(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 5 شهریور 1390- شماره 20009

جايگاه و اهميت دعا و توجه به خداوند
اركان دعا
از ذكر زباني تا ذكر عملي



جايگاه و اهميت دعا و توجه به خداوند
اركان دعا

آيت الله حسن ممدوحي
اركان دعا
يكي از نكته هاي بسيار ظريف در آيه كريمه(الاسراء) اين است كه به سه ركن اساسي دعا اشاره فرموده است:
ركن اول: جاذبه بين داعي و مدعو (دعاكننده و مخاطب دعا) است كه همان حالت دعا و ارتباط معنوي بين خالق و مخلوق مي باشد.
ركن دوم: شخص دعاكننده است كه بايد اين حالت در او يافت شود؛ يعني دعاكننده بايد به راستي خواهان و طالب باشد، چرا كه- همان طور كه در مباحث قبل گفته شد- بايد زبان سر، ترجمان زبان دل باشد و لذا قلب لاهي (بازيگر) و ساهي (غافل) نمي تواند داعي باشد.
ركن سوم: مسئله مدعو است؛ يعني انسان بداند كه در دعا با چه كسي محشور است، خداي خود را بشناسد و ديگري را يار و شريك او قرار ندهد.
اكنون هر يك از اين اركان را به طور مبسوط مورد بررسي قرار مي دهيم، تا با بصيرت بيشتري به آيين دعا بگرويم و بهتر بتوانيم از اين گنجينه عالم غيب كه به عالم شهادت آمده و در دستور كار بندگان قرار گرفته، استفاده ببريم.
ركن اول: جاذبه معنوي
يكي از نعمت هاي بزرگي كه خداوند متعال به بندگان عطا فرموده، حال عظيم دعاست كه در روايات نيز مورد تاكيد واقع شده است.
1-در روايتي آمده است:
من أعطي الدعاء، أعطي الاجابه ؛1
به كسي از شما كه توفيق دعا عنايت شده است، اجابت نيز عنايت شده است.
2-شيعه و سني از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده اند كه فرمود:
الدعاء سلاح المومن؛2
دعا، اسلحه مؤمن است.
3-نيز به نقل از پيامبر اكرم(ص) آمده است:
لايرد القضاء الا الدعاء؛3
قضاي الهي را چيزي جز دعا برنمي گرداند.
4-امام صادق(ع) فرموده است:
الدعاء يرد القضاء بعد ما أبرم ابراماً، فاكثر من الدعاء، فانه مفتاح كل رحمه ، و نجاح كل حاجه ، و لا ينال ما عندالله- عزوجل- الا بالدعاء، و ليس باب يكثر قرعه الا يوشك أن يفتح لصاحبه؛4
دعا، قضاي الهي را برمي گرداند بعد از آن كه قطعي شده باشد، پس بسيار دعا كن كه دعا كليد رحمت و رسيدن به حاجت است. شما به آنچه كه در نزد خدا است نمي رسيد، مگر با دعا و هر كه دري را بكوبد، صاحب خانه در را باز خواهد كرد.
5-در نهج البلاغه، در ضمن سفارش هاي حضرت امير مؤمنان(ع) به امام حسن(ع) آمده است:
ثم جعل في يديك مفتاتيح خزائنه، بما أذن لك فيه من مسالته، فمتي شئت استفتحت بالدعاء أبواب نعمته، و استمطرت شآبيب رحمته؛5
آن گاه خداوند كليد خزاين خود را در دستان تو قرار داد و به تو اجازه داد كه از او درخواست نمايي. پس هر زمان كه بخواهي مي تواني با دعا درهاي نعمت الهي را به روي خود باز كني و باران رحمت الهي را بر خود فرود آري!
6-امام سجاد(ع) مي فرمايد:
الحمدلله الذي أناديه كلما شئت لحاجتي، و أخلو به حيث شئت لسري بغير شفيع، فيقضي لي حاجتي؛6
سپاس خدايي را كه هرگاه حاجتي داشتم، او را خواندم و بدون هيچ واسطه اي، در خلوت، سر خود را با او بازگو كردم و او نيز نياز مرا برطرف ساخت.
بنابراين، دعا بركت عظيمي است كه حضرت رب متعال- جل و علا- به بندگان خود عنايت نموده و گنجينه اي است كه در معرض انتخاب آنان قرار داده است. اگر اين توفيق نصيب كسي شد و موفق به دعا شد، غنيمتي پربها يافته است كه شكرانه بسيار مي طلبد؛ يعني دعا با قطع نظر از اجابت آن و نتايج فوق العاده اي كه بر آن مترتب است، فضيلتي بس بزرگ است. در دعاي صباح آمده است:
الهي. ان لم تبتدئني الرحمه منك بحسن التوفيق، فمن السالك بي اليك في واضح الطريق؛ 7
پروردگار من! اگر تو ابتدائاً رحمت خود را به واسطه توفيق زيبايت نازل نفرموده بودي، چه كسي مي توانست مرا به سوي تو راهنمايي كند؟!
هم چنين در دعاي عرفه امام حسين(ع) آمده است:
الهي، اطلبني برحمتك حتي أصل اليك، و اجدبني بمنك حتي أقبل عليك؛8
خدايا! مرا به رحمت خود بطلب تا به تو بپيوندم و با منت خود مرا مجذوب بدار تا به تو روي آورم.
زيرا چه بسيار اتفاق مي افتد كه انسان در گرفتاري ها و پيشامدهاي ناگوار دست به هر كاري مي زند و به هر وسيله اي تمسك مي جويد، ولي از توفيق حضور در اين مرتبه برتر غافل است، حال آن كه راهي كه به نجات از گرفتاري مي انجامد منحصراً دعاست؛ چنان كه امام صادق(ع) مي فرمايد:
عليك بالدعاء فانه شفاء من كل داء؛9
دعا، مايه بهبودي از هر درد و بيماري است.
هم چنين مي فرمايد:
الدعاء أنفذ من السنان الحديد؛ 01
دعا، نافذتر از نيزه آهنين است.
از اين رو، پس از تكاپوي بسيار و تحمل مصيبت ها و گرفتاري ها و درك اين معنا كه از هيچ كس كاري ساخته نيست، به دعا و مبدأ متعالي عالم متمسك مي شود. البته اين خود توفيق بزرگي است، ولي توفيق فراوان آن جاست كه خداوند متعال در اولين مرحله گرفتاري، بنده خود را موفق به دعا كند و قبل از آن كه هر دري را بكوبد و عاقبت كارش به يأس و نگراني منجر شود، باب رحمت و مغفرت خود را به روي او گشايد و او را به ديگري واگذار نفرمايد.
شيخ كليني در همين باره، از امام صادق(ع) نقل مي كند كه:
هل تعرفون طول البلآء من قصره؟ قلنا: لا، قال: اذا الهم أحدكم الدعاء عند البلآء، فاعلموا أن البلاء قصير؛ 11
آيا علامت طولاني بودن بلا را از كوتاه بودن آن مي شناسيد؟ عرض كرديم: نه فرمود: هر گاه در هنگام بلا به شما الهام شد كه دعا كنيد، بدانيد كه بلاكوتاه خواهد بود.
هم چنين از امام كاظم(ع) آورده است كه فرمود:
ما من بلاء ينزل علي عبد مؤمن فيلهمه الله- عزوجل- الدعاء الا كان كشف ذلك البلاء و شيكاً، و ما من بلاء ينزل علي عبد مؤمن فيمسك عن الدعاء الا كان ذلك البلاء طويلا؛ فاذا نزل البلاء فعليكم بالدعاء و التضرع الي الله- عزوجل-؛
هيچ بلايي بر بنده مؤمن نازل نمي شود كه خداوند- عزوجل- به او الهام دعا كند، جز اين كه به زودي آن بلا برطرف شود و هيچ بلايي بر بنده مؤمن نازل نمي گردد و او از دعا كردن خودداري نمي كند، جز اين كه آن بلا طولاني مي گردد. بنابراين، هر گاه بلا نازل شد به درگاه خداوند- عزوجل- دعا و زاري كنيد.
دعا، نوعي اجابت است
اگر با ديده دقت به مسئله دعا بنگريم، درخواهيم يافت كه دعا خود نوعي اجابت است؛ به همين جهت، هر دعايي همراه با دو اجابت خواهد بود: يكي اجابت قبل از دعا (توفيق دعا) و ديگري بعد از دعا. و ظاهراً مي توان گفت كه انسان تا كاري كه در خور اين رحمت خاص باشد انجام ندهد، هرگز به اين توفيق عظيم نخواهد رسيد، زيرا خود توفيق، توفيق آور است. نيز، عدم موفقيت در دعا معلول سهل انگاري هايي است كه قبلا انجام گرفته است. در اين زمينه، شواهد بسياري از حضرات معصومين(ع) وجود دارد كه حتي بعضي از آنها به اين مسئله تصريح كرده اند. از جمله رسول خدا(ص) فرمود:
ان الله اذا أراد أن يستجيب لعبد أذن له في الدعاء؛21
هرگاه خداوند اراده فرمايد كه دعاي بنده خود را اجابت كند، به او اذن دعا مي دهد.
هم چنين فرمود:
من فتح له منكم باب الدعاء، فتحت له أبواب الرحمه ؛31
هر كس از شما كه دري از دعا به روي او باز شده باشد، ابواب رحمت به سوي او گشوده شده است.
نيز از طريق اهل بيت(ع) همين معنا بسيار وارد شده است كه:
من أعطي الدعاء، أعطي الاجابه ؛ 41
به هر كس از شما كه توفيق دعا عطا شده است، اجابت آن نيز عنايت شده است.
حافظ! وظيفه تو دعا گفتن است و بس
در بند آن مباش كه نشنيد يا شنيد 51
درخواست توفيق دعا از خداوند
امام سجاد(ع) به درگاه خداوند عرض مي كند:
خدايا! مرا چنان قرار ده كه هنگام اضطرار به تو پناه آورم و هنگام نيازمندي از تو بخواهم و هنگام بيچارگي به درگاه تو زاري كنم. خدايا، چون درمانده شدم، مرا به ياري خواستن از غير خود و چون فقير گرديدم، به فروتني براي درخواست از غير خود و چون ترسيدم، به زاري كردن پيش غير خودت آزمايش مفرما، تا مبادا به سبب آن سزاوار خواري و دوري از رحمت تو گردم. (61)
2-فذكروك بمنك و شكروك بفضلك و دعوك بأمرك؛ 71
پس با منت تو، تو را ياد كردند و به فضل تو از تو سپاس گزاري نمودند و به فرمان تو، تو را خواندند.
3-واعمر ليلي بايقاظي فيه لعبادتك و تفردي بالتهجد لك، و تجردي بسكوني اليك، و انزال حوائجي بك؛ 81
و شبم را با شب خيزي براي انجام عبادت و شب زنده داري و آرام گرفتن به تو در خلوت و درخواست حوايجم از تو، آباد گردان.
4-فانا بك و لك و لا وسيله لنا اليك الا أنت: 91
ما به تو و براي توايم و هيچ وسيله اي براي رسيدن به درگاهت جز تو نداريم.
5-اللهم أنا لك و بك و اليك و منك؛02
خدايا! من براي تو و به تو و به سوي تو و از توام.
از اين مضامين بلند چنين برمي آيد كه آنچه در عالم ملك به وقوع مي پيوندد، چه آن جا كه ابر بر آسمان ظاهر مي گردد و مي بارد، يا آن جا كه درخت، سر از خواب برمي دارد و مي شكوفد و چه آن جا كه عابد يا زاهدي به ركوع و سجود و دعا موفق مي شود، همه و همه كرامت و فضيلتي است كه خداوند متعال بر بندگان روا داشته و به طور مستقيم به آنان عطا فرموده است.
هم دعا از تو، اجابت هم ازتو
ايمني از تو، مهابت هم زتو 12
بنابراين اگرچه:
تا نگريد كودك حلوافروش
بحر رحمت درنمي آيد به جوش 22
ولي گريه كودك نيز خارج از نظام كل نيست و هرگز بريده از مبدأ عالم نمي باشد. پس، دست به دعا برداشتن خود محتاج به تأييدي است كه از جانب حضرت حق - جل و علا- صورت مي گيرد.
حضرت سيدالشهدا(ع) در اين زمينه مي فرمايد:
لم يمنعك جهلي و جرأتي عليك أن دللتني الي ما يقربني اليك و وفقتني لما يزلفني لديك؛ 32
ناداني و گستاخي من بر تو، مانع از آن نشد كه تو مرا به آنچه مايه قرب من به توست رهنمون گردي و به آنچه مرا در نزد تو منزل مي بخشد، موفق بداري.
بر اين اساس، در مثنوي معنوي حكايت شخصي را نقل كرده كه چون لبيك نمي شنيد، از دعا كردن پشيمان گشته بود، ولي حضرت خضر(ع) در خواب از طرف خداوند- عزوجل- به او پيام داد:
گفت آن الله تو لبيك ماست
آن نياز و درد و سوزت پيك ماست
حيله ها و چاره جويي هاي تو
جذب ما بود و گشاد اين پاي تو
ترس و عشق تو، كمند لطف ماست
زير هر يارب تو، لبيك هاست
جان جاهل زاين دعا جز دور نيست
ز آن كه يا رب گفتنش دستور نيست
بر دهان و بر دلش قفل است و بند
تا ننالد با خدا وقت گزند42
بنابراين هركسي به حريم دعا راه نمي يابد، به ويژه آن جا كه سؤال از مرتبه اي بلند و مقامي رفيع باشد كه اجابت در اين زمينه به توفيق و تأييد بيشتري نيازمند است، چه دعاي هركس به مقدار معرفت و درايت اوست و حكايت از شأن، مقام و مرتبه شخص دارد. البته كسي كه بتواند حتي اندكي به آن قله بلند رسيده و آن را فتح كند، مشمول يكي از نعمت هاي بي نهايت الهي گرديده است كه نظير ندارد و كسي هم از عهده شكر آن برنخواهدآمد. «هنيئا لارباب النعيم نعيمهم» خوشا براي نعمت داران، نعمتي كه به آنها ارزاني شده است!» اينجاست كه اهل معرفت درخواست «و اقبل توبتي» 52 توبه مرا بپذير.» نموده اند و كسي كه به اين مرتبه برسد، ديگر دعاي او هرگز از اجابت به دور نخواهدبود.
من غلام آن كه نفروشد وجود
جز بدان سلطان با افضال و جود
چون بگريد آسمان گريان شود
چون بنالد، چرخ يا رب خوان شود 62
اين حال، دريافت مرتبه عبوديت و بندگي به معناي تمام كلمه است كه سيدالشهداء(ع) در دعاي «عرفه» به آن اشاره نموده است.
الهي، انا الفقير في غناي فكيف لا اكون فقيرا في فقري» 72
من در حال بي نيازي نيازمندم، پس چگونه در حال نياز، نيازمند نباشم؟!
آري، فقر در مرحله غنا همان فقر وجودي و ذاتي است كه هرگز از نظام موجودات جدا نيست.
اين سخن اقتباس از آيه كريمه زير است كه مي فرمايد:
«يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله و الله هوالغني الحميد» (فاطر51)
اي مردم! همه شما به خدا نياز داريد و تنها خداوند است كه بي نياز و ستوده است
منظور از اين فقر، نياز انسان به لوازم زندگي، پوشاك، خوراك، مسكن و... نيست. بلكه فقر وجودي و ذاتي مطمح نظر است كه در مقابل غناي ذاتي (والله هوالغني» مي باشد. شايد تعداد كساني كه به مرتبه دقيق مصداقي اين مقام مي رسند، در هر قرن به شماره انگشتان دست نرسد.
سخن دراين زمينه بسيار، ولي خارج از حد اين رساله است. از اين رو، نقل آنها بي ثمر و چه بسا شتاب زدگي باشد.
جاذبه دايمي
درحالت جاذبه دايمي، ديگر انسان فقط به هنگام احساس اضطرار و درماندگي به درگاه خدا روي نمي آورد، بلكه كساني كه به اين مقام رسيده اند، در همه احوال پيوسته مشغول دعا هستند، به طوري كه يك لحظه غفلت در وجود آنان راه ندارد و پيوسته درحال حضور هستند، زيرا هيچ مانعي، توانايي انصراف آنان را از آن جهت خاص ندارد. در اولين مرحله اين مقام هم، شيطان رجيم راه نداشته و نمي تواند در كمين آنان بنشيند، چه رسد به عالي ترين مراتب معارف؛ چنان كه در قرآن كريم آمده است:
«قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين¤ الا عبادك منهم المخلصين» (ص 28 و 38)
شيطان گفت: به عزت تو سوگند! كه همه را گمراه خواهم كرد مگر آن دسته از بندگانت كه دل از غير بريده و با تمام وجود براي تو خالص شده اند.
و دراين مرتبه، حالت جاذبه بين عبد و رب به عالي ترين مرتبه رسيده و دعاي «و املا قلبي حبا لك و خشيه منك 82 دلم را از دوستي و بيم خود آكنده ساز.» درباره آنان مستجاب شده و در ظرف دل آنان براي رخنه غير، جايي نمانده است، زيرا آنان در زمره كساني درآمده اند كه امام سجاد(ع) آنان را چنين توصيف مي فرمايد:
خدايا! مرا از آن گروه از مردم قرار ده كه نهال هاي شوق ديدارت در باغ دلهايشان سبز و خرم گشته و سوز محبت تو سراسر قلب آنها را فرا گرفته است. از آن رو، آنان در آشيان هاي افكار عالي انس، نشيمن يافته و به باغ هاي مقام قرب و شهود مي خرامند و از سرچشمه محبتت با جام لطف مي آشامند.( 92)
خلاف طريقت بود كه اوليا
تمنا كنند از خدا جز خدا 03
در نظر اين گروه از بندگان خدا، دعا يعني جذب و انجذاب ميان خالق و بنده كه خود عبادتي عظيم است و اجابتي است كه به طور مستقل از جانب حضرت ربوبي نازل شده است؛ از اين رو، ديگر در انتظار اجابت نيستند. به همين دليل، بسياري از بزرگان در حال دعا به چيز ديگري نمي انديشند و چون خود را بنده اي مي دانستند كه به دعا امر شده اند، امتثال امركرده و دعا مي كردند و اگر دعايشان به اجابت مي رسيد، آن را نعمت و فضل ديگري مي ديدند كه خداوند متعال به آنان ارزاني فرموده است. امام صادق(ع) فرمود:
لقد دعوت الله مره فاستجاب و نسيت الحاجه، لان استجابته باقباله علي عبده عند دعوته اعظم و اجل مما يريد منه العبد؛13
زماني كه از خداوند درخواستي داشتم و دعا كردم، دعايم مستجاب شد و من خواسته خود را فراموش كردم؛ زيرا استجابت دعا به واسطه روي آوردن خداوند بر بنده، بسيار بزرگ تر و مهم تر از آن چيزي است كه بنده مي خواهد.
پيامبراكرم(ص) مي فرمايند:من شغله ذكري عن مسألتي، اعطيته افضل ما اعطي السائلين؛23
بنده اي كه ياد من او را از درخواستش باز دارد؛ به او بهتر از آن چيزي كه به ديگران عنايت مي كنم، خواهم داد.
و نيز در حديث ديگري آمده است:ان العبد لتكون له الحاجه الي الله فيبدا بالثناء علي الله و الصلاه علي محمد و آله حتي ينسي حاجته فيقضيها من غير ان يسأله اياها؛33
گاهي بنده حاجتي دارد و آن را از خدا مي خواهد از اين رو، به ستايش خداوند مي پردازد و بر محمد و آل محمد درود مي فرستد تا جايي كه خواسته خود را فراموش مي كند. پس خداوند حاجت او را برآورده مي سازد بدون آنكه او حاجتش را بيان كرده باشد.
نيز امام سجاد(ع) در مناجات «محبين» به خداوند متعال عرض مي كند:
الهي... فاجعلنا ممن... هيمت قلبه لارادتك و اجتبيته لمشاهدتك، و اخليت وجهه لك، و فرغت فواده لحبك و رغبته فيما عندك... و قطعت عنه كل شيء يقطعه عنك»43
معبودا!... پس ما را از كساني قرار ده.... كه دل هايشان را سرگشته خواست خود گردانيده و براي مشاهده ات برگزيده و به تمام وجود متوجه خود نموده و دل ايشان را براي دوستي خود از هر چيز پاكيزه ساخته و به آنچه نزد تو است، راغب و متمايل گردانيدي و... از هرچيزي كه آنان را از تو دور مي كند، قطع كرده اي.
1-كافي، ج 2، ص 56، وسائل الشيعه، ج 7، ص 29؛ ج 51، ص 312 و بحارالانوار، ج 68، ص 34.
2-كافي، ج 2، ص 864؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 83 و 93 و بحارالانوار، ج 90، ص 288 و 492.
3-بحارالانوار، ج 90، ص 296، 003.
4-كافي، ج 2، ص 074؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 62 و بحارالانوار، ج 09،
ص 592.
5-نهج البلاغه، نامه 13؛ مجموعه ورام، ج 2، ص 793 و بحارالانوار، ج 09،
ص 103.
6-اقبال الاعمال، ص 76؛ البلد الامين، ص 502 و بحارالانوار، ج 95،
ص 28
7-بحارالانوار، ج 48، ص 933 و ج 19، ص 242.
8-همان، ج 59، ص 622 و اقبال الاعمال، ص 943.
9-كافي، ج 2، ص 470؛ ج 6، ص 314 و تهذيب، ج 9، ص 311.
01-كافي، ج 2، ص 964؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 83 و بحارالانوار، ج 09،
ص 529 و 792.
11-كافي، ج 2، ص 174؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 44 و بحارالانوار، ج 09،
ص 138 و 283.
21-الميزان، ج 2، ص 24 و سيوطي، الدر المنثور، ج 4، ص 823.
31-الميزان، ج 2، ص 24، به نقل از الدرالمنثور.
41-كافي، ج 2، ص 56؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 29؛ ج 51، ص 312 و بحارالانوار، ج 68، ص 34.
51-ديوان حافظ، تصحيح قدسي، غزل 541.
61-صحيفه سجاديه، دعاي 02.
71-همان، دعاي 54.
81-همان، دعاي 74.
91-بحارالانوار، ج 19، ص 741.
20-همان، ج 37، ص 471، ج 001، ص 001 و مستدرك الوسائل، ج 71،
ص 662.
12-مثنوي معنوي، دفتر دوم، ص 821.
22-همان، ص 221.
32-اقبال الاعمال، ص 933؛ بحاراانوار، ج 59، ص 612 و البلد الامين،
ص 152.
42-مثنوي معنوي.
52- كافي، ج4، ص074 و من يحضره الفقيه، ج2، ص468 و 745.
62- مثنوي معنوي.
72-بحارالانوار، ج95، ص522 و 722 و اقبال الاعمال، ص843.
82- كافي، ج2، ص585، بحارالانوار، ج84، ص 942 و 172 و مصباح المتهجد، ص341.
92- بحارالانوار، ج91، ص 051
03- بوستان سعدي
13- مصباح الشريعه، ص231؛ بحارالانوار، ج09، ص 323 و مستدرك الوسائل، ج5، ص172.
23-بحارالانوار، ج09،ص323 و مصباح الشريعه، ص231.
33- بحارالانوار، ج09، ص 213 و مستدرك الوسائل، ج5، ص612.
43- بحارالانوار، ج19، ص841.

 



از ذكر زباني تا ذكر عملي

¤ ذكر يا تذكر، ديدن و به خاطر آوردن حقيقت مطلق يعني خداوند است كه هست واقعي و حقيقي است و مي بايست مقصد و مقصود حركت و تلاش و نيت و انگيزه آدمي باشد.

فرشيد آينه چي
ذكر، به معناي يادآوردن چيزي است. البته به معناي هر آنچه بر زبان جاري شود نيز گفته مي شود. بايد دانست كه «ذكر» همان «تذكر» در برابر «غفلت» و نسيان و فراموشي است. ذكر و تذكر مي تواند به اشكال گوناگون تحقق يابد. ما وقتي از ذكر و تذكر سخن مي گوييم اعم از تذكر زباني يا به قلب مراد ماست. اما از نوع ديگر آن كه ذكر عملي است كمتر سخن به ميان مي آيد؛ زيرا اين مرتبه از ذكر و تذكر، مرتبه و درجه اي است كه كمتر به آن توجه مي كنيم و حتي با آن آشنا هستيم.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي قرآني به اين مرتبه توجه داده و حقيقت و آثار آن را تبيين نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
ذكر، شهودگرايي و غفلت زدايي
انسان وقتي سرگرم كاري است و بدان اشتغال دارد از ديگر امور غافل مي شود. اصولا غفلت، غير از فراموشي است؛ زيرا فراموشي نسيان است و نسيان به اين تحقق مي يابد كه امري از خاطر آدمي بيرون رود و آن را از ياد ببرد. پس فراموشي و نسيان به معناي از ياد بردن از خاطر و ذهن است؛ اما غفلت به معناي نديدن چيزي است كه در برابر ديدگان است.
ما انسانها به طور طبيعي دچار نسيان و فراموشي مي شويم و خيلي از امور بسيار شيرين و سخت را به مرور زمان از ياد برده و به دست فراموشي مي سپاريم. همين نسيان هرچند كه جنبه منفي دارد، ولي از جهاتي مثبت است؛ زيرا فشار مصيبت ها و سختي ها و دردها و انباشت آن در ذهن وخاطر هر كسي، او را خرد مي كند. بنابراين، فراموشي به آدمي كمك مي كند تا از فشار آنها برهد و به آرامش رواني دست يابد.
همچنين انسان ها به سبب توجه بيش از اندازه به چيزي و اشتغال بدان، از امور ديگر غافل مي شوند و آنچه را كه در برابرشان قرار دارد نمي بينند. اين گونه است كه بي توجه به برخي از امور، كارهايي انجام مي دهند كه گاه بسيار خطرناك است.
براساس آموزه هاي قرآني، آنچه در همه جا هست، خداوند است؛ زيرا خداوند تنها حقيقت هست در هستي است و ديگر چيزهايي كه ما از آن به نام هستي ياد مي كنيم، نمودي از هست خداوند مي باشند. اما جلوه گري هست نما، در برابر ديدگان ما چنان است كه از هست حقيقي غافل مي شويم. اين در حالي است كه اولياي الهي پيش از آن كه هست نما را ببينند، هستي واقعي را مي بينند. از اميرمومنان علي(ع) روايت است كه فرمود: ما نظرت الي شيء الا و رايت الله قبله و بعده و معه؛ به هيچ چيزي نظر نكردم، مگر آنكه قبل از آن چيز و بعد از آن چيز و با آن چيز خدا را ديدم.»
و نيز از آن امام (ع) نقل شده كه فرمود: ما رايت شيئا الا و رأيت الله قبله. و روي: معه و فيه. (قصار نهج البلاغه؛ اسرار الصلوه ، ملكي تبريزي، ص 56؛ شرح منظومه، سبزواري، ص 66؛ اسفار اربعه، ملاصدرا طبع سنگي، ج 1، ص 62؛ و طبع سربي، ج 1، ص 117)
اما بيشتر مردم سايه ها را به جاي شمس مي بينند (فرقان، آيه 54) به اين معنا كه حقيقت خورشيد را جز به دليل سايه نمي بينند، اين در حالي است كه انسان پيش از آنكه به سايه ها توجه يابد، بايد خورشيد هستي را بنگرد و ببيند.
ذكر به معناي تذكر، آن است كه آدمي از اين غفلت رهايي يابد و شهود واقعي داشته باشد. يعني به جاي آنكه سايه ها و هست نماها، او را غافل كند، متوجه خورشيد باشد و به آن سمت و سو حركت كند و نيت و اعمالش را به قصد دست يابي به خورشيد حقيقت در دست گيرد و اجازه ندهد تا سايه ها و دنيا و ماديات او را به خود مشغول و سرگرم كند و از مسير متاله (خدايي) شدن دور سازد يا بازدارد.
از نظر قرآن، ذكر هر آن چيزي است كه آدمي را از اين غفلت سايه ديدن بيرون آورد وخورشيد را در آسمان حقيقت بنگرد و در پي آن برود. از اين رو وقتي به مصاديق ذكر در قرآن توجه مي كنيم، آيات قرآني، نماز، حضرت محمد(ص)، كتب آسماني و مانند آن به عنوان ذكر معرفي مي شود؛ (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 328، ذيل واژه «ذكر») زيرا اين امور آدمي را به حقيقت رهنمون مي كند و غفلت را از برابر ديدگان و خاطر انساني مي زدايند.
در حقيقت هر آنچه كه آدمي را از غفلت خداوند بيرون آورده و او را در برابر ديدگان و خاطرش مي آورد، ذكر است؛ زيرا زمينه سازي شهود واقعي مي شود و از شهود امور هست نما و سايه ها بيرون مي برد و اجازه مي دهد تا چكاد هستي را ببيند و آن حقيقت را كمال مطلق مقصد خويش بشناسد و در پي آن برود و خدايي شود.
انواع ذكر و اشكال گوناگون آن
چنانكه گفته شد، ذكر يا تذكر، ديدن و به خاطر آوردن حقيقت مطلق يعني خداوند است كه هست واقعي و حقيقي است و مي بايست مقصد و مقصود حركت و تلاش و نيت و انگيزه آدمي باشد. اما آدمي به سبب حضور در جهان مادي گرفتار سايه هاي توهم آميز هست نما مي باشد. از اين رو از حضور در محضر خداوند غافل مي شود و با آنكه همواره تنها در محضر خداوند است، خود را از اين حضورغافل مي يابد.
بسياري از مردم همانند شترمرغ سر در شنزار فرو مي برند و يا همانند كبك سر در برف كرده و گمان مي كنند كه چون چشمان ايشان از ديدن محروم شده، ديگران هم هيكل بيرون از شن و برف آنان را نمي بينند.
ما آدميان چنان در سايه وهم انگيز خيال هست نماها گرفتار مي شويم كه خداي با آن عظمت را در برابر نمي بينيم. خورشيد كه همواره در برابر ديدگان ماست و ما توجهي به آن نداريم. اين همان غفلتي است كه مي بايست از آن گريخت. خداوند در آيه 05 سوره ذاريات مي فرمايد: ففروا الي الله؛ به سوي خداوند بگريزيد. در اين آيه بيان نمي شود از چه چيزي بگريزيد بلكه تنها مي فرمايد به سوي خداوند بگريزيد؛ زيرا اگر خوب دقت شود، دانسته مي شود كه بايد از همه چيز گريخت؛ چرا كه تنها حقيقت هست در هستي خداوند است و ديگر چيزها تنها دام هاي خيالي از ظلمات است كه آدمي را از حقيقت خداوندي بازمي دارد.
انسان مي بايست همه توجه خود را متوجه خداوند كند و به هر چه مي نگرد، خداوند را ببيند و از آن غافل نشود. از اين رو خداوند مي فرمايد: فأينما تولو فثم وجه الله، به هر كجا رو آوريد پس آن سمت، وجه الله است (بقره، آيه 115)؛ حقيقتي در جهان جز خداوند نيست و همه سمت و سوها همان سمت الهي است، ولي ما از آن غافل مي شويم و ديدگان ظاهر و باطن ما از اين حضور در محضر خداوندي كور مي شود و پرده و حجاب غفلت بر آن افكنده مي گردد. (بقره، آيه 7)
انسان براي رهايي از اين غفلت و افتادن در دام سايه ها و هست نماها، بايد همه ابزارهاي توجه خود را به كارگيرد. از مهم ترين ابزارهاي ذكر و تذكر مي توان به چشم (كهف، آيه 101)،
گوش (همان)، قلب (كهف، آيه 82؛ زمر، آيه 22) و زبان (اعراف، آيه 205 مقصود از «من القول» ذكر در آيه با زبان است. نگاه كنيد: الجوهر الثمين، ج2، ص450) اشاره كرد.
در حقيقت خداوند در هر انساني، ابزارهاي رهايي از غفلت از ذكر الله و توجه يابي به آن را فراهم آورده است و كسي نمي تواند مدعي شود كه در دام اوهام سايه ها و هست نما افتاده و از ديدن خورشيد حقيقت ناتوان و عاجز بوده است.
مراتب ذكر
از نظر قرآن، ذكر و توجه يابي به خداوند مي تواند درجات و مراتبي چند داشته باشد. به اين معنا كه ابزارهاي شناختي انسان متعدد و داراي مراتب است و مراحل شناختي و در نتيجه توجه يابي او نيز متعدد و داراي درجات و مراتب خواهد بود.
براين اساس، اگر انسان در مرحله شناخت حسي است، مي تواند با گام نهادن در ذكر حسي راه كمال و توجه يابي را آغاز كند. اين گونه است كه زبان به عنوان ذكر حسي در مرحله اول قرار مي گيرد.
در مرحله دوم شناخت شهودي و باطني است كه در اين مرحله نيز ذكر قلبي و باطني انجام مي گيرد. خداوند در آيه 205 سوره اعراف به اين دو مرحله از ذكر حسي و باطني يعني ذكر زباني و قلبي اشاره كرده است.
مرحله سوم، ذكر عملي است؛ زيرا انسان موجودي تركيبي از جسم و جان است. بر اين اساس، اگر بخواهيم از ذكر كمال سخن بگوييم، بايد به ذكر تركيبي اشاره كنيم. بر اين اساس، همان گونه كه جسم از طريق ذكر حسي به خداوند متوجه مي شود، با ذكر قلبي، جانش متوجه اوست. اين حالت تنها در مقام عمل تحقق مي يابد؛ زيرا مقام عمل مقتضي توجه كامل جسم و جان است. بنابراين شخصي كه كاري را با نيت خداوند انجام مي دهد، همه جوانح و جوارح او متوجه خداوند خواهد بود.
خداوند در سوره انسان با اشاره به مقام ذكر عملي اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به مومنان مي آموزد كه چگونه مي توانند ذكر كامل را در مقام عمل تجربه كنند. در اين سوره به سيره عملي اهل بيت(ع) اشاره شده و از مردم خواسته مي شود تا همانند اين اسوه هاي حسنه و كامل، عمل كنند.
خداوند درباره توجه يابي و ذكر عملي اهل بيت(ع) مي فرمايد: «آنان به محبت خداوند، مسكين و يتيم و اسير را طعام مي خورانند. به درستي كه شما را براي وجه الله اطعام كرديم و از شما پاداش و تشكر نخواستيم.» (انسان، آيات 8 و 9)
عمل ايشان مبتني بر وجه الله است و اين همان ذكر عملي كامل است كه همه انسانها بايد به آن درجه برسند. البته اين درجه خاص ابرار و مخلصين است. (انسان، آيه 5)
غفلت و نسيان زدايي با ذكر عملي
چنان كه گفته شد، ذكر دو كاركرد مهم دارد: گاهي ذكر موجب مي شود تا انسان متوجه اموري شود كه در برابر اوست و آنان را نمي بيند. به عنوان نمونه خورشيد حقيقت در برابر اوست ولي چون مشغول دنيا و ماديات است، متوجه اين حقيقت نوراني نمي شود، مگر آنكه آن را از دست دهد و از چشم نهان گردد. آن گاه است كه در مي يابد اگر اين خورشيد حقيقت نبود، هيچ چيزي نمودي نمي يافت و اين سايه هاي رنگارنگ در عالم هستي، همه به سبب حضور و وجود خورشيد حقيقت است.
گاه ديگر، انسان در شرايطي قرار مي گيرد كه از خاطر و ياد وي مي رود كه خورشيد حقيقتي هست. و اين فراموشي و نسيان نيز عاملي است كه انسان از حقيقت باز مي ماند. ذكر و تذكر، كاري كه انجام مي دهد، اينكه غفلت زدايي و نسيان زدايي از بشر مي كند.
اما مهمترين عامل در غفلت زدائي و نسيان زدايي ذكر عملي مي باشد، زيرا همه وجود آدمي را با خود درگير مي كند و جوانح و جوارح را به خود مشغول مي دارد. اين گونه است كه از نظر حسي و قلبي متوجه امر مي شود.
هر كسي كه بخواهد به ذكر دايم دست يابد، مي بايست در مقام ذكر عملي در آيد. ذكر عملي همانند شكر عملي كاركرد و آثار بسياري دارد.
چنانكه از آيات قرآني برمي آيد، شكر زباني و شكر قلبي مفيد و سازنده است؛ ولي شكر كامل، شكر عملي است. شكر عملي به اين است كه انسان از نعمتي كه خداوند به او داده است براي رسيدن به درجه خدايي شدن بهره برد.
از نظر قرآن، ذكر عملي از مصاديق ذكر كثير در برابر ذكر قليل است (طه، آيات 52 تا 43)؛ زيرا همه وجود آدمي را به خود مشغول مي كند و همواره خداوند در همه عرصه ها و اهداف و انگيزه ها و اعمال، حضور جدي و واقعي دارد و كارها تنها به قصد انجام عبوديت و اطاعت و متاله شدن انجام مي گيرد. از اين رو چيزي از دنيا و هست نما و سايه ها او را از حقيقت خورشيدي كه در پس آن اين امور را نشان مي دهد، غافل نمي سازد و سرگرم نمي كند: رجال لا تلهيهم تجاره و لابيع عن ذكر الله و اقام الصلوه و ايتاء الزكوه يخافون يوماً تتقلب فيه القلوب و الابصار.(نور، آيه 73)
اين گونه است كه قيام و قعود و خواب و بيداري ايشان همواره به نيت متاله (خدايي) شدن و وجه الله است. (آل عمران، آيات 019 و 191) و حقيقت خورد و خواب و خوراك و ماديات را در وجه الله مي يابند و دنيا ايشان را هيچ گاه به نسيان و فراموشي و غفلت نمي افكند.
هر چند در سير الي الله باشند، ولي خود سير، ايشان را دچار غفلت نمي كند (كهف، آيات 62 و 36) بلكه همواره هوشيار و متوجه هستند. اين در حالي است كه بسياري از مردم يا سرگرم جاده مي شوند يا سرگرم نشانه ها و علايمي كه در جاده نصب شده است. هر آن چيزي كه مردم را از اصل باز دارد حتي اگر نشانه هاي راهنمايي در مسير راه حق باشد، عامل غفلت است و مي بايست از آن پرهيز كرد.
در احوال بزرگان آمده است كه آنان براي اينكه مردم به ايشان گرايش نيابند و همانند ابوحنيفه مردم را از خانه و بيوت الله دور نسازند، كرامت هايي را كه داشته اند، با ارجاع به خانه اهل بيت(ع) انجام مي دادند؛ زيرا خود را تابلوهاي راهنمايي مي دانستند كه مي بايست مردم را به خانه اهل بيت(ع) برساند. پس اگر ديدند كه مردم به اين تابلوها دل خوش داشتند و در برابرش ايستادند، از خدا مرگ خويش را مي خواستند؛ زيرا اين تابلو اگر تاكنون راهنماي مردم بود، اكنون خود، عامل توقف، انحراف و تصادف و هلاكت شده است. پس مي بايست اين تابلوها به عنوان عناصر زيانبار حذف شود؛ زيرا عامل غفلت از رسيدن به مقصد و مقصود بودند.
به هر حال، ذكر عملي به معناي توجه يابي همه وجود آدمي از جسم و جان به سوي خداوند و متوجه سازي همه هستي خود به سوي وجه الله مي باشد. اگر اين تحقق يابد، آدمي در مسير درستي گام برداشته و به حقيقت ذكر رسيده است. آثار و بركات چنين ذكري، خدايي شدن و متاله گشتن است كه البته آثار ظاهري و باطني و مادي و معنوي و نيز دنيوي و اخروي بسيار ديگري بر آن مترتب مي شود كه از آن جمله مي توان به آرامش تن و دلها (زمر، آيه 32)، بصيرت (اعراف، آيه 102)، تامين منافع (جمعه، آيه 9)، پيروزي (انفال، آيه 54)، رهايي از بيهودگي و بيهوده گويي (شعراء، آيات 422 تا 622)، خروج از ظلمات (احزاب، آيات 41 و 34)، نورانيت (نور، آيات 35 و 63)، رعايت حلال و حرام (عنكبوت، آيه 54)، عظمت (همان)، هدايت (همان)، قداست (حج، آيه 04) و مانند آن اشاره كرد.

 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14