(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 20 تیر 1390- شماره 19971

مفهوم شناسي قرائت پذيري در دين و قرآن
جنگ نرم شيطان عليه انسان
راههاي كسب نورانيت باطني



مفهوم شناسي قرائت پذيري در دين و قرآن

قرائت پذيري دين و بحث از تعدد قرائات مختلف و متعارض در برداشت از قرآن مبحثي است كه برخي جريانات فكري و سياسي در دهه اخير آن را در فضاي كشور مطرح ساخته اند بحثي كه در صورت پذيرش آن نمي توان به صحت ظواهر آيات قرآن و ديگر متون ديني تكيه كرد و به نسبي انكاري تمام حقايق ديني و حتي غيرديني زندگي بشر منجر خواهد شد. مطلب پيش رو يادداشتي كوتاه است كه به بررسي اين موضوع و سابقه آن پرداخته است.
¤¤¤
منظور از قرائت پذيري دين و قرآن چيست؟ به چه معنا صحيح و به چه معنا غيرصحيح است؟
قرائت پذيري دين در واقع عنوان ديگر بحث معروف «قرائت هاي مختلف از دين» است. بحث قرائت هاي مختلف از دين- به طور دقيق تر- روشي افراطي در بحث اختلاف در فهم دين است. در نظريه قرائت هاي مختلف از دين، اين طور عنوان مي شود كه پيش داوري ها، انتظارات قبلي و علايق و سلايق مفسر و عالم، در فهم او تاثيرگذار است؛ پس سر اين كه اختلاف قرائت وجود دارد اين است كه پيش داوري ها و پيش دانسته هاي انديشمندان ديني با هم فرق دارد؛ يعني اختلافات را ناشي از ذهنيت افراد مي دانند. ما با مجموعه اي از فهم هاي متفاوت از دين مواجه هستيم كه نمي توانيم بين آن ها داوري كنيم و بگوييم چه فهمي صحيح و چه فهمي ناصحيح است. نظريه «قبض و بسط» كه در اواخر دهه هفتاد شمسي در ايران مطرح شد در واقع، تقريري از بحث قرائت هاي مختلف از دين است. اين نظريه، تبيين ها و تقريرات مختلفي دارد؛ دو تفسير مهم از نظريه قرائت هاي مختلف از دين مربوط به دو فيلسوف سرشناس غربي؛ يعني پوپر و گادامر است. نظريه قبض و بسط، جانمايه اصلي اش را از گادامر (يعني هرمنوتيك فلسفي) گرفته است. قرائت پذيري دين با هر تقريري- چه پوپري و چه گادامري- تا آنجا كه از اختلاف در فهم دين سخن مي گويد صحيح و قابل قبول است، اما آنجا كه مدعي است همه فهم ها از دين اسير پيش داوري هايند، پس فهم واحدي وجود ندارد؛ سخني گزاف، دجال گونه و داراي ظاهري فريبنده و باطني ناحق و نادرست ارزيابي مي شود زيرا معتقدين به نسبيت معرفت ديني لاجرم به نسبيت خود دين مي رسند.
بحث حاضر دو بخش دارد؛ بخش اول درباره چيستي نظريه قرائت پذيري دين و بخش دوم درباره قضاوت ما نسبت به صحت يا عدم صحت اين نظريه.
بخش اول:
قرائت پذيري دين در واقع عنوان ديگر بحث معروف «قرائت هاي مختلف از دين» است؛ بحثي كه از جمله مباحث فرهنگي روز محسوب مي شود. امروزه اين بحث به عنوان يك مقوله در تقابل با انديشه ديني قرار دارد و هويت ظاهري آن غيراز حقيقت آن است. هرچند به ظاهر اين بحث در ادامه مباحث روشنفكري ديني در كشور ما طرح مي شود اما در حقيقت اعتقاد به آن نتيجه اي جز سست شدن پايه هاي بنيادين اعتقادات ديني و در نهايت انهدام آن ندارد. البته غفلت از ضرورت تدوين ايدئولوژي ديني به زبان امروز، بعداز گذشت بيش از سي سال از انقلاب شكوهمند اسلامي، زمينه را براي پيدايش و رشد چنين نظريه هايي فراهم ساخته است.
بحث قرائت هاي مختلف از دين- به طور دقيق تر- گونه افراطي بحث اختلاف در فهم دين است. در نظريه قرائت هاي مختلف از دين، اين طور عنوان مي شود كه پيش داوري هاي، انتظارات قبلي و علايق و سلايق مفسر و عالم در فهم او تاثيرگذار است؛ پس سر اين كه اختلاف قرائت وجود دارد اين است كه پيش داوري ها و پيش دانسته هاي عالمان ديني با هم فرق دارد؛ يعني منشأ اختلافات را از ذهنيت انديشمندان مي دانند؛ نظريه قرائت هاي مختلف از دين مدعي است، هيچ فهم رسمي، غالب، يگانه و صحيح از دين- كه بگوييم اين فهم از دين صحيح است و ديگر فهم ها باطل است- وجود ندارد. آن چه كه ما داريم تفاوت در فهم دين است. ما فهم بهتر و درست تر در مقابل فهم ناصحيح و بدتر نداريم. ما با مجموعه اي از فهم هاي متفاوت از دين مواجه هستيم كه نمي توانيم بين آن ها داوري كنيم و بگوييم چه فهمي صحيح و چه فهمي ناصحيح است؛ مثل اين كه يك مكعب در فضا معلق است و هر كسي از يك زاويه به اين مكعب نگاه مي كند اختلاف زواياي ديد باعث مي شود كه نگاه هاي مختلف به وجود بيايد و هيچ كدام رجحاني بر ديگري ندارند. در دين قرائت هاي مختلفي وجود دارد بدون آن كه بين اين قرائت ها قضاوت و داوري وجود داشته باشد. ما فقط با تفاوت فهم ها مواجه هستيم. ممكن است يك قرائت از دين رسمي تر و غالب تر باشد اما لزوما اين تداول و غلبه و شهرت به معناي صحت نيست.
نكته ديگري كه نظريه قرائت هاي مختلف بر آن پافشاري مي كند، اين است كه امكان قرائت را به نحو موجبه كليه مي داند. از نظر معتقدين به امكان قرائت هاي مختلف از دين، ما نمي توانيم مرزي مشخص كرده و بگوييم اين زمينه و جنبه هاي دين جزء ثابتات و مشتركات است و اختلاف قرائت بردار نيست. آن ها تك تك مضامين ديني را قابل اختلاف در قرائت مي دانند. به نظر آن ها از توحيد و نبوت و معاد گرفته تا تفصيلات فقهي و مسائل اخلاقي و هر بخشي كه رنگي از معرفت ديني دارد، قرائت پذير است و هيچ فهم ثابتي از دين وجود ندارد.
ريشه اين بحث به بحث هايي كه راجع به فهم متن (مباحث
هر منوتيكي) وجود دارد بازمي گردد. فرهنگ ديني بخصوص اديان ابراهيمي (مسيحيت، يهوديت، اسلام) عميقا متن محور است؛ يعني فرهنگ ديني، حول محور متون ديني است. در مسيحيت، آبشخور فرهنگ ديني، انجيل است. منشا فرهنگ ديني يهوديت، تفسيرهايي از تورات و تلمود است و ريشه فرهنگ ديني ما مسلمين به فهم و تفسير قرآن و سنت برمي گردد.
به اين دليل هرگونه نظريه پردازي متفاوت راجع به مقوله فهم متون، در معرفت ديني تأثيرگذار است؛ يعني اگر ما در باب فهم متون (به طور مطلق، چه يك متن حقوقي و چه يك متن ادبي و...) معتقد شديم كه امكان تفسيرهاي متفاوتي از متن وجود دارد، به طوري كه هيچ تفسيري بر ديگر تفاسير رجحان ندارد، اين به طور مستقيم در بحث قرائت هاي مختلف از دين تأثيرگذار است و معلوم مي شود كه نمي توان از دين تفسير يگانه و واحدي عرضه كرد؛ در صورتي كه بحث در فهم متن بوده ولي بر فهم دين اثر گذاشته است؛ به دليل اين كه فهم دين با فهم متون ديني گره خورده است.
بحث قرائت هاي مختلف از دين، بحثي است كه آرام آرام به جلو آمده است و وقتي به تاريخ تفكر اين انديشه نگاه مي كنيم، نمي توانيم زمان و مكان بخصوصي را ذكر كنيم و بگوييم اولين كسي كه اين نظريه را مطرح كرد، چه كسي بود.
قرن ها اين گونه گمان مي شد كه ما مي توانيم در ميان تفاسيري كه از يك متن عرضه مي شود مشخص كنيم كه چه تفسيري درست است و چه تفسيري نادرست. ولي در قرن بيستم بود كه امكان قرائت هاي مختلف از متن و دين مطرح شد كه البته رگه هاي اين بحث در قرن نوزدهم هم وجود داشت؛ به عنوان مثال نيچه- فيلسوف آلماني- بحث «چشم انداز» يا پرسپكتيو را مطرح كرد و معتقد شد كه فهم ما ناشي از چشم اندازهايي است كه به يك مسئله داريم و وقتي چشم اندازهاي افراد، مختلف شد، فهم آن ها هم مختلف مي شود. نيچه درخصوص دين حرفي نزده است ولي مطلبي گفته است كه مي توان آن را بر فهم دين هم منطبق نمود. در نمونه اي ديگر «كارل ماركس» كه يك متكلم پروتستان معروف آلماني است معتقد است: «نبايد گفت مسيحيت چه مي گويد بلكه بايد گفت مسيحيان چه مي گويند»؛ يعني ما هيچ وقت نگوييم كه اسلام چه مي گويد بلكه اين طور بايد بگوييم كه فلان عالم مسلمان چه مي گويد و هيچ وقت نمي توانيم يك فهم و قرائتي را به اسلام نسبت بدهيم. روح اين بحث، همان قرائت هاي مختلف است؛ اگر چه تحت اين عنوان مطرح نشده است.
نظريه «قبض و بسط» كه در اواخر دهه هفتاد شمسي در ايران مطرح شد در واقع، تقرير از بحث قرائت هاي مختلف از دين است. اين نظريه، تبيين ها و تقريرات مختلفي دارد؛ دو تفسير مهم از نظريه قرائت هاي مختلف از دين مربوط به دو فيلسوف سرشناس غربي؛ يعني پوپر و گادامر است.
اختلاف دو تفسير پوپري و گادامري از نظريه قبض و بسط در اين است كه در تفسير پوپري، آن معرفت ديني كه با دانش روز هماهنگ باشد، نسبت به معرفت ديني گذشته به واقعيت نزديك تر است. ولي در تفسير گادامري معرفت ديني امروز و ديروز در عرض هم هستند و هيچ يك نمي تواند ديگري را تخطئه كند. از اين رو براساس تفسير گادامري نمي توان عالمان دين را به كسب دانش روز سفارش كرد. از سوي ديگر، براساس انديشه گادامر، ما الزام نداريم خود را با سنت روز هماهنگ كنيم، بلكه اساسا ما با سنت حركت مي كنيم و فهم ما ضرورتا هماهنگ با سنتي است كه در آن زندگي مي كنيم.(1)
نظريه قبض و بسط، جانمايه اصلي اش را از نظريه گادامر (يعني هرمنوتيك فلسفي) گرفته است؛ ولي افزوده هايي بر آن وجود دارد و يك مقدار شرقي شده است كه اين چيزهايي كه... به بحث هاي گادامر اضافه كرده بر اتقان آن بحث ها نيفزوده است؛ بلكه بر آسيب پذيرتر شدن آن افزوده است. افزوده هاي آقاي... به بحث هاي گادامر، در واقع نظريه قبض و بسط را آسيب پذيرتر كرده است.(2)
نظريه قرائت هاي مختلف از دين، در واقع اعتقاد به پلوراليسم معرفتي است؛ يعني اعتقاد به اين كه فهم و معرفت از دين، تكثرگرايانه است و ما يك معرفت واحد از دين نداريم، بلكه اين معرفت دائما در حال تغيير و تكامل و تكثر مي باشد؛ بنابراين، نظريه قبض و بسط، يك نوع تبيين و تقرير از قرائت هاي مختلف از دين است؛ البته تقريرهاي ديگري هم وجود دارد.
بخش دوم:
قرائت پذيري دين با هر تقريري- اعم از پوپري و گادامري- تا آنجا كه از اختلاف در فهم دين سخن مي گويد صحيح و قابل قبول است، اما آنجا كه مدعي است همه فهم ها از دين اسير پيش داوري هايند، پس فهم واحدي وجود ندارد؛ سخني گزاف، دجال گونه (داراي ظاهري فريبنده و باطني ناحق) و نادرست ارزيابي مي شود. چه، معتقدين به نسبت معرفت ديني لاجرم به نسبت خود دين مي رسند. ايشان هر چند ميان معرفت ديني و دين تفاوت مي گذارند اما در عمل راهي جز اين ندارند كه به دين عصري قائل شوند صاحب نظريه «قبض و بسط تئوريك شريعت» در اثري كه سالها پس از نگارش «قبض و بسط» منتشر كرد، خود صريحا نه تنها در عمل كه در نظر به اين واقعيت اعتراف مي كند: «در قبض و بسط تئوريك شريعت سخن از بشري بودن، تاريخي بودن و زميني بودن معرفت ديني مي رفت و اينك در بسط تجربه نبوي سخن از بشريت و تاريخيت خود دين و تجربه ديني مي رود»(3). در ثاني منشأ اختلاف فهم ها صرفا در امور سوبژكتيو (ذهني) نيست بلكه منشأ اصلي آن در امور آبژكتيو (عيني) است؛ يعني عدم معرفت به امامي بيروني يا باطني (عقل). به شهادت قرآن، راسخون در علم؛ يعني ائمه معصومين(ع) و مؤمنين پيرو ايشان- بسته به درجات ايمان- قادرند تا به حقيقت دين و قرآن دست يازند. پس با تكيه بر ذهن و داشته هاي شخصي نمي توان به حقيقت دست يافت، مگر از امامي پيروي كنيم كه مظهر تام عقل است و با پيروي از اين امام است كه مي توان به حقيقت دين و قرآن دست يافت و از افتادن در مهلكه تفسير به رأي مصون ماند.

(1) هادوي تهراني، مهدوي؛ باورها و پرسشها: جستارهايي در كلام جديد، ص 120، قم، مؤسسه فرهنگي خانه خرد، .1378
(2) واعظي، احمد؛ قرائت هاي مختلف از دين، نشريه الكتريكي پايگاه حوزه، مهر 1380، شماره .21
(3) سروش، عبدالكريم؛ بسط تجربه نبوي، تهران: مؤسسه فرهنگي صراط، چاپ پنجم، تابستان 85، پيشگفتار.

 



جنگ نرم شيطان عليه انسان

عليرضا شعاعي
نقش كلمه در فرهنگ قرآني
خداوند در آياتي از قرآن به نقش كلمه توجه مي دهد. از نظر قرآن، كلمه تنها واژگاني نيست كه مفاهيم را منتقل مي كند، بلكه حقايقي است كه در خارج از ذهن، حضور مستقيم دارد. از اين رو كلمات الهي نقش ديگري به خود مي گيرند و كلماتي چون «كن فيكون» (بقره، آيه117 و آل عمران، آيه47 و انعام، آيه73 و انبياء، آيه90) كلمه وجود مي شود و خروجي آن چون موجودات به عنوان كلمات معرفي مي شود. خداوند در آياتي از جمله 27 سوره لقمان از كلمات بي نهايت موجودات و آفريده هاي خويش سخن مي گويد كه با هفت دريا نيز نمي توان همه آن را نوشت.
كلمه و بيان، ارتباط تنگاتنگي با هم دارند، چنان كه ارتباط تنگاتنگي نيز با علم و دانش دارند و خداوند در آياتي، از اين نقش و ارتباط سخن گفته و جايگاه و ارزش آن را تحليل و تبيين نموده است كه از جمله مي توان به آياتي از سوره قلم و الرحمن اشاره كرد.
در آيات آفرينش انسان نيز از حقيقت كلمه و جادوگيري كلمات، سخن به ميان آمده و مسئله انباء و علم را به هم ربط مي دهد و جالب اينكه رهايي انسان از سقوط پس از توبه به كلماتي است كه خداوند به انسان القا مي كند: فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم (بقره، آيه 37)
براي خداوند كلمات خاص وجودي است كه از آن جمله مي توان به كلمه وجودي حضرت عيسي(ع) اشاره كرد كه خداوند خود در اين باره مي فرمايد: ان الله يبشرك بكلمه منه اسمه المسيح عيسي ابن مريم وجيها في الدنيا (آل عمران، آيه 45)؛ يا اين كه مي فرمايد: انما المسيح عيسي ابن مريم رسول الله و كلمته القاها (نساء، آيه 171)
اين كلمات وجودي به خوبي نقش كلمه و ارزش آن را در فرهنگ قرآني و الهي و وحياني تبيين مي كند. اين نقش چنان مهم است كه نمي توان از آن چشم پوشيد؛ زيرا همان اندازه كه ارزشمند و قدرتمند است، همان اندازه نقطه ضعف اساسي و اصلي انسان است. وضعيت كلمه را مي بايست همانند وضعيت چشم اسفنديار دانست كه نقطه قوت و ضعف اوست.
انسان با كلمه در دام شيطان مي افتد؛ زيرا شيطان با كلمات اغواگر خويش انسان را وسوسه مي كند تا سقوط كند و مقام خلافت را از دست دهد؛ هر چند كه خداوند به داد انسان رسيد و او را با كلمات وجودي محفوظ داشت و تنها از مقامي هبوط كرد، ولي سقوط نكرد؛ ولي اين دليل نمي شود كه فرزندان آدم و انسان سقوط نكنند؛ چنان كه بسياري از آنان در اثر اغواگري ابليس براي رسيدن به فرشته يا جاودانگي در دام ابليس و شيطان گرفتار آمده (طه، آيه120) و اخلد الي الارض (اعراف، آيات 166 و 167) شدند و سقوط كردند.
كلمه شيطان در جنگ نرم
شيطان كلماتي را در جنگ نرم به كار مي گيرد كه آدمي را شيفته خود مي سازد و ناخواسته دنبال اميال و آرزوهايش مي كشاند. بدين ترتيب آدمي بي هيچ خون و خونريزي، در پي شيطان و كلمه مي رود.
در جهان امروز، شياطين جني و انسي با بهره گيري از همه ابزارها مي كوشند تا كلمه و كلمات را به خانه ها و دلهاي مردم وارد سازند؛ زيرا به تأثير شگفت كلمه و سحرانگيزي آن آگاه هستند. آنان مي دانند كه حكومت بر دلها و قلبها، به معناي استثمار و استعمار حقيقي است و شخص مجذوب كلمه و كلمات، خود اسير عاشقي است كه همه هستي اش را در پاي كلمه مي ريزد. استعمارگران و شياطين جهان همچون جرج پنجم مي داند كه «...در گذشته تمام كاري كه يك پادشاه انجام مي داد، اين بود كه محكم پشت اسب بنشيند و مواظب باشد كه نيفتد؛ اما امروز ما بايد به خانه هاي مردم نفوذ كنيم و خودمان را برايشان لوس كنيم...»! يعني به زبان ساده، شياطين انسي همچون شاگردان شيطان جني و ابليس دانستند كه حكومت، با صرف تكيه زدن بر تخت و نمايش سياسي قدرت شدني نيست، بلكه بايستي با گفتار و سخنراني، درون خانه هاي مردم نفوذ كرد! و از طريق كلمه و اغواگري، شخص را اسير خويش و مردم را برده خود سازند و بي هيچ هزينه بر آنان حكومت كنند.
اغواگري كلمه همان چيزي است كه امروزه در فرهنگ سياسي به عنوان جنگ نرم يا Soft War نام دارد. ژنرال دوايت آيزنهاور رئيس جمهوري ايالات متحده آمريكا در سالهاي اوليه جنگ سرد درباره اغواگري شيطاني از طريق كلمه و جنگ نرم گفته است: «ما به هيچ وجه قصد نداريم كه در جنگ نرم، از طريق فشار و اعمال زور بر قلمرو يا ناحيه اي مسلط گرديم. هدف ما به مراتب عميق تر، فراگيرتر و كامل تر است. ما در تلاشيم تا جهان را از راههاي مسالمت آميز، از آن خود گردانيم... ابزارهايي كه براي گسترش اين واقعيت استفاده مي كنيم، به ابزارهاي رواني مشهورند. اما از لحاظ اين كه اين كلمه چه كاري قادر است انجام دهد، هيچ نگراني به خود راه ندهيد. جنگ نرم در واقع اذهان و اراده هاي افراد را مورد هدف قرار مي دهد...»
نويسنده شيطان، جوزف ناي (تئوريسين معروف آمريكايي) در كتابي با نام «قدرت نرم» يا «Soft Power» در تشريح جنگ نرم و سياست هاي ابليس و شيطان در جامعه انساني براي حكومت و سقوط انسان از انسانيت مي نويسد: «... وقتي بتواني ديگران را وادار كني ايده هايت را بپذيرند و آنچه را بخواهند كه تو مي خواهي، در اين صورت مجبور نخواهي بود براي هم جهت كردن آنها با خود، هزينه زيادي صرف سياست هويج و چماق كنيد. اغوا هميشه مؤثرتر از اكراه است و ارزش هاي زيادي مانند دموكراسي، حقوق بشر و فرصت هاي فردي وجود دارند كه به شدت اغواكننده اند...»
ابليس درباره نقش اغواگري و كلمه در جنگ نرم براي اسقاط انسان از انسانيت مي گويد: قال رب بما اغويتني لازينن لهم في الارض و لاغوينهم اجمعين؛ گفت: «پروردگارا! چون مرا اغوا كردي و گمراه ساختي، من (نعمتهاي مادي را) در زمين در نظر آنها زينت مي دهم و همگي را اغوا و گمراه خواهم ساخت. (حجر، آيه 39)
اغواگري اشكال گوناگوني دارد كه گاه از طريق Inception انجام مي گيرد. اين واژه به معناي «كاشتن ايده اي در ذهن ناخودآگاه فرد هدف از طريق خواب كردن» تعريف مي شود. به اين معنا كه اراده شخص را از طريق رويا در اختيار مي گيرند، ولي اغواگري تنها از اين طريق نيست، بلكه بسياري از مردم در بيداري گرفتار نوعي اغوا كلمه مي شوند؛ زيرا كلمات، گاه شخص را چنان مجذوب مي كند كه اراده خود را همانند فرد خواب آلوده در اختيار ديگري قرار مي دهد و مانند مترسك با نخ كارگردان مي گردد و همان افكار و اعمالي را مي پذيرد و انجام مي دهد كه به او القا مي شود.
جريان فتنه با تار نماي كلمه و اغواگري در خدمت ابليس و شيطان بزرگ است و همان چيزي را دنبال مي كند كه شياطين جني و انسي دنبال مي كنند. نقش اغواگري كلمه را مي بايست شناخت؛ چرا كه چشم اسفنديار انسان و جامعه است و هر آسيبي كه انسان و جامعه انساني بدان مبتلا مي شود به سبب اغواگري با ابزار كلمه است. يعني همان چيزي كه نقطه قوت انسان است، همان چيز نقطه ضعف آدمي بشمار مي رود.

 



راههاي كسب نورانيت باطني

عليرضا فياضي
نور و روشنايي، حقيقت زيباي هستي است. از اين رو خداوند در توصيف خويش، نور را مطرح مي سازد و آن را از صفات خود برمي شمارد. نور را به يك معنا بايد مساوي وجود دانست. پس هر جا سخن از نور است، سخن از هستي است.
نور در همه اشكال و جلوه هايش سرشار از زيبايي و هستي و زندگي است. و لذا حتي نور محسوس كه اجسام را روشن مي كند و رنگ هاي زيباي چشم نواز و دل نوازي مي بخشد، سرشار از زندگي است؛ چه رسد نور معقولي كه از مقام امراللهي است و حقيقت هستي را معنا مي كند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش نور معقول را در زندگي بشر تشريح كرده و براساس آموزه هاي وحياني قرآن زمينه و راه هاي كسب نورانيت باطني را تبيين نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
حقيقت و ارزش نور
نور كه در زبان فارسي به روشنايي و تابندگي و گاه به معناي جلاء و رونق (لغت نامه، دهخدا، ج 5، ص 2282) از آن ياد مي شود، كيفيتي است كه خود، ذاتا ظهور داشته و جز خود را ظاهر سازد. (لسان العرب، ابن منظور، ج14، ص 321)
نور با همه سادگي اش، امري ناشناخته است و تاكنون انسان نتوانسته حقيقت نور را به درستي درك و توصيف و تعريف كند. از اين رو در مباحث فيزيك، براي نور، ماهيت هاي چندگانه اي قرار داده و براساس هر يك به تعريف نور پرداخته اند. ماهيت هايي چون ماهيت موجي، ذره اي، الكترومغناطيس و كوانتومي از جمله آنهاست. در تمامي اين تعريفات، آن چه مورد تحليل قرار مي گيرد، خواص نور است. به اين معنا كه از لوازم چيزي، حقيقت آن تبيين و توصيف مي شود؛ زيرا راهي ديگر براي بشر براي شناخت حقيقت نور نيست.
البته نور در علوم و اصطلاحات مختلف، داراي تعريف خاص همان علم است؛ چنان كه تعريف نور در فيزيك غير از تعريف آن در عرفان است. (فرهنگ مصطلحات عرفان، ص 404؛ فرهنگ اصطلاحات علمي، ص 574)
در قرآن كريم واژه نور چهل و سه بار بيان شده است و معاني آن در موارد مختلف، متفاوت است. اين واژه در مفهوم هدايت (سوره مائده، آيات 44، 46؛ سوره انعام، آيه 91)، مساوي با پيامبر، دين حق، راه راست و كتاب آسماني و قرآن (سوره شوري، آيه 52، سوره توبه، آيه 32، سوره صف، آيه 8، سوره تغابن، آيه 8، سوره اعراف، آيه 157، سوره زمر، آيه 69، سوره مائده، آيه 15؛ سوره نساء، آيه 174)، مفهوم نور حسي (سوره يونس، آيه 5، سوره نوح، آيه 16)، به معناي اجر و پاداش (سوره حديد، آيه 19) و به مفهوم ايمان، رهبر و راهنما (سوره تحريم، آيه 8، سوره زمر، آيه 22، سوره بقره، آيه 257، سوره مائده، آيه 16، سوره ابراهيم، آيه1؛ سوره احزاب، آيه 43؛ سوره حديد، آيه 9؛ سوره طلاق، آيه 11) به كار رفته است.
خداوند خود در آيه 35 سوره نور در وصف خود مي گويد: «الله، نور آسمان ها و زمين است.» در حديث مشهور به نور آمده است كه: خداوند را هفتاد حجاب از نور و ظلمت است و چون حضرت حق پرده ها برگيرد، شكوه و جلال ذاتش ديده ها را بسوزاند.
امام جعفر صادق(ع) در دعاي خود نيز از حضرت حق چنين ياد مي كند: هو نور مع نور، نور من نور و نور في نور، نور علي نور، نور فوق كل نور و نور يضيء به كل ظلمه. (اصول كافي، ج4، 375).
به هر حال، حقيقت نور بر انسانها پوشيده مانده است؛ هر چند كه بسياري از عارفان آن را در قالب نمادگرايي تفسير و تعريف مي كنند تا راهي به حقيقت آن بيابند.
اما ناگفته نماند كه در فرهنگ اسلامي و قرآني، همواره از دو نور سخن به ميان آمده است: نور دنيوي و نور اخروي. همچنين براي نور دنيوي دو قسم بيان شده است: 1. نور معقول كه به چشم دل و بصيرت ديده مي شود و آن نوري است كه از اوامر الهي مانند نور عقل منتشر مي شود؛ 2. نور محسوس كه با چشم ظاهر از اجسام نوراني مانند خورشيد، ماه و ستارگان و ديگر چيزهاي نوراني ساطع مي گردد.
در آيات قرآني، افزون بر واژه نور، واژگان ديگري چون ضياء، سراج، طلوع و مانند آن براي بيان اين حقيقت استفاده شده است.
آنچه از آموزه هاي قرآني به دست مي آيد، ارزش بسيار مهم نور در همه اشكال و جلوه هاي آن براي بشر است. از اين رو خداوند در آياتي از جمله آيه 1 سوره انعام و 71 و 73 سوره قصص، از ارزش نعمت نور سخن به ميان مي آورد و به نقش تعيين كننده نور و روشنايي روز در زندگي بشر اشاره مي كند.
اما در نظر قرآن، نور حقيقي، نور معقول و معنوي است كه در اشكالي چون اسلام و ايمان در دلهاي مؤمنان روشن مي شود. خداوند در آياتي از جمله آيه 15 سوره مائده به حقيقت نور اسلام (تفسير كبير، ج6، جزء11، ص 150) اشاره مي كند و آن را عنايتي الهي مي داند كه براي هدايت مردم آمده است. در آيات بسياري از جمله آيه 257 سوره بقره، 16 سوره مائده، 52سوره شوري و 7و 8سوره تغابن، از حقيقت نور ايمان سخن به ميان آمده است كه مهمترين تأثير و نقش را در زندگي بشر ايفا مي كند و او را از خسران ابدي و تاريكي هاي ظلمات جهل رهايي مي بخشد و به سوي سعادت و كمال مطلق رهنمون مي سازد. اين نوري است كه تنها مؤمنان از آن بهره مند مي شوند و كافران و مشركان و منافقان از آن بي بهره اند. (بقره، آيات17تا 20 و 257؛ و نيز حديد، آيات 12 و 13 و آيات ديگر)
از نظر قرآن، جلوه حقيقت نور كه از صفات الهي است (نور، آيه35) در نور هدايتي است كه به شكل حقيقت محمدي و كتب آسماني چون تورات و انجيل و قرآن براي بشر فرو فرستاده شده است. (احزاب، آيات45و 46 و مائده، آيات 15 و 26)
چنانكه در بالا گفته شد در آيه35 سوره نور، خداوند نور آسمان ها و زمين معرفي شده است؛ زيرا ظهور و تحقق وجودي هر چيزي در عالم هستي، همان نور الهي است كه عين وجود آنهاست.
راههاي كسب نورانيت و نوراني شدن
مهمترين جلوه از حقيقت نور را مي بايست در نور هدايت يافت. از اين رو پيامبر گرامي(ص) و قرآن و هدايت الهي به عنوان نور از سوي قرآني معرفي شده است. ايمان، نور روشنايي بخشي است كه تمام هستي انسان را روشن مي سازد و او را براي ابديت آماده مي كند. (بقره، آيه 257 و مائده، آيات 15 و 16 و شوري، آيه54؛ حديد، آيه9؛ طلاق، آيه11 و آيات ديگر)
كفر و هرگونه انحراف ديگر، خروج از حقيقت نور و قرار گرفتن در تاريكي و ظلمت است. از نظر قرآن، از آنجا كه قرآن و انسان كامل، نور تمام و كمال حقيقي هستند، هر كسي از ولايت قرآن و ولي الله خارج شود و به ولايت كفر و طاغوت در آيد، كسي است كه نور را از دست داده و گرفتار ظلمات چندگانه اي شده است. (بقره، آيات 257 و 258)
بنابراين، كفر و طاغوت، مهم ترين زمينه سازان خروج آدمي از نور و روشنايي حقيقي است كه آن نور، جان آدمي را براي هميشه روشن مي ساخت و اكنون با اين خروج، انسان خود را براي شيطان و دوزخ و تاريكي و ظلمت ابدي آماده مي كند. (همان)
همه انسان ها به سبب وجود فطرت از اين نور برخوردارند، ولي در يك فرآيندي آن را از دست مي دهند. اين نور فطري مي بايست حفظ و تقويت شود و گرنه روزي مي رسد كه ديگر دير شده و انسان نمي تواند كسب نور و روشنايي كند. خداوند در آيه13 سوره حديد به انسان ها سفارش مي كند كه نور و روشنايي را در مدت كوتاه عمر خويش به طور كامل كسب كنند؛ زيرا روز قيامت ديگر روزي نيست كه انسان بتواند نور و روشنايي كسب كند و در تاريكي و ظلمت دوزخ گرفتار خواهد شد؛ ظلمت و تاريكي كه جان را مي سوزاند و دل را مي ميراند و عذاب مي دهد.
مهم ترين راه كسب نور، اسلام و ايمان است (زمر، آيه22؛ انعام، آيه22 و نيز تفسير كبير، ج5، جزء13، ص133؛ و هم چنين حديد، آيات12 و 13 و 19 و 28؛ و طلاق، آيه11؛ و تحريم آيه8)
برخي از اعمال چون تلاوت آيات قرآن از زبان رسول الله (طلاق، آيه11) به عنوان زمينه ساز نورانيت دل آدمي گفته شده است. اين بدان معناست كه انسان مي تواند همچنان از زبان ولايت، قرآن را بشنود و متأثر گردد به شرط آن كه اين را باور داشته باشد.
اعمال صالح از قول و عمل نيز از ديگر راه هاي كسب نور دل و باطن در قرآن دانسته شده است. از جمله اين اعمال صالح تسبيح خداوند (نور، آيات35 و 36)، ياد خدا در بامدادان، و شامگاهان (همان)، عبادت و غافل نشدن از ياد و عبادت خدا و عدم سرگرمي به تجارت و بيع و كارهاي روزمره زندگي (همان و آيه37)، عمل صالح همراه با ايمان (طلاق، آيه11) قرض الحسنه (حديد، آيات11 و 12 و 18 و 19)، انفاق در راه خدا (همان)، نيكي و نيكوكاري (مطففين، آيات 22 و 24 و نيز مجمع البيان، ج9 و 10، ص581)، رعايت تقواي الهي (حديد، آيه28)، جلب رضايت خداوند (مائده، آيات 15و 16) و شهادت در راه خدا (حديد، آيه19 و تفسير التحرير و التنوير، ج 13، جزء 27، ص397) كه به عنوان اعمال نيك مؤثر در تحقق و افزايش نور الهي و كسب آن مطرح شده است.
چند گروه از انسانها از جمله كساني كه آرزوهاي بي جا و دور و درازي دارند (حديد، آيات13 و 14)، كساني كه در انتظار مرگ انسان كامل و ولي الله نشسته اند (همان)، همان كساني كه پيرو شيطانند(همان)، در دين شك و ترديد داشته و سست ايمان مي باشند(همان)، قسي القلب و سنگدل هستند (زمر، آيه22) و به كفر و نفاق گرايش دارند و اهل آن مي باشند (نور، آيه39 و 40، بقره، آيه17؛ حديد، آيات13 و 19) روز قيامت از نور باطني بي بهره هستند و اين محرومان از نور در آخرت و قيامت، خود در دنيا با اين كارهايشان زمينه محروميت خود را در قيامت سبب شده اند.
نور هدايت و ايمان
بي گمان نور حقيقي همان نور هدايت و ايمان است كه تنها مؤمنان از آن در دنيا و آخرت بهره مندند. كساني كه اهل ايمان باشند خداوند نور هدايت را در دل هايشان چون چراغي فروزان روشن مي سازد. (بقره، آيه257) اين ايمان به خدا تنها زماني تمام و كامل است كه تحت ولايت خداوندي باشد و شخص را از ولايت طاغوت به ولايت خداوند كه جلوه آن ولايت رسول الله(ص) و اولوالامر(ع) است برساند. (همان و نيز رعد، آيه16 و آيات ديگر)
البته منشأ اين روشنايي و هدايت نوري و خاستگاه آن، رحمت خاص الهي (احزاب، آيه43) و رضايت مندي خانواده (مائده، آيات 15 و 16) است.
عوامل و اموري در تحقق اين نوع ولايت و هدايت نوري تأثيرگذار است كه از آن جمله مي توان به بي اعتنايي به متاع دنيوي (نور، آيات 35 و 37)، دعا و تحيت فرشتگان (احزاب، آيه43)، انس با قرآن (حديد، آيه9) و تنزيه و تسبيح دايمي خداوند (نور، آيات 35 و 36) اشاره كرد.
اين نوري كه انسان براي خود از حقيقت ايمان و اسلام ايجاد و يا تقويت مي كند، نوري است كه آخرت ايشان را روشن مي سازد؛ زيرا در آخرت انسان از هر آنچه ساخته، استفاده مي كند. به سخن ديگر، انسان در مدت كوتاه عمر با حسن فاعلي و حسن فعلي و نيت و ايمان درست و كار نيك و خوب، هم خودش و هم محيط زيست آينده خود در آخرت را مي سازد. پس هرآنچه در آخرت دارد، همين چيزي است كه دراينجا درست كرده و كشت نموده است. اگر نورانيت يابد، خود و جهان آينده اش نوراني خواهدشد. اما اگر تيره شود، در تاريكي خواهدماند. از آن رو منافقان هنگامي كه در آخرت درتاريكي قرارمي گيرند، از مؤمنان مي خواهند تا نوري از وجود خويش به آنها بدهند، ولي اين التماس بي فايده است، زيرا اين امكان در آخرت براي كسي نيست كه نوري كسب كند؛ چرا كه محل كسب نور تنها دنيا و مدت كوتاه عمر است. (حديد، آيه13)
در همين آيات سوره حديد، اين معنا بارها مورد تأكيد قرارمي گيرد كه حركت درعرصه تاريك قيامت، نيازمند داشتن نور و روشنايي ذاتي است كه هركسي با اعمال خودش در دنيا به دست آورده است؛ چرا كه عرصه قيامت و نور آن، بازتاب ايمان حقيقي و اعمال نيك و صالحي است كه انسان در دنيا انجام داده است. پس آخرت نه جاي كسب نورانيت است و نه جايي براي تكدي گري نور از ديگران (همان).
حقيقت نوري چهارده معصوم(ع)
نوري كه بهشتيان در بهشت از آن برخوردارند، همان حقيقت نور ايمان و عمل صالح است (تحريم، آيه8) از اين رو هر كه در مرتبه بالاتري از ايمان و عمل صالح باشد و همچون صديقان (حديد، آيه19) و سابقون باشد، از نور شديدتر و كامل تري بهره مند مي شود، به گونه اي كه نور خيره كننده او چشم ها را مي زند و اجازه نمي دهد تا انسان سر راست كند و چهره اش را بنگرد. مي گويند وقتي فاطمه(س) از ميان بهشتيان مي رود، بهشتيان از نور خيره كننده اش، سرهايشان را فرو مي افكنند، زيرا نمي توانند نظاره گر شدت نوري باشند كه از فاطمه مي تابد؛ زيرا نور فاطمه همان نور خداوند است.
اصولا انسان كامل يعني چهارده معصوم، مظهر اتم و اكمل خداوندي هستند و چون متأله مي باشند، همان نور الهي را دارا هستند كه آسمان و زمين را روشن مي كند. از اين رو حضور اهل بيت(ع) در بهشت، همه بهشت را روشن مي سازد. در روايات است كه وقتي بهشتيان در بهشت هستند، ناگاه نوري مي بينند كه باغهاي بهشت را نوراني مي كند. اهل بهشت اظهار مي دارند: خدايا! تو در كتابي كه بر پيامبرت فرستادي، فرمودي (لايرون فيها شمسا؛ بهشتيان در بهشت خورشيدي نخواهند ديد.) ندا مي رسد: اين، نور آفتاب و ماه نيست، بلكه نور علي و فاطمه است كه از چيزي تعجب كرده و خنديدند و از نور آن دو، بهشت روشن گرديد.
آلوسي، مفسر اهل سنت در روح المعالي، روايت زير را از ابن عباس نقل كرده است: هنگامي كه بهشتيان، نوري همچون نور آفتاب را مشاهده مي كنند كه صحنه بهشت را روشن مي كند، به فرشته مأمور بهشت (رضوان) مي گويند: اين نور چيست؟ با اين كه پروردگار فرمود: در بهشت، نه آفتاب را مي بينيد و نه سرما را «لاشمسا ولازمهريرا»؟ (انسان، آيه13)
فرشته مي گويد: اين نور،نور خورشيد و ماه نيست، علي و فاطمه عليهماالسلام خندان شده اند و بهشت از نور دندانهايشان روشن گشته است (تفسير نمونه، ج25، ص363)
وقتي نور دندان هاي ايشان، مي تواند بهشت را اين چنين نوراني كند كه گويي خورشيد و ماه تابيده است، حقيقت نوري ايشان تا چه اندازه روشن و نوراني است؟ بي گمان ايشان مظاهر حقيقت نوري خداوند هستند و لذا هرچه درباره حقيقت نوري ايشان گفته شود، كم گفته شده و آن چه در برخي از روايات از اهل سنت و شيعه درباره نورانيت وجودي آنان آمده تنها گوشه اي از آن حقيقت نوري است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14