(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 17 شهریور 1390- شماره 20018

اجابت دعاي چهارگروه
تاثير آيات قرآن در دل شب
كنترل و تعديل غريزه جنسي
سلوك عارفانه
تفاوت علم و ايمان
بررسي قرآني و روايي احكام و آثار نگاه
از نگاه تلذذ تا چشمان ساحران
حقوق زنان از عدالت تا خيانت



اجابت دعاي چهارگروه

قال رسول الله (ص): اربعه لا تردلهم دعوه و تفتح لها ابواب السماء، و عقير الي العرش: دعاء الوالد لولده، و المظلوم علي من ظلمه، و المعتمر حتي يرجع، والصائم حتي يفطر.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: چهار گروه هستند كه دعايشان رد نمي شود و درهاي رحمت به سوي آنها باز است: 1- دعاي پدر براي فرزندش 2- دعاي مظلوم بر كسي كه به او ظلم كرده است. 3- دعاي حاجي كه در مكه است تا زمان بازگشت 4- دعاي روزه دار تا هنگام افطار.(1)
ــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج09،ص353

 



تاثير آيات قرآن در دل شب

«فضيل بن عياض» از جمله كساني بود كه در آغاز كار راهزن و مرد شروري بود و مردم از شر او در امان نبودند، ولي خداوند به او توفيق داد و از جمله اولياي خدا گشت. جريان توبه او چنين است كه فضيل از نزديكي يك آبادي مي گذشت، دختركي را ديد و نسبت به او علاقمند شد. عشق سوزان دخترك، فضيل را وادار كرد كه شب هنگام از ديوارخانه او بالا رود و تصميم داشت به هر قيمتي كه شده به وصال او نايل گردد. وقتي از ديوار بالا رفت، در يكي از خانه هاي اطراف، شخص بيداردلي مشغول تلاوت قرآن بود كه به اين آيه رسيد:
«الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله و ما نزل من الحق» آيا وقت آن نرسيده است كه دل هاي مؤمنان در برابر ياد خدا و آنچه از حق نازل شده است، خاشع گردد؟ (حديد-15) اين آيه همچون تيري بر قلب آلوده فضيل نشست و او را تكان داد. اندكي در فكر فرو رفت و به خود گفت: اي فضيل! آيا وقت آن نرسيده است كه بيدار شوي. ناگهان، صداي فضيل بلند شد و پيوسته مي گفت: به خدا سوگند وقت آن رسيده است! او تصميم خود را گرفت. از ديوار بام فرود آمد و به خرابه اي وارد شد كه جمعي از كاروانيان آنجا بودند و براي حركت با هم مشورت مي كردند و مي گفتند: فضيل و دار و دسته او در راهند، اگر برويم راه را بر ما مي بندند و ثروت ما را به غارت خواهند برد. فضيل وقتي اين جملات را از آنان شنيد،گفت: چه بد مردي هستم! روي به سوي آسمان كرد و با دلي توبه كار اين سخنان را بر زبان جاري ساخت: «اللهم اني تبت اليك و جعلت توبتي اليك جوار بيتك الحرام» خداوندا! من به سوي تو بازگشتم و توبه خود را اين قرار مي دهم كه پيوسته در جوار خانه تو باشم. خداوند دعاي او را مستجاب كرد. او از آنجا بازگشت و به سوي مكه آمد. سالها در آنجا مجاور بود و از جمله اوليا گشت و سرانجام در روز عاشورا سال 187 هجري بدرود حيات گفت.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- سفينه البحار، ج2، ص 369

 



كنترل و تعديل غريزه جنسي

پرسش:
از منظر آيات و روايات چه راهكارهايي براي كنترل و تعديل غريزه جنسي و عدم طغيان آن ارائه شده است. لطفاً اهم آنها را به نحو اجمال توضيح دهيد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال، ضمن تأكيد بر استفاده از روش هاي عقلاني و وحياني در كنترل و تعديل غريزه جنسي به دو عامل تعديل و كنترل شامل: توجه به كرامت انساني و ياد مرگ اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي ميگريم.
3- ازدواج
راه و روش صحيح ارضاي غريزه جنسي، ازدواج شرعي و قانوني است. رسول خدا(ص) مي فرمايد: اي گروه جوانان! هر يك از شما كه قدرت ازدواج دارد حتماً اقدام كند، زيرا اين خود بهترين وسيله است كه چشم را از نگاه هاي آلوده و عورت را از بي عفتي محافظت مي كند.» (مكارم الاخلاق، ص100)
هرچند ازنظر اسلام، ازدواج به خودي خود مستحب است، ولي در جايي كه ترك گناه منوط به آن باشد، آن را واجب مي داند. فقها و مراجع در رساله توضيح المسايل فرموده اند: «كسي كه به دليل نداشتن زن به حرام مي افتد، واجب است زن بگيرد.»
بر اين اساس، دين مقدس اسلام به منظور مقابله با انحراف هاي جنسي، وظيفه بسترسازي ازدواج را متوجه پدر خانواده و حاكم اسلامي كرده است.
4- عفت پيشگي
قرآن مجيد راه مقابله با طغيان غريزه جنسي را درصورت فراهم نبودن زمينه ازدواج، عفت پيشگي يا خويشتن داري در امور جنسي مي داند و در آيه33 سوره نور مي فرمايد: «وليستعفف الذين لا يجدون نكاحاً حتي يغنيهم الله من فضله» آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند، تا خداوند آنان را به فضلش بي نياز كند. بر اين اساس، قرآن كريم افرادي از عفيفان را به عنوان الگو به مسلمانان معرفي كرده است كه در رأس آنها حضرت يوسف(ع) است. او در سخت ترين شرايط و درحالي كه همه اسباب گناه برايش فراهم بود، خود را حفظ و در برابر امواج شديد شهوت ايستادگي كرد و آبرومندانه از يك امتحان بزرگ الهي سربلند بيرون آمد. حضرت يوسف(ع) به درگاه خداوند چنين عرضه مي دارد: «پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اينها مرا به آن مي خوانند.» سرانجام آن حضرت به زندان افتاد، ولي روح بلندش از آلودگي به گناه محفوظ ماند و با حفظ آبرو و عفت به همه چيز رسيد، تا جايي كه بر تخت قدرت عزيز مصر تكيه زد، در حالي كه همه آلودگان رسوا شده و كنار رفتند.
5-صبر و مقاومت
بدون ترديد تسلط بر نفس و حفظ عفاف و تعديل غريزه جنسي علاوه بر جنبه هاي معرفت شناسانه و نظري آن، در ساحت اجرايي و عملياتي آن كار بسيار دشواري است كه نياز به صبر و مقاومت سرسختانه دارد. امام علي(ع) مي فرمايد: «شهوت ها و خواسته هاي نفساني، بيمارهاي كشنده هستند و بهترين دواي آنها صبر و پايداري در برابر آنها است»، (غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 72) آري يكي از مصاديق صبر در روايات صبر در طاعت و بندگي خدا و دوري از شهوات و تمايلات غريزي و حيواني انسان است.
6-جهاد اكبر
جهاد اكبر همان جهاد با نفس است كه در روايات بر آن تاكيد شده است (وسايل الشيعه، ج 11، ص 124) و به مراتب مهم تر و ثقيل تر از جهاد اصغر است كه همان جنگ فيزيكي با دشمنان خارجي است. همان طور كه در جهاد مسلحانه، هر ضربه اي كه بر دشمن وارد شود و هر سنگري كه به دست سپاهيان مفتوح گردد، به همان مقدار دشمن ضعيف تر مي شود و سپاهيان نيرومندتر مي گردند، در جهاد با نفس نيز هر ضربه اي كه بر نفس اماره وارد آيد و با خواسته ها و هوس هاي غيرمشروعش مخالفت شود به همان مقدار او ضعيف تر و شما قوي تر و براي فتوحات بعد آماده تر مي شويد. البته كساني كه در اين ميدان مبارزه مخلصانه وارد شوند مشمول الطاف خفيه الهي خواهند شد قرآن مجيد مي فرمايد: «كساني كه در راه ما جهاد كنند راههاي خود را به آنها نشان مي دهيم» (عنكبوت- 69)
بنابراين انسان اگر خود را دائماً در معرض جهاد اكبر ببيند و با تمنيات نفساني و غريزه جنسي و شهواني خود به مقابله برخيزد، به طور طبيعي از طغيان غريزه جنسي جلوگيري به عمل آمده و در مسير تعديل و كنترل اين غريزه قرار خواهد گرفت.

 



سلوك عارفانه
تفاوت علم و ايمان

بدان كه «ايمان» غير از علم به خدا و وحدت، و ساير صفات كماليه ثبوتيه و جلاليه و سلبيه، و علم به ملائكه و رسل و كتب و يوم قيامت است. چه بسا كسي داراي اين علم باشد و مومن نباشد! شيطان عالم به تمام اين مراتب به قدر من و شما هست و كافر است. بلكه ايمان يك عمل قلبي است كه تا آن نباشد ايمان نيست. بايد كسي كه از روي برهان عقلي يا ضرورت اديان چيزي را علم پيدا كرد، به قلب خود نيز تسليم آنها شود، و عمل قلبي را، كه يك نحو تسليم و خضوعي است و يك طور تقبل و زيربار رفتن است انجام دهد تا مومن گردد، و كمال ايمان «اطمينان» است. نور ايمان كه قوي شد، دنبالش اطمينان در قلب حاصل مي شود و تمام اينها غير از علم است. ممكن است عقل شما به برهان چيزي را ادراك كند، ولي قلب تسليم نشده باشد و علم بي فايده گردد. مثلاً شما به عقل خود ادراك كرديد كه مرده نمي تواند به كسي ضرر بزند و تمام مرده هاي عالم به قدر مگس حس و حركت ندارند و تمام قواي جسماني و نفساني از او مفارقت كرده، ولي چون اين مطلب را قلب قبول نكرده و تسليم عقل نشده شما نمي توانيد با مرده شب تاريك را به سر بريد. ولي اگر قلب تسليم عقل شد و اين حكم را از او قبول كرد، هيچ اين كار براي شما اشكالي ندارد. چنانچه بعد از چند مرتبه اقدام قلب تسليم شده ديگر باكي از مرده نمي كند. پس، معلوم شد كه تسليم، كه خط قلب است، غير از علم است كه خط عقل است.(1)
ـــــــــــــــــــــ
1- اربعين، ص 70

 



بررسي قرآني و روايي احكام و آثار نگاه
از نگاه تلذذ تا چشمان ساحران

حميد محمدزاده
نگاه، ديدن همراه با توجه و دقت است. برخلاف ديدن كه امري غيراختياري است، نگاه كردن و نگريستن، امري اختياري و ارادي است؛ زيرا در تحقق مفهومي نگاه، ديدن همراه با توجه و دقت شرط است و اين نيازمند اراده بيننده براي ديدن چيزي است كه به آن نگاه مي كند. اين نوع از مشاهده و رويت، به سبب همين ارادي و اختياري بودن، احكام و آثار خاصي دارد كه بخشي از آموزه هاي تكليفي قرآن و اسلام به مساله نگاه كردن اختصاص يافته است.
در حوزه هاي ديگر نيز نگاه به عنوان يك مساله مورد توجه است؛ چرا كه گاه سخن از تصرفاتي است كه شخص با نگاه در ديگري يا چيزها انجام مي دهد كه از جمله اين تصرفات مي توان به چشم زخم يا چشم كردن يا سحر و جادو نمودن اشاره كرد. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه هاي وحياني قرآن، نگاه و نگريستن را به عنوان يك مساله مطرح و نگرش قرآن را به اين مساله ارائه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
نگاه، به عنوان يك مساله شناختي
انسان داراي چشم و گوش و ديگر ابزارهاي شناختي است. يكي از ابزارهاي بسيار مهم و اساسي شناخت، چشم است؛ چرا كه به انسان كمك مي كند تا پيرامون را ببيند و بشناسد. از آن جايي كه اين ابزار شناختي از ويژگي مطابقت ميان ذهن و خارج برخوردار است. از مهم ترين ابزارها و ابتدايي ترين آن ها در شناخت حقايق و واقعيت هاي جهان بشمار مي رود در اهميت و نقش ديدن و شناخت همين بس كه اگر اين ابزار شناختي نبود، ما بسياري از حقايق هستي چون رنگ ها و زيبايي ها را درك نمي كرديم.
هر چند كه اين ابزار شناختي همانند ديگر ابزارها همراه با درصدي از خطاست، ولي درصد خطا آن چنان اندك است كه انسان هر آن چه را مي بيند با اطمينان، مطابقت ذهن و خارج را مي پذيرد و به حقيقت و وقوع آن حكم مي كند و قطع و يقين مي يابد؛ زيرا انسان بر اين باور و يقين است كه تصويري كه در ذهن نقش بسته، چنان با خارج مطابقت دارد كه مي توان حكم كرد كه ديده شده، همان امر خارج است و نمي بايست در آن ترديدي روا داشت.
انسان به طور طبيعي وقتي چشم باز مي كند، پيرامون خويش را مي بيند و انوار اشياء وارد چشم مي شود و تصاويري در ذهن نقش مي بندد. به يك معنا ديدن نوعي عمل غريزي است و هر انسان طبيعي از اين توانايي برخوردار مي باشد.
يكي از توانايي هاي انسان اين است كه ميان ديده ها، شنيده ها، بوييدني ها و مانند آن تفكيك قائل شود، زيرا در هر لحظه انبوهي از اطلاعات از طريق ابزارهاي شناختي وارد ذهن مي شود و قوه عاقله و قلب آدمي تنها از ميان اين همه داده هاي اطلاعاتي تنها برخي را گزينش مي كند. بنابر اين، گرايش آدمي به چيزي و نيز شاكله شخصيتي و همچنين نيازهاي اوست كه قلب و قوه عاقله را به سمت و سويي هدايت مي كند تا از ميان داده هاي بسيار، مواردي را جدا كند كه شخص بدانها گرايش دارد.
بارها شما در خيابان از كنار مغازه ها مي گذريد و با آن كه همه را مي بينيد ولي تصويري روشن از ديده ها نداريد. اما وقتي دنبال داروخانه مي رويد، ذهن از ميان همه تصاوير دريافتي تنها برخي را به شما ارايه مي دهد و با تحليل داده ها آن چه را نياز داريد در اختيار شما مي گذارد. در اين حالت شما ديگر مغازه ها را با آن كه مي بينيد ولي به يك معنا نمي بينيد و چيزي از آن جز سايه ها و خاطره هاي مبهم باقي نمي ماند. از كنار مردم مي گذريد و آنان را مي بينيد و صداهاي بسياري به گوش شما مي رسد ولي شما تنها آن چه را كه دوست داريد مي بينيد و يا مي شنويد.
اين عمل نيز به يك شكل از حالت ارادي به حالت غير ارادي تبديل شده است. از اين رو هر كسي آن چه را مي بيند كه به آن گرايش دارد؛ بلكه حتي از چيزهايي كه از آن نفرت و بيزاري دارد نيز به چشم و گوش مي آيد نگارنده دوستي داشت در قم كه از ديدن جنازه بيزار بود، ولي مي گفت ، من هر روز صبح كه به حرم مي روم جنازه مي بينم كه روي دست مردم مي برند.
انسان ها چيزهايي را كه دوست دارند يا از آن بيزار هستند، مي بينند و يا مي شنوند؛ زيرا ناخواسته تمام حواس، متوجه آن موارد مي شود. اين دوست، چون از ديدن جنازه بويژه در اول روز بيزار بود و آن را نحس مي شمرد، ناخواسته تمام حواس وي متوجه اطراف بود و وقتي وارد حرم مي شد، گوش و چشم و ديگر حواس در جست و جوي يافتن جنازه اي بود كه بر دستي مي رود. از اين رو، چشم همه زوايا را ناخواسته كنترل مي كند، در حالي كه به ظاهر متوجه جلوست يا گوش همه صداهايي را ردگيري مي كند كه با جنازه ارتباط دارد. اين گونه است كه نوعي حس ششم براي اين افراد ايجاد مي شود. به اين معنا كه همه حواس آنان در يك راستا حركت مي كند و مي خواهد آن را دوست دارد يا بيزار است در پيرامون بيابد.
هر فردي افزون بر ديدن، به نوعي نگا ه خاص نسبت موضوعات مورد توجه خود مي رسد و حس ششم وي نسبت به اين موضوعات فعال مي شود. البته چنين نگاهي در يك فرآيند طولاني يا توجه ويژه شخص به موضوعي پديد مي آيد و به شكلي غريزي جلوه گري مي كند.
نگاه، مساله اي شرعي و اخلاقي
اما نوع ديگري از ديدن است كه ما از آن به نگاه اخلاقي ياد مي كنيم. در آموزه هاي ديني، نگاه به عنوان مساله اخلاقي مورد توجه خاصي قرار گرفته و احكام و آثار خاصي نيز براي آن بيان شده است. چنان كه گفته شد، نگاه، نوعي ديدن همراه با نظر، دقت و توجه است. در اسلام به سبب آن كه اين نوع از ديدن، امري ارادي است در حوزه تكليف قرار مي گيرد و احكامي چون حرمت و كراهت براي آن بيان شده است.
به اين معنا كه شخص مي بايست در نگاه كردن و نگريستن متوجه اين معنا باشد كه برخي از نگاهها حرام و برخي ديگر مكروه است و به عنوان نمونه خداونددر آيه 19 سوره غافر از نگاه خائنانه سخن به ميان مي آورد. اين نگاه، نگاهي است كه شخص زيرچشمي به قصد تلذذ يا جاسوسي و تجسس در زندگي مردم وحركات و سكنات ديگران انجام مي دهد.
از امام صادق (ع) پرسيده شد كه مراد از خيانت چشمان چيست؟ آن حضرت پاسخ داد: آيا نديده اي كه شخصي به چيزي نگاه مي كند كه گويا نگاه نمي كند. اين همان خيانت چشم هاست. (تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 517، حديث 33)
خداوند در همين آيه به انسان ها هشدار مي دهد كه از نگاه خيانت آميز پرهيز كنند، چرا كه اگر ديگران از اين نگاه زيرچشمي خيانت آميز شما آگاه نشوند، خداوند بدان آگاه است و از شما در قيامت مواخذه و بازخواست خواهد كرد. پس نگاه زيرچشمي خيانت آميز، از مصاديق نگاه هاي حرام است و بر انسان است كه از اين نوع ديدن اجتناب كند و اهل تقوا باشد.
هم چنين خداوند در آياتي از جمله 30 و 31 سوره نور از بيماردلاني سخن به ميان مي آورد كه نگاه هايي پي گير به نامحرمان دارند. به اين معنا كه چشم ايشان دنبال كاوش نامحرمان است. خيره شدن در زن نامحرم از مصاديق اين نگاه هاي حرام است.
در روايت است كه در زمان پيغمبر مردي متوجه زن نامحرمي مي شود و چنان به او خيره شده و مجذوب وي مي گردد كه سرش به چيزي مي خورد و خون آلود مي شود. (الميزان، ج 15، ص 116 و نيز تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 588، حديث 93) از اين رو خداوند به مردم دستور مي دهد تا چشم فروهشته و از نگاه كردن و دقت ورزيدن در صورت نامحرم از مرد و زن اجتناب ورزند؛ چرا كه غض البصر به معناي چشم فروهشتن و كاستن از نگاه است. البته اين مساله اختصاص به ديدن ندارد و انسان مي بايست از صداي نامحرم نيز خود را بپوشاند و به گونه اي دقت و استماع نكند كه تحريك شود؛ چرا كه استماع و دقت در برخي از صداها، خود عامل تحريك جنسي است و قلب را گمراه مي سازد و به تشويش مي افكند. از اين رو راغب اصفهاني در فرهنگ قرآني خويش غض را به معناي كاستن از نگاه و صوت دانسته است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، ص 607)
از ديگر احكام نگاه و نگريستن، حرمت نگريستن به عورت ديگران است. بر هر مرد و زني واجب است تا عورت خويش را بپوشاند و در اين ميان بر ديگران است كه از ديدن عورت ديگري خودداري كند. به اين معنا كه حرام است مرد به زن يا زن به مرد يا هم جنس به هم جنس، به عورت يكديگر نگاه كنند.
علامه طباطبايي مي فرمايد: از مقابله «يغضوا من ابصارهم» و «يحفظوا فروجهم» در آيه 30 سوره نور به دست مي آيد كه وظيفه هر كسي آن است تا عورت خويش را حفظ كند و آن را از ديگري بپوشاند تا قابل ديدن و نگاه كردن نباشد. (الميزان، ج 15، ص 111)
امام صادق (ع) درباره اين آيه مي فرمايد: هر چيزي كه در قرآن درباره حفظ فرج آمده، مراد حفظ آن از زنا است مگر در اين آيه كه مقصود حفظ آن عورت از نگاه ديگران است. (كافي، ج 1، ص 35، حديث 1)
بنابر اين، از آيات قرآني به دست مي آيد كه هر كسي مي بايست عورت خود را بپوشاند و به عورت ديگران نگاه نكند. چنان كه نگاه كردن به نامحرم از سوي مرد و زن حرام است و مي بايست از آن اجتناب ورزند و همچنين چشم چراني نكنند و خيره به نامحرم نگاه نكنند؛ چرا كه اين گونه نگاه كردن ها، زمينه ساز بسياري از فسادهاي جنسي و اخلاقي است.
نگاه هاي خيانت آميز و زيرچشمي، بر خلاف اصول اخلاقي است و خردمندان اين گونه رفتارها را در رديف رفتارهاي ناهنجار قرار مي دهند.
نگاه هاي اسرارآميز
از انواع ديگر نگاهها مي توان به نگاه هاي اسرارآميز و فسونگري چون چشم زخم و سحر اشاره كرد كه شخص را مسحور مي كند و رفتارهايش را تحت تصرف در مي آورد و يا نگرش و رفتارش را تغيير مي دهد.
سحر كه همان نشان دادن باطل به صورت حق است. (معجم مقاييس اللغه، ج 3، ص 138، «سحر») به اشكال گوناگوني انجام مي گيرد كه يكي از طرق معروف آن سحر از طريق چشم است، چرا كه سحر، در اصل، برگرداندن و نشان دادن واقع و حق به صورت خلاف است و اين كار از طريق تصرف در ديد ظاهري اشخاص يا تأثير بر فكر و قلب انسانها و يا تصرف در ادراكات صحيح آنان انجام مي شود. لذا شخص جادو شده و مسحور، همان چيزي را مي بيند يا مي انديشد كه ساحر و جادوگر در او تلقين و القاء نموده است. سحر، با توسل جستن به اسباب و وسايل خاصي كه در كتابهاي مربوط آمده و يا با تردستي و حيله هاي پنهان از چشمها انجام مي گيرد. (التحقيق، مصطفوي، ج 5، ص 67 - 68 و نيز التفسير الكبير، فخر رازي، ج 3، ص 187)
گزارش هاي قرآني نشان مي دهد كه سحر به ميان گذشتگان بويژه در ميان بابليان (بقره، آيه 102)، قبطيان (يونس، آيات 77 و 81؛ و قصص، آيات 36 و 37 و آيات ديگر)، يهوديان (بقره، آيه 102 و آيات ديگر) و اعراب جاهلي (يونس، آيه 2؛ هود، آيه 7) وجود داشته است.
خداوند در آيات 116تا118 سوره اعراف به سحر چشمان و تصرف در افراد از اين راه پرداخته و فرموده است: قال القوا فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاءوا بسحر عظيم و اوحينا الي موسي آن الق عصاك فاذا هي تلقف ما يافكون فوقع الحق و بطل ماكانوا يعملون؛ موسي گفت كه بيندازيد پس زماني كه آن را افكندند، چشمان مردم را جادو كردند و در دل هايشان هراس افكندند و سحري بزرگ آوردند و ما به موسي وحي كرديم كه عصايت را بيفكن پس چون افكند، عصا آن چه را بافته بودند بلعيد و حق، آشكار و پيروز شد و آن چه كرده بودند باطل شد.
اين آيات نشان مي دهد كه اين تصرف در چشمان موجب شد تا مردم هراسان شوند و رفتار و واكنش طبيعي نداشته باشند و آن چه راحق بوده باطل و باطل را حق ببينند.
تصرف از طريق چشم چنان است كه قوه خيال نيز از كنترل شخص خارج مي شود و چيزي را مي بيند كه ساحر مي خواهد: فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تعسي؛ ناگهان از جادويي كه كردند، چنان در نظرش آمد كه آن ريسمانها و عصاها به هر سو مي دوند. (طه، آيه 66) اين تخيل در چشمان و مسحور شدن به گونه اي بود كه حضرت موسي (ع) ترسان شد: في نفسه خيفه موسي؛ موسي خويشتن را ترسان يافت (طه، آيه 67)
در آيات 44 و پس از آن سوره شعراء نيز اين معنا مورد توجه و تاكيد قرار گرفته است كه سحر، در چشم و تخيل و قلب مردم تصرف مي كند و آنان را به سمت و سويي مي برد كه ساحران مي خواهند.
براساس آيه 102 سوره بقره نيز اين معنا به دست مي آيد كه سحر در ميان بابليان به عنوان يك قدرت شناخته و مورد استفاده بوده است. از آن جايي كه اين مسئله بلاي جان جامعه شده بود، خداوند دو فرشته را ماموريت مي دهد تا به ميان ايشان بروند و روش مبارزه و ابطال سحر را بياموزانند؛ اما مردم پس از يادگيري، تنها به جنبه منفي سحر رو آوردند كه از آن جمله جدايي ميان زن و شوهرها بوده است.
از اين رو خداوند آموزش و يادگيري و ياد دادن سحر و جادو را حرام كرده است؛ زيرا مردم از آن براي تصرفات نادرست بهره مي گيرند.
براي ابطال سحر مي بايست به خداوند پناه برد و از خداوند استمداد گرفت (يونس، آيه 81 و نيز فلق، آيات 1 و 4) چرا كه انسان با استعاذه به خداوند مي تواند هم از شر سحر در امان ماند و هم با مددگيري از خداوند آن را ابطال نمايد؛ علامه طباطبايي مي گويد كه با استفاده از واژه «اعوذ» كه به معناي دوري كردن از شرور از جمله سحر ساحران است انسان قادر به دفع آن است؛ چرا پناه بردن به سوي خدا به معناي توانايي خداوند به دفع اين شرور مي باشد. (نگاه كنيد: الميزان، ج20، ص 392)
چشم زخم، سحر فراگير
از ديگر مصاديق سحر و جادوي نگاه مي توان به چشم زخم اشاره كرد. چشم زخم، به معناي آسيبي است كه از چشم بد به كسي برسد (فرهنگ فارسي، ج1، ص 1290، «چشم زخم») آيات 51 سوره قلم و 67 سوره يوسف بر امكان چنين سحري از طريق نگاه دلالت يا اشاره دارد. برخي مفسران در ذيل آيه اخير گفته اند: علت دستور يعقوب(ع) به فرزندانش براي ورود به مصر از درهاي متعدد، اين بود كه او مي ترسيد مردم آنها را ببينند و با چشمشان به آنها آسيبي برسانند، (الميزان، ج11، ص218) بنابراين چشم زخم واقعيت دارد چنانكه علي(ع) فرمود: العين حق يعني چشم زخم حق و واقعيت است. (نهج البلاغه، قصار400)
از ابن عباس نقل شده كه يعقوب(ع) براي آنان از چشم زخم ترسيد. (مجمع البيان، ج 5-6، ص 380) از اين رو آنان را به نوعي رفتار خاص دعوت مي كند تا اين گونه از شر نگاه و چشم زخم در امان مانند.
آيات 51 سوره قلم و سوره فلق نيز بيان مي كند كه كافران در تلاش بودند تا از طريق چشم زخم، آسيبي بر پيامبر(ص) وارد سازند؛ چرا كه «زلق» در آيه 51 سوره قلم به معناي لغزيدن و «ليزلقونك بأبصارهم» يعني تا تو را با چشمانشان آزار برسانند، پس آنان مي خواهند با چشم زخم تو را از مقامي كه خدا برايت قرار داده بلغزانند. (لسان العرب، ج 6، ص 70، «زلق»)
برخي گفته اند: آيه «و من شر حاسد...» شامل «عائن» هم مي شود. عائن كسي است كه با چشم به ديگري آسيب مي رساند؛ زيرا چشم زخم، نوعي از حسد نفساني است كه هنگام مشاهده چيزي كه در نظر شور چشم، زياد و تعجب برانگيز است، محقق مي شود. (الميزان، ج 20، ص 393)
هر چند كه حقيقت مسئله از ديدگاه دانش بشري كاملا مشخص نمي باشد، ولي در توجيه اين قدرت روان و روح انساني نظريه هايي ابراز شده است. از جمله آن نظريه ها اين است كه بسياري از دانشمندان معتقدند در برخي از چشم ها نيروي مغناطيسي خاصي نهفته است كه كارآيي زيادي دارد و حتي با تمرين و ممارست مي توان آن را پرورش داد.
يكي از اين نيروها خواب مغناطيسي است كه از طريق نيروي مغناطيسي چشم ها انجام مي گيرد.
نيرو و انرژي اي كه از چشم خارج مي شود همانند انرژي «اشعه ليزر» است كه شعاعي نامريي داشته ولي از نظر تاثيرگذاري نمي توان هيچ سلاح مخرب تري از آن سراغ گرفت. حال پذيرش وجود نيرويي در برخي چشم ها كه از طريق امواج به خصوصي در ديگران اثر بگذارد، امر عجيبي نخواهد بود. (تفسير نمونه، ج 24، ص 426)
روح انسان بر اثر رياضت ها به درجه اي مي رسد كه آثاري در جسم بر جاي مي گذارد، حال اين جسم، گاهي اعضاي بدن است كه شمشير و سوزن و ميخ و آتش در آن اثر نمي كند و گاهي چشم است كه مي تواند آثاري را بر جاي گذارد كه چشم زخم از آن جمله باشد.
پس اگرچه مسئله از جهت علمي كاملا روشن نمي باشد، اما جايي براي انكار وجود ندارد و نظريه هاي علمي نمي تواند خلاف آن را ثابت كند.
مرحوم علامه طباطبائي(ره) در ذيل آيه 51 سوره قلم مي فرمايد: «... مراد از آيه، چشم زدن است كه نوعي از تاثيرات نفساني است و دليل عقلي بر نفي آن نداريم، بلكه حوادثي ديده شده كه با چشم زدن منطبق است و رواياتي طبق آن وارد شده، دليلي ندارد كه آن را انكار نموده و بگوييم عقيده خرافي است». (تفسير الميزان، ج 19، ذيل آيه)
از آيات پيش گفته هم چنين به دست مي آيد كه انسان مي تواند با دوري از شور چشمان از زخم چشمي ايشان در امان ماند (يوسف، آيه 67)، چنان كه راه ديگر مصونيت از چشم زخم و شور چشمان اين است كه بر خدا توكل نمايد (همان) و به ربوبيت خدا پناه برد. اين پناه بردن حتي از طريق جاري ساختن استعاذه بر زبان نيز امكان پذير است. از شان نزول و سوره فلق نيز به دست مي آيد كه مي توان با خواندن اين سوره از شور چشمان و زخم چشم در امان ماند.
اين سه راهكار قرآني مي تواند ابطال گر اين نوع از سحر يعني زخم چشم و نگاه شور چشمان باشد. بنابراين، كارهايي مثل شكستن تخم مرغ، عملي خرافي است و نمي توان به عنوان راهكار مشروع و قرآني و اسلامي پذيرفت. البته در برخي از افراد اين توانايي وجود دارد كه با ساخت عروسك هايي كنترل ديگري را به دست مي گيرند. اين افراد با قرار دادن تخم مرغ به عنوان چشم مي كوشند تا در چشم حسود و شور چشمان تصرف نمايند و ابطال سحر نمايند.
راهكارهاي مصونيت از چشم زخم در روايات
روزي حضرت رسول(ص) همراه با چند تن از صحابه از گورستاني عبور مي كردند، حضرت رسول(ص) فرمودند دو سوم مردگان و مدفونين اين گورستان به عمر طبيعي كه خداوند براي آنها مقدر كرده بود از دنيا نرفته اند و با چشم زخم از دنيا رفته اند.
از امام صادق(ع) نيز روايت شده كه فرمودند: اگر اين قبرها شكافته شود، هر آينه مي بينيد كه بيشتر مردگان به سبب چشم زخم مرده اند، زيرا چشم زخم حق است. آگاه باشيد كه پيامبر اكرم(ص) فرمودند: چشم زخم حق است پس هر كس از سيرت و صورت برادر مسلمانش خشنود شد، خدا را ياد كند، زيرا وقتي خداوند را به ياد آورد، ضرري به برادر مؤمنش نمي رسد.
طبق روايات بسياري كه در كتاب هاي شيعه و اهل سنت آمده، رسول خدا(ص) دو فرزند خود حسن و حسين(ع) را به اين دعا تعويذ فرمود: «أعيذ كما بكلمات الله التامه و أسماء الله الحسني كلها عامه ، من شر السامه و الهامه و من شر كل عين لامه ، و من شر حاسد اذا حسد؛ شما را به كلمات تامه و اسماي حسناي خداوند از شر مرگ و حيوانات موذي و هر چشم بد و حسود آن گاه كه حسد ورزد مي سپارم». (تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 004)
و در روايت ديگري است كه اين گونه مي فرمود: اعيذ كما من عين العاين و نفس النافس؛ شما را پناه مي دهم از چشم چشم زن، و نفس نفس زن.
به جهت محفوظ ماندن از چشم زخم، موارد زير نيز در منابع ديني توصيه شده است:
1-گفتن سه مرتبه «ما شاءالله لا قوه الا بالله العلي العظيم» حين ترس از چشم زخم
2-خواندن سوره هاي (قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس)
3-خواندن آيه «و ان يكاد الذين كفروا...»؛
4-خواندن سوره «ناس» هنگام بيرون رفتن از منزل
5-در مورد اسفند (اسپند) از حضرت رسول(ص) نقل شده كه بر هر يك از برگ و دانه درخت اسفند ملكي موكل است كه با آنها هست تا آن كه بپوسد و ريشه و شاخه اش غم و سحر را برطرف مي كند و در دانه اش شفاي هفتاد درد است. (مفاتيح الجنان، مرحوم شيخ عباس قمي، ص 335)
در روايت اين معناست كه اسپند دود كردن براي دفع چشم و نظر، و نيز راندن شياطين سودمند است. به اين خاصيت علاوه بر كتب طب قديم، در روايات نيز اشاره شده است. («سفينه البحار»، ماده حرمل)
از رسول خدا(ص) روايت شده كه فرمود: چشم زخم حق است، وقتي يكي از شماها به انسان يا حيواني يا اشياء ديگري كه زيبا است بنگرد و تعجب نمايد، بگويد: «آمنت بالله و صلي الله علي محمد و آله» پس از آن، اثر چشمش خنثي مي شود.
از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: كسي كه چيزي از برادرش او را متعجب ساخت، بگويد: «تبارك الله احسن الخالقين» زيرا چشم زخم حق است.
همچنين در برخي از آيات و روايات گفتن «ماشاءالله» نيز درباره چيزي كه انسان را به شگفتي مي آورد، به عنوان يكي از راه هاي جلوگيري از تأثير چشم زخم بيان شده است.
حضرت امام صادق(ع) فرمودند:«هرگاه بخواهيد با دوستي آراسته و چشمگير از خانه بيرون رويد، معوذتين (قل اعوذ برب الفلق... و قل اعوذ برب الناس...» را بخوانيد تا چشمي در شما اثر نكند.» (بحارالانوار، ج95، ص331)

 



حقوق زنان از عدالت تا خيانت

حاجي حسن پور
موضوع حقوق زنان از جمله موضوعاتي است كه همواره مورد توجه و دقت همگان بوده است به گونه اي كه در اين جهت كارها و تلاش هاي فراواني صورت گرفته است. اين مهم در دنياي كنوني از اهميت و ارج بيشتري برخوردار گشته است و هر كس به زعم و گمان خود در اين راستا گام برداشته تا شايد بتواند اين حقوق را احقاق نمايد اما در اين ميان برخي، بيشتر درصدد تدارك منافع خود بوده نه اين كه بخواهند جامعه زنان را به حقوق اساسي آنان رهنمون گردند لذا است در اين راه به خطا رفته و هميشه دوران بر تضعيف جنس زن كمر همت بر بسته اند و او را تحقير كرده اند.
آنچه ما در اين نوشته كوتاه در پي آن هستيم تنها اشاره اجمالي به برخي حقايق در ارتباط با اين موضوع خواهد بود كه اميد مي رود خردمندان در آن دقت نظر كرده و خود در پي فرا چنگ آوري ديگر حقايق برآيند كه تحقيقا افق هاي تازه اي فرا راه آنان گشوده خواهد شد.
تحقيقا دو مفهوم عدالت و مساوات، به طور بنيادي از يكديگر متفاوت ومتمايزند چرا كه اولي به تعبير اميرالمومنين(ع) به معناي قرار دادن هر چيز در جاي خود بوده (نهج البلاغه حكمت 437) ولي دومي الزاما اين چنين نخواهد بود بلكه در بسياري از موارد سر از ظلم و بي عدالتي بر مي آورد كه طبعا مطلوب نمي نمايد.
زن در آينه ديدگاه ها
از عصر غارنشيني بشر كه مي گذريم همواره جنس زن مورد بي مهري واقع شده و هميشه دوران، گرفتار افراط و تفريط در نگاه ها و نظرها بوده است.
عده اي تفريط كرده و زن را انسان درجه دوم و به تعبيري موجودي پست دانسته كه نمي تواند از هيچ گونه حقوقي بهره مند گردد و تنها يك سلسله تكاليف سخت و مسئوليت زا متوجه اوست. نمونه بارز اين واپسگرايي را مي توان در دوران جاهليت قبل از ظهور اسلام جست وجو نمود كه حتي در اين دوران دختران را زنده به گور مي كردند و اساسا جنس زن را ننگ و عار مي پنداشتند.
برخي ديگر (كه امروزه بيشتر طرفدار دارد) در نگاهي افراطي به زن بر اين پندارند كه اصولا هيچ تكليفي متوجه زنان نبوده و به خيال برقراري عدالت ميان جنس زن و مرد، تنها آنان از يك سلسله حقوق برخوردارند كه مي بايد (به هر قيمت) در راه استيفاي آن تلاش نمايند.
بدون شك هر دوي آن انگاره و پنداره به خطا رفته اند. تحقيقا مي توان منشا و علت العلل اين دو نوع نگاه را دو چيز دانست يكي اين كه جنس زن و اقتضائات آن شناخته نشده و ديگر اين كه اغراض فردي و يا گروهي، برخي را بر آن داشته تا در اين جهت به ابرازنظر بپردازند كه براي اين علت، در دنياي امروز و براي علت اول در دنياي قديم مي توان مصداق جويي نمود.
حال كه مطرود بودن دو نظر افراط و تفريط به اثبات رسيد مي توان نظر سومي را بيان داشت كه از هر دوي آن(افراط و تفريط) بدور بوده و راهي ميانه و معتدل را پي ريزي مي كند كه در واقع همان نظر اسلام مي باشد.
اسلام و حقوق زنان
اسلام به عنوان ديني كه براساس فطرت (روح) انساني و حقيقت و طبيعت (جسم) او بوده و به نيازهاي مادي و معنوي زنان واقف مي باشد براساس توانمندي ها، ظرفيت ها و خواسته هاي جنس زن برنامه ريزي و در نگاهي واقع بينانه و مترقي، براي زنان، هم حق و هم تكليف (كه در حقيقت دو روي يك سكه هستند) قرار داده است.
از اين رو اسلام در پي تحقق عدالت ميان دو جنس زن و مرد مي باشد به اين كه براي هر كدام از اين دو جنس متفاوت و متخالف به اقتضاي جسم و روان آنان يك سري حقوق و تكاليف وضع نموده است كه برخي از اين حقوق و تكاليف مشترك و برخي اختصاصي هر كدام از آن دو جنس مي باشد.
گذشته از اين براساس آموزه ها و مفاهيم ديني، زن و مرد از حيث معنويت در يك طراز و ترازو بوده و مي توانند هر دو با همديگر به قله ها معنويت صعود نمايند و تنها آنچه موجب تفاوت در حقوق و تكاليف ميان آنان شده است در حقيقت خلق مادي و جسماني آنان بوده است و چيزي كه موجب برتري هر كدام بر ديگر مي گردد در حقيقت همان تقوا است و نه چيز ديگر (ان اكرمكم عندالله اتقاكم حجرات/13).
اسلام به عنوان مهم ترين و بزرگترين مدافع و احياكننده حقوق جامعه زنان، در اولين گام (و پس از ظهور خود در جامعه جاهلي شبه جزيره عربستان) عملا بر موضوع زنده به گور كردن دختران، خط بطلان كشيده و در برابر آن ايستادگي كرد و زن را به حقوق و تكاليفش آشنا نموده و در واقع ارزشمندترين حق كه همان حق حيات باشد را به زنان بازگرداند.
برخلاف آنچه برخي از معاندان و كينه توزان به اسلام (كه همواره در تلاش بر وارونه جلوه دادن آموزه هاي آن بوده مبني بر اين كه اسلام به جنس زن بي توجه بوده و او را انساني درجه دو محسوب مي دارد) ادعا مي كنند نمونه هاي بسياري در متن دين و نيز رفتار و به تعبيري سيره عملي معصومين(ع) در ارج گذاري به مقام و جايگاه زنان وجود دارد كه گوياي اين حقيقت است كه زنان تنها در سايه دين خواهند توانست به حقوق و تكاليف خود به درستي دست يافته و از آنان برخوردار شوند. بعنوان مثال احترام فوق العاده اي كه رسول خدا(ص) به همسرش خديجه و دخترش فاطمه مي گذارد به گونه اي كه دست دخترش را مي بوسيد و مي فرمود: پدرش به فدايش (بحارالانوار ج43 ص20) يا اين كه حضرت اميرالمومنين(ع) در داخل خانه مرتباً به همسرش در امور منزل كمك مي رساند يا سفارش حضرت به فرزندشان امام حسن(ع) كه: «لاتملك المرأه من الأمر ما يجاوز نفسها فان ذلك أنعم لحالها و أرخي لبالها و أدوم لجمالها فان المرأه ريحانه و ليست بقهرمانه » (اصول كافي ج5 ص015) (فرزندم) چيزي كه از توان زن فزون است را (از او) مخواه چرا كه اين به حالش مناسب تر، براي فكرش راحت تر و براي زيبايي اش بادوام تر است تحقيقا زن گل است نه (يك) قهرمان.
اين مثال ها و ديگر موارد، همگي نمونه هايي هستند كه در راستاي تكريم حقيقي جنس زن مي باشد كه نظير آن را در هيچ كجاي دنيا از قديم تا به امروز (كه ادعاي دفاع از حقوق جامعه زنان گوش جهانيان را كر كرده ولي عملاً از آن هيچ خبري نيست) نمي توان يافت.
حقوق زن در دنياي غرب
دنياي امروز كه به دروغ ادعاي احيا و دفاع از حقوق زنان را داشته و بدين منظور جمعيت ها و به تعبيري NGOهايي نيز تشكيل داده اما در واقع به جاي تدارك و استيفاي منافع و حقوق زنان، به جنس زن خيانت مي كنند ديگر نمي تواند داعيه اين مهم را داشته و خود را تنها غم خوار آنان بخواند.
آنچه در دنياي امروز در اين ارتباط جاري است اين است كه مي خواهند زنان نيز بسان مردان وارد عرصه هاي مختلف اجتماعي و... شده و به هر كاري اقدام نمايند. لذا است كه به بهانه برقراري عدالت ميان زنان و مردان، اين امر به مساوات كه نتيجه آن ظلم آشكار در حق زنان مي باشد منجر گشته بگونه اي كه اين امر در دنياي غرب بيداد نموده و ديگر غرب نمي تواند آن را جمع نمايد تا ديگر شاهد فروپاشي بنيان خانواده ها نبوده و در جامعه ناظر بروز نابهنجاري هاي گوناگون نباشد.
نسخه اي كه امروز غربي ها از طرح موضوع فيمينسم درپي آن بوده و در تلاش براي گسترش آن در سطح دنيا مي باشند اين است كه در پوشش و به بهانه دفاع از حقوق زنان آنان را از كانون گرم خانواده بيرون كشيده و به دست خيانت كاران عرصه اجتماع بسپرند تا در درازمدت آتشي كه امروز خود بدان گرفتار آمده در تمام خانواده ها شعله گرفته و اساس آن را از ريشه بسوزاند.
اگر غرب درپي دست يابي زنان به حقوق خودشان مي باشد پس چرا بسان كالايي تجاري با آنان برخورد كرده و چونان بردگان از آنان حق بردگي(مدرن) مطالبه مي نمايد؟ چرا زن نزد انديشمندان غربي تنها حكم كارخانه اي داشته كه تنها نمي تواند توليد مثل نمايد؟ چرا مظلوم ترين و بي پناه ترين قشر جامعه در غرب، زنان مي باشند؟ چرا مشاغل پست و بي ارزش را به زنان وانهاده و آنان را زير چكمه هاي خوديت خود خرد كرده و دم برنمي آورند؟ و؟؟؟
تقابل برخي خودي ها با حقوق زنان
با تأسف و تأثر تمام بايد گفت عده اي حتي از خود ما نيز (خواسته يا ناخواسته، دانسته يا ندانسته) فريب دسيسه هاي شيطاني غرب را خورده و پاي برخي از كنوانسيون هاي (فرمايشي و درون تهي) بين المللي را كه در راستاي اين خيانت بزرگ تدارك شده است را امضا مي كنند به خيال اين كه به جامعه زنان خدمت مي كنند درحالي كه غافل از اين هستند كه اين نيز كمك و همدستي در خيانت به زنان محسوب بوده و مورد ملامت مي باشد.
بايد از برخي آناني كه همواره درپي به دست آوري دل دگر انديشان بوده و به پندار خود براي دوري از هر گونه عقب ماندگي از جوامع بين المللي در اين راستا تن به پذيرش بيانيه ها، كنوانسيون ها و... داده و بدون اطلاع از حقيقت و ماهيت آنها بر آن مهر تأييد مي نهند پرسيد به چه حقي چنين مي كنند؟ آيا پس از گذشت افزون بر سي سال از انقلاب اسلامي (كه خون هزاران شهيد به پاي آن ريخته شده است) مي توان از كسي ادعاي ندانستن و نفهميدن را پذيرفت؟ چرا ما كه ادعاي تخصص گرايي مان گوش زمينيان را پر كرده آن دم كه نوبت به مسائل دين و آموزه هاي آن مي رسد همگي خود را صاحب نظر مي انگاريم و حاضر به جلب و دريافت نظر صاحب نظران اين عرصه نمي گرديم و خود براي همه امور، راساً تصميم ساخته و تصميم مي گيريم؟ تا به كي مي خواهد اين روند رو به تنزل تداوم يابد؟ آيا وقت آن نرسيده تا براي پاسداشت دين خود، به تمامي مظاهر نيرنگ و فريب حيله گران بين المللي دست رد زده و آنان را به دور افكنيم؟
در هر صورت اگر بخواهيم يك نگاه منطقي و عقلائي به جامعه زنان داشته و به آنان خدمت كنيم مي بايست براساس ظرفيت ها، توانمندي ها و نيازهاي مادي و معنوي زنان برنامه ريزي كنيم بگونه اي كه از زن نخواهيم مرد ساخته و همسان پنداري كنيم چراكه ارزش زن به زن بودن او است نه اين كه از حقيقت و طبيعت خود خارج گشته و تمام مسئوليت ها به او متوجه شده و در نهايت به او خيانت شود.
بنابراين و به عنوان نتيجه اين بحث بايد گفت تنها نسخه شفابخش و احياكننده زنان، همان نگاه مترقي اي است كه اسلام به زن داشته و او را هم محق و هم مكلف مي داند و از بعد ارتقاء و رشد معنوي، زن را هم طراز با مرد مي بيند كه اين عين عدالت و عدالت عيني است و آنچه غرب درپي آن است تحقق مساوات ميان زن و مرد مي باشد كه اين خود عين خيانت به زنان بوده و خدمت به آنان نيست.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14