(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 4 تیر 1390- شماره 19958

راههاي استحكام روابط خانوادگي و اجتماعي
ريشه هاي پيدايي فتنه



راههاي استحكام روابط خانوادگي و اجتماعي

مجيد باقري

سلامت خانواده، سلامت جامعه
هر انساني اگر در مسير فطرت و عقل سالم گام بردارد، از شخصيت سالمي كه خداوند بر اعتدال و عدالت آفريده هم چنان برخوردار خواهد بود. سلامت شخصيت و تعادل آن، موجب مي شود تا فرد بتواند به سادگي با هر مشكل و بحران دروني و بيروني كنار آيد و آن را حل و فصل كند.
رفتارهاي اجتماعي اشخاص سالم، رفتارهاي سالمي است كه جامعه سالم را ايجاد مي كند. لذا اگر هزاران و ميليون ها انسان سالم از نظر شخصيت را گرد هم آوريد هرگز ميان آنان اختلافي نخواهد بود. از اين رو، گفته اند كه اگر پيامبران در يك جا گرد آيند هرگز ميان آنها اختلافي پديد نخواهد آمد.
مومناني كه امت اسلامي را تشكيل مي دهند نيز از اين خصلت برخوردار هستند. آنان همانند يك خانواده بزرگ عمل مي كنند و برادراني مي باشند كه نه تنها مال يكي مال همگي است بلكه از مقام احسان و ايثار وارد شده و از حقوق خويش به خاطر احسان مي گذرند. از اين رو فراتر از قوانين عادلانه عمل كرده و از حقوق خود به نفع ديگري چشم پوشي مي كنند و از در احسان درمي آيند.
خانواده اسلامي و ايماني، خانواده اي سالم است كه افراد آن از شخصيت سالم و معتدل برخوردار بوده و فراتر از حقوق و عدالت رفتار مي كنند. اين سلامت خانوادگي در بيرون نيز به خوبي نمايان مي شود، زيرا از كوزه برون همان تراود كه در اوست.
از نظر قرآن، روابط ميان افراد امت اسلامي مي بايست همانند افراد يك خانواده سالم و معتدل باشد. از اين رو روابط ميان مومنان بر پايه برادري تعريف شده است. در آياتي چند از قرآن، بر مساله اخوت ايماني تاكيد شده و حتي پيامبر(ص) به شكل نمادين ميان افراد جامعه، عقد اخوت و برادري را برگزار مي كرد. البته اين بدان معنا نيست كه تنها ميان دو نفري كه عقد اخوت برقرار مي شود، اين رابطه تعيين مي شود، بلكه اين عمل تنها شكل نماديني از حقيقت جامعه اسلامي است كه براساس برادري ايماني شكل مي گيرد.
بر اين اساس، همه مومنان نسبت به يكديگر در حكم برادر ديني هستند و بايد روابط ميان خود را براساس اين اصل برادري تعريف و تعيين كنند. پس همه امت در حكم يك خانواده بزرگ هستند. چنين حكمي اقتضا مي كند كه بسياري از روابط در چارچوب برادري تعريف شود كه يكي از شاخصه هاي آن گذشت از بسياري از حقوق و عمل براساس احسان و ايثار است؛ زيرا روابط ميان برادران خويشي همواره بر اين چارچوب است. بدين ترتيب اصل احسان و عفو و گذشت، هرگونه اختلافاتي را از ميان برمي دارد و شقاق و جدايي ميان ايشان پديد نمي آيد.
آينه بودن
اگر بخواهيم مقتضيات برادري ايماني را تعريف كنيم، بايد بخش عمده اي از مقاله را به آن اختصاص دهيم. از اين رو تنها به نكته اي از نكات برادري اشاره مي كنيم كه در عمل اجتماعي بسيار مهم و حساس است. يكي از مقتضيات برادري ايماني، آيينه بودن است. در روايات معتبر اسلامي اين معنا بارها تكرار شده كه: «المومن مرآه المومن، مومن آيينه مومن است». نتيجه آينه بودن آن است كه همواره رو به روي شخص قرار مي گيرد و چهره را چنان كه هست نشان مي دهد. از اين جاست كه امام صادق(ع) مي فرمايد: احب اخواني الي من اهدي الي عيوبي؛ محبوب ترين برادران ديني ام، كسي است كه عيوبم را به من هديه كند. پس به جاي اين كه عيوب و نواقص برادرش را مخفي و نهان سازد براي او آشكار مي كند تا خود را اصلاح كرده و كمالات را در خود تحقق بخشد. اين همان وظيفه اي است كه در اسلام به عنوان امر به معروف و نهي از منكر تعريف شده است؛ زيرا برادر ايماني با بيان كار معروف و پسنديده و تشويق بدان، تلاش مي كند تا كمالاتي را كه مي شناسد و در برادر ديني مفقود مي يابد در وي با انگيزه بالا ايجاد كند و از ناپسندها كه نواقص و عيوب است او را دور سازد و پرهيز دهد.
اين كه مومن بايد عيوب برادرش را به خود او گوشزد كند، بدان معناست كه اگر به پشت سر رود و هياهو كند و عيوب نهانش را آشكار كند، غيبت كرده كه حكم آن نيز در آيه 21 سوره حجرات حرمت است.
از خصوصيات آينه بودن آن است كه عيبي را بزرگ تر يا كوچك تر از آن چه هست، نشان نمي دهد. چنان كه توجهي به پست و مقام و اين امور اشخاص نيز ندارد و هر آن چه ديده بي توجه به نام و نشان و پست و مقام به نمايش مي گذارد. البته آينه نيز بايد پاك و بي غبار و بي آلايش باشد، وگرنه تصويري دروغين ارايه مي دهد. اين جاست كه صداقت و راستي، ارزش و جايگاه خود را نشان مي دهد. برادر ديني مي بايست، همانند دوستي صادق و صديق عمل كند و هر آن چه است بي كم و كاست به نمايش گذارد.
دوست آن به كه جمله عيب ترا
همچو آيينه روبرو گويد
نه كه چون شانه با هزار زبان
پشت سر رفته مو به مو گويد
اگر برادر ديني واقعيت تلخ و شيرين را به نمايش گذاشت، نبايد او را به سبب گفتارش سرزنش كرد و به جاي اين كه با هوچي گري، او را شكست، خود را شكست كه شكستن آينه خطاست.
آن چه بيان شد تنها گوشه اي از برادري ايماني است كه بايد در روابط اجتماعي ميان امت اسلام در يك جامعه ايماني رعايت شود. مي توان فهرست بلند و بالايي را از مقتضيات برادري ايماني رديف كرد كه اين مقال جاي آن نيست.
احسان، محور روابط خانوادگي
اساس روابط اجتماعي در ميان همه انسان ها، عدالت است كه عقل مستقل نيز آن را درك كرده و بر آن حكم مي كند. از اين جاست كه بايدها و نبايدهاي حقوقي و اخلاقي زاده مي شود. اما در ميان امت اسلام كه يك خانواده بزرگ است، روابط در يك مرحله و مرتبه فراتر از عدالت تعريف و تعيين مي شود. به اين معنا كه اصول خانواده اسلامي براحسان است.
براي اين كه اين معنا به درستي تبيين شود، نگاهي گذرا به اصول قرآني در ميان فرزند و والدين و نيز همسران مي اندازيم تا دانسته شود كه جامعه ايماني و خانواده بزرگ اسلامي چگونه مي بايست روابط خود را تنظيم كنند.
خداوند در آياتي از جمله 32 سوره اسراء، مدار و محور روابط ميان فرزند و والدين را احسان قرار داده و آن را حكمي دايمي و قطعي مي داند كه به هيچ وجه قابل تغيير و تبديل و استثنا نيست. به اين معنا كه نمي توان زماني و يا علتي را يافت كه موجب شود حكم احسان به والدين تغيير يافته و تبديل به امري ديگر شود و يا استثنا بردار گردد.
احسان به معناي نيكوكاري، تنها شامل امور مادي نمي شود، بلكه امور عاطفي و معنوي را نيز در بر مي گيرد. بنابراين نمي توان تنها با انفاق مالي و دادن پول و غذا و لباس مدعي شد كه احسان، صورت گرفته است؛ زيرا احسان به معناي نيكوكاري است كه عاطفه و احساس در آن نقش اساسي را ايفا مي كند. پس فرزند مي بايست خود با لقمه احساس، غذا بر دهان والدين بگذارد و در اين راه محبت و مودت را به اوج خود رساند.
در احسان به والدين تفاوتي ميان فاجر و كافر و مؤمن و مانند آن نيست، بلكه عنوان پدر و مادر موجب مي شود كه اين حكم قطعي شود. هم چنين اين احسان مي بايست دايمي باشد و تفاوتي ميان مرده و زنده آنان نيست.
احسان به والدين از اصول توحيد است. از اين رو در هر چهار آيه اي كه در مورد پدر و مادر نازل شده، احسان همراه مسئله وجوب عبادت خداوند آمده است.
جامعه اسلامي به عنوان خانواده بزرگ نيز اين گونه بايد عمل كند. بنابراين، هر يك از افراد جامعه ايماني در حكم برادري ايماني لازم است كه احسان به ديگري را از اصول توحيد بداند و بي توجه به برخي از اشتباهات و خطاها، احسان خود را مبذول دارد و در روابط اجتماعي، عواطف و احساسات را دخالت دهد و تنها براساس عدالت حكم نكند.
اين مسئله درباره بزرگان جامعه اسلامي و پيران و سالخوردگان به عنوان والدين امت اسلامي تقويت مي شود و حق سبقت ايشان در اسلام و ايمان موجب مي شود تا با آنان به عنوان والدين امت اسلام برخورد شود.
در آيات ديگر قرآن، روابط ميان همسران براساس احسان و مودت تعريف شده است. از اين رو از همسران خواسته شده تا فراتر از عدالت به مسئله زندگي بنگرند و روابط خويش را براساس احسان و مودت تعريف كنند.
از نظر قرآن، روابط ميان همسران، همانند روابط ميان روح يكتا با جسم دوگانه است. ولذا در قرآن، اختلاف ميان همسران به شقاق تعبير شده است. شق، زماني اتفاق مي افتد كه يك جسم به دو تكه تقسيم شود. از جمله شق القمر كه معجزه پيامبر(ص) بود و ماه به دو نيم تقسيم شد. برادران خوني همچون دوقلوها را شقيق مي خوانند، زيرا در تقسيم سلولي به دو موجود و برادر دوقلو تبديل شده اند. بنابراين، شقيق برادراني هستند كه در اصل يك جسم بودند ولي به دو قلو و چند قلو تبديل شده اند.
اين كه در قرآن از اختلاف ميان همسران به شقاق تعبير شده است، از اين روست كه از نظر قرآن، همسران در حقيقت كيان يكتا و يگانه اي هستند كه جدايي ميان ايشان در حكم شقاق است.
خداوند در آيه 53 سوره نساء، از مؤمنان مي خواهد كه اجازه ندهند شقاقي ميان همسران در خانواده ايجاد شود و همين كه ترس اين معنا رفت مي بايست پيش قدم شده و راه براي آشتي ايجاد كنند و اجازه ندهند تا اين ترس شقاق به شقاق واقعي منجر شود؛ زيرا در اين صورت هر دو تكه از يك جسم و جان آسيب مي بيند.
ديده شده كه همسران پس از شقاق، دچار مشكلات روحي و رواني بسياري مي شوند كه به سادگي قابل درمان نيست و حتي پس از ازدواج با ديگري آثار آن باقي مي ماند، زيرا ازدواج شرايطي را فراهم مي آورد كه همسران در يك فرآيندي از دوگانگي به اتحاد و سپس وحدت مي رسند.
جامعه ايماني نيز اين گونه است، زيرا پس از اتحاد و سپس وحدتي كه از طريق توحيد الهي در مجموعه انسان هاي متاله وخدايي شده ايجاد مي شود، هرگونه جدايي ميان مؤمنان به معناي شقاق است كه آثار آن در همه اجزاي جامعه و افراد آن باقي خواهد ماند.
افراد جامعه مي بايست هر يك، ديگري را با نيكوكاري عاطفي و رواني و مادي و معنوي گرامي دارد و كمال احسان را در حق او تمام نمايد. و لذا بايد طوري رفتار كند كه همه افراد جامعه از وي خشنود شوند؛ زيرا خشنودي خداوند در خشنودي مؤمنان تجلي مي يابد. پس هرگز اجازه ندهد تا غم و اندوهي در دل مؤمني قرار گيرد و دل نگران و اندوهگين شود. بنابراين، مؤمنان در جامعه ايماني، وقتي به يك ديگر مي رسند بايد از ديدار هم خشنود و خوشحال شوند و موجبات سرور يكديگر گردند و رفتارشان براساس معروف و پسنديده هاي عقلاني و شرعي باشد. (احزاب، آيه15 و نسا؛ 91)
اگر جامعه ايماني اين گونه شكل گيرد و عمل كند، روابط خانواده جامعه ايماني نيز همانند خانواده كوچك از همسران و فرزندان بر بنياد احسان و مودت و محبت شكل مي گيرد و به جاي آن كه روابط بر مدار عدالت وحقوق تنظيم گردد بر محور احسان و محبت سامان مي يابد و انسان ها، نه تنها از حقوق خود مي گذرند بلكه به ايثار رو آورده و به جاي عقل به حكم دل عمل مي كنند و در حق يكديگر جانفشاني مي كنند بي آن كه كم ترين احساس خسران و زيان بكنند.
اما اگر اصل حاكم در روابط اجتماعي در خانواده كوچك و بزرگ خانه وجامعه عقل و عدل باشد؛ آن گاه است كه انسان ها به جاي انسجام و همدلي و همدردي تنها به همراهي و همكاري مي انديشند و سود و زيان خود را ملاك قرار مي دهند و اگر كارها و رفتارهاي خود را با محاسبه عقلاني بسنجند و سبك و سنگين كنند، تنها سود و زيان خود را مي بينند و بر اساس آن مي انديشند و عمل مي كنند كه در اين صورت ديگر، جامعه بر اساس احسان نخواهد بود و شرايط براي زيستن سخت مي شود؛ زيرا در جامعه اي كه هر يك از افراد تنها به تكليف خود بسنده كند وحقوق خود را بطلبد و از احساس و عواطف انساني و اسلامي خبري نباشد نمي توان اميد شادابي و آرامش واقعي را داشت.
جامعه هاي كوچك ايماني در خانواده كوچك و بزرگ را مي بايست بر پايه احسان ساماندهي كرد تا عواطف بتوانند فراتر از عقل عمل كنند و دل، حاكم بر روابط اجتماعي باشد. در اين صورت، استحكام جامعه به اندازه اي خواهد بود كه هيچ چيزي نمي تواند در آن خدشه وارد سازد و وحدت و يكتايي و يگانگي آن را تهديد نمايد و يا از ميان بردارد.
خداوند در آيه 103 سوره اعراف، جامعه ايماني را بر پايه تاليف قلوب و انس و الفت بين دل هاي مومنان قرار مي دهد تا اين گونه تاكيد شود كه آن چه رابطه جامعه ايماني را تحكيم مي بخشد، قوانين و عدالت و احكام عقلاني نيست، بلكه فراتر از آن ها احسان و نيكوكاري است كه ميان افراد جامعه در اشكال برادري ايماني و ديني خودنمايي مي كند.
جامعه ايماني، براساس اموري چون اعتصام (آل عمران، آيه 103)، اصلاح و آشتي (حجرات،آيات 9 و 01)، ارتباط (انفال، آيه 11 و آل عمران، آيه 200)، تعاون وهمكاري (مائده آيه 2)، صلح و سلم (بقره، آيه 224)، تاليف دل ها (انفال، آيه 36 و آيات ديگر)، اخوت (انبياء، آيه 29 و مومنون، آيه 25) و مودت (احزاب، آيه 5 و حجر، آيه 74) شكل گرفته است. در اوج اين ها همان مودتي است كه علاقه قلبي و باطني ميان افراد جامعه را تبيين مي كند. چنين تعبيري در ميان افراد يك خانواده از جمله همسران بيان شده است.
به سخن ديگر، رابطه ميان افراد جامعه بزرگ ايماني همانند جامعه كوچك همسران بايد بر اساس مودت باشد. در اين صورت است كه مي توان در كنار هم به متاله (خدايي شدن) انديشيد و حركت كرد. همان گونه كه همسران در كنار هم به كمال مي رسند و جمال مطلق مي يابند، همه كمالات و زيبايي هاي مطلق را مي بايست در جامعه ايماني جست؛ زيرا جامعه ايماني شرايطي را براي همگان فراهم مي آورد كه تا اوج خدايي شدن مي توانند عروج كنند.

 



ريشه هاي پيدايي فتنه

صدر اللهي دامغاني

فتنه در لغت و قرآن
واژه فتنه 3 بار در قرآن آمده، مشتقات آن 26 بار در قرآن و در چهار آيه با ضمير، تركيب شده است.
چنانچه فتن با «عن» متعدي شود بمعناي خدعوك است معناي خدعه و نيرنگ در آن نهفته است. (مفردات راغب)
اصل فتن وارد كردن طلا در آتش است تا خالص و ناخالصي آن معلوم شود و به همين معنا در آيات ذيل آمده: «يوم هم علي النار يفتنون»
«ذوقوا فتنتكم» (ذاريات 14و13)
روزي كه آنان بر آتش مي سوزانند- بچشيد عذاب خود را.
فتنه در قرآن به معناي امتحان و آزمايش به كار رفته است. «فتناك فتونا» (طه/4) موسي را بارها آزموديم.
فتنه مانند بلاء است هردو در موردي به كار مي رود كه آدمي به سختي و راحتي مي افتد خداوند درباره سختي و راحتي چنين فرموده است «و نبلوكم بالشر والخير فتنه» (انبياء 35) ما شما را با بديها و نيكي ها آزمايش مي كنيم.
درمورد سختي افتادن از قول هاروت و ماروت مي فرمايد: «انما نحن فتنه» (بقره 102) همانا ما وسيله آزمايش شمائيم و «قاتلوهم حتي لاتكون فتنه» (بقره 193) با آنها پيكار كنيد تا فتنه از بين برود.
«واحذرهم ان يفتنوك» (مائده 49) «و ان كادوا ليفتنونك» (اسراء73) نزديك است كه با منصرف ساختن تو از آنچه كه بتو وحي شده است تو را در سختي و امتحان بياندازند. (و لكنكم فتنتم انفسكم» (حديد 14) ليكن شما خودتان را در عذاب و بليه افكنديد.
نسبت به اموال و اولاد اطلاق فتنه شده است. «انما اموالكم و اولادكم فتنه» (تغابن 15) اولاد و مال مايه آزمايش شماست. (احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون» (عنكبوت 2) آيا مردم مي پندارند كه چون گفتند ايمان آورديم مورد آزمايش قرار نمي گيرند.
فتنه از افعال مشترك بين بنده و خداست مانند امتحان، مصيبت، قتل، عذاب و ديگر افعال ناگوار. اگر اين افعال ازطرف خداوند باشد جنبه حكمت و مصلحت دارد و هرگاه از انسان باشد بدون فرمان خدا، ضدحكمت و مصلحت است. از اين جهت است خداوند انسان را دراين موارد نكوهش مي كند. «والفتنه اشد من القتل» (توبه191) فتنه گري از آدم كشي بدتر است: «و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائكه و ما جعلنا عدتهم الا فتنه للذين كفروا» (مدثر31) تعداد آنان را براي آزمايش كافران قرار داديم.
فتنه درقرآن به معناي گمراه كردن آمده است «ما انتم عليه بفاتنين» (صافات 162) هرگز نمي توانيد گمراه كنيد.
«واحذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك» (مائده 49) از آنها برحذر باش كه در بعضي از احكامي كه بر تو نازل شده بفريبند.
در تركيبات عربي آن، سه تركيب آمده فتنه الصدر، همان وسواس را گويند فتنه الحياء، عدول از راه گويند فتنه الضرر، شمشير و فتنه السراء زنان را معنا كرده اند در حديثي از پيغمبر چنين آمده «ابتليتم بفتنه الضراء و صبرتم و ستبتلون بفتنه السراء» شما بر شمشير مبتلا شديد و صابر بوديد و بزودي بر فتنه «سراء» يعني فتنه زنان گرفتار مي شويد.
حضرت علي(ع) فرمود: فتنه در سه چيز است: 1-دوستي زنان كه آن شمشير شيطان است (البته از راه حرام) 2- نوشيدن شراب كه دام شيطان است 3- محبت درهم و دينار و آن تير شيطان است.
امام صادق فرمود: هركه حقيقت قرآن را درك كند از فتنه ها نجات مي يابد1.
اما در نهج البلاغه حضرت علي(ع) راجع به فتنه و نشانه هاي آن و راه گريز از آن و همراه نبودن با فتنه گران درجاجاي آن كتاب، سخناني دارد.
ابتداء، جمله معروف حضرت را بيان مي كنيم: «كن في الفتنه كابن اللبون لاظهر فيركب و لاضرع فيحلب» 2
در فتنه ها چون شتر دوساله باش نه پشتي دارد كه سواري دهد و نه پستاني كه او را بدوشند.
سؤالي كه ممكن است مطرح شود انسان بايد در همه فتنه ها چنين باشد؟ اگر حق را تشخيص داد و فتنه گران باطل را شناخت آيا وظيفه «كابن اللبون» بودن است يا اينكه از حق دفاع بايد كرد؟
بعضي كه با روح كلام حضرت آشنايي ندارند براي فرار از وظيفه به اين حديث استدلال و راه فرار را برقرار ترجيح مي دهند آيا كلام حضرت ناظر به اين معناست؟ حتما چنين نيست.
در ذيل كلام حضرت، علامه تستري چنين مي نويسد: فتنه بمعناي آزمايش كردن دينار است بر چيزي كه داخل آتش شود امتحان مي شود (ناخالصي آن مشخص مي گردد) گفته اند«الناس عبيدالفتانين» انسانها بنده درهم و دينارند سپس مي نويسد: اين عبارت حضرت، نظير اين عبارات و مثلهاست كه در جامعه بيان مي شود (ما هو رطب فيعصر و لا يابس فيكسر) نه تر است كه بتوان آبش را گرفت و نه خشك است كه شكسته شود- يا مثل «لاتكن حلواً فتزدرد و لا سّرا قتلغظ» نه آن قدر شيرين باش كه خورده شوي و نه آن قدر تلخ كه دور اندازند- يا مثل: «ان كنت من اهل الفتن فلا تدر حول الفتن». اگر اهل زيركي هستي اطراف فتنه ها مباش. سپس عبارات ابن ابي الحديد را نقل مي كند: ايام فتنه ايامي است كه دو رئيس گمراه باهم ديگر، نزاع دارند و هر كدام افرادي را به ضلالت مي كشانند و طرفداراني تربيت مي كنند مثل فتنه (عبدالملك و ابن زبير) و مثل (فتنه مروان و ضحاك) و مثل (فتنه حجاج و ابن اشعث) و اما اگر يكي حق بود ايام فتنه نيست مثل (جنگ جمل و صفين)3.
در كتاب منهاج البراعه ميرزا حبيب اله خوئي پس از نقل كلام حضرت، چنين مي نويسد: واژه فتنه همان معناي عرفي است كه از آن فهميده مي شود و آن اضطرابي است كه دامن گير جماعتي يا امتي مي شود. اكثراً جنبه سياسي يا وسيله كسب قدرت و باعث حيازت مقام امامت است.
پس از آنكه عبارات ابن ابي الحديد را نقل مي كند مي نويسد: مقصود از «فتنه» اعم است و مراد از دستور و وظيفه، امري اتم، مقصود حضرت چنين نيست كه عزلت و انزوا و تغافل و غفلت را دستور داده باشد بلكه مقصود حضرت حذر كردن و كمك نكردن به سران فتنه است و فرق نمي كند فتنه سياسي باشد يا غيرسياسي، مثل فتنه، خلق قرآن كه در زمان مأمون بوجود آمد.
تخاصم بين دو گمراه باشد يا تخاصم بين حق و باطل مثل فتنه سقيفه و جمل و صفين.
مقصود حضرت اين كه فتنه گران را كمك نكنيد و تمسك بحق كنيد عزلت براي مسلمان جائز نيست بلكه واجب است قيام كنند همانگونه كه خداوند ميفرمايد «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي»4 دفاع از حق در هر زمان و مكاني با هر تواني واجب است.
اگر معناي كلام حضرت چنين باشد كه در هر فتنه اي انسان خودش را مسئول نپندارد هيچ حقي زنده نمي شود تمام مبارزات انبياء و اولياء حق، با فتنه گران و كج انديشان، بايد بي معنا باشد.
سكوت و عدم دفاع از حق، وظيفه همگان خواهد بود. آيا اين فرهنگ شايسته و بايسته چه ديني است؟ معاذالله.
حضرت علي(ع) در نهج البلاغه راجع به فتنه و آثار شوم آن سخنان بسياري دارد فتنه جاهليت، فتنه امويان، فتنه خلافت، فتنه پس از خلافت، روند فتنه ها در تاريخ، ريشه هاي فتنه، راه گريز از فتنه، نشانه هاي فتنه گران و دهها موضوع مي توان از سخنان حضرت استخراج كرد.
كتابي نمي توان يافت كه راجع به فتنه، بمعناي كلي آن، اينقدر متعرض شده باشد. زمان آن حضرت زمان توأم با فتنه و آشوب بوده است از اينجاست كه حضرت موضوع فتنه و معرفي چهره فتنه گران را معرفي نموده است. ما در اين نوشته به سه موضوع اساسي مي پردازيم كه جنبه كاربردي در عصر ما دارد 1- ريشه هاي فتنه 2- شناخت فتنه از كلام امام(قدس) و رفع آن 3- راه نجات از فتنه در اين سه بحث، تكيه بر نهج البلاغه و روايات ائمه(ع) خواهد بود.
ريشه هاي فتنه
1- هواپرستي و بدعت
«انما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع و أحكام تبتدع يخالف فيها كتاب الله و يتولي عليها رجال رجالا علي غير دين الله فوالله أن الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين و لو أن الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه ألسن المعاندين و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولي الشيطان علي أوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسني»5
ترجمه: آغاز پديد آمدن فتنه ها هواپرستي و بدعت گذاري در احكام الهي است نوآوريهائي كه قرآن مخالف است گروهي با اين دو انحراف، بر گروهي مسلط شوند كه برخلاف دين خداست اگر باطل با حق مخلوط نمي شد بر طالبان حق پوشيده نمي ماند و اگر حق از باطل خالص مي گشت زبان دشمنان قطع مي گرديد اما قسمتي از حق و قسمتي از باطل را مي گيرند و به هم مي آميزند آن جاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مي شود و تنها كسانيكه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات مي يابند.
قال المسيح(ع): «خذوا الحق من اهل الباطل و لاتأخذوا الباطل من اهل الحق، كونوا نقادالكلام، فكم من ضلاله زخرفت بآيه من كتاب الله.»6
حق را از اهل باطل بپذيريد و باطل را از اهل حق نپذيريد، سخنان را نقد كنيد چه بسا گمراهي هائي است كه به آيه اي از كتاب خدا زينت داده شده است.جنگ جمل در سال 63 هجري يعني چندماه پس از استقرار حكومت علي برپا شد و با بيش از سي هزار كشته به پايان رسيد آتش افروزان اصلي، سه نفر بودند، عايشه و طلحه (پسرعموي عايشه) و زبير (شوهرخواهر عايشه)
انگيزه آنان جز هواپرستي، دنياخواهي و مال پرستي چيزي نبود محروم ماندن آن دو تن از صحابي پيغمبر(ص) از مناصب سياسي و كاهش مقرري و احتمال از پس گرفتن بيت المال از آنان باعث شد جنگي راه بياندازند كه سي هزار كشته و حتي خود آنان نيز كشته شوند.
موقعي حضرت از آنان پرسيد چرا با من مخالفت مي كنيد آندو به صراحت گفتند شيوه تو در مخالفت با عمر، در تقسيم حقوق و مزايا.7
2- تعصب
يكي از عوامل ديگري كه باعث فتنه مي شود تعصب نابجاست چه خونهائي كه در سايه تعصب ريخته نشده، و چه حقائقي از بين نرفته، و چه اموالي به آتش كشيده نشده است. تعصب نابجا خانمان سوز است در قرآن و روايات مذمت زيادي از تعصب شده و آثار شوم آن بيان گرديده است.
تعصب عبارت است از جانبداري كردن بي قيد و شرط و بدون منطق، از كسي و يا از طريقه و مذهبي و حمايت و ياري كردن، و به چيزي دلبسته و مقيد بودن و سخت از آن دفاع كردن.
واژه تعصب در اصل: حمايت و دفاع از خويشان پدري بوده و سپس با توسع و تعميم به گروه و يا چيزي (مانند زبان، نژاد، ملت، قبيله، حزب، منطقه، شهر و كشور و يا شغل و پيشه، كه شخص بدان وابسته و دلبسته باشد و بي قيد و شرط به حق و بناحق از آن دفاع كند اطلاق مي شود.8
در لسان العرب آمده: عصبي به كسي گويند كه قوم خود را در ظلم و ستم ياري دهد.9
از امام سجاد(ع) درباره عصبيت نكوهيده سؤال شد فرمود: «العصبيه التي ياثم عليها صاحبها ان يري الرجل شرار قومه خيرا من خيار قوم آخرين و ليس من العصبيه ان يحب الرجل قومه و لكن من العصبيه أن يعين قومه علي الظلم»01
عصبيتي كه صاحب آن به گناه مي افتد، اين است كه شخص بدان قوم خود را از اقوام ديگر بهتر بداند و كسي كه قوم خود را دوست داشته باشد عصبيت نيست. عصبيت جايي است كه قوم خود را در ظلم و ستم ياري دهد.
در تعصب نتيجه غلط گرفته مي شود و لو از روي اخلاص وغيرت، دفاع صورت گيرد.
خوارج براي خدمت به اسلام و اقامه عدل امام عدل را به شهادت رساندند و آن دفاع، كوركورانه بود حضرت علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: «ولقد نظرت فما وجدت احدا من العالمين يتعصب لشيء من الاشياء الا عن عله تحتمل تمويه الجهلاء او حجه تليط بعقول السفهاء غيركم فانكم تتعصبون لامر ما يعرف له سبب و لا عله اما ابليس فتعصب علي آدم لاصله و طعن عليه في خلقته فقال أنا ناري و أنت طيني و أما الاغنياء من مترفه الامم فتعصبوا لاثار مواقع النعم فقالوا نحن أكثر اموالا و أولادا و ما نحن بمعذبين فان كان لابد من العصبيه فليكن تعصبكم لمكارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور التي تفاضلت فيها المجداء و النجداء من بيوتات العرب و يعاسيب القبائل بالاخلاق الرغيبه و الاحلام العظيمه و الاخطار الجليله الاثار المحموده فتعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجوار و الوفاء بالذمام و الطاعه للبر و المعصيه للكبر و الاخذ بالفضل و الكف عن البغي و الاعظام للقتل و الانصاف للخلق و الكظم للغيظ و اجتناب الفساد في الارض»11
من در اعمال و رفتار جهانيان نظر دوختم، هيچ كس را نيافتم كه بدون علت درباره چيزي تعصب ورزد، جز با دليلي كه با آن ناآگاهان را بفريبد. و يا برهاني آورد كه در عقل سفيهان نفوذ كند، جز شما، زيرا درباره چيزي تعصب مي ورزيد، كه نه علتي دارد و نه سببي، ولي شيطان به خاطر اصل خلقت خود بر آدم(ع) تعصب ورزيد، و آفرينش او مورد سرزنش قرار داد و گفت «مرا از آتش و تو را از گل ساخته اند»؛ و سرمايه داران فساد زده امت ها، براي داشتن نعمت هاي فراوان تعصب ورزيدند و گفتند: «ما صاحبان فرزندان و اموال فراوانيم و هرگز عذاب نخواهيم شد».
پس اگر در تعصب ورزيدن ناچاريد، براي اخلاق پسنديده افعال نيكو، و كارهاي خوب تعصب داشته باشيد، همان افعال و كرداري كه انسان هاي با شخصيت، و شجاعان خاندان عرب، و سران قبائل در آنها از يكديگر پيشي مي گرفتند يعني اخلاق پسنديده، بردباري به هنگام خشم فراوان، و كردار و رفتار زيبا و درست و خصلت هاي نيكو، پس تعصب ورزيد درحمايت كردن از پناهندگان و همسايگان، وفاداري به عهد و پيمان، اطاعت كردن از نيكي ها، سرپيچي از تكبر و خودپسندي ها، تلاش در جود و بخشش، خودداري از اينكه ستمكاران را بزرگ شمردن، انصاف داشتن با مردم، فرو خوردن خشم، پرهيز از فساد در زمين، تا رستگار شويد.
طولاني ترين خطبه حضرت علي (ع) خطبه قاصعه مي باشد. قاصعه يعني قلع و قمع كننده. در اين خطبه آثار شوم تعصب را حضرت بيان داشته، به بعضي از فرازهاي خطبه اشاره مي شود.
الف: ابليس پايه گذار تعصب و سرسلسله مستكبران است (فعدوا الله امام المتعصبين و سلف المستكبرين الذي وضع اساس العصبيه )
ب: فرد متعصب كوچك و فرودست است (الا ترون كيف صغره الله بتكبره و وضعه بترفعه مخبله في الدنيا مدحورا و اعدله في الاخره سعيرا)
ابليس در دنيا فرودست و در آخرت آتش براي او آماده است.
ج: تعصب باعث نفوذ شيطان است (فانه ملاقح الشنان و منافخ الشيطان) تعصب محل رويش كينه و راه نفوذ شيطان است.
د: مبارزه با عصبيت از وظائف انساني است (فاطفئوا ما كمن في قلوبكم من نيران العصبيه و احقاد الجاهليه )
هـ: به عبرت آموزي از كساني كه بر اثر عصبيت از بين رفتند. (فاعتبروا بما كان فعل الله بابليس اذا خبط عمله الطويل و جهده الجهيد)
يكي از علل پيدايش فاجعه عاشورا تعصب قبيله اي بود در جنگ بدر و خندق، ضربات سنگيني به قريش وارد كردند بعدها به صورت تعصبات بني اميه، در برابر اهل بيت و بني هاشم جلوه گر شد اشعاري كه يزيد در شام، در حضوراهل لبيت و سر امام حسين (ع) خواند حاكي از تعصب جاهلي او بود:
ليت اشياخي ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
لست من خندق ان لم انتقم
من بني احمد ما كان فعل
اي كاش بزرگان قبيله ام كه در جنگ بدر كشته شدند حضور مي داشتند و مي ديدند كه شمشيرها و نيزه ها چگونه بر سر خزرجيان فرود مي آيد و شيونشان بلند است.
اگر از خاندان احمد (پيغمبر ص) در برابر آنچه (در جنگ خندق) كردند انتقام نگيريد از قريشيان اهل خندق نيستيم.21
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- دائره المعارف تشيع/ ج21 واژه فتن.
2- نهج البلاغه، حكمت1.
3- نهج الصباغه في شرح نهج الفصاحه : ج41، ص4.16
4- منهاج البراعه: ج12، ص.7
5- نهج البلاغه خطبه.50
6- محاسن ج1، 922.
7- شرح ابن ابي الحديد ج7، ص14.
8- آسيب شناسي خواص، غلامعلي نعيم آبادي، ص3.8
9- لسان العرب، ج.9
01- اصول كافي، ج2، ص.333
11- نهج البلاغه
21- الملهوف علي قتلي الطفوف، سيدابن طاووس، ص412.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14