(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 5 تیر 1390- شماره 19959

تحليل بيانات مقام معظم رهبري
در مورد دو دهه برنامه ريزي براي فروپاشي نظام
ولايت مداري محور پيشرفت جايگاه ايران در جهان امروز



تحليل بيانات مقام معظم رهبري
در مورد دو دهه برنامه ريزي براي فروپاشي نظام

سرويس سياسي
رهبر معظم انقلاب در سخنراني خرداد ماه سال جاري- به مناسبت سالگرد ارتحال امام خميني(ره)- به دو دهه برنامه ريزي دشمن براي از ميان بردن نظام جمهوري اسلامي اشاره كرده و فرمودند: «دشمنان ما تصور مي كردند با رحلت امام، آغاز فروپاشي اين نظام مقدس كليد زده خواهد شد. آنها خيال مي كردند امام كه رفت، به تدريج اين شعله خاموش خواهد شد، اين چراغ خاموش خواهد شد. بعد، مراسم تشييع جنازه امام، آن احساسات مردم، آن حركت عظيم مردم در حمايت از كاري كه خبرگان كردند، اينها را مايوس كرد. يك برنامه ريزي ده ساله كردند- اين تحليل من است، اين به معناي اطلاع نيست؛ تحليلي است كه قرائن آن را براي ما اثبات مي كند- ده سال بعد اميدوار بودند كه نتيجه بدهد. سال 78 كه آن حوادث پيش آمد، آن كسي كه اين حوادث را خنثي كرد، مردم بودند. روز بيست و سوم تير سال 78 مردم آمدند در خيابان ها، توطئه دشمن را كه سالها برايش برنامه ريزي كرده بودند، در يك روز باطل كردند. آن روز گذشت. موج دوم، باز يك برنامه ريزي ده ساله بود تا سال 88، به نظرشان فرصتي به دست مي آمد. به خيال خودشان زمينه ها را آماده كرده بودند. مطالباتي هم مردم داشتند- مردمي كه وابسته به نظامند، وفادار به نظامند- فكر كردند از اين مطالبات بتوانند استفاده كنند؛ لذا آن قضاياي سال 88 به وجود آمد. دو سه ماه تهران را متلاطم كردند- البته فقط تهران را- دو سه ماه توانستند دل ها و ذهن ها را به خودشان مشغول كنند. اينجا هم مردم آمدند توي ميدان. بعد از آن كه باطن ها ظاهر شد، در روز قدس مردم ديدند كه اينها حرف دلشان چيست، در روز عاشورا فهميدند كه اينها عمق خواسته هاشان تا كجاست، مردم عزيز ما به ميدان آمدند و حماسه 9 دي را به راه انداختند. نه فقط در تهران، بلكه در سراسر كشور، ميليون ها نفر در روز نهم دي، بعد هم بلافاصله در بيست و دوي بهمن آمدند توي ميدان، غائله را ختم كردند. اين، هنر مردم است. درود به مردم ايران. درود به ملت مومن و مبارز و بصير و آگاه ايران. ان شاءالله به توفيق الهي، مردم همين راه را و همين خط را و همين آرمان را و همين عزم و همت را تا آخر ادامه خواهند داد.»
آنچه مي خوانيد تحليلي بر عملكرد دشمنان خارجي و عناصر داخلي آنان در دشمني با نظام اسلامي ايران با تكيه بر حوادث دو دهه اخير است.
¤ ¤ ¤
الف) اشاره به سابقه:
1- در جريان انقلاب مشروطه سه جريان نقش كليدي داشتند
1/1- روحانيت و مرجعيت كه در رأس آنها آخوند خراساني و مرحوم مازندراني در نجف بودند و در ايران هم سيدين (سيدعبدالله بهبهاني و سيدمحمد طباطبايي) و شيخ فضل الله نوري بودند. اين جريان دنبال ايجاد عدالتخانه بود و منظور آنها هم از عدالت خانه اين بود كه اولا نمايندگان اصلي و واقعي مردم بر كارگزاران حكومت نظارت نمايند ثانيا در صورتي كه كارگزاران از مسير عدل و انصاف خارج شدند و راه ظلم را پيش گرفتند محلي براي رسيدگي به آن و جلوگيري از ظلم آنها باشد و در مورد مظالم فردي نيز همان دادگستري بود. بعدها اين عدالت خانه به مجلس شوراي اسلامي (ملي) و دادگستري تعبير شد. علماء صدر مشروطه دنبال رفع استبداد و رفع استعمار و جاري كردن احكام اسلام بودند لذا عليرغم اختلافي كه در آنها پيش آمد همه از متمم قانون اساسي (نظارت پنج مجتهد بر مصوبات مجلس) دفاع كردند.
2/1- جريان دوم روشنفكران غرب گرا بودند: آمال و آرزو و مدينه فاضله آنها غرب بود آنها راه پيشرفت را از نوك تا موي سر غربي شدن مي دانستند لذا زماني كه علماء صدر مشروطه مردم را دعوت به تحصن در مسجد اعظم قم كردند آنها مردم و بعض طلبه هاي فريب خورده را به تحصن در سفارت انگليس فراخواندند و شعار مشروطه هم از آنجا شكل گرفت (با كپي برداري از نظام مشروطه سلطنتي انگليس)، روشنفكران غرب گرا به اسلام و قوانين اسلامي علاقه اي نداشتند و ليبرال دمكراسي غرب آمال و آرزوي آنها بود آنها براي رسيدن به خواسته خود با هدايت سفارت انگليس ابتدا بين علماء صدر مشروطه اختلاف انداختند و خود پشت سرسيد عبدالله بهبهاني و محمد طباطبايي و آيت الله نائيني موضع گرفتند و با مشروطه مشروعه مخالفت كردند و با سكوت بقيه علماء شيخ فضل الله را كه تا آخر مخالف استبداد قاجار و مخالف مدل انگليسي حكومت بود، بر دار كردند و وقتي كه خيالشان از جانب شيخ فضل الله راحت شد سراغ سيد عبدالله بهبهاني رفتند و او را هم به شهادت رساندند- نتيجه عمل آنها اين شد كه با كنار گذاشتن روحانيت، ديكتاتوري ملايم با مذهب قاجار را تحويل ديكتاتوري ضددين و تابع انگليس پهلوي دادند.
3/1- جريان سوم انگليس بود كه ظرف اين 14 سال (1285 تا 1299) با بكارگيري روشنفكران غرب گرا آنچنان صحنه را مديريت كرد كه قيام مشروطه را به شكست كشاند و به دست روشنفكران مشروطه (سيدضياءالدين طباطبايي- سيدحسن تقي زاده ملك المتكلمين و...) ابتدا روحانيت (كه سردمدار اصلي مشروطه بود) را از مسير آن بدر كرد و سپس ديكتاتوري قاجار را تقديم ديكتاتوري پهلوي نمود.
2- اين اتفاق در جريان ملي شدن صنعت نفت يك بار ديگر تكرار شد: با اتحاد روحانيت و روشنفكران غربگرا كه اينجا چاشني ملي گرايي را با خود همراه داشتند (مصدق و جبهه ملي) پاي استعمار انگليس از صنعت نفت ايران قطع شد و شاه مجبور شد دولت ملي مصدق راكه توسط فدائيان اسلام و آيت الله كاشاني حمايت مي شد سر كار آورد.
جريان روشنفكر غرب گرا كه اجراي احكام اسلام و حضور روحانيت در صحنه سياسي را برنمي تافت ابتدا با متهم كردن و بدنام كردن آيت الله كاشاني وي را از صحنه سياسي خارج كرد و با زنداني نمودن مرحوم نواب صفوي و منحل كردن مجلس پايگاه هاي ديگر خود را هم از دست داد و با مديريت آمريكائي ها (اردشير زاهدي عنصر سرسپرده آمريكا كه وزير كشور مصدق بود و عليرغم بارها تأكيد آيت الله كاشاني، مصدق حاضر به جابجايي وي نشد) كودتاي 28 مرداد سال 32 شكل گرفت و اين بار نيز ديكتاتوري ضعيف محمدرضا (قبل از 32) تحويل محمدرضاي ديكتاتور باحضور بلامنازع آمريكا (بعد از 32) شد.
ب) پيروزي انقلاب تا سال 60
1- با پيروزي انقلاب و انحلال ساواك و آزاد شدن زندانيان سياسي عليرغم حضور مسلط و فراگير امام و جريان خط امام به دليل عدم اعمال قدرت انقلاب و ضعف تشكيلاتي نهادهاي قانوني، احزاب ضدانقلاب برانداز- مسلح- سكولار- غرب گرا و ... مثل قارچ در تمام شهرها روييدن گرفت و ايران شد محل ترك تازي حزب توده- مجاهدين خلق- چريك هاي فدايي خلق- راه كارگر بيكار- حزب دمكرات كردستان- حزب كومله و... و آمريكايي ها و روس ها هم تا توانستند از اين احزاب حمايت كردند.
قصد آنها اين بود كه چند جريان عمده را فعال كنند و هر كدام توانست انقلاب را به نفع غرب مصادره كند. لذا حزب خلق مسلمان با سردمداري مقدم مراغه اي و با حمايت از شريعتمداري، دفتر ارتباط مردم با رئيس جمهور سازمان مجاهدين خلق با حمايت از بني صدر و حزب توده هم با سياست گام به گام خود و...
2- هوشياري حضرت امام و در صحنه بودن مردم انقلابي مانع از آن شد كه سياست آمريكا و غرب مثل مشروطه و جريان ملي شدن صنعت نفت به ثمر بنشيند و لذا جريان هاي فوق يكي پس از ديگري و با رهنمودهاي حضرت امام و حضور مردم در صحنه رسوا شدند و از ميدان به در رفتند.
ج) سال 60 تا سال 68 و ظهور جريان نفوذي
1- خيانت احزاب و جريانات ضدانقلاب و وابسته بر غرب و برملا شدن خط روشنفكر غرب گرا در طول سال هاي 60-50 باعث شد كه همه احزاب و گروه ها و جريان هاي وابسته، ضدانقلاب و مخالف حاكميت ديني منحل شدند و صحنه سال 68-60 صرفا محل حضور و فعاليت احزاب و گروه هاي در خط امام (جامعه روحانيت مبارز- حزب جمهوري اسلامي- سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي- جامعه مدرسين حوزه علميه قم- دفتر تحكيم وحدت و...) باشد.
2- اين مقطع از روشنفكران غرب گرا به ظاهر خبري نيست ليكن جريان روشنفكر مذهبي غرب گرا كه اصولا حكومت ديني و حاكميت ولايت فقيه را قبول نداشت و دل در گرو ليبرال دمكراسي (البته مذهبي شده) غرب داشت در درون احزاب اصولگرا و معتقد به مردمسالاري ديني آهسته و چراغ خاموش رشد كرد، صلابت و قاطعيت امام و جواب دادن الگوي حاكميت ديني و ولايت فقيه حضرت امام به نحوي بود كه جريانات فوق بعدها (بعد از فوت امام) گفتند در زمان حضور حضرت امام عليرغم عدم اعتقاد به حكومت ديني و ولايت فقيه نمي توانستند ماهيت خود را اعلان نمايند. حضور اين جريان در حزب جمهوري اسلامي، جامعه روحانيت مبارز، سازمان مجاهدين انقلاب و دفتر تحكيم وحدت هيچ موقع از چشم تيزبينان مخفي نماند لذا افشاگر ي هاي شهيد ديالمه و شهيد آيت، مقابله هاي جناح بهزاد نبوي در سازمان مجاهدين انقلاب با نماينده امام (آيت الله راستي)، اختلافات سيدمحمد خوئيني ها و خاتمي و ... با چهره هاي برجسته جامعه روحانيت، شكل گيري حلقه كيهان فرهنگي (كه پاتوقي شد براي روشنفكران مخالف حاكميت ديني و طرح تئوري قيض و بسط شريعت سروش) از جمله موارد قابل اشاره در اين موضوع است.
3- گرچه جريان مذهبي غرب گرا در زمان حضور حضرت امام نتوانستند چهره خود را رو كنند ليكن مخفي شدن آنها پشت سر چهره هاي موجه منجر به انشعاب در جامعه روحانيت مبارز در سال 66 (به بن بست رسيدن دو تفكر) و انحلال حزب جمهوري اسلامي در سال 65، خروج جريان مخالف نماينده امام در مجاهدين انقلاب به سردمداري بهزاد نبوي از مجاهدين انقلاب و... شد.
اين جريان پيوسته دنبال اين بود كه با سازماندهي يك جريان اجتماعي تئوري خود را كه نفي حكومت ديني بود رشد دهد ليكن در زمان حضرت امام نتوانست و پتانسيل خود را براي بعد از رحلت حضرت امام حفظ كرد.
د) سال 68 تا سال 78
1- جريان مذهبي غرب گرا (توجه شود منظور، غرب جغرافيايي يا غرب سياسي نيست بلكه منظور غرب فرهنگي است كه بر اصول ليبرال دمكراسي بنا شده) بعد از رحلت امام همه تلاش و برنامه ريزي خود را براي جا انداختن و ايجاد يك جريان اجتماعي همراه با خود انجام دادند.
1/1) تيم كيهان فرهنگي با مسئوليت شمس الواعظين به ماهنامه كيان منتقل شدند و اين محل پاتوقي شد براي روشنفكران مخالف حاكميت ديني و طرفدار ليبرال دمكراسي غرب.
2/1) با آمدن آقاي موسوي خوئيني ها به مركز مطالعات استراتژيك اين مركز هم پاتوقي شد براي جريان مذهبي غرب گرا (حضور سعيد حجاريان، بهزاد نبوي- تاجيك محسن آرمين و تاج زاده...) در اين مركز و ارتباط تنگاتنگ آنها باحسين بشيريه (تئوريسين تز توسعه سياسي) باعث شد كه مانيفست توسعه سياسي كه بعدها تبديل به منشور دوم خرداد شد در اين مركز رقم زده شود.
3/1) با كمك وزارت كشور تيم مستعفي سازمان مجاهدين انقلاب (بهزاد نبوي، تاج زاده، محسن آرمين و هاشم آغاجري...) مجددا سازمان مجاهدين انقلاب دهه اول را (كه به يمن حضور نماينده امام در خط امام باقي مانده بود ولي سال 65 منحل شده بود) با قرار دادن پسوند ايران (سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران) و حذف آرم جهادي آن زنده كردند و از سال 70 مجددا شروع به فعاليت كرد.
اين سازمان از سال 70 به بعد محلي شد براي سامان دادن همه روشنفكران مذهبي مخالف حاكميت ديني. ارتباط تنگاتنگ اين سازمان با نهضت آزادي و ملي مذهبي ها مؤيد ديگري بر اين تحليل است.
4/1) مجمع روحانيون مبارز كه تا سال 68 خود را تابع مطلق ولي فقيه مي دانست با عدول از همه تئوري ها و مباني فكري حضرت امام به مرور زاويه خود را با مصداق ولي فقيه زياد كرد و افرادي كه اعلان كرده بودند اصولا ولايت فقيه را قبول ندارند و آن را ديكتاتوري ديني مي دانند به مرور كار را از دست چهره هاي موجه (و بعضاً ساده) خارج كردند (البته افراد خط امامي اين جريان كه متوجه اين زاويه شدند به مرور از اين مجمع فاصله گرفتند.)
5/1) با رسوخ جريان مذهبي غربگرا در دفتر تحكيم وحدت، اين جريان اصيل دانشجويي كه تا سال 75 خود را تابع ولايت فقيه و مخالف ارتباط با آمريكا مي دانست ، به مرور از خط امام منحرف شد، بنحوي كه در سال77 دفتر تحكيم عملاً از آتش زدن پرچم آمريكا و عدم مذاكره با آمريكا انتقادنمود و خواستار انحلال شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دادگاه ويژه روحانيت، لغو نظارت استصوابي و... شد.
2- آمريكا كه پيوسته دنبال رشد و تقويت اختلاف در داخل كشور و بخصوص رشد جريان مخالف حاكميت ديني بود اين پديده را به فال نيك گرفت و آشكار و پنهان از اين جريان دفاع و به تقويت آن همت گماشت (افرادي از اين جريان كه بعدها به انگليس و آمريكا فرار كردند و ارتباط آنها با BBC و VOA و ساير رسانه هاي ضدانقلاب، ماهيت وابسته اين جريان را بيشتر برملا كرد.)
3- پيروزي آقاي خاتمي كه خود معلول علل مختلف بود، همه اين جريانات را زير چتر دوم خرداد متمركز نمود و ظهور حزب مشاركت با همان مباني طراحي شده در مركز مطالعات استراتژيك بلوغ اين جريان را نشان داد.
4- توقيف روزنامه سلام (با مديرمسئولي موسوي خوئيني ها) بهانه اي شد كه ابتدا يك جريان مشكوك در كوي دانشگاه تهران جرقه اعتراض خود را بزند. بلافاصله دفتر تحكيم وحدت بر موضوع سوار شد و معاون سياسي وقت وزارت كشور (تاج زاده، عضو شوراي مركزي مجاهدين انقلاب و حزب مشاركت) كه براساس وظيفه ذاتي اش بايد بحران را مديريت مي كرد عامل گسترش دهنده بحران شد. حمايت وزير علوم، معاون دانشجويي و معاون فرهنگي وزارت علوم و نقش ويژه مسئول كوي دانشگاه تهران (كه همگي از عناصر اصلي حزب مشاركت بودند) نه تنها موضوع را كنترل نكردند بلكه عامل اصلي گسترش آن شدند. تحليل حزب مشاركت و مجاهدين انقلاب اين بود كه حتي اگر در به وجود آوردن اين موضوع نقش نداشته اند بايد بر موج سوار شوند و موج دوم دموكراسي (بعد از فتح رياست جمهوري) را بوجود آورند و اهرمي كنند براي خواسته هاي خود. روزنامه هاي زنجيره اي (ارگان حزب مشاركت و جريانهاي وابسته) نيز با شهيدسازي و تيترهاي جنجالي خود سعي نمودند از اين حادثه يك شبه انقلاب بسازند.
ليكن سخنراني افشاگرانه مقام معظم رهبري و حضور بسيجيان و مردم در 23 تير به همه اين خوابها و خيالها مهر باطل نشاند. اما اين آتش زير خاكستر ماند.
هـ) مقطع 78 تا 88
1- جريان مذهبي غربگرا علي رغم شكست 23تير 78 از آنجا كه احساس مي كرد كه رياست جمهوري و مجلس را در اختيار دارد تلاش كرد با جريان سازي اجتماعي و استفاده از سياست فشار از پايين و چانه زني از بالا يك جريان اجتماعي گسترده را به حمايت از خود ايجاد كند. مسئوليت ايجاد اين جريان اجتماعي بعهده حزب مشاركت، مجاهدين انقلاب و دفتر تحكيم وحدت و با پشتيباني همه جانبه مجمع روحانيون مبارز كه اكنون خود را از هر جهت با آقاي منتظري (كسي كه امام با دلي خون او را از قائم مقامي رهبري كنار گذاشتند) هماهنگ مي ديد، بود.
2- جريان فوق در جريان انتخابات مجلس هفتم و در خلال بسيج اعتراض آميز استانداران و بعضي نمايندگان مجلس ششم تلاش كرد ظرفيت اجتماعي خود را به ميدان بياورد ليكن همه برنامه ريزي ها و صحنه سازي ها و صحنه آرايي هاي آنان نتوانست حمايت اجتماعي را براي آنها فراهم نمايد. يكي از سران اين جريان بعدها گفت «اگر آن موقع كه نمايندگان در مجلس تحصن كرده بودند ده هزار نفر به پشتيباني از آنها به خيابان ها مي آمدند كار تمام بود» وي اذعان كرد كه مشكل اصلي آنها اين است كه يك سازمان براي كشاندن هواداران به كف خيابان ها ندارند.
الهه كولايي (عضو حزب مشاركت) در همان موقع طي مصاحبه اي گفت كه اروپائي ها در مقابل رد صلاحيت هاي گسترده ساكت نخواهند نشست و ارتباط خود را با ايران قطع خواهند كرد؛ تحليلي كه هيچ موقع لباس واقعيت نپوشيد .
3- پس از شكست در انتخابات مجلس هفتم و انتخابات رياست جمهوري سال84 جريان مذهبي غرب گرا به اين نتيجه رسيد كه براي رسيدن به مقصود خود احتياج به يك بدنه اجتماعي دارد كه با يك فراخوان بتوانند آنها را به خيابانها بياورند و پروژه ناموفق سال78 و 82 را به انجام برسانند سازماندهي شبكه اجتماعي و ايجاد سازمان رأي راه حلي بود كه حزب مشاركت و مجاهدين انقلاب براي ناكامي هاي خود طراحي كردند.
4- آمريكائي ها و سازمان هاي مردمي مأمور جريان سازي در كشور (خانه آزادي، بنياد سوروس و...) دست به كار شدند و به كمك جريان مذهبي غربگرا آمدند. به موازات پيشرفت كار آنها شبكه اجتماعي و امكانات اينترنت را براي آنها فراهم نمودند و جريانات ضدانقلاب (سلطنت طلب، مجاهدين خلق، چريكهاي فدايي خلق...) را هم سازماندهي كردند كه در انتخابات 88 با اين جريان همسو شوند.
5- مهندس موسوي كشف بزرگ جريان مذهبي غرب گرا براي اين مقطع بود . آنان قصد داشتند او را پشت نقاب خط امام پنهان كرده، از اين طريق علاوه بر آراي خود و ضدانقلاب آراي اقشاري از مردم و نخبگان معتقد به امام و خط امام را نيز به نفع خود مصادره كنند. البته به اين آمار اضافه كنيد برخي از نخبگان دانشگاهي و حوزوي طرفدار انقلاب و امام را كه از رئيس جمهور وقت انتقاد داشتند.
6- جريان ديگري نيز كه به اين جريان گره خورد. جريان خط امامي دهه اول انقلاب بود كه به دليل آلوده شدن به زخارف دنيا و چرب و شيرين پست و مقام و اشرافيگري احساس مي كردند با روي كار آمدن احمدي نژاد، فاتحه اشرافيگري آنها و پست و مقام هايي كه 16سال آنها را براي خود بيمه كرده بودند خوانده شده است . آنها از بغض علي، سراغ لشگر معاويه را گرفتند و به اين جريان كه اكنون طيفي از جريان مذهبي غربگرا، جريانات ضدانقلاب با پشتيباني و سازماندهي آمريكا، جريان هاي سرخورده از احمدي نژاد شده بود، پيوستند و ناخواسته همراه با كارواني شدند كه به سوي ليبرال دمكراسي و نفي حاكميت ديني و در پازل طراحي شده آمريكا حركت مي كرد.
7- سازمان رأي و شبكه سازي اجتماعي (چه توسط جريان دوم خرداد و چه آمريكائيها) كار خود را كرد و توانست پشت سر يك دروغ بزرگ آن هم تقلب در انتخابات يك جمعيت ثابت را به خيابان هاي تهران بكشد و جمعيتي نيز كه فريب نخست وزير زمان امام و نماينده امام در بنياد شهيد و... را خورده بود به اين فراخوان لبيك گفت و حادثه 25خرداد و روزهاي بعد آن را آفريد.
آمريكائيها ي ذوق زده كه تصور نمي كردند برنامه هاي شكست خورده آنها با پشتيباني مجدد از اين جريان اين گونه پاسخ مثبت بدهد همه قرارهاي خود را براي گفت وگو در چارچوب 1+5 به هم زدند و چهار نعل پشت سر اين جريان تاختند.
8- آمريكا يك بار ديگر فريب تحليل ناقص خود از جريان ديني و مردمسالاري ديني را خورد. به دنبال خطبه هاي نمازجمعه 29/3/88 رهبري و مشخص شدن خطوط قرمز، بخش بزرگي از اقشار فريب خورده و نخبگاني كه حرف هاي سران فتنه را باور كرده بودند از پشت سر اين جريان خارج شدند و آنچه در صحنه ماند جريان مذهبي غربگرا با سردمداري مجمع روحانيون مبارز ، حزب مشاركت، مجاهدين انقلاب، مجمع محققين و مدرسين حوزه قم و بعضي عناصر شاخص فريب خورده از يك طرف و جريان روشنفكر غرب گرا (نهضت آزادي، ملي مذهبي ها، جبهه ملي و...) و گروه هاي ضدانقلاب از طرف ديگر بودند. البته هنوز براي بسياري كه جنايت موسوي و كروبي و حمايت بعضي عناصر منافق انقلاب را باور نكرده بودند صحنه شفاف نبود ليكن حوادث روز قدس، 13آبان، 16 آذر و عاشوراي88 و ماهيت شعارها و اهانت به مقدسات تير خلاص را به اتحاد آمريكا با جريان مذهبي غرب گرا زد و مردم با حماسه 9دي و 22بهمن 88 يك بار ديگر پايبندي خود را به نظام اسلامي، مردسالاري ديني و قانون اساسي نشان دادند.
9- در تمام حوادث اين مقطع و مقطع قبل آنچه مهم و كليدي بود نفس مديريت امام گونه مقام معظم رهبري و سعه صدر ايشان بود كه در هر مقطع با تدبير، گفتمان مسلط مردم را بسمت گفتمان انقلاب سوق دادند و با سياست جذب حداكثري و دفع حداقلي جريان هاي فريب خورده را به دامان انقلاب برگرداندند و ماهيت جريان هاي منحرف را به مردم نشان دادند و با دادن بصيرت به مردم آنها را صحنه گردان اصلي حفاظت از نظام و انقلاب كردند.

 



ولايت مداري محور پيشرفت جايگاه ايران در جهان امروز

حسن شاهرخي
در نظام هاي حكومتي امروز و ديروز جهان، شكاف ها و ايرادهاي مختلفي در ساختار حكومت و شيوه عملكرد حاكمان وجود دارد كه موجب شده ديكتاتوري، خودكامگي، سلطه گري و بي توجهي به راي مردم و نخبگان جامعه و حتي مردم جهان به شكل هاي مختلفي ظهور كند.
حاكمان و قدرت طلبان و زورگويان چه در نظام هاي ديكتاتوري فردي و گروهي مانند حكومت پادشاهان در رم و يونان چه در سيستم هاي استعمارگران و كشورگشايان از اسكندر تا انگلستان و فرانسه، و چه در سلطه جويي هاي امروز آمريكا و متحدانش در دنياي امروز كه به بهانه دموكراسي و حقوق بشر و مقابله با تروريست ها، با خونريزي و حاكميت بر منابع مردم جهان و بي توجهي به اراده و خواست ملت هاي خداجوي جهان با ابزار شوراي امنيت و سازمان ملل و... سرنوشت ملت ها را تغيير مي دهند و... با توجيه هاي مختلف به نام مردم و منافع ملي و وطن دوستي و حفظ نژاد برتر، حقوق انسان ها و ملت ها را زيرپا مي گذارند و مقابل فرامين خداوند رحمان و رحيم مي ايستند.
حتي امروزه در نظام هاي جديد ليبرال سرمايه داري كه در كشورهاي غربي حاكم است و مدعي دموكرات ترين حكومت هاي تاريخ جهان هستند، سلطه گري و استبداد به شكل پيچيده و جديد خود حاكم شده است.
غول هاي رسانه اي، سينمايي و لابي هاي صهيونيستي در كنگره آمريكا و تشكل هاي جديد نژادپرستان و افراطيون در اكثر كشورهاي غربي، شرايطي را به وجود آورده كه علاوه بر ظلم بر اقليت ها و فرودستان و دگرانديشان، اتحادي سلطه جويانه را براي تسلط بر منابع كشورهاي جهان سوم، خاورميانه و آفريقا ايجاد كرده اند و به بهانه مقابله با تروريست، به اشغال عراق، افغانستان و دخالت در امور ليبي، سوريه و ساير كشورها پرداخته اند.
براين اساس، نخبگان و ملت هاي جهان، در طول تاريخ با قدرت طلبي حكومت ها و زورگويان جهان مقابله كرده اند و به دنبال اصلاح سيستم هاي حكومتي هستند تا علاوه بر تحقق مفهوم استقلال ملت ها از نفوذ استعمار قديم و جديد، رابطه ملت با حكومت را به شكل بهتري تغيير دهند تا هم به بهبود جايگاه كشور در جهان امروز كمك كند و هم تحولات اجتماعي، سياسي و اقتصادي را به گونه اي به همراه داشته باشد كه موجب بهبود رفاه مردم، احترام به شأن ملت، دفاع از حقوق مردم، دادرسي اقوام و افراد مختلف و حاكميت قانون و... شود.
در تاريخ مبارزات ملت ايران نيز مردم و نخبگان در كنار روحانيون و سياست مداران براي آن كه ظلم نظام هاي پادشاهي را شاهد نباشند به طور مستمر در انقلاب ها و تحولات آزادي خواهانه خود تلاش كرده اند تا نظامي را معرفي و حاكم كنند كه علاوه بر مردم سالاري و حاكميت قانون مبتني بر قوانين شرع و توصيه پيشوايان ديني، پيامبر اسلام و امامان باشد.
انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، در سال 1357 كه تجربه تحولات 1400 ساله تاريخ اسلام و مبارزات ملت ايران و همچنين تلاش روحانيت مبارز و 70 سال مشروطه خواهي و آزادي خواهي و مشروعه خواهي را پشتوانه فكري و نظري خود كرد، توانست در كنار تحولات اجتماعي و آثاري كه بر سرنوشت كشور و استقلال ايران و حذف دخالت قدرت هاي شرق و غرب، آمريكا و انگليس و ساير قدرت ها در امور ايران توانست نوعي از ساختار حكومتي را به جهان و كشورهاي اسلامي و آزادي خواه معرفي كند كه هم مبتني بر راي مستقيم مردم و تجربيات جديد بشر در زندگي اجتماعي جهان باشد و جمهوري خواهي و مردم سالاري را به همراه داشته باشد و هم مبتني بر قوانين شرع و فطرت خداجوي انسان ها و اكثريت مسلمان ملت ايران باشد.
بر اين اساس، نظام جمهوري اسلامي با محوريت ولايت فقيه، از يك سو خود را با فرامين و سنت و احاديث و تعاليم اسلامي مرتبط كرده است و از سوي ديگر به نظر و مشاركت عمومي مردم ازهر دين و زبان و ديدگاهي توجه دارد.
به عبارت ديگر انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، خبرگان رهبري كه از فقها و نخبگان مذهبي تشكيل مي شود و رهبر جامع الشرايط نظام را انتخاب مي كند، انتخابات مجلس كه هر چهار سال يك بار چكيده فضايل يك ملت را در خانه مردم جمع مي كند، انتخابات رياست جمهوري كه قوه مجريه را با راي مستقيم مردم انتخاب مي كند، انتخابات شوراها و... به اين معناست كه اداره كشور مستقيما با راي مردم انجام مي شود.
مقام معظم رهبري نيز كه توسط نخبگان مذهبي و فقها انتخاب مي شوند درواقع از سوي مردم كشف و انتخاب مي شوند و در اين انتخاب هم راي مردم و هم فرامين و تعاليم اسلامي و ديني اثرگذار است و از آن جا كه در قانون اساسي ولايت فقيه به عنوان محور اصلي حكومت تعيين شده است اقشار مختلف مردم و حتي اقليت ها و زبان هاي مختلف كه خود را متعهد و ملزم به اجراي قانون مي دانند در واقع التزام به ولي فقيه زمان خود را التزام به قانون ارزيابي مي كنند.
براين اساس، تمام ملت ايران چه اكثريت چه اقليت، چه فارسي زبان و مسلمان، چه ارمني، كليمي، مسيحي و زرتشتي، در چارچوب قانون اساسي كشور و ساير قوانين مدني و قوانين عادي كشور، خود را موظف و متعهد و ملتزم به اجراي قانون مي دانند و در اين راستا التزام به قانون اساسي و ولايت فقيه دارند.
علاوه بر التزام به قانون، از آنجا كه عموم ملت ايران دين دار و خداجوي هستند به علما و نخبگان ديني و فقها اعتماد دارند و از آنجا كه در فرامين و تعاليم شيعه، پيروي از امام زمان و فقيه جامع الشرايط و اعلم فقها در زمان غيبت توصيه و تأكيد شده است و امامان شيعه دنباله روي راه پيامبر اسلام و تعاليم دين مبين اسلام هستند، در نتيجه التزام به ولايت فقيه در زمان غيبت، التزام به امام و خداوند متعال است.
به عبارت ديگر، موضوع التزام به ولايت فقيه هم از جهت قانوني كه همه مردم ايران خود را متعهد به اجراي قانون و احترام به آن مي دانند و هم از جهت تعاليم شيعه و اسلام، مورد توجه و تأكيد عموم ملت ايران است و از شيعيان و مسلمان تا زرتشتي و مسيحي و كليمي با هر زبان و قوميتي، پشتيبان ولايت فقيه هستند.
بر اين اساس بايد سخن برخي مسئولان و كارشناسان اينگونه طرح شود كه در نظام جمهوري اسلامي، مردم و ولايت فقيه دو شاخص و نهاد جدايي ناپذير هستند و اينگونه برخي معتقدند كه ولايت فقيه بدون مردم مفهوم نيست و مردم بدون ولايت فقيه مفهوم نيست بايد اينگونه اصلاح شود كه مردم خود را از ولايت فقيه جدا نمي بينند و هيچگونه فاصله و شكافي بين آنها نيست كه در مقطعي اين فاصله كم شود يا زياد شود و نياز به بازسازي داشته باشد.
به عبارت ديگر، التزام به ولي فقيه تا آنجا معنا دارد كه مسئولين كشور و مردم به طور كامل خود را تابع مقام ولايت مي دانند كه فقيهي اعلم و آگاه به زمان است و اين محبت و رابطه عقلاني و قانوني و عاطفي به گونه اي است كه اگر مقام ولايت مصلحتي را توصيه كنند آن را عاشقانه انجام مي دهند.
ولايت مداري به اين معني است كه گاهي بايد از نظر و سليقه شخصي عبور كنيم و به مصلحت و نظر و توصيه رهبر عمل كنيم. به عنوان مثال در دوره رياست جمهوري مقام معظم رهبري، مواردي پيش آمد كه ايشان عاشقانه نظر ولي فقيه زمان را پذيرفتند و اجرا نمودند.
اين گونه ولايت مداري نشان مي دهد كه حضرت آيت الله خامنه اي مقام معظم رهبري، خود در زماني كه امام خميني در جايگاه ولايت فقيه بودند به توصيه ها و نظرات و مصلحت سنجي هاي ايشان در امور حكومت و مردم، توجه داشتند و بر آن تاكيد داشتند.
بر اين اساس، در زمان حاضر نيز ولايت مداري كه به معناي رابطه تنگاتنگ و قانوني و عاطفي مردم با حكومت است تصريح دارد كه مسئولان كشور ولايت فقيه را ريسمان و ستون اصلي حكومت جمهوري اسلامي تلقي كنند و هيچ نهاد و فرد و گروهي را جداي از ولايت ارزيابي نكنند و در انجام وظايف و اجراي قانون به آن التزام كامل و عملي داشته باشند.
ولايت فقيه دستاوردهاي بسياري را در درون نظام جمهوري اسلامي و كشور ما به همراه داشته و بسياري از مشكلات كشور را تاكنون حل كرده و بناي نظام مردم سالاري ديني و جمهوري اسلامي را مانند ستوني محكم استوار ساخته است، چنان چه در مقابل انواع بدخواهي ها و ترفندهاي دشمنان منافقان، گروه هاي مسلح، معارض و معاند ضدانقلاب و گروه هاي سياسي ملحد و خارج از خط مردم و امام مانند كوه استوار بوده است و انواع توفان ها و مشكلات را از سر گذرانده و ملت و نظام را در مقابل آن ها حفظ كرده است.
همچنين بعد از تحركات ضدانقلاب و منافقين در اوايل انقلاب كه با رهبري امام امت به بهترين شكل با آن ها برخورد شد رهبري هوشمندانه امام در دوره جنگ نيز باعث شد كه دشمن با وجود حمايت اكثر قدرت هاي جهان از صدام حسين، نتواند با رزمندگان اسلام مقابله كند و در شرايط تحريم اقتصادي، كشور به راه خود ادامه داد و نه تنها صدام حسين و قدرت هاي سلطه گر رسوا شدند بلكه زمينه خودكفايي كشور در عرصه هاي مختلف اقتصادي و فرهنگي فراهم شد و بعد از جنگ نيز زمينه انقلاب صنعتي و اصلاح ساختار اقتصادي و رشد صنايع مختلف فراهم گرديد.
در سال هاي اخير نيز با ولايت هوشمندانه مقام معظم رهبري، انواع تحركات و جنگ طلبي ها و سلطه جويي و ماجراجويي هاي دشمن، مهار شده است و رشد و توسعه اقتصاد و انواع صنايع و بهبود وضع رفاه مردم و توسعه صنعت نفت و گاز، خودروسازي، سيمان و فولاد، مصالح ساختماني و... را شاهد بوده ايم و دشمن نتوانست با ترفندهاي مختلف از جمله پرونده هسته اي، تحريم اقتصادي و... ما را به عرصه جنگ و تخريب و خونريزي وارد كند و با وجود آن كه كشورهاي همسايه درگير جنگ و اشغال شدند اما جمهوري اسلامي با رهبري خردمندانه ولايت فقيه تاكنون از انواع ماجراجويي ها عبور كرده است.
هوشمندي رهبر معظم انقلاب تا حدي است كه خود منتقدان و دشمنان داخلي و خارجي نيز اعتراف كرده اند كه ايشان رهبري با هوش هستند ولايتي هوشمندانه دارند و با عقل و تدبيري كه دارند مسائل مختلف را مهار و كشور را از بحران هاي مختلف عبور داده اند و امروز كشوري مستقل، آزاد، قدرتمند و مطرح در جهان داريم و در عرصه هاي داخلي نيز رشد و پيشرفت و بهبود سطح زندگي مردم و شاخص هاي رفاهي، پزشكي، فرهنگي، علمي، صنعتي و... را شاهد هستيم.
اگر اين نوع رهبري و مديريت ولايت فقيه را با سيستم حكومتي دوره قاجاريه و پهلوي مقايسه كنيم درمي يابيم كه پادشاهان مختلف اين دو سلسله در دوره 300 ساله حكومت خود نيمي از دستاوردهاي دوره 30 ساله جمهوري اسلامي را نداشته اند.
دليلش اين است كه ساختار حكومتي قاجاريه و پهلوي نه مبتني بر الگوهاي مردم سالاري و احترام به حق و راي و نظر مردم و نخبگان بوده است و نه مبتني بر تعاليم اصيل اسلامي و سنت پيامبر و توصيه ها و رهبري امامان و نظريات فقها و بزرگان و انديشمندان بوده است و در نتيجه حسرت هميشگي با روشنفكران ما همراه بوده و هيچ گاه نتوانستند كه توسعه ايران زمين را با يك حكومت كارآمد شاهد باشند. اما در دوره جمهوري اسلامي و رهبري خردمندانه ولايت فقيه شاهد آن هستيم كه هم تعاليم اسلامي و هم هوشمندي و خردمندي امروز كه مبتني بر مردم سالاري و احترام به حقوق مردم است رعايت شده و موجب حل مشكلات و بحران ها و ارتقاي جايگاه ايران در نظام بين المللي شده است.
در عرصه خارجي و بين المللي نيز رهبري و ولايت فقيه باعث افتخارات و دستاوردهاي بسياري بوده است. از يك سو موضع محكم و بشردوستانه جمهوري اسلامي در مسئله فلسطين، سوريه، عراق، افغانستان و ساير كشورهاي اسلامي و جهان سومي، موجب شده كه مسئولين جمهوري اسلامي ازمحبوبيت زيادي در اين كشورها و جهان اسلام برخوردار باشند و حقوق مردم اين كشورها مطالبه شود.
از سوي ديگر در كشورهايي كه الگوي ليبرال سرمايه داري مورد انتقاد بسياري از آزادانديشان و خداجويان است توجه بسياري به الگو و رفتار رهبران جمهوري اسلامي جلب شده است و بسياري از منتقدان سلطه گري آمريكا و كشورهاي غربي به ايران توجه دارند و از آن الگو مي گيرند و يكه تازي آمريكا و نظام سرمايه داري كه خود را ابرقدرت و يگانه الگوي حكومتي راهگشا مي داند با چالش جدي مواجه شده است. زيرا جمهوري اسلامي الگويي را به جهان معرفي كرده كه هم فطرت خداجوي انسان ها و تعاليم ديني را مورد توجه قرار داده و هم به راي و مردم سالاري و مشاركت واقعي مردم در سرنوشت آنها معتقد است در حالي كه نظام سرمايه داري به تعاليم ديني كم توجه است و با حاكميت سرمايه، رسانه ها را تحت حاكميت دارد و بر افكار عمومي حاكم است و با تبليغ هر چه مي خواهد به خورد ملت ها مي دهد و با رقابت دو حزب خود ساخته، ادعا مي كند كه رقابت و دموكراسي و شفاف سازي حاكم است در حالي كه منافع گروه هاي صاحب نفوذ و سرمايه داران هرچه ايجاب كند پيگيري مي شود چه جنگ سرد و اتمي شدن جهان، چه خلع سلاح، چه دخالت در امور كشورها و حاكم شدن بر منابع، چه جنگ با تروريسم و... همگي باتوجه به منافع سرمايه داران و حكومت ها انجام مي شود.
در سي سال گذشته كه جمهوري اسلامي را خطر خود معرفي كرده اند شاهد بوده ايم كه حتي يك جنگ توسط ايران آغاز نشده در حالي كه آمريكا بارها به بهانه هاي مختلف جنگ هايي را به راه انداخته است. حال سؤال اين است كه ولايت فقيه صلح جو و طرفدار حقوق بشر و انسان هاست يا نظام سلطه گر و ليبرال سرمايه داري آمريكا و حاميانش؟
اين تفاوت ها باعث شده كه جايگاه ايران به عنوان يك كشور اثرگذار در جهان هر روز بهتر از قبل شود و بسياري از رهبران و مردم جهان ايران را باور كرده اند ومورد احترام آن هاست و به رهبري خردمندانه ولي فقيه ايمان آورده اند تا جايي كه بسياري از رهبران كشورهاي اسلامي از جمله در لبنان و فلسطين، رهبران مذهبي و سياسي افتخار مي كنند كه طرفدار جمهوري اسلامي هستند و رهبر و ولايتي چون مقام معظم رهبري دارند و با افتخار از رهبري و ولايت آيت الله خامنه اي سخن مي گويند و ايشان را الگوي خود در مديريت، سياست و جهان بيني مي دانند.
به راستي جز نظام ولايت فقيه، كدام نظام سياسي مي توانست علاوه بر حل مشكلات داخلي و انسجام و افزايش مشاركت مردم ايران و رشد و توسعه كشور، در مقابل انواع تهديدها و ماجراجويي ها و تحريم ها مقاوم باشد و نه تنها مشكلات داخلي را حل كند بلكه در جهان الگويي نو و كارآمد براي نظام هاي سياسي جهان باشد.
به نظر مي رسد كه در نظم نوين جهاني و جهان آينده، الگوي مردم سالاري ديني ايران مورد توجه بسياري از كشورها خواهد بود و هرگاه كه سرمايه داري و آمريكا بخواهد خود را يكه تاز بداند مردم جمهوري اسلامي و تجربه نظام ولايت فقيه را نشان خواهند داد كه هم رابطه مريد و مراد و رابطه تنگاتنگ عاطفي و قانوني بين مردم و ولايت را ايجاد كرده است و هم الگويي راهگشا و با تحول شگرف در عرصه داخلي و خارجي براي هر كشوري مي تواند باشد. زيرا نظام ولايت فقيه نظامي است كه مردم و مسئولان ولايت مدار در آن حكومت عميقاً احساس مي كنند كه هم به فطرت خداجوي آن ها توجه مي شود و خود را به اسلام و پيامبر و خداوند نزديك تر مي بينند و هم قادرند كه با تبعيت و التزام عملي به ولايت، از بحران ها عبور كنند، مشكلات را حل كنند و در عرصه بين المللي شاهد جايگاه كشور خود باشند و متناسب با شأن ملت خود شاهد ارتقاي شاخص هاي زندگي اجتماعي باشند و از اين طريق رضايت خداوند متعال و پيامبر و امامان را كسب كنند و ملتي شاد و سعادتمند و مترقي باشند و راه تكامل به سوي خداوند متعال را با رهنمودهاي ولايت فقيه بهتر طي كنند اين راه ارزشمند است و با عنايت به اينكه ولي فقيه در زمان غيبت جانشين خداوند و به همين دليل حاكم بر كل كائنات است در مكتب شيعه حتي اين نكته را تداعي مي كند كه تنفس و زندگي بدون رضايت ولايت فقيه كاري بيهوده است و براي تحقق رضاي خدا بايد از طريق كسب رضاي ولايت حركت كرد و كشور و ملت خود را به سعادت رساند و هرگز نبايد مغرور شد و تصور كرد كه يك ملت مي تواند بدون رهبر خود معنا داشته باشد. ملت و ولايت هرگز از هم جدا نيستند و تفكيك ناپذير هستند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14