(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 17 شهریور 1390- شماره 20018

مروري بر ديدگاه هاي رهبر معظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انسان سازي مهم ترين مسئله انقلاب
نخستين مرتبه امربه معروف و نهي ازمنكر

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبر معظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انسان سازي مهم ترين مسئله انقلاب

اشتباه اين جاست كه عده اي خيال مي كنند، آن چيزي كه موجب مي شود شهوات رواج پيدا كند، علم و دانش است. نه، علم و دانش، آن جريان دوم بود. جريان اول، جريان فرهنگي محض و بازكردن راه فساد فكري و عملي و جنسي و ابتذال زندگي روي مردم بود. اين، آن كار اول بود كه انجام دادند. لذا اولين كساني كه با اين حمله ي غربيها در ايران و همين طور در كشورهاي ديگر فاسد شدند، با سوادان نبودند؛ بسياري از بي سوادان بودند. همين حالا هم همين طور است.
كساني كه در دوران رژيم ستمشاهي غرق در فساد بودند، اكثر و اغلبشان بي سوادان و طبقات متوسط جامعه بودند. بله، رفاه مؤثر است و كمك مي كند. آن حالت رفاه و مصرف زدگي و آسايش زندگي، به آن فسادي كه آنها دنبال مي كردند و برنامه ريزي مي نمودند، كمك مي كرد. اين، يك جريان بود.
جريان ديگر، جريان علمي و فكري بود. يعني با ورود تفكرات علمي جديد به كشورهاي اسلامي ـ كه قهراً جاذبه داشت و طبيعي بود كه پيشرفتهاي علمي اي كه اروپا به آن دست يافته بود، جاذبه داشته باشد ـ اين پيشرفتهاي علمي را وسيله اي براي بي اعتقادي به دين و خاموش كردن شعله ي ايمان ديني در دلها و از بين بردن بيداري وجدان ديني در آحاد مردم قرار دادند. لذا دانشگاهها را از اول بر پايه ي بي اعتقادي گذاشتند.
هر گروه از جواناني كه در دوره هاي اول براي تحصيل رفتند، هدف تبليغات ضد اسلامي اروپاييها قرار گرفتند. آن كساني كه اولين پرورش يافته هاي فرهنگ غرب بودند، غالباً ـ نمي گويم همه ـ كساني بودند كه با دين، بيگانگي و بلكه عنادي احساس مي كردند. البته ضعف نفسها و نبودن تبليغات ديني قوي و باب روز هم مؤثر بود.
بنيان دانشگاه ـ يعني مركز پرورش انسانهاي دانشمند طبق پيشرفتهاي علمي روز ـ بر بي ديني و معارضه ي با دين گذاشته شد و چندين سال اين مسأله را با قوّت و دقت دنبال كردند. يعني نه تنها دين را در دانشگاهها ضعيف كردند، بلكه به معارضه ي با آن پرداختند.
هدف اينها معارضه ي با دين ـ به عنوان دين ـ نبود؛ هدف، همان چيزي بود كه اول عرض كردم؛ يعني بتوانند بر كشورهاي اسلامي سلطه پيدا كنند. براي اين كار، مجبور بودند نسلي را پرورش بدهند و تربيت بكنند كه آينده ي كشور را ـ چه از لحاظ اداره و چه از لحاظ سازندگي كشور ـ به دست بگيرد و به دين اعتقادي نداشته باشد و به ايمان مذهبي پايبند نباشد و بتواند در تصرف آنها واقع بشود. متأسفانه تا حدود زيادي هم موفق شدند. بنابراين، بناي دانشگاه را بناي بدي گذاشتند.
البته ايمان اسلامي و وجدان ملي در ميان مردم ما، آن چنان بود كه عده اي از دانشمندان و تحصيلكردگان سالم بمانند و سالم هم ماندند. به هيچ وجه نمي شود همه ي تحصيلكردگان دانشگاه را از دين و مصالح ديني و مصالح كشور، بيگانه توصيف كرد. اين، ادعاي درستي نيست. اما آن كساني را كه اينها مي خواستند از ميان اين جمع به مسندهاي قدرت برسانند، به راحتي اين كار را كردند و در اختيار خودشان قرار دادند. لذا رجال سياسي، تحصيلكردگان اين دانشگاهها و كساني كه در سرتاسر كشور براي پستها يا كارهاي مؤثر و حساس احتياج داشتند، در يك نسل، به كلي با دين بيگانه شدند. آن نسل پرورش يافته ي دوران رضاخاني و اوايل دوران نفوذ دانش جديد و فرهنگ اروپايي در ايران، غالباً نسل بي اعتقادي بود.
البته بعدها وضع عوض شد و كسان زيادي با پيشرفتهاي ديني و آگاهيهاي مذهبي آشنا شدند و احساسات در دلها بيدار شد و تفكرات صحيح و روشنفكران متديني پيدا شدند و روحانيون نافذالكلمه يي ـ امثال شهيد مفتح، شهيد مطهري، شهيد بهشتي؛ اين شخصيتهاي برجسته ـ در دانشگاهها رسوخ كردند و اثر گذاشتند و نيز بعضي از شخصيتهاي دانشگاهي، با دنياي دين و مسايل مذهبي آشنا شدند و برخلاف آنچه كه آنها مي خواستند، پيش آمد؛ اما بناي كار را آن طور گذاشته بودند.
امام(ره) اين واقعيت را بهتر از همه كس مشاهده مي كردند، از ريشه هاي قضيه آگاه بودند، مظاهر آن را در دوران سلطه ي حكومت پهلوي مشاهده كرده بودند، علاج مشكلات ايران و بقاي استقلال و شعار «نه شرقي و نه غربي» در كشور را در اين مي دانستند كه روشنفكران و تحصيلكردگان جديد، حقيقتاً با دين و ايمان مذهبي آميخته باشند و روحانيون ما كه از آن طرف بر اثر عواملي ـ از جمله، همين عواملي كه گفته شد ـ از پيشرفتهاي علمي و حوادث جهان و رويدادهاي مهم كشور به دور مانده بودند و بعضاً دچار جمود شده بودند، مسايل جديد و پيشرفتهاي علمي و حوادثي را كه در دنيا مي گذرد، ببينند و با آنها آشنا بشوند و روشهاي تازه را تجربه كنند.
بيانات در ديدار با جمع كثيري از طلاب حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاهها، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه ـ 28/9/69
پرورش انسان صالح، هدف انبياء الهي
حقيقتاً اين واقعيتي است كه براي يك انقلاب، انسان سازي از همه چيز مهم تر است. اگر انقلاب، انسان سازي نكند، هيچ كاري نكرده است. اگر كسي فكر بكند، دليل اين معنا واضح است. يعني اين حرف، واقعاً استدلال نمي خواهد؛ چون دنيا بدون انسان صالح، يك پديده ي بي جان و كور و تاريك است. آن چيزي كه به عالم خاكي جان مي بخشد، ارزش مي دهد، نور مي دهد و معنا و مضمون به وجود مي آورد، انسان است. «انّي جاعل في الارض خليفه »48. جانشين، عنواني است كه خدا به انسان داده است. اين جانشين را كجا گذاشته اند؟ «في الارض». ارض بدون اين جانشين، چيست و چه ارزشي دارد؟
تمام پيامبران و عبادالله الصّالحين، همّشان اين بوده كه انسان صالح را در اين زمين به وجود بياورند، حفظ كنند، رشد بدهند و تكثير نمايند. هدف اسلام هم اين است. اين كه شما ديديد، امام در بيانيه اي در چند سال قبل فرمودند، فتح الفتوح انقلاب اسلامي، ساختن جواناني از اين قبيل است، يك حرف نبود كه همين طور بر قلم امام جاري شده باشد. اين، يك مبناي اسلامي و الهي بسيار مستحكم دارد. واقعاً فتح الفتوح، يعني ساختن انسان صالح.
اين بدبختيهايي كه شما مي بينيد روي زمين را فراگرفته است و در زيارتها و آثار مربوط به وليّ عصر(ارواحنالتراب مقدمه الفداء) آمده است: «كما ملئت ظلما و جورا»49؛ زمين در تمام دوره هاي تاريخ، پر از ظلم و جور شده است و مي شود و آن بزرگوار مي آيد، همه ي زمين را از قسط و عدل پر مي كند، اين ظلم و جور روي زمين، بر اثر چيست؟ بر اثر نبود يا كمبود انسان صالح، بر اثر سروري و خدايگاني انسانهاي ناصالح.
دنيا امروز از چه مي نالد؟ پاسخش روشن است. دنيا امروز از تبعيض مي نالد، از محروميتهاي تحميل شده بر انسانها مي نالد، از تحقير انسان مي نالد، از پر شدن فضا از گند غرور متكبرانه ي قشري خاص در عالم مي نالد. بشريت، در فشار اين حوادث تلخ است. پنج هزار سال پيش، دنيا از چه مي ناليد؟ آيا از نداشتن هواپيما مي ناليد؟ از نداشتن كامپيوتر مي ناليد؟ مگر كامپيوتر، كسي را سعادتمند مي كند؟ پنج هزار سال پيش هم دنيا از همين تبعيضها و ظلمها و از همين تحقير جوهر انسانيت و سلطه ي نامردمان بر زندگي و سرنوشت انسانها مي ناليد.
تا وقتي كه عدالت و دين خالص و ناب بر دنيا مستقر نشود، بشريت هميشه از همان چيزها مي نالد؛ والّا بشريت نمي تواند بگويد، آن روزي كه قطار برقي و جت نداشتم، بدبخت بودم؛ امروز كه اينها را دارم، خوشبختم. آيا امروز بشريت خوشبخت است؟ آيا امروز انسان مظلوم در دنيا در اكثريت نيست؟ آيا امروز يك مجموعه ي تبهكار ـ كه در عالم، در اقليت مطلقند ـ بر سرنوشت انسانها حكومت نمي كنند؟ همين حرفها در هميشه ي تاريخ بوده و اين، آن سرشت دگرگونگي ناپذير انسان است. گوهر انسانيت، هميشه يك گوهر است و همواره در مقابل يك جريان فاسد ايستاده است.
انقلاب ما آمد، تا انسان صالح تربيت كند. نقش انسان صالح، اين است. برادران عزيز من! آن چيزي كه اين انقلاب را تا امروز نگهداشته است، عبارت از صلاح انسانهاست؛ همان مقدار مايه ي صلاحي كه ما ملّت داريم. در حق ملّتمان هم مبالغه نمي كنيم. امروز صلاح غلبه دارد و پرچم را به دست گرفته و حاكم است و حركت به سمت صلاح، برنامه ريزي شده است. البته تا صلاح مطلق هم فاصله بسي طولاني است.
بيانات در ديدار با فرماندهان و جمعي از پاسداران كميته هاي
انقلاب اسلامي ـ 10/10/69
امام، دريادلي از توكّل
اعتقادم اين است كه مهم ترين خصلت امام بزرگوار ما اين بود كه خويش و بيگانه و دوست و آشنا، برايش فرقي نداشت. حقيقتاً خدا مي داند كه آن بزرگوار در اين دنياي تاريك ظلماني، مثل يك خورشيد، چند صباحي آمد درخشيد و رفت، تا مردم بدانند كه خورشيدي هم هست. ديگر بعد از ائمه و معصومين، ما و ديگران هم مثل آن آدم سراغ نداريم. اگر كسي هم بگويد، به نظر من بي انصافي كرده است. انسانيت بايد بفهمد كه اين گوهر در خزانه ي الهي وجود دارد. آن مرد، اگر مي فهميد كه تكليف است، عمل مي كرد. نگفت كه اگر من تنها بمانم، راه حق را خواهم پيمود؟ او، اين را راست مي گفت.
آن روزي كه او به مردم خطاب كرد و مبارزه را شروع نمود، در بين علما و بزرگان و شخصيتهاي برجسته و انسانهاي لايقي كه بودند، انصافاً هيچ كس گمان نمي كرد كه مردم پشت سر كسي كه صاحب اين دعوت و فرياد است، راه بيفتند. البته امام به مردم ايمان داشت و معتقد بود كه مي آيند؛ اما در عين حال، آن دريادلي از توكل به خدا و اين كه من تكليفم را عمل مي كنم، مي خواهند بيايند، مي خواهند نيايند، مهم بود. خداي متعال هم قاعده اي دارد: «من كان لله كان الله له»50. «من اصلح فيما بينه و بين الله اصلح الله فيما بينه و بين النّاس»51. هر كس بين خود و خدا را درست و اصلاح كند، خدا بين او و مردم را درست خواهد كرد.
بيانات در ديدار با فرماندهان و جمعي از پاسداران كميته هاي
انقلاب اسلامي ـ 10/10/69

 



نخستين مرتبه امربه معروف و نهي ازمنكر

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
حركت هاي شهادت طلبانه نيز مي تواند از مصاديق جهاد به شمار آيد كه جنبه امر به معروف و نهي از منكر نيز دارد. گاهي ممكن است در جامعه، دولت اسلامي قوي اي كه بتواند جلو فساد- اعم از فساد در عقيده يا فساد در عمل- را بگيرد، وجود نداشته باشد؛ يا اصلا دولت كفر حاكم باشد و كساني به نام اسلام حكومت كنند كه در واقع، اهل نفاق باشند؛ يعني عناصري از نفاق در ميان آنها باشند و امكان اينكه دستگاه حاكم وظيفه امر به معروف و نهي از منكر را انجام دهد، نباشد. همچنين ممكن است افرادي كه در جامعه براي اصلاح امور و جلوگيري از فساد، امر به معروف و نهي از منكر مي كنند، آن قدر توانايي نداشته باشند كه بتوانند بر حاكمان زورمدار پيروز شوند و حق را اعمال كنند. ممكن است اين افراد در انجام اين فريضه، چنان حركتي انجام دهند كه به سبب آن مظلومانه به شهادت برسند و شهادت مظلومانه ايشان موجب بقاي اسلام گردد. مصداق بارز آن، حركت و قيام امام حسين(ع) است. هدف ايشان از قيام اين بود كه جامعه را از طريق امر به معروف و نهي از منكر اصلاح كند. چنين حركتي كه به شهادتش انجاميد، مصداق كامل امر به معروف و نهي از منكر بود. اين امر به معروف و نهي از منكر تنها به اخم كردن، تذكر زباني يا به حركت فيزيكي ساده، محدود نشد؛ بلكه حركتي بود كه با عظمت، شكوه و با عمقي خاص، تاريخ را متحول ساخت و تا جامعه انساني باقي است، آثار آن باقي خواهد ماند. البته چنين مصاديقي- به ويژه درحد اعلاي آن، كه براي امام حسين(ع) واقع شد- به ندرت رخ مي دهد.
بيان دوم
براساس بيان دوم از مراتب امر به معروف و نهي از منكر كه از تعليم جاهل آغاز مي شود و تا جهاد ادامه مي يابد، بيشتر به مراتب عملي و راهكارهاي تحقق بخشيدن به هدف اين فريضه توجه مي شود.
1- تعليم جاهل
نخستين مرتبه امر به معروف و نهي از منكر، برحسب اين بيان، آموزش واجبات شرعي به ناآگاهان است. اين مطلب كه در زبان روايات، از آن به تعليم جاهل تعبير شده است، 1 بيشتر به آموزش احكام و تكاليف شرعي براي نوجوانان و امثال ايشان باز مي گردد. البته همان گونه كه تعليم واجبات و وادار كردن مردم به انجام آنها واجب است، تكاليف مستحبي نيز وجود دارند كه امر به آنها، مستحب است.
ممكن است فردي به ادله مختلف از احكام و قوانين اسلام بي اطلاع باشد؛ ادله اي همچون تازه به تكليف رسيدن، يا دور بودن از مركز اسلام، يا زندگي در منطقه اي كه تحت تسلط كفار است. اين فرد را در اصطلاح «جاهل قاصر» گويند؛ يعني كسي كه حكم اسلام يا شيوه اجراي آن را نمي داند، از آن رو كه شرايط فراگرفتن احكام اسلام براي او فراهم نيامده، نه اينكه او در اين امر كوتاهي ورزيده باشد. تعليم احكام اسلام به چنين فردي واجب است. اين كار بايد با ملايمت و مهرباني صورت گيرد؛ زيرا اين فرد در جهل خود تقصيري نداشته است. همچنين دراين تعليم به فراخور سن، شرايط زندگي و مرتبه استعداد و فهم شخص، بايد از شيوه هاي مناسب آموزشي استفاده كرد.
حالت ديگر جاهل به احكام، «جاهل مقصر» است. جاهل مقصر، كسي است كه توانايي آموختن داشته، اما در اين كار كوتاهي كرده است. دراين حالت ممكن است كسي به گونه اي به مسئله علم داشته باشد، اما در شرايطي واقع شده كه اصلا از وجود چنين حكمي و مسئله اي غفلت كرده است. به هر روي، جهت گيري ها و موضع گيري هاي انسان تابع ذهنيات اوست. اكثر ذهنيات مردم نيز تابع شرايط محيط و متأثر از ديدني ها و شنيدني هاست. توجه انسان به مسائل، اغلب تابع شرايط محيط است. اگر محيط آلوده، تاريك و فاسد باشد، ممكن است بسياري از مردم از تكاليف خود غافل شوند و اگر به ايشان گفته شود كه در اسلام فلان تكليف وجود دارد، مي پذيرند؛ اما از اينكه خودشان نيز چنين تكليفي دارند و بايد انجام دهند، غافل اند. دراين حالت، امر به معروف و نهي از منكر همان تذكر دادن به غافل، يا تنبيه به معناي لغوي آن، يعني بيدار كردن، است. براين اساس، اگر جاهل مقصر درخواست تعليم كند، اجابت خواسته او واجب است؛ اما اگر درخواستي صورت نگرفت، ولي ديگران مي دانند كه او وظيفه خود را نمي داند يا در آموختن آن كوتاهي كرده است، افزون بر اينكه بايد به او تعليم داد، براي تعليم او بايد روشي برگزيد كه او به يادگيري تشويق شود. جاهل قاصر، خود، انگيزه آموختن داشته است، اما شرايط يادگيري براي او فراهم نيامده و از اين روي، نمي توانسته احكام را ياد بگيرد. اما براي جاهل مقصر شرايط يادگيري فراهم بوده، ولي او خود دراين كار كوتاهي ورزيده است. از اين روي، براي راهنمايي او نخست بايد در او انگيزه ايجاد كرد. براي تعليم چنين كسي بايد روش دقيق تري به كار گرفت تا آماده شود كه خود درخواست تعليم كند. درغير اين صورت، اگر تنها براي اتمام حجت از او خواسته شود كه مسائل شرعي را ياد بگيرد، و او نپذيرد، تكليف از عهده امر كننده به معروف برداشته نمي شود. در امر به معروف جاهل مقصر، بايد روشي پيچيده تر و ظريف تر به كار بست. حال ممكن است برحسب شرايط، تكليف بر دوش يك فرد يا بر عهده نهادي همچون آموزش و پرورش باشد.
قسم سوم، تعليم جاهل مركب يا ارشاد ضال است؛ يعني تعليم كسي كه به خيال خود، حكم و روش انجام آن را مي داند، ولي در واقع اشتباه مي كند؛ چنان كه افرادي پاره اي مسائل فردي مانند قرائت نماز را به اشتباه آموخته اند، ولي مي پندارند عملشان صحيح است؛ يا در امور اجتماعي اشتباه مي كنند، درحالي كه به خيال خود تكليفشان را به درستي مي دانند. براي مثال در دوران پيش از انقلاب كه شرايط فرهنگي و ديني جامعه بسيار متفاوت با امروز بود، كساني با تندي، ترش رويي و حتي گاه با توهين، امر به معروف مي كردند و شيوه خود را نيز صحيح مي دانستند.
اين افراد گمان مي كردند وظيفه خود را به درستي انجام مي دهند؛ اما در حقيقت از سر ناآگاهي، همراه انجام تكليف خود، مرتكب گناه توهين به مؤمن نيز مي شدند. چنين كسي را نيز بايد تعليم داد؛ اما روش تعليم چنين فردي پيچيده تر از دو شيوه گذشته است. با اين فرد بايد چنان با نرمي سخن گفت تا آماده شود؛ به گونه اي كه نخست احتمال دهد اشتباه كرده است؛ چراكه او گمان مي كند وظيفه خود را به درستي انجام مي دهد، و از اين روي به آساني نمي پذيرد كه مرتكب خطا شده است. در مرحله بعد، پس از اينكه او پذيرفت اشتباه مي كند، بايد عمل صحيح را به او تعليم داد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 75، باب 23 (باب مواعظ الصادق(ع) روايت 18، ص240).

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14