(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 15 شهریور 1390- شماره 20016

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
نقطه ي انحراف كجاست ؟
برخورد فيزيكي امربه معروف نهي ازمنكر

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
نقطه ي انحراف كجاست ؟

ما بايد اين هدف را از ياد نبريم كه استقامت، يعني بي راهه نرفتن، خط را گم نكردن و هدف را فراموش نكردن. اين امر، اين قدر حساس و مهم است كه خداي متعال به پيامبر با آن عظمت نيز همين توصيه را مي كند كه ما حالا مي خواهيم به خودمان اين توصيه را بكنيم. مي فرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك»39؛ مواظب باش راه را گم و اشتباه نكني. اين گم كردن راه، حرف كلي و مبهمي است؛ هر كس مي گويد كه راه اين است. ممكن است دو رفيق يا دو برادر، سليقه ها و ديدگاهها و مباني مختلفي داشته باشند و در زمينه هاي سياسي يا اقتصادي، از دو نوع فكر برخوردار باشند و هر كدام بگويد كه راه من، راه درستي است. آيا معناي استقامت در راه، اين است؟ نه، طبعاً اين اختلافات سلايق وجود دارد.
برادران! داراي هر سليقه و هر جناح و هر فكر و ـ به قول معروف ـ هر خطي كه هستيد، بدانيد كه يك جا نقطه ي انشعاب است؛ مواظب آن جا باشيد. آن جا عبارت از آن نقطه و لحظه يي است كه احساس مي كنيد به جاي خدا، «خود» وارد ميدان مي شود. نقطه ي انحراف، اين جاست. «اعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك». اين نفس و اين من، از همه ي دشمنان، دشمنتر است؛ چيزي است كه براي ارضاي آن، گاهي ممكن است خداي ناكرده ما حاضر بشويم كه شريفترين و عزيزترين ارزشها را هم از ياد ببريم. اين جا نقطه ي انحراف است و هر لحظه هم در انتظار ماست؛ بايد مواظب اين بود.
اين، از آن اشتباهاتي نيست كه ما در تاريخ زندگي خود دنبالش بگرديم؛ نقطه ي آن را حدس بزنيم و در آن جا مواظبش باشيم. نه، ممكن است در هرلحظه براي ما پيش بيايد. همين حالا كه من حرف مي زنم، در وسط حرف زدن، اين دوراهي وجود دارد. شما كه داريد مي شنويد، در اثناي شنيدن، اين دوراهي وجود دارد. در اقدامي كه مي خواهيم بكنيم، اين دوراهي وجود دارد. در آن جايي كه شهوتي از شهوات نفساني ما حضور پيدا مي كند و خودش را عمده مي نمايد، اين دوراهي وجود دارد. در آن جايي كه مي خواهيم تصميمي بگيريم ـ چه تصميم شخصي، چه تصميم دولتي و كلي ـ اين دوراهي وجود دارد. در ظريفترين و لطيفترين حالات، اين دوراهي وجود دارد.
لذا شما واقعاً مي بينيد كه اين ظرافتها، چه قدر در ذهن و زبان ائمه ي بزرگوار ما وجود داشته است. در دعاي مكارم الاخلاق مي خوانيد: خدايا! به من عزّت بده، به من جاه بده؛ ولي «لاتبتليني بالكبر»40؛ من را مبتلاي به غرور نكن. من را به عبادت موفق بكن؛ ولي مبتلاي به عجب نكن. يعني حتّي در اثناي عبادت، اين دوراهي هست. لحظه ي خودشگفتي «اين منم»، همان لحظه يي است كه از اين جاده ي مستقيم مبارك خوش عاقبت، به يك جاده ي پررنج و گمراه كننده مي لغزيم. اين، نقطه ي انحراف است؛ بايد به اين توجه كرد.
شما اقلاً در هر نماز دو بار، و هر روز اقلاً ده بار، خدمت پروردگار عرض مي كنيد: «اهدناالصّراط المستقيم»41. معمولاً انسان يك بار دعا مي كند. اين كه دايم صراط مستقيم را از خدا مي خواهيم، همان استجابت «استقم كما امرت»42 است؛ استقامت. بخصوص ماها كه كارگزار و مسؤوليم، بارمان سنگينتر است.
برادران عزيز! از ما سؤال خواهد شد. ما در دو جا محاكمه مي شويم: يكي در تاريخ، كه آينده درباره ي ما قضاوت خواهد كرد، و ديگري در پيشگاه الهي.
من اين نكته را فراموش نمي كنم كه در آن سالهاي اختناق، هميشه در حوزه هاي علميه و در جمعهاي مبارزي و روشنفكري، ماها در بين خودمان، آن كساني را كه در فاصله ي بين سالهاي 20 و 32 ـ كه اختناق مجدد محمّدرضاخاني بر اين مملكت مسلط شد ـ كاري نكرده بودند، محاكمه مي كرديم و مي گفتيم: در آن ده، دوازده سالي كه مقداري گشايش بود و مي شد كاري كرد، چرا كاري نكردند؟ شايد همين حالا بعضي از ماها، خودمان يا ديگري را، در برهه هايي از همين ده، دوازده سال گذشته، مورد سؤال و ملامت قرار بدهيم، كه فلان جا كه مي شد فلان كار را بكنيم، چرا نكرديم؟ يا در آينده، مردم اين كشور و مسلمانان دنيا، از ما سؤال خواهند كرد كه فرصت گرانبهايي در اختيار شما قرار گرفت، در اين فرصت چه كرديد؟ آيا به همه ي وظيفه ي خود عمل كرديد، يا نه؟ اگر ما ذره مثقالي كوتاهي كرده باشيم، زير ذره بينها مورد مداقه و مؤاخذه قرار خواهد گرفت.
اين، يكي از موارد است، كه البته چيز بزرگي هم است. همين سرزنش احتمالي تاريخ و نسلهاي آينده، خيلي از افراد را به صحت عمل وادار مي كند؛ اما ما از اين بالاتر را هم داريم و آن، محاكمه ي در پيشگاه الهي است؛ آن را چه كار كنيم؟
وقتي انسان بعضي از اين آيات قرآن را مرور مي كند، واقعاً تكان مي خورد. «وقفوهم انّهم مسئولون»43؛ آنها را نگهداريد. پروردگار نمي گذارد ما قدم از قدم برداريم. در آن عرصه ي عجيب و هول انگيز، يكي يكي كارها و حركات و حرفها و اعمال و حتّي گاهي تصورات ما، زنده خواهد شد و مورد مداقه قرار خواهد گرفت. «فمن يعمل مثقال ذرّه خيرا يره. و من يعمل مثقال ذرّه شرّا يره»44. شما خود آن خير و شر را در قيامت مي بينيد. خود آن عمل، آن جا در مقابل ما مجسم و زنده خواهد شد.
لحظه لحظه ي زندگي ما، در زير پرتو نافذ علم و بصيرت الهي است؛ به همان بيان عارفانه و برخاسته از بصيرت كامل آن انسان الهي و عبد صالح كه فرمود: «عالم محضر خداست». ما الان در محضر خدا هستيم و خداي متعال به زواياي فكر و ذهن ما واقف است. با اين فكر، ما كارگزاران حكومت اسلامي، بايد به وظايف اين برهه ي حساس توجه كنيم و به آنها عمل نماييم.
وقتي ما گفتيم حكومت اسلامي، چيزهايي را در زندگي و وضع عامه ي مردم، در نظام اجتماعي، در افكار و فرهنگ، در همه ي مناسبات اجتماعي، از جمله در روش و منش كارگزار حكومت اسلامي، متعهد شده ايم. اين حكومت اسلامي، معناي خاصي دارد. حكومت اسلامي، غير از حكومت سلطنتي است؛ غير از حكومت دنيايي است؛ غير از حكومت طاغوتي است؛ غير از سلطه ي بر مردم است؛ غير از زندگي به صورت اغتنام فرصت شهوات است، براي كساني كه دستشان مي رسد و مي توانند. حكومت اسلامي، يعني كارگزارانش براي اسلام و خدا كار مي كنند، نه براي خود.
ما بايد خودمان را به معناي واقعي كلمه ـ نه به معناي تعارفي كلمه ـ خدمتگزار مردم بدانيم. ما در هر سطحي از سطوح كه هستيم، بايد اين فكر را كه: «از امكاناتي كه در اختيار ماست، مي توانيم براي تأمين خواسته ها و هوسهاي خود استفاده كنيم؛ پس بكنيم»، بكلي دور بيندازيم. مسؤولان كشور بايد به معناي واقعي كلمه، از لحاظ زهد ـ يعني بي رغبتي به زخارف دنيايي?ـ سرمشق ديگران باشند؛ حد آن هم، حد ورع است.
اميرالمؤمنين (عليه الصّلاه والسّلام) در آن نامه ي معروف خود به «عثمان بن حنيف»، بعد از آن كه مي فرمايند تو سر چنين سفره يي بودي و چنين و چنان، زندگي خودشان را مي فرمايند: «الا و انّ امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه»45. بعد مي فرمايند: «الّا وانّكم لا تقدرون علي ذلك»؛ يعني من از شماها توقع اين طور زندگي را ندارم.
من و شما كجا مي توانيم به خاطرمان خطور بدهيم كه قادريم در آن حد اوج پرواز كنيم؟ مگر شوخي است؟ بحث اين نيست كه ما از خودمان مسؤوليت را دفع كنيم. نه، اگر كسي مي تواند، بايد بكند. بحث اين نيست كه براي عمل خودمان، توجيهي درست كنيم. نه، آن طور زندگي كردن، يك عمل تصنعي نيست؛ بلكه به يك روح پولادين متكي است، كه آن روح در اميرالمؤمنين وجود داشت.
در دنبال آن مي فرمايند: «وليكن اعينوني بورع و اجتهاد»؛ ورع پيشه كنيد و هرچه مي توانيد، در اين راه سعي و كوشش نماييد. اگر آن طوري نمي توانيد، تا هرجا كه مي توانيد، اين را دنبال كنيد. ما اگر مي خواهيم و شعار مي دهيم و مي گوييم كه جامعه ي ما بايد روحيه ي مصرف گرايي را كنار بگذارد و خودش را از آن چيزهايي كه در فرهنگهاي غربي ترويج مي شود، رها كند، عمل به آن، متوقف به عمل ماست. ما هستيم كه بايد اين را به مردم ياد بدهيم. مگر مي شود خود ما دچار انواع و اقسام تشريفات و تجملات ممكن باشيم، اما درعين حال از مردم توقع داشته باشيم كه تجملاتي نباشند؟! اگر در جاهاي ديگر شعارش را مي دهند، ما بايد عمل كنيم.
يك نكته ي ديگر، نحوه ي رابطه ي با مردم است. در نظام اسلامي، رابطه ي اخلاقي با مردم، رابطه ي مخصوصي است؛ مردم را در همه ي كارها مالك و صاحب امر دانستن، يك مراجع مزاحم ندانستن. شما برادران عزيزي كه در بخشهاي گوناگون دولتي و قوّه ي قضاييه مشغول كار هستيد، يكي از اولين تعليماتتان به زيردستان و چيزي كه از آن مؤاخذه مي كنيد، بايد رفتار خوش با مردم باشد. حقيقتاً مردم صاحب قضيه اند. حقيقتاً مردم ولي نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند. اين، تعارف نيست. بعضي خيال مي كنند، امام كه اين حرفها را مي زدند، تعارف مي كردند!
بيانات در ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران، به همراه حجه الاسلام والمسلمين حاج سيّد احمد خميني ـ 14/9/69

39. سوره ي هود، آيه ي 112.
40. صحيفه ي سجاديه، دعاي مكارم الاخلاق.
41. سوره ي حمد، آيه ي 6.
42. سوره ي شوري، آيه ي 15.
43. سوره ي صافات، آيه ي 24.
44. سوره ي زلزله، آيات 7 ـ 8.
45. نهج البلاغه، نامه ي 45.

 



برخورد فيزيكي امربه معروف نهي ازمنكر

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
در حديثي امام صادق(ع) فرمود: ان الله عزوجل بعث ملكين الي اهل مدينه ليقلباها علي اهلها، فلما انتهيا الي المدينه وجدا رجلا يدعوالله و يتضرع فقال احد الملكين لصاحبه: اما تري هذا الداعي؟ فقال: قد رأيته ولكن أمضي لما أمر به ربي. فقال: لا ولكن لا احدث شيئاً حتي أراجع ربي فعاد الي الله تبارك و تعالي، فقال: يا رب اني انتهيت الي المدينه فوجدت عبدك فلاناً يدعوك و يتضرع اليك، فقال: امض بما أمرتك به فان ذا رجل لم يتمعر وجهه غيظاً لي قط؛1 «خداوند متعالي دو فرشته را مأمور كرد تا شهري را زيرورو كنند. وقتي به آن شهر رسيدند، مردي را [در آن شهر] يافتند كه دعا مي كرد و به درگاه خداوند با ناله و زاري مي گريست. يكي از دو فرشته به ديگري گفت: اين مرد را مي بيني؟ رفيقش پاسخ داد: آري، ولي تو [به او كاري نداشته باش و] آنچه خدا دستور داده، انجام بده. فرشته اولي گفت: من كاري انجام نمي دهم، مگر اينكه نزد پروردگارم بازگردم. پس بلافاصله نزد خداوند تبارك و تعالي برگشت و عرض كرد: بار خدايا، من به آن شهر رفتم؛ ولي فلان بنده ات را در حال دعا و تضرع به درگاه تو ديدم. خداوند فرمود: آنچه به تو دستور داده ام، انجام بده؛ زيرا او مردي است كه هيچ گاه رنگ صورتش به سبب خشم و غضب به خاطر من تغيير نكرده است». بنابراين همان گونه كه عذاب خدا مردمان گستاخ و متجاهر به فسق را كه از كرده خود پشيمان نمي شوند، دربرمي گيرد، كساني را نيز كه اهل نهي ازمنكر نيستند و معصيت گناهكاران هيچ تغييري در رفتار آنان پديد نمي آورد، شامل مي شود؛ اگرچه خودشان اهل عبادت بوده، از گناه بپرهيزند.
حاصل آنكه، اگر در مقام امر به معروف و نهي از منكر كاري از كسي برنمي آيد، دست كم لازم است كه در برابر گنهكار چهره خود را عبوس كند و ناراحتي خود را از انجام معصيت نشان دهد. اين تكليف حداقلي، از هيچ كس برداشته نيست. البته ممكن است كسي براي تأثيرگذاري بهتر، روش مهربانانه اي نيز در مقابل شخص گنهكار در پيش گيرد تا زمينه راهنمايي و موعظه او فراهم شود. اين مطلب، منافاتي با مطلب فوق ندارد؛ چرا كه عبوس نمودن چهره و نشان دادن مخالفت خود، در مقابل گستاخاني است كه اهل معصيت اند و به معصيت خود مباهات مي كنند. در مقابل چنين كساني نبايد كوتاه آمد، بلكه در نخستين قدم بايد در برابر آنان چهره درهم كشيد.
3. اظهار به زبان
مرتبه سوم، به زبان آوردن و تذكر دادن است، كه خود مراتبي دارد. در مرحله نخست، چنانچه شرايط مناسب بود و زمينه هاي لازم براي تأثيرگذاري وجود داشت، با زبان لين و نرم، تذكر بدهد؛ و اگر تذكر با زبان نرم اثر نداشت، در مرحله بعد، بايد با لحني تندتر، از منكر جلوگيري كرد.
در موردي كه تجاهر به گناه نباشد ولي توجه داشت كه در حد امكان، امر به معروف و نهي از منكر در لفافه بيان گردد؛ به گونه اي كه طرف مقابل، حتي متوجه شود كه امر يا نهي كننده، در پي برطرف كردن عيب اوست. ترديدي نيست كه اگر مؤمني عيبي در دوست خود ببيند، نمي تواند آرام بنشيند؛ بلكه موظف است با رعايت مراتب، به وظيفه خود عمل كند. ولي نمي توان براي نشان دادن عيوب كسي، مراتب را ناديده انگاشت. از اين روي برخي بزرگان اگر در پي بيان عيب كسي برمي آمدند به مناسبتي، آيه يا حديثي مي خواندند يا داستاني را نقل مي كردند. گويا با ذكر آيه، حديث و داستان، با طرف مقابل سخن مي گفتند و او را به اشتباه خود مي آگاهاندند. بنابراين اين شيوه، راهي براي بيان عيب طرف مقابل است. بدون اينكه به روي او آورده باشد. گاهي هم كساني از طريق كلي گويي مي كوشند عيوب افراد را يادآور شوند، بدون آنكه به گونه مستقيم به فرد خاصي اشاره كرده باشند.
اگر هيچ يك از شيوه هاي پيش گفته براي بيان عيوب كسي كارساز نبود، ناگزير بايد به طور مستقيم براي او بيان كرد كه فلان عيب را دارد و بايد خود را اصلاح كند. در اين صورت هم، همين امر و نهي بايد به گونه اي باشد كه در خلوت صورت پذيرد تا كسي ديگر متوجه اين تذكرات نگردد. آري! اگر كار بدان جا كشيده شد كه كسي آلوده به گناهي بزرگ شده است و هيچ راهي جز گفتن در حضور ديگران براي بازداشتن او وجود ندارد، و حتي ممكن است كار بدان جا كشيده شود كه تا عيوبش پشت سر او بيان نشود، تأثيري نداشته باشد، اگر نهي از منكر جز از راه غيبت كردن ميسر نباشد آن غيبت واجب مي شود تا اين سخنان به گوش طرف مقابل برسد و از گناهش دست بردارد.
4. برخورد فيزيكي
اين مرتبه ديگر از امر به معروف و نهي از منكر است كه اگر امر به معروف و نهي از منكر به صورت تذكر و برخورد لفظي اثر نكرد و سخن نرم، ملاطفت و موعظه اثر نبخشيد، يا سبب جرئت و گستاخي بيشتر گناهكار گرديد، بايد با چنين شخصي با تندي برخورد كرد و با اعتراض شديد مانع عصيان او شد. البته بنا بر فرمايش امام باقر(ع)، چنين برخوردي، اعتراض و ملامت ديگران را در پي دارد؛ حتي ممكن است دوستان فرد نهي كننده، او را به دليل پرخاشگري سرزنش كنند. اما از ملامت ملامت كنندگان نبايد ترسيد؛ اگرچه ملامتگران از نزديكترين دوستان امر يا ناهي باشند؛ زيرا اگر مردم از ترس ملامت و سرزنش ديگران، نهي از منكر را ترك كنند، بلا نازل مي شود و تر و خشك با هم مي سوزند.
البته در جامعه اسلامي كه دولت اسلامي حاكميت دارد، برخورد فيزيكي بايد از طرف مقام رسمي و با مجوز رسمي صورت گيرد؛ يعني در جايي كه بحث اعمال قدرت فيزيكي مطرح مي گردد، بايد اجازه حكومت و مقامات قضايي باشد. در اينجا اين پرسش مطرح مي شود كه در چه مواردي مردم مجاز به برخورد فيزيكي هستند؟ اين پرسش را بدين گونه مي توان پاسخ گفت كه اگر در زماني يا در سرزميني، دولت اسلامي وجود نداشته باشد، يا دولت اسلامي، ضعيف و ناكارآمد بوده، قدرت برخورد با منكرات را نداشته باشد و مردم احساس كنند كه در اين سرزمين، اسلام در خطر است، لازم است براي نهي از منكر قيام كنند تا حقيقت اسلام و احكام آن حفظ شود و ارزش هاي اسلامي در جامعه احيا گردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- محمدبن يعقوب بن اسحاق الكليني، الفروع من الكافي، ج5، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، روايت8، ص85.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14