(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 10 مرداد 1390- شماره 19988

حوادث سوريه چرا فرق مي كند
پيروزي حزب الله بر اسراييل از نگاه دو محقق آمريكايي
حقايق تازه از جنگ 33 روزه



حوادث سوريه چرا فرق مي كند

جعفر بلوري
با نخستين جرقه هاي بيداري اسلامي درمنطقه و شمال آفريقا و غافلگيري ديكتاتورهاي دست نشانده عرب، تحليلگران زبده، از همان ابتدا و پيش از اين كه خود را سرگرم اخبار ريز و درشت حوادث كنند، پيش بيني ورود پررنگ، پيچيده و رياكارانه صاحبان واقعي اين ديكتاتورها را كرده و برخي اقدامات آنها را نيز گوشزد كردند.
ابتدايي ترين پيش بيني ها اين بود؛ غرب كه از بيداري ملت ها كاملا غافلگير شده است ، براي نجات دست پرورده هاي خود بيكار ننشسته و با اتخاذ مواضع كلي و عامه پسند به نظاره خواهد نشست تا پس از ظهور نخستين بارقه هاي پيروزي به نفع يكي از طرف هاي درگير (مردم يا حاكمان دست نشانده خود) وارد ميدان شود. سپس توطئه هاي بعدي را با توجه به شرايط، يكي پس از ديگري با آزمون و خطا محك خواهد زد.
با توجه به اينكه در بسياري از كشورهاي منطقه، ناآرامي ها جدي است، غرب براي حفظ ظاهر هم كه شده طرف مردم و انقلابيون را خواهد گرفت. در اين ميان تنها ملاك غرب براي انتخاب جبهه مورد حمايت نيز، نه تامين خواسته هاي مشروع انقلابيون، بلكه حفظ منافع خود خواهد بود؛ حفظ اين منافع حتي به قيمت سرنگوني مهم ترين و كليدي ترين متحدين عرب. تجربه تلخي كه بن علي و حسني مبارك آن را با تمام وجود چشيدند.
سكوت، اتخاذ مواضع دو پهلو و دعوت طرفين به مذاكره از ديگر اقدامات غربي هاست كه اين تحليلگران پيش بيني آن را كرده بودند به عنوان مثال با ظهور نخستين علائم مبني بر پايان كار قذافي، تكليف غربي ها روشن شد؛ متحدين سابق قذافي به طوركامل شروع به دفاع از مردم اين كشور كردند. غرب حتي براي نشان دادن حسن نيت نداشته اش، نظاميان خود (ناتو) را نيز به جبهه انقلابيون فرستاد.
راز به اهتراز در آمدن گاه و بيگاه پرچم هاي آمريكا و ناتو در برخي تجمعات ليبي نيز دقيقا به همين جا بازمي گردد. مردمي كه سال ها سايه شوم ديكتاتوري مثل قذافي را بالاي سر خود داشته اند، پس از مشاهده حملات ديوانه وار موشكي و بمباران تظاهر كنندگان، بالطبع، هر كشوري را كه به جنگ اين سرهنگ برمي خاست، فرشته نجات مي يافتند.درغير اين صورت استقبال بخشي از انقلابيون از دخالت ناتو در جنگ ليبي را با چه منطقي مي توان توجيه كرد؟ غربي كه بسياري از رهبران آن مثل «برلوسكني» در ايتاليا، زماني از كليدي ترين متحدين و صميمي ترين دوستان قذافي به شمار مي رفتند.
مردم ليبي كه از ديكتاتوري قذافي به تنگ آمده بودند، طبيعتا نبايد دل خوشي از متحدان وي نيز داشته باشند.
آمريكا درجريان سرنگوني صدام حسين نيز از همين حربه استفاده كرد. مردم عراق كه سال ها طعم حضور ديكتاتور خونريزي مثل صدام را چشيده بودند، براي سرنگوني وي حاضر به پرداخت هر هزينه اي بودند ولو اين هزينه، كوتاهي در برابر حضور اشغالگران آمريكايي دركشورشان باشد. صدام نيز همچون قذافي، زماني از دوستان و متحدين غرب به حساب مي آمد، به خصوص در زمان جنگ با ايران.
اما اين نكته را نبايد فراموش كرد كه نتيجه درعراق چيزي نشد كه آمريكا براي آن برنامه ريزي كرده بود و مسلمانان اين كشور نيز اكنون به هيچ وجه حاضر به ادامه حضور اشغالگران درخاك عراق نيستند. به عبارت ديگر، توطئه هاي غرب ممكن است چند سالي دركشورهاي منطقه جوابگو باشد اما، خوي استكبار ستيزي مسلمانان را نمي توان به راحتي از آنها گرفت.
يكي ديگر از پيش بيني هايي كه خيلي زود تحقق يافت، تلاش براي به انحراف كشاندن خيزش هاي مردمي منطقه و سوء استفاده از بيداري هاي اسلامي است كه در يك كلام تمام داشته هاي غرب در منطقه را نشانه گرفته است. يكي از تخصص هاي غرب، تبديل تهديدها به فرصت هاست و تجربه نشان داده دراين گونه مواقع، اگر ملت ها كمي تعلل كنند، بايد تمام زحمات خود را بر باد رفته بدانند. حادثه اي كه مشابه آن پس از انتخابات باشكوه رياست جمهوري اسلامي ايران رقم خورد.
مشاركت بي نظير مردم ايران در انتخابات به منزله تهديدي جدي عليه تمام تبليغات و برنامه هاي غرب محسوب مي شد، اما غرب به مدد برنامه اي بلند مدت و با همراهي خواسته يا خواسته گروهي در داخل، اين فرصت را به تهديدي عليه جمهوري اسلامي ايران تبديل كرد. اگر هوشياري مردم و رهبري نظام نبود، قطعا غرب به خواسته هاي نامشروع خود رسيده بود.
غرب براي موج سواري بر امواج خروش انقلابيون منطقه، تمام توان خود را به ميدان آورده است. ناآرام كردن جمهوري اسلامي ايران يا يكي از متحدين كليدي اين كشور مي توانست غرب را تا حدودي در رسيدن به نتيجه مطلوب ياري كند. هوشياري مردم ايران، همچون گذشته چنين فرصتي را از غربي ها گرفت. بنابراين غرب بايد به سراغ يكي از كليدي ترين متحدين ايران مي رفت. كشوري كه ايستادگي در مقابل خواسته هاي غرب و حمايت همه جانبه از مقاومت فلسطين و حزب الله از مشخصه هاي بارز آن باشد. (يادآوري اين نكته ضروري به نظر مي رسد كه يكي از مهمترين دلايل حضور فعال غرب در ناآرامي هاي منطقه، حفظ امنيت رژيم صهيونيستي است. هدفي كه بارها از زبان بالاترين مقامات سياسي آمريكا تكرار شده است.) كشوري كه ديكتاتورهاي گرفتار عرب منطقه نيز دل خوشي از آن نداشته باشند. چه كشوري مناسب تر از سوريه؟! سوريه همواره به عنوان يكي از اضلاع مهم مقاومت در منطقه مطرح بوده است. واقعيت اين است كه ديكتاتورهاي عرب و غرب به رهبري آمريكا و با استفاده از فرصت به دست آمده، به دنبال تضعيف يا حتي نابودي يكي از اضلاع مقاومتند. آنها در صورت موفقيت، هم به يكي از آرزوهاي ديرينه و دست نيافته خود كه همانا تامين امنيت رژيم صهيونيستي است دست خواهند يافت و هم افكار عمومي در كشورهاي درگير منطقه را به نفع خود تغيير خواهند داد.حوادث سوريه از 26 ژانويه 2011 آغاز شد. يك مقايسه ساده بين حوادث كشورهاي عرب منطقه با حوادث سوريه، وجود تفاوت هاي فاحش بسياري را به نمايش مي گذارد، كه جمع بندي آنها نشان مي دهد، حوادث اين جمهوري حقيقتا از جنس ديگري است.
شواهد و قرائن روشن و مبرهني از به اصطلاح ساختگي بودن ناآرامي هاي سوريه حكايت دارند. مرور اين شواهد به خوبي نشان مي دهد كه غرب براي رسيدن به اهداف فوق و تبديل اين تهديدها به فرصت، - البته به كمك متحداني همچون عربستان سعودي و قطر- به ناآرامي هاي سوريه دامن مي زند. برخي از دلايلي كه نشان مي دهد حوادث سوريه با حوادث ديگر كشورهاي منطقه متفاوتند از اين قرار است:
1- در تمام كشورهاي درگير، ناآرامي ها منافع آمريكا، رژيم صهيونيستي و غرب را تهديد مي كنند الا در سوريه. ناآرام بودن سوريه فقط و فقط در راستاي تامين منافع آمريكا و رژيم صهيونيستي است.
2- پايتخت، مهم ترين بخش و به اصطلاح قلب تپنده اين بيداري ها بوده و هست. تونس، مصر، يمن، بحرين و...كشورهايي هستند كه مردم در پايتخت آن بسيار فعال عمل كرده و اين امر تاثير بسزايي در نتيجه بخش بودن اين بيداري ها داشته است؛ مشهور شدن نام مياديني چون التحرير، لوءلوء و... دقيقا به دليل همين موضوع است. در همه اين كشورها، پايتخت به عنوان مركز اصلي و كانون توجه انقلابيون بوده و هست. اما در سوريه تنها برخي شهرهاي مرزي ناآرام هستند و تاكنون خبر مهمي از حضور مخالفان بشاراسد در دمشق منتشر نشده است.
3- ناآرام بودن شهرهاي مرزي، خود به تنهايي مي تواند كليد رمزگشاي حوادث سوريه باشد. دمشق بارها اعلام كرده مزدوران مسلحي از كشور تركيه، اردن و لبنان وارد كشور شده و اقدام به تيراندازي به سوي تظاهركنندگان و نيروهاي امنيتي مي كنند. افراد دستگيرشده از سوي نيروهاي امنيتي سوريه نيز به اين امر اذعان كرده اند.
4- در طور تاريخ، مواضع سوريه در مواجهه با موضوع فلسطين و مقاومت حزب الله، قطعا خوشايند غرب و رژيم صهيونيستي نبوده و حضور كشوري با اين مشخصات در كنار جمهوري اسلامي ايران در طول اين سال ها نيز بي شك يكي از مشكلات بزرگ غرب و رژيم صهيونيستي بوده و هست. حال كه سوريه درگير ناآرامي هايي شده، آيا تصور اين كه رژيم صهيونيستي، غرب و همپيمانان عرب آنها دست روي دست گذاشته و تنها نظاره گر حوادث باشند، مضحك نيست؟ به عبارت بهتر، محال است دشمنان سوريه در به وجودآمدن حوادث اين كشور دخيل نباشند؛ لذا ادعاي خودجوش بودن ناآرامي هاي سوريه منتفي است. اما در ديگر كشورهاي منطقه درست عكس اين امر صادق است.
5- جمعيت، از فاكتورهاي مهم در تحليل درست وقايع كشورهاي درگير ناآرامي هاست و دربه ثمررسيدن حركت هاي مردمي از اهميت بسزايي برخوردار است. شمار تظاهركنندگان در كشورهاي ناآرام منطقه، بارها به ميليون ها نفر هم رسيده و دراين موضوع هيچ اختلاف نظري وجود ندارد. بنا به گزارش رسانه هاي غربي، مردم اين كشورها در كمترين حضور خود به خصوص در ميادين اصلي پايتخت و خيابان ها، صدها هزار يا در بدترين حالت ده ها هزار نفر بوده و اصلي ترين خواسته شان، يعني بركناري ديكتاتورهاي دست نشانده غرب را فرياد زده اند. اما در سوريه، بنا بر اعلام خود رسانه هاي غربي يا عربي مخالف سوريه، «هزاران نفر» بيشترين تعداد است كه آنها نيز در خيابان هاي برخي شهرهاي مرزي حضور يافته اند. نكته جالب توجه ديگر اين كه منابع اصلي خبرهاي مربوط به شمار كشته هاي حوادث سوريه، رسانه هايي چون بي بي سي، رويتر، آسوشيتدپرس، الجزيره، العربيه و... هستند كه خبرهاي خود را عمدتا به نقل از «شاهدان عيني، يك اپوزيسيون، يك فعال حقوق بشر و...» مطرح مي كنند، در واقع تمام منابع خبري اين رسانه ها از شمار كشته هاي سوري ناموثق و غيرقابل اعتماد است.
6- تقريبا تمام ديكتاتورهاي عرب با آغاز ناآرامي ها، انقلابيون را شورشي خوانده و براي سركوب آنها از هيچ جنايتي دريغ نكرده اند. حاكمان عرب براي رهايي از بلاي مشابهي كه به آن دچار شده اند، با يكديگر متحد شده و با تشكيل جلساتي (شوراي همكاري خليج فارس) به حمايت از هم پرداخته اند. اما همين كشورها به محض آغاز ناآرامي ها در سوريه، علنا به حمايت از شورشيان اين كشور پرداختند. به عبارت ديگر سوريه تنها كشور ناآرام منطقه است كه از سوي ديكتاتورهاي عرب منطقه نه تنها حمايت نمي شود بلكه آماج انواع توطئه ها نيز قرار مي گيرد. شبكه العربيه و الجزيره كه نقش عمده اي در خدمات رساني به شورشيان سوري دارند، متعلق به دولت هاي عربستان و قطر هستند. اعراب درگير منطقه مواضعي كه عليه دمشق اتخاذ مي كنند، درست همانند مواضع آمريكا، رژيم صهيونيستي و غربي هاست.
7- حكومت در سوريه بر خلاف ساير كشورهاي عربي منطقه، نه پادشاهي و نه موروثي است. تمام كشورهاي پادشاهي عرب منطقه، به شكل نظام سلطنتي و خانوادگي است و خارج از اين خانواده اصولا كسي نمي تواند به مراكز قدرت دست يابد. بررسي و مقايسه سيستم سياسي حكومتي حاكم بر سوريه با كشورهاي ثروتمند عرب منطقه، به خوبي گوياي اين مدعاست. در سوريه دستكم 10 حزب سياسي مستقل فعاليت دارند و اين درحالي است كه اغلب كشورهاي عربي منطقه اصولا با واژه «حزب» نامانوسند.
8- حوادث و مشكلات مشابه، طبيعتا راهكارهاي مشابهي را نيز مي طلبد. آيا راهكارهايي كه غرب در مواجهه با حاكمان بحرين، يمن، اردن، عربستان و... اتخاذ كرده با راهكاري كه در مواجهه با حاكمان سوريه اتخاذ مي كند، يكي است؟ پاسخ كاملا واضح است. قطعا غربي ها هم متوجه اين موضوع شده اند كه حوادث سوريه با حوادث ديگر كشورهاي عرب فرق مي كند. براي همين از راهكار متفاوتي در مواجهه با اين كشور استفاده مي كنند!

 



پيروزي حزب الله بر اسراييل از نگاه دو محقق آمريكايي
حقايق تازه از جنگ 33 روزه

اشاره
پايگاه تحليلي «كانترپانچ» به قلم «الستركروك» و «مارك پري» دو محقق آمريكايي در گزارشي به بررسي پيروزي حزب الله بر اسراييل در جنگ 33 روزه و پيروزي حزب الله در جنگ اطلاعاتي مي پردازد و علت شكست اسراييل در جنگ اطلاعاتي را دست كم گرفتن توان اطلاعاتي و ضدجاسوسي حزب الله مي داند.
اين دو محقق آمريكايي در گزارش خود به حقايق تازه اي اشاره كرده اند كه مي تواند براي شناخت بيشتر اين جنگ نابرابر مفيد باشد.
حزب الله توانسته بود طي سالهاي پس از 2004 تا شروع جنگ نه تنها سيستم هاي اطلاعاتي خود را به شدت تقويت كند بلكه بيش از صدها زاغه و انبار مهمات را در مناطق مختلف حفر كند. به طوري كه حتي خود فرماندهان حزب الله هم از محل دقيق همه اين زاغه ها مطلع نبودند.
مقامات حزب الله هيچ اطلاعاتي در رابطه با مبارزات، نيروها و راهبردهاي آتي خود ارائه نمي دهند. با وجود اين، امروزه درس هاي برگرفته از ديدگاه حزب الله نسبت به جنگ، در حال ظهور هستند و طراحان راهبردي آمريكا و اسراييل از آنها استفاده مي كنند. نتايج اين مقاله بر ارزيابي هاي انجام شده در طول جنگ در خود منطقه، مصاحبه با كارشناسان نظامي اسراييل، آمريكا و اروپا، ديدگاه هاي متخصصين نظامي نسبت به جنگ و شبكه اي از مقامات عالي رتبه درخاورميانه بنا شده است كه به بررسي نتايج جنگ پرداخته اند.
نتايجي كه ما بدان دست يافته ايم با ديدگاه كنوني برخي از مقامات كاخ سفيد و اسراييل در تضاد است: اين مقامات بر اين عقيده اند كه حملات اسراييل توان نظامي حزب الله را نه تنها براي شروع جنگ بلكه براي جنگ هاي آينده به نحو چشمگيري تضعيف كرده و چنانچه ارتش اسراييل در جنوب لبنان مستقر شود، به خوبي خواهد توانست بر دشمن خود فائق آيد و راه حلي مطابق ميل اهداف سياسي اسراييل بر آن تحميل كند.
اما بايد گفت كه حقيقت چيز ديگري است. از همان ابتداي جنگ، فرماندهان حزب الله طي عملياتي اطلاعاتي، نظامي و سياسي به خوبي در چرخه تصميم گيري هاي راهبردي و تاكتيكي اسراييل نفوذ كردند و توانستند قاطعانه بر اسراييلي ها فائق آيند و آنها را شكست دهند.
«حسن نصرالله» دبيركل حزب الله در ابتداي جنگ بيان داشت كه واكنش نظامي اسراييل به ربوده شدن دوتن و كشته شدن هشت تن از سربازانش درساعت 04:9 صبح دوازدهم ژوئيه، مايه تعجب رهبران حزب الله شد. اين سخنان حسن نصرالله، فصل الخطاب خبرهايي بود كه بيان مي داشت ؛ حزب الله عامدانه قصد شروع جنگ را داشته و ربودن سربازان بخشي از نقشه حزب الله و ايران بوده است. گرچه حزب الله مشخص كرده بود كه قصد ربودن سربازان را دارد، با اين حال دلايل خوبي وجود دارد كه نشان مي دهد آنها هيچ گاه جنگ را درتابستان شروع نمي كردند، چرا كه در تابستان شمار زيادي از شيعيان ثروتمند از مناطق يهودي به لبنان مي آيند (و پول زيادي را دراين منطقه خرج مي كنند) و در نتيجه شمار زيادي از اعراب خليج (فارس) وارد اين كشور مي شوند.
درحقيقت ربوده و كشته شدن سربازان اسراييلي رهبران حزب الله را متعجب ساخت. اين اقدام بدين دليل صورت گرفت كه نيروهاي حزب الله در مرز اسراييل دستور داشتند كه از نقطه ضعف هاي نظامي اسراييل بهره جويند. به دنبال خودداري «آريل شارون» نخست وزير سابق اسراييل از پايبندي به تعهدات خود براي آزادسازي تمامي زندانيان حزب الله طي آخرين تبادل زندانيان ميان اسراييل و حزب الله، حسن نصرالله بارها از قصد حزب الله به ربودن سربازان اسراييلي سخن گفته بود.
گزارش هاآرتص از تخلفات مرزي سربازان اسراييلي
در واقع، ربودن سربازان كاري بسيار ساده بود. سربازان مرزي اسراييل دستورالعمل هاي عملياتي را رعايت نمي كردند. آنها در غياب فرماندهان شان وسايل نقليه خود را در ديدرس تأسيسات حزب الله و دور از پوشش تسليحات خودشان قرار مي دادند.
لازم به ذكر است درحالي كه رسانه هاي غربي همواره سعي داشتند تا وقايع مرزي اسراييل و لبنان را به نحوي ديگر گزارش دهند، روزنامه اسرائيلي «هاآرتص» كاملا اين وقايع را تأييد مي كند و مي نويسد: «تعدادي تانك و خودروي زرهي بلافاصله براي تعقيب نيروهاي حزب الله به داخل لبنان اعزام شدند. در اين تعقيب بود كه تانك «مركاوا» در حدود ساعت 11 صبح در محدوده 70متري شمال حصار مرزي از روي بمبي بسيار قدرتمند با حدود 200 تا 300 كيلوگرم مواد منفجره عبور كرد. تانك كاملا نابود شد و چهار سرنشينش بلافاصله كشته شدند. در ساعات بعد، سربازان ارتش اسرائيل حملات شديدي عليه نيروهاي حزب الله آغاز كردند... در اين درگيري ها، حدود ساعت 3 بعدازظهر، يك سرباز اسرائيلي كشته و دو تن مجروح شدند.»
سربازان اسرائيلي را فرمانده اسرائيلي كشت
ربوده شدن سربازان موجب شروع اشتباهات سربازان اسرائيلي شد، اشتباهاتي كه در نتيجه عملكرد فرماندهان خارج از آيين عادي مرزي خود تشديد مي شد. اعضاي گشت مرزي روزهاي آخر استقرار خود را در شمال سپري مي كردند و تجهيزاتشان هم رو به اتمام بود. اما حقيقت آن است كه هشت سرباز اسرائيلي را نيروهاي حزب الله نكشتند، بلكه آنها هنگامي كشته شدند كه فرمانده مرزي ارتش اسرائيل، كه از غفلت خويش از آيين مرزي شرمسار بود، به آنها دستور تعقيب آدم ربايان را داد. دو خودروي زرهي كه براي تعقيب حركت كرده بودند در دام مين هاي ضدتانك حزب الله افتادند و نابود شدند. در واقع اين هشت سرباز اسرائيلي طي اين عمليات يا اقدامات رزمي پس از آن كشته شدند.
اينكه سربازان اسرائيلي تا اين حد بدون پوشش و حمايت به مرز نزديك شده بودند و خود را در معرض مستقيم حمله نيروهاي حزب الله قرار داده بودند، اين سؤال را براي مقامات اسرائيلي مطرح كرده كه آيا اين نيروها خارج از دستورات فرماندهان عمل مي كردند. مقامات ارشد ارتش اسرائيل كميسيوني داخلي ايجاد كردند تا به بررسي اين وقايع و آيين و روندهاي حاكم بر فعاليت نيروهاي مرز شمالي اسرائيل بپردازد. تاكنون اين كميسيون هيچ گزارشي از يافته هاي خود منتشر نكرده است.
گرچه حزب الله از واكنش اسرائيل متعجب شده بود، با اين حال، اندكي پس از ربودن سربازان، نيروهاي جنوب لبنان و زرادخانه ها به حالت آماده باش درآمدند. پدافندهاي مجهز و مستحكم حزب الله نتيجه شش سال تلاش بي وقفه بود كه از سال 2000 با خروج اسرائيل از منطقه شروع شده بود. بسياري از سنگرهاي حزب الله به دست مهندسان آن تقويت و تجهيز شده بود، به طوري كه برخي از اين سنگرها و تأسيسات حتي مجهز به تهويه هوا بودند.
ايجاد تأسيسات نظامي در فضاي باز و آشكار حيله اي
براي فريب اسرائيل
در طول سال هاي قبل حزب الله، زرادخانه هاي بسياري را ايجاد كرده است، منتها براي فريب اسرائيلي ها، زاغه ها و تأسيساتي را در فضاي باز و آشكار و در برابر ديد هواپيماهاي بي خلبان اسرائيلي يا لبناني هايي كه با اسرائيلي ها ارتباط نزديك داشتند، مي ساختند. جز در چند مورد، اين زاغه ها و تأسيسات عمدتاً دام و تله بودند. مهم ترين زاغه ها و زرادخانه هاي سلاح در تپه هاي سنگي لبنان تا عمق 40 متري حفر شده اند. تقريباً حدود 600 زرادخانه سلاح و مهمات در جنوب ليتاني حفر شده اند.
به دلايل امنيتي، هيچ يك از فرماندهان حزب الله از محل تمامي زاغه ها آگاهي نداشت، و هر لشگر شبه نظامي تنها به سه زاغه دسترسي داشت: يك زاغه اصلي و دو زاغه فرعي، در صورتي كه زاغه اصلي نابود مي شد. براي هر واحد نظامي هم يك مقر استقرار اصلي و پشتيباني مجزا در نظر گرفته شده است، و آنها موظف بودند تنها در همان مناطق مشخص مبارزه كنند. آيين امنيتي براي استقرار نيروها به خوبي و با دقت رعايت مي شد. هيچ يك از اعضاي حزب الله ساختار كلي زاغه هاي آن را نمي شناخت.
در 72 ساعت اول جنگ، زرادخانه ها و مقرهاي اصلي استقرار حزب الله، مورد حمله نيروي هوايي اسرائيل قرار گرفتند. فرماندهان اسرائيلي توانسته بودند با استفاده از گزارش هاي اطلاعاتي اين زاغه ها را شناسايي كنند؛ آنها اين كار را به طرق زير انجام دادند: استراق سمع ارتباطات حزب الله، عكس هاي ماهواره اي به دست آمده در نتيجه همكاري با نظاميان آمريكايي، عكس هاي گرفته شده توسط هواپيماهاي اسرائيلي در منطقه و عكس هاي گرفته شده توسط هواپيماهاي بدون خلبان اسرائيلي در جنوب لبنان و مهم تر از همه، شبكه اي ازمنابع اطلاعاتي انساني مطمئن كه به استخدام مقامات اطلاعاتي اسرائيل درآمده بودند، از جمله شمار زيادي از اتباع خارجي (غيرلبناني) كه به عنوان كارگر مهاجر در منطقه فعاليت داشتند.
در طول جنگ حزب الله هيچ گاه از نيروهاي پشتيبان خود استفاده نكرد
بنا به گزارش هاي فرماندگان حزب الله از جنگ، نيروهاي اسرائيلي هيچ گاه نتوانستند منطقه مرزي و شهر مارون الرأس را به تسخير و كنترل كامل خود درآورند. همچنين در طول اين جنگ، برخلاف اسرائيل، حزب الله هيچ گاه از نيروهاي پشتيباني خود استفاده نكرد. به گفته يكي از كارشناسان نظامي منطقه «در تمام طول جنگ تنها يك تيپ سه هزار نفره حزب الله مي جنگيد. تيپ نصر تمام دوران جنگ را مبارزه كرد و حزب الله هيچ گاه تقويت آن را ضروري نيافت.»
گزارش هاي رسيده از لبنان اين موضوع را تأييد مي كند. علي رغم انتظار حزب الله، نيروهاي اسرائيلي سازماندهي و نظم بسيار ضعيف و شكننده اي داشتند. مطابق اين گزارش ها، تنها نيروهاي تيپ «گولاني» بودند كه مطابق آيين و استانداردهاي جنگي عمل مي كردند. به گفته يكي از مقامات، ارتش اسرائيل «بافته اي چهل تكه» بود. وي مي افزايد: اما «اين درست نتيجه چهار دهه بمباران بر سر زنان و كودكان در كرانه باختري و غزه است.»
فرماندگان ارتش اسرائيل همچنين از عملكرد سربازان خود، و بي نظمي حتي بهترين نيروهاي آموزش ديده شان رنج مي بردند. وضعيت نيروهاي پشتيبان بسيار بدتر بود و اين فرماندهان همواره در اعزام آنها به ميدان جنگ مردد بودند.
در بيست و پنجم ژوئيه، دست كشيدن اولمرت از نابودي حزب الله كاملا جدي شد. مسئول اعلام اين خبر، «امير پرتز»، وزير دفاع اسرائيل بود كه هدف كنوني اسرائيل را ايجاد يك «منطقه امنيتي» درجنوب لبنان خواند. اوسخنانش را همراه با اين تهديد ايراد كرد:«چنانچه نيرويي بين المللي براي كنترل اين منطقه تشكيل نگردد، ما همچنان به كنترل براين حصارها ادامه خواهيم داد و به سوي هركس كه قصد نزديكي به منطقه امنيتي را داشته باشد آتش خواهيم گشود، و طبعا اين افراد خود مي دانند كه صدمه خواهند ديد.»
نابودي حزب الله ادعايي كاملاً پوچ بود
نابودي كامل حزب الله و نيز اينكه تنها ناتو براي حفظ صلح مرزي، مورد قبول است، هر دو ادعايي بودند كه به سرعت محو گشتند. دربيست و پنجم ژوئيه ،اسرائيل خبر داد كه «ابوجعفر»، يكي از فرماندهان بخش مركزي حزب الله دردرگيري با نيروهاي اسرائيلي در نزديكي روستاي مرزي مارون الرأس كه هنوز به دست اسرائيلي ها نيفتاده بود، كشته شده است. اما اين گزارش، صحت نداشت چرا كه ابوجعفر پس از پايان جنگ درملأعام ظاهر شد و سخنراني كرد.
به هنگام سفر «كاندوليزا رايس» وزير امور خارجه آمريكا به بيت المقدس، نيروهاي اسرائيلي درپي تسخير «بنت جبيل» ، برآمدند. اين جنگ 9 روز به طول انجاميد ولي اين شهر همچنان تا آخر جنگ در دست نيروهاي حزب الله باقي ماند. درآن زمان ديگر اين شهر كاملا نابود شده بود، نيروهاي حزب الله درطي بمباران و حملات سنگين هوايي درسنگرهاي خود پناه مي گرفتند و تنها هنگامي بيرون مي آمدند كه نيروهاي اسرائيل براي تسخير شهر دست به عمليات زميني مي زدند.
در بيست و چهارم ژوئيه، اسرائيل براي نخستين بار حدود هزار قبضه مهمات خوشه اي خود را درجنوب لبنان درمقابل آنچه كه «تاسيسات حزب الله» مي ناميد، مستقر كرد؛كه خود دليلي ديگر بر شكست بارز آن ها در لبنان بود. سلاح خوشه اي، ابزاري بسيار موثر و البته خطرناك و ناپسند است و كشورهاي استفاده كننده از آن از جمله كشورهاي عضو ناتو، روسيه و چين، هرگز حاضر به انعقاد موافقت نامه اي براي ممنوعيت استفاده از آنها نبوده اند. با اين حال، كشورهاي استفاده كننده از اين سلاح، به منظور كاستن از احتمال شكست و بي اثري آن ها، آن ها را دوفيوزه مي كنند. در دوران رياست جمهوري «بيل كلينتون»، وزير دفاع آمريكا «ويليام كوهن» موافقت كرد تا سلاح هاي خوشه اي دو فيوزه شوند و آن دسته ازسلاحي كه نرخ عمل نكردن آنها بالاست را از دور تجهيزات آمريكا خارج شود و بدين تربيت بتوانند نرخ عمل نكردن آنها را از 14 درصد به 3درصد كاهش دهند.
دوازده روستاي لبناني مورد حمله بمباران خوشه اي اسرائيل قرارگرفتند
گرچه تحقيقات در باره استفاده ارتش اسرائيل از اين سلاح هنوز ادامه دارد، با اين حال به نظر مي رسد كه آنها از مهمات تك فيوزه استفاده كرده باشند. گزارش هاي اخير رسانه هاي اسرائيل نشان مي دهد كه توپخانه هاي اسرائيل حدود دوازده روستاي لبناني را با بمب هاي خوشه اي بمباران كردند، به نحوي كه مي توان گفت استفاده «بدون تبعيض» از سلاح به تحقق پيوسته است.
در بيست و ششم ژوئيه مقامات اسرائيل اعتراف كردند كه بيست و چهار ساعت گذشته يعني جنگ بنت جبيل، «سخت ترين روز جنگ درجنوب لبنان» بوده است. به دنبال ناتواني درتسخير اين شهر، فرماندهان ارتش تصميم گرفتند كه از نيروهاي زبده تيپ گولاني استفاده كنند. عصر آن روز طي دو ساعت 9 تن از سربازان اين تيپ كشته و بيست ودو تن زخمي شدند. اواخر آن روز ارتش اسرائيل سربازان زبده تيپ چتربازان را به مارون الرأس اعزام كرد. جايي كه جنگ با نيروهاي تيپ نصر وارد روز سوم شده بود.
در بيست و هفتم ژوئيه، درواكنش به شكست نيروهاي اسرائيلي درتسخير اين شهرها، دولت اسرائيل سه گردان پشتيباني ديگر يعني 1500 سرباز را اعزام داشت.
با وجود اين در بيست و هشتم اين ماه. شكست ارتش اسرائيل در متوقف ساختن حملات موشكي حزب الله به خوبي نمايان شد. در آن روز، حزب الله موشك جديدي به نام خيبر-1 به سمت «آفولا» پرتاب كرد.
حزب الله پيروزنهايي ميدان
اما با درنظرگرفتن كل تلفات دو طرف يعني موشك ها، خودروهاي زرهي وشمار كشته و زخمي شدگان، مي توان با قاطعيت حزب الله را پيروز اين جنگ ناميد. حتي اگر هم چنين نباشد (كه يقينا هست)، جنگ 33 روزه حزب الله با اسرائيل در ماه هاي ژوئيه و اوت، زلزله اي سياسي را درمنطقه به دنبال داشته است.
پيروزي قاطع نظامي حزب الله بر اسرائيل كه دراصل پيروزي بر آمريكا بود تاثيري ماندني برجايگاه آمريكا درمنطقه خواهد داشت.
منبع : فارس

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14