(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 5 شهریور 1390- شماره 20009

به مناسبت حركت شعرا براي كمك به مردم سومالي
نگاهي به انسان دوستي شاعران در ادب فارسي
شعر



به مناسبت حركت شعرا براي كمك به مردم سومالي
نگاهي به انسان دوستي شاعران در ادب فارسي

از هنگام سعدي (عليه الرحمه) كه شاعر مردم دار و انسان دوستي بود تا زمان شاعران جوان امروز، توجه به مشكلات مردمان و فقر و گرسنگي ديگران و در مجموع شعر انسان دوستانه در ادب فارسي ديده مي شود.
سعدي عليه الرحمه باب نخست بوستان خود را اين گونه شروع مي كند:
چنان قحط سالي شد اندر دمشق
كه ياران فراموش كردند عشق
چنان آسمان بر زمين شد بخيل
كه لب تر نكردند زرع و نخيل
بخوشيد سرچشمه هاي قديم
نماند آب جز آب چشم يتيم
نبودي به جز آه بيوه زني
اگر بر شدي دودي از روزني
نه در كوه سبزي نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ
در آن حال پيش آمدم دوستي
كزو مانده بر استخوان پوستي
وگرچه به مكنت قوي حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم اي يار پاكيزه خوي
چه درماندگي پشت آمد بگوي؟
بغريد بر من كه عقلت كجاست؟
چو داني و پرسي سؤالت خطاست
نبيني كه سختي به غايت رسيد
مشقت به حد نهايت رسيد
نه باران همي آيد از آسمان
نه بر مي رود دود فرياد خوان
بدو گفتم آخر تو را باك نيست
كشد زهر جاني كه ترياك نيست
گر از نيستي ديگري شد هلاك
تو را هست بط را از طوفان چه باك؟
نگه كرد رنجيده در من فقيه
نگه كردن عالم اندر سفيه
كه مرد ارچه بر ساحل است اي رفيق
نياسايد و دوستانش غريق
من از بينوايي نيم روي زرد
غم بينوايان رخم زرد كرد
نخواهد كه بيند خردمند ريش
نه بر عضو مردم نه بر عضو خويش
يكي اول از تندرستان منم
كه ريشي ببينم بلرزد تنم
منغص بود عيش آن تندرست
كه باشد به پهلوي بيمار سست
چو بينم كه درويش مسكين نخورد
به كام اندرم لقمه زهر است و درد
يكي را به زندان درش دوستان
كجا ماندنش عيش در بوستان؟
سعدي كه اشعارش افتخار جهاني شدن و ماندگار شدن را يافته در اين اشعار از قحطي و خشكسالي در دمشق مي گويد كه زمين و آسمان هر دو بخيل شده بودند بر مردم و ملخ بوستان خورده بود و مردمان به دنبال ملخ ها براي خوردنشان!
اين شاعر و حكيم كه شايد ما نظيرش را نه در ادب ايران و نه حتي در ادب جهان داشته باشيم در شعرش به فردي مي رسد از نظر مكنت قوي كه نه از بينوايي بلكه از غم بينوايان رخش زرد شده بود و با سرودن اين مثنوي گويي از رخ زردي خودش مي گويد، از اينكه چون درويش مسكين نمي تواند چيزي بخورد به كام او هم همه لقمه ها زهر و درد است و درد را نه حاضر است بر اعضاي مردم ببيند و نه بر عضوي از خودش، چون از نظر او همه، اعضاي يك پيكر هستند.
سعدي با اين شعرش پرچمي را برافراشت كه شاعران بعد از او تا قيام قيامت اگر نيم نگاهي به تعهد و جاوداني دارند بايد زير همين پرچم گرد بيايند؛ هر چند كه اين خشكسالي در دمشق باشد و نه در كشور ايران و سرزمين پهلوانان، هر چند اين خشكسالي در بيابان ها خشك آفريقا و براي بچه هاي گرسنه سومالي باشد...
شاعران ما در اين سال ها كه به گفته مقام معظم رهبري، شعرشان، مضامين نوشان و تعهد و حساسيتشان نسبت به مسائل روز زبانزد است و سرآمد شاعران در همه دوره هاي شعري اين سرزمين شده اند، نه به تأسي از سعدي، هر چند سعدي مي تواند الگوي خوبي باشد، بلكه به تأسي از دين، مذهب وجدانشان و به تأسي از مولاي متقيان دست به كار شده اند و زير همان پرچم سعدي گرد هم آمده اند تا نشان دهند شاعر مسلمان ايران هميشه حساس و هميشه به عنوان پرچمدار حركت جلوتر از بقيه به راه مي افتد.
اولين قدم را در اين حركت جليل صفر بيگي كه شاعر پيشكسوتي در رباعي به حساب مي آيد برداشت و با دو رباعي به كمك مردم سومالي رفت. بعد از او سيدمحمد مهدي شفيعي، سيد مهدي مرتضوي، محسن نقدي، معين اصغري، طيبه سادات بقايي، امير مرادي، محمد مرادي نصاري، حسن صنوبري و ميلاد عرفان پور به اين جريان پيوستند كه الحق و الانصاف دست پري در پرداختن به اين مضمون داشتند.
تعداد رباعي ها زياد بود اما ما اينجا مروري داريم برچند رباعي كه بديع تر و زيباتر از بقيه به چشم ما آمد:
سومالي؛ استان جديد ايران در رباعي هاي معين اصغري.
نيرنگ جديد و تازه ات باز از چيست؟...
اي فقر!برو كه جاي تو اينجا نيست
تا خواب تو را به هم زنم مي گويم
استان جديد كشورم سومالي ست
¤ توجه به سيره امام علي (ع) و مصادف شدن ايام قدر با قحطي سومالي در رباعي سيد محمد مهدي شفيعي:
خوشحال كن اي شيعه دل مولا را
بردار دوباره كيسه خرما را
بايد كه دوباره امتحان پس بدهي
درياب گرسنگان آفريقا را
¤ كودكان سومالي، يتيمان بي حيدر در رباعي هاي سيد مهدي مرتضوي:
باران شديد غصه را باور داشت
افكار غريب و ساده اي درسرداشت
چشمان رمق رفته و نازش انگار
احساس شب يتيم بي حيدر داشت
¤ مردم سومالي با خاك افطار مي كنند در رباعي هاي محسن نقدي:
ننگ است كه بر شراب اصرار كنيم!
بايد كه طريق توبه تكرار كنيم
چون سفره ي درد شد شبي پهن، دلم!
خوب ست به خاك ما هم افطار كنيم
¤ روزه كودكان مكلف نشده سومالي در رباعي هاي امير مرادي:
صحرا و جهنم مسقف نشده
فقر...آه از اين داغ مخفف نشده
اي واي به ما... واي كه راضي شده ايم
به روزه كودك مكلف نشده
چشمش پر و دست هاي او خالي بود
درحسرت يك ثانيه خوشحالي بود
يك جرعه ي آب... يك تكه نان
اين آرزوي كودك سومالي بود
¤ رباعي محمد مرادي نصاري از زبان مردم سومالي:
از دست زمين و آسمان دلگيريم
افسوس همه يكي يكي مي ميريم
حرف دل ما گرسنگان يك حرف است
از اين شكم هميشه خالي سيريم...
¤ يك سال روزه و افطاري يك روزه كودك يك ساله در رباعي هاي حسن صنوبري:
كي گفته كه چشمان قشنگش تار است؟
كي گفته كه فرزند گلم بيمار است
يك سال فقط روزه گرفته، امروز
يك ساله من منتظر افطار است
¤ مضمون زيباي خوشه اي گندم از دل شاعر در دست گرسنگان آفريقايي در رباعي هاي ميلاد عرفان پور:
بيزارم از اين زندگي سودايي
از اين همه دلبستگي دنيايي
اي كاش دلم خوشه اي از گندم بود
در دست گرسنگان آفريقايي
اين جريان ميان شاعران تازه به راه افتاده شده و يقينا رودهاي كوچكي كه هم اكنون درحال جوشش هستند، رودخانه خروشاني از كمك هاي مادي و معنوي را به مردم سومالي مي رساند.
¤ منبع فارس

 



شعر

هديه
خليل فخرالدين
به ياران و دوستانم...
به جوانان خونخواه ناآشكار
من، هديه مي دهم:
ضربان قلبم را
همه عشقم را
من، هديه مي دهم:
تپش روحم را!
و فرياد زخمهايم را!
من، هديه مي دهم:
كلامي به رنگ خون را...
به همراهان خونخواهم كه عليه دلالان ظلم،
و چوپانان نيستي به پا خاسته اند
به ياران طردكننده شب طولاني
- كه سايه مي اندازد تا حق را نابود سازد-
كه سايه زمين را به دزد- و دشمن-مي بخشد
و هستي را بنده زشتي مي سازد
من- با صراحت- به يارانم هديه مي دهم
كلامي خونين را
كه بر نابودي فائق مي آيد
و به انسان فضا و ميدان مي دهد
و به مظلوم، كوبيدن و فرو ماليدن ظلم را الهام مي بخشد
وقاحت را از هم مي درد
- و هرگونه قباحت را نيز!-
من- با صراحت- به يارانم هديه مي دهم:
كلام سرخ خشمم را
كه كينه در آن زبانه مي كشد!
- همچنان كوه آتشفشان يا آتش دوزخ-
پس، بياموز اي برادر كينه را
آري، بياموزش!
الا كودك!- تو هم اين را بياموز-
چرا كه در كينه ات
عشق پنهان است
و بياموز
كه بايد با هم
رو به سوي دروازه جنگ آوريم
ما، مالك- مايملك و سرزمين- خويشتن نمي شويم
مگر اين كه با هم به دروازه جنگ رو آوريم
ما، با كمال درد زيستيم
و در حالي كه خود «نان پز» بوديم
گرسنگي و ذلت، ما را بلعيد
و ما هيچ نگفتيم!!
¤¤¤
ياران! آيا رضايت مي دهيد
كه بر حق سايه افتد- و نابود گردد-
و زمين از آن دزدان بشود؟
فريادهاي كينه در ماست
در خون آزادگان، كه سخن مي گويد!
به درستي كه در ژرفاي وجود ما،
هزار جهنم نهان شده است!
- ترجمه كن-
هر حرف ما، چونان مسي گداخته از آتش و جحيم است!
ما راضي نمي شويم كه دزد در خونمان حمام كند!
و گمان بدارد كه به مردم حمله برده است...
¤¤¤
الا اي ياران!
آيا به سادگي راضي مي شويم،
كه دزد- دشمن- از رنجهاي ما
و از تلاش و كوشش ما، متنعم گردد
و در خونمان حمام كند؟
و راضي مي شويم،
كه سايه زمين براي دزد مباح باشد؟...
پس، بايد هر ذي حقي،
سلاحش را جلا دهد و آماده سازد
و سلاح حق، هزار بار قوي تر است
و وقاحت را به هزيمت مي كشاند!
¤¤¤
به دوستانم...
كه هنرمندان عشقند...
و دوست دارند كه زمين، حاصلخيز گردد
و عشق مي ورزند به مردم كه مي بخشند و مي بخشند
تا هستي دگرگونه شود
جز اين، مي خواهم كه هديه كنم به يارانم
كلام خونرنگ خشمم را...
براي آنكه حق ممكن نمي سازد
كه تنها ببخشيم و هديه كنيم
براي باز پس گيري حق از دشمنان،
به كينه نيازمنديم
ما به دوستي [با آنان] محتاج نيستيم...
¤¤¤
به همراهان و ياران رونده به سوي دروازه هاي حق
هديه مي كنم:
صداي ضربان قلبم را
همه عشقم را
خفقان روحم را!
و فريادهاي جراحاتم را!
همه كينه ام را...
همه كينه ام را...
همه كينه ام را...!

 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14