ها عطا كرده بود فراموش كنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج 92، ص 422.
2. بحارالانوار، ج93 ص 55.
3. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2 ص 62.
4. كهف، 6.
.5 توبه، 821.
پاورقي

 



روايت جلال آل احمد از روشنفكر غرب مدار ايراني

حميد رضا اسماعيلي
احمد كسروي در مراسم ويژه اي كه براي سوزاندن كتاب هاي تاريخي ايران داشت علاوه بر ديوان حافظ و اشعار سعدي به سوزاندن متون مذهبي مانند «مفاتيح الجنان» نيز اقدام كرد. به عبارت ديگر، جنبش روشنفكري غرب مدار ايراني از همان ابتدا در اين پندار بوده كه تنها راه «ترقي» و «پيشرفت» و «توسعه» حذف نيروهاي مذهبي و به ويژه روحانيت از امور جامعه و سياست است. اما روشنفكر ايراني چون به قول آل احمد در اين آب و خاك ريشه ندارد وقتي كه «باد» مي كارد؛ «طوفان» درو مي كند و خود كمتر مي تواند ثمره اين راديكاليسم و تندروي را ببيند. در دوران پهلوي اين جريان به همكاري به حكومت استبدادي پهلوي پرداخت و روحانيت را عامل «ارتجاع» معرفي كرد و نياموخت كه راه توسعه و پيشرفت اين كشور در همراهي اين دو نيروي مؤثر اجتماعي است.
روشنفكر غرب مدار در هر دوره به اقتضاي زمان و گفتمان خويش، برخي موضوعات را تبديل به مسائلي اختلاف برانگيز كرد و گرچه از فرهنگ گفت وگو و تفاهم و مشاركت و تحمل يكديگر سخن گفت اما در همان زمان در پي حذف روحانيت نيز برآمد. اين رويكرد پس از انقلاب نيز ادامه يافت و حتي در مواردي شدت يافت. گرچه امام خميني با رهبري جامعه به سوي «جمهوري اسلامي» به نوعي تلاش كرد ميان اين دو نيروي مؤثر اجتماعي پيوند مستحكمي برقرار كند و نظامي سياسي را براي مشاركت دو نيروي فرهنگ ساز جامعه ايراني طراحي كند، اما كارشكني هاي اين جريان به گونه ديگري ادامه يافت. تشكيل نظام سياسي مبتني بر «جمهوريت» و «اسلاميت» گرچه از ابعاد متفاوتي برخوردار است، اما يكي از ابعاد مهم چنين نظامي اين بود كه مي توانست محلي براي اجماع و همدلي روشنفكران و روحانيت باشد. در اين ميان اصل ولايت فقيه ضامن اسلامي بودن است و حضور مردمي در انتخابات براي تعيين مديران و حاكمان كشور نيز ضامن «جمهوريت» آن است.
اما پس از انقلاب نيز جريان سكولار از همان آغاز در پي حذف روحانيت و جريان اسلامي از عرصه اجتماعي و سياسي برآمد. گرچه انقلاب با رهبري مرجعيت ديني به پيروزي رسيد، اما جريان مذكور توصيه هايي از جنس بختيار داشت و مي خواست امام را به «واتيكان» قم منتقل سازد. اين جريان به دليل روحيات انحصارطلبانه خود هيچ گاه نپذيرفت كه براي اداره كشور به سوي تعالي و توسعه مي تواند با همراهي نيروهاي مذهبي و به ويژه روحانيت گام استوارتري بردارد. لذا از همان ابتدا از در تقابل با نظام جمهوري اسلامي برآمد و بنيادي را كه مطابق آراي عمومي و موافقت 98 درصد رأي دهندگان برپا شده بود انكار كرد. اما همچنان مدعي بود كه در انتخابات هاي اين نظام شر كت مي كند تا بتواند از اين طريق و فرصت هايي كه پيش خواهد آمد، راهي براي نيل به قدرت بيابد. در اين رويكرد، انتخابات فراتر از برگزيدن يك مدير كشوري، پديده اي ايدئولوژيك تلقي مي شد كه با استمرار منازعات سياسي در پي مقابله با اساس «جمهوري اسلامي» بود.
با چنين رويكردي نيروهاي سكولار نه تنها كمك چنداني به رشد فرهنگ سياسي ايران نكرده اند و نتوانسته اند مقوم ارزش هايي نظير مشاركت سياسي، گفت وگو، تحمل مخالف، قانون پذيري و تكثرگرايي باشند، بلكه بر عكس به اقداماتي مبادرت كرده اند كه گاه نشانه هايي از انحصارطلبي، استبدادخواهي، قانون ستيزي و راديكاليسم در آن ظهور يافته است كه نمونه آخر آن هم انتخابات دهم رياست جمهوري بود. نيروهاي غرب مدار ايران سخن از قانون گرايي به ميان مي آورند اما خود را فراقانوني مي دانند؛ از تحمل مخالف سخن مي گويند اما منظورشان اين است كه فقط مخالفان آنها را تحمل كنند؛ شعار تكثرگرايي مي دهند اما تا جايي كه خود بر مسند قدرت نباشند؛ در پي مشاركت سياسي برمي آيند اما در جايي كه گمان كنند اين مشاركت عمومي پيروزي انتخاباتي آنان را دربر خواهد داشت.
انتخابات دهم رياست جمهوري و حوادثي كه جريان تجديدنظرطلب و راديكاليسم سبز در اين دوره به وجود آورد نشان داد كه اين جريان براي دستيابي به رشد فرهنگ سياسي راه درازي در پيش دارد و بايد در رويكردهاي خود تجديدنظري دوباره كند. اين حوادث نشان داد جريان هاي سياسي كشور بايد بدانند كه امكان حذف هيچ كدام از دو جريان اصلي كشور وجود ندارد و آنها بايد براي دستيابي به وفاق اجتماعي روش هاي ديگري را برگزينند. نظام جمهوري اسلامي در عين اقتداري كه براي حفظ دو پايه «جمهوريت» و «اسلاميت» از خود بروز مي دهد، و عملاً راههاي سرنگوني را در ذهن برخي اپوزيسيون و تجديدنظرطلبان با معمايي حل ناشدني مواجه مي سازد، همچنين زمينه هاي تفاهم و وفاق را ميان نيروهاي مختلف اجتماعي بر محور قانون اساسي فراهم مي سازد.
حوادث پس از انتخابات دهم رياست جمهوري ضمن تلخي هايي كه به همراه داشت مي تواند دگرگوني هاي عميقي را در مفاهيم سياسي ايجاد كند. در اين ميان مي توان اميد داشت «مردم سالاري ديني» تفاوت هاي ماهوي خود را با دموكراسي هاي سكولاريستي غربي نشان داده باشد، دموكراسي هايي كه تنها براي طبقه ممتاز صاحب ثروت و رسانه طراحي شده اند. به عبارت ديگر، رفتار راديكاليستي و آنارشيستي كه از سوي جبهه تجديدنظرطلب و طبقه آريستوكرات پشتيبان آن سر زد به وضوح بطلان ادعاي دموكراسي خواهي اين جبهه را نشان داد و معلوم ساخت كه منظور آنان از شعارهايي نظير «دموكراسي»، «جامعه مدني» و «توسعه سياسي» در طول سال هاي گذشته چه بوده است.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14