(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 28 خرداد 1390- شماره 19952

كاوشي در اهداف و ويژگي هاي قصه هاي قرآني
قصه، ابزاري براي هدايت و اتمام حجت
كيست زينب؟ (شعر)
بشكسته دل... (شعر)
و چشم حماسه ها... (شعر)
مطالعه درباره معماري اسلامي
هفتمين نشست هم انديشي بانوان راوي دفاع مقدس برگزار مي شود



كاوشي در اهداف و ويژگي هاي قصه هاي قرآني
قصه، ابزاري براي هدايت و اتمام حجت

خليل آقاخاني
قصه هاي قرآني، بخش زيادي از آيات قرآني را تشكيل مي دهد. اين بدان معناست كه قصه در حوزه هاي گوناگون آموزشي، تربيتي و هدايتي نقش بسيار تاثيرگذاري دارد.
البته قصه غير از داستان است؛ چرا كه ويژگي بسيار مهمي كه قصه را از داستان جدا مي كند، عنصر حقيقت و واقعيت است. در قصه به ويژه قصه هاي قرآني، عنصر واقعيت در كنار حقيقت موج مي زند. به اين معنا كه قصه هاي قرآني ناظر به واقعيت هايي است كه رخ داده و خداوند از طريق گزارش اين واقعيت ها، حقايقي را براي انسان روشن مي سازد. اين در حالي است كه داستان مي تواند ناظر به واقعيت باشد و مي تواند خيالي بيش نباشد، هر چند كه داستان نويس يا داستان گو از طريق داستان، حقايقي را تبيين مي كند، ولي عنصر سرگرمي در آن موج مي زند و عناصر حقيقت و واقعيت، تنها براي پيوند و ايجاد هم ذات پنداري مورد بهره برداري قرار مي گيرد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با مراجعه به آيات قرآني، نقش قصه را در فرهنگ قرآني و روش ها و شيوه هاي آموزشي، تربيتي و هدايتي آن، تحليل و تبيين نمايد.
¤¤¤
قصه هاي حق و باطل
قصه مشتق از واژه عربي قص است. اين واژه به معناي دنباله روي از اثري است. قصص جمع واژه قصه به معناي اخباري است كه پي در پي ذكر و بيان مي شود. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 671) در فرهنگ لاروس باتوجه به كاربردهاي اين واژه در زبان عربي، قصه را به معناي سخن، خبر، شان، حال و داستان دانسته است. (فرهنگ لاروس، ج 2، ص 1643)
در فرهنگ قرآني، واژگاني چون قصه، حديث، نبا و مشتقات آن براي بيان اين معنا به كار رفته است. از نظر قرآن، قصه مي تواند به دو دسته قصه هاي باطل و قصه هاي حق تقسيم شود. از اين رو قصه هاي قرآني را با قيد حق، از ديگر قصه ها متمايز و جدا مي سازد. (آل عمران، آيه 62)
قصه هاي باطل، قصه هايي هستند كه عنصر حقيقت در آنها وجود ندارد. به عنوان نمونه قصه هايي كه اهل كتاب از جمله مسيحيان درباره حضرت عيسي(ع) بيان مي كنند و در آن بر اموري چون تثليث يا فرزند خدا بودن حضرت(ع) تاكيد مي شود، قصه هاي منافي با حقيقت توحيد است. (همان و نيز تفسير شبر، ص 108)
خداوند از قصه هاي باطل به عنوان «لهو الحديث» تعبير مي كند كه به معناي سخنان بيهوده است. كافران براي مبارزه با قرآن و مقابله با قصه هاي حق آن، به داستان گويي خرافي و باطل روي آوردند كه در آيه 6 سوره لقمان به آن پرداخته شده است. (كشاف، زمخشري، ج 3، ص 490 و نيز مجمع البيان، ج 8، ص 491) اين قصه ها توخالي و سرگرم كننده هستند و از عنصر واقعيت كم بهره و از عنصر حقيقت كاملا به دور هستند. (لقمان، آيه 6)
اين در حالي است كه قصه هاي قرآني با گزارشي از واقعيتها، ناظر به حقايق هستي است. به اين معنا كه گزارش از واقعيتها براي انتقال معارف و حقايق انجام مي گيرد و عنصر سرگرمي در آن لحاظ نمي شود. خداوند در آيات بسيار از جمله 246 تا 252 سوره بقره و 27 سوره مائده و 120 سوره هود و 111 سوره يوسف و 13 سوره كهف و 99 سوره طه به اين نكته توجه داده است. خداوند در آيه 62 سوره آل عمران، حقيقي بودن قصه هاي قرآني را جلوه اي از عزت و حكمت خداوند مي داند تا اين گونه روشن سازد كه اهداف و فلسفه معقولي در پس اين قصه گويي است كه مي بايست خواننده و شنونده به آن توجه داشته باشد.
فلسفه و اهداف قصه هاي قرآني
فلسفه و اهداف حكيمانه و خردمندانه اي كه در پس قصه هاي قرآني و حق آن قرار دارد، آن را از قصه هاي خرافي، باطل و داستان گويي جدا مي سازد. (نمل، آيات 6 و 7) خداوند براي قصه هاي قرآني اهداف چندي را بيان كرده است كه در اين جا به برخي از آنها اشاره مي شود.
1-تبيين حقايق: از مهمترين اهداف قصه هاي قرآني، تبيين حقايق هستي است. گزارش از واقعيت براي تبيين حقايق از جمله فلسفه هاي قصه هاي قرآني است كه در آياتي از جمله 249 تا 251 سوره بقره به آن اشاره شده است. خداوند از طريق قصه هاي قرآني حقايقي را درباره نبوت، حقانيت پيامبر، حقانيت معاد و رستاخيز بيان مي كند. به عنوان نمونه در آيات پيش گفته، قصه طالوت و هلاكت جالوت مطرح مي شود تا نشانه اي از حقانيت پيامبري حضرت محمد(ص) باشد و رسالت آن حضرت(ص) اين گونه تبيين و روشن شود. چنان كه پرداختن به سرگذشت اصحاب كهف، براي تبيين حقانيت رستاخيز و معاد مطرح مي شود تا هرگونه ترديد و زمينه هاي آن از ميان برود و مردم با حقانيت آن آشنا شوند.
2-تفكر: قصه هاي واقعي قرآن، اين فرصت را به بشر مي دهد تا در شناخت حقيقت از آن بهره گيرند و با تفكر در آنها، مسير حق را از باطل جدا سازند و راه درست زندگي را بياموزند. خداوند با بيان قصه بلعم باعورا مردم را به حقيقتي بزرگ رهنمون مي سازد. آن حقيقت اين است كه رسيدن به مقامات عرفاني نمي تواند موجب عصمت شود؛ چرا كه انسان مي تواند از مقامات عرفاني و حقيقت آن جدا شود و تنها از آن براي كسب ماديات و زندگي پست دنيوي استفاده كند. اين قصه هاي واقعي موجبات تفكر و انديشه مي شود و آدمي را با حقايق پيچيده هستي آشنا مي سازد. (اعراف، آيات 175 و 176 و كشاف، زمخشري، ج 2، ص 178) به هر حال، قصه هاي قرآني موجب پيدايش زمينه هاي تعقل و انديشه مي شود. (بقره، آيات 67 و 73؛ ص، آيات 41 و 43)
3-اتمام حجت: از احكام مستقل عقل و مستقلات عقلي، قبح مجازات بي اتمام حجت است. به اين معنا كه عقل هرگونه كيفر بدون هشدار و اتمام حجت را نمي پذيرد و آن را زشت مي شمارد و از مصاديق ظلم و خروج از دايره عدل مي داند. از اين رو خداوند پيامبران را با كتاب و حجت به سوي بشر فرستاده و او را نسبت به دوزخ انذار داده و از نباء عظيم قيامت آگاه ساخته است. قصه هاي قرآني نيز در همين دايره اتمام حجت قرار مي گيرد؛ زيرا قصه هاي قرآني دربردارنده واقعيت ها و حقايقي است كه انسان را نسبت به آن آگاه و هوشيار مي كند. خداوند در آياتي از جمله 37 و 38 سوره فرقان و 12 و 14 سوره ق، بيان قصه هاي اصحاب رس و نابودي آنان را به عنوان اتمام حجتي براي اهل مكه مطرح مي كند. اين بدان معناست كه قصه هاي قرآني به هدف اتمام حجت از سوي خداوند بيان شده است.
4- تذكر و يادآوري: از ديگر اهداف قصه هاي قرآني، بيدارباش و يادآوري است كه در آياتي از جمله 120 سوره هود و 99 سوره طه به اين كاركرد قصه هاي قرآني اشاره شده است.
5- استقامت: توجه انسان به قصه هاي پيامبران و سرنوشت اقوام مومن و كافر، انسان را نسبت به موقعيت و وضعيت خود آگاه و هوشيار مي كند و زمينه روحي و رواني براي استقامت و پايداري را در انسان تقويت مي كند. (هود، آيات 49 و 100 و 112)
6- آرامش: از ديگر اهداف قصه هاي قرآني ايجاد قوت قلب در مخاطبان است. خداوند به صراحت در آياتي از جمله 120 سوره هود ذكر قصه هاي پيامبران براي حضرت محمد(ص) را موجب آرامش و قوت قلب آن حضرت (ص) مي داند و در آيات ديگر از جمله 49 سوره هود و 34 سوره انعام و 101 سوره اعراف بر اين كاركرد قصه هاي قرآني تاكيد مي كند.
7- عبرت آموزي: از ديگر كاركردها و اهداف قصه هاي قرآني، عبرت آموزي است. (حجر آيات 51و 57 و 77) بيان قصه هاي پيامبران و امت هاي ايشان، اين فرصت را به مخاطب مي دهد تا موقعيت خويش را نسبت به پيامبران و امت هايشان بسنجد و رفتار خويش را اصلاح و تصحيح كند. البته اين توانايي، بيشتر در كساني است كه عقل خويش را به كار گيرند و خردورزي نمايند. (يوسف، آيات 110 و 111) خداوند در پايان همه قصه هاي قرآني، به نكته عبرت آموزي از آنها توجه داده است و از مردم خواسته تا با تفكر و انديشه در اين آيات و قصه ها، از آنها پند گيرند و زندگي خويش را اصلاح كنند. البته اين بدان معنا خواهد بود كه تاريخ به يك معنا تكرار مي شود و امكان تحقق دوباره همان حوادث در زندگي شخصي و جمعي بشر وجود دارد. اين همان سنت ديرپايي تكرار تاريخ است كه بايد نسبت به آن هوشيار بود. (سباء، آيات 15 تا 19 و شعراء، آيات 10 و 11 و 67 و 176 تا 190 و آيات ديگر)
8- علم و دانش: از ديگر كاركردهاي قصه هاي قرآني مي توان به علم تاريخ و آگاهي از احوال پيشينيان و زدايش ابهام و ترديد از مقاطع پنهان تاريخ اشاره كرد. بسياري از مقاطع تاريخ بشري به دست ما نرسيده است و اين قرآن است كه با بيان قصه هايي چون نوح و ابراهيم(ع) و اقوام ايشان، ما را نسبت به اين مقاطع تاريخ بشري آگاه ساخته است. بسياري از قصه هاي تاريخي بشر به اسبابي در اختيار بشر نيست و تنها نقل قرآن است كه اينها را به ما انتقال داده است. جالب است كه برخي ها به تك روايت هرودت بسنده كرده يا با استنباط از نقش و نگاري، تاريخ مي نگارند و بدان استناد مي جويند ولي به تاريخ هاي قرآني به عنوان يك مستند تكيه و اعتماد نمي كنند. (آل عمران، آيه 44 و توبه، آيه 94 و هود، آيه 49 و يوسف، آيات 3 و 102 و قصص، آيات 2 و 3)
9- عبوديت: از ديگر فلسفه ها و اهداف قصه هاي قرآني، تبيين چگونگي عبوديت و بندگي خداوند است. بسياري از اين قصه ها در راستاي تبيين اين مهم بيان شده است. خداوند به صراحت در آيات 57 تا 64 سوره زخرف به اين فلسفه قصه هاي قرآني اشاره مي كند.
10- تفهيم حقايق: قرآن افزون بر تبيين حقايق هستي، با قصه هاي قرآني مي كوشد تا حقايق قرآني را در شكل تمثيل و وقايع تاريخي به همه مخاطبان انتقال دهد. از آنجايي كه براي توده هاي مردم، قصه از گيرايي خاصي برخوردار است، قصه هاي قرآني اين امكان را مي بخشد تا مخاطبان با تفاوت هاي ادراكي بتوانند حقايق قرآني را درك كنند. اين يكي ديگر از اهداف قصه هاي قرآني است كه خداوند در آيات 23 و 24 سوره ذاريات به آن اشاره كرده است.
11- دلداري و تسلي بخشي: از ديگر اهداف قصه هاي قرآني تسلابخشي و دلداري به مخاطبان است تا بدانند كه امت هاي پيشين نيز براي رسيدن به اهداف عالي همواره بامشكلاتي مواجه بوده اند و اين گونه نيست كه حقيقت به سادگي آشكار شود و مورد استقبال و پشتيباني قرار گيرد. بيان قصه برادران يوسف (يوسف، آيات 102 و 103) قصه نوح (هود، آيات 48 و 49) و سرگذشت اصحاب كهف (كهف، آيات6و 9) به هدف تسلا و دلداري به پيامبر(ص) و مؤمنان و مخاطبان قرآن است.
براي قصه هاي قرآني اهداف و فلسفه هاي ديگري نيز بيان شده است كه همين اهداف پيش گفته به يك معنا دربردارنده آن اهداف نيز مي باشد. به اين معنا كه اهداف ديگر، يا مصداقي از كليات بيان شده است يا اين كه به نوعي با اهداف ياد شده همپوشاني دارد.
ويژگي هاي قصه هاي قرآني
چنان كه بيان شد، قصه هاي قرآني، قصه هايي با عناصر بيان واقعيت و تبيين حقيقت است بنابراين، قصه هاي قرآني گزارشي از وقايع تاريخي است كه به هدف تبيين و تحليل حقيقت و تفهيم آن بيان شده است.
خداوند تنها منبع قصه هاي قرآني را وحي الهي بر مي شمارد تا اين گونه آن را از ديگر قصه ها جدا سازد؛ زيرا اين قصه ها از منبع وحي الهي به بشر رسيده و خداوند است كه اين قصه ها را بيان كرده است. (بقره، آيات 246 و 252 و اعراف، آيه101 و هود، آيات49 و 100 و 120 و آيات ديگر قرآن)
در حقيقت خداوند است كه به تبيين قصه هاي پيشينيان و موافقت ها و مخالفت هاي آنان با پيامبران شان پرداخته است (توبه، آيه70 و ابراهيم، آيه9 و نساء، آيه164) و پيامبر(ص) مأمور شده تا اين قصه ها را براي مردم تبيين نمايد. (شعراء، آيه69 و حجر، آيه51)
از ويژگي هاي قصه هاي قرآني آن است كه مراعات ادب و اخلاق در آن شده است و با توجه به جنبه آموزشي، هدايتي و تربيتي قصه هاي قرآني، به گونه اي بيان شده كه درس آموزي داشته و به دور از هر گونه بدآموزي باشد. از اين رو در قصه هاي قرآني در نقل داستان هاي مربوط به امور جنسي نيز ادب لازم و بايسته مورد ملاحظه قرارگرفته است. (حجر، آيات 51 و 68 و 71 و 75 و نيز سوره يوسف)
قصه هاي قرآني، گاه به شكل كلي بيان شده است و تبيين جزئيات آن تنها در اختيار حضرت پيامبر(ص) به عنوان مفسر و مبين آيات قرآني است. بنابراين، در تبيين جزئيات بايد به سراغ پيامبر(ص) رفت. (بقره، آيات124 تا 127 و كهف، آيه83 و آيات ديگر)
از ديگر ويژگي هاي قصه هاي قرآني آن است كه اين قصه ها به صورت گويا و رسا گفته شده و از هر گونه پيچيدگي به دور است. (قمر، آيات 23 تا 32) خداوند در آيات بسيار، به اين ويژگي قصه هاي قرآني در رسايي و روشنگري آن توجه داده كه از آن جمله مي توان به آيات 18 تا 22 سوره قمر اشاره كرد. قالب آسان و رسا و گوياي قصه هاي قرآني اين امكان را به مخاطبان در هر سطح از فهم و ادراك مي بخشد تا بتوانند از قصه هاي قرآني درس و عبرت گيرند. (قمر، آيات9 تا 17 و
33 تا 40)
البته برخي از قصه هاي قرآني به درخواست مردم بيان شده كه از آن جمله مي توان به قصه ذوالقرنين اشاره كرد كه پيامبر(ص) به مردم وعده مي دهد تا آن قصه را برايشان بازگو كند. (كهف، آيه83)
از ديگر ويژگي هاي قصه هاي قرآني آن است كه تنها به بخشهاي مهم تاريخ كه براي همه بشريت مفيد و سازنده است، توجه كرده و از پرداختن به تمام جزئيات خودداري كرده است مگر آن كه جزئيات، تأثير شگرف و مهمي در اصل قصه داشته باشد. از اين رو خداوند تنها به بخشهائي از زندگي اقوام و پيامبران اشاره مي كند كه براي امت هاي ديگر و مخاطبان، مفيد وسازنده باشد. (اعراف، آيه101 و هود، آيه120 و طه، آيات9 و 99) زيرا در اين آيات خداوند از واژه نبا استفاده مي كند كه به خبر مهم و داراي فايده بزرگ گفته مي شود (مفردات الفاظ قرآن كريم، ص788) در حقيقت خداوند با آوردن اين واژه به مخاطبان خود اين مهم را القا مي كند كه در بيان گزارش ها و قصه ها مي بايست بخش هايي را نقل كرد كه مهم و داراي فايده باشد و از گزارش همه بخش ها خودداري شود. اين روش قرآن، به خوبي مي تواند براي نويسندگان قصه و گزارشگران وقايع و حوادث تاريخي آموزنده باشد؛ زيرا لازم نيست تا هر چيزي را نقل كرد.
از ديگر ويژگي قصه هاي قرآني، تسلط و آگاهي كامل خداوند به تمام آشكار و نهان موضوع است. اين مسئله موجب مي شود تا تنها مسايل مهم و مفيد فايده را نقل كند و در تبيين و تحليل موضوع به درستي به موضوع بپردازد. اين در حالي است كه قصه گويان و داستان سرايان به سبب عدم احاطه به واقعيت ها و حقايق، در داستان گويي خويش به خرافه و بيهوده گويي متوسل مي شوند؛ خداوند در آياتي از جمله 6سوره لقمان علت رويكرد آدمي به داستان هاي خرافي و بي اساس را جهل آنان نسبت به حقايق مي داند و خود را از اين مسئله منزه مي شمارد.
افسانه سرايان و به تعبير قرآن اسطوره سازان، به لهو الحديث و قصه هاي توخالي و سرگرم كننده و لهو رو مي آورند، زيرا از حقايق و واقعيت ها به طور كامل آگاه نيستند. از اين رو، به خرافه و دلايل باطل و بيهوده رو مي آورند تا چيزي را سرهم كنند و به مخاطبان خويش ارايه دهند.
البته خداوند براي قصه هاي قرآني خصوصيات و ويژگي هاي ديگر نيز برشمرده است كه پرداختن به همه آنها بيرون از مجال يك مقاله است.

 



كيست زينب؟ (شعر)

ساعد اصفهاني
كيست زينب؟ جان محزون حسين
خواهر هم عهد و هم خون حسين
خلقتي از اصل عشق و اصل نور
طينتي ممزوج از عقل و شعور
باغ دين آباد زآب چشم او
كاخ كفر آوار سيل خشم او
نور ريزد از جبين نام او
مهر تابد از طنين نام او
عاجزند الفاظ از توصيف او
باز ماند معني از تعريف او

 



بشكسته دل... (شعر)

محمدعلي مرداني
بشكسته دل شكسته مي خواند نماز
در سلسله دست بسته مي خواند نماز
تا قامت دين خم نشود روح نماز
با قامت خم نشسته مي خواند نماز

 



و چشم حماسه ها... (شعر)

سيدحسن حسيني
پلك صبوري مي گشايي
و چشم حماسه ها
روشن مي شود
كدام سرانگشت پنهاني
زخمه به تار صوتي تو مي زند؟
كه آهنگ خشم صبورت
عيش مغروران را
منغص مي كند
مي دانيم تو نايب آن حنجره مشبكي
كه به تاراج زوبين رفت
و دولت مهمانسراي داغ هاي رشيد است
اي زن!
قرآن بخوان
تا مردانگي بماند
قرآن بخوان
به نيابت كل آن سي جزء
كه با سرانگشت نيزه
ورق خورد
و تجويد تازه را
به تاريخ بياموز
و ما را
به روايت پانزدهم
معرفي كن قرآن بخوان
تا طبل هلهله
از هاي و هو بيفتد
خيز ران
عاجزتر آن است
كه عصاي دست
شكست هاي بزك شده باشد
شاعران بيچاره
شاعران در مانده
شاعران مضطر
با ام تو چه كردند؟
تاريخ زن آبرو گيرد
وقتي پلك صبوري مي گشايي
و نام حماسه ايت
بر پيشاني دو جبهه نوراني مي درخشد:
زينب!

 



مطالعه درباره معماري اسلامي

مهدي فرخي
مطالعه درباره معماري ايران، نشان دهنده چگونگي گسترش آن در طي 15 قرن گذشته است. در هر دوره بناهايي با ويژگي هاي گوناگون در روستاها، شهرها، جاده هاي كارواني، مناطق كويري، گذرگاه هاي كوهستاني و شهرهاي ساحلي ايجاد گرديده كه كاربردهاي متفاوت داشته اند.
اهميت معماري اسلامي وقتي آشكار مي شود، كه بدانيم در ساخته هاي اين دوره به كاربرد مادي و معنوي بناها- كه از مهمترين ويژگي هاي آن است- توجه شده است. براي دريافت اهميت اين ويژگي ها در گسترش معماري شايسته است طبقه بندي بناهاي دوره اسلامي و كاربرد آنها را مشخص كنيم.
به طور كلي بناهاي دوره اسلامي را مي توان به دو گروه عمده تقسيم كرد:
الف) بناهاي مذهبي. شا مل مساجد، آرامگاه ها، مدارس، حسينيه ها، تكايا، و مصلي ها؛ ب)بناهاي غيرمذهبي. شامل پل ها، كاخ ها، كاروانسراها، حمام ها، بازارها، قلعه ها و آب انبارها.
در دو گروه فوق از بناهاي دوره اسلامي، مكاني براي عبادت، تجارت و سكونت وجود داشته است.
مساجد
مساجد مهم ترين بناهاي مذهبي هر شهر و روستا هستند كه همواره نقش مهمي در زندگي مسلمانان داشته اند. اقامه نماز جمعه، مراسم مذهبي، ايراد خطبه ها و تدريس در مساجد انجام مي گرفت.
كتيبه هاي باقيمانده بر ديوار بعضي از مساجد (مسجد جامع قزوين و مسجد جامع كاشان) حاوي وقف مكان هايي براي توسعه و تعميرات مساجد از طرف واقف يا حكمران است.
اغلب مساجد در مركز شهرها، نزديك بازارها و محدوده دارالحكومه ساخته مي شدند و اگر شهري به بيش از يك مسجد نياز داشت، مساجد ديگري از طرف حكومت يا افراد خير احداث مي شد. اهميت مساجد در شهرها به حدي بود كه اگر شهري مسجد جامع يا آدينه نداشت، اهميت شهري هم نداشت. در صدر اسلام مساجد نقشه هاي ساده اي داشتند، ولي در طول زمان با طرح هاي گوناگون و تزيينات مختلف، نقشه ها پيچيده شدند.
در نقشه مساجد، از قرن چهارم هجري دگرگوني هايي به وجود آمد و براساس آن، مساجد متفاوت در شهرها احداث شد. مهمترين نقشه هايي كه در مساجد به كار گرفته شده، شامل يك ايواني، دو ايواني، چهار ايواني، و تركيب چهار طاقو ايوان بوده كه معماران دوره اسلامي آنها را از شيوه هاي معماري عهد اشكاني و ساساني اقتباس كرده اند. مثلا نقشه چهار ايواني در ساخت بسياري از بناها- الهام گرفته از نقشه كاخ آشور، متعلق به زمان اشكانيان است.
معماران دوره اسلامي مسجد را به شيوه هاي گوناگون مي آراستند. در هر دوره يكي از عناصر تزئيني در آراستن مساجد متداول بوده است؛ براي مثال در عهد سلجوقيان آجركاري، در عهد ايلخانيان گچبري و در عهد تيموريان و صفويان كاشي كاري رواج بيشتري داشته است و در مواردي نيز تزيينات آجركاري، گچبري و كاشي كاري با هم به كار گرفته مي شد.
مدارس
در صدر اسلام تدريس علوم مذهبي در مساجد انجام مي شد. به تدريج با توسعه علوم اسلامي، فضاي آموزشي از مساجد جدا گشت. در قرن پنجم هجري (همزمان با حكومت سلجوقيان) به تشويق خواجه نظام الملك، مدارس متعددي در شهرهاي معروف اسلامي مانند بغداد، ري، نيشابور و جرجان ساخته شد. بعدها نقشه چهار ايواني، كه مورد توجه معماران قرار گرفت، براي فضاهاي آموزشي طرحي متعارف شد. در اطراف ايوان ها، حجره هايي به صورت يك يا دو طبقه براي استفاده و اقامت شبانه روزي دانشجويان و طلاب علوم ديني ساخته شد. غير از ساعات تدريس، از مدارس به عنوان مسجد نيز استفاده مي كردند. مدارس نيز همانند مساجد با آجركاري، گچبري و كاشي كاري تزيين مي شد (مانند مدارس غياثيه، چهار باغ و مطهري) اما با گذشت زمان خاستگاه انسان با ذائقه بصري اش درحال تفاوت است. معماري مدرن بررسي كننده اين تفاوت ها و دادن شكلي نو به بنا با محاسبه خصوصيت هاي اوليه آن است. يعني معماري مسجد همواره بايد به اصلي هم چون وضوخانه توجه داشته باشد. زيرا كه نظافت يك اصل در عبادت براي مسلمانان است يا همين طور محراب كه در آن پيش نماز مي ايستد. هنر معماري نوين به اين مهم توجه دارد تا شكل نوين را براساس زيرساخت هاي هر اثر با ويژگي هاي بنيادين آن بنا كند. ميراث معماري اسلامي ثروتي تمدني به شمار مي رود كه با توجه به شرايط عصر و تحولات تمدني ويژگي هاي خاص خود را براساس نگاه و ديد معنوي و ديني خود حفظ كرده است. از آنجايي كه هنر معماري نشانگر هويت فرهنگي و تمدني به همراه ويژگي هاي ابداعي و زيبايي به شمار مي رود، بايد اصالت معماري اسلامي را در دين اسلام جست.
معماري اسلامي تا حدي مورد توجه بود كه با ظهور اسلام و علاقه مسلمانان به ساخت مسجد و استقبال آنها، معماران تلاش كردند تا از اين هنر نه تنها در بناي مساجد بلكه در كاخ ها، ساختمان هاي شهري، و ديگر بناها از آن بهره برند. بنابراين معماري اسلامي طي زمان كمي توسعه و رشد چشمگيري يافت و اينك با گذشت قرن ها و ايجاد معماري مدرن غرب بازهم معماري اصيل اسلامي جايگاه زيبايي و ابداعي خود را حفظ كرده و نشانه هاي تمدن و فرهنگ اسلامي در آن به صورت قابل ملاحظه اي نمايان است.
اگرچه نوآوري در معماري غربي بسيار زياد است و شهرها از طرح هاي مدرن استقبال زيادي كردند اما معماري مدرن از زبان معماري اصيل جدا شده و بي هويت و بدون زبان تاريخي پيش رفت كه اين امر منجر شد تا انسان به معماري خاصي رجوع كند كه نه تنها هويت داشته باشد بلكه با محيط تاريخي و اجتماعي بشر منسجم باشد و با داشتن زباني شيوا ،گذرگاهي براي هويت بشري را ايجاد كند.
اين امر زمينه اي فراهم كرد تا اصالت معماري اسلامي و آنچه كه پس از نوآوري ايجاد شده بود، حركتي جدي را آغاز كند و زمينه اي براي ديدار استادان، دانشجويان و محققان معماري اسلامي را فراهم كرد تا به فرهنگ و تمدن اسلام بيشتر توجه شود.
بنابراين در اين راستا آنچه كه مهم به نظر مي رسد، اطلاع رساني تاريخي درباره هنر معماري اسلامي است كه متأسفانه غربي ها بيشتر به تاريخ معماري مدرن پرداخته اند تا مسلمانان به تاريخ معماري اسلامي. از سوي ديگر ترجمه و تأليف كتاب هايي در ارتباط با معماري اسلامي به زبان هاي مختلف نه تنها زمينه اي براي شكوفايي معماري اسلامي را فراهم مي كند بلكه بستري براي معرفي معماري اسلامي در جهان ايجاد مي نمايد.
هرچند گروهي از مسلمانان به تاريخ معماري اسلامي و يا اساس زيبايي و فلسفه معماري و هنر اسلامي پرداخته اند، اما بايد اين گرايش بيش از پيش شود.
اما عملكردي كه برخي از كشورها و شهرهاي تاريخي دارند اهتمام آنها را به هنر معماري اسلامي نشان مي دهد. تدريس درس معماري اسلامي در شهرهاي تاريخي چون اصفهان و قاهره نمونه اي از آنها است كه با اين اقدام اهميت معماري اسلامي با فعال سازي عمليات ترميم و بازسازي اين اماكن نمود بيشتري يافته است. معماري اسلامي، عمق و غناي تمدن اسلام را با بهره گيري از روح معنويت نشان مي دهد. اين امر به گونه اي است كه اعتقاد به توحيد و ايمان به تعاليم اسلام به عنوان انديشه زيبايي شناسي دين اسلام در معماري اسلامي تجلي مي يابد.
بايد گفت؛ معماري اسلامي در هر منطقه جهان متفاوت و مختص اقليم و جغرافياي آن منطقه است به همين علت بايد به معماري مورد بحث ما در ايران عنوان معماري اسلامي ايراني اطلاق شود چرا كه علاوه بر اسلامي بودن، داراي هويت ايراني و نشان دهنده فرهنگ و گذشته ايرانيان نيز هست.
¤¤¤
براي به روز كردن معماري گذشته در شهرسازي امروز مي توان الگوهاي قديمي را گرفت و در شكلي نوين ارائه داد، زيرا برخي از ويژگي هاي معماري گذشته تناسبي با زندگي فعلي ما ندارد و نمي توان آنها را به همان شكل عرضه كرد بلكه؛ مي بايست نياز جامعه كنوني را شناخت و براي آن با بهره گيري از هنر گذشته مدل هاي مناسبي طراحي كرد. تكرار اصول معماري گذشته ممكن نيست چرا كه زندگي مردم با گذشته تفاوت پيدا كرده است. براي مثال وجود اندروني و بيروني در خانه هاي قديمي به اين علت بود كه بخش بيروني محل كسب مرد خانواده و رفت و آمد غريبه ها بود و اندروني به زنان اختصاص داشت اما، در زمان فعلي خانه فقط محل سكونت افراد است و از آن براي كسب استفاده نمي شود. در گذشته فضاهايي با نام پيرنشين كنار درب منازل تعبيه مي شد كه محل ارتباط برقرار كردن مردم با يكديگر و خبر گرفتن از هم بودن اما در مجتمع هاي مسكوني كنوني افراد همسايگان خود را نمي شناسند و ارتباطات بسيار محدودي دارند براي حل اين مشكل مي توان در مجتمع ها سالن هاي عمومي براي جمع شدن افراد احداث كرد كه در مراسم هاي گوناگون نيز كاربرد داشته باشد و متعلق به همه ساكنان باشد.
هرچند وسايل ارتباطي سبب كم رنگ شدن ارتباطات شده و تنها بوستان هايي به عنوان فضاهاي عمومي درنظر گرفته شده اما اين نكات ضعف شهرسازي امروز كه باعث بيگانگي مردم با يكديگر مي شود را توجيه نمي كند از همين روي تأثيري كه معماري بر روابط انسان ها، فرهنگ و جامعه دارد ارزش توجه به اين هنر را دوچندان مي كند و ضروري است كه گستره تأثيرات معماري را شناخته و براي بهبود آن تلاش كرد.

 



هفتمين نشست هم انديشي بانوان راوي دفاع مقدس برگزار مي شود

مدير دفتر ادبيات و هنر پايداري حوزه هنري استان تهران از برگزاري هفتمين نشست هم انديشي بانوان راوي دفاع مقدس و نقد روايي كتاب «از چنده لا تا جنگ» و كارگاه روايتگري نويسندگي ارتباط شناسانه خبر داد.
به گزارش مهر، سيدمهدي ابطحي مدير دفتر ادبيات و هنر پايداري حوزه هنري استان تهران با اعلام اين خبر گفت: هفتمين نشست هم انديشي بانوان راوي دفاع مقدس روز دوشنبه 30 خرداد در مركز حوزه هنري استان تهران، برگزار مي شود كه در اين نشست به نقد روايي كتاب «از چنده لا تا جنگ» خاطرات شمسي سبحاني پرداخته خواهد شد و در ادامه به كارگاه روايت گري نويسندگي ارتباط شناسانه با محوريت مخاطب جوان پرداخته خواهد شد.
وي افزود: «از چنده لا تا جنگ» خاطرات شمسي سبحاني با تدوين گلستان جعفريان است كه رواي در اين كتاب به نقل خاطرات تلخ و شيرين از دوران كودكي، مبارزات انقلابي، دوران آموزش امدادگري در بيمارستان و حضور خود مناطق جنگي جنوب پرداخته است كه در اين نشست كتاب از ديد روايتگري با حضور رواي و نويسنده كتاب و همچنين ديگر بانوان راوي دفاع مقدس نقد و بررسي خواهد شد.
ابطحي با اشاره به برگزاري كارگاه هاي روايتگري در سلسله نشست بانوان راوي گفت: طبق روال نشست هاي پيشين و در ادامه مبحث پيشين كارگاه روايتگري با عنوان «نويسندگي ارتباط شناسانه» با محوريت مخاطب جوان با حضور دكتر سيدبشير حسيني برگزار مي شود.
جلسات هم انديشي به صورت ماهانه و با حضور بانواني همچون شمسي سبحاني راوي كتاب «از چنده لا تا جنگ»، سيده زهرا حسيني راوي كتاب «دا»، معصومه رامهرمزي راوي كتاب «يكشنبه آخر»، زهره ستوده راوي كتاب «پاييز 59»، شهلا غياثوندراوي كتاب «اينك شوكران3»، سهيلا فرجام فر راوي كتاب «كفشهاي سرگردان»، مينا كمايي راوي كتاب «دختران اپي دي»، اشرف السادات مساوات راوي كتاب «كنار رود خيم»، فرشته ملكي راوي كتاب «اينك شوكران 1» و... برگزار مي شود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14