(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 8 تیر 1390- شماره 19962

سبزه زار حرا
ضرورت مهندسي مجدد تجليل از چهره ها در دانشگاه ها/ بخش آخر
مسئولين فرهنگي و غفلتي بزرگ!
ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد (شعر)
اين همه كشته مي ارزد به محمد شدنت (شعر)
واقعه اي در دل كوه (شعر)
احمد شاكري:ادبيات سياه در جهان بيني خود مبتلا به كوري است



سبزه زار حرا

جواد نعيمي
هرگاه كسي از رودخانه نگاه تو نگذرد، تطهير نمي شود! هركس آواز تو را ننوشد، از ابتداي ملكوت رانده مي شود و هر آن كه در پرتو چلچراغ نفست، گامهاي حيات را نشمارد، در زمره زندگان نيست!
بدان هنگام كه تو از «حرا» طلوع كردي، طليعه داران انوار خورشيدي بر دامن خجلت آويختند و روشنايي به فرهيختگي نايل آمد. حضرت عشق، با دم مسيحايي تو تولد يافت. كودك ايمان به يمن نداي سپيد تو، بلوغ را تجربه كرد.
اگر نگاه سبز تو نمي بود، هيچ سبزه اي در جهان نمي رست. و اگر صداي گامهاي تو گوش تاريخ را نوازش نمي داد، جغرافياي عشق رنگ مي باخت. آفتاب گرم دستهاي تو، يتيمي جهان را جبران كرد. اگر مهربانيهاي تو نمي بود، هيچ گاه كودك دنيا، براي ايستادن پا نمي گرفت. با سيلي تو بر گونه كفر بود كه بشر به شر پاسخ منفي داد. اين تو بودي كه به تكثير پروانه هاي ملكوت اقدام كردي، و به دانايي و بينايي، جواز افزايش بخشيدي. از ناي تو، نواي نرگس شورانگيز عاطفه هاي محمدي روييد. تو بر بام بلند تاريخ، پرچم كعبه را افراشتي و در سرزمين قلبها، بذر محبت قرآن را كاشتي. تو نيروي نظارت را بر نواحي انسان روياندي. تو «قبله» را به همه قبايل جهان هديه دادي و گل توحيد را بر گونه جمال جهان، جاودانه كردي.
حسن يوسف، پرتوي از تجلي آفتاب زيبايي توست. دم عيسوي از تنفس تو بركت يافته است و عصاي همت تو، ساحران سيه پوش كفر و نفاق را از اتاق انديشه ها اخراج كرد. باران ساده صفا و سپيده از رداي تو بر جلگه هاي جوامع فروباريد و همه انسانها را به سمت حاصلخيزي هدايت نمود.
لهيب «ابولهب» را تو با تبر «تبت» خاموش كردي و لكه هاي «ابوجهل» را از تن جوامع زدودي. تو سرزمين مكه دلها را فتح كردي و در روزگاري كه دنيا به تب بت پرستي دچار بود، طبابت تو، تومورهاي بدخيم كفر را از پيكره مجروح جهان بيرون كشيد و جرأت تو، جراحات زخم عميق ستم را التيام بخشيد.
همه سپيدانديشان، از نسل تو پديدارگشته اند و نورانيت پيشاني تو، پگاه را پايدار ساخته است. اگر تداوم آبي آرامش، از سرانگشتان همايش انديشه و احساس موج مي زند، از شكوه نگاه تو است. تو ناخداي كشتي كرامتي، عاطفه روشن باراني، پناهگاه چشمان ياراني، تو شكوه و هيمنه همه سبزه زاراني...
رودخانه هاي هدفمندي را تو به روي خانه هاي ما گشودي. معناي ملكوت را تو به ما ياد دادي. كتاب ايمان را تو براي جهانيان تفسير كردي. وقتي تو بر فراز «حرا» ايستادي، بشريت در برابرت زانو زد و هنگام كه آواز رسالت سردادي، همه سرداران تاريخ به راه تو، سر دادند! و زماني كه انسان را ضمانت كردي، زمانه در برابر تو به كرنش نشست.
تو، ما را به قريه سرسبز و شكوهمند قرآن دعوت كردي و در هر «والليل» ما را به ميهماني «والنهار» بردي. تو با «اقراء» قرابتي ديرينه داشتي و در مزارع انديشه «والتين» و «الزيتون» مي كاشتي و «يا ايتهاالنفس المطمئنه» برمي داشتي. تو بر هودج «اياك نعبد» نشستي و با براق «اياك نستعين» به معراج «اهداناالصراط المستقيم» شتافتي و «صراط الذين انعمت عليهم» را در همه گيتي گستراندي و «غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين» را به همگان نشان دادي.
اي ياسين! همه حرفهاي ما، همه جمله هاي ما و همه نوشته هاي ما در برابر معناي بلند وجودت هيچ است. ما را به كوثر وجودت تهنيت باد و بر بلنداي بعثت تو سلام و درود نثار باد!

 



ضرورت مهندسي مجدد تجليل از چهره ها در دانشگاه ها/ بخش آخر
مسئولين فرهنگي و غفلتي بزرگ!

در شماره قبل، به مناسبت برگزاري مراسم تجليل از
غلام حسين ساعدي در دانشگاه تهران به بررسي عقبه فكري و كاري اين نويسنده ضددين پرداختيم. در اين شماره به بررسي همكاري وي با ساواك و فعاليت ها و دشمني هاي وي با نظام جمهوري اسلامي مي پردازيم:
بازگشت به كانون
ساعدي با فعال شدن مجدد كانون نويسندگان ايران به همراه اعضاي آن در جلسات شب شعر انجمن ايران و آلمان شركت كرد و درست در هنگامه اوج گيري انقلاب اسلامي در ايران، در تير سال 1357 به دعوت انجمن قلم آمريكا و ناشران آمريكايي به اين كشور سفر كرد. در آنجا كنفرانس هايي براي وي ترتيب داده شد تا به بررسي اوضاع سياسي ايران بپردازد!!
سپس به انگليس رفت و در انتشار نشريه «ايرانشهر» با «احمد شاملو» همكاري كرد. درباره اين دوره، «رضا براهني» كه ساكن آمريكا بود و از دوستان نزديك ساعدي به شمار مي آمد پس از مرگ وي مي گويد:
«... نظام سلطنتي درون ساعدي را تزلزل پذير كرده بود. ساعدي را ترس تعقيب مي كند. در سراسر كارهايي كه ساعدي مي كند، اين حس تعقيب وجود دارد... ساعدي وقتي كه از آمريكا به لندن رفت و همكار احمد شاملو در ايرانشهر شد، از لندن به من در مريلند تلفن مي كرد و در وسط گريه از جهان گله مي كرد.»
عضو شوراي اضطراري
مهار انقلاب
ساعدي در اواخر دي ماه 1357 به ايران بازگشت و در شوراي اضطراري ماه هاي پاياني حكومت پهلوي كه با حضور شاه تشكيل مي شد، شركت كرد تا راهكارهاي مهار انقلاب را به بحث و بررسي بگذارند. «سعيد پاكروان» خاطرات غلامحسين ساعدي را درخصوص حضور در اين شورا، با عنوان «توقيف هويدا» تشريح كرده و از ساعدي با عنوان مستعار «ابراهيم مرادي» نام برده است.
بي اعتقادي مطلق به دين
ساعدي يك شبه روشنفكر سكولار بود، او نه تنها هيچ گونه اعتقاد مذهبي نداشت، بلكه ارزش هاي مذهبي را نيز مسخره مي كرد. از نظر او دين و اعتقادات مذهبي كرامت انساني را از بين مي برد و آزادي انسان را محدود مي كند. او از نظر گرايش هاي ايدئولوژيك ماركسيست و دنباله رو «تروتسكي» بود و از پيروان «خليل ملكي» به حساب مي آمد. براساس همين تفكرات و اعتقادات سكولاريستي و گرايش هاي سوسياليستي بود كه در مقابل انقلاب موضع گرفت و كوشيد تا آن را تضعيف كند.
ساعدي بعد از انقلاب
در سال 1358 به عضويت در هيئت دبيران كانون درآمد و خود را به عنوان يك عضو مبارز و نويسنده مخالف با رژيم پهلوي مطرح ساخت!! در عين حال تمايلات چپ گرايانه داشت و سعي كرد مردم را از همراهي با روحانيت مسلمان و مبارز باز دارد و تمام توان و انرژي خود را جهت تقويت جريان هاي الحادي به ويژه تروتسكيست آمريكايي و تضعيف حركت انقلابي مردم مسلمان به رهبري امام خميني(ره) به كار گرفت.
او در محافل گروه هاي چپ گرا و يا به عبارت بهتر چپ هاي آمريكايي به سخنراني مي پرداخت. و نهادهاي مذهبي را متهم به اعمال خشونت مي نمود. وي در جمع دانشجويان دانشگاه صنعتي تهران، انقلاب اسلامي را محصول وجود روحيه ديكتاتوري در تاروپود انديشه هاي ديني دانست و كوشيد با طرح مسايل پوچ، حركت انقلاب و اسلام خواهي مردم به رهبري حضرت (امام) را به طور غيرمستقيم، خشونت طلبي معرفي نمايد.
ديدار اعضاي كانون با حضرت امام(ره)
هشت روز پس از پيروزي انقلاب و در تاريخ 30 بهمن1357 عده اي از اعضاي كانون نويسندگان در يك حركت تاكتيكي به ديدار امام خميني(ره) رفتند تا از محبوبيت معظم له در جهت كسب وجاهت اجتماعي و براي حقانيت به فعاليت هاي خويش و مواضع شان سود جويند. غلام حسين ساعدي هم در ميان كساني كه به ديدار حضرت امام خميني(ره) رفتند، قرار داشت. او بعدها و در جريان گفت وگو با «ضياء صدقي»، از بخش تاريخ شفاهي دانشگاه «هاروارد» (16/1/1363- چاپ در 1365 پاريس) به ماجراي اين ملاقات اشاره مي كند و با لحني كاملا بي ادبانه كه ما از ذكر آن شرم داريم از حضرت امام(ره) ياد مي كند.
توهين به حضرت امام(ره)
غلامحسين ساعدي از شاخص ترين چهره هاي ضدروحانيت بود و در مقالاتي كه عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي مي نوشت به دفعات و مكرر به ساحت مقدس امام خميني(ره) اهانت هاي سخيفي مي نمود.
اعلام صريح مخالفت با انقلاب اسلامي
ساعدي در جريان رفراندوم 12 فروردين 1358 مخالفت خود با حاكميت اسلامي را علني كرد و مقابل نظام اسلامي ايستاد. وي تمام توان خود را در خدمت با تبليغات سو عليه رفراندوم جمهوري اسلامي به كار گرفت. همچنين در رابطه با انتخابات مجلس خبرگان نوشت:
«انتخابات قلابي راه انداختند و نخبه هاي حيرت آور و شيخ هاي بي نام و نشان مسئله گو را از صندوق ها بيرون كشيدند تا سرنوشت نامه سياهي، نه تنها براي نسل حاضر كه براي نسل هاي بعدي رقم بزنند، نخبه هايي كه بيش ترشان در روضه خواني صلاحيت دارند...»
فعاليت در جبهه دموكراتيك ملي
فحاشي و تهمت هاي ساعدي عليه آرمان ها و مقدسات انقلاب اسلامي روز به روز بيش تر و صريح تر مي شد. به صورت علني مردم را به مقابله با نظام جمهوري اسلامي دعوت مي كرد و به حمايت از گروهك هاي تروريستي چون چريك هاي فدايي، پيكار و... برخاست.
غلامحسين ساعدي چند ماه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، به «جبهه دموكرات ملي» به سركردگي «هدايت الله متين دفتري» پيوست. او از اين پس تمام فعاليت هايش را در اين تشكيلات متمركز و بيش تر نوشته هايش را براي اولين بار در روزنامه «آزادي»، ارگان اين گروه به چاپ رساند. او خود يكي از بنيان گذاران جبهه دموكراتيك ملي ايران بود كه به همراه هدايت الله متين دفتري اين تشكيلات را با هدف مقابله با نظام اسلامي ايجاد كرد. ساعدي براي راه اندازي اين سازمان نهايت جهد و كوشش خود را به كار بست. وي نظام اسلامي را بدتر از رژيم وابسته پهلوي ارزيابي مي كرد و آن را يك نظام توتاليتر مي شناخت و مي گفت:
«... رژيم شاه يك رژيم ديكتاتور بود و رژيم اسلامي يك رژيم توتاليتر است كه همه چيز و همه كس را نابود مي كند و همه را بايد رهبر بگويد. يك مشت لات و چاقوكش را به خيابان ها مي ريزند، همه چيز را به آتش مي كشند و...»
تلاش براي تجزيه كشور!
ساعدي تلاش وسيعي در عرصه تبليغات براي تجزيه كشور تحت عنوان خودمختاري براي خلق ها!! مبذول مي داشت و اين كار را نه از سر اعتقاد به حق حاكميت خلق ها در تعيين سرنوشت خود كه با هدف ايجاد مشكل براي حكومت نوپاي اسلامي دنبال مي كرد. او دشمني با نظام اسلامي و حكومت برآمده از دل انقلاب را مهم ترين وظيفه خود مي دانست و در هر جا كه احتمال ضربه زدن به جمهوري اسلامي بود، ساعدي هم در آن جا حضور داشت.
ساعدي كه روزگاري در آستانه پيروزي انقلاب، مردم و جوانان را به پرهيز از خشونت راهنمايي و تشويق مي كرد، بعد از انقلاب و در خرداد 1360 كه سرآغاز حركت علني نظامي گروهك هاي شكست خورده، به ويژه صدور اعلاميه سياسي-نظامي (منافقين) بود، ناگهان ماجراجو شد و به حمايت از گروهكها پرداخت. او به همراه 12 تن ديگر از شبه روشنفكران هم فكرش نظير «باقر پرهام»، «محمدعلي سپانلو» و... بيانيه اي خطاب به «مسعود رجوي»، سركرده گروهك تروريستي منافقين صادر كردند. نكته مهم اين است كه ساعدي در شرايطي به ياري سازمان منافقين رفت كه ملت ايران درگير جنگ تحميلي از سوي عراق بود و بيش از هرچيز به آرامش در داخل كشور نياز داشت اما جريان شبه روشنفكري به مسايلي نظير هجوم نظامي ارتش بعثي عراق و درگيري ارتش و نيروهاي انقلابي با عناصر تجزيه طلب در كردستان، گنبد و خوزستان، مطلقاً اهميت نمي داد و بلكه از تجزيه طلبان حمايت مي كرد :
فرار از ايران؛
ساعدي بعد از يك سال زندگي مخفيانه در ايران به پاكستان گريخت و در فروردين 1361 وارد پاريس شد. در 56 سالگي با زني به نام «بدري لنكراني» براي نخستين بار و به طور رسمي ازدواج كرد.
در سال 1361همراه 13 نفر ديگر از نويسندگان فراري، كانون نويسندگان ايران در تبعيد را پايه گذاري كرد و عضو هيئت دبيران آن شد. وي در پاريس تحت تأثير دوري از ايران و قرار گرفتن در كنار منافقين، دوباره به فعاليت هاي سياسي روي آورد و با تصور مبارزه با جمهوري اسلامي، گاهنامه «الفبا» را راه اندازي نمود و آن را پايگاه عناصر فراري و ضدانقلاب قرار داد. هم چنين مصاحبه هاي متعددي با «بي بي سي» و سايررسانه هاي غربي عليه جمهوري اسلامي دارد.
ساعدي طي رابطه نزديكي كه با منافقين در پاريس داشت تا اواخر عمرش براي نشريه «شورا» كه متعلق به آنان بود، مقاله مي نوشت و در رويكرد بازگشتش به نمايش نامه نويسي آثاري را در دشمني با جمهوري اسلامي پديد آورد كه مي توان به مواردي چون «اتللو در سرزمين عجايب» و «در راسته قلب بالان» اشاره كرد.
مرگ در فرانسه
ساعدي كه به صورت افراطي معتاد به الكل بود، عاقبت معده اش خونريزي كرد. پس از خون ريزي او رابه بيمارستان رساندند اما معالجات درباره وي مؤثر واقع نشد و به دليل همين عارضه، آذر سال 1364 در پاريس، از دنيا رفت. پس از مرگش در كنار همتاي خود «صادق هدايت» در گورستان «پرلاشز» مدفون شد.
نكته مهم در خاكسپاري ساعدي، رعايت نكردن تشريفات اسلامي بود. او را مانند غربي ها با كت و شلوار و كراوات و بدون كفن در تابوت گذاردند و دفن كردند. مرگ ساعدي را ناشراني چون «ققنوس»، «دنيا»، «كاوش»، «آگاه»، «مرواريد»، «خانه كتاب» و «توس» تسليت گفتند و بيانيه مرگ ساعدي را افرادي چون «سيمين بهبهاني»، «فريدون آدميت»، «هوشنگ گلشيري»، «رضا براهني»، «محمدعلي سپانلو»، «رضا سيدحسيني»، «احمد شاملو»، «جواد مجابي»، «بزرگ پورجعفر»، «منوچهر آتشي»، «محمود دولت آبادي»، «بهرام بيضايي»، «ابراهيم زال زاده»، «فيروز شيروانلو» و... امضا كرده بودند.
تجديد چاپ آثار ساعدي
در دولت اصلاحات
از دهه 60 كتاب هاي ساعدي به دليل همكاري وي با گروهك هاي مسلح و هتاكي نسبت به امام(ره) و مقابله با انقلاب، ممنوع الانتشار شد؛ اما در دولت اصلاحات، آثار وي به لطف سياست تساهل و تسامح وزير ارشاد وقت، «مهاجراني» منتشر گرديد. اين اقدام با انتقاد برخي از گروه هاي متعهد و وفادار جمهوري اسلامي مواجه شد. از جمله دفتر سياسي سپاه پاسداران نسبت به تجديد چاپ آن آثار اعتراض كرد. اما مديركل وقت كتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اعلام كرد كه چون آقاي دكتر ساعدي در هيچ يك از مراجع قانوني ايران محكوم نشده اند، نمي توان جلوي انتشار آثار او و يا تجديد چاپ آن ها را گرفت. جالب اين كه در بيست و چهارمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران در ارديبهشت 1390 برخي از آثار غيرمجاز غلام حسين ساعدي ارايه مي شد!!
آثار غلام حسين ساعدي
ساعدي نمايش نامه نويسي ملحد بودكه در سال هاي قبل از انقلاب آثار او توسط گروه هاي ماركسيست و ضدانقلاب جهت به انحراف كشيدن دانشجويان جديدالورود به دانشگاه ها به شدت ترويج مي شد. ليست برخي از نمايش نامه ها و ديگر آثار ساعدي به شرح زير است:
كاربافك ها در سنگر؛ شب نشيني باشكوه؛ كلاته گل؛
بام ها و زيربام ها؛ ده لال بازي؛ ده نمايش نامه بي كلام؛ مجموعه داستان دنديل؛ مجموعه داستان ترس و لرز؛ داستان بلند توپ؛ نمايش نامه ديكته و زاويه؛ نمايش نامه: پرواربندان؛ فيلم نامه: گستاخي، داستان كوتاه: قدرت تازه، داستان: گمشده لب دريا؛ نمايش نامه: واي بر مغلوب؛ فيلم نامه ما نمي شنويم؛ نمايش نامه: جانشين؛ نمايش نامه: چشم در برابر چشم؛ فيلم نامه: گاو؛ پنج نمايش نامه از انقلاب مشروطيت؛ نمايش نامه: عاقبت قلم فرسايي و اين به آن در؛
-چوب به دستهاي ورزيل؛
- آي باكلاه آي بي كلاه؛
- ضحاك؛
- بهترين باباي دنيا؛
- عزاداران بيل؛
- واهمه- هاي بي- نام نشان؛
- هنگامه آرايان و باران
آثار ساعدي افزون بر ترويج انديشه هاي ماركسيستي، مطالب خلاف اخلاق را به صورت تحريك كننده اي بازگو مي كند.
آموزه هاي ساعدي
در كتب درسي!
با توجه به مطلب گفته شده درباره ساعدي و سابقه دشمني وي با اسلام و انقلاب اسلامي نكته اي كه قابل توجه و تأمل است، استفاده وزارت آموزش و پرورش از آثار غلامحسين ساعدي در تدوين كتاب هاي ادبيات دوره دبيرستان و معرفي وي به عنوان يكي از ادباي سالهاي اخير ايران است!
معرفي وي كه در دشمني و ستيزش با اسلام و انقلاب شكي نيست از سوي وزارتخانه اي كه متولي آموزش و پرورش آتيه سازان اين مرز و بوم مي باشد، جاي سؤال دارد!
دوستان و همفكران ساعدي به دنبال ترويج انديشه هاي ملحدانه او و تبرئه از اقداماتش عليه جمهوري اسلامي ايران، آثار مختلفي را به چاپ رساندند كه به برخي از آنها به عنوان مشتي نمونه خروار، اشاره مي گردد.
- شناخت نامه غلامحسين ساعدي، نوشته جواد مجابي؛
- گوهرمراد و مرگ خودخواسته (شرح زندگي، گفت وگوها و خاطرات غلامحسين ساعدي) تأليف اسماعيل جمشيدي
- درباره غلامحسين ساعدي، نوشته كوروش اسدي؛
- ويژه نامه ساعدي در نشريه اينترنتي قابيل (1384)
تمجيد از ساعدي
پس از مرگ ساعدي، منافقين و سلطنت طلب ها در خارج از كشور، به تعريف و تمجيد از او پرداختند، تا جايي كه اعضاي شوراي منافقين و مسعود و مريم رجوي بر سر گور او درپاريس حاضر شدند و...
در داخل كشورمان نيز حاكميت برخي از ديدگاههاي تساهل طلب در عرصه فرهنگ و هنر طي دولت هاي هفتم و هشتم، موجب شد بعضي از نشريات معاند داخلي درجهت مطرح كردن ساعدي فعال بوده تا تصويري وارونه از انديشه و عمل وي در رويارويي با دين و انقلاب مردم ايران نشان دهند و با چشم پوشي بر عنادش عليه دين، او را فردي خدمتگزار فرهنگ و هنر ايران معرفي كنند؛ پيرو آن با كمك نهادهاي مختلف مراسم بزرگداشت و يادمان ها برايش گرفتند. پس از چندسالي كه اين جريان رو به افول گذاشت، اين بار درسال 1390 و با گسترش انديشه هاي جريان انحرافي در دولت، بزرگداشت ساعدي درمهم ترين دانشگاه كشور، برگزار مي شود!
اما اين سؤال باقي مي ماند كه برگزاري بزرگداشت براي نويسنده اي كمونيست و ضددين كه به انحاي مختلف عليه دين و جمهوري اسلامي تلاش كرده است، توسط چه كساني و با چه رابطه و واسطه اي انجام شده است؟ و مسئولين فرهنگي در ازاي اين غفلت چه نظري دارند؟!
برگرفته از سايت برهان

 



ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد (شعر)

حافظ شيرازي
ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را انيس و مونس شد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
به بوي او دل بيمار عاشقان چو صبا
فداي عارض نسرين و چشم نرگس شد
به صدر مصطبه ام مي نشاند اكنون دوست
گداي شهر نگه كن كه مير مجلس شد
طربسراي محبت كنون شود معمور
كه طاق ابروي يار منش مهندس شد
لب از ترشح مي پاك كن براي خدا
كه خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
كرشمه تو شرابي به عارفان پيمود
كه علم بي خبر افتاد و عقل بي حس شد
چو زر عزيز وجودست شعر من آري
قبول دولتيان كيمياي اين مس شد
خيال آب خضر بست و جام كيخسرو
به جرعه نوشي سلطان ابوالفوارس شد
ز راه ميكده ياران عنان بگردانيد
چرا كه حافظ از اين راه برفت و مفلس شد

 



اين همه كشته مي ارزد به محمد شدنت (شعر)

مرتضي حيدري آل كثير
وسعت مكه تب آلود مقيد شدنت
هيجان دو جهان لال زبانزد شدنت
آيه در آيه به تدريج به معراج درا
دهن جن و ملك آب موكد شدنت
تو به درياي لك الحمد تعلق داري
كمر جذر، شكست از خبر مد شدنت
تو همان نور زمين آمده حق هستي
كه به فانوس دل افروخته بايد شدنت
زنده در گور شدن ها به فدايت اي عشق
اين همه كشته مي ارزد به محمد شدنت
اين لب تر شده توست و يا اقيانوس؟
آسمان است و يا سايه بي حد شدنت؟
پر جبريل اگر از شعشعه سدره نسوخت
سوخت از جذبه نزديك به گنبد شدنت
نفس ريخته در سينه عشقي و هنوز
خواب آيينه بر آشفته از آمد شدنت
سعي ابليس، به سرسختي ات ايمان آورد
نرسيده است، به يك لحظه مردد شدنت

 



واقعه اي در دل كوه (شعر)

محمود شاهرخي
غنوده كعبه و ام القري به بستر خواب
ولي به دامن غار حرا دلي بي تاب
نخفته، شب همه شب، ديده خدا بينش
ز ديده رفته به دامن سرشك خونينش
بسان مرغ شباهنگ ناله سر كرده
به كوه، ناله جانسوز او اثر كرده
دلش، لبالب اندوه و محنت و غم بود
به كامش، از غم انسان شرنگ ماتم بود
وجود وي همگي درد و التهاب شده
ز آتش دل خود همچو شمع آب شده
كه پيك حضرت دادار، جبرئيل امين
عيان به منظر او شد، خطاب كرد چنين:
بخوان به نام خدايي كه رب ما خلق است
پديد آور انسان ز نطفه و علق است
بخوان كه رب تو باشد ز ما سوا اكرم
كه ره نمود بشر را، به كاربرد قلم
به گوش هوش چو اين نغمه سروش شنيد
هزار چشمه نور از درون او جوشيد
ز قيد جسم رها شد، به ملك جان پيوست
شكست مرز مكان را، به لا مكان پيوست
درون گلشن جانش شكفت راز وجود
گشود بار در آن دم به بارگاه شهود
به بزم غيب چو تشريف قربتش دادند
در آن مشاهده منشور عزتش دادند
چو غرقه گشت وجودش به بحر ذات احد
غبار ميم، بشد زايل از دل احمد
به بي نشاني مطلق ازو نشان برخاست
حجاب كثرت موهوم از ميان برخاست
دوباره چون به مكان، رو، ز لامكان آورد
اميد و عشق و رهايي به ارمغان آورد
درود و رحمت وافر، ز كردگار قدير
بر آن گزيده يزدان، بر آن سراج منير

 



احمد شاكري:ادبيات سياه در جهان بيني خود مبتلا به كوري است

احمد شاكري گفت؛ منظور از ادبيات سياه، ادبياتي است كه در جهان بيني خود مبتلاي به نوعي كوري است.
احمد شاكري نويسنده و منتقد ادبيات داستاني در گفت وگو با فارس گفت: ادبيات سياه ادبياتي است كه در ديد امور قدسي دچار كوري شده است. در ديد امر ديني يا امر قدسي؛ ادبيات سياه ادبياتي است كه نه تنها امور قدسي را نمي بيند بلكه تلاش مي كند برخي از امور قدسي يا تمامي امور قدسي را زميني كند يعني تلاش مي كند اموري كه ريشه در ماوراء و ريشه در ارتباط با خداوند دارد به مفاهيم زميني مبدل كند، مفاهيمي چون؛ «شهادت»، «جهاد»، منطق ادبيات سياه منطق حسي تجربي و عرفان هاي نوظهور و وهم است.
اين منتقد ادبيات داستاني خاطرنشان كرد: ادبيات سياه يا كور چشمي در سابقه ادبيات ما بوده است. ادبيات داستاني ما در پيش از انقلاب توسط افرادي به جامعه ايراني معرفي شد كه اين افراد اعتقادي به دين نداشته و دين را عملا مقابل اهداف و اعتقادات خود مي ديدند، لذا اين سياهي يا كورچشمي در آثار بسياري از نويسندگان چون صادق هدايت، چوبك، ابراهيم گلستان، ساعدي و هوشنگ گلشيري وجود دارد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14