(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 10 مرداد 1390- شماره 19988

موانع فهم و درك حقايق قرآن
ولايت فقيه در انديشه شهيد مطهري



موانع فهم و درك حقايق قرآن

فرشته محيطي
قرآن معجزه الهي است. آيات قرآني، تنها راهنماي هدايتي بشر به سوي خوشبختي و سعادت جاودانه است. هرچند كه خداوند عقل را در انسان قرارداده تا او را به سوي اين كمال هدايت كند، ولي عقل بشري به گونه اي نيست تا درهمه مراحل دستگير او باشد؛ زيرا عقل بشري دريك فرآيندي به كمال مي رسدو اگر هم به كمال برسد، به سبب عدم احاطه كامل برهستي نمي تواند راهنماي كامل و جامعي براي بشرباشد. از اين رو وحي الهي به ياري انسان آمده است تا او را به كمال رهنمون شود.
قرآن با همه سادگي در بيان و رواني و آساني اش، به علل بسيار براي مردم سخت و دشوارياب است. مساله اي كه به تفاوت فهم ها و ادراك ها باز مي گردد. اين تفاوت درفهم و ادراك در بشر، خود علل و عوامل دروني و بيروني دارد. نويسنده دراين مطلب برآن است تا تحليل قرآن از موانع فهم و درك قرآن را تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
آساني و سنگيني و اتقان قرآن
قرآن، كتاب هدايت انسان است. همين ويژگي موجب مي شود تا از قابليت هائي چون آساني و رواني برخوردار باشد تا همه انسان ها به عنوان مخاطبان آن بتوانند از قرآن استفاده كنند؛ زيرا اگر اين گونه نباشد، نمي تواند مسئوليت هدايتي بشر را به عهده گيرد.
خداوند درآيات بسياري به اين ويژگي قرآن اشاره كرده است. به عنوان نمونه خداوند درآيه 97 سوره مريم، قرآن را كتابي آسان و قابل فهم و درك بشر دانسته است. در آيات بسياري از جمله 58 سوره دخان، 17 و 22 و 32 و 40 سوره قمر با آوردن واژه يسر، بر آساني آيات قرآني براي بشرتاكيد كرده و آن را قابل درك و فهم براي همگان دانسته است.
درهمين آيات در تبيين علت آسان سازي فهم معارف و مطالب متعالي قرآن براي بشر، به موهبت و عنايت خاص الهي به بشر توجه داده است. به اين معنا كه قابل فهم سازي و آسان سازي مطالب سنگين و بلند براي بشر، موهبت الهي است كه انسان مي بايست آن را به يادآورد.
البته در اين آيات تنها علت آسان سازي را اين معنا ندانسته بلكه به علل ديگري نيز توجه داده است. خداوند دراين باره مي فرمايد كه به قصد پندگيري بشر و بشارت به اهل تقوا و انذارافراد لجوج و امكان بهره مندي همگاني از معارف بلند و مطالب متعالي، آيات قرآني، آسان ياب شده است. خداوند براي رسيدن به اين منظور، ازقصه و داستان هاي تاريخي و واقعي بهره گرفته است تا همه بشر درهمه سطوح فهم و ادراك بتوانند از اين آموزه هاي بلند قرآني بهره مند شوند. (قمر،آيات 9تا 40)
از نظر قرآن درمقام اثبات نمي توان از دو دليل مهم درآسان سازي بي توجه گذشت به اين معنا كه زبان تكلمي پيامبر(ص) و زبان عربي و ساختار بياني و ادبي آن، اين امكان را داده است تا معارف بلند و متعالي درشكل آسان و قابل فهم براي همگان ارايه شود. بنابر اين نمي توان نقش اساسي زبان عربي درآ سان سازي و تسهيل بيان معارف و محتواي بلند قرآن (مريم، آيه 97و دخان، آيه 58) و نيز نقش پيامبر (ص) به عنوان واسطه آسان شدن محتواي بسيار عالي قرآن بي توجه بود. (همان) علامه طباطبايي در ذيل آيه 97 سوره مريم مي فرمايد كه آيه درصدد تبيين اين معناست كه حقايق و معارف قرآن بلندتر از آن است كه دست افراد عادي به آن برسد، ولي اين حقايق به زبان پيامبر(ص) آسان گشته است تا ديگران از آن بهره لازم را ببرند. (الميزان، ج 14، ص 116)
از ديگر ويژگي هاي قرآني، اتقاق و استحكام آن است (آل عمران، آيه 85 و يونس، آيه 1) اين اتفاق دركنار روشني و آساني قرآن، جلوه اي از حكمت الهي است (همان و نيز لقمان، آيه 2 و يس، آيه 2) اين گونه است كه قرآن در كمال آساني و روشني و در عين اتقان و استحكام و بلندي، در اختيار بشر قرار گرفت تا حجت بر همگان تمام شود. (نساء، آيه 174 و نور، آيات 34 و 46 و كهف، آيات 52 تا 55)
اين كتاب وحياني در ميان همه كتب آسماني و غير آن، بهترين كتاب است، زيرا در بردارنده بهترين سخن، درباره دين و هدايت مردم است. (زمر، آيه23)
خداوند در قرآن، به خصوصيات و ويژگي هاي قرآن اشاره دارد و آن را كتابي داراي برهان (نساء، آيه 174)، بينايي و بصيرت براي همه بشريت (انعام، آيه 104 و جاثيه، آيه20) بيان حقايق و دلايل در اشكال و انواع مختلف براي فهم همگان (اسراء، آيات40 و 41)، داراي بينات و دلايل آشكار (بقره، آيات 99 و 158 و 209 و آيات ديگر)، تبيان هر چيزي (نحل، آيه 89)، تفصيل و تشريع هر چيزي و پيراسته از هرگونه ابهام و پيچيدگي (اعراف، آيات 52 و 173 و 174) و فرقان و جداكننده حق و باطل (بقره، آيه 185)، مبين و روشنگر (نساء، آيه 174) و نور روشنگر (همان و مائده، آيه15 و آيات بسيار ديگر) معرفي مي كند. اين بدان معناست كه قرآن، كتابي آسان و روان و پيراسته از تعقيد و پيچيدگي است.
اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه چرا بسياري از مردم ناتوان از درك و فهم آيات قرآني هستند؟ قرآن براي اين مسئله چه پاسخي دارد؟
شرايط درك و فهم قرآن
چنان كه از آيات قرآني روشن شد، قرآن كتابي وحياني از سوي خداوند براي هدايت همه بشريت بلكه حتي جنيان است كه از نظر درجه فهم و ادراك در مرتبه اي پايين تر از بشر قرار دارند. بنابراين، قرآن، با همه بلندي و تعالي در معارف و مطالب خود، قابل فهم و ادراك براي همه بشر است. اما اينكه چرا بيشتر مردم ناتوان از ادراك و فهم معارف آن هستند؟ پرسشي است كه قرآن خود به آن پاسخ داده است.
خداوند علل چندي را به عنوان موانع فهم و درك بشر از قرآن بيان داشته است. از نظر خداوند، مشكل عدم فهم به خود انسان باز مي گردد. البته اين مشكل، امري عارضي در بشر است. به اين معنا كه ساختار وجودي بشر به گونه اي است كه مي تواند به سادگي مطالب و معارف بلند قرآني را بفهمد، ولي انسان به عللي خود را در وضعيتي قرار مي دهد كه ابزارهاي ادراكي و فهم وي ناتوان مي شود.
از آيات قرآني اين معنا به دست مي آيد كه فهم قرآن، براي همه كساني كه بر فطرت انساني باقي باشند، شدني است. بنابراين، خروج از فطرت سالم و پاك انساني آدمي را ناتوان از درك و فهم قرآن مي كند.
البته وقتي ما در اين جا از فهم و درك معارف و مطالب قرآني سخن مي گوييم، به معناي بهره مندي از آن است نه فقط شناخت و علم به آن؛ به اين معنا كه مراد از فهم و درك، علم و شناخت صرف نيست؛ زيرا يك انسان كافر نيز مي تواند به الفاظ و ظاهر قرآن و معارف آن آگاه شود و بهتر از يك انسان مؤمن آن را بشناسد و تبيين كند. چنان كه ديده شده است كه در دانشگاههاي غربي، كافران، قرآن را بهتر از مؤمنان تدريس مي كنند؛ زيرا اين شناخت، يك شناخت غير تأثيرگذار است.
مراد از فهم و درك قرآن، تأثرپذيري از آيات و بهره مندي از آن است. اين جاست كه شرايط براي فهم و درك قرآن مطرح مي شود. در كاربردهاي قرآني از اين فهم و درك به جنبه هدايتي آن اشاره مي شود. به اين معنا كه شخص از جنبه هدايتي قرآن تا چه اندازه بهره مند مي شود؟ اين جاست كه سخن از فهم و درك قرآن درست مي آيد.
از نظر خداوند، فهم و درك قرآن به اين معنا تنها براي اهل تقوا و متقين ميسر است؛ زيرا كساني كه از تقواي عقلاني و فطرت سالم برخوردار باشند، از جنبه هدايتي فهم قرآن بهره مند مي شوند. (بقره، آيه 2) در اين صورت است كه زمينه براي ايمان آوري و عمل به آموزه هاي وحياني در شخص فراهم مي آيد.
البته از نظر خداوند، قرآن داراي بطوني است كه هر چه طهارت و تقوا در شخص افزايش يابد و از تقوا و طهارت ظاهري و عقلاني به طهارت و تقواي باطني فراتر رود، قدرت درك و فهم و بهره مندي هاي هدايتي شخص از قرآن نيز افزايش مي يابد. از اين رو خداوند بهره مندي كامل از قرآن را به طهارت كامل و عصمت مقيد مي كند و در آيات 77 و 79 سوره واقعه مس كتاب و قرآن را تنها براي مطهرون داراي عصمت و طهارت كامل اثبات مي كند.
علامه طباطبايي مي فرمايد كه مقصود از مس قرآن، علم و درك آن است و مراد از مطهرون كساني هستند كه از پليدي گناهان توسط خداوند پاك و منزه شده اند و اين معناي از تطهير با معناي مس كه همان علم است مناسب مي باشد، نه طهارت از خبث و حدث كه طهارت ظاهري است. (الميزان، ج19، ص 137)
خداوند در آيه 7 سوره آل عمران و 19 سوره رعد، درك حقايق قرآن و آگاهي نسبت به محكمات و متشابهات آن را خاص اولوالالباب مي داند. اين بدان معناست كه صاحبان خرد كساني هستند كه اهل عصمت و طهارت باطني كامل مي باشند و از تقواي كامل بهره مند شده اند. بنابراين، صاحبان خرد در كاربردهاي قرآني، همان صاحبان عصمت و طهارت و تقواي كامل هستند كه حق تقاته را ادا مي كنند. اين گونه است كه ميان خرد و طهارت ارتباط تنگاتنگ و مستحكمي برقرار مي شود. به اين معنا كه تقوا و خرد داراي نوعي ملازمه و تلازم هستند. از اين جاست كه ارتباط علم و تقوا به خوبي دانسته مي شود، چنان كه خداوند در آيه 282 سوره بقره مي فرمايد: اتقوا الله و يعلمكم الله، تقوا پيشه گيريد و خداوند به شما مي آموزد. در آيات ديگر از جمله 2 و 4 سوره طلاق و نيز 29 سوره انفال، ارتباط تنگاتنگ تقوا با آساني، فهم و فرقان و مانند آن بيان شده است. اين بدان معناست كه طهارت باطني يعني تقوا، نقش كليدي در همه ابعاد زندگي بشر از جمله جدايي حق از باطل، فهم و درك حقايق هستي و آساني كارها و حل مشكلات دارد.
موانع اساسي در فهم حقايق قرآني
بر اين اساس مي توان دريافت كه فقدان تقوا و طهارت باطني مهم ترين، مانع جدي در رشد عقلاني بشر و فهم و درك مفاهيم هدايتي قرآن و معارف بلند آن بشمار مي رود.
خداوند در آياتي به تبيين جزئيات اين مفهوم در اشكال گوناگون پرداخته است. به اين معنا كه دلايل اثباتي بي طهارتي و بي تقوايي را ذكر مي كند و نشان مي دهد كه چگونه شخص دچار بي تقوايي مي شود و قدرت فهم و درك حقايق را از دست مي دهد.
به سخن ديگر، نشانه هاي بي تقوايي را مي بايست در اموري چون كفر (اسراء، آيات 45 و 46)، غفلت و فراموشي از عواقب اعمال بد و زشت (كهف، آيه 57) و روحيه ستمگري و ظلم و ستم (همان) جست و جو كرد؛ زيرا چنين اشخاصي، بر دستگاه هاي ادراكي خود چون قلب، مهر مي نهند و اجازه نمي دهند تا قلب چون آينه اي، حقايق هستي را نمايش دهد.
انسان هايي كه بي تقوايي را پيشه خود مي كنند، ابزارهاي شناختي خويش را ناتوان، سست و يا نابود مي كنند و ديگر نمي توانند مفاهيم و معارف حق را بشناسند و درك كنند. (كهف، آيه 57) خداوند در آياتي از جمله 7 سوره لقمان و 44 سوره فصلت، به روحيه استكباري برخي از انسانها اشاره مي كند كه اين بي تقوايي، عاملي مهم در محروميت انسان از ابزارهاي شناختي و از كار افتادن گوش ها و قوه شنوايي انسان مي شود. همين بي تقوايي هاست كه پرده ها را بر قلب مي افكند و حجاب هاي قلبي اجازه نمي دهد تا حقايق هستي از جمله حقايق قرآني براي شخص، قابل فهم و درك شود. (همان و نيز انعام، آيه 25)
به سخن ديگر، درك و فهم حقايق در هر شكل و قالبي از جمله حقايق آفاقي و انفسي ياحقايق قرآني، نيازمند تقواي قلبي و طهارت باطني است. تقواي قلب نشانه اي ازمرتبه والاي ايمان است (حجرات، آيه 3) و چنين شخصي به همه آموزه هاي عقلاني و وحياني عمل مي كند و به تعظيم شعاير الهي مي پردازد. (حج، آيه 32) و در همه رفتارهاي خويش از ريز و درشت، اخلاق را مراعات مي كند(حجرات، آيه3) و از هرگونه كفر و شرك پرهيز مي كند (حج، آيات 31 و 32)، بنابراين در زندگي به سادگي از آموزه هاي هدايتي عقل و شرع بهره مند مي شود و در مسير رشد و بالندگي تا مقام الوهيت و متاله شدن بالا مي رود و در مقام مظهريت ربوبيت الهي مي نشيند.
اما كسي كه به كارهاي زشت و ضدعقلاني و بي تقوايي روي مي آورد، بر قلب وي به سبب گناهان و زشت كاري ها و بدكاري ها، زنگار مي نشيند و قلبش تيره و تار مي شود (مطففين، آيات 13 تا 15) اين تيرگي و زنگار و چركيني قلب، اگر ادامه يابد، پرده بر آن افكنده خواهد شد و ديگر مانند آينه، حقايق هستي را برنمي تابد و ديگر هدايت هاي عقلاني و وحياني و انذارهاي پيامبران(ع) بر آن تاثيري نمي گذارد. (كهف، آيه 57) و فهم دقيق را از دست مي دهد (اسراء، آيات 45 و 46) و قلب شخص تنگ و سخت مي شود (انعام، آيه 125) اين گونه است كه حتي با همه انذارها و توجه بخشي پيامبران به حقايق، از آن سر باز مي زند و اعراض مي كند. (كهف، آيه 57 و فصلت، آيات 2 و 5) و به جدال و مجادله رو مي آورد (انعام، آيه 25) و حقايق را دروغ و افسانه مي خواند (همان) و پيامبران و حقايق قرآني را به سحر و جادوگري نسبت مي دهد. (اسراي، آيات 46 و 47)
به هر حال، همان گونه كه تقوا موجب خردمندي مي شود، بي تقوايي در همه اشكال و درجات آن موجبات دوري از خرد و ناتواني در فهم و درك حقايق مي شود. از اين رو خداوند گناه را مهمترين مانع در فهم حقايق هستي برمي شمارد و به انسان هشدار مي دهد كه تقوا پيشه گيرد تا دچار گناه و بزه نشود؛ زيرا اين گناهان است كه در يك فرآيندي انسان را از هويت انساني و فطرت سالم بيرون مي راند و همه ابزارهاي شناختي و قدرت فهم و درك او را سلب مي كند.
كساني كه دچار ناتواني در فهم حقايق از جمله حقايق قراني هستند، مي بايست براي رهايي از اين ناتواني، تقوا را پيشه خويش سازند تا ابزارهاي شناختي ايشان فعال شود و قلب از زنگارها زدوده گردد و تماس كتاب و قرآن براي آنها امكان پذير شود. باشد با تقواي الهي راه درك و فهم حقايق هستي از جمله حقايق بلند قرآني فراهم آيد و بتوانيم در مسير شدن هاي كمالي و هدايت الهي به درستي گام برداريم و به حقيقت كامل دست يابيم و هدف آفرينش را در خود تحقق بخشيم.

 



ولايت فقيه در انديشه شهيد مطهري

ولايت فقيه و ابعاد آن از مسائلي است كه بحث هاي زيادي پيرامون آن تاكنون انجام گرفته است و يكي از رويكردهاي مهم در اين حوزه رجوع به آثار و آراء متفكريني است كه نقش بالايي را در ساختار فكري نظام جمهوري اسلامي ايفا نمودند.
متن حاضر حاصل نشستي است كه در دانشگاه باقرالعلوم با حضور حجت الاسلام نجف لك زايي مدير پژوهشكده علوم و انديشه سياسي و «غلامرضا بهروز لك» رئيس پژوهشكده مهدويت و آينده روشن برگزار گرديده و از منبع خبرگزاري فارس انتخاب شده است. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤ شهيد مطهري(ره) تحول در فقه سياسي را چگونه مطرح كرد؟
حجت الاسلام لك زايي: استاد مطهري(ره) به لحاظ روش شناختي، فقه سياسي را در ذيل مكتب اصولي ها مطرح كرده و مفصل وارد نقد اخباري گري شده اند و دليلش اين است كه در نظر استاد مطهري(ره) غير از اينكه جايگاه سياسي عالم ديني در مكتب اخباري ناديده گرفته شده است؛ حتي جايگاه تعاليم سياسي دين نيز مورد غفلت قرار گرفته است. از نظر اخباري ها، احاديث و روايات، تنها منابع معرفتي دين هستند كه مي توان به آن ها مراجعه كرد و از سنت، فراتر نمي توان رفت، بنابراين قرآن و عقل به دلايلي كنار گذاشته مي شوند و اجماع را نيز مورد توجه قرار نمي دهند.
اما وقتي استاد مطهري(ره) مبناي اصولي را انتخاب مي كند، واضح است كه در كنار سنت و حديث، بحث قرآن و عقل نيز به لحاظ معرفت شناسي و رو ش شناختي مورد توجه قرار مي گيرند. اما روش شناختي مكتب اصولي كه استاد مطهري مورد توجه قرار مي دهند از جهت اينكه به لحاظ فلسفي نيز با حكمت متعاليه پشتيباني مي شود از ظرفيت هاي بيشتري نسبت به اصوليون مشابه برخوردار است و اين نيز به خاطر اين است كه استاد مطهري(ره) به لحاظ فلسفي، شاگرد حضرت امام(ره) و علامه طباطبايي(ره) است كه اين دو استاد نيز از صاحب نظران حكمت متعاليه بوده اند.
همان طور كه از آيت الله جوادي آملي نقل شده است زماني كه حكمت متعاليه در فقه تأثير مي گذارد، باعث حيات فقه مي شود و اين حيات ظرفيت هايي در فقه سياسي متفكرين ايجاد مي كند كه فقهاي مشابه كه از حكمت متعاليه برخوردار نيستند ولو اينكه روش شناختي شان اصولي است اما از آن ظرفيت ها برخوردار نيستند.
اثر سومي كه در فقه سياسي استاد مطهري(ره) تأثير مي گذارد، بحث ذخاير معرفتي است كه شهيد مطهري(ره) در حوزه فقه سياسي آنها را مطرح كرده است و ايشان علاوه بر اينكه مباحث فقه سياسي امام خميني(ره) را مدنظر قرار مي دهند و مطرح مي كنند، به ذخاير معرفتي مطرح در عصر مشروطه نيز توجه خاصي دارد و به تحليل مباحث آيت الله نائيني و شهيد شيخ فضل الله نوري پرداخته اند و در آثار خودشان، آنها را مورد توجه قرار داده اند، به همين خاطر است زماني كه با وقوع انقلاب اسلامي مواجه مي شويم و حوادثي كه به تدوين انقلاب اسلامي منجر شده است، ديده مي شود كه شهيد مطهري(ره) با يك نگاه روشني به تحولات نگاه مي كند و مسئله رهبري فقيه جامع الشرايط در انقلاب براي ايشان پذيرفته و حل شده است. در تبيين ها و روشنگري هايي كه شهيد مطهري(ره) دارند، هم نهضت هاي اصلاحي معاصر ايران و جهان اسلام را به خوبي تبيين مي كند و نيز به خوبي از آنها براي انقلاب اسلامي استفاده مي كند.
شهيد مطهري(ره) در سفرشان به فرانسه، ملاقاتي با امام خميني(ره) داشتند و زماني كه به ايران برمي گردند، از او سؤال مي شود كه امام خميني(ره) را چگونه يافتيد؟ شهيد مطهري(ره) مي گويد: كسي را يافتم كه «آمن بربه و هدفه و...» بود، يعني امام خميني(ره) هم به خدا و هم به هدفش و هم به مردم ايمان داشت و درواقع استاد مطهري(ره) پايه هاي نظريه مردم سالاري ديني را در جريان انقلاب تشكيل داد زيرا آن بخش «آمن بربه و هدفه و...» همان بخش اعتقادات و دستورات دين است كه محتواي جمهوري اسلامي مي شود و در اين بخش آمده است كه امام خميني(ره) مردم را نيز قبول داشت و معتقد بود مردمي كه حضور فعالي در انقلاب دارند، انقلاب را تنها نخواهند گذاشت و اين مطلب به جمهوريت و ساختار نظام و تحقق نظام از طريق حضور پرشكوه مردم برمي گردد.
شهيد مطهري(ره) مجالي پيدا نكرد تا مباحث فقه سياسي را به شكل گسترده اي مطرح بكند و درحقيقت مردم از ديدگاه ها و نظرياتش محروم شدند اما همان اندازه بحث هاي پراكنده در آثار شهيد مطهري(ره)، اگر مورد توجه محققين قرار بگيرد، يك انديشه سياسي را در حوزه فقه سياسي شيعه به نمايش مي گذارد كه عناصر روش شناختي آن روشن است و نيز در قالب مكتب اصولي ها و هم عناصر و بنيادهاي كلامي و فلسفي شهيد مطهري(ره)به لحاظ فلسفي، چه حكمت متعاليه كه از آن به عنوان فقه سياسي متعاليه ياد مي شود؛ يعني فقه سياسي استاد مطهري(ره) به عنوان فقه سياسي متعاليه قابل ارائه است و به لحاظ كلامي، استمرار امامت در انديشه شيعه است و فقيه جامع الشرايط به عنوان نايب امام معصوم(ع)، استمرار امامت را برعهده دارد؛ امام زمان(عج) غايب است اما امامت غائب نيست؛ يعني امامت در قالب نيابت ادامه پيدا مي كند، به لحاظ سازوكار تحول در انديشه اصولي در واقع فقه سياسي متعاليه، فقه سياسي است كه بتواند متناسب با تحولات سياسي اجتماعي بيروني، ديدگاه اسلام را ارائه بدهد و استاد مطهري(ره) كسي است كه مي گويد: «از آغازي كه قلم به دست گرفتم، پيوسته به دنبال پاسخ دادن به مسائل روز بودم تا به شبهات و هجمه هايي كه نسبت به اعتقاد ديني مطرح مي شود پاسخ بدهم»، بنابراين استاد مطهري(ره) در كلي بودن انديشه اش و در فقه سياسي نيز، مرزباني از مكتب اسلام را در نظر داشت.
پاره اي از اظهارنظرهايي كه در مورد فقه سياسي استاد مطهري(ره) صورت گرفته است، نبايد به گونه اي باشد كه كمبود فرصت او را در تبيين اين نظريه را ناديده بگيرد و بايد مباحثي كه فعلا در آثار ايشان موجود است را تمام يافته تلقي كرد؛ يعني اگر اين استاد، شهيد نمي شد، يقينا مباحث ديگري را راجع به تحولات انقلاب اسلامي نيز مطرح مي كردند.
¤ آيا فقه شيعه مي تواند پاسخگوي نياز مدرن باشد و آيا لازم است كه فقه شيعه با دنياي مدرن مقايسه شود؟ و همچنين آيا فقه سياسي از نظر شهيد مطهري(ره) يك دانش توليدكننده است يا مصرف كننده؟
حجت الاسلام بهروز لك: با توجه به اشتغال و دغدغه هاي كلاني كه شهيد مطهري(ره) عنوان مي كردند، بايد انديشه سياسي شهيد مطهري(ره) را جست وجو كرد و شايد به وسيله شيوه اي كه مرسوم است، از فقه سياسي سخن گفته شود؛ يعني برگرداندن احكامي كه به منابع چهارگانه صادر مي شود و شيوه و اسلوب فقهي كه از ادله اربعه در بعد يك حكم بحث مي كند، شايد با پايبند بودن به صورت اختصاصي، توقع به جايي نباشد كه از شهيد مطهري(ره) اين گونه طلب شود.
شهيد مطهري(ره) در اواخر عمرشان به دليل سخنراني ها، همايش ها و نظراتي كه در مناظرات اعلام مي كردند، يك لايه هايي را در سياست اسلامي را مطرح كرده اند و شايد آن چيزي را كه شهيد مطهري(ره) از آن ياد كرده است و ديدگاه هاي خودش را در آن مطرح كرده است، يك نوع زمينه كلي كلام و انديشه سياسي با تركيبي از مباحث فلسفه سياسي، مباحث كلام سياسي و يك سري تحليل هايي كه راجع به تحليل ماهيت پديده هاي اجتماعي است و آن را از يك نوع رويكرد جامعه شناختي مطرح كرده است، بنابراين با نگاه به انديشه سياسي شهيد مطهري(ره)، او جزء يكي از مصلحان و احياگراني قرار مي گيرد كه درصدد احياي اسلام درمقابل تجدد انسان محور وسكولار غرب است. بنابراين شهيد مطهري (ره)، انديشه ها و دغدغه هاي زمان خودش را به نوعي از يك سو، پاسخگويي به شبهات و انحرافاتي كه صورت گرفته بود، قرارداد و از سوي ديگر درصدد دوري گزيدن از رويكردهاي تحجرگرايانه اي كه از زمان، عقب هستند و قادر به فهم نيازهاي زمان و عميق اسلام نيستند.
اگر رويكرد مسئوليت محوري راكه شهيد مطهري (ره) براي جامعه دركتاب جامعه و تاريخ مطرح كرده است، علاوه بر مسئوليت آحاد و افراد جامعه، هويت جمعي را نيز مطرح كرده است و اين نشان مي دهد كه يك نوع رويكرد اجتماعي وجود دارد. شهيد مطهري با فلسفه كلان اجتماعي خودش، بحث دخالت دين را مطرح مي كند و وقتي به كتاب«اسلام و مقتضيات زمان» شهيد مطهري (ره) مراجعه مي شود، شهيد مطهري (ره) دغدغه اي نسبت به پاسخ اين مسئله داشت كه چگونه اسلام مي تواند، مقتضيات اجتماعي هر زمان را تامين كند ونيز شهيد مطهري (ره) درمقابل افرادي از انديشمندان و مصلحان اسلامي كه به نوعي، دلدادگي به غرب نيز دارند، مانند محمد اقبال يا غرب گراياني كه اسلام را به شيوه ماركسيستي يا ليبراليستي مطرح مي كنند، اعلام موضع مي كند.
¤ شأنيت دخالت ولي فقيه درحكومت اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري (ره) چيست؟
حجت الاسلام لك زايي: عمل و رفتار سياسي از يك طرف و افكار سياسي شهيد مطهري (ره) از طرفي بايد يكديگر را تكميل كنند و نبايد درتحليل انديشه شهيد مطهري (ره) مسيري طي شود كه به تضاد برسد .بنابراين شهيد مطهري (ره) از سوي امام خميني (ره) به عنوان عضو شوراي انقلاب تعيين شده بود و او درخواست امام خميني (ره) را پذيرفت. شهيد مطهري (ره) براي ديدن امام خميني (ره) به فرانسه رفت و از ايشان كسب تكليف كرد و زماني كه امام خميني (ره) به ايران بازگشتند، شهيد مطهري (ره) ستاد استقبال از امام خميني (ره) را تشكيل داد و سپس درخدمت امام خميني (ره) بود و با وارد شدنش به حوزه هاي مختلف به فعاليت پرداخت و با وارد شدن به فضاهاي انقلابي بود كه به شهادت رسيدند.
بنابراين استاد مطهري (ره) دركنار نقش تئوريكي خود، اقدامات عملي نيز داشت اما با يك فضاي عملي بايد ديد كه شهيد مطهري (ره) در انديشه سياسي خودشان چه مواردي منظورشان بود. آن چيزي كه از اين مطلب فهميده مي شود اين است كه امام خميني (ره) به عنوان رهبر انقلاب و ولي فقيه جامع الشرايط خودشان را در سطح يك رئيس جمهور تنزل مي دهند و پايين مي آورند وشأن امامت و نيابت از امام در فقه و فلسفه و كلام سياسي شيعه، يك شأن اجرايي درآن حد و مقام نيست و درحقيقت شأن و جايگاه اصلي رهبر اين است كه امت را هدايت كند تا به قرب الهي نيز نائل آيند و در واقع فلسفه دولت در مكتب اهل بيت(ع)، فراهم كردن زمينه هاي قرب به خدا است و خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد:«و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» يعني «وجن و انس را نيافريدم جز براي آنكه مرا بپرستند»، و همچنين خداوند درجاي ديگري از قرآن كريم مي فرمايد: انبياء براي انسان سازي مردم آمده و مبعوث شدند.
بنابر اين وظيفه رهبر الهي اين است كه به گونه اي امور را پيش ببرد و سازماندهي بكند كه امور كشور توسط خود مردم انجام و مديريت شود. بنابر تعريف استاد مطهري (ره) دركتاب مقدمه اي برجهان بيني اسلامي،رهبر وظيفه دارد تا انسان را در سه ساحت پشتيباني كند؛ البته با توجه به ساحت هاي وجودي انسان، ابتدا ساحت عقلي مدنظر است؛ يعني رهبر بايد اعتقادات را آن گونه كه تحت نظر تعاليم اسلامي است ارائه كند و در نتيجه اعتقادات و باورها، بنياد يك جامعه نيز مي شود.
ساحت دوم مربوط به حوزه گرايش ها مي شود وعملكرد رهبري دراين حوزه اين گونه است كه فضائل و رذايل را در يك مجموعه منظم ارائه مي كند و اين مربوط به ساحت قلب مي شود كه ازآن به عنوان اخلاق نيز ياد مي شود. جامعه اسلامي، جامعه اي است كه به لحاظ اخلاقيت و گرايش ها، فضيلت محور باشد. سطح سوم مربوط به ظواهر، حواس و رفتارها است و در اين سطح،عمده آن چيزي كه مورد توجه دين اسلام قرار گرفته است و رهبر وظيفه تبيين كردن آن را به عهده دارد، مربوط به حوزه فقه است و در واقع فقه به رفتارها نظم مي بخشد. بنابراين اگر براي هر كدام از اين سه سطح، اصطلاحي بخواهد آورده شود، سطح اول، سطح عقلانيت، سطح دوم، سطح فضيلت و سطح سوم سطح شريعت ناميده مي شود.
تبيين هايي كه استاد مطهري (ره) درباره جمهوري اسلامي درصدا و سيما دارد اين است كه مي فرمايد جمهوريت قالب و اسلاميت محتوي است و در واقع استاد مطهري (ره) با ظرافتش، مردم سالاري ديني را از ديگر نظام ها جدا مي كند و همچنين نظام هاي سياسي را با روش استاد مطهري(ره) درسه گروه مي توان آن را طبقه بندي كرد:دسته اول نظام هايي است كه نه باخدا و نه با مردم كار دارند، مانند حكومت هاي ديكتاتوري و استبدادي، دسته دوم حكومت هايي هستند كه صرفاً متكي به مردم هستند وكاري به خدا و دين و پيغمبر ندارند وبه آنها مردم سالار يا دموكراتيك گفته مي شود، دسته و الگوي سوم دسته اي است كه با مردم و دين خدا و پيغمبر كار دارد، اما جايگاهشان متفاوت است. يعني دين تعيين كننده محتوي، رهبري ايدئولوگ است.و ايدئولگ كسي است كه زمام امور جامعه را برعهده دارد و سياست هاي كلي را تعيين مي كند و برحركت كلي جامعه اشراف دارد اما از طرفي دريك بخش، شكل و ساختار وجود دارد و اين براساس خواست و نظر و بيعت مردم تعيين مي شود.
از ديدگاه استاد مطهري (ره) درساختار حكومت اسلامي يك عنصر غيرقابل تغيير است و آن عنصر رهبري است؛ يعني نظام اسلامي، نظامي است كه رهبر در رأس آن باشد. در زمان پيغمبر(ص) رهبري جامعه برعهده خودشان است و در زمان امام معصوم خود امام معصوم (ع) رهبري را برعهده دارند، اما درعصر غيبت، رهبر، فقيه جامع الشرايط است. اما بقيه عناصر و ساختارها به صورت اقتضايي است؛ يعني بايد متناسب با دستاوردهاي بشري نگاه كرد كه بهترين ساختار و نيازها چه چيزي است؟ به عنوان نمونه نگاه مي شود كه سيستم استانداري باشد يا ايالتي و فدرال و همچنين منصب، نخست وزيري باشد يا نباشد كه بخواهيم آن را حذف كنيم، يعني همه اينها اقتضايي است و براساس تجارب بشري و مقتضيات زمان و مكان دراين بخش ها تصميم گرفته مي شود. عنصر رهبري، عنصري غيرقابل تغيير و ثابت است.
¤ از نگاه شهيد مطهري آيا ولايت فقيه انتصابي است يا انتخابي؟
حجت الاسلام بهروز لك: آن چيزي كه درسال هاي 56 و 57 مطرح بوده اين است كه مردم، انقلاب كردند و عملا رهبري ديني را پذيرفتند و ممكن است كه برخي از افراد اين اشكال را بكنند كه چرا در مبارزه مسلحانه، از اسلام گرايان سرمايه گذاري بيشتري كرده ايم و اما آن چيزي كه مهم شمرده مي شود اين است كه مردم به اقبال خودشان، رهبري ديني را پذيرفتند و از ميان تمام كانديداها و گزينه هاي مختلف، امام خميني(ره) به عنوان يك شاخص رهبري مورد اعتبار عمومي قرار گرفتند؛ يعني آن چيزي كه در متن قانون اساسي 58 مطرح شده است، اقبال عمومي مردم است و اين اقبال عمومي نشانگر اين است كه ميان رهبري و امت يك نوع هماهنگي و ارتباط بسيار وثيقي وجود دارد و اين، اصلي است كه تا به حال، رهبر معظم انقلاب به عنوان محبوب ترين شخص در نظام جمهوري اسلامي ايران است و هيچ تقابلي ميان امام خميني(ره)، ولايت فقيه و مردم و رهبري نيست و زماني تقابل به وجود مي آيد كه يك نوع دوگانگي ميان استبداد و دموكراسي با نگاه غربي ايجاد بشود و غربي ها به خاطر نگرش انسان محورانه و سكولاريستي خودشان، ماهيت اين حكومت اسلامي را كه يك رابطه عاطفي و عقلاني و حتي عاشقانه بين امت و امامت وجود دارد را نمي توانند خوب تصور و درك كنند و قائلند كه دموكراسي غربي است يا ليبراليستي و اگر اين نباشد، حتما استبدادي است. در حالي كه اين طور نيست.
زماني، فردي به امام خميني(ره) اشكالي كرده بود و گفته بود كه امام خميني(ره) درباره مطلبي، تناقض آميز سخن گفته است، اما اشكال از اينجا است كه فكر مي كنند جمهوريت فقط به شكل ليبرال دموكراتيك است، در حالي كه اين طور نيست و شهيد مطهري(ره) در جاهاي مختلف، مسئله حاكميت الهي را نيز مطرح كرده است.
شهيد مطهري(ره) يك پايگاهي را پذيرفت كه در اسلام، خداوند و اهل بيت(ع) به دليل اينكه عصمت و اعلميت دارند و اين حق را از جانب خداوند دارند كه به عنوان راهنما و امام نصب شوند و عده اي سعي كرده اند كه تفسير خاصي از شهيد مطهري(ره) ارائه بدهند، اما عمل منصفانه اين است كه هر دو بخش از فرمايشات شهيد مطهري(ره) نيز در كنار هم قرار گرفته بشود و همچنين زماني كه مقام معظم رهبري نيز مكتب سياسي امام خميني(ره) را توضيح دادند، پنج محور را مدنظر قرار دادند، اولين نقش و تأثيرگذاري كليدي، مردم هستند و بحث اينجاست كه آيا مردم در مشروعيت دخالت مي كنند يا در اجرا؟ و قرآن كريم تصريح كرده است كه امر مسلماناني كه تسليم خدا و پيغمبر(ص) شده اند، پذيرفته شده است؟
شهيد مطهري(ره) در عبارتي تحميل را نفي مي كند و مي گويد: نبايد ايده ها به مردم تحميل شود و اين بايد در حقيقت براساس رضايت مردم باشد. نتيجه سخن اين است كه شهيد مطهري(ره) الگويي از نظام سياسي طراحي مي كند و در مصداق و اجرا شهيد مطهري(ره) قائل است كه مردم در انتخابات، حضوري جدي داشته باشند و اين همان انتخاب رهبر به وسيله مردم است. شهيد مطهري(ره) بخش سومي را در دو بخش دموكراسي و استبداد ايجاد مي كند و آن حكومت جمهوري اسلامي است و در اين حكومت، حاكمان توسط خداوند مستقيما يا غيرمستقيم مشخص مي شود و مردم نيز در اين فضا حاكمان را همراهي مي كنند و نقش مردم در مديريت و اجرائيات بارزتر و شاخص تر خواهد بود.
¤ آيا مردم به عنوان جزءالعله در انديشه شهيد مطهري(ره) كه مشروعيت مي دهد نه مقبوليت، مي توانند دخالت داشته باشند؟
حجت الاسلام لك زايي: در مجموعه فرمايش هاي استاد مطهري(ره) براي حكومت اسلامي سه ركن را مي توان نام برد: ركن اول استحقاق، لياقت و صلاحيت است، ركن دوم مشروعيت است و مصداق آن در قرآن آمده و بعد از اينكه خدا حضرت ابراهيم(ع) را مورد امتحانات مختلفي قرار داد و حضرت ابراهيم(ع) سربلند از آن بيرون آمد، خداوند به او گفت: الان به مقصد امامت رسيده اي، سپس حضرت ابراهيم(ع) از خداوند سؤال مي كند كه آيا ذريه من نيز شامل اين منصب مي شوند يا نه؟ سپس خداوند فرمود: «لاينال عهدي الظالمين» يعني عهد من يعني امامت به ستمكاران نمي رسد.
بعثت در چهل سالگي پيامبر(ص) اتفاق افتاد اما حكومت در 53 سالگي پيامبر(ص) تشكيل شد، يعني در سيزده سالي كه پيامبر(ص) در مكه بودند حكومتي تشكيل نشد و در حقيقت مشكل همان ركن سوم يعني قدرت است. يعني رهبر ديني براي تشكيل دادن حكومت بايد قدرت تشكيل حكومت را داشته باشد و اين قدرت همان عنصر مردمي است. بنابراين علامت قدرت همان اقبال عمومي مردم است و بدون بسط يد و قدرت نمي توان كاري كرد. مشروعيت از ناحيه خداوند متعال توليد مي شود و خداوند گفته است، تكليف موقعي متوجه انسان مي شود كه قدرت داشته باشد يعني اگر مردم از پيغمبر(ص) اقبال نكنند، حكومتي تشكيل نمي شود.
¤ علت اينكه «ولايت مطلقه فقيه» مترقي ترين مدل حكمراني است، چيست؟
حجت الاسلام بهروزلك: انسان ها به لحاظ كليت خودشان، يك سري نيازها و ويژگي هايي دارند كه بايد تبيين بشود، و اين نيازها بايد مدنظر قرار گرفته شود، بحث اينجاست كه چه كسي بايد اين نيازها را تشخيص بدهد؟ و نگرش اسلامي مبتني بر اين اصل است كه خداوند به عنوان خالق انسان ها تشخيص كاملي در دين خودش نسبت به تأمين نيازها ارائه كرده است و در واقع اگر ايدئولوژي نظام امامت و مباحث كلامي شهيد مطهري(ره) را مدنظر قرار داده شود، مي توان استخراج كرد كه خداوند بهتر مي تواند نيازهاي انسان را تامين بكند. در حكومت استبدادي، حاكمي كه در رأس كار است، تشخيص شايسته اي را اصلا ندارد؛ يعني آن حاكم يا براساس نظامي موروثي به حكومت رسيده است و يا با قدرت خودش؛ و در طول تاريخ ديده شده است كه مستبدان، خواسته ها و هواهاي نفساني خودشان را بر ديگران تحميل مي كردند و غالبا نيز با مصالح امت در تعارض و تضاد قرار مي گرفت.
مقام معظم رهبري قائلند كه اصول گرايي بدون اصلاح طلب دگم انديشي است و اصلاح طلبي بدون اصول نيز باعث هرج و مرج خواهد شد. بنابراين مترقي بودن نظام جمهوري اسلامي از اين اصل نشأت مي گيرد كه داراي اصول است و نيز داراي تامين نگرش هاي مردم است و تركيب اين دو همان اصل، نظام مقدس جمهوري اسلامي است و يقينا در نظام عالي اسلامي كه نظامي مهدوي(عج) نيز است مردم با اراده خودشان سراغ امام زمان(عج) خواهند رفت و درك مي كنند كه بهترين راه اين است كه از امام معصوم(ع) تبعيت شود و به گفته امام خميني(ره) در دموكراسي هاي غربي ظاهر قضيه مردم هستند اما در پشت صحنه مافياي قدرت هستند كه حتي با تبليغات كاذب نيز، جوهاي كاذب را ايجاد مي كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14