(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 15 شهریور 1390- شماره 20016

آثار هواپرستي
نگاه به نامحرم مقدمه گناه ( حكايت خوان )
كنترل و تعديل غريزه جنسي (پرسش و پاسخ؟ )
راهكار خروج از تحت سلطه شيطان ( سلوك عاشقانه )
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي بااينها همنشيني مكن!
بررسي آثار و حرمت تجسس در احوالات شخصي
تجسس؛ حرام و اعتمادسوز



آثار هواپرستي

قال الامام علي(ع): ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان: اتباع الهوي و طول الامل، فاما اتباع الهوي فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسي الاخره .
امام علي(ع) فرمود: از هر چيزي بيشتر من از دو چيز بر شما نگرانم: يكي پيروي كردن از هواي نفس، و ديگري درازي آرزو. اما پيروي از هواپرستي مانع اين است كه انسان دنبال حق برود، و اما درازي آرزو آخرت را از ياد انسان مي برد.1

1- بحارالانوار، ج47، ص 190

 



نگاه به نامحرم مقدمه گناه ( حكايت خوان )

جواني از انصار در مسير خود با زني روبه رو شد. در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوش ها قرار مي دادند، چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت. هنگامي كه زن از كنارش گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه مي كرد، در حالي كه راه خود را ادامه مي داد، تا اينكه وارد كوچه تنگي شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مي كرد. ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزي استخوان يا قطعه شيشه اي كه در ديوار بود، صورتش را شكافت. هنگامي كه زن رفت، جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جاري است و به لباس و سينه اش ريخته! با خود گفت: به خدا سوگند من خدمت پيامبر(ص) مي روم و اين ماجرا را بازگو مي كنم. هنگامي كه چشم رسول خدا(ص) به او افتاد، فرمود چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل كرد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و اين آيه را نازل كرد: «به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند. و فروج خود را حفظ كنند، اين براي آنها پاكيزه تر است خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است، و به زنان با ايمان بگو، چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند.(نور-30)1

1- وسايل الشيعه، ج14، باب 104، ح2

 



كنترل و تعديل غريزه جنسي (پرسش و پاسخ؟ )

پرسش:
از منظر آيات و روايات چه راهكارهايي براي كنترل و تعديل غريزه جنسي و عدم طغيان آن ارائه شده است. لطفاً اهم آنها را به نحو اجمال بيان كنيد؟
پاسخ:
يكي از مسايل مهمي كه انسان به ويژه جوانان با آن درگيرند، طغيان غريزه جنسي و خروج از مرز اعتدال است. پرواضح است كه در صورت عدم تأمين اين نياز طبيعي، مشكلاتي براي انسان بروز و ظهور خواهدكرد. بنابراين همزمان بايد با روش هاي عقلاني و وحياني به تأمين اين نياز طبيعي اقدام نمود و از طرفي با راهكارهاي پيشگيرانه به تعديل غريزه جنسي پرداخت كه جنبه درماني نيز دارد. در اينجا به اهم عوامل تعديل غريزه جنسي از منظر آيات و روايات مي پردازيم:
1- توجه به كرامت انساني
يكي از عوامل مهم غلبه بر شهوت، شناخت شأن و منزلت خويش و احياي شخصيت معنوي است. امام علي(ع) مي فرمايد: «من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته» كسي كه نفس را احترام كرد، شهوت در نظرش پست و كوچك مي شود. (نهج البلاغه، حكمت441)
اگر كسي بداند كه پيروي از شهوات و ارضاي غريزه جنسي به صورت نادرست با آبروريزي و رسوايي همراه است، به طور قطع از انجام دادن كارهايي كه به شخصيت او آسيب وارد مي كند، خودداري مي كند. امام علي(ع) مي فرمايد: كسي كه شرافت ذاتي اش را بشناسد، خود را از پستي شهوت مصون مي دارد. (غررالحكم و دررالكلم، ج5، ص438) همچنين در اين رابطه آن حضرت در كلامي ديگر مي فرمايد: كسي كه بر نفس خود حاكم شد، شأن و منزلتش بالا گرفت و كسي كه نفسش فرمان رواي او شد، قدر و قيمتش كاسته شد. (مستدرك الوسايل، ج2، ص278) در اين حديث به صراحت به ناسازگاري تعالي روح و روان با آزادي كامل غرايز و شهوات تأكيد شده است. دليلش هم آن است كه در صورت طغيان غرايز و شهوات و غلبه آن بر سجاياي اخلاقي و تعالي روح و روان، انسان ممكن است براي ارضاي شهوت جنسي خود به انواع رذايل اخلاقي نظير دروغ، تهمت، خيانت در امانت، عهدشكني و جنايت و... دست بزند و به عزت نفس خويش آسيب برساند. امام علي(ع) در اين خصوص چه زيبا فرموده اند: چه بسا لذت ناچيزي كه آدمي را از نيل به درجات عالي انساني بازمي دارد. (غررالحكم و دررالكلم، ج4، ص548)
2- ياد مرگ
عامل ديگري كه در غلبه بر شهوت و كنترل و تعديل غريزه جنسي نقش مهمي دارد، ياد مرگ و قيامت است. امام علي(ع) مي فرمايد: «اي بندگان خدا! برحذر باشيد از مرگ و از سختي هاي آن. وقتي نفستان خواست شما را درباره شهوات به تباهي بكشاند زياد به ياد مرگ باشيد، زيرا براي موعظه، ياد مرگ كافي است.»
رسول خدا(ص) اصحاب خود را درباره مرگ بسيار سفارش مي كرد و مي فرمود: «زياد مرگ را ياد كنيد، زيرا ياد مرگ، شكننده لذات نفساني و حايل ميان تو و شهوات است. (بحارالانوار، ج2، ص287)

 



راهكار خروج از تحت سلطه شيطان ( سلوك عاشقانه )

يكي از مهمات آداب استعاذه (پناه بردن به خدا از شر شيطان رانده شده) خلوص است. چنانچه خداي تعالي از شيطان نقل فرمايد كه گفت: «فبعزتك لاغوينهم اجمعين الاعبادك منهم المخلصين» به عزتت سوگند كه همگي آنان را گمراه خواهم كرد، مگر آن بندگانت را كه خالص براي تو شده اند.
(ص -83-82) و اين اخلاص به حسب آنچه از آيه شريفه ظاهر شود، بالاتر از اخلاص عملي است، چه عملي جوانحي يا جوارحي زيرا كه به صيغه مفعول است و اگر منظور اخلاص اعمالي بود به صيغه فاعل تعبير مي شد.
پس مقصود از اين اخلاص، خالص شدن هويت انسانيه به جميع شوون غيبيه و ظاهريه است كه اخلاص عملي از رشحات آن است، گرچه در ابتدا سلوك براي عامه اين حقيقت و لطيفه الهيه حاصل نشود مگر به شدت رياضات عمليه و خصوصا قلبيه كه اصل آن است، چنانچه اشاره به آن است در حديث مشهور كه مي فرمايد: «من اخلص لله اربعين صباحاً جرت ينابيع الحكمه من قلبه علي لسانه» كسي كه چهل صبح (به مقدار تخمير طينت آدم كه چهل صباح بوده و رابطه اين دو هم پيش اهل معرفت و اصحاب قلوب معلوم است) خود را براي خدا خالص كند و عملهاي قلبي و قالبي اش را خالص براي حق كند، قلبش الهي شود و قلب الهي جز چشمه هاي حكمت نزايد، پس زبانش نيز كه بزرگ ترين ترجمان قلب است ناطق به حكمت شود. پس در اول امر اخلاص عمل باعث خلوص قلب شود و چون قلب خالص شد انوار جلال و جمال كه به تخمير الهي در طينت آدمي وديعه بود در مرآت قلب ظاهر شود و جلوه كند و از باطن قلب به ظاهر ملك بدن سرايت كند.
بالجمله آن خلوص كه موجب خروج از تحت سلطنت شيطانيه است، خالص شدن هويت روح و باطن قلب است براي خداي تعالي و اشاره به اين مرتبه از خلوص است. كلام حضرت اميرالمؤمنين(ع) در مناجات شعبانيه «الهي هب لي كمال الانقطاع اليك» بارالها به من عنايتي فرما كه كاملا به سوي تو منقطع شوم. و چون قلب به اين مرتبه از اخلاص رسد و از ما سوي بكلي منقطع شود و در مملكت وجود او به جز حق راه نداشته باشد، شيطان را كه از غير راه حق بر انسان راه يابد بر او راه نباشد و حق تعالي او را به پناه خود بپذيرد، در حصن حصين الوهيت واقع شود. چنانچه فرمايد: «كلمه لااله الاالله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي» كلمه لااله الاالله قلعه من است و هر كس به قلعه من درآيد از عذاب من در امان است. دخول درحصن «لااله الاالله» را مراتبي است، چنانچه ايمني از عذاب را نيز مراتبي است پس كسي كه به باطن و ظاهر و قلب و قالب در حصن حق واقع شود و به پناه او برود از جميع مراتب عذاب كه عذاب احتجاب از جمال حق و فراق از وصال محبوب بالاترين آنها است ايمن شود1.

1- آداب الصلوه، صفحات 224-221

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي بااينها همنشيني مكن!

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
بحث ما راجع به تربيت، يعني روش رفتاري و گفتاري دادن بود و بيان شد كه انسان به طور معمول در چهار محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي، و شغلي روش مي گيرد و در اين چهار محيط ساخته مي شود. گفته شد فضاي پنجمي بر اين چهارمحيط حاكم است كه آن را در آينده مطرح مي كنيم. بحث ما در مورد محيط سوم، يعني محيط رفاقتي يعني پيوند دروني بر محور مودت و محبت بود كه گفتيم اين پيوند، نقش اساسي دارد و اثرگذاري آن، به قدري قوي است كه گاهي ممكن است محيط آموزشي و خانوادگي را هم، چه در ساختن و چه در تخريب كردن، تحت تأثير خود قرار دهد.
در مورد محيط رفاقتي، مطلبي مطرح شد كه به نوعي يك قانون كلي در انتخاب رفيق و دوست است. در آيه شريفه هم خطاب به پيغمبر اكرم، همين قانون بيان شده بود. در ذيل آن، دو بحث مطرح شده كه يكي درباره انتخاب دوست بود يعني چه كساني را بايد به عنوان رفيق انتخاب كرد؛ يكي هم بحث جنبه هاي نفي بود كه چه كساني را نبايد به عنوان دوست و رفيق انتخاب كرد. «چه كساني را براي رفاقت انتخاب كنم و چه كساني را انتخاب نكنم.» در آيه شريفه مي فرمايد: «واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداه و العشي يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم» تا اين جا مي فرمايد كه چه كسي را انتخاب كنيد وروي خود را از اينها برنگردانيد. بعد مي آيد سراغ اين كه چه كسي را انتخاب نكنيد. «تريد زينه الحياه الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان امره فرطا». (كهف/ 82) لذا انسان نبايد با برخي اشخاص، پيوند دوستي برقرار كند.
در سوره مائده مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لاتتخدو اليهود و النصاري اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدي القوم الظالمين» (مائده/15) در آيه قبل، ابتداي آيه، جنبه اثباتي داشت كه اي پيغمبر! با چه كساني پيوند برقرار كن و مجالست كن؛ اما مفاد اين آيه «نهي» است، خيلي هم صريح است. «اي كساني كه ايمان آورده ايد، يهود و نصاري را به عنوان دوستان خود نگيريد! «اولياء» اين جا به معناي «دوستان» است. آنها خودشان، باهمديگر پيوند دارند.
دليلش چيست: «و من يتولهم منكم فانه منهم» اين عبارت دليلي است براي اين مطلب و اين نهي مي آورد. كساني كه از نظر اعتقادي با تو همسو نيستند، يعني از نظر اعتقادي با شما مختلف هستند، نمي توانند دوستان خوبي باشند. چرا كه شما با هم از نظر پيوند دروني و در ارتباط با امور اعتقادي با هم سر ناسازگاري داريد. چون پيوند، دروني است و اعتقاد هم همين طور است. شما در باب نبوت از نظر دروني، با پيغمبر اكرم پيوند داريد و آن ها اين پيوند را ندارند و اصلاً قبول ندارند. يعني بين شما مقابله است.
اگر ما بخواهيم دقيق تر پيش برويم و برطبق قرآن بحث كنيم، به اين نكته مي رسيم كه ما با آنها حتي در مسئله توحيد هم مقابله داريم. در اختلاف با نصاري شكي نيست، چون ما خدا را يكي مي دانيم و آن ها طبق فرمايش قرآن، خدا را سه تا مي دانند. عقايد با هم جور درنمي آيد.
«يا ايها الذين آمنوا» خطاب به چه كساني است؟ اهل ايمان، يعني دلبستگان به خداوند. گفتيم كه ايمان عبارت از دلستگي به خداوند است، «يا ايها الذين آمنوا» يعني اي كساني كه پيوند و دلبستگي به خدا داريد، شما با اينها پيوند دوستي نبنديد! دليلش چيست؟ در خود آيه اشاره دارد كه «ومن يتولهم منكم فانه منهم» هر كه از شما، با آنها دوستي كند، جزو آنها شده است. رابطه دوستي اين طور است كه جاذبه دارد و همين جاذبه، موجب مي شود كه تو به سوي او كشيده شوي. پيوند دروني تو با خدا از بين برود و پيوندي نظير آنها پيدا كني. اين رابطه بر روي اعتقاد شما، اثر سوء مي گذارد.
يعني ابتدا آن پيوند ايماني را تضعيف مي كند و بعد هم آن را قطع مي كند. در آخر هم وصل شدن به آن پيوند سوء و اعتقاد غلط رابه دنبال دارد. حالا ما در اين جا به مرحله وصل، كاري نداريم و حرفمان اين است كه يك سنخ دوستي ها و رفاقت ها است كه روي اعتقاد انسان اثر سوء مي گذارد و از نظر دروني، پيوند اعتقادي انسان را متزلزل مي كند و بالاخره هم سر از قطع پيوند درمي آورد.
لذا در گذشته اين روايت را از پيغمبر اكرم خواندم كه فرمودند: «المرء علي دين خليله» اگر بخواهيم ببيني كه شخص چه ديني دارد، رفيقش را ببين كه چه ديني دارد. از رفيق مي تواني بفهمي كه او چه ديني دارد. «فلينظر احدكم من يخالل» (بحار 71/291) دقت كنيد با چه كسي پيوند دوستي مي بنديد! چرا كه پيوند دوستي، روي دين تو و در بعد اعتقادي ات اثر مي گذارد. در بين همه پيوندها قوي ترين پيوند، همين رابطه و پيوند رفاقتي است، چون بر محور محبت است؛ لذا ما مي بينيم كه علاوه بر جنبه اثباتي و بيان خصوصيات دوست خوب، جنبه نفي هم وجود دارد. به اين معنا كه قرآن مي گويد: مواظب باش و با كساني كه اثر سوء در بعد اعتقادي و ديني تو دارند رفاقت نكن و آنها را براي دوستي انتخاب منما.
فرق رابطه ظاهري و رابطه هدايتي!
ما يك دسته روابط ظاهري اجتماعي داريم كه اين آيه ناظر به آن روابط نيست. اشتباه نكنيد! مثلاً معامله و خريد و فروش از سنخ مسائلي است كه در محيط زندگي وجود دارد ولي ظاهري است و به درون افراد ربطي ندارد. در آيه فوق بحث «رفاقت» مطرح است و بحث ما، پيرامون رابطه دروني رفاقتي است، نه رابطه ظاهري اجتماعي. اين ها با هم فرق مي كند.
كمي بيشتر توضيح مي دهم تا مطلب روشن شود. يك رابطه محبتي دروني داريم كه به آن رفاقت مي گوييم، يك رابطه ظاهري اجتماعي هم داريم كه از قبيل معاملات و داد و ستدها است. يك رابطه سومي هم وجود دارد كه، رابطه هدايتي است. اين رابطه عبارت از اين است كه يك نفر به قصد هدايت، با شخصي كه از نظر اعتقادي با او مخالف است، مثلاً نصراني يا يهودي است، رابطه برقرار كند. اين رابطه ظاهري اجتماعي نيست، بلكه رابطه هدايتي است. آنچه كه در اين جا مورد بحث ما است رابطه ظاهري اجتماعي است چون خود قرآن هم دارد كه اين ها را هدايت كنيد و از آن رابطه نهي نكرده است. البته در مورد رابطه هدايتي، يك شرط وجود دارد و اين رابطه كه وظيفه هم هست، كار هر كسي نيست. اين كار مخصوصي كسي است كه به مباني اعتقادي ديني و مسائل برهاني و امثال اينها، مسلط باشد. كار نيكان را قياس از خود مگير!
موسي به دين خود؛ عيسي به دين خود؟!
من مي خواهم در اين جا مطلبي را كه در ميان مردم مشهور است، مطرح كنم. مي گويند: موسي به دين خود، عيسي به دين خود! مي فهميد كه چه جمله بسيار غلطي است؟! برو دنبال كارت! گفتن اين جمله، معنايش اين است كه تو معارف را نفهميده اي. شعور تو كه بيشتر از شعور خدا نيست. خدا بيشتر از من و تو مي فهمد. او مي گويد چنيني باش!
چنين كسي مي گويد: من چه كار دارم به اين كه او چه اعتقادي دارد! ما با همديگر رفيق هستيم. اتفاقاً بحث در همين جا است. اگر مراد و منظور تو از رفاقت، پيوند دروني محبتي است، همين رفاقت براي تو مضر است. اگر هم منظورت روابط ظاهري اجتماعي است نه.
صحبت عيسي و موسي و ديگر پيامبران الهي (عليهم السلام) نيست. مثل اينكه در مغازه اي مي روي، مي خواهي از آن جنس بخري، رابطه تجاري داري، اين جا رابطه دوستي و رفاقتي مطرح نيست و ضرري هم براي تو ندارد. اگر مراد از اين جمله و عبارت اين است كه مي خواهي بگويي: ما با هم رفيق هستيم و به نوعي پيوند محبتي و دروني داريم، اين را قرآن و خدا قبول ندارد. ولي اگر مراد تو اين است كه رابطه ما با هم صرفا يك رابطه ظاهري اجتماعي است، اشكالي ندارد. در باب رابطه هدايتي هم، يك شرط وجود دارد كه بايد حواست را جمع كني و ببيني كار تو هست، يا نه.
تا اين جا اين مسئله مربوط به يهود و نصاري بود. در همين سوره مائده، بعد از پنج يا شش آيه مي فرمايد: «يا ايهاالذين آمنوا لاتتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين أوتوالكتاب من قبلكم و الكفار أولياء» آنجا دو مورد از اديان الهي را كه نسخ شده اند، مطرح مي كند؛ اين جا به طور كلي اول اهل كتاب، بعد مدار را باز مي كند و بعد از چند آيه، مي گويد: «والكفار» مطلب را توسعه مي دهد. يعني خيال نكن كه نصرانيت و يهوديت در موضوع نهي، مدخليت دارند! آنچه مدخليت دارد مسئله تقابل بين پيوندهاي دروني اعتقادي شما است. مثلا كسي هم كه كمونيست است، شامل اين نهي از رفاقت مي شود چون او نصراني يا يهودي نيست ولي كافر كه هست!
اين كه خداوند مطلب را گسترش مي دهد، منظور چيست؟ معلوم است، چون اين رابطه دروني كه بر محور محبت است، روي پيوند دروني اعتقادي، انسان را تخريب مي كند. اين رابطه اثر سوء دارد. لذا مدار بحث را باز مي كند و مي گويد خيال نكني فقط نصرانيت و يهوديت اين طور هستند! آنها موضوعيت ندارند. عمده اين است كه در رابطه محبتي، پيوند دروني اعتقادي انسان نبايد خراب شود. لذا ما را نهي مي كند.
همنشيني ها ممنوع
1- طعن زنندگان به قرآن
تا اينجا بحث نسبت به پيوند دروني و «رفاقت» بود، اما سراغ «مجالست و همنشيني» هم مي رود. در سوره انعام درباره همنشيني مي فرمايد: «و اذا رأيت الذين يخوضون في آياتنا فاعرض عنهم حتي يخوضوا في حديث غيره» (انعام/ 86) اگر ديديد گروهي نشسته اند و دارند به آيات قرآني ما «طعن» مي زنند، از اينها اعراض كن! حالا بحث در اين جا نسبت به مجالستي است كه در آنها برخلاف معتقدات ديني تو حرف مي زنند. اگر در جايي، به طور كلي بر خلاف معتقدات ديني تو حرف مي زدند، بايد مجلس را ترك كني.
مثلا تو به قرآن اعتقاد داري كه اين كتاب الهي است، كلام الهي است و از مبدأ وحي نازل شده است، كساني دارند به آن طعنه مي زنند، اين جا هم چون ممكن است ضربه اعتقادي ببيني، نبايد با اينها مجالست كني! اين جا هم چون دارند بر تو ضربه اعتقادي مي زنند و اين مجالست موجب مي شود كه به پيوند اعتقادي دروني تو ضربه وارد شود، لذا خدا از شركت در آن نيز نهي مي كند.
2- دوري از دوستي با «مسلمان هاي لاأبالي»
بعد از آن، دايره را بازتر مي كند. به اين حرف ها خوب گوش كنيد! گاهي من كسي را مي بينم كه هم دين من است، ولي لاابالي است؛ يعني از نظر عملي، رفتارهايش با اعتقاداتش تطبيق نمي كند؛ انگار دين خودش را به بازي گرفته است. آيا با او مي توانم دوستي كنم؟ او نه نصراني و يهودي است و نه كافر و بي دين! اما خداوند مي فرمايد: «و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحياه الدنيا»، (انعام، 07) كسي را كه دين خود را به بازي و بيهوده گرفته است رها كن! نه كسي كه دين تو را به بازي گرفته. بلكه كسي كه دين خودش را بازيچه گرفته هم به درد رفاقت نمي خورد و دوستي با او ضرر دارد. بازيچه گرفتن دين يعني عمل نكردن به آن! مي گويد مسلمانم، مؤمنم، اما عمل نمي كند.يكي از بزرگان گاهي مي فرمود: لفظا منكر خدا نيستي، ولي عملا منكر خدايي! اين تعبير را من از او دارم. لفظا منكر خدا نيست، خيلي- يا الله يا الله- هم مي كند؛ يا رب يا رب هم زياد مي گويد ولي عملا منكر خدا است. از اين آدم ها در جامعه مان، زياد داريم كه فقط لفظا مي گويند: ما مسلمانيم؛ مؤمنيم؛ ولي عمل را كه نگاه مي كنيم، مي بينيم با اسلام تطبيق نمي كند. يك مؤمن اين گونه عمل نمي كند. يك مسلمان اين طور عمل نمي كند. اين ها همان هايي هستند كه دين خودشان را به بازيچه گرفته اند. «و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحياه الدنيا» با اينها هم نشيني و مجالست نكن. اين هم از راه صحيح بيرون رفته است.
بعد خداوند منشأش را بيان مي فرمايد كه چرا اينها دين را به بازي و مسخره گرفته اند. «و غرتهم الحياه الدنيا» زندگي دنيا اينها را مغرور كرده است. پول و رياست براي او بت شده است. لازم نيست كه بگويد پول و مقام، بت من است، بلكه عملش نمايانگر اين مطلب است . لاابالي گران در جامعه مسلمين و در ميان مؤمنين، اينها هستند كه عملشان با اعتقادات اسلامي خودشان، تطبيق نمي كند.
عاقبت دوستي با اهل گناه
علي(ع) فرمودند: «اياك و مصاحبه الفساق فان الشر بالشر ملحق» (بحار/ 33/805) از رفاقت و مصاحبت با فاسقان بپرهيز! چرا؟ چون تو هم آن طور خواهي شد، بايد از او بپرهيزي. «فان» در مقام تعليل است، «فان الشر بالشر ملحق» بدان كه تو هم همان طوري خواهي شد. پيوند دوستي و رفاقتي با اشرار نتيجه اش اين است كه تو را هم به شرارت مي كشاند. بالاخره در يك جا به خاطر پيوند محبتي مجبور خواهي شد كه از رابطه دروني و پيوند اعتقادي خود و خدا، دست برداري! اين دوستي، دلبستگي تو را نسبت به خدا در خطر قرار مي دهد؛ پس از آن بپرهيز!
روايت ديگري از علي(ع) است كه فرمودند: «اياك و مصاحبه اهل الفسوق! فان الراضي بفعل قوم كالداخل معهم» (غررالحكم/ 334) از دوستي با اهل گناه و بي بندوباران بپرهيز كه اگر از فسق آنها خوشت بيايد و كار آنها را بپسندي، اثرش اين است كه تو هم مثل آنها مي شوي. چون روش آنها، روش اسلامي و ايماني نيست، اگر روششان را بپسندي، تو هم مثل آن هستي.
غرضم اين است كه در آيات مربوط به بحث رفاقت، هم در بعد اعتقادي و هم در بعد عملي نهي داريم كه مشخص مي كند با چه كساني نبايد دوستي كرد. يك جا «اولياء» را آورد و مسئله محبت و رفاقت را پيش كشيد، يك جا هم بحث مجالست را مطرح كرد. درنهايت فرمود كه با كساني كه بر روي اعتقادات تو اثر سوء دارند، رفاقت نكن! با كساني هم كه روي بعد عملي تو اثر سوء دارند، رفاقت نكن!

 



بررسي آثار و حرمت تجسس در احوالات شخصي
تجسس؛ حرام و اعتمادسوز

محمد دربندي
سركشي در زندگي و مسايل شخصي و حريم خصوصي ديگران، از اموري است كه عقل آن را تقبيح مي كند. فضولي كردن و سركشي در اين گونه مسايل، از جمله مواردي است كه آموزه هاي وحياني آن را به عنوان تجسس زشت بلكه گناه دانسته و براي آن عقوبت اخروي سخت، وعده داده است.
زيان ها و آسيب هايي كه در روابط اجتماعي مردم به سبب تجسس پديد مي آيد، آن را به عنوان عملي بسيار زشت جلوه داده است. با اين همه، حس كنجكاوي و فضولي، نمي گذارد كه آدمي از اين امر زشت دست بردارد. اين در حالي است كه نخستين تأثير سوءتجسس در احوالات ديگران و به دست آوردن موارد بد و زشت و شر در زندگي ديگران، سلب سرمايه مهم اجتماعي يعني اعتماد عمومي است.
اين در حالي است كه آموزه هاي وحياني تلاش دارد تا همواره اعتماد عمومي نسبت به يكديگر افزايش يافته و همگرايي و محبت و همكاري در ميان مومنان بلكه انسان ها بيش تر شود. از اين رو بسياري از احكام و قواعد فقهي بر اموري تاكيد دارد كه مثبت نگري را در زندگي ديگران تقويت مي كند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا ديدگاه وحياني اسلام و قرآن را در اين زمينه ارائه دهد و آثار و تبعات زشت اين ناهنجاري اجتماعي را تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤ ¤ ¤
نيك گماني و مثبت نگري، بنياد رفتار اجتماعي
اسلام به اجتماع توجه و اهتمام خاصي مبذول داشته است؛ زيرا بسياري از شرايط رشد و تكامل انسان در مسير تقرب الي الله ومتاله شدن، در عمل اجتماعي تحقق مي يابد و بسياري از اسماي الهي سرشته در ذات انسان ها در فعاليت هاي اجتماعي است كه فعليت مي يابد. بر اين اساس، آموزه هاي اسلامي به گونه اي جهت گيري كرده تا جامعه اي سالم و زنده با انسجام و اتحاد اجتماعي سطح بالا تحقق يابد. بنابراين، هر رفتار و حتي آموزه اي كه دربردارنده اين جهت گيري اصلي و اساسي نباشد، مورد ترديد و تشكيك است.
به سخن ديگر، كساني كه اسلام شناس هستند مي دانند كه محورهايي در آموزه هاي اسلامي وجود دارد كه مدار احكام مي باشند. از جمله اين محورهاي اساسي مي توان به توحيد، عدالت، مؤمن صالح و جامعه سالم انساني اشاره كرد. جهت گيري همه آموزه هاي وحياني، تحقق اين اهداف و همانند آن است و به يك معنا اين امور بر همه احكام و قوانين ديگر وحياني، نوعي حاكميت و ورود اصولي دارد كه شيخ اعظم مرتضي انصاري آن را تبيين نموده است. بنابراين، هرگاه حكم و قانوني در جهت تحقق اين هدف نباشد و يا با آن مخالفت داشته باشد در اسلامي بودن و وحياني بودن آن قانون، ترديد يا قطع مي شود.
براي دست يابي به جامعه سالم انساني، آموزه هاي وحياني، جهت گيري برخي از قوانين كلي و قواعد اصلي فقهي را به گونه اي سامان داده كه به همگرايي، همدلي، وفاق، اتحاد و انسجام اجتماعي و اسلامي بينجامد. از جمله اين قواعد اساسي مي توان به خوش گماني، خوب گماني و حسن الظن به جاي بدگماني و سوءالظن و مثبت نگري به جاي منفي نگري اشاره كرد. براين اساس قواعدي چون اصالت صحت و مانند آن در تبيين رفتار ديگران مطرح شده تا هر عمل ديگران را بر وجه درست و صحيح آن حمل كنند و شخص به خود اجازه ندهد تا در عمل و رفتار ديگران به سادگي تشكيك و ترديد كند. بنابراين، مسئله سوق المسلمين (بازار مسلمانان) به عنوان يك تصحيح رفتاري مطرح مي شود و شخص نمي تواند به خود اجازه ترديد در مالي دهد كه در دست فروشنده مسلمان است، بلكه مي بايست آن مال را حلال و مشروع دانسته و خريد و فروش و مالكيت آن را مجاز بداند. اين گونه است كه در بازار مسلمانان به سادگي مي توان خريد و فروش كرد بي آن كه در حرمت و بطلان و عدم مشروعيت و يا عدم صحت معامله و خريد و فروش ترديد روا داشت.
نيك گماني موجب مي شود تا اگر زن و مردي را با يكديگر ديديم، رابطه آنان را رابطه اي در چارچوب مباني شرعي و قواعد و قوانين اسلامي بدانيم و رفتارهاي آنان را بر امري مجاز، مباح و مشروع حمل كنيم. اين ها تنها بخشي كوچك از قوانين و قواعد اسلامي است كه براي تصحيح رفتارهاي اجتماعي و عمل ديگران مطرح شده است. اگر بخواهيم همه اين قوانين و قواعد و تاثير آن را بررسي و تبيين كنيم بايد كتابي در اين زمينه به رشته تحرير درآورد.
اصالت اجتماع و تقويت بنيادهاي آن، از نظر اسلام چنان مهم و اساسي است كه خداوند در آياتي از جمله آيه 12 سوره حجرات، برخي از بدگماني ها را گناه مي شمارد تا اين گونه، مردم را از افتادن در دام سلب اعتماد عمومي دور نگه دارد و موجبات افزايش اعتماد عمومي و تقويت ارتباطات اجتماعي ميان افراد جامعه را فراهم آورد.
به هر حال، هرگونه رفتاري كه بنياد اجتماع را تهديد و يا با بحران مواجه كند، از نظر اسلام و قرآن، مردود است و مقابله و مبارزه با آن در دستور كار قرار دارد. در حقيقت روح اسلام مقتضي آن است كه جامعه اي سالم با افزايش روابط سالم اجتماعي به دور از هرگونه بدگماني و سلب اعتماد عمومي و اجتماعي شكل گيرد.
تجسس، عامل سلب اعتماد اجتماعي
يكي از موانع تحقق جامعه سالم و افزايش همدلي و همكاري و انسجام اجتماعي، تجسس است. واژه عربي تجسس، در لغت به معناي «با دست لمس كردن» است. اين واژه به شكل مجازي به معناي «نگاه كردن از سر كنجكاوي براي شناسايي ديگران» به كار رفته است. (لسان العرب، ابن منظور، ذيل واژه «جس») واژه تجسس در فارسي نيز به معناي «خبر جستن» به كار رفته است. (دهخدا، ذيل واژه)
خداوند اين واژه را تنها يك بار در آيه 12 سوره حجرات، به صورت «ولاتجسسوا»، به كار برده است. مفسران، مراد از تجسس را در اين آيه
- كه مورد نهي قرار گرفته- تفتيش كردن اسرار و امور مخفي مؤمنان دانسته اند. (مجمع البيان، طبرسي، ذيل آيه؛ و الجامع لاحكام القرآن، القرطبي، ج5، جز9،ج8)
در كاربردهاي فقهي و اصطلاحات اخلاقي، تجسس به معناي جست وجو در امور پنهاني مردم تعريف شده است. البته اين واژه بيشتر در مورد جست وجو در بدي ها و نقاط ضعف ديگران به كار مي رودو كسي كه چنين كاري را انجام مي دهد، در اصطلاح، جاسوس ناميده مي شود. (لسان العرب، ابن منظور، ج6، ص38، بيروت) بنا بر آن چه علامه طباطبايي در الميزان بيان كرده مي توان گفت كه اين تعريف همان تعريف و كاربردي است كه در فرهنگ قرآن مطرح مي باشد؛ زيرا در فرهنگ قرآن، تجسس عبارت از دنبال عيب هاي پنهاني مردم رفتن و از رازهاي آنان جهت آگاهي از امور ناپسند و پنهاني، تفتيش نمودن است. (الميزان، ج18، ص 323)
اين معنا همان چيزي است كه اهل لغت و حديث از جمله ابن اثير آورده اند. وي مي نويسد: تجسس، جست وجو كردن از چيزهاي پنهاني است و بيشتر در كشف امور شري كه مخفي هستند استعمال مي شود و جاسوس به كسي گفته مي شود كه بدي هاي پنهان مردم را پي گيري مي كند. (ابن اثير، النهايه في غريب الحديث و الاثر، تحقيق طاهر احمد الزاوي و محمود محمد الطناحي، مؤسسه اسماعيليان قم، لغت «جسس»)
بعضي از اهل لغت، تجسس را مترادف تحسس (با حاء) دانسته اند، با اين تفاوت كه اولي در مواردي استعمال مي شود كه نيت بد و شري در كار باشد و دومي در جايي كه نيت خير و نيكي باشد. (اقرب الموارد، سعيد الخوري اللبناني، ج1، ص191، بيروت)
البته معناي واژه تحسس نيز مانند تجسس، همان خبر جستن و كنجكاوي كردن در اسرار است. اما تفاوت ظريف و معناداري ميان اين دو واژه است كه آن را از مترادف بودن بيرون مي برد و اين معنا را تقويت مي كند كه در زبان عربي اصولا چيزي به نام مترادفات نداريم؛ زيرا ميان هر دو واژه اي كه به نظر مي رسد از نظر معنايي يكي هستند، تفاوت هاي ظريفي وجود دارد كه از معناي يگانه داشتن بيرون مي برد. از اين رو بسياري از مفسران از جمله طبرسي و قرطبي، ميان مفهوم اين دو واژه تفاوت قايل شده اند، از جمله گفته اند كه تجسس، جست وجو در باطن كارها و بيشتر مربوط به امور شر است، اما تحسس آگاهي جستن از ظواهر امور به واسطه حواس ظاهري است و اين كه بيشتر در امور خير به كار مي رود، يا آن كه تحسس جست وجو براي ديگري و تجسس كاويدن براي خويش است. (مجمع البيان، طبرسي و نيز الجامع لاحكام القرآن، قرطبي ذيل آيه12 سوره حجرات و آيه87 سوره يوسف و نيز بحارالانوار، مجلسي، ج64، ص312- 313).
حرمت تجسس از حريم خصوصي در حوزه احوالات شخصي
چنان كه بيان شد، معناي اصطلاحي تجسس در متون اسلامي و فقه اسلامي از مفهوم لغوي آن چندان دور نيست (الموسوعه الفقهيه ، ج01، ص161)، البته در برخي منابع فقهي اهل سنت، مراد از تجسس، تفتيش و جست وجوي اخبار مخفي و اطلاعات سري دشمنان به قصد آگاهي يافتن از آنها ذكر شده است (خرشي، ج4، ص82، ابن عابدين، ج3، ص942؛ قلعه جي، ذيل واژه). به نظر مي رسد كه در آيه21 سوره حجرات اين معنا مورد نظر نباشد، چنان كه هدف ما از اين مطلب نيز بيان جاسوسي در حوزه عمل سياسي و نظامي نيست، بلكه تبيين تجسس از نظر وحي در حوزه اجتماعي و احوالات شخصي و حريم خصوصي مي باشد.
شهيد ثاني در تعريف اصطلاحي آن مي فرمايد؛ معني تجسس اين است كه بندگان خدا را زير پرده ستاريت پروردگار رها نكني و پرده از روي كار آنان برداري و آنچه را كه خداوند پوشيده داشته آشكار كني كه اين كار وسيله كسب اطلاع از امور مخفي آنها و پرده برداشتن از روي اسرارشان مي شود و در نتيجه آنچه بر تو پوشيده بود آشكار مي گردد كه اگر مخفي بود دل و دينت سالم تر مي ماند. (كشف الريبه، شهيد ثاني، ص9)
تجسس به سبب تأثيرات نامطلوب در جامعه، به عنوان يك ناهنجاري عقلاني از سوي خردمندان مردود و زشت دانسته شده است. اسلام نيز اين حكم عقلايي را تاييد كرده و آن را نه تنها نكوهش كرده بلكه به عنوان گناه از آن ياد كرده است.
در احاديث شيعه و اهل سنت نيز تجسس و تفتيش در امور خصوصي و پنهاني مؤمنان، سخت نكوهش شده است. صحيح مسلم از منابع روايي اهل سنت، در حديثي از پيامبر اكرم(ص) بيان مي كند كه آن حضرت پس از بر حذر داشتن مؤمنان از سوءظن و تجسس و كارهايي از اين دست ،آنان را به برادري فراخوانده است. اين مساله نشان مي دهد كه اين گونه رفتارهاي ناهنجار عامل مهمي در فروپاشي انسجام اسلامي و برادري ايماني است و سلب اعتماد عمومي مي كند.
مطلوبيت جهل در برخي موارد
امام صادق (ع) در تبيين مطلوبيت جهل و ناداني در برخي از موارد، جهل و ناداني به امور را در سه چيز از جمله نسبت به چيزي كه مقصود شرع نيست، مطلوب مي داند (تحف العقول، ابن شعبه، ص 713) تا اين گونه نشان دهد كه فضولي و تجسس در حريم خصوصي ديگران نه تنها مقصود شريعت نيست بلكه جهل به آن عين كمال و دانايي است. بر اين اساس علماي اخلاق هم جستجو كردن در اسرار و امور پنهاني از جمله عيوب ديگران را ناپسند شمرده اند (مجموعه ورام: تنبيه الخواطر و نزهه النواظر، ج 1، ص 511، ج 2، ص 802؛ كشف الريبه عن احكام الغيبه ، شهيدثاني، ص 32).
فقها به استناد آيه 21 سوره حجرات و احاديث متعدد ديگر، تجسس را حرام و گناه مي دانند. از نظر ايشان همچنين تفتيش از عقايد و اسرار و خطاهاي مؤمنان و نيز افشا وآشكار كردن آنها، با استناد به آيات قرآن، از جمله آيه 91 سوره نور، حرام است (مفاهيم القرآن، شيخ جعفر سبحاني، ج 2، ص 045). تجسس در زندگي شخصي و خانوادگي افراد نيز مشمول اين حكم است. براين اساس استفاده از هرگونه آلات و ابزار جاسوسي براي ورود به حوزه مسائل خصوصي اشخاص و حريم خانوادگي نيز قطعاً عملي خلاف و حرام شمرده مي شود.
از سوي ديگر، بر اساس برخي آيات، از جمله آيه 981 سوره بقره و 72 سوره نور، ورود مخفيانه و بدون اجازه به حريم خانه ديگري، ممنوع است و برپايه آراي فقهي، هركس مي تواند به هر شكل ممكن با متجاوز به اين حريم مقابله كند.
از نظر فقهاي شيعه و اهل سنت، هرگاه كسي در پي تجسس از درون منزل مؤمن برآيد، صاحب منزل حق دارد وي را از اين كار باز دارد و اگر تجسس كننده كار خود را ادامه دهد، صاحب خانه مجاز است با پرتاب سنگريزه وي را از اين كار منع كند. به نظر بسياري از فقها، اگر اين كار منجر به جراحت و حتي مرگ اين شخص شود، صاحب خانه ضامن نيست (وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 29، ص 95؛ جواهر الكلام، نجفي، ج 41، ص 066؛ الموسوعه الفقهيه ، ج 10، ص 961).
تجسس حتي براي اجراي فريضه امر به معروف و نهي از منكر هم ممنوع است. جلوگيري از وقوع آشكار منكرات يكي از وظايف نظام اسلامي است و در صدر اسلام چه بسا خود حاكمان اين مهم را انجام مي دادند (الاحكام السلطانيه و الولايات الدينيه ، ماوردي، ص 314). بعدها منصبي خاص با عنوان حسبه پديد آمد و متصدي آن يعني محتسب موظف شد كه با تظاهر «به ترك معروف» يا «انجام منكر» مقابله كند. به نوشته غزالي، محتسب بايد از منكر آشكار كه نياز به تجسس ندارد، جلوگيري كند. (احياء علوم الدين، ج 3، ص 82) بر اين اساس، محتسب يا ناهي از منكر مجاز نيست كه در امور پنهاني مردم تجسس و اسرار مخفي آنان را افشا كند. (همان).
بسياري از مؤلفاني كه به شرايط حسبه توجه داشته اند، بر اين نكته تصريح كرده و به حديث مشهور نبوي استناد نموده اند؛ طبق آن حديث، اگر كسي مرتكب كاري منكر شود و كار خود را آشكار كند حد بر او جاري خواهد شد (الموطا، مالك بن انس، ج 2، ص 528؛ الاحكام السلطانيه و الولايات الدينيه ، ماوردي، ص 504). سيره صحابه بزرگ هم آن بوده كه تنها در صورت بروز و آشكار شدن منكر، گناهكار را مجازات مي كردند و براي كشف منكر تجسس نمي نمودند. (سنن، ابوداود، ج4، ص 272)
حاكم اسلامي نه تنها از تفتيش بدون دليل نهي شده، بلكه بر پايه گمان و ترديد هم نمي تواند به تفحص و تجسس بپردازد. بنابر حديثي از پيامبر اكرم، اين امر موجب فاسد شدن مردم مي شود (همان 272). امير مؤمنان(ع) در عهدنامه مالك اشتر به وي توصيه فرمود كه در عيوب مردم كه بر وي پوشيده است، كنجكاوي نكند و تا حد ممكن خطابخش و جرم پوش باشد (نهج البلاغه ، نامه 35).
از ديدگاه فقهي، حاكم تنها وظيفه دارد كه در صورت ثابت شدن گناهان مرتبط با حق الله، نسبت به آنها حد جاري كند و اجراي حدود مربوط به حق الناس نياز به درخواست صاحب حق دارد (وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 82، ص 75).
از مصاديق تجسس حرام، استماع مكالمات غيرعلني اشخاص است كه مشمول حكم آيه 21 سوره حجرات و احاديث مربوط به آن مي گردد. در حديث وارده از معصوم، كسي كه به رغم خواست افراد به گفت وگوي آنان گوش دهد نكوهش شده و جزايش در روز قيامت، ريختن سرب گداخته در گوش وي ذكر گرديده است (تفسير نورالثقلين، حويزي، ج 5، ص 39). در اصل 52 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز انواع تجسس، از جمله ضبط و فاش كردن مكالمات تلفني و استراق سمع، ممنوع شده است.
درباره پليس و پاسبان در عصر ما نيز مي بايست به اين نكته توجه داد كه وظيفه آنان اين است كه جلوي خلاف ها را بگيرند اما اين وظيفه و تكليف مشروط به آن است كه عمل منكر و خلاف، بدون تفحص و تجسس براي آنان ظاهر و آشكار باشد وگرنه اگر بخواهند با تجسس و تفحص، خلاف پنهان چون زنا را كشف كنند، اين كشف، ديگر واجب نيست؛ زيرا هرگونه تجسسي در حريم خصوصي شهروندان جامعه اسلامي روا نيست. بنابراين پليس و پاسبان نمي تواند با باز كردن در بسته اي و يا گوش دادن مخفيانه، بر خود معلوم دارد صدايي كه مي آيد گناه است يا نه، چنان كه بر او جايز نيست تا با بوييدن دهان كسي معلوم كند شراب خورده يا نه، يا از كسي بخواهد آنچه در زير جامه دارد نشان دهد كه آيا مثلا آلت قمار يا موسيقي مطربي دارد يا نه؟ (جامع السعادات، ملامهدي نراقي، بيروت، چاپ چهارم، ج 2، ص 052)
همچنين از تجسس زياد در امور مربوط به خانواده و همسر و اهل و عيال نيز منع شده است (معراج السعاده، ملااحمد نراقي، هجرت، چاپ پنجم، 7731 ش، ص 432) چرا كه خود را مبتلاي به سوء ظن و همسر را به فكر زشت رهنمون مي گردد. (المحجه البيضاء، ملامحسن فيض كاشاني، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ چهارم، 7141 ق، ج 4، ص 401)
تجسس در حوزه هاي امنيتي و مصالح اجتماعي
هر چند در زمينه اسرار شخصي و مسائل خانوادگي اصل بر حرمت تجسس است، اما هنگامي كه پاي مصالح اجتماعي و حفظ امنيت جامعه به ميان مي آيد، از تجسس و تفتيش، گزيري نيست، زيرا دولت اسلامي ناگزير بايد از وضع دشمنان خارجي و فعاليتهاي آنان و نيز فعاليتهاي معارضان داخلي، اطلاعات كافي كسب كند و به علاوه، بر فعاليتهاي كارگزاران و كارمندان خود نظارت نمايد و از نيازها و مشكلات توده مردم نيز آگاه باشد. بدين ترتيب، در مواردي تجسس، جايز و حتي واجب مي شود كه تشخيص اين موارد به عهده حاكم اسلامي است.



 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14