(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 28 تیر 1390- شماره 19977
PDF نسخه

برنامه اي عظيم براي فهميدن اين كه: ما هيچ كاري نكرده ايم...
در شهر چه خبر بود ؟
خشت اول
مراقب شيطان باشيد!
خبر سوم
پدر آقاي رييس جمهور را بيشتر بشناسيم!
اس ام اس آمده...
بوي بارون
نقد سوم
اهالي سينما مراقب باشند!
اتاق انتظار
گردش گودري



برنامه اي عظيم براي فهميدن اين كه: ما هيچ كاري نكرده ايم...
در شهر چه خبر بود ؟

شرحي بر آنچه كه نيمه شعبان در كشور مي گذرد
امسال هم نيمه شعبان گذشت ولي چشم ما به جمال حضرتش روشن نشد. نيمه شعباني كه طبق روايات؛ بعد از شب قدر، عظيم ترين و پرمنزلت ترين شب سال است و هزار و اندي سال پيش، طفلي در آن شب به دنيا آمد كه جهان را به سرمنزل نهايي خود خواهد رساند. رهبري كه در انتظار آمادگي جهان براي ظهورش؛ قرن ها در پس پرده غيبت نظاره گر احوال ماست و لحظه اي از مسلمانان به خصوص شيعيانش غافل نيست و ما هم هر وقت كارمان به گير و مشكلي مي خورد؛ يادش مي كنيم!به هر حال ماه شعبان؛ ماه اوست و هر شخص و سازماني سعي مي كند در اين ماه؛ لااقل قدمي هر چند جزئي براي امامي كه ادعا مي كند منتظر اوست؛ بردارد. برگزاري جنگ هاي شادي -به خصوص امسال در بوستان آزادگان- برنامه هاي تلويزيوني با ربط و بي ربط؛ سخنراني هاي وقت و بي وقت در مراسم هاي مختلف و شايد برگزاري همايشي بين المللي؛ قسمت هايي از اين اقدامات باشد. اما واقعاً اين كارها؛ ما را به ظهور نزديك مي كند؟ بالاخره يك جاي كار مي لنگد كه سي دي ظهور توليد مي شود و بعدش هم...بين اين همه فعاليت، چند ستون كه به ما مي رسد؟! هدي مقدم

1. ما همه خوابيم!
وقتي سال هاي سال است كه ما در اعياد و مناسبت هاي مذهبي ، تقريبا هيچ برنامه خاصي نداريم، وقتي هنوز نتوانسته ايم به يك درك مشترك از تبليغات ديني و
جذابيت هاي رسانه اي برسيم، وقتي همچنان در شب هاي مناسبتي درگير برنامه هاي تلويزيوني هستيم و دست آخر با چند فيلم سينمايي آمريكايي ناب، سروته قضيه را هم مي آوريم، وقتي هيچ كسي احساسات ناب و غليان ارادت خاصانه مردم و جوانان به اهل بيت(ع) به ويژه در محرم و شعبان را آن طور كه بايد نمي بيند و براي رفع برخي معضلات و شبهات اين احساسات ناب، كاري نمي كند، وقتي...بايد هم يك
سي دي يكباره كل كشور را به هم بريزد و بعد از ماه ها، دوستان يك سي دي ديگر منتشر كنند و بگويند اين جواب آن است! ما در اصول اوليه مانده ايم و گويا كسي قرار نيست آستين بالا بزند و اين خيل مشتاقاني كه سرازير مي شوند به مسجد جمكران را كمي عاقلانه تر و عارفانه تر با مفهوم انتظار و عشق به منجي آشنا كند.
2. يك همايش بين اللملي
دكترين كلمه اي است كه دوران صدر جاهليتم؛ از فيلسوف به نام؛ دين پژوه سرشناس و رسانه شناس قهار و نظريه پرداز همه حوزه هاي انساني و غير انساني؛ عاليجناب ع شنيده بودم. اما دكترين يعني چه؟! اين واژه انگيسي و دهن پركن؛ به مفهوم راه و روش اساسي و راهبردي است. هر چند كه ترجمه عربي آن؛ عقيده است ولي به نظر مي رسد معادل دقيق فارسي براي آن وجود ندارد؛ چون در فرهنگ آكسفورد نيز براي روشن كردن اين مفهوم؛ چنين جمله اي نوشته شده: عقيده يا مجموعه اي از عقايد يك گروه يا حزب.
به هر حال موسسه آينده روشن كه يكي از نهادهاي فعال در حوزه مهدويت است؛ از هفت سال پيش متولي برگزاري همايش دكترين مهدويت شده است. همايشي كه به زعم مسئولانش؛ سعي در گردهم آوردن نخبگاني از چهار نقطه عالم دارد. افرادي كه براي رسيدن به دوران طلائي ظهور؛ طرح ها و ايده هايي در زمينه هاي مختلف دارند و به نوعي چشم انداز فرهنگي؛ اجتماعي؛ حقوقي؛ اقتصادي و ... دوران انتظار، دوران گذار و عصر ظهور را در عرصه هاي مختلف بررسي كرده و مي كنند. فرقي
نمي كند كه اين اشخاص؛ شيعه باشند يا خير؛ حتي مسلمان نبودن اين افراد؛ چندان ملاك با اهميتي براي برگزار كنندگان نيست. اصل، نوع تفكري است كه اين افراد در مقالات خود ارائه كرده اند و چگونگي تاثير گذاري روي مدعوين خارجي براي انتقال بار فرهنگي تفكر شيعي انتظار.
خوب به نظر مي رسد كه اين قصد؛ به همين سادگي ها تحقق پذير نباشد! چرا كه اگر يك موسسه كوچك در قم بتواند دست به چنين كار عظيمي بزند؛ پس فلسفه وجودي سازمانهاي عريض و طويلي مثل ارشاد و سازمان تبليغات و يا مهمان يك چشم همه خانه هاي ايرانيان يعني تلويزيون چه خواهد بود؟!
البته در اين نكته كه نهادهاي معظم اشاره شده، كارنامه درخشاني ندارند؛ شكي نيست ولي بچه هاي اين موسسه؛ در اين هفت سال چه كرده اند؟ هفت سال، خودش يك عمر است و حداقل بايد نسلي را با انتظار و مخلفات آن آشنا كرده باشد...
3. قطع همكاري با برخي از ياران رئيس جمهور!
پاتوق ثابت همايش در 6 سال گذشته، سالن اجلاس سران بود. اما امسال عرض بزرگراه چمران را طي كرد و محل برگزاري همايش، به مركز بين المللي همايش هاي صدا وسيما، تغيير مكان يافت.
عبدالله رضايي، مسئول كميته فرهنگي هنري اين همايش
مي گويد: مهدويت يعني استمرار خط انبياء و ائمه و اين امر در زمان حاضر مفهومي جز حركت پشت سر ولي فقيه كه نائب امام عصر است؛ ندارد. ايشان هم بارها در
صحبت ها و فرمايشات خود به مسأله جريان انحرافي و تبعات ناشي از آن در نظام جمهوري اسلامي و دنياي تشيع اشاره
كرده اند. تجربه به ما نشان داده است كه همايش دكترين مهدويت،
بزرگ ترين آوردگاه جهان در
حوزه هاي مختلف ديني و تفكري در بعد آخرالزمان و منجي شناسي است و سعي شده اين جريان اصيل باقي بماند. بنابراين بسيار طبيعي است كه مجموعه ما؛ هيچ سنخيتي بين خود و جريانات پوچ خارج از مراكز علمي نبيند و تنها به خاطر استفاده از يك سري امكانات و روابط، ايمان و اعتقادمان را فداي عقايد انحرافي نكنيم.
به هر حال سالن اجلاس، متعلق به مجموعه رياست جمهوري است و به خاطر مسائل پيش آمده؛ ترجيح
مي دهيم كه از اين فضا فاصله گرفته و به واسطه نگرفتن تسهيلات، بتوانيم انتقاداتمان را در حوزه تفكرات منحط بعضي از ياران رياست جمهوري، به راحتي ابراز كنيم. بحث ولايت پذيري؛ همان قدم برداشتن در جاده ظهور است و حتي مهمانان اين دوره از همايش؛ از جمله كساني هستند كه به خاطر ولايت؛ هزينه هاي زيادي را پرداخته اند.
4. سلام بر آخرين فرياد
اين عنوان؛ شعار محوري هفتمين همايش دكترين مهدويت بود. شعاري كه هر چه بالا و پايينش كردم؛ چندان سر در نياوردم كه يعني چه! وقتي از مسئول كميته هنري راجع به معني و مفهوم آن پرسيدم؛ سعي كرد پاسخي در شأن رويكرد همايش امسال بدهد؛ يعني رسانه محور! توجيه او نيز اين بود كه در دنيايي كه بوق هاي تبليغاتي از هر سو؛ مخاطبين را مورد هجمه قرار داده اند؛ آخرين فرياد حق طلبي از آن امام عصر است. از او راجع به مستند روايي اش پرسيدم و او به جمله زيرين آن يعني
السلام عليك يا داعي الله اشاره كرد. البته خودش هم به اين جا رسيد كه داعي هر چه باشد؛ فرياد نيست و مهم تر اين كه آخرين را از هيچ جاي عبارت نمي توان درآورد!
دست آخر لبخند زد و گفت: اين ترجمه اي احساسي است و خيلي نمي توان روي آن دليل منطقي ارائه كرد! ضمن اين كه زماني امام ظهور خواهد كرد كه فريادهاي عدالت خواهي از سرتاسر جهان بلند شود و در آن زمان است كه مردم انتظارشان براي ظهور؛ پايان خواهد يافت. پس از ظهور نيز اين فرياد؛ عالم گير خواهد شد. پس فرياد آخري وجود نخواهدداشت!
از حق نگذريم؛ طرح تايپوگرافي اين جمله؛ شكيل و زيبا از كار درآمده بود و در يك تك نقطه ياقوتي رنگ؛ با خط نستعليق و قلم سفيد كار شده بود. انصافاً جالب توجه بود و ميان هزاران شكل گرافيكي بي معني و بامعني؛ خوب قاب بندي شده بود و نگاه را درگير مي كرد و با فكر مخاطب بازي
مي كرد.
دوستي مي گفت: وقتي در شبكه جهاني دنبال طرح گرافيكي يا تايپوگرافي راجع به ائمه به خصوص امام زمان مي گرديم؛ واقعا طرح چشم نوازي گير نمي آيد و اگر هم پيدا كني، اين قدر در مناسبت هاي مختلف استفاده شده كه ديگر قابليت تاثيرگذاري عميق خود را از دست داده اند. جان؟ فكر مي كنيد داريم غيرمستقيم به كم كاري نهادهاي پرمدعاي فرهنگي در اين زمينه اشاره مي كنيم؟ نه خير! فكر نكنيد، مطمئن باشيد!
5. همايش را رصد كن؛
بعد تصميم بگير
در نظام جمهوري اسلامي، تابه حال به قدري همايش برگزار شده كه اگر كسي بخواهد در هر زمينه اي همايشي راه بيندازد؛ اول بايد ببيند كسي قبل از او عين اين همايش را داشته يا خير و بعد از فراخون شرايط مالي و ميزان قدرت لابي و
چانه زني، اقدامات لازم را مبذول كند.
اصولاً همايش از نظر بنده و شما، تعريف عيني دارد! اگر بخواهيم در يك پاراگراف آن را بيان كنيم و يك و نيم نمره اين سوال را كسب كنيم؛ بايد اين طور بگوييم كه: همايش به معني سالني است سرشار از صندلي كه به واسطه ميزان توانمندي برگزار كنندگان آن، اين صندلي ها پر مي شود و هر چه پركنندگان صندلي؛ پر تعدادتر باشد و مقام و منصبشان بالاتر باشد؛ همايش موفق تر خواهد بود! از ويژگي هاي اصلي همايش، سخنراني است كه حضار به واسطه حرف هاي تكراري كه در آن بيان مي شود؛ مي توانند از وقت استفاده كرده و كسري خواب خود را جبران كنند. همايش خوب همايشي است كه در آن بسته فرهنگي پر و پيماني داده شود به طوري كه كيف و دفتر و خودكار و كتابهاي لازم براي سال تحصيلي و كاري شما در آن تامين شود و وقتي آنجا را ترك مي كنيد؛ ديگر نيازي به سير كردن شكم خود نداشته باشيد.
اين همايش هاي نوع اول و روتين است . اما اگر قرار باشد همايش جنبه علمي به خود بگيرد؛ كار كمي مشكل مي شود! زيرا شركت كنندگان هر كدام مجبور خواهند بود كار خود را به صورت اسلايد آماده كرده و برخلاف عرف ايرانيان كه مقدماتشان بيش از محتوايشان است، در مدت زمان محدودي ماحصل كار را ارائه كنند. مخصوصاً اگر مهمانان خارجي هم حضور داشته باشند و تو بخواهي
آبرو داري كني!
همايش دكترين مهدويت؛ از نوع دوم بود؛ لااقل سعي كرد از نوع دوم باشد! صبح روز اول؛ وقتي آيت الله مهدوي كني و چند مقام و مسئول ديگر صحبت كردند، كار كميسيون ها شروع شد. كميسيون يعني جايي كه صاحبان مقالات به ارائه مطالب خود مي پردازند و دو نفر به عنوان رئيس بر محتواي علمي و نوع ارائه نظارت مي كنند.
وجود مترجم همزمان به سه زبان عربي، فارسي و انگليسي هم يعني تو مي تواني از محتواي همه مقالات استفاده كني حتي اگر بي سواد باشي و زبان بلد نباشي! تنها تخصصي كه مورد نياز است؛ تنظيم گوشي روي كانال درست و زبان مورد نظر است. البته اگر هم زبان بلد باشي خيلي تفاوتي نمي كند! چون به قول دوستان، صاحبان مقاله به قدري با لهجه هاي عجيب صحبت مي كنند كه تو اصلاً متوجه نمي شوي چه كلمه اي را گفت! كاملاً شهرستاني و با لهجه؛ با اين تفاوت كه آنها مال شهرستان هاي خارج هستند!
حجت الاسلام محسن قنبري، به عنوان رئيس يكي از كميسيون ها مي گويد: ما امسال 35مهمان خارجي در اين همايش داشتيم. ملاك دعوت ما، پذيرفته شدن مقالات آنها بود. البته تعدادي نيز به عنوان استاد دانشگاه هاي معتبر دنيا هستند كه به عنوان مهمان ويژه از آنها دعوت به عمل آمده است؛ به عبارتي هر چند اين افراد مقاله اي ارائه نكرده اند اما چون صاحبان كرسي آينده پژوهي و يا منجي شناسي هستند؛ حضورشان در اين همايش از منظر نظريه پردازي و تاثيرگذاري حائز اهميت است. به عنوان مثال پس از ارائه يكي از مقالات و سوال و جواب حاضرين، يكي از اساتيد كانادايي ايده جالبي را مطرح كرد. از نظر او كرسي هاي علمي و شرايط مطالعاتي در دانشگاه هاي كانادا؛ كاملا آزاد و پذيراي طرح هاي نوين است. بنابراين وقتي شيخ امارات با تقبل هزينه(يك ميليون دلار) رشته مطالعات اسلامي و آينده شناسي به عنوان يك كرسي در دانشگاه مطبوع آنها پايه گذاري مي كند؛ علما و مسولان شيعه نيز مي توانند با پرداخت هزينه و سرفصل هاي مرتبط؛ اقدام به راه اندازي كرسي مهدويت در دانشگاه هاي آمريكاي شمالي كنند و فضاي علمي اين مجامع را با ساختارهاي درست اسلام شيعي آشنا كنند.
قنبري كه خود نيز دانش آموخته مطالعات اسلامي به زبان انگليسي است و تسلط خوبي بر زبان عربي نيز دارد؛ در مورد تاثيربخشي بر روي قشر خاص مي گويد:
رصد اين افراد در سنوات گذشته به ما نشان داده كه آنان پس از مراجعت به كشورهاي خود؛ كمترين كاري كه مي كنند ارائه موضوعات مرتبط با مهدويت وموعود و آخرالزمان؛ به دانشجويان خود است. اين علاوه بر تاثير مثبتي است كه از ايران در ذهن آنان نقش بسته و به عبارتي اگر تاثيرگذاري ما به درستي انجام پذيرد؛ اين افراد نخبه به عنوان سفيران فرهنگي ما در كشور متبوع خود عمل خواهند كرد.
6. ما چه كرده ايم؟
امسال هم نيمه شعبان گذشت و هر كس هر چه در چنته داشت، پيشكش كرد. اما اين كارها؛ چه قدر علمي بود؟ چه ميزان كارايي داشت؟ چه اندازه با مردم همراه بود و...؟
وقتي كل كتاب هاي دوره دبستان، بيشتر از 3صفحه راجع به امام زمان مطلب ندارد (كتاب هديه آسمان، صفحه 52 سال دوم و صفحه 52و 53 سال سوم) در كل دوره راهنمايي 4صفحه(فقط كتاب فرهنگ اسلامي سال دوم، صفحات 75تا 79) و حتي يك صفحه هم در كل كتاب هاي دوره متوسطه پيرامون امام عصر(ع) مطلبي نيست؛ چطور توقع داريم نسلي منتظر و عالم به معارف مهدوي داشته باشيم؟ تازه آن صفحات هم بيشتر از آنكه ما را به زندگي در عصر ظهور اميدوار كند، جنبه تاريخي داشته و دانش آموز با هزار مكافات بايد اسامي مختلف را حفظ كند و دسته آخر بگويد: به من چه!
فكر كنيد بين 12 تا 18سال از عمر يك ايراني در مجموعه اي مي گذرد كه ادعاي امام زمان طلبي اش؛ دنيا را پر مي كند و به اندازه حتي 10صفحه هم به دانش آموزانش ارائه مطلب ندارد...
اگر متوسط عمر آدم، 70 سال باشد؛ 25درصد از اين زمان كه
يكي از مفيدترين زمان هاي عمر محسوب مي شود؛ به همه چيز اختصاص پيدا مي كند جز اساسي ترين چيزي كه بايد براي آن سرمايه گذاري مي شد...دلم مي سوزد براي خودمان! چون ما حتي سرفصل ارائه درس پيرامون معارف مهدوي براي خودمان تدوين نكرده ايم و در دانشگاه ها به دانشجويمان ارائه نمي دهيم و آن وقت يك استاد كانادايي به ما پيشنهاد كرسي مهدويت در دانشگاه هاي آمريكاي شمالي مي دهد... باور كنيد خودمان بايد براي نسل خودمان آستين بالا بزينم و براي معرفت خودمان و شناخت آقايمان كاري كنيم تا اين چنين به درگاهش مويه نكينم كه: آقاجان؛ از تو شرمنده ايم كه به جاي اين كه ما منتظر تو باشيم و برايت كاري كنيم؛ تو منتظر مايي تاما كاري براي خود بكنيم...
مخلص كلام اين است كه امام(ره) عزيزمان فرمود كه خودمان را اصلاح كنيم، مملكت اصلاح مي شود...حالا هم مردم خودمان را فقط سرگرم ريسه بندي و ايستگاه صلواتي كرده ايم و مهمانان خارجي(!) را براي درك مفاهيم انتظار به تهران دعوت مي كنيم!!

 



خشت اول
مراقب شيطان باشيد!

يكي از توفيقات بزرگ الهي، خدمت در مسجد مقدس و مبارك جمكران است. اين نعمت را، اين خدمت را بايد قدر بدانند.
قوام حيات معنوي انسان به تذكر و توسل خشوع و ذكر است كه در مساجد الهي، در جايگاه هاي عبادت، اين براي انسان فراهم است. مخصوصا آن مسجدي و آن مراكز و مساجدي كه اثري و نشانه اي از اولياء الله در آنها است.
جايي كه انسان مي داند يا ظن به اين دارد كه مورد توجه اولياء الهي است، طبعا معنويت آن مكان بيشتر است و مسجد مبارك جمكران جزو اين گونه جايگاه ها و مراكزي است كه توجه به خداي متعال و تذكر و خشوع و تضرع در آن براي انسان فراهم تر است. خوشبختانه امروز اين مركز مورد توجه مردم است.
قديم اين جور نبود: سال هايي كه ما در قم بوديم، شب هاي چهارشنبه يا شب هاي جمعه تعداد معدودي افراد مي رفتند در همان مسجد كه يك محل كوچك و محدودي بود، زيارتي مي كردند و خيلي به ندرت كساني آنجا مي ماندند، خيلي محدود بود. خود ما كه چند سال در قم بوديم، چند مرتبه بيشتر توفيق پيدا نكرديم برويم مسجد جمكران. رايج نبود، متداول نبود، دلها اين جور مجذوب و آكنده شده به سمت معنويات نبود. حاكميت، حاكميت فضاي معنوي نبود. اين بود كه يك مركز به اين عظمت، به اين قداست كه مورد توجه بزرگان بوده است، مورد توجه رجال الغيب و عبادالله و امناءالله بوده، اين جور از چشم مردم در واقع پنهان بود. كسي توجهي نداشت، بزرگان علما اينجا مي آمدند زيارت مي كردند.
مرحوم فيض كاشاني رضوان الله تعالي عليه، فرزند ايشان مرحوم علم الهدي رضوان الله عليه مي نويسد: يك جايي كه من در خدمت پدرم، آمديم مسجد جمكران را زيارت كرديم، اينجا بوديم دل داده بودند اهل معنا و اهل توجه و تذكر به اين محل، ليكن توده مردم، عامه مردم، حتي ما طلبه ها بي توجه بوديم، غافل بوديم.
يكي از عيوب حاكميت دستگاه هاي سياسي غير ديني و غير معنوي، همين غفلت است. مردم غافل مي مانند از ارزش هايي كه دم دست آنها است و مي توانند استفاده كنند. وقتي حاكميت مسلط بر جامعه و محيط بر جامعه، يك حاكميت معنوي بود، الهي بود، ديني بود؛ يك خاصيت طبيعي آن همين است كه معنويات رواج پيدا مي كند، جلوي چشم قرار مي گيرد، دلها به طرف آن جذب مي شود. اين چيزي است كه امروز اتفاق افتاده است، نه اينكه امروز گناه نيست! نه اينكه آدم بد وجود ندارد! آدم بي توجه و غافل وجود ندارد! چرا! ليكن فرق است بين اينكه فضاي عمومي جامعه فضاي معنوي باشد، معنويت به عنوان يك ارزش مطرح باشد در جامعه، يا نه به كلي مغفول عنه باشد معنويات، يا ضد ارزش باشد. اين است كه بايد اين فضا را بايد قدر دانست.
حالا شماها، آن برادران و خواهراني كه در جمع شما در اينجا حضور داريد، در آن مسجد به نحوي به خدمتگزاري مشغول هستند، اين را قدر بدانند و همه چيز را در اين مكان مقدس، در جهت همين ذكر و توجه و تذكر اينها قرار بدهند. همه چيز، همه برنامه ها، همه اقداماتي كه انجام مي شود، خود خدماتي كه شما به مردم مي دهيد، چون شيطان بالاخره در همه جا هست! در محيطهاي معنوي هم شيطان حضور پيدا مي كند. اين جورنيست وقتي يك جايي مسجد شد، حرم شد، شيطان بگويد: من ديگر اينجا وارد نمي شوم! نه خير!
هرجايي كه من و شما هستيم، شيطان همان جا هم هست، در طواف كعبه هم شيطان هست. بدترين فسق ها واهانت ها گاهي اوقات در مقدس ترين مراكز انجام گرفت. در طواف حرم كعبه شريف، چه گناهاني در راه مني و عرفات، چه فسق هايي كه تاريخ اينها را ثبت كرده.
در مسجد جمكران هم شيطان وجود دارد. نه اينكه نيست شيطان! مراقب شيطان باشيد. مواظب باشيد! هم شيطان به مردم آسيب نرساند، هم به خود شما آسيب نرساند. اين مراقبت ها همان چيزي است كه در ادبيات قرآني و اسلامي، اسمش تقوا است. تقوا يعني همين. يعني انسان دائم مواظب خودش باشد، مراقب خودش باشد. اگر اين مراقبت شد ، تاثير شيطان، نفوذ شيطان كم بشود، تيغ شيطان كند مي شود. اگر اين مراقبت نشد و غافل شديم، مي افتيم دست شيطان، هر كاري خواست با ما مي كند. مثل جسم
بي جان و بي هوشي كه مي افتد دست آدم هوشمند، به هر طرف كه بخواهد آن را برمي گرداند. غفلت اگر كرديم، شيطان با ما اين كار را مي كند. شيطان در نماز هم مي آيد، شيطان در طواف هم مي آيد، شيطان در دعا هم مي آيد، شيطان در حال توسل هم
مي آيد، خيلي بايد مراقب بود.

 



خبر سوم
پدر آقاي رييس جمهور را بيشتر بشناسيم!

محمد حسنلو - روزنامه واشنگتن پست در گزارشي كه هفته گذشته منتشر كرد، زواياي جديدي از زندگي پدر رييس جمهور فعلي آمريكا را رونمايي كرد كه خواندنش خالي از لطف نيست، خاصه براي آنها كه ادعاي دفاع از حقوق بشر و ...هايشان كل دنيا را به خطر انداخته است؛ در واقع هر وقت اين دولتمردان آمريكايي، احساس خطر مي كنند و دلشان براي كشوري مي سوزد، فاتحه آن كشور و مناطق اطرافش را بايد خواند. حالا خواندن بخشي از زندگي پدر جناب رييس جمهور آمريكا، براي اينكه بالاخره «دانستن حق مردم است» و اينا، بد نيست آن هم وقتي خود آقاي رييس جمهور در كتاب خودش، اين نكات روزنامه واشنگتن پست را كمپلت بي خيال شده است.
پدر چهل و چهارمين رئيس جمهور آمريكا چهار بار ازدواج كرد. ولي مهم ترين زني كه در زندگي افسرده و همراه با غم و اندوهش وارد شد زني از طبقه متوسط جامعه آمريكا بود. اليزابت بتي موني، معلم آمريكايي در سال 1958 جواني اهل كنيا را به عنوان منشي كارهاي خود در نايروبي استخدام مي كند ولي وقتي اين جوان براي تحصيل در دانشگاه به آمريكا سفر مي كند، با كمك موني در دانشگاه هاوايي پذيرش مي شود و حتي در منابع تاريخي آورده شده كه بخشي از هزينه هاي تحصيل اوباما را با كمك و واسطه وكيلي به نام فرانك لوباخ مي پذيرد.
در كتاب سالي ژاكوبس با عنوان «باراك ديگر» اين قصه يكي از اولين خبرهايي است كه در هيچ كتابي آورده نشده است. وي در بيوگرافي كاملي از خانواده رئيس جمهور آمريكا تقريباً داستان فردي را گفته است كه تمام زندگي اش با افسردگي گذشته است. «ژاكوبس»، خبرنگار و گزارشگر روزنامه بوستون گلوب اطلاعات جديدي درباره زندگي و گذشته باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا آورده است كه برخلاف كتاب خود اوباما، پدر رييس جمهور كنوني را فردي دائم الخمر و پر از خشونت هاي روزانه معرفي كرده است. باراك اوباما در كتابش با عنوان خاطراتي از پدرم از زبان نوجواني16 ساله از پدري ياد كرده بود كه زندگي پرزحمتي داشته است و تمام سعي خود را در راه رفاه خانواده به كار مي برده است.
در مقابل كتاب «باراك ديگر» حقايقي غير از آن چيزي را مي گويد كه رئيس جمهور در كتاب خاطرات شخصي خود ذكر كرده بود. در اين كتاب از باراك ديگري ياد مي شود كه برخلاف رسانه هاي نزديك به دولت موجب دلسرد شدن راي دهندگان به رئيس جمهور سياه پوستان مي شود. برخلاف كتابهاي قبلي در اين كتاب آورده شده است وقتي اوباما به هاوايي سفر مي كند كه در همان زمان همسر كنيايي باردار خود را رها كرده بود كه علاوه بر نوزاد متولد نشده اش يك فرزند ديگر هم داشت كه بايد به جاي سفر به هاوايي و ملاقات با معشوقه سفيد پوستش از آنها نگهداري مي كرد.
در دانشگاه او در حالي به راحتي درس هاي خود را مي گذراند كه خانواده اش در مشقت كامل زندگي مي كردند. در دوران دانشگاه استنلي «آن دونهام» دانشجوي همكلاسي 17 ساله از اوباما باردار مي شود و در همان زمان مجبور مي شود با او ازدواج كند تا ماموران مهاجرتي اجازه اقامت بيشتر در كشور آمريكا را براي او صادر كنند. وي با دونهام ازدواج مي كند و دو ماه بعد عروس جوان از وجود خانواده دانشجوي سياه پوست مطلع مي شود ولي اوباما اين خانواده را انكار مي كند و مي گويد كه او سال ها پيش از همسرش در كنيا جدا شده است.
در نهايت كشمكش بين اوباما و دونهام فرزند به دنيا آمده را به مبلغان مسيحي مي سپرد و از سرپرستي او امتناع مي كند و در نهايت باراك اوباماي پدر بعد از سه سال تحصيل در هاوايي و هاروارد از سوي اداره مهاجرت به كنيا نزد خانواده اش فرستاده مي شود. ولي بعد از چند هفته از گذشت اين اخراج به نايروبي، جديد ترين دوست اوباما دختري 27 ساله يعني «روث بيكر» با هواپيما به دنبال او مي رود و بعد از چهار ماه با هم ازدواج مي كنند. در سالهاي بعد روث اولين همسر اوباما، كيزا را در بيمارستاني در نايروبي ملاقات مي كند كه هر دو آن ها براي ملاقات اوباما آمده بودند. زماني كه دو پاي اوباما در اثر حادثه اي شكسته بود. روث اوباما در زندگي خود با شوهرش، غير از يك زندگي پر از خشونت و تحمل مردي دائم الخمر چيزي تعريف نمي كند.
روث، اوباما را مردي به شدت شهوت ران و مشتاق به الكل معرفي
مي كند كه حتي در بعضي از مواقع براي رسيدن به خواسته هايش از گذاشتن چاقو روي گلوي او واهمه نداشته است. روث مي گويد البته من هميشه مي دانستم او جرات كشتن من را ندارد و هميشه بلوف مي زند ولي هميشه از كتك زدن بچه هاي همسر اولش كوتاهي
نمي كرد و به خاطر همين امر روث او را ترك مي كند ولي هنوز هم تا اينجاي قصه هيچ كس از باراك اوباما رئيس جمهور آينده آمريكا خبري ندارد... پدرش در سالهايي كه او در كليساهاي مختلف بزرگ مي شود با چهار زن ازدواج مي كند كه همگي در كوتاه ترين مدت او را ترك مي كنند.

 



اس ام اس آمده...

بر مشامم مي رسد هر لحظه بوي انتظار
بر دلم ترسم بماند آرزوي وصل يار
تشنه ديدار يارم اي اجل مهلت بده
تا ببينم با دو چشمم چهره زيباي يار
¤
پشت همه لبخندها، بارانكي سر مي خورد به دل اهالي شعبان...كاش نيمه شعبان با تو مي رسيد...
شهر هنوز تشنه تو و جاري شربت است
¤
بالي براي رفتن تا آسمان بده
راهي براي ديدن رويت نشان بده
ما مردمان ساده دل اين زمانه ايم
اصلا خودت بياو دعا يادمان بده
¤
روزي در تقويم ها خواهند نوشت:
تعطيل: روز فرج مهدي فاطمه(س)
و بعد در مدينه كنار ساختمان نيمه كاره اي تابلوي زير را مي بينيم:
پروژه احداث حرم مطهر بانوي دو عالم، حضرت فاطمه زهرا(س)
كارفرما: قائم آل محمد(ع)
پيمانكار: ياران و عاشقان حضرت

 



بوي بارون

سلام وارث تنهاي بي نشاني ها
خداي بيت غزل هاي آسماني ها
نيامدي و كهنسال هايمان مردند
در آستانه ي مرگند نوجواني ها
چقدر تهمت ناجور بارمان كردند
چقدر طعنه كه :ديوانه ها، رواني ها!
كسي براي نجات شما نمي آيد
كسي نمي رسد از پشت ندبه خواني ها
بگو به حرف بيايند مردگان سكوت
زبان شوند و بگويند بي زباني ها



هنوز پنجره ها باز مي شوند و هنوز
تهي است كوچه از آواز شادماني ها
و زرد مي شوند و دانه دانه مي افتند
كنار پنجره ها برگ شمعداني ها
پانته آ صفايي

 



نقد سوم
اهالي سينما مراقب باشند!

همين چند هفته پيش نسل سوم خبري از «جدايي آرنولد از ماريا» را منتشر كرد كه آقاي بازيگر و هركول هاليوود از همسرش جدا شده بود و..حالا دوباره خبري منتشر شده از«جدايي جنيفر از مارك» خبر تقريبا اين است: جنيفر لوپز و مارك آنتوني، دو ستاره مشهور سينما و موسيقي جهان، با انتشار بيانيه اي به هفت سال زندگي مشترك خود پايان دادند. اين زوج 42 ساله در بيانيه خود با اعلام اين خبر، تصميم به جدايي را تصميمي دشوار براي خود و همه اطرافيان شان دانسته و خواستار احترام به حريم خصوصي شان شده اند. اين زوج، در سال 2004 ميلادي و پس از چند ازدواج ناموفق، زندگي مشترك خود را آغاز كردند.
اين ها شايد براي مطالعه ما «جالب» باشد اما اگر كمي به دور و بر خودمان بيشتر دقت كنيم، رفتار مشابه برخي ستاره هاي سينما در كشورمان را هم مي بينيم كه ديگر «جالب» نيست و تاسف آور است. اينكه بسياري از ستاره هاي سينمايي ما مجرد هستند، بسياري از ستاره هاي ورزشي ما پايبندي اخلاقي درستي ندارند و برخي چهره هاي تلويزيوني هم...اينكه هر از گاهي يكي از اين چهره ها در يك پارتي دستگير مي شوند و...نمي خواهم بگويم ما مثل هاليوودي ها شده ايم اما گويا خيلي زود داريم شبيه آنها مي شويم، به هر حال سوغات سينماي غرب و شهرت جهاني شدن، ظرفيت مي خواهد و از طرفي وقتي اين جماعت چهره، الگوي ما نسل سوم هم مي شوند، چه توقعي داريم براي اينكه از هم نسلان خود بخواهيم، ازدواج كنند، زندگي تشكيل بدهند، مراقب انحرافات اخلاقي باشند و...كاش مسئولان فرهنگي و هنري كشور كمي به جاي دغدغه «قرارداد و حرفه اي شدن و...» به فكر اخلاق چهره ها هم بودند تا تاثير آن در ميان جوانان، جامعه را هم بيمه كند. يادمان نرود كه قبح و زشتي «طلاق» كم كم دارد به طور كامل از بين مي رود و در اينصورت، بنيان پاك و ارزشمند «خانواده» نيز جاي خود را به تجرد و دوستي و خوش گذراني هاي وارداتي مي دهد، همانطور كه برخي الگوهاي بومي و البته غربي به خوبي از پس آن برآمده و مي آيند. اهالي سينما مراقب باشند از همه بالا و پايين سينماي غرب، اين «جداشدن ها، پارتي رفتن ها، مجردماندن ها، فرش قرمزها، آگهي بازرگاني شدن هايش» را به ارث نبرند.
ميترا محسني

 



اتاق انتظار

روزها علامت سوال، ماه ها علامت سوال، سال ها علامت سوال، قرن ها علامت سوال. به راستي تا به كي علامت سوال؟
دل هاي ما مرد بس كه در دايره اي محدود نداي انتظار سر داد. آيا تو صــداي ما را مي شنوي؟ آيا مرزهاي اين دايره، اجازه عبور نوسان قلب هايمان را به تو مي دهد؟
ما همه محدود به اين دايره ايم و تو، به سان پيچش منحني كه آزاد از همه تعلقات خاكي ست. پس ك ي پيچش اين منحني باز مي شود تا چشم هاي اسير ما، آزاده قامــت دلربايت شود؟ هر چند مي دانم روزي كه اين منحني باز شود، سوال هاي ما، همگي جاي خود را به تعجب مي دهند!
چون تو را نه بدان گونه كه هستي، بدان گونه كه خود مي پسنديم، مي خواهيم! و باز هم اين عيب آدم محدود به دنياي خاكي است كه فراتر ازاين، ديگر هيچ نمي بيند.
به قول قيصر: «بـــــي تو اينجا همه در حبس ابـد تبعيدند
سال ها هجري و شمسي همه بي خورشيدند»
آقا جان!
خسته شديم بس كه به دور خودمان پيچيديم. اينجا كسي صاف نيست. در اين دايره كوچك قوانين رياضي نقض شده است. دوست دارم بار ديگر معلم رياضي ام را ببينم و به او بگويم كه دايره ما زاويه دارد! چون اگر نداشت، غيبت مولايم قرن ها به طول نمي انجاميد. مگر نه اينكه آقا ياراني صاف و بي زاويه مي خواهد؟
اما مهدي جان!
در اين دايره زاويه دار، هنـوز هم هستند انسانهايي كه لقـب انسان بودن را يدك نمي كشند. آنها هنوز هم پايبند حرف معلمشان هستند كه «دايـره زاويه ندارد».همان هايي كه خود را براي ديـدن روي ماهت آماده كرده اند. و اشك هايشان از فراغت، چون د ر، به روي صورت هايشان مي لغزد.
«تويي بهانه آن ابرها كه مي گريند
بيا كه صاف شود اين هواي باراني
كنار نام تو لنگر گرفت كشتي عشق
بيا كه ياد تو آرامشي است طوفاني»
محيا ايرجي. شهريار

 



گردش گودري

اين كوچه هر روز
به بوي كسي آشفته است؛
هر روز عصر كه مي شود!
¤
ابرم، امّا ز بادها مأيوسم
باران نشوم در آسمان مي پوسم
¤
جولان تابستان
خودرايي خورشيد
گاهي اگر ابري زمين افتاد، برداريد
¤
با روي تو سيراب كنم خوابم را
بين همگان باب كنم خوابم را
تا داشته باشمت براي يك عمر
بايد بروم قاب كنم خوابم را
¤
طرف عروسيشو مختلط مي گيره و توش مشروب سرو مي كنه ولي تاكيد عجيبي داره روي اينكه حتما عروسيش بايد شب تولد يكي از ائمه
برگزار شه! مملكته داريم؟
¤
هزار سال است
كه دوستت دارم
به تر و تازگي روز نخست!
¤
رفتيم پايگاه انتقال خون مي گه شمام اومدين خون بدين؟
پـــ نه پــ ما پشه ايم اومديم مهموني...!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14