(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 11 مرداد 1390- شماره 19989

ويژگي هاي اصلي انقلاب از منظر حضرت آيت الله خامنه اي
تشكيك فتنه گران در باورهاي اساسي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ويژگي هاي اصلي انقلاب از منظر حضرت آيت الله خامنه اي

مقدمه
كتابي كه از امروز در صفحه پاورقي كيهان در معرض ديد خوانندگان قرار مي گيرد گزيده اي از ديدگاه هاي رهبر فرزانه انقلاب در موضوع انقلاب اسلامي است كه در طول بيش از 20 سال گذشته در ديدارها، سخنراني ها و خطبه هاي نمازجمعه بيان شده است. حضرت آيت الله خامنه اي كه خود در تمام مراحل تكوين، رشد و پيروزي انقلاب اسلامي حضور فعال، مستمر و موثر داشته اند به دليل اهميت آشنايي نسل هاي مختلف خصوصا نسل جوان با علل، عوامل، مراحل، ويژگي ها و آثار انقلاب اسلامي همواره در فرصت هاي گوناگون به تبيين انقلاب اسلامي پرداخته اند.
«معارف انقلاب اسلامي» اصطلاحي است كه خود رهبر فرزانه انقلاب براي تبيين ويژگي ها و آثار انقلاب اسلامي به كار برده اند.
كتاب «معارف انقلاب» از سوي موسسه پژوهشي فرهنگي انقلاب اسلامي كه وظيفه حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب را دارد به چاپ رسيده است.
مروري بر فهرست و مطالب كتاب بخوبي نشان دهنده جامعيّت و همه جانبه نگري گوينده در تحليل اين انقلاب عظيم است كه با دقّت كامل و تحليل دقيق به تمامي ابعاد و زواياي انقلاب از جمله تحليل دقيق دوران حاكميت طاغوت و ويژگي هاي آن دوران، رهبري امام عظيم الشأن، ويژگيهاي رهبري امام، اصول و محكمات، دستاوردها و آثار و بركات، اركان، پيام هاي انقلاب، توطئه هاي رنگارنگ دشمنان در به انحراف كشيدن و نابودي انقلاب و همچنين وظيفه مردم و نسل هاي آينده در شناخت و حفظ انقلاب اسلامي پرداخته اند.
پيام آور انقلاب الهي
من از ايران مي آيم، كه زادگاه پرآوازه ترين و درعين حال ناشناخته ترين انقلابهاي دوران معاصر است. انقلابي بر پايه ي دين خدا و در امتداد راه پيامبران و مصلحان بزرگ الهي؛ راهي به درازاي همه ي تاريخ بشر. ريشه استوار و انديشه ي زيربنائي اين انقلاب جهان بيني توحيدي اسلام است. تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همه ي علائقي كه انسان را با دنياي بيرون از وجود او ـ جهان، انسانها، اشياء ـ مرتبط مي كند، و نيز فهم و درك آدمي از وجود خود و خلاصه همه ي چيزهايي كه نظام ارزشي جامعه را مي سازد، و آن را بر اداره مطلوب خود قادر مي كند، همه و همه از اين جهان بيني الهي ريشه و مايه مي گيرد و منشعب مي شود.
ويژگيهاي اصلي انقلاب
1. مردمي بودن
درباره ما وانقلابمان و اصول و نقطه نظرهايمان بيش از معمول سخن مغرضانه يا جاهلانه گفته شده است. در انقلاب ما چند نقطه ي اختصاصي هست كه مي توان آن را استثنائي از سرگذشت معمولي انقلابها شمرد. من به آن نقطه ها مي پردازم، و در پايان پيام خودمان را خواهم گفت. اول؛ اين انقلاب حتي در شروع خود صد درصد مردمي بود، نه يك گروه چريكي مسلح، نه يك حزب فعال سياسي نظامي، نه گروهي از افسران انقلابي و آزاديخواه و نه هيچيك از ديگران انواع رائج و معمولي ـ كه تحولات انقلابي كشورها را پديد مي آورند ـ در انقلاب ما وجود و حضور و فعاليت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم كاملاً بي سلاح كه در تهران و همه جاي ديگر چنان فضا را و خيابانها را و محيط زندگي شهري را از وجود و حضور و شعارهاي انقلابي خود پر كردند كه ديگر جايي براي هيأت حاكم و حكومتش باقي نماند؛ و آنان مجبور شدند يكي يكي و دسته جمعي از كاخها و مراكز اقتدار خود و سپس از كشور خارج شوند. شاه، نخست وزير، بزرگان ارتش، وزرا و ديگر سرجنبانان هر كدام كه توانستند از مردم گريختند.
اين پس از آن بود كه در مدتي بيش از يك سال آنان با استفاده از همه توانايي خود ـ سياسي، نظامي، پليسي ـ كوشيده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانه ها يا مراكز كارشان برگردانند، و در اين مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم ديگران در خيابان، در مسجد، در دانشگاه، در محيط كار كشته شده بودند؛ اما حضور مردم روزبه روز بيشتر شده بود. در آخرين ماهها خشونت دستگاه بيشتر و متقابلاً حضور مردم هم بيشتر شد. رژيم كه زير فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگ ترين امتياز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقب نشيني هايش پي در پي و سريع شد. رهبر بزرگ انقلاب ـ كه كلمه به كلمه سخنانش به تك تك ملّت روح و آگاهي و درس مي داد ـ به اتكاي خداوند متعال ـ كه همه قدرتها در يد قدرت اوست ـ و با اعتماد به همين اراده عظيم و خدشه ناپذير مردم دولت انقلاب را تشكيل داد. دولت ستمشاهي خود به خود و بي آن كه راه ديگري داشته باشد مسند را رها كرد و گريخت. آخرين سنگرها، پادگانهاي خالي از سرباز و افسر بود، آنها هم گريخته بودند، و بسياري به صف مردم پيوسته.
در آخرين لحظات چند پادگان اندكي مقاومت كردند، اما بيهوده. در آن جا هم مردم حضور داشتند، و معجزه ي اين انقلاب پيروزي مردم بود. تنها پس از سقوط پادگانها بود كه مردم به اسلحه دست يافتند، اما آن روز ديگر نظام پادشاهي سقوط كرده بود؛ اين سلاحها براي مراقبت از نهال نورس انقلاب به كار گرفته شد. مردم ـ جوانان و پيران، زنان و مردان ـ تنها كساني بودند كه رژيم پهلوي را ـ كه به نظر قوي و كاملاً مسلح مي رسيد، و از پشتيباني بزرگ ترين قدرتها برخوردار بود ـ شكستند، و نظام جمهوري اسلامي را بر سر كار آوردند. سلاح آنان ايمانشان، اراده نيرومندشان و خونشان بود، و خون بر شمشير پيروز شد. سياست پيروزي خون بر شمشير همان سياست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پيش از پيروزي انقلاب آن را اعلام كرد، و اولين معجزه آن پيروزي بر رژيم سر تا پا مسلح شاه بود، كه كاملاً حمايت امريكا و غرب را نيز با خود داشت؛ و پس از آن نيز پيروزي هايي داشت كه برخي حتي از غلبه بر رژيم شاه نيز بزرگتر بوده اند.
اين تجربه اي بي نظير لااقل در يك قرن اخير بود و خوب است مورد تأمل و دقت قرار گيرد، هم از سوي كشورهاي زير سلطه و هم نيز از سوي قدرتهاي سلطه گر جهاني.
2. اسلامي بودن
دوم؛ اين انقلاب متكي به دين اسلام بود، بسيارند انقلابهايي كه ريشه هاي مبارزاتي آن از ايمان ديني تغذيه كرده است، هر چند در ساختار انقلاب اين ايمان چندان يا هيچ به حساب نيامده است. اما انقلاب ما همه چيزش را، هدفها را، اصول را، و حتي روشهاي مبارزاتي را و نيز شكل نظام نوين و نوع اداره آن را از اسلام گرفت. اين ابعاد شگفت آوري به انقلاب مي بخشد، و تعريف تازه اي از پيروزي آن ارائه مي دهد.
چه، اسلام به خاطر دارا بودن اين ظرفيت عظيم انقلابي و سازندگي اكنون حداقل صدوپنجاه سال است كه مورد تهاجم قدرتهاي استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است. به علاوه اسلام در بيش از پنجاه كشور و ميان يك ميليارد انسان يك ايمان مقدس، يك دين الهي است. پيروزي انقلابي كه روح و محتوايش اسلام است در حقيقت پيروزي بر همه آن مهاجمان و در عرصه ي زندگي همه ي اين يك ميليارد است. صدها ميليون مرد و زن ـمرد و زن مسلمان ـ در دهها كشور از پيروزي انقلاب ما احساس پيروزي كردند. اين خصوصيت همچنين راه عقب نشيني، شكست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مديران آن مي بندد. در راه خدا شكست نيست، تا ضعف و ترس و عقب نشيني باشد.
3. عدم وابستگي به شرق و غرب
سوم؛ عدم اتكاء به شرق يا غرب، خصوصيت استثنائي ديگر اين انقلاب بود و هم اكنون نيز سياست قاطع نظام انقلابي ماست. اين خود يكي از مظاهر اعتقاد و اتكاء به خدا در همه ي صحنه هاي حيات فردي و اجتماعي ماست. امروز تفكر مسلط بر دنياي سياست در سراسر جهان اين است كه بدون اتكاء به يكي از قطبهاي قدرت نمي توان در صحنه ي سياست معاصر زنده ماند. اگر در شدت و ضعف اين اتكاء اختلاف نظر باشد، در اصل آن حرفي نيست. حتي آنان كه در انديشه، عدم اتكاء و عدم تعهد را پذيرفته اند، معتقدند در عمل نمي توان چنين بود.
انقلاب ما در چنين جوي يك فلسفه ي جديد را عرضه كرد، و تا امروز به آن پايبند ماند. انقلاب ما ثابت كرد كه مي توان قدرتهاي سلطه گر را به خود راه نداد، و قلدري آنان را جدي نگرفت، و به آنان باج نداد. مشروط بر اين كه نقطه ي اتكائي قوي تر از هر قدرت مادي را باور داشت ـ خدا را ـ ما دانسته ايم كه براي اين عقيده و اين راه بهاي سنگيني نيز بايد پرداخت، و خود را آماده كرده ايم. بگذار اين تجربه ملّتها را به استقلال واقعي و خدشه ناپذير و در نهايت نفي كامل سلطه هاي بزرگ جهاني رهنمون شود. روند كنوني تقسيم قدرت بشريت را به آينده ي باز هم تلخ تري تهديد مي كند. چهارم؛ يك خصوصيت استثنائي ديگر نيز در انقلاب ما بود و هست و آن خصومتها و ضربه هاي استثنائي عليه آن است.
بيانات در چهل و دومين مجمع عمومي سازمان ملل نيويورك ـ
31/6/66
پاورقي

 



تشكيك فتنه گران در باورهاي اساسي

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
بحث ما در موضوع فتنه به اين جا رسيد كه وقتي شياطين بخواهند در يك نظام اسلامي فتنه اي برپا كنند، با توجه به اين كه مردم اين جامعه پايبند به اسلام يعني به عقايد اسلامي و ارزش هاي اسلامي هستند، چاره اي ندارند جز اين كه در مباني ديني مردم خدشه وارد كنند تا پايبندي مردم به اسلام ضعيف شود. آن ها مي دانند تا مادامي كه اين پايبندي وجود دارد كه: «... و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا»1، تسليم آن ها نخواهند شد. دشمنان براي تحقق اين هدف، راه هاي مختلفي را در پيش مي گيرند كه در جلسه قبل به بخشي از آن ها اشاره كردم، هدف از بيان اين مطالب اين است كه به وظيفه خويش بهتر آگاه شويم و بدانيم كه در مقابل آن ها بايد چگونه عمل كنيم، و الا مقصودم بيان يك تحليل جامعه شناختي نيست.
چند نمونه از تشكيكات فتنه جويان در باورهاي اساسي
براي مقابله با يك جامعه اسلامي، بايد با روح اين جامعه، يعني همان اسلام، مبارزه كنند. براي اين منظور بايد با باورها و با ارزش ها و به تعبير ديگر با عقايد و اخلاق مبارزه كنند. براي تضعيف باورهاي مردم، با چند قشر مختلف مواجه هستند؛ يك قشر، قشر تحصيل كرده و دانشگاهي يا حوزوي اند كه با مفاهيم عقلي و فلسفي سروكار دارند و با اصطلاحات بحث هاي دقيق و فني آشنا هستند، و قشر ديگر توده مردم اند كه با بحث هاي دقيق آشنا نيستند. قشر دوم، گرچه با بحث هاي دقيق آشنا نيستند، اما استدلال هاي روشن كه براي همه قابل فهم اند را مي پذيرند، و در مقابل هم ممكن است تحت تأثير مغالطاتي از همان نوع قرار گيرند.
در جلسه قبل به برخي از مكايدي كه شياطين نسبت به قشر فرهيخته جامعه اعمال مي كنند، اشاره كردم. مهم ترين اين مكرها، تشكيك در عقايد اساسي است. چند نمونه از اين تشكيكات عبارتند از اين كه آيا مي توان دليل عقلي بر اثبات وجود خدا اقامه كرد؟ صراحتا گفته اند: «اصلا برهان عقلي بر اثبات وجود خدا نمي توان اقامه كرد. عقل در اين جا كارآيي ندارد!» اينان در همه براهيني كه در اسلام و غيراسلام براي اثبات خدا آورده شده است، مناقشه كرده اند و گفته اند: «هيچ يك از اين دلائل تمام نيست». در مرحله بعد گفتند: «بر فرض كه خدايي وجود داشته باشد و با اين كه دليل عقلي ندارد، اين مطلب را بپذيريم، ولي نمي توان پذيرفت كه قرآن كلام خود خداست!» در اين كه قرآن كلام خداست، تشكيك كردند؛ بلكه بر اين مطلب دليل آوردند و گفتند: «خدا كه حرف نمي زند؛ پس اين كلام پيغمبر است!» در مرحله سوم گفتند: «بر فرض كه قرآن كلام خداست؛ چه دليلي داريم بر اين كه خدا هر چه گفته، راست گفته است؟!» در ادله صفات خدا و اثبات صادق بودن خدا تشكيك كردند و گفتند: «حسن صدق يك امر اعتباري است و برهان بردار نيست؛ پس نمي توان دليلي بر راست بودن كلام خدا اقامه كرد!». بالاخره در ساير منابع ديني كه نهايتا به كلام پيغمبر يا امام معصوم- طبق عقيده ما شيعيان- منتهي مي شود، تشكيك كرده، گفته اند: «اولا: از كجا معلوم كه اين منقولات را پيغمبر و امام گفته باشند. 1400 سال از نقل اين روايات گذشته است و كتاب ها و نسخه ها آن قدر زير و رو شده كه معلوم نيست كدام درست و كدام نادرست است. ثانيا: بر فرض معلوم شود كه اين سخنان را آن ها گفته اند، از كجا معلوم كه آن ها درست گفته اند. آن ها بشرند و بشر خطاكار است. شما معتقديد آن ها معصومند؛ اما دلائلي كه براي عصمت آورده ايد، مخدوش است!»
حال تا همين جا اگر اين شبهات را ملاحظه بفرماييد، آيا با وجود اين ها ديگر چيزي براي اسلام باقي مي ماند؟ در ادامه اين تشكيكات گفته اند: «فرض كنيم كه اين قرآن كلام خداست و احاديث، كلام پيغمبر و امام است، از كجا معلوم كه معنايي كه ما مي فهميم درست باشد؟ معاني و قرائات متعدد است!» در اين جا بحث هاي هرمنوتيك و امثال آن را مطرح كرده اند و نهايتا سخن را به اين جا مي رسانند كه ما از دين چيزي نمي دانيم و هيچ دليل قطعي نداريم كه اين ها از دين است! اين مسائلي كه من عرض مي كنم، خيال بافي نيست. اسناد و مداركش موجود است كه كساني اين ها را گفته اند و خودشان هم ابائي ندارند؛ حتي براي برخي از مباحثشان هم اسم گذاري كرده اند، مثل «نقدپذيري قرآن».
بنده به مناسبتي در كانادا بودم. يك آقايي كه معروف است، به آن جا آمده بود و از طرف دانشگاه او را براي سخنراني دعوت كرده بودند. از موضوع سخنراني او سؤال كردم؛ گفتند: «موضوع بحثش اين بود كه هيچ انساني معصوم نيست و عصمت دروغ است!». چه مناسبتي دارد كه يك مثلا استاد دانشگاهي از ايران رفته و خودش را هم به عنوان يكي از طرفداران انقلاب، بلكه از تئوريسين هاي انقلاب! معرفي مي كند، و در دانشگاه مك گيل در كانادا اين بحث را مطرح مي كند؟ شايد برخي تعجب كنند كه مطرح كردن يك بحث كلامي در آن جا براي آن دانشجويان چه فايده اي دارد؛ ولي اينها كاملا حساب شده است؛ آن ها مي دانند اگر بخواهند دين را كنار بزنند، بايد اول اين مسئله را ثابت كنند كه پيغمبر و امام خطا كرده اند. تا وقتي كه ما معتقد به عصمت ايشان باشيم، بايد هر آنچه را كه آنها گفته اند، صادق بدانيم؛ پس بايد اين اصل را بزنند تا بتوانند فرعش را بزنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- النساء/ 141
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14