(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 23 مرداد 1390- شماره 19999

به بهانه نمايش مستند «تروريزم بين الملل» در بي بي سي
 الزامات مبارزه چريكي سپاه در جنگ رسانه اي
گفت وگو با فرج الله سلحشور به بهانه اكران فيلم سينمايي «يوسف پيامبر(ع)»
 هنوز به سينماي اسلامي نرسيده ام
«سيزده 59»تخريب چهره رزمندگان
شاخصه هاي اصلي فيلم هاي اكران تابستان و پاييز 1390- قسمت سوم
عقده گشايي سياسي در قالب آثار دفاع مقدس



به بهانه نمايش مستند «تروريزم بين الملل» در بي بي سي
 الزامات مبارزه چريكي سپاه در جنگ رسانه اي

داوود مراديان
نوشته بودم كه مستند بسيار ضعيف «تروريزم بين الملل» بي بي سي فارسي كه دوبله اي است از همين مستند پخش شده از بي بي سي جهاني، به زودي سراغ ايران خواهد آمد و حدس مي زدم در راستاي حركت جمعي اين رسانه ها عليه سپاه زودتر به سراغ سپاه بيايند. اما گمان نمي كردم رذالت را به اين حد برسانند. يكشنبه گذشته بالاخره اين مستند حرف نهايي خودش را زد. مستند مثلاً به داستان روي كار آمدن طالبان توسط پاكستان مي پردازد. طالبان سفاك و خونريزي كه دنبال تعبير خودش از شريعت است. طالبان اما ميهماني دارد به نام اسامه بن لادن كه عامل اصلي يازده سپتامبر معرفي مي شود. در اين مستند اما هيچ كجا تصويري از ديدار بن لادن با برژينسكي و ريگان ارائه نمي شود! تا كسي نپرسد اين چگونه تروريستي است كه آن قدر محبوب سران دنياي غرب است؟
بهرحال درا ين مستند آشفته و بسيار ضعيف كه پيداست از سر ضرورتي روي ميز مونتاژ قرار گرفته و با اتكا به آرشيو بي بي سي و گفتار محور تدوين شده، در ابتدا طالبان را با تصوير، موجوداتي خشن و خونريز معرفي مي كند كه به عامل يازده سپتامبر (بنا بر ادعاي بي بي سي) پناه داده است. البته هيچ كجاي مستند هم مطرح نمي شود چرا سؤال تاريخي طالبان كه به سؤال عمده متفكرين و حتي فيلمسازان غرب هم تبديل شده بي جواب مي ماند و بوش و اوباما پاسخي به آن نمي دهند: آيا سندي دال بر توانايي القاعده براي اين عمليات بود يا يك تسويه حساب داخلي در كشور آمريكا رخ داده است؟
به روايت اين مستند، طالبان بسيار جنايت مي كند تا نهايتاً به دست توانمند(!) آمريكايي ها سرنگون مي شود. (همان ها كه وقتي يك قايق مارينزشان اسير يكي از نيروهاي سپاه ما با يك كلاش گير كرده مي شود از ترس افسارشان را گم مي كنند) و حالا وقت نتيجه گيري است، يعني قسمت مورد علاقه بي بي سي. نتيجه گيري بايد ضربتي، كوتاه و تأثيرگذار باشد و مثل مستندهاي معمول سيماي خودمان كشدار و تابلو نباشد. اينجا جمع بندي برنامه دو قسمت چند دقيقه اي كوتاه است. قسمت اول به مخاطب مي قبولاند كه طالبان افغانستان را نابود كرده اما خطر بازگشتش هنوز هست و در قسمت دوم با نشان دادن صحنه هاي رزمايش عاشوراي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اين جمله روي صحنه ها نريشن خواني مي شود: «آمريكا و متحدانش مي دانند بايد آن قدر به اين كار- جنگ- ادامه دهند تا خطر طالبان كامل از بين برود، چراكه اگر يكي از كشورهايي كه هسته اي شده يا ممكن است هسته اي شود به دست آنها بيفتد...» و روي همه اين صحنه سپاه است و پرچم ياحسين و يكي نماياندن تفكر وهابي و نابودگر آن سفاكان با اسلام علوي و آبادگر اين رحمانيان سبزپوش!
البته حوالت تاريخي نجس نشدن دريا به پوز سگ اينجا هم صادق است، اما وقت آن رسيده تا سپاه وجه تبليغات بين الملل خود را با محوريت بسيج راه اندازي كند. در شرايطي كه هم رسانه هاي انگليسي و هم رسانه هاي فارسي زبان وابسته به غرب (مثل برنامه حكومت سرداران، سرداران حكومت) به طور خاص روي سپاه زوم مي كنند و چند قسمت برنامه مانند همين مستند «تروريزم بين الملل» مي سازند تا بالاخره به سپاه برسند و مطابق تكنيك برچسب زدن و نظيرسازي در عمليات رواني، سپاه و طالبان را يكي نشان بدهند، آيا وقت آن نرسيده تا سپاه به جامعه جهاني معرفي شود؟
بهترين ابزار براي اين كار بسيج است تا بسيجياني كه زبان خارجي مي دانند (كه اصلا دانستن يك زبان بيگانه تكليف است براي هر بسيجي) با حضور در دنياي مجازي به معرفي درست سپاه پاسداران و بسيج بپردازد. به عنوان مثال براي مردم منطقه آمريكاي لاتين (كه حوزه تخصصي فعاليت رسانه اي نگارنده است) اين موضوع تبيين شود كه سپاه پاسداران با وجود تحريم هاي آمريكا، سد مي سازد، جاده مي كشد، فلج اطفال را ريشه كن مي كند، به مردم اسيرشده در برف امداد مي رساند، در بلوچستان تيم هاي پزشكي مستقر مي كند و بيمارستان صحرايي مي زند، در مناطق صعب العبور براي مردم مدرسه شبانه روزي و درمانگاه مي زند و...
اين ها خواب و خيال نيست كه قرارگاه قرب كوثر(س) دقيقا مشغول به همين امر است و قرارگاه سازندگي كه به بهانه مسائل هسته اي تحريمش مي كنند تونل عظيم قمرود را طراحي و اجرا مي كند و... از طرف ديگر وقتي اين همه مسئوليت برعهده يك مسئول نهاده مي شود با نشان دادن زندگي وي و قياس با مسئولين آمريكايي مفهوم واقعي تروريزم را مي توان براي دنيا تبيين كرد. مثلا در مصاحبه اي كه سال گذشته با آقاي قاسمي فرمانده سابق قرارگاه قرب و وزير فعلي نفت داشتم، درست بعد از تحريم آمريكا عليه كليه دارايي هاي نامبرده در اروپا ايشان جلوي دوربين لبخند مي زند كه كل دارايي من يك خانه بي سند در شهرك شهيد محلاتي است. اين در حالي است كه همتاي وي در آمريكا سالانه حداقل 700 ميليون دلار درآمد دارد. حال اگر اين برنامه به صورت گسترده هم از طريق رسانه هاي داخلي و هم خارجي و خصوصا روي اينترنت با زيرنويس عربي، انگليسي و اسپانيايي و در شبكه هاي اجتماعي پخش شود چه تأثيري دارد؟ حالا چه كسي تروريست است؟ چه كسي شرور است؟ چه كسي خائن است و بايد تحريم شود؟
وقتي در آمريكاي لاتين كه مردم فقير براي يك قرص ساده نان بايد چند ده دلار به صهيونيست هاي بي دين بپردازند تصويري از نيرويي انقلابي عرضه شود كه در روستاها و اقليم خشن بلوچستان درمانگاه رايگان راه اندازي كرده است و شهيد مي دهد در درجات بسيار بالاي نظامي آن هم براي خدمت به فقرا، اگر چنين كنيم چه ديد و توقعي در مردم مستضعف و نهاد آماده شان زنده مي شود؟ چرا ما جواب فارسي وان در كلمبيايي نباشيم كه اسراييل آمريكاي لاتين است و مردم آن، بردگان صهيونيست ها شده اند؟
بر همه اهل رسانه كه سپاه را خوب مي شناسند تكليف است تا اين دستاورد ارزشمند انقلاب اسلامي را به مردم مستضعف جهان بشناسانند كه ما مستضعفين عالم مأموريم تا پوزه مستكبران را به خاك مذلت بماليم. اما ساده ترين راهكارهاي تبليغ رسانه اي براي اين دستاورد ارزشمند انقلاب اسلامي حركت هاي چريكي رسانه اي است مثلا:
1- از آنجا كه صداوسيما سري دارد و هزار سودا و ساعات پخش مناسبش عمدتا در اختيار برنامه هاي تفريحي است، لذا همين برنامه هايي كه سپاه براي شناساندن خود توليد مي كند روي اينترنت قرار بگيرد و در شبكه هاي اجتماعي عرضه شود.
2- برنامه هاي موثري مانند چند نمونه ذكرشده به سه زبان عربي، انگليسي و اسپانيايي بازتوليد شوند و روي اينترنت قرار بگيرند. بسيارشده در گفت وگوهايم با مبارزين مصري چه قبل از انقلابشان و چه بعد از آن، از نبود منابعي براي الگوگيري چگونگي حفظ انقلاب سخن مي گفتند. عين همين نياز در آمريكاي لاتين حس مي شود. به رغم اينكه انقلاب كوبا تأثير شگرفي در تحولات منطقه داشته اما شيوه بسيج و سپاه ايران اگر تبيين شود مي تواند الگوي بسيار موفقي در آن منطقه باشد.
3- ساخت دي وي دي هاي مستند و ارسال به كشورهاي منطقه براي توزيع در بين دانشجويان و دانشگاهها. اين كار در منطقه آمريكاي لاتين هم شدني است و جذاب. وقتي در اين منطقه اين طور جواب مي دهد، قطعا در بين اعراب هم موفق خواهدبود. به خاطر داشته باشيم هزينه همه اين اتفاقات به اندازه تعويض سه چرخ يك كاميون غول پيكر راه سازي نيست، اما اگر رسانه نباشد اين خدمات در طوفان رسانه اي دشمن گم مي شود و خداي ناكرده آنها با شناخت خوبي كه از اهرم رسانه دارند ما را دچار غفلت رسانه اي مي كنند و... دقت كنيم كه ما ديگر درجبهه مقابله با رژيم بعث عراق نمي جنگيم و عرصه نبرد امروز جهاني است. به هرحال اينها گوشه كوچكي است از راههاي نشان دادن بارقه هاي درخشان خورشيد سپاه و بسيج كه اگر نبودند كشور هم نبود. پس تكليف همه ماست تا با قلم، دوربين و آنتن پخش، هر آنقدر كه مي توانيم اين مظلوم سر فراز و هديه ارزشمند حضرت رحمان به انقلاب ايران را پاس بداريم. به كوري چشم رسانه هاي استكباري، ان شاءالله.

 



گفت وگو با فرج الله سلحشور به بهانه اكران فيلم سينمايي «يوسف پيامبر(ع)»
 هنوز به سينماي اسلامي نرسيده ام

م. منادا
«يوسف پيامبر(ع)» را حالا ديگر نمي توان يك سريال تلويزيوني و محدود به رسانه ملي دانست. اين اثر هنري، حالا به عنوان يكي از محبوب ترين نماينده هاي فرهنگي ايران شناخته مي شود و لقب جهاني ترين سريال را لايق خود مي داند. در اين مدت، در حدود 100كشور به نمايش درآمده و ميلياردها انسان آن را ديده اند و با آن رابطه برقرار كرده اند و گريسته اند. يوزارسيف دوباره برگشته، اما اين بار به جاي قاب تلويزيون، بر پرده سينماها به نمايش درآمده. به اين مناسبت با فرج الله سلحشور، كارگردان اين سريال گفت وگويي انجام داده ايم كه مي خوانيد. اين گفت وگو از بحث پيرامون «يوسف پيامبر» فراتر رفته و مفاهمه اي است براي يافتن مباني و شاخص هاي سينماي اسلامي. صفحه تصويرروز كيهان تلاش دارد تا در روزها و هفته هاي آتي نيز در گفت وگو با بزرگان سينما و نظريه پردازي فرهنگي و رسانه اي، چهارچوب هايي را براي نزديك شدن به سينما يا تلويزيون اسلامي و آرمانگرا ترسيم نمايد.
تصويرروز
¤ چرا در عرصه فرهنگي و هنري كشور ما سينماي اسلامي يا سينماي ولايي پديد نيامده است؟ حركت هايي شده و فيلم هايي داراي بينش اسلامي ساخته شده؛ مثل «يوسف پيامبر»، «مريم مقدس»، «زير نور ماه» و... اما چرا هنوز هم جرياني به عنوان سينماي اسلامي شكل نگرفته است؟
- اين حركت ها در واقع تيرهايي توي تاريكي بوده اند. اما به شكل قانونمند، فرموله و حساب شده به يك سينمايي كه بتوانيم به آن اطلاق اسلامي كنيم نرسيديم. مثلاً آقاي مجيد مجيدي يك فيلم مانند «رنگ خدا» مي سازد كه خيلي خوب است، اما در آثار بعدي اش ديگر اين موفقيت تكرار نمي شود. يا آقاي حاتمي كيا كه فيلم خوب «ديده بان» را مي سازد و چند تا فيلم بعدش خوب درنمي آيد و مجدداً «آژانس شيشه اي» را به عنوان يك فيلم خوب توليد مي كند. اين نشان مي دهد كه فيلمسازان ما هيچ كدامشان هنوز به يك فرمول نرسيدند كه آثار خود را براساس يك قاعده بسازند. قالب درستي كه بتوان از طريق آن به نتيجه درستي رسيد به هيچ وجه به دست نيامده است. در حقيقت ما هنوز پس از گذشت 33سال درحال بازي در زميني هستيم كه كمپاني هاي صهيونيستي و هاليوودي طراحي كرده اند. به بيان بهتر؛ آن ها به ما گفته اند كه سينما چيست و چه اصول و قوانيني بر آن حاكم است. ما هم درحال اجراي همان تعاريف هستيم. حتي وقتي قصد صحبت از سينماي اسلامي و مذهبي داريم، از به كار بردن كلمه اسلامي اكراه داريم و به جاي آن اصطلاحات ديگري همچون سينماي معناگرا، سينماي حقيقت و... را به كار مي بريم. درحالي كه مقام معظم رهبري در يكي از سخنراني هايشان به صراحت هنرمند اسلامي و فيلم اسلامي را مطالبه كردند. چرا اغلب هنرمندان ما از به كار بردن اصطلاح سينماي اسلامي اكراه دارند؟ چرا اين مهم را مطالبه نمي كنند؟ آن هم در شرايطي كه اسلام سكه رايج دنيا شده و همه دنيا آن را قبول دارند.
سينماي اسلامي داراي چه ويژگي ها و شاخص هايي است؟
- سينماي اسلامي تنها در ظواهر معنا پيدا نمي كند. يعني اين كه در فيلم هاي ما مسائل شرعي مثلا حجاب و حيا رعايت شود، به خودي خود موجب اسلامي شدن سينما نمي شود. اما براي شناخت اصول سينماي اسلامي ابتدا بايد اصول حاكم بر سينماي موجود در دنيا را بشناسيم.
¤ چه اصولي؟ لطفا توضيح دهيد.
- سينماي غالب در دنيا چهار ركن دارد: اول دروغ و توهم است. يعني مثلا در هاليوود فيلم ها را خلق نمي كنند، بلكه جعل مي كنند. ناگفته پيداست كه خلق كردن فقط از عهده خداوند برمي آيد. خالق فقط خداست به همين دليل هم تنها قصه هايي كه ازسوي خداوند در كتاب مقدس آمده را مي توان خلق شده دانست. اما قصه هاي ديگري را كه بندگان خدا مي نويسند مخلوق نيست، بلكه جعل است. چون خلقت كار انسان نيست. سؤالي كه ممكن است در اينجا پيش بيايد استفاده از تخيل است. يعني امكان دارد با طرح اين مسئله، يك هنرمند يا نويسنده اين سؤال را بپرسد كه با اين حساب آيا نبايد از خيال خود استفاده كنيم؟ چرا، استفاده كن! اما استفاده درست از تخيل راه خاص خودش را دارد در چهارچوب اسلام نيز مي توان از تخيل بهره برداري كرد، اما كدام تخيل؟ دو نوع تخيل وجود دارد؟ تخيل متصل به حق و تخيل منفصل از حق، تخيلي كه تحت آموزش هاي ديني و الهي تربيت شده و هر مثالي را كه مي زند، ريشه قرآني دارد و به روش قرآني است. اين يك نوع تخيل محسوب مي شود كه همان تخيل متصل به حق است. يك نوع تخيل هم هست كه بدون ايمان و قرآن و اسلام عمل مي كند. يعني يك انسان فكر مي كند كه خودش صاحب قدرت، تفكر و ايده است و سعي مي كند يك قصه اي را ببافد كه اين مي شود تخيل منفصل از حق. در واقع تخيل منفصل از حق منجر به دروغ و توهم مي شود كه اولين مبناي سينماي موجود در دنياست. دومين ركن، اومانيسم يا انسان محوري است. يعني در اين فيلم ها، تحليل هاي انساني و رهنمودها و پيشنهادهاي انسان مطرح است. مثلا يك معضل اجتماعي مطرح مي شود و در آن دنبال يك راه حل هستند تا آن معضل را حل كنند. آن راه حل را نويسنده يا كارگردان با استفاده از تخيل و نگاه خودش مطرح مي كند و براي آن ارزش و اعتبار قائل است تا جايي كه فكر مي كند مي تواند براي فلان معضل راه حل ارائه دهد. به همين دليل هم گاهي كه به اين روش انتقاد مي شود، نويسنده يا كارگردان بلافاصله پاسخ مي دهد كه اين نظرمن است. مثلا وقتي مي گوييم سربداران به اين شكل كه شما گفتيد نبود، مي گويد اين سربداران من است! يا بلافاصله بعد از اينكه گفته مي شود، امام علي(ع) اين كه شما نشان داديد نبود، پاسخ مي دهد كه اين امام علي(ع) من است! اين فرهنگ رايج در سينماست و از هاليوود هم آمده است. در آنجا به فيلمساز يا فيلمنامه نويس گفته مي شود تو خود داراي تفكر و تخيل هستي و بايد در رابطه با مشكلاتي كه در فيلم مطرح مي شود نظر و راه حل پيشنهاد بدهي! سومين مبنا، ماترياليسم (مادي گرايي) است. يعني سينماگر به دنبال مطامع دنيايي است يا دنبال كسب شهرت و نام. وجه سومي هم دارد كه سينماي امروز دنيا دنبال اين است كه ثابت كند تمامي هستي ماده است و خدايي وجود ندارد. اين سه مشكل دنياطلبي و شهرت جويي و اثبات فلسفي مادي بودن دنيا در يك ركن قرار مي گيرند كه همان مادي گرايي است. مبناي چهارم داستان جذاب است.
¤ وظيفه يك هنرمند مسلمان در قبال اين مباني چيست؟
- ما به عنوان يك بچه مسلمان تنها وظيفه داريم كه حرف ديني بزنيم. حرف ديني را هم بايد همان گونه كه دين گفته بزنيم، نه آن طوري كه خودمان دوست داريم. يعني بايد برويم ببينيم قال الله تعالي، قال رسول الله(ص)، قال الصادق(ع) قال الباقر(ع) چه مي گويند و همان را بگوييم. اگر اين گونه عمل كنيم، ناخودآگاه خلاف اصول و اركان سينماي غالب روز جهان كه شاهد شاخص هاي آن را برشمرديم، عمل مي كنيم و نتيجه مي گيريم. البته دراين شرايط هم باز حركت ما قانونمند نيست و صرفا براساس عرق مسلماني و فطري كار مي كنيم. اگر بتوانيم براساس اين ديدگاه فرمولي را براي سينمايمان تعريف كنيم، وضع سينما نبايد اين طوري باشد كه از هر 100 فيلمي كه ساخته مي شود، فقط با اغماض مي توان دو يا سه مورد آن را فيلم خوب دانست و 97، 98 تاي باقيمانده بدآموز، ضدمذهب، ضداخلاق، ضدخانواده، ضدارزش ها، در جهت ترويج فرهنگ بيگانه و در جهت اهداف و آرمان هاي استكبار است. ولي برعكس، اگربتوانيم آن فرمول را براساس قواعد ديني بنويسيم و اجرا كنيم، نتيجه اش مي شود سينماي اسلامي. وقتي مي توانيم بگوييم كه سينماي ما اسلامي شده كه از هر 100 فيلمي كه ساخته مي شود حداقل 97 مورد فيلم هاي خوبي باشد و سه مورد هم فيلم بد. چون بينش اسلامي اساسا جاي خراب ندارد. اشكال و ايراد ندارد. اين ما انسان ها هستيم كه بد عمل مي كنيم و از همين رو وقتي فيلم را با نگاه و نگرش خودمان مي سازيم- نه دين- پر از ايراد مي شود. هرچند نگرش الهي شود به همان نسبت هم ايرادهاي فيلم هاي ما بايد كم شود.
¤ خود شما در ساخت سريال «يوسف پيامبر(ع)» تا چه حد اين مسائل را تجربه كرديد؟
-با ساخت اين سريال به چند حقيقت پي برديم. يكي اين كه يك فيلم يا سريال مذهبي بيننده ميلياردي دارد. در حالي كه فيلم هاي معمولي در بهترين حالت به چند ميليون نفر بيننده دست پيدا مي كنند. مثلا پربيننده ترين فيلم در ايران «اخراجي ها2» بوده كه هشت ميليارد تومان فروش كرده است. اما سريال «يوسف پيامبر(ع)» را تاكنون نزديك به چهارميليارد نفر ديده اند. اين اصلا قابل قياس با ساير فيلم ها و سريال ها نيست. به طوري كه مسئولين تلويزيون كشورهاي مختلف جهان مي گويند كه اصلا توي عمرشان نديده اند كه از يك فيلم تا اين حد استقبال شود. مي ديديم كه زن و مرد، پير و جوان، بچه سه ساله، آيت الله 90 ساله، مؤمن، غيرمؤمن، باسواد، بي سواد و... همه اينها مخاطب اين كار بودند و آن را دنبال مي كردند.
¤ فكر مي كنيد چه دليلي باعث و باني اين استقبال گسترده جهاني از سريال «يوسف پيامبر(ع)» شد؟
- اين سؤالي است كه براي خود ما هم پيش آمد. ابتدا فكر كرديم برخورداري سريال از يك قصه زيباي الهي منجر شد كه مردم به آن جذب شوند. اما بيشتر كه تأمل كرديم، ديديم كه نه، فقط اين نيست. قصه تنها يكي از عوامل است. يكي از چهار پارامتري است كه غرب هم به دنبالش بوده است. به همين دليل به اين نتيجه رسيديم كه مذهبي بودن سريال باعث اين جذابيت شد. مذهب خود به خود داراي جذابيت است و زماني هم كه با زبان هنري بيان مي شود، جذاب تر مي شود. تا اين كه آيه آخر سوره حضرت يوسف را دوباره خواندم و در آن تأمل بيشتري كردم و ديدم كه در اين آيه تمام پارامترهاي سينماي مذهبي ذكرشده است: «اعوذبالله من الشيطان الرجيم. لقد كان في قصصهم عبره لاولي الالباب ما كان حديثا يفتري و لكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شيء و هدي و رحمه لقوم يومنون» (به راستي درسرگذشت آنها عبرتي براي صاحبان انديشه بود. اينها داستان دروغ نبود؛ بلكه با كتب آسماني پيشين هماهنگ است؛ و در آن است شرح هر چيزي و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه ايمان مي آورند) و در اين آيه مبارك با شاخص هايي مواجه مي شويم: مثل: قصه هاي ما (خالق قصه خداوند است)، عبرت آموزبودن؛ درسريال «يوسف پيامبر(ع)» شخصيت هاي مثبت و منفي يا پاداش مقاومت و ايمان و اخلاصشان را گرفتند يا سزاي اعمال بدشان را ديدند. از كلمه قصه هم در اين آيه اسم برده شده است. در واقع قصه به داستان هايي گفته مي شود كه داراي عبرت آموزي است و مخاطب خود را از يك ظاهر به يك باطن هدايت مي كند و به تفكر وامي دارد. اولي الالباب يعني كساني كه فكر مي كنند. ويژگي ديگر اين است كه اين قصه ها دروغ نيستند. اين آيه مبارك مي فرمايد كه بايد راست باشد، بافتگي و ساختگي نباشد، توهم نداريم! همچنين آمده كه اين قصه به تفصيل بيان مي شود و تمام ابعاد و زوايايش باز و روشن مي شود. چرا؟ براي اينكه مخاطب بتواند نيازش را در آن بيابد و مشكلاتش را حل كند. قصه مي گويد، اما كليد مي دهد براي باز كردن قفل ها و براي اين كه بتوانيم نيازهاي خانوادگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، اخلاقي و ايماني را تأمين كنيم. همچنين در پايان آيه تصريح مي شود كه همه اين ها كه مي گويد، براي هدايت و رحمت مؤمنين است. با اين حساب چند پارامتر براي سينماي قرآني به دست آمد: 1- قصه هاي زيبا و واقعي (دروغ نباشد) 2- قصه ها خدامحور هستند و نه انسان محور 3- معناگرا هستند، نه مادي گرا؛ يعني به دنبال تعليم و رشد معنويت است 4- عبرت آموز است .
¤ اگر بخواهيم براساس اين شاخص ها به سراغ مسائل و موضوع هاي روز برويم بايد چگونه عمل كنيم؟
- در هر موضوعي كه باشد، مهم واقعي و زيبا بودن، عبرت آموز بودن، معناگرا بودن و خدامحور بودن قصه فيلم است. به عنوان مثال ممكن است كه داستان فيلمي كه مي سازيم اين باشد كه كسي ظلمي مي كند، اما چوبش را هم مي خورد، يا در مقابل عمل صالحي انجام مي دهد و پاداشش را مي بيند. يا ممكن است فيلم ما درباره دفاع مقدس باشد؛ فلان عمليات را مي خواهيم انجام دهيم و در آن عمليات نمي دانيم كه دشمن ما را شناسايي كرده و كميني را براي ما فراهم كرده. اما خدا وسيله اي را فراهم مي كند و نقشه دشمن خنثي مي شود.
¤ خود شما درباره نگارش و ساخت چنين قصه هايي كاري كرده ايد؟
- الآن نزديك به 07قصه از اين جنس را يافته ايم و بيش از 02قصه را هم نوشته ايم و هفت مورد آن ها به فيلم تبديل شده اند. يعني اين شاخص ها در فيلم هايي چون «ايوب پيامبر(ع)»، «اصحاب كهف»، «يوسف پيامبر(ع)»، «حضرت مريم(س)» و... عملياتي شده است. اين فيلم ها، كارهاي بزرگي هستند. ممكن است دست نايافتني به نظر برسند. ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه آيا مي توان موضوع هاي عملياتي و ريزتري را هم طبق اين قاعده به تصوير كشيد؟ بله! قصه هاي واقعي موجود. به اين ترتيب ديديد كه سينماي قرآني و اسلامي قابل دسترسي است و ما به آن رسيده ايم. اما اين سينما هنوز فراگير نشده است. چون هنوز هم وقتي به سينماگرامان پيشنهاد چنين موضوع هايي و اين گونه شاخص ها را مي دهيم ترديد دارد. مدتي كه در كنار ما قرار مي گيرد، به تدريج متوجه مي شود كه شدني است، درست است! به اين ترتيب خودش هم مدافع اين جريان مي شود. ما «يوسف پيامبر(ع)» را با همين قواعد نوشتيم. «اصحاب كهف» و «مريم مقدس(س)» را هم همين طور. لزومي ندارد كه كل سينماي موجود را دور بريزيم. مهم تعيين ماهيت و ايجاد يك جريان سالم است. اگر شما يك جريان سالم ايجاد كرديد خيلي از عوامل سينما مي بينند كه مي توانند يارهاي شما باشند. بعضي كه افراد نابابي هستند كه هيچ! با آن ها هيچ كاري نداريم. اما بسياري از عوامل سينما كه داراي تخصص و توانايي هستند مي توانند در اين راه كمك كنند. مهم اين است كه ما تعريفي براي سينماي مذهبي داشته باشيم و طريقه اجرايش را هم ياد گرفته باشيم؛ در اين صورت مي توانيم خيلي از عوامل سينما را به خدمت بگيريم.
¤ از كجا بايد شروع كرد. فيلمسازان جواني كه مي خواهند بر مبناي اسلام و قرآن كار كنند بايد چه كنند؟
- سينما داراي ظاهري است كه تقليد از آن چندان دشوار نيست. يك باطني دارد كه بايد براساس اصول، قوانين و فلسفه اسلامي تعريف شود و براساس آن ها فيلمنامه اش نوشته و به مرحله اجرا برسد. يك سري هم تكنيك دارد كه بايد كلاس رفت و آن ها را آموخت. تا اينجايش هيچ منافاتي با اسلام ندارد. مثل يك خودرو است كه غربي ها ساخته اند و ما هم سوار آن مي شويم. سينما به ماهو سينما يك تافته جدا بافته از مظاهر تمدن نيست اين هم يكي از مظاهر تمدن است كه فقط كافي است اجازه دهيم اصول اسلامي بر آن حكومت كند. اگر سينما بتواند در خدمت ارزش ها و هدايتگر جامعه باشد، آن وقت مي توانيم بگوييم به سينماي اسلامي رسيده ايم.

 



«سيزده 59»تخريب چهره رزمندگان

عليرضا قبادي
«سيزده 59» قصه فرمانده اي است كه پس از مجروحيت، بيست سال به كما مي رود... و حالا بازگشته و يك باره با دنياي جديد روبرو مي شود. به تجويز پزشك قرار مي شود به او بگويند سه ماه در كما بوده است و به مرور با حقيقت روبرويش كنند. همسرش فوت شده و قرار مي شود باران دختر سيدجلال نقش مادرش را براي پدر بازي كند. اما سيدجلال از بيمارستان مي گريزد و ميان شهر و آدم هايش مي گردد و بعد مي رود سراغ همرزمانش؛ آدم هايي كه روزي تحت فرمانش بودند و حالا هر كدامشان به گونه اي درگير زندگي امروزي شده اند و در اين سال ها يا نيش خورده اند يا نوش چشيده اند، يكي شان با رانت و رابطه كارخانه بسته بندي موادغذايي براي خودش دست و پا كرده است پسرش هم شده است آقازاده و معلوم نيست به چه دليل اصرار دارد دختر سيدجلال را بگيرد براي پسر چاپلوس مزورش. آن ديگري هم ظاهرا در مناصب حكومتي به جايي رسيده است و شده عموجان باران و تنها كسي است كه در اين همه سال همراه آنها مانده است. البته او هم نسبت به وضعيت سيد جلال مواضع متناقضي مي گيرد. آن يكي در قهوه خانه قديمي اش در پاي كوه همچنان مشغول است؛ از شهر بريده و با رفيق قديمي اش، همسنگري كه روزي ديده بان بود و حالا دود زده شده است و به زحمت روي پاهايش مي ايستد روزگار مي گذراند. و يا آن پهلوان مارباز كه در جبهه هم معركه مي گرفته و بساط مار بازي اش را راه مي انداخته است. اين ها جمع نيروهاي تحت امر فرمانده تازه به هوش آمده هستند.
حالا هدف كارگردان از به تصوير كشيدن اين آدم هاي نيم بند چه مي تواند باشد؟! شخصيت ها
هيچ كدامشان براي تماشاچي خوشايند و مطلوب نيستند و حتي مطرود و منزجركننده هستند. آن كه تن به تزوير داده است و براي خودش دك و پزي به هم زده است با آن آقازاده ديلاق نامتوازنش كه حالشان معلوم است. نمادي از كيسه دوزاني كه بعد از جنگ با رانت خواري و دودوزه بازي دستشان را به جايي بند كردند هستند. اين ها طبعا حس تحسين تماشاچي را برنمي انگيزانند، بلكه مخاطب نسبت به آن ها حالت تدافعي مي گيرد كه امري كاملا طبيعي است.
و اما آن قهوه چي كه عاشقي است سوخته و آن ديده بان خمار كه گوشه اي از زندگي شان را روايت مي كنند و سيدجلال را با آن جلال و جبروتش به لبه پرتگاه مي كشانند گويا قرار است حس دلسوزي رقت انگيز تماشاگر را برانگيزانند. قهوه چي اولين كسي است كه سيدجلال پس از فرار از بيمارستان با او همكلام مي شود. شايد تماشاچي منتظر است فرمانده از اوضاع جنگ بپرسد و يا احوال امام(ره) را جويا شود.
در فيلم از كرخه تا راين سكانس دلنشيني بود كه وقتي بازيگر نقش اول سوي چشمانش را بدست مي آورد اولين چيزي كه مشتاق ديدنش است تصاويري از تشييع جنازه حضرت روح الله است. جاي صحنه هايي از اين دست در اين فيلم بسيار خالي بود. در عوض اينجا سؤال هاي كاملا شخصي با جواب هاي خصوصي تر رد و بدل مي شود! قهوه چي مثل نوجوان ها از عشقش مي گويد و اين كه بخاطر جنگ و مجروح شدنش از وصال دختر همسايه شان جا مانده است و بعد زار مي زند زير گريه! حرف ها و رفتاري كه به او نه تنها به عنوان يك رزمنده و مجاهد بلكه به عنوان يك مرد چهل پنجاه ساله هم نمي آيد. يكي از انتقادهايي كه به اين فيلم شده بود ماجراي بيست سال در كما ماندن سيدجلال از جنبه علمي بود و كارگردان پاسخ داده بود كه من تحقيق كردم و ممكن است كسي بيست سال به كما برود و بازگردد. خوب ما با اين حجت، به كما رفتن بيست ساله را مي پذيريم. اما ديالوگ عجيب و سطحي سيدجلال با كهنه سربازش را بعد از بيست سال بي خبري چطور مي توان معقول جلوه داد. حرف هاي قهوه چي باعث نمي شود مخاطب فيلم با او احساس همدلي و همدردي پيدا كند يا مثلا متأسف شود كه چقدر ظلم در حق اين سرباز شده است و كاش دختر همسايه قدر سربازي را كه براي حراست از خاك و ناموسش زخم خورده است را مي دانست. تماشاچي مخصوصا اگر از نوع جوان و جنگ نديده اش هم باشد فكر مي كند چطور اين آدم هاي بي خاصيت و ضعيف النفس به جبهه رفته اند و جنگيده اند و البته اين احساس نسبت به آن يكي كه به خاطر دردكشيدنش در زمان مجروحيت مرفين مصرف كرده و حالا اسيرش شده است هم صدق مي كند.
آدم هاي به جا مانده در اين فيلم مشمئز كننده به تصوير كشيده شده اند. جامعه به آنها ظلمي نكرده است، هيچ صحنه اي مويد ظلم جامعه به رزمندگان در فيلم موجود نيست، اما آنها موجودات ضعيفي هستند كه خودشان را در باتلاق توهماتشان فرو برده اند و يا اينكه توانسته اند و موذيانه براي خودشان سر و ساماني به هم آورده اند.
پرويز پرستويي كه مثل بسياري از فيلم هايش باز جذابيت بازيگري فيلم را به تنهايي به دوش كشيده و خوش درخشيده است در مصاحبه اي گفته است كه: «من اين فيلم را براي منتقد كار نكردم آن را براي سردار «معروفي»ها ساختم. در «سيزده 59» مي توانيد مرا هر جور كه مي خواهيد نقد كنيد، اما با موضوع و ارزش ها و انديشه هاي داستان كاري نداشته باشيد.»
جناب پرستويي عزيز! آن نقشي كه شما بازي كرده ايد با آن فيلمي كه ما روي پرده سينما ديديم گويا تفاوت هاي زيادي دارد. زيرا آنچه ديده مي شود چيزي از ارزش، انديشه، مظلوميت، شجاعت و معنويت بازماندگان جنگ را نشان نمي دهد. بلكه بالعكس؛ گويا در جهت تخريب كردن و منكوب كردن چهره كساني ست كه با سيلي صورتشان را آب و رنگ مي دهند و ستمكاري زمانه را به دوش مي كشند و سرفرو نمي آورند، چه رسد آنكه بخواهند از داغ عشق ناكام جوانيشان به دختر همسايه زار بزنند و اشك بريزند! كاش از آن همه همرزمان سيدجلال در فيلم يكي شان شخصيت ارزشمند خدومي از آب در مي آمد. يا مثلا چه مي شد اگر يكي شان پزشكي مي شد كه دلسوزانه مشغول مداواي سيدجلال است و يا نويسنده اي كه دارد شرح حال فرمانده به كما رفته و خانواده پرستارش را مي نويسد، يا نه اصلا يكي از جامانده ها مي شد. يك آدم كاملا معمولي كه پس از جنگ به سر و كار و كاشانه اش بازگشته و دارد زندگي اش را مي كند و نه دزد و كلاهبردار است و نه مفنگي و معتاد و نه عاشق زهوار در رفته.
اما عجيب تر اين است كه شخصيت هاي ديگري در فيلم وجود دارند كه كارگردان تلاش مي كند كه چهره اي مثبت و دلنشين از آنها ايجاد كند. دوست پسر باران (عنوان ديگري نيافتم) از اين افراد است؛ اول اينكه نوع رابطه او با باران موجه نيست. فقط دلشان مي خواهد كه با هم ازدواج كنند. او با دختر سردار سيدجلال رابطه دارد، آن هم از نوع نزديك! ضمنا كارش هم فروش و نصب آنتن ماهواره است كه خلاف قوانين كشور ماست. حضور پررنگي درفيلم ندارد كه البته همان حضور كمرنگش هم بي دليل به نظر مي رسد. غيراز نشان دادن ولنگاري جذاب روابط باران اما تلاش شده است پرداخت شخصيتش به گونه اي باشد كه مخاطب را مجذوب كند و تماشاچي با او همراه شود.
براي سهولت در برقراري ارتباط بين مخاطب و اثر بايد در باور پذير بودن كليت و جزئيت اثر دقت كرد. درغير اين صورت اولا مخاطب از پي گيري ادامه روايت باز مي ماند و به بررسي رويدادي كه از نظرش غيرقابل باور است مي پردازد. دوم، نسبت به كل ماجرا بي اعتماد مي شود و با نگاهي شكاكانه برخورد مي كند. به گمان نگارنده، «سيزده 59» به نگاه بدبينانه مخاطب از حيث باورپذيري روبرو شده است. در اولين پلان هاي فيلم نشان داده مي شود كه تعدادي رزمنده معركه گرفته اند و با ماري به مثابه يك حكمران رفتار مي كنند تا بعد كه ماجراي بيست سال به كما رفتن سيدجلال مطرح مي شود و يا حتي فرياد يا حسين كسي كه بيست سال از حنجره اش استفاده نكرده يا اينكه دختر را به جاي مادر بزك كردند و سيدجلال هم هيچ به روي خودش نياورد و بسياري ديگر از اين دست كه باعث فاصله گرفتن بيشتر مخاطب با اثر مي شود. توانايي باور پذير كردن رخدادهاي حتي غيرممكن در فيلم باعث عمق بخشيدن به اثر مي شود كه در اينجا هيچ بدان پرداخته نشده است. بعضي امور بواسطه عقل پذيرفته مي شوند و برخي ديگر بواسطه احساس و عواطف. بروز احساسات باران در مقابل نظر پزشك كه بايد دستگاه ها را از سيدجلال جدا كرد بقدري بزرگنمايي شده بود كه گويي پدرش يك ساعت پيش دچار مرگ مغزي شده است. هرچند قرار دادن اين صحنه براي بازي گرفتن از خانم آشوري (بازيگر نقش باران) بوده باشد، كاش در موقعيت بهتري اين بازي انجام مي شد تا تماشاچي از لحاظ عاطفي امكان همذات پنداري با بازيگر را مي داشت و زحمت ايشان هدر نمي رفت. به هرحال بازي كردن در مقابل بازيگر توانايي چون جناب پرستويي كار بس دشواري است.
استفاده از شخصيت هايي كه تاثير چنداني در روند داستان ندارند باعث آشفته شدن فضاي داستان شده است. كارگردان بيكار گويا الزاما به فيلم الصاق شده است يا شخصيت راننده وانت. شخصيت ها سرگردانند نمي دانند انگار وظيفه شان چيست!؟ در سكانس پاياني گويا كارگردان خواسته است فقط فضاي خالي اش را پر كند و انگار بازيگران دليل حضورشان دراين صحنه را نمي دانند كه باعث آشفتگي سكانسي شده است كه بايد قويترين نقطه فيلم باشد.
به هرحال اين فيلم آنچنان كه دست اندركارانش مدعي هستند چندان در جهت پرداختن به شخصيت والاي ايثارگران حركت نمي كند و جا دارد مسئولانه تر به اين دست موضوعات پرداخته شود.

 



شاخصه هاي اصلي فيلم هاي اكران تابستان و پاييز 1390- قسمت سوم
عقده گشايي سياسي در قالب آثار دفاع مقدس

رامين شريف زاده
از آنجا كه جريان تقابل حق و باطل جرياني هميشگي است و جهان هيچ گاه از اين دو جنبه خالي نبوده و نخواهد بود، طبعاً بقاي جبهه حق، به خصوص انديشه اي كه بخواهد در عالم فراگير شود و عرصه را بر زورمندان و قدرتمندان تنگ نمايد، نيازمند راه هاي مختلف و مناسبي است كه به يقين گسترش فرهنگ مقاومت و ايثار يكي از مهمترين راه ها و عوامل پيروزي در اين رويارويي است. دشمنان به خوبي اين رمز پيروزي را شناسايي كرده و در طول تاريخ همواره تلاش كرده اند تا مردم را از اين فرهنگ رهايي بخش جدا سازند. چه بسا كه براي جدا كردن مردم از فرهنگ مقاومت و ايثار اتهاماتي چون خشونت طلبي را مطرح كرده اند تا مردم براي دفع اين اتهام سخن از مقاومت و مبارزه به ميان نياورند. بي شك وظيفه هنر و هنرمند واقعي در چنين مقاطع حساسي است كه برجسته مي شود و فرق ميان هنر متعالي و به ظاهر هنرهايي كه انگيزه اي جز سرگرمي و لذت جويي صرف ندارند، ظاهر مي شود. اما در حالي كه انتظار مي رفت باوجود پشتوانه هاي عظيم معنوي و الهي شاهد توليد آثاري در خور آن همه دلاورمردي ها و رشادت ها باشيم متأسفانه با گذشت زماني كمتر از سه دهه، فيلم هايي بر پرده سينماهاي كشور رخ عيان كرده اند كه در آنها نه تنها از آن همه حماسه و شكوه سخني به ميان نمي آيد بلكه جاي خود را به اختلافات سياسي و عقيدتي داده و محملي براي عقده گشايي هاي سياسي شده است.
شايد در دوران آغازين جنگ، فيلم هايي كه در آن مستقيماً جبهه و جنگ به نمايش درمي آمد، تنها مصاديق سينماي دفاع مقدس شناخته مي شدند اما با گسترده تر شدن دايره تبعات جنگ و مشكلاتي كه بازماندگان جنگ به هر نحو در زندگي روزمره خود با آن دست به گريبان بودند، اين باور را در ذهن هنرمندان تقويت كرد كه پرداختن به هر آنچه به نحوي تحت تأثير هشت سال جنگ قرار گرفته است، به نوعي در دايره سينماي دفاع مقدس تعريف مي شود. از اين رو سينما در سال هاي بعد با حجم زيادي از آثاري روبرو شد كه بي آنكه نشاني از جبهه و توپ و تانك در آنها ديده شود، با عنوان زيرمجموعه سينماي دفاع مقدس تعريف مي شد. كنكاش در زندگي شخصي و اجتماعي فرماندهان و رزمندگان دوران دفاع مقدس و آسيب ديدگان جنگ تحميلي خيلي زود به عنوان يكي از جذاب ترين سوژه هاي مورد نظر سينماگران مطرح شد.
سيزده 59
فيلم «سيزده 59» ساخته سامان سالور پيرامون دفاع مقدس، آدم هاي جنگ و زندگي آنها بعد از جنگ است. قصه فيلم درباره يك فرمانده جنگ است كه بر اثر موج انفجار از زمان جنگ تاكنون به حالت كما فرو رفته است و پزشكان ديگر از او قطع اميد كرده اند. در زماني كه پزشكان تصميم به جدا كردن دستگاه هاي حياتي از او كرده اند، فرمانده به طور ناگهاني به زندگي باز مي گردد. تيمي از هنرمندان، پزشكان و دوستان سابق فرمانده براي پنهان كردن تغييرات صورت گرفته در اين بيست و چند سال تلاشي را آغاز مي كنند اما فرمانده از بيمارستان مي گريزد. او كه شهر را ناآشنا يافته به سراغ يكي از دوستان قديمي خود مي رود و به تدريج از سرنوشت همرزمان خود آگاه مي شود. فيلم سالور از دو بخش جداگانه تشكيل شده است. بخش ابتدايي فيلم در خط مقدم جبهه شكل مي گيرد و بخش دوم فيلم مربوط به بيست و چند سال بعد از پايان يافتن جنگ است. سالور با ايجاد يك فاصله بيست و چند ساله از زمان فرو رفتن سيد جلال به كما تا زمان به هوش آمدن او به آسيب شناسي فضاي جامعه پس از سال هاي دفاع مقدس پرداخته است. او كه بزرگ ترين حادثه افتخارآميز تاريخ ايران يعني دفاع مقدس را ابزاري براي ورود به مناقشات سياسي دو سال گذشته قرار داده است با ورود تدريجي شخصيت هاي داستانش به قصه ، حال و روز آنها را سي سال پس از رزم در ميدان جنگ به تصوير مي كشد. آدم هاي مورد نظر او كه در روزگاري نه چندان دور قهرمانان اين كشور بوده اند اينك سرنوشت عجيبي پيدا كرده اند. جعفر، صاحب قهوه خانه، پس از اينكه نامزدش به دليل شيميايي بودنش او را ترك كرده به جايي پناه آورده كه از مردم و جامعه دور باشد. محمد براي فرار از درد زخم هاي دوران جنگ به افيون پناه برده است و يكي ديگر از رزمندگان كه از قضا عافيت طلب و ترسو بود با تأسيس كارخانه محصولات غذايي در پول و دارايي غرق شده است و مردم با عنوان «حاج آقا» از او ياد مي كنند كه اشاره اي به همان داستان قديمي كساني كه در جنگ ترسوتر بودند و زنده ماندند بعدها بيشتر مدعي شدند را در ذهن تداعي مي كند. در واقع كارگردان از سياه نشان دادن اوضاع و احوال رزمندگان از همان سكانس هاي ابتدايي تا معرفي رزمندگان سابق در چهره معتاد، مارگير، كلاش و كلاهبردار اقتصادي دروغگو هيچ ابايي نداشته است. سالور با استفاده از فضاي به وجود آورده به مناقشات سياسي نيز ورود مي كند. بهرام، نامزد دختر سيدجلال، كه به دلايل سياسي از دانشگاه اخراج شده و از سر نداري به فروش و نصب ديش ماهواره مشغول است از جمله دانشجويان طرفدار نحله به اصطلاح سبز است كه با نماد سبز در سكانس پاياني فيلم ظاهر مي شود؛ جالب آنكه باران، دختر سيدجلال نيز آرامش خود را در كنار او مي يابد. همان گونه كه اشاره شد تصويري كه در فيلم «سيزده59» از رزمندگان ارائه مي شود، حكايت از اوضاع نابسامان افرادي دارد كه در سال هاي نه چندان دور، قهرمانان پرافتخار اين كشور بوده اند؛ آنها گمان مي كنند كه سيدجلال با ديدن اوضاع و احوال جامعه آنچنان دچار شك مي شود كه احتمال مرگ براي او پيش بيني مي شود؛ سيدجلال در سكانس ورود به جامعه پس از بيست و چند سال ابتدا وصله ناجوري به نظر مي رسد، كارگردان براي تفهيم اين موضوع سيدجلال را درحالي نشان مي دهد كه در اتوبان همت مخالف جريان حركت خودروها گام برمي دارد. اما سيدجلال بر خلاف انتظار دوستان و آشنايان خيلي زود خود را با جامعه و شرايط روز كه حكايت از به انزوا كشيده شدن قهرمانان كشور و قشر تحصيل كرده جامعه دارد، هماهنگ كرده و تلاش مي كند با رفتار و گفتار خودش اين لشگر از هم پاشيده را بار ديگر دور هم جمع كند. سكانس پاياني فيلم، جايي كه همرزمان گذشته با احترام دور هم جمع شده اند تا فرمانده از آنان سان ببيند، تأكيد بر اين ادعاست. در واقع شايد بتوان گفت كه سيدجلال همان بنيان گذار گرده سبز است كه بعد از 30 سال به جامعه برگشته تا شايد بتواند حقوق و احترام از دست رفته رزمندگان موردنظر سالور را باز ستاند كه در اين ميان جوانان سرخورده از جامعه و نظام نيز او را ياري كرده و از او مي خواهند كه رهبري آنان را برعهده گيرد. در پايان فيلم سيدجلال جمله اي مي گويد كه در واقع پيام فيلم است؛ «ساكنان دريا، پس از مدتي ديگر صداي امواج را نمي شنوند... چه تلخ است روايت غم بار عادت.»
از نكات قابل تأمل فيلم مي توان به نام فيلم اشاره كرد. متأسفانه بسيار تلاش شده تا كلمه «سيزده» به عنوان يك كلمه نحس شناخته شود. استفاده سيزده قبل از عدد 59 كه يادآور شروع جنگ است از همان ابتدا به نحس بودن جنگ اشاره مي كند. از سوي ديگر جوان دانشجويي كه پس از اخراج از دانشگاه به كار فروش و نصب ديش ماهواره پناه برده و اساساً زندگي ناگوار و دردآلودي دارد نيز متولد سال 1359 است.
چنين نگاهي به تاريخ يك انقلاب و يك دفاع و حماسه بي نظير چه معنايي دارد؟

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14