(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 12 تیر 1390- شماره 19964

اصولگرايي و ضرورت مرزبندي (نكته)
گفتاري از استاد رحيم پور ازغدي در باب شخصيت شهيد مظلوم بهشتي
فضا بقدري سنگين بود كه انقلابي ها هم حاضر به دفاع از بهشتي نبودند



اصولگرايي و ضرورت مرزبندي (نكته)

مهدي سعيدي
با نزديك شدن به انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي، گروه ها و جريان هاي سياسي بار ديگر در معرض انتخابي مهم قرارگرفته اند. فضاي سياسي كشور نيز به تدريج رنگ و لعاب انتخابات را يافته و از اقدامات و فعاليت هاي افراد و گروه هاي سياسي با هدف كسب كرسي بيشتر درمجلس آينده تعريف مي شود.
دراين ميان، جريان اصولگرايي كه توانسته با شناخت صحيح نيازهاي جامعه و ضرورت هاي امروزين انقلاب اسلامي، بيشترين آراي مردم را در دو انتخابات دوره هفتم وهشتم مجلس كسب كند، همچنان به عنوان مهم ترين و اصيل ترين جريان سياسي كشور چشم به اعتماد مجدد ملت دوخته و اميدوار است تا با كسب اكثريت مجلس، اصلاحات سياسي موردنظر خود را در قالب قوه مقننه دنبال نمايد.
دراين مسير علاوه بر وجود برخي ضعف ها و كاستي ها درمجلس هفتم و هشتم كه ضرورت اصلاح آن درجبهه اصولگرايان احساس مي شود، شرايط ويژه اي نيز بر فضاي سياسي كشور عارض شده است كه بدون توجه به آن نمي توان فعاليت هاي انتخاباتي مجلس نهم را سامان دهي كرد.
سر برآوردن جرياني انحرافي از درون اردوگاه اصولگرايان امروز به مهم ترين چالش سياسي كشور و معضل انتخاباتي اين جبهه مبدل گرديده است! به نحوي كه توان قابل توجهي از گروه هاي سياسي و افراد و شخصيت هاي برجسته اين جريان را به خود مشغول ساخته و نگراني هايي را براي هواداران و توده هاي ملت به همراه داشته است.
اين امر موجب شده تا تقريبا همه نگاه ها به سوي اقدامات جريان انحرافي جلب شده و دقت نظرها نسبت به ديگر عوامل تأثيرگذار و بازيگران صحنه انتخابات كاسته شود و به نوعي زمينه فعاليت آنها مساعد شود.
اخبار تلاش برخي از چهره هاي ظاهراً معتدل جريان دوم خرداد كه كم و بيش درحوادث فتنه دو سال گذشته دامن آلوده اند، براي حضور فعال در انتخابات (در قالب آرايشي متفاوت نسبت به انتخابات پيشين) حكايت از وجود عوامل مهم تاثيرگذاري درصحنه انتخابات پيش رو دارد كه نبايد به خاطر حساسيت به جريان انحرافي از آن غفلت كرد.
اين مسئله آنگاه اهميت بيشتري مي يابد كه اخباري مبني بر تلاش برخي از افراد در درون اردوگاه اصولگرايان براي نزديكي و همگرايي با اين جريان به گوش مي رسد.
كنار هم گذاشتن اين اخبار، حكايت از آن دارد كه پيچيدگي آرايش سياسي كشور در آستانه انتخابات ملاحظاتي اساسي را براي جريان اصولگرا به همراه داشته كه بدون رعايت آنها نمي توان مطمئن، پاي در رقابت انتخاباتي گذاشت.
درصدر اين ملاحظات ضروري و مهم ترين اولويت اصولگرايان؛ باز تعريف مجدد جريان اصولگرايي و برجسته ساختن شاخصه هاي آن و مرزبندي آشكار جريان اصولگرايي با جريان فتنه و جريان انحرافي قرار دارد. بدون تعريف اين مرزها، هرگونه فعاليت سياسي، اهداف اصولگرايانه اين جريان را محقق نخواهد ساخت و زمينه شكست را براي آنها فراهم خواهد آورد.
اين ملاك ها و معيارهاي مرزبندي بايد آن قدر شفاف و صريح باشد تا بدين سادگي اجازه عبور به فرصت طلبان را ندهد. هرگونه تلاش براي همگرايي وائتلاف انتخاباتي نيز بايد مبتني بر رعايت اين اصول تعريف شده انجام پذيرد وگرنه معلوم نيست كه به استحاله و جريان اصولگرايي نينجامد.
معيارهاي مرزبندي بايد عيني، عملياتي و مبتني بر شرايط سياسي امروز كشور باشد و كلي گويي و انتزاعي بودن معيارها، راه را بر تفسير به رأي باز گذاشته و هركس مي تواند رفتار سياسي خود را در درون مرزهاي اصولگرايي بداند. ميزان تبعيت از رهبري، اعتقاد به آرمان هاي بزرگ انقلاب اسلامي وحضرت امام (ره) از جمله تحقق حكومت اسلامي، عدالت خواهي، عقلانيت و شايسته سالاري، قانونگرايي و التزام به قانون، پايبندي به قانون اساسي، توجه اولويت بخشيدن به مستضعفين و محرومان، ساده زيستي و پرهيز از اشرافيت، ايستادگي در برابر دشمنان انقلاب اسلامي و در رأس آن آمريكا و رژيم صهيونيستي، شماري از شاخصه هايي است كه درمرزبندي جريان اصولگرايي باجريان انحرافي و جريان فتنه بايد مورد توجه قرارگيرد.
به واقع، جريان اصولگرايي بايد از گذشته درس بگيرد و با مرزبندي صحيح و صريح، نگذارد ماجراي تلخ نفوذ جريان انحرافي تحت لواي اصولگرايي به درون اين اردوگاه اين بار با عنواني ديگر تكرار شود و اگر چنين نشود، اصولگرايي تكرار ملال آور عنواني خواهد بود كه از درون تهي بوده و نشاني از اصول و اصولگرايي نخواهد داشت.
فراموش نكنيم اصولگرايان آنگاه توانستند در رقابت هاي انتخاباتي دشوار دريك دهه گذشته اعتماد اكثريت ملت را جلب كنند كه اتفاقاً بر اصول اساسي خود- كه همانا اصول انقلاب اسلامي و آرمان ملت بزرگ ايران است- صادقانه تأكيد ورزيده و فارغ از ملاحظات منفعت طلبانه و معطوف به نتيجه، وارد صحنه انتخابات شدند.

 



گفتاري از استاد رحيم پور ازغدي در باب شخصيت شهيد مظلوم بهشتي
فضا بقدري سنگين بود كه انقلابي ها هم حاضر به دفاع از بهشتي نبودند

متني كه در ادامه مي خوانيد گفتاري از استاد حسن رحيم پور ازغدي است كه به مناسبت هفتم تير و شهادت سيدالشهداي انقلاب اسلامي و 72 تن از يارانش ايراد شده است.
استاد رحيم پور در اين گفتار با اشاره به مقوله ترور از ديدگاه اسلام، به بررسي ابعاد شخصيتي شهيد مظلوم بهشتي و همچنين ويژگي هاي انقلابي، انديشه اي، تشكيلاتي و سياسي وي پرداخته است.
در مورد آقاي بهشتي و مسئله ديدگاه اقتصادي ايشان. ابتدا درباره انتقال مفاهيم از نسلي به نسل بعدي آسيب شناسي مي كنم. خطاب من به خصوص به جواناني است كه دهه اول انقلاب را درك نكرده اند و نمي دانند در آن دوران چه اتفاقي افتاد. ما مشكلي داريم كه فقط هم مشكل ما نيست و آن امكان گفتگوي همذات پندارانه و درك دروني نسلي با نسل بعد است. بسياري از مفاهيم براي نسل قبل، عين زندگي بودند و براي نسل بعد فقط تاريخ هستند. نسل بعد نمي دانند كه در نسل قبل چقدر زندگي جريان داشت و صحبت از مرگ نبود و سراسر زندگي و فعاليت و جهاد براي حقيقت بود. واقعه يكي است، ولي همان واقعه براي يك نسل، زنده است و براي يك نسل، مرده و بايد زنده اش كرد. نسل ما با وقايع دهه اول انقلاب نفس مي كشيد و اصلا آنها خود ما بودند، ولي نسل بعد مي خواهد آن وقايع را كالبد شكافي كند. ما از شخصيت حرف مي زنيم، نسل بعد فكر مي كند ما داريم از شخص حرف مي زنيم و مي گويد تا كي مي خواهيد از مطهري و بهشتي و چه و چه صحبت كنيد؟ ما از اشخاص صحبت نمي كنيم. ما از شخصيت حرف مي زنيم و او از شخص مي شنود. براي ما اين شهدا و مجاهدين و اين علما و متفكرين كليشه نبودند، حتي يكدست و هم اندازه نبودند. انسان هاي متحول و زنده بودند، حتي با هم متفاوت بودند.
يك وقتي تعبيري از مرحوم بهشتي درباره دكتر شريعتي در جايي خواندم. از شهيد بهشتي پرسيدند: «نظر شما راجع به شريعتي چيست؟» ايشان در اوايل انقلاب گفتند به چنين سؤالاتي جواب نمي دهند، براي اينكه از كدام شريعتي سؤال مي كنيد؟ بعد گفتند: «اگر راجع به هر كس ديگري از من بپرسيد، مثلا درباره ماركس از من بپرسيد، از شما مي پرسم از كدام ماركس صحبت مي كنيد؟ ماركس 25 ساله يك چيز گفته، ماركس 40 ساله چيز ديگري گفته و در اواخر عمرش حرف هاي ديگري زده است». آقاي بهشتي انساني است با اين حد از تحول و معترف به تحول و مسائل را زنده مي ديد و كالبدشكافي مي كرد. با اينكه دشمن همواره ايشان را متهم به تئوريسين فاشيسم بودن مي كرد. در دهه اول انقلاب روزنامه ها تقريباً هر روز تيتري، خبري، شايعه اي، دشنامي عليه دكتر بهشتي داشتند. متهم مي شد به اينكه تئوريسين راست افراطي و ارتجاع است. اين حرف ها را راجع به او مي زدند، ولي وقتي آثارش را مي خوانيد يا به حرف هايش گوش مي دهيد و به خصوص كساني كه از نزديك با او محشور بوده اند، همه نشان مي دهد كه اين آدم به شدت منعطف، منطقي و منصف است. نسل بعد بايد بداند كه اينها انسان هايي زنده، متحول و حتي متفاوت با يكديگر بودند. شايد اينها به نظر بعضي ها كليشه هاي رسمي و مجسمه هاي سنگي بيايند كه همه اينها تكرار و كپي هم هستند، اما شهدا، حتي شهدايي مثل حزب جمهوري، زير يك سقف شهيد شدند، هم متحول بودند هم متفاوت.
من فقط يك مثال مي زنم. تفاوت تيپ شهيد بهشتي را با تيپ شهيد محمد منتظري مقايسه كنيد. نسل جديد بايد بداند كه همه شهدا قربانيان تروريسم و سمبل جهاد علمي و عملي و تاريخي بودند، ولي يكدست نبودند. متنوع و متفاوت بودند. كليشه اي در كار نبود.
هيچ طبقه بندي رسمي و اداري نبود. امروز گاهي بحث هاي رسمي مي شود. امروز كليشه اي مي شود. بعد از گذشت دو دهه و سه دهه و يك قرن، هميشه تاريخ اين طور بوده است. اززمان خودش زنده است، بعد از خودش كليشه مي شود. اگر كسي بخواهد اين مفاهيم را به همان شكلي كه زنده بوده اند به نسل بعد منتقل كند، بايد كليشه ها را بشكند و زندگي از درون اين مفاهيم را بيرون بياورد. يك روح مشترك در كالبد همه اين شهدا وجود داشت و آن روح فداكاري و ايثار بود، فداكاري براي حق و براي خدا، بدون هيچ گونه پيش شرط و اينكه نبايد براي جهاد و شهادت منتظر ديگران بود و همه اگر بنشينند، من بايد برخيزم. برخلاف آن شعاري كه عده اي در انقلاب مي دانند كه اگر تو بنشيني، من اگر بنشينم، چه كسي برخيزد؟ شهدا و مجاهدين جواب داده اند كه اگر همه هم بنشينند، من يكي برمي خيزم. من به ديگران كاري ندارم. من به هر حال برمي خيزم، حتي اگر تو بنشيني و او بنشيند. اين روح مشترك در همه علما، شهدا و مجاهدين هست، اما ما يك تنوع شخصيتي بين اينها داشتيم كه اين قضيه براي خود ما هم كه نسل انقلاب بوديم و امثال شهيد بهشتي و ديگران را از پايين به بالا نگاه مي كرديم، جالب بود.
تفاوت تيپ فكري شهيد محمد منتظري با شهيد بهشتي
چون اسم شهيد بهشتي و محمد منتظري را آوردم، توضيح مختصري بدهم. تفاوت دو تيپ بود، در انقلاب كه گاهي ممكن بود در همه چيز هم تفاهم مطلقه نداشته باشند، اما نهايتاً به هم مي رسند و خونشان در يك جا و زير يك سقف مي ريزد، براي اينكه هر دو علي الاصول در راه امام و اسلام و انقلاب بودند. تيپ شهيد بهشتي تجسم نظم، عقلانيت، واقع بيني، يك اصولگراي منطقي، آدمي با ايده فرهنگي به عرصه سياست آمده، گره ها را متفكرانه و عملگرايانه باز مي كند و براي رفع موانع، برنامه مي ريزد. بسياري از خطرهاي غيرضروري را دور مي زند، براي اينكه استقبال آن خطر رفتن ضرورتي ندارد.
از آن طرف تيپ كسي مثل محمد منتظري، يك چريك روحاني، آميزه شيدايي و آرمان گرايي، اصولگراهاي خونگرمي كه عامدا به دل خطر مي روند، بلكه به دنبال خطر مي گشتند، بدون چانه زني داد مي زدند و در زندگي شان نظم عادي نبود. دنبال خطر مي گشتند و همه مرزها را حذف مي كردند، ولو ضروري نباشد و براي خودشان دشمن تراشي مي كردند. كسي مي گفت اين آدم آن قدر خونگرم، آتشين مزاج و آتشي بود كه گاهي دارو مي خورد كه همان 4، 5 ساعتي را هم كه خوابش مي برد، نخوابد، چون معتقد بود در فاصله اي كه مي خوابيد، دشمن چند قدم جلوتر آمده است. ما نبايد بخوابيم و بايد جلوي اينها بايستيم. بعضي از آدم ها اين جوري هستند. احساس مسئوليت جهاني مي كرد. در دوران قبل از انقلاب از افغانستان و پاكستان تا سوريه دوره هاي چريكي ديده بود. نماينده تيپي از بچه هاي انقلاب بود.
شايد اولين فريادهاي صريح عليه ليبراليست ها و ناسيوناليست ها و كمونيست ها را او سر داد، با اين اعتقاد كه بايد در سراسر جهان با استعمار درگير شويم، بايد در قلمرو دشمن برويم و با او بجنگيم و استناد مي كرد به جمله علي(ع) كه فرمود: «ملتي كه بخوابد، مجبور خواهد شد در عمق خانه اش با دشمن بجنگد.»
بهشتي يك متفكر نظريه پرداز نوگرا و اصولگرا، دقيق، مخالف با افراط و تفريط و به شدت سازش ناپذير بود. بهشتي چريك مسلح نبود، ولي فرمانده يك جبهه بسيار بزرگ تر از جنگ چريكي و مسلحانه بود. او يك جبهه عظيم فكري تاريخي را رهبري مي كرد و بقاي ارزش هاي انقلابي در اين كشور تا حد زيادي محصول هوشياري و مقاومت بهشتي است كه زير فشار جنگ رواني و فحش ها، حرف ها و اصولش را پس نگرفت تا كشته شد.
واقعيت اين است كه گاهي استقبال از گلوله آسان تر از استقبال فحش است. وقتي آقاي بهشتي شهيد شد، امام گفتند مظلوميت بهشتي برايم دردناك تر از شهادتش هست، يعني ترور شخصيت او سخت تر از ترور شخص او بود. سال هاي 58 و 59 را به ياد بياوريم كه هر روز مقاله و تيتر خبر عليه بهشتي منتشر مي شد، هم به عنوان يك شخصيت سياسي برجسته انقلاب، هم به عنوان رهبر حزب؛ در آن موقع جريان اصولگرا را حزب جمهوري رهبري مي كرد و لذا از ميان همه رجال انقلاب، هدف اصلي بهشتي بود. به هيچ كس ديگري اين قدر حمله نمي شد و من هميشه فكر مي كردم چرا؟ چه خصوصيتي در ايشان هست كه همه فحش ها متوجه اوست؟ دوراني رسيده بود كه واقعا دفاع از بهشتي سخت شده بود. بسياري از نيروهاي انقلاب هم حاضر نبودند از آقاي بهشتي دفاع كنند و معتقد بودند نمي شود دفاع كرد. ايشان را به عنوان رهبر حزب انحصارطلب و فاشيست ها و ايدئولوگ ارتجاع مي ناميدند و اين در حالي بود كه بهشتي در ميان اقشار قشري مذهبي متهم به روشنفكري بود، بهشتي فقط متفكر نبود، بلكه متفكر معاصر بود. ما متفكر غيرمعاصر زياد داريم، معاصر غيرمتفكر هم زياد داريم، ولي متفكر معاصر كم داريم. همين الان هم كم داريم. درست است كه مي گوييم ايران پر از بهشتي است.
از جهاتي اين طور هم هست، ولي از جهات تفكر و خصوصيات بهشتي، ايران پر از بهشتي نيست. ما در ايران بهشتي كم داشتيم و كم داريم. ما همين الان هم مشكل كمبود و فقدان امثال بهشتي را داريم. ذهن منسجم، آدمي كه قدرت اجتهاد دارد، در بعضي از سطوح قطعا نظريه پرداز است، برخلاف اكثر نظريه پردازها كه منزوي هستند، واقع بين نيستند، فقط آرزو مي كنند، مأيوس و نااميد مي شوند، اين شخصيت علاوه بر اينكه نظريه پرداز است، عملگرا هم بود. ذهن منسجم، قدرت مديريت و فرماندهي، ادب گفتگو، قدرت مناظره منطقي و اخلاقي با مخالف بدون هيچ گونه ترس و انفعال، توصيه هاي عملي غيرانتزاعي، يك متفكر ديني كه به جاي آرزو فكر مي كرد و به جاي حسرت خوردن عمل. قدرت طراحي و قانون گزاري داشت. كلي باف نبود. خيلي ها به اسم نظريه پردازي كلي بافي مي كنند و حرف هاي تكراري مي زنند. كليدي دارند كه به همه قفل ها مي خورد، اما هيچ قفلي را باز نمي كند.
اسم اين نظريه پردازي نيست. بهشتي در عرصه اقتصاد و حقوق و سياست نظريه پردازي مي كرد و براي قفل ها كليد مشخصي را ارائه مي داد. به اين مي گويند نظريه پرداز. آدمي كه كلي باف نبود، اما سيستم ساز بود و در تدوين قانون اساسي، اداره شوراي انقلاب، در حضور بزرگان انقلاب، در حضور مطهري، در حضور رهبران جريان هاي ديگر مثل مهندس بازرگان، در حضور مرحوم آقاي طالقاني، اين قدرت را نشان داد و عملا شوراي انقلاب را اداره مي كرد. قدرت شهيد بهشتي اعتباري و بخشنامه اي نبود. قدرت يك امر اعتباري نيست، يك امر حقيقي است. قدرت هاي اعتباري هيچ مشكلي را حل نمي كنند، فقط قدرت نمايي مي كنند. آن قدرت حقيقي است كه مشكلات را حل مي كند.
همچنين ايشان در مديريت حزب، در كادرسازي و تفكر حزب هم منحصر به فرد بود. اينكه امام گفت بهشتي يك ملت بود، به تنهايي يك ملت بود. گاهي اين يك نفرهايي هستند كه به همه نهادهاي رسمي و سياسي و فرهنگي مي ارزند. نهادهايي داريم با صدها ميليون بودجه، هزاران كارمند رسمي كه از صبح تا غروب كارت مي زنند، مي آيند، مي روند، حقوق مي گيرند و همه شان هم آدم هاي خوبي هستند، اما هيچ كاري نمي كنند، اما گاهي يك نفرهايي پيدا مي شوند كه بن بست هاي تاريخ را مي شكنند. آن يك نفرها براي همه ملت، يك ملت هستند. آن يك نفرها آدم هاي برگزيده اي هستند.
بهشتي از ناسزا شنيدن هراسي نداشت
ارزش ديگر بهشتي اين بود كه در برابر سيل فحش و جوسازي از خودش دفاع نمي كرد. از فحش خوردن نمي ترسيد. وقت و سرمايه اش را صرف دفاع از خودش نمي كرد. تمام انرژي خود را صرف دفاع از اسلام و انقلاب و حقوق مردم مي كرد و مي گفت ما وقت اضافي براي دفاع از خودمان نداريم و اگر اين كار را بكنيم، براي دفاع از حقوق مردم وقت كم مي آوريم.
قدرت نهادسازي حيرت انگيزي داشت. در اول انقلاب نهادهايي ساخته شده و تا امروز در آنها دست نبرده ايم، چون اين كار را بلد نيستيم. اول انقلاب انسان هاي برجسته و فوق العاده اي داشتيم كه بنيان هايي را گذاشتند و الان بيش از 30سال است كه داريم براساس همان ها جلو مي رويم، درحالي كه اگر خود آنها بودند تا حالا صدبار تغييرشان داده بودند، منتهي هم جرئت، هم قدرت، هم دانش و هم تقواي تغيير لازم است. ما چه كسي را داريم؟ به اين دليل است كه مي گويم ايران پر از بهشتي نيست.
بهشتي انسان ايستا نبود و صرفاً براي تداوم وضع موجود، افكار محافظه كارانه نداشت، دائماً دنبال تحول و تكامل بود. با غلبه بوروكراسي بر عدالت و حاكميت ركود بر دادگستري مخالف بود و با آن مبارزه مي كرد. درست است كه در حكومت بود، اما حكومتي نبود. عدالت خواه و تحول خواه بود، اصولگرا اما نوانديش بود، شريعت خواه بود، اما نه قشري. مي گفت ما نيامده ايم حكومت كنيم تا حكومت كرده باشيم، تغيير حاكمان كافي نيست، تغيير حكومت لازم است. اگر حاكمان تغيير كنند، اما حكومت تغيير نكند، حتي اگر آدم هاي خوبي هم باشيم، معلوم نيست بتوانيم كارهاي خوبي بكنيم.
من دو تا تعبير از شهيد بهشتي را تعبير كليدي مي دانم و به همه مسئولين در حكومت كه به اين دو تعبير بهشتي دو باره دقت كنند و درباره آنها بينديشند. يكي همان جمله اي كه اشاره كردم كه ما نيامده ايم حكومت كنيم تا حكومت كرده باشيم و تغيير حاكمان كافي نيست، تغيير حكومت لازم است و يكي اين جمله بهشتي است كه راجع به اسلام مي گويد اسلام در آغاز، دين انقلاب بود و بايد همواره يك آئين انقلابي بماند. دين نبايد تبديل به توجيه گر وضع موجود و توجيه گر خطاهاي ما شود. دين موتور اصلاح، تغيير و تحول است. دين ايده انقلاب است. هر تفسير غيرانقلابي از دين، خارج شدن از مسير شريعت و تحريف دين است.
من خواهش مي كنم كه متفكران، نخبگان، دانشگاهيان و حوزويان مجدداً به اين دو جمله شهيد بهشتي توجه كنند. اينها فقط دو تا جمله نيستند، بلكه دو تا روش براي حكومت هستند، دو تا استراتژي براي پيشبرد اهداف و دو روش براي فهم اسلام هستند.
جالب اينجاست كه گروه هاي تروريستي با شعار ضدارتجاعي و ضدفاشيستي، اما به روش فاشيستي و تروريستي عمل كردند و اتفاقاً هيچ آخوند قشري و مرتجع اهل دنيايي را ترور نكردند. يكراست آمدند سراغ بهشتي و مطهري و امثال اينها و آخوندهاي روشنفكر و روشن انديش را زدند، چون آنها معتقد به تغيير و تحول، اما در چهارچوب اسلام و اصول بودند. آقاي بهشتي در جايي مي گويد اگر دستگاه قضايي در اجراي عدالت شكست بخورد، ما شكست مي خوريم. مانور ما بايد روي دستگاه قضايي باشد. اگر عدالت در همه زمينه ها اجرا شود، اما دستگاه قضايي جاري نباشد، عدالت اجرا شدني نيست و مي گفت اينجا جاي مسامحه و امروز و فردا كردن نيست. دادگستري اداره اي در كنار اداره هاي ديگر حكومتي نيست كه بشود با حقوق مردم و حقوق مظلوم بازي كرد. مي گفت اگر با حقوق مردم و عدالت و حدود الهي شوخي كنيم، عواقب بسيار سنگين و خطرناكي براي ما خواهد داشت.
البته بعد از بهشتي خدمات بزرگي در دستگاه قضايي ما شده است و الان هم دارد مي شود. من اين را كاملاً قبول دارم، ولي چون هدف خيلي بزرگ است، همه اين كارها كوچك به نظر مي آيند.
در بخش آخر عرايضم عباراتي را از آقاي بهشتي برايتان نقل مي كنم. شهيد بهشتي آدم سياسي عوامي نبود. آيت الله بهشتي در زمينه هاي گوناگون، يك متفكر نظريه پرداز اسلامي بود. قدم اول را بهشتي برداشت، اما متأسفانه هنوز در حوزه كسي قدم دوم را برنداشته است. البته در بعضي از عرصه ها و نه در همه عرصه ها. شهيد بهشتي در حقوق و قضاوت، در فلسفه سياسي، در فلسفه دين، كلام، تفسير، فقه و اقتصاد تئوري پردازي و اجتهاد كرده است. بحث اقتصاد قبلاً در مباحث قدما مثلاً در بحث تدبير منزل آمده بود، منتهي بحث تجريدي و آنچه كه اصطلاحاً به اسم علم اقتصاد جديد از قرن 17 و 18 در اروپا تدوين شده، جرياني است كه از نظريه پردازاني مثل آدام اسميت شروع شد، بحث هاي مالتوس، مكتب كلاسيك، مكتب ريكاردو، چپي هاي تحت تأثير ماركس و لنين يا راست هاي سرمايه داري از استوارت ميل تا حلقه اقتصاد نئوكلاسيك تا افكار كينز تا مكتب شيكاگو و ديگران. يك سنت نظريه پردازي اعم از چپ و راست در باب اقتصاد غرب به وجود آمد.
همه آنها مشتركات ماترياليستي و مادي و سكولاريستي دارند كه درست برخلاف انسان شناسي توحيدي است و نوعي انسان شناسي مادي با تعريفي حيواني از انسان است و بر مبناي همين نگاه، نظريه پردازي كرده اند. هر كدام هم يكسري آمار و فرمول هاي رياضي را به كمك نظريه خود آورده اند تا به اين ترتيب تئوري هاي غيرعلمي و ايدئولوژيكي خود را علمي جلوه دهند. در واقع ما چيزي به اسم اقتصاد محض نداريم. ما چند تا مكتب اقتصاد و چند تا مكتب ايدئولوژي اقتصادي درغرب داريم. اگر مي خواهيم اقتصاد اسلامي داشته باشيم، بايد اينها را بدانيم، اما نبايد از آنها تقليد كنيم. ما بايد توليد كنيم. بايد اين نظريه ها را بدانيم و ندانسته رد نكنيم، اما در برابر آنها تسليم و مقلد نباشيم. كپي برداري كردن و تقليدكردن و ترجمه كردن كه هنر نيست. اينكه روشنفكر صرفا مقلد نظريه هاي ديگران باشد كه روشنفكري نيست. اين كار را ميمون ها هم بلدند. روشنفكر كسي است كه بتواند توليد فكر كند، حرف تازه بزند...
ايشان با همين مفاهيم نقش عمده اي در تدوين قانون اساسي ايفا كرد. شما را به حضرت عباس مقدمه قانون اساسي و بخش اقتصادي آن را يكبار بخوانيد. آقاي بهشتي در تدوين اين مسائل تقريبا نقش اول را داشته است و برخي از آنها عينا تعابير ايشان است. ايشان پس از سالها تفكر ممتد درخصوص اسلام و نهادسازي اسلامي، با توجه به جنبه هاي فقهي و حقوقي، در تدوين اصول قانون اساسي، به خصوص اصل 43 نقش كليدي داشته است.
اين عبارت را حتما از ياد نبريد كه اسلام شناسي بهشتي، اسلام شناسي انقلابي است. عبارت او اين است كه دين، انقلاب اسلام و اين انقلاب بايد ديني و انقلابي بماند، يعني تفسير ايستا، ارتجاعي و مردابي از اسلام را قبول نداريم. فقه اسلام براي متوقف كردن و منجمدساختن ساختارها نيست. جهت كلي احكام اسلام، انقلابي است. اينها تعابير آقاي بهشتي است. برخي از فقهاي ما اين تفكر را قبول ندارند. در گعده اي كه داشتيم يكي از اين آقايان مي گفت: «من نمي فهمم كه آقاي مطهري وقتي مي گويد اسلام جسمي دارد و روحي و مغزي دارد و پوستي و يا آقاي بهشتي كه مي گويد احكام فقهي آجرهاي تك تك و پراكنده نيستند و فقط در تركيب و كنار هم مي توانند ساختمان را تشكيل بدهند و لذا تمام احكام بايد درجهت و غايت و هدف نهايي اسلام تفسير شوند، به چه معني است. اين حرفها را نمي فهمم. ما فقط پيرو اسلام دليل هستيم.» من گفتم: «اتفاقا شما دنبال اسلام دليل نيستيد. اتفاقا اگر دنبال اسلام دليل باشيد و اسلام را محدود به يكسري احكام شرع نكنيد، آن وقت خواهيد ديد كه خود قرآن هدف شرع را به روشني بيان مي كند و مي گويد انبياء براي تزكيه نفس آمده اند و سپس براي تعليم كتاب و حكمت و نهايتا اقامه قسط. بنابراين هدف مشخص است و لذا همه احكام اسلام از خمس و زكات و نجاسات و احكام حكومت و... بايد در همين چهارچوب و راستا باشد.»
من قبول دارم كه كساني از تعابير آقاي مطهري و آقاي بهشتي براي تحريف شريعت سوءاستفاده كردند و به اسم اينكه ما دنبال روح دين هستيم، احكام شرع و جسم دين را پاره پاره كرده اند. جريان هاي نوانديشان كه هميشه بوده اند و حالا هم هستند. كساني از اين عبارات سوءاستفاده كرده اند و خواهندكرد. من با اين افراد كاري ندارم، بلكه دارم از كساني مثل بهشتي و مطهري صحبت مي كنم كه جزو اين تيپ آدمها نبودند، بلكه به دست اين تيپ آدمها كشته شدند. بايد تعابير آنها را درست بفهميم.
نظريه اقتصادي بهشتي در هفت بند
آقاي بهشتي در تحليلي اقتصادي به 7 ويژگي اشاره مي كند و مي گويد اينها روح اقتصاد اسلامي هستند. بحث ما مطهري شناسي و بهشتي شناسي نيست.آنان بندگان صالح خدا بودند و رفتند. ما بايد ببينيم چه مسيري را طي كردند و چرا كشته شدند؟ ما آدم هاي ملاتر از بهشتي و مطهري داشتيم كه كشته نشدند. چرا آنها را ترور نكردند؟ ما از بهشتي و مطهري، فقيه تر، فيلسوف تر، اصول دان تر، سياسي تر و دردسترس تر داشتيم كه ترور نشدند، غير از كساني كه در دسترس بودند و خداوند آنها را براي ما حفظ كرد. به خصوص مقام معظم رهبري كه من اغلب فكر مي كنم اگر ايشان يك روز قبل ترور نشده بودند و در دفتر حزب حضور پيدا مي كردند، ما امروز ايشان را نداشتيم و من همه اينها را تقدير الهي مي دانم.
شهيد بهشتي اين 7 هدفي را كه در اقتصاد اسلامي برمي شمارد، در قانون اساسي هم آورده شده و حكومت جمهوري اسلامي بايد در اين جهت حركت كند. اين 7 هدف عبارتنداز:
1. بعد مبارزه با فقر؛ يعني نيازهاي اساسي هر فردي در پرتو كار خلاق خودش و ارزش افزوده اي كه به عنوان يك شهروند در جامعه توليد مي كند، تأمين شود، نه به اين معنا كه دولت هرسال بيايد لباس و غذا بين فقرا توزيع كند، بلكه به اين معنا كه سيستم را به گونه اي طراحي كند و به سمتي پيش ببرد كه شهروندان بتوانند ارزش افزوده توليد كنند و با كار خلاق خود با فقر مبارزه كنند. ازطريق اشتغال سازنده و كار مثبت.
2- تمام وقت نبودن كار. آقاي بهشتي مي گويد بايد بخشي از وقت انسان آزاد باشد تا صرف خودسازي و تعالي معنوي خود كند. بايد برنامه ما طوري تنظيم شود كه همه ما ساعتي براي تفكر، خلاقيت و آرامش داشته باشيم و ساعتي را براي تفريح و با خانواده سپري كردن. جامعه اسلامي بايد به سمتي حركت كند كه كار، تفريح، و استراحت به نقطه تعادل برسند و هيچ يك مخل ديگري نباشند. همه بايد كار كنند و درعين حال در كنار كارشان بايد ساعاتي را به رشد فكري خود برسند. دين براي تعليم كتاب و تزكيه نفس آمده است، بنابراين ما بايد براي عبادت و تفريح و استراحت وقت هاي ضروري را صرف كنيم.
اينكه جامعه اسلامي نيست كه يك عده مدام تفريح كنند و يك عده دائماً مشغول كار باشند و فرصت نكنند يك صفحه كتاب بخوانند و يك مهماني بروند و وقتي بحثي پيش مي آيد اصلا حال حرف زدن نداشته باشند، اقتصاد مهم است، ولي انسان ماشين نيست و بايد فرصت انديشيدن داشته باشد. البته مشكل ملت ما مشكل پركاري نيست، بلكه برعكس مشكل تنبلي است. متأسفانه ملت ما يك ملت پركار نيست. ما جزو ملت هايي طبقه بندي مي شويم كه عاشق تعطيلات و دنبال فرار از كار هستيم. فرهنگ كار در جامعه ما ضعيف است.
3-اعتدال در مصرف، يعني هم بايد با اسراف و مصرف زدگي مبارزه فرهنگي كنيم هم مبارزه با فقر، چون اسراف، اقتصاد تخريبي است. جامعه ما متأسفانه يكي از پرمصرف ترين جوامع دنياست، به خصوص در مصرف سوخت و انرژي از پرجمعيت ترين كشورهاي دنيا يعني چين و هند بيشتر مصرف مي كنيم. جامعه ما از جوامع كم توليد و پرمصرف دنياست. بعضي از طبقات در جامعه ما مسابقه مصرف و اسراف گذاشته اند. متاسفانه ملت ايران جزو ملت هاي تجمل گرا و اهل اسراف در دنيا طبقه بندي شده است. عقل اقتصادي و عقل معاش در زندگي خانواده ها كم است. نيازهاي اساسي را برآورده نمي كنيم و دنبال تامين نيازهاي كاذب هستيم.
4- تعريف انساني از اقتصاد؛ آقاي بهشتي مي گويد به جاي اينكه انسان تعريف اقتصادي داشته باشد، بايد اقتصاد تعريف انساني داشته باشد، چون در اسلام انسان نياز اقتصادي دارد، حقوق اقتصادي هم دارد، اما ماهيت اقتصادي ندارد انسان در اسلام ماهيت الهي دارد. وجود معنوي دارد، نه وجود اقتصادي. نظام سرمايه داري غرب و نظام كمونيستي شرق، هر دو انسان را حيوان اقتصادي تعريف مي كنند. آنها ظاهراً با هم مخالفند، اما انسان شناسي شان يكي است. هر دو انسان را برده اقتصاد مي دانند، منتهي يكي برده سرمايه اقتصاد دولتي، در حالي كه اقتصاد از منظر اسلام اين است كه انسان نه بايد برده سرمايه دار باشد و نه برده دولت؛ انسان بايد بنده خدا باشد. انسان بايد آزاد باشد. در اسلام اقتصاد در خدمت انسان است نه انسان در خدمت اقتصاد، ديكتاتوري پول و سرمايه، چه راست و چه چپ، چه دولتي و چه خصوصي در اسلام مردود است، بلكه سرمايه و پول در خدمت رشد و ارتقاي انسان ها هستند.
5-استقلال اقتصادي؛ اقتصاد اسلامي مستقل است، اما اقتصاد مستقل به معناي اقتصاد منزوي نيست. به محض اينكه مي گوييم اقتصاد مستقل، مي گويند بله بايد مرزها را ببنديم و ديگر نه صادراتي باشد و نه وارداتي. استقلال اقتصادي يعني عزت اقتصادي، يعني كه برده اقتصاد سرمايه داري غرب نباشيم. اقتصاد مستقل به معناي اقتصاد منزوي نيست، مفهوم عدم وابستگي است. ما رعيت كسي نبايد باشيم.
6-پيشرفت اقتصادي و تكامل در توليد و توزيع و صنايع و كشاورزي. جامعه اسلامي بايد يك جامعه پويا باشد. ركود و توقف و عقبگرد در جامعه اسلامي معنا ندارد. بعضي ها گمان نكنند جامعه ديني يك جامعه پاك، اما راكد است. جامعه خوب و دربسته اي كه از جايش تكان نمي خورد! جامعه خوب يك جامعه پاك، اما ساكن و راكد نيست. خوبي را بايد در عين تحول و پيشرفت تعريف كرد.
7-ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادي و غارتگران؛ به خصوص با مافياي اقتصادي، چه در دولت و چه در بخش خصوصي.
همين ويژگي ها در اصول 43 و 49 قانون اساسي تبديل به قانون شده اند كه متأسفانه هيچ جا درباره شان بحث نمي شود. اين اصول بر اساس همين 7 هدف تعريف شده اند.
شهيد بهشتي به آموزش هدفدار و مستمر توجه و درباره آن بحث زيادي كرده است. متأسفانه ما طوطي وار تئوري هاي اقتصادي و مباحث توسعه را حفظ مي كنيم، بي آنكه آنها را نقد و بررسي كنيم و حاشيه بزنيم، بدون توليد فكر و ارائه راه حل هاي بومي و همين ها را هم اجرا مي كنيم. اگر در جايي اختلاف بين و صريح با شرع باشد، كنار مي گذاريم، اما اقتصاد اسلامي، اقتصاد غرب و شرق منهاي موارد بين مخالف شرع نيست. جهت گيري اسلام با آنها متفاوت است، البته مشتركاني وجود دارند، چون برخي از مباحث اقتصادي در شرق و غرب جنبه ايدئولوژيك ندارند و جنبه عقلي دارند و لذا كنار گذاشتن آنها نه شدني است نه معقول. ما نمي توانيم تا ظهور حضرت، جامعه ايده آل اسلامي درست كنيم، اما مي توانيم در چهارچوب قوانين اسلامي، فرمول هاي علمي و تجربي عالم را با رويكردهاي ارزشي خودمان گره بزنيم و با خلاقيت و واقع بيني اين مباحث را در حوزه ها و دانشگاه ها مطرح و نظريه پردازي كنيم. اول بايد اين نظريه ها در مراكز علمي ما تئوريزه شوند تا بعد مجلس و دولت ما بتوانند برنامه ريزي و اجرا كنند.
اگر قرار باشد دانشگاه ما فقط ترجمه و حوزه ما فقط تكرار كنند، كجا و چگونه به خلاقيت دست خواهيم يافت؟ در اسلام، انسان هدف است و در ساير مكاتب انسان در خدمت اقتصاد است. شهيد بهشتي در تمام زمينه هاي اقتصاد اسلامي نظريه پردازي و توليد فكر كرده است، ولي متأسفانه بحث آن در هيچ جا مطرح نيست. نه در حوزه در اين زمينه كار مي شود نه در دانشگاه نه در رسانه ها. ايشان فقط به بحث هاي تئوريك اكتفا نكرد و وارد مرحله دوم شد، به همين دليل است كه مي گوييم بهشتي در اين زمينه الگوست. بهشتي فقط به توليد نظريه و تبديل آن به استراتژي اكتفا نكرد و وارد مرحله سوم يعني تبديل آن به قانون و در مرحله بعد رهبري و مديريت عمل در عرصه قانون بود. ايشان در خلاء نظريه نمي داد، بلكه وارد جزئيات مي شد و بعد خودش هم رهبري پروژه را به عهده مي گرفت، يعني از نظريه پردازي علمي و فقهي تا مرحله اجرايي پيش مي رفت.
شهيد بهشتي انسان مطلق و غيرقابل انتقاد نيست. خود ايشان هم به شدت نقدپذير و معتقد به نقد و داراي سعه صدر بي نظير، يك بعدي نبودن، فضل و منطق، ادب و اخلاق بودند، شجاعتي كه همه به او فحش مي دادند، اما او نمي ترسيد، انتقادپذيري، تلاش برنامه ريزي شده، قدرت نظريه پردازي، شجاعت نظري و عملي، عوام زده نبودن و عوام فريب نبودن، تقواي ايدئولوژيكي كه باعث مي شد نه از قشري ها واهمه داشته باشد و نه با گروه هاي منحرف چپ و راست مماشات كند، اخلاقي بودن، نظم، انسجام فكري و ذهني و بيان قوي.
آرزو مي كنيم اين شعار كه ايران پر از بهشتي است، تحقق پيدا كند و به خصوص حوزه هاي علميه بتوانند امثال او را پرورش بدهند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14