(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 17 شهریور 1390- شماره 20018

نگاهي ديگر به «سقوط يك فرشته» باور و پذيرش
نقد و نظري بر سريال هاي ماه رمضان سيما با توجه به قرآن
... و اين بار هم فرصتي كه از دست رفت
بهترين انتخاب ايران براي اسكار
تأملي بر برنامه تلويزيوني
«سمت خدا»
شاخصه هاي اصلي فيلم هاي اكران تابستان و پاييز1390- قسمت چهارم
حقوق بشر غربي و راه هاي تثبيت آن در سينما



نگاهي ديگر به «سقوط يك فرشته» باور و پذيرش

ميثم دعا گو
سريال هاي ماه رمضان با تمام انتقادات به پايان رسيد در اين ميان آن سريالي جان سالم از انتقادات به در برد كه نگاهش به جامعه نسبتاً نگاهي معقول بود و با شناخت كمبودها و معضلات فردي و اجتماعي داستاني تا حدي پذيرفتني را مقابل دوربين برد. سريال «سقوط يك فرشته» از ابتدا روي محور جامعه حركت كرد و با همين محور به پايان رسيد. اين سريال گرچه در ظاهر يك داستان ماورايي داشت اما در اصل ماجرايي را دنبال مي كرد كه جامعه امروز ما مبتلا به آن است و با اين معضل دست و پنجه نرم مي كند.
داستان اين سريال نه داستاني ماورايي كه يك داستان رئال بود، پيام داشت و مي دانست از ابتدا تا انتها چه مي خواهد بگويد. پرداختن به وسوسه هاي شياطين دروني و بيروني و نمايش آن در رفتارهاي روزمره و در نهايت تاثير آن در جامعه، هدف اين سريال بود. داستان از كمبودها شروع شد، آن هم نه كمبودهاي مالي بلكه كمبودهاي فرهنگي و اعتقادي، سير قصه با اين كمبودها ادامه يافت و به نقطه اي رسيد كه يك گروه را از پا انداخت و از هم گسست. اين همان چيزي است كه بايد به آن پرداخته شود و مورد بررسي قرار گيرد. تا به امروز بسياري، ريشه انحرافات فكري و اخلاقي را صرفا در فقر مالي و كمبودهاي اين چنيني دانسته اند ولي اين سريال تلاش داشت ريشه انحرافات را نه فقط در بحث فقر مال (پريچهر) بلكه در فقر فرهنگي و اعتقادي (سارا) بجويد. قهرمانان اين سريال ماورايي نبودند و با نگاهي به جامعه، مصداق هاي فراواني را مي توان از اين آدم ها پيدا كرد؛ حاج حبيب هايي كه آبرويشان مقدم بر همه چيز است، ساراهايي كه ارزش ها را باور نكرده اند. نيماهايي كه براي گرفتن انتقام به هر ريسماني چنگ مي زنند و قائل به هيچ بايد و نبايدي (چه شرعي و چه عرفي) نيستند و شياطيني كه در ميانه راه كمين كرده اند تا جامعه را از هم بپاشند. در اين ميان آن كسي مي تواند جان سالم به در ببرد كه باور محكمي داشته باشد و اعتقاداتش نه بر پايه تعصب كه بر مبناي شناخت حقيقي شكل گرفته باشد (فاطمه). ديالوگ هاي پاياني سريال تمام حرف اين داستان بود، جايي كه سارا بر بالين فاطمه تفاوت نگاه و باور را تعريف كرد. فاطمه اي كه گناه نكردن را مقبول تر از توبه كردن مي دانست.
اين سريال در واقع تقابل دو نگاه است؛ نگاه دنيوي به مقوله ارزش ها و سنجش آن با منافع دنيوي كه تمام بداخلاقي ها و هنجارشكني ها را موجب مي شود و به سادگي، همان ارزش در جايي كه اقتضا كند با تلنگري به ضدارزش بدل مي شود و تمام پل هاي اعتقادي را خراب مي كند و در مقابل نگاه فرا دنيايي باعث مي شود تمام بدخلقي ها به خوش خلقي تبديل شوند و انسان مقابل نابساماني ها عنان از كف ندهد و خود را در منجلاب دنيايي گرفتار نكند.
«سقوط يك فرشته» نمايش تمام آن چيزهايي است كه در جامعه ما وجود دارد حتي اگر ما دوست نداشته باشيم آنها را ببينيم و بازگو كنيم. شياطيني كه دروني هستند و از آن به نفس اماره تعبير مي كنيم و شياطيني كه بيروني اند و ما گاه در ادبيات محاوره اي آن را دوست ناباب و در ادبيات جامعه شناسي از آن با عنوان «تهاجم فرهنگي» ياد مي كنيم و براي مهار آنها نياز به شناخت درست داريم نه شناختي كه براساس منافع فردي و نيازهاي دنيايي شكل گيرد و چون آن منفعت ايجاب كند همين شناخت به شناخت ديگر منحرف مي شود و به آن جايي مي رسد كه سارا رسيد.

 



نقد و نظري بر سريال هاي ماه رمضان سيما با توجه به قرآن
... و اين بار هم فرصتي كه از دست رفت

علي اكبر باقري ارومي
چند سال است كه در تلويزيون شاهد توليد آثاري هستيم كه خود را متصف به صفات ماورايي مي دانند و در راه رسيدن به عالم شهود و ماوراءالطبيعه تلاش هايي مي كنند؛ امسال نيز تلويزيون ميزبان آثاري با اين مضامين بود. غير از مجموعه كمدي «سه دونگ سه دونگ» كه كار خوبي از آب درنيامد، تلويزيون با سه مجموعه «پنج كيلومتر تا بهشت»، «سقوط يك فرشته» و «سي امين روز» امسال در ماه رمضان هم ميهمان خانه هاي ما بودند و هم ما را به ميهماني هاي داستان ها و تصاوير خويش بردند. نكته اي كه بايد به آن اشاره داشت اين است كه در پرداخت اين سريال ها سعي شده بود كه از قصص قرآني الهام گرفته شود كه در بعضي از آنها بسيار مدبرانه و در بعضي ديگر از آنها بسيار ناشيانه اتفاق افتاد!
ناشي گري!
از هنگامي كه بحث هاي ماورايي در سريال هاي ماه مبارك جايگزين مضامين اجتماعي شد، عليرضا افخمي پاي ثابت اين نوع جديد از برنامه سازي ها درآمد؛ يا به عنوان نويسنده و يا به عنوان نويسنده و كارگردان در آنها مشاركت داشته است. ولي آنچه به طور كلي از كارهاي ايشان استنباط مي شود اين است كه معمولا دوست دارد كارهاي فرهنگي را كه در حوزه اسلام انجام مي دهد با ترفندهاي هاليوودي آميخته و به عنوان يك برداشت خاص تقديم بينندگان خويش نمايد. مثلا هيچ وقت يادمان نمي رود اولين كار وي «او يك فرشته بود» چه سر و صدايي خصوصاً در حوزه علميه ايجاد كرد و البته كار بعدي ايشان هم كه در نقش نويسنده در سريال «اغماء» شركت داشت نيز همان تفكرات را در خود مستتر داشت. يعني شيطان به عنوان يك عامل و دخيل در فعل آدمي حضوري فعال و مرموزانه تصوير شده بود. در حالي كه ما در فرهنگ ديني خود شيطان را صرفاً به عنوان يك وسوسه گر و يك اغواگر و فريبكار مي شناسيم نه بيشتر.
به همين ترتيب است كار بعدي او يعني «پنجمين خورشيد» كه سير در آينده و بازگشت به گذشته نيز انسان را ياد مضمون فيلم هايي مثل «مردي كه زياد مي دانست» مي انداخت كه اين نگرش تداعي كننده همان مضمون هاليوودي است كه در خيلي از فيلم هاي آمريكا مي توان ردپاي آن را پيدا كرد. البته شايد بتوان حكايت پيش بيني آينده را حتي از خود قرآن هم استخراج نمود ولي مسلم است كه منطق قرآن چه درباره نحوه پيش بيني آن و چه اشارات قرآن به آن رويكرد به منطق پيچيده اي از تقوا و ايمان و معرفت استوار است كه ما اين گونه شاخص ها را در اين گونه آثار شاهد نبوديم.
در سريال «پنج كيلومتر تا بهشت» هم با دو آدم با تقوا روبرو هستيم كه شديدا به يكديگر علاقه مند هستند؛ اين زمينه پشتوانه اين نمي شود كه مسئله رويا و تأثير آن در تغيير جهت زندگي يك انسان تا اين حد سطحي تصوير شود كه فردي متقي مانند اميرحسين نخعي خيلي راحت بتواند از عالم ملكوت به عالم روياي يك فرد نفوذ و اطلاع رساني مقرون به صحت خويش را به انجام برساند! در اينجا هم بايد گفت كه شوق و ذوق هاليوودي سازي آقاي افخمي وي را واداشته تا يك روح برزخي را به طور كامل آزاد فرض كرده تا او بتواند چندين بار همراه با روح آيدا شده و در خواب بتواند او را قدم به قدم در نجات خويش راهنمايي كند. اگر به منطق روياها در قرآن توجه كنيم استواري آن را بر پايه نمادها بسيار قوي و مستدل خواهيم ديد. دو نمونه قرآني نشان مي دهد كه چگونه اين نمادها بر قوت روياها و نزديكي آن به زندگي معنوي مي افزايند. اولين موردي كه مي شود به آن اشاره داشت رويايي است كه به حضرت ابراهيم(ع) الهام مي شود و ابراهيم نبي الله بعد از سه بار خواب ديدن به محتواي نمادين آن عمل مي كند و آن قرباني كردن فرزند جوانش يعني اسماعيل(ع) است. در تعبير و صدق موجود در اين رويا مايك نتيجه مي گيريم و آن تطابق آن با مسئله الهام است. يعني روياي صادقانه اي كه ما آن را خواب نزديك به واقعيت قلمداد مي كنيم. مسئله ارتباط آن با تقوا و ورع را به طور قريب به يقين مشاهده مي شود. پس نخستين راز نهفته در روياي صادقه تطابق آن با الهام بوده و دومين مسئله اي كه خيلي مهم است تأثير تقوا در رويت آن مي باشد و سومين آن نمادين بودن آن است. در خواب و روياي صادقه بعدي كه مي خواهيم از آن مثال بزنيم خواب حضرت يوسف(ع) است. در واقع خواب حضرت يوسف صبوري كردن در تعيين زمان تعبير را مي آموزد كه چهل سال بعد تعبير مي شود. اينها به نظر من نكاتي است كه كارگردان مي توانست با الهام از فرهنگ قرآني بر آنها تأكيد هوشمندانه اي داشته باشد.
سقوط يك فرشته
و چگونگي آن!
«سقوط يك فرشته» كاري است با لايه هاي ابهام برانگيز و درامي قابل تامل. داستان و قصه اين كار وام گرفته از داستان حضرت ايوب پيامبر(ع) است. اجازه يافتن شيطان براي اينكه به خدا ثابت كند كه اعتقاد او به فرزندان آدم سلام الله عليها بيهوده است كه در آخر هم دست خالي باز مي گردد. چون حضرت ايوب صبر مي كند و اعتقاد خويش را محكم حفظ مي نمايد تا از اين آزمون سربلند بيرون بيايد. در «سقوط يك فرشته» نيز چنين مضموني به چشم مي خورد به اضافه قصه هاي فرعي ديگر كه به اصل داستان امتحان ايوب نبي الله افزوده شده است؛ در ابتدا ما حاج حبيب تهراني را با كلي ثروت و مكنت و دست بخشنده اي كه مانند ايوب داشته است مي بينيم. دقيقا مانند داستان ايوب پيامبر، شيطان به اين خانواده مي زند تا از هستي ساقط شان كند. اين داستان مانند يك درام با گره هاي افزوده بر آن تا نيمه هاي راه ما را به خوبي پيش مي برد و تقريبا ابهام زايي آن در همين نيمه هاي راه ما را به اصل داستان و انطباقات آن با داستان ايوب پيامبر نزديك مي كند. ولي از اواسط كار تقريبا با توفيقات پي درپي شيطان و تسلط آن بر زندگي غافلانه آدميان روبه رو مي شويم، بدون اينكه ايماني و صبري و ترفندي و عقلي مانند ايوب پيامبر را در آن مشاهده كنيم. به خصوص اينكه خداوند اگر دست شيطان را در زندگي حضرت ايوب گشاده گذاشت او مظهر صبر و مبارزه ايوب بود كه به چنين آزمون دشواري تن داد، نه انسان هايي كه حداقل يا حداكثر تقوي را دارند و آدم هايي از جنس من و شما! نكته دگر اينكه ما بارها گفته ايم و دين ما به ما مي گويد كه شيطان وسوسه گر است و حق تسلط و تجسد را ندارد ولي دراين مجموعه ما باز شيطان را داراي اين حدود از اختيار مي بينيم كه تجسد اختيار كرده و هر عملي را كه مي خواهد انجام دهد كه اين با واقعيات وجودي او سازگاري ندارد؛ ثانيا در اين مجموعه كه سعي شده ما با لايه هاي دروني انسان ها چالش ايجاد كنيم و وقتي انسان شرور و كينه توزي مانند نيما را به خوبي در دل داستان جاي داده ايم چه احتياجي است كه تصور قاهريت از شيطان نموده و اساس درام خويش را برهم زده و شيطان را چون غربي ها داراي قدرت قاهريت و بدون ضعف قلمداد نماييم. مسلما همه مي دانيم كه نقطه ضعف شيطان و شرارت هاي منتسب به وي در مقابل ايمان و تقوا رنگ مي بازد و نقطه اتكاي او در مقابله با مومنين تكيه بر نفس اماره است كه انسان را به گناه راهنمايي مي كند. پس ما مي توانستيم به عوض مطرح نمودن غليظ و شديد نفس اماره در اين مجموعه تقوا را پررنگ تر نموده، بسيار منطقي راه سد ساختن مقابل نفس اماره را ترسيم نماييم!! ولي اينجا نيز نويسندگان و كارگردانان با ديد غالب هاليوودي عمل كرده اند و در برداشت از فرهنگ اسلامي غفلت نموده اند. چون نتيجه اي كه براي انتهاي اين كار در نظر گرفته اند زمينه چيني آن در طول كار انجام نشده است. به اين معني كه از ابتدا چنين احساس مي شود كه شيطان در مقابلش هيچ سد ومانعي را نمي بيند، اگر هم احساس مي شود داستاني مانند داستان حضرت ايوب در حال اتفاق است به خاطر مقدمه چيني هاي منطبق بر آن است. خوب اين گونه مقدمه چيني ايجاب مي كند كه بايد منتظر عكس العملي مناسب بود ولي عوض اين عكس العمل ما شاهد انفعالي مرض گونه هستيم و كار به قدري ماورايي مي شود كه ما حتي ورود پليس را به داخل ماجرا مشاهده نمي كنيم؛ و حاج حبيب با تمام سن وسالش عملي مناسب انجام نمي دهد! فاطمه با آن همه تقوا و تدين اش نه تنها هوشياري وتيزي يك متقي را بروز نمي دهد بلكه دائماً در حال غافلگير شدن است! هيچ كس به موقع براي كمك حاضر نيست و اين ها به القاي اين مسئله كمك مي كند كه شيطان خيلي موفق جلوه كند و مومنين آدم هاي ناموفق و متكي به قضا و قدر تصوير شوند. البته بايد گفت قصه قصه نابي است، به شرط آنكه اجزا و شاخ و برگ هاي آن مناسب رشد مي كرد و البته گاهي هم شاخه هايي دارد كه كل آن را تحت تاثير قرار مي دهد كه نمونه اصلي آن بها دادن بيش از حد به شر شيطاني نيما و انفعال و حيراني حاج حبيب و خانواده اش است كه ذكر مجمل آن رفت.
... تا سي روز ديگر!
مجموعه ديگري كه با مضمون ماورايي و از شبكه دو سيما پخش شد «سي امين روز» نام داشت. مجموعه اي كه با يك قصه پيچيده و خوب آغاز شد؛ انساني از مرگ رهيده و اعدام را تبدل به زندگي مي كند. اين بار تحت ارشادات نفس لوامه خويش قصد ساختن دوباره زندگي خود را دارد و اين آغاز دوباره در فراز و نشيب ها و چالش هايي مي افتد كه درام و گره هايي زياد بر كار مي اندازد و تا آخرين لحظات اين گره گشايي ها ادامه مي يابد كه عاقبت خوش آن مرگ جوانمردانه وي است. «سي امين روز» وجه مشخصي دارد و آن رعايت تكنيك هاي تعليق در نمايش يك قصه پيچيده است؛ يعني قصه اي دارد با نويسنده اي خوب كه با دقت كافي و خوب توانسته از عهده سي قسمت كردن آن برآيد، بدون اينكه احتياج به كش دادن آن داشته باشد و اين امتياز خوبي است كه در ساير كارهاي اين ماه مبارك شاهد آن نبوديم. مثلا در هر دو سريال قبلي كه نقد آن از منظرتان گذشت، در قسمت هاي آخر آن واقعا احساس مي شد كه قصه بعد از آن قسمت ديگر چيزي براي گفتن ندارد؛ ولي قصه خوب و پر از تعليق «سي امين روز» جذابيت خاصي براي آن ايجاد كرده بود كه جاي تقدير خاص و ويژه دارد. ولي اي كاش اين قصه ماورايي و با اين همه جذابيت، ابتكار خاصي به خرج مي داد و رويكرد مناسبي به ماه رمضان و دريافت فرهنگي مناسب از آن مي نمود؛ وقوع شب قدر، اطعام فقرا، نگاهي ديگر داشتن به زندگي، تأثير خلوص در عبادات و بخشيده شدن تمامي گناهان و الخ از خصوصيات خاصه ماه مبارك است كه در شب هاي اين ماه مبارك، همه به اين شناخت و معرفت احتياج داشته و داريم. با اين حال در اين مجموعه و ساير مجموعه هايي ماورايي هيچ گاه از كنار اين معارف هم گذري نشد و اين يعني دور ماندن از رمز و راز نهفته در اين ماه گران قدر كه البته كليد گشاينده آن را هم خدا در اين ماه به ما داده است.


 



بهترين انتخاب ايران براي اسكار

آرش فهيم
با نزديك شدن به موعد معرفي نماينده ايران براي مراسم اسكار يعني تاريخ 20 شهريور، بحث ها و تضارب آرا در زمينه بهترين انتخاب شديدتر مي شود. اما همه اين بحث ها جاي شگفتي و سؤال دارند. به خصوص ازسوي مديريت سينمايي كشور كه مثل هرسال گروهي را مأمور مشورت و رايزني براي اين انتخاب كرده است. چون محور همه اظهارنظرها و پيشنهادها، متمركز بر معرفي يك فيلم به عنوان نماينده ايران براي اين مراسم آمريكايي است. تفاوتي نمي كند كه چه فيلمي انتخاب شود، به هرحال نتيجه اش شكست است. اما اين به معني تحريم مراسم اسكار و انفعال درمقابل آن نيست. چه بخواهيم و چه نه، اسكار امروز مشهورترين محفل سينمايي جهان است و همه سينمادوستان در جهان- چه موافق و چه مخالف- آن را زيرنظر دارند. بنابراين برخورد با چراغ خاموش با چنين موضوعي، نوعي فرصت سوزي است. اما اين سخن هم به معني تأييد معرفي فيلم به اسكار نيست. بايد روش ديگري را در پيش گرفت تا هم به انفعال و انزواي ما منجر نشود و هم عادلانه باشد و مشروعيت اسكار را زيرسؤال ببرد. درچنين شرايطي بهترين انتخاب ايران براي مراسم اسكار، معرفي يك فيلم نيست. بلكه يك بيانيه با امضاي همه سينماگران ايراني است. يك بيانيه سينمايي كه گوياي نگاه جهاني ايران است و در آن صلح طلبي و عدالت خواهي كشورمان به همه سينماگران جهان ابلاغ گردد. دراين بسته مكتوب، به جاي ارائه يك فيلم، پيام هنرمندان سينماي ايران به نمايندگي از ملت ايران و همه آزادگان و آزادي خواهان دنيا كه با جنگ و اشغالگري مخالف هستند اعلام و اعلان شود. واقعي ترين و بهترين نماينده ايران به مراسم اسكار، شكواييه اي است كه در آن به سياست هاي ضدانساني آمريكا در جهان امروز و همراهي جشنواره اسكار با آن اعتراض مي شود. اين كار باعث بالاتر رفتن اعتبار سينماي ايران و افزايش نفوذ آن در ميان ملت هاي روبه بيداري خواهدشد.
به جز اين، هر اقدام ديگري حاصلي جز شكست براي ما و سينما و كشورمان در اين عرصه ندارد، به چند دليل؛ يكي به رسميت شناختن مراسم اسكار به عنوان يك نمايش به شدت سياسي و ايدئولوژيك غربي است. كافي است به برگزيده هاي اين جشنواره درسال هاي اخير توجه كنيم تا رويكرد جنگ طلبانه و استعماري اسكار برايمان روشن شود. انكار اين موضوع كه اسكار در خدمت سياست هاي جنگي و بشرستيزانه كاخ سفيد است، تنها نشانه نآگاهي و كم خردي خواهدبود. اسكار، ابدا يك همايش سينمايي جهاني و بين المللي نيست و منحصر به دولت آمريكا و اهداف صهيونيستي آن است. همه واقعيت ها ما را به چنين نتيجه اي محدود مي كند. معرفي فيلم به چنين مراسمي، نوعي به رسميت شناختن و مشروعيت قائل شدن براي آن است.
ديگر اين كه با ارائه فيلمي از كشورمان به آكادمي اسكار، دو حالت بيشتر اتفاق نمي افتد؛ حالت اول كه محتمل تر است و به جز يك بار - فيلم بچه هاي آسمان- هميشه به وقوع پيوسته اين است كه نماينده سينماي ايران مردود شود. البته اين مردودشدن لزوما به معني ضعيف بودن فيلم معرفي شده نيست، بلكه مهم ترين دليل «ايراني» بودن آن فيلم است. به خصوص اگر نگاه آن فيلم با ديدگاه هاي روساي اسكار هماهنگ نباشد. حالت دوم هم اين است كه فيلم ارائه شده ازسوي ايران به جمع پذيرفته شدگان اسكار راه يابد. دراين حالت هم معلوم مي شود كه آن فيلم همسو و در جهت اهداف دولت آمريكا و برضد منافع كشور ايران و ساير مردم جهان است. بنابراين دراين حالت هم يك شكست براي سينماي ايران رقم مي خورد.

 



تأملي بر برنامه تلويزيوني
«سمت خدا»

هاجر ياراحمدي
برنامه هاي ساخته شده در حوزه دين و مذهب همواره داراي رنگ و بوي خاصي هستند. اين برنامه ها به لحاظ دارا بودن جوي روحاني علاوه بر اينكه باعث آرامش روحي انسان مي شوند مي توانند اطلاعات مفيدي را نيز در زمينه مسايل و دغدغه هاي ديني به مخاطب بدهند. برنامه ساز هوشيار مي تواند اين پيوند روحاني را به گونه اي با بيننده خود برقرار نمايد كه تاثير بسزايي بر روان فرد بگذارد و باعث رشد فكري وي شود. همچنين اين برنامه ها به دليل اعتمادي كه از سوي مخاطب به آنها وجود دارد همواره مخاطبان خاص خود را دارند و حتي مي توانند در تبليغ دين نيز موثر افتاده و از طريق نقش شناختي كه ايفا مي كنند در شكل گيري باور ديني نوجوانان و جوانان تاثير بسزايي داشته باشند و به بسياري از شبهات آنان در اين زمينه ها پاسخ گويند.
برنامه «سمت خدا» نيز از اين دست برنامه هاست كه از شنبه تا چهارشنبه از طريق قاب شيشه اي شبكه سوم سيما مهمان خانه هاي مردم ايران مي شود.
برنامه اي كه به خاطر صراحت در بيان مسايل و مشكلات جوانان در بين قشر جوان جامعه نيز پذيرفته شده است. «سمت خدا» با مخاطبان زيادي مواجه است كه اين برنامه را به عنوان يك مرجع مطمئن براي طرح شبهات و يا مشكلاتشان انتخاب كرده اند. اين برنامه را مي توان از چند زاويه مختلف بررسي كرد؛ از جمله نقاط قوت آن مي توان به استفاده از كارشناسان متفاوت كه هر كدام متناسب با يك موضوع در هفته صحبت مي كنند اشاره نمود. و اين باعث مي شود كه مسائل مختلف به خوبي پوشش داده شوند و به طور مبسوط تري به آنها پرداخته شود. در برنامه هاي گفت وگو محور همواره دو عامل در جذب مخاطب تاثيرگذارند عامل اول مجري است. چرا كه همواره مجري با تسلط بر موضوع مورد بحث مي تواند با نوع اجرا، فن بيان، زبان بدن و... خوراك مورد نظر برنامه را به مخاطب القا نمايد و اين يكي از شاخص هايي است كه «سمت خدا» به خوبي از آن در برنامه اش بهره برده است. اجراي باورپذير و خوب اين برنامه به درستي باعث پيشبرد بحث شده و از كسل كنندگي برنامه جلوگيري مي نمايد. به علاوه مجري گاه سؤالاتي را مطرح مي كند كه باعث رفع شبهه از پاسخ كارشناس مي شود و شايد تنها نقدي كه به او وارد است اين باشد كه بحث را به چالش نمي كشد و از اين طريق مخاطب را با خود همراه نمي كند.
اين برنامه با مخاطبي عام مواجه است و نمي توان آن را متعلق به يك قشر سني خاص دانست و به نظر مي رسد به سليقه عام هم توجه نموده است. همچنين اين برنامه علي رغم اينكه آيتم هاي زيادي ندارد از ريتم مناسبي برخوردار است كه باعث دلزدگي مخاطب نمي شود.
عامل ديگري كه مي توان به آن اشاره كرد، دكور برنامه است. دكور اين برنامه به دليل فضاي اندكي كه در اختيار دارد فاقد پويايي لازم است. اما كارگرداني مناسب تا حدي توانسته بر اين مشكل فائق بيايد. با اين وجود از برنامه اي با اين قدمت، بيشتر از اينها انتظار مي رود. يكي ديگر از ايراداتي كه به اين برنامه گفت وگو محور وارد است پيشنهادهايي است كه گاه از سوي كارشناسان براي حل مشكلات مخاطب مطرح مي شود اين پيشنهادها كاربردي نيستند. بايد توجه كرد اگر بيننده با پاسخي از سوي كارشناس مواجه شود كه در عمل به كار او نيايد، ارتباط موثري ميان برنامه و مخاطب برقرار نمي شود. همين موضوع باعث مي شود برنامه فاقد عنصر مهمي به نام تاثيرگذاري مي شود.
اين برنامه همان طور كه از نامش برمي آيد برنامه اي است كه قصد دارد با طرح مسايل معنوي، مخاطب را به سمت خدا رهنمون سازد و به نظر مي رسد تا حدي نيز موفق بوده است. با توجه به پشتوانه برنامه اي كه پيش از اين با نام «زلال احكام» روي آنتن مي رفت مي توان گفت عامل اصلي موفقيت اين برنامه فرم روايي آن است و اين كه به سؤالاتي پرداخته مي شود كه شايد در هيچ برنامه ديگري مجال پرداختن به آنها نباشد و يا دست كم تاكنون به اين شكل به آن توجه نشده باشد. لذا بايد با مداقه بيشتري به سؤالات بينندگان پرداخته شود چرا كه محور برنامه نيز حول همين سؤالات مي چرخد و بايد با جواب هاي قانع كننده به باورپذيري بيشتري در ميان مخاطبان دست يابد.

 



شاخصه هاي اصلي فيلم هاي اكران تابستان و پاييز1390- قسمت چهارم
حقوق بشر غربي و راه هاي تثبيت آن در سينما

رامين شريف زاده
ماندگاري هر تمدن نياز به انرژي دارد و هر تمدني كه نابود شده منابع انرژي خود را از دست داده است. تمدن صنعتي دنياي غرب نيز به انرژي به خصوص انرژي منابع طبيعي و بهره برداري از منابع انساني نياز دارد. در واقع به همين دليل است كه كشورهاي صاحب قدرت، ثروت و تكنولوژي همواره در سياست گذاري هاي خود اين منابع را نشانه مي روند و از راه پيمان نامه ها و قراردادهاي بين المللي، كشورهاي درحال توسعه را به اجراي قوانيني ملزم مي كنند كه در نهايت به تأمين اهداف و خواست نظام سرمايه داري بيانجامد. نظام حقوق بشر كه امروزه به عنوان مولفه اصلي سيستم هاي نوين جهاني معرفي شده و همه كشورها و ملت هاي جهان مجبورند كه به مانيفيست هاي آن پايبند باشند در واقع نرم افزاري است كه در حوزه سياست عمومي تفكر غربي سازي جهان به كار مي رود.
بشري كه در حمايت اين حقوق قرار مي گيرد بشر اومانيستي است كه ارتباطش با عالم بالا قطع شده و شرع و امر و نهي هاي آن كه از سوي شارع مقدس رقم خورده است براي او ارزشي ندارد و آنها را نمي پذيرد. اين انسان خود مي انديشد و مدعي است كه مي تواند خوبي و بدي رفتارش را تشخيص دهد. نگرش اومانيستي حقوق بشر كه با موازين دين در تعارض است معيارهاي دين را مانع گسترش خود مي شناسد بنابراين براي گسترش روزافزون خود از يكسو باور ديني ملت ها را درهم شكسته و از سوي ديگر مدعي است كه هيچ كس حق ندارد از عالم بالا برداشت مشخصي از ارزش هاي ماوراءنگر آورده و ديگران را نيز به آن ملزم كند.
به عبارتي ديگر جهان بيني اعلاميه جهاني حقوق بشر عبارت است از فرهنگ مدرن ليبرال- دموكراسي كه امكان فهم اين حقوق براساس فرهنگي متمايز از فرهنگ غربي را سلب مي كند. براساس همين رويكرد است كه بسياري از دگرانديشان به ظاهر مسلمان هم نوا با صاحب نظران غربي اعلام مي كنند كه لازم است آموزه هاي اسلامي را از طريق سكولار كردن (اباحه گري) آنها و يا با ارائه تفسيري نو از قرآن (پلوراليسم عقيدتي) طوري تغيير دهيم كه با ارزش هاي بين المللي حقوق بشر منطبق شوند زيرا آنان اهتمام به اين آموزه ها را ارتجاع و برخاسته از سنت گرايي مي دانند.
موضوع درخور توجه در اين ميان به مفهوم مباني و راز جهان شمولي بشر بازمي گردد. هويت ها و تفاوت هاي گوناگون، خواه ناشي از باورهاي مذهبي باشد يا از اختلاف هاي فرهنگي، سياسي، نژادي و قومي سرچشمه گرفته باشد لازمه جهان شمولي حقوق بشر از ديدگاه فلسفي آن است كه بايد در آن به همه فرهنگ ها توجه شده يا حداقل قدر مشترك همه نظام هاي حقوقي اخذ شود. از ديد جامعه شناسي نيز جهاني بودن آن مقتضي پذيرش حقوق بشر از سوي همه دولت ها و ملت ها است.
باتوجه به مواردي كه به آن اشاره شد، مي توان گفت كه اعلاميه جهاني حقوق بشر به سبب ماهيت غربي خود تأمين كننده منافع جهان غرب و ابزاري براي سلطه آنها در شكل جديد استعمار است حال آنكه اسلام به عنوان مكتبي جهان شمول در پرتو دو عنصر حقيقت و نفي سلطه، سدي محكم در مقابل جهان بيني «جهاني شدن غربي» است. دولت هاي غربي جهت جلوگيري از رشد انديشه ديني- اسلامي در جهان با استفاده از مباني فكري و ابزاري و روش هاي متنوع اقتصادي، سياسي و فرهنگي، نيروي خود را از يك سو صرف تضعيف مباني فكري اسلام كرده و از سوي ديگر به القاي باور ناكارآمد بودن نظام اسلامي و حكومت ديني مي پردازند. ناكارآمد جلوه دادن نظام هاي ديني در اداره حكومت ها از جمله مهم ترين روش هايي است كه دشمن به منظور استيلاي خود بر كشورهاي هدف همواره در دستور كار خود قرار داده است. اين موضوع به خصوص در قرن اخير درپي تقابل ميان سياستمداران غربي با ملل مسلمان جهان، نمود بيشتري يافته است. نمايش اين ناكارآمدي در اداره حكومت و پاسخگويي به نيازهاي انسان مدرن از راه هاي مختلفي دنبال مي شود كه در نهايت به تضعيف باورها و اعتقادات مذهبي مردم و بي اعتمادسازي نسبت به حكومت منتج مي شود. ارائه تصويري نامطلوب از وضعيت كنوني جامعه و القاي باور كشور و مردمي بدون آينده به مخاطبان، از جمله مواردي است كه در راستاي پروژه ناكارآمد جلوه دادن نظام هاي ديني در اداره امور جامعه مورد تأكيد قرار مي گيرد. در اين قبيل آثار معمولاً كارگردان تلاش مي كند تا با نمايش فلاكت و بدبختي اقشار مختلف مردم، مخاطب خود را به سوي چنين باوري سوق دهد كه هيچ نقطه اميدي براي بهبود يافتن شرايط موجود جامعه نمي توان متصور بود. متأسفانه امروزه در سينماي ايران شاهد توليد آثاري هستيم كه خواسته يا ناخواسته در راستاي تبيين تفكرات بيان شده گام برمي دارند. اگرچه در اين آثار نكات آموزنده و قابل تأمل بسياري نيز بيان مي شود لكن از آنجايي كه نتيجه و برآيند اين آثار ترويج كننده نااميدي است به نظر مي رسد كه كارگردانان در توليد اين قبيل آثار بايد تجديدنظر كلي انجام دهند.
مرگ كسب و كار من است
«شكرالله»، «عطا» و «يوسف» همدست مي شوند تا كابل هاي برق فشار قوي را از دكل هاي موجود در نزديكي محل سكونتشان سرقت كنند. در حين سرقت از دكل اتصالي مي شود و يوسف در اين حادثه كشته مي شود. قاسم يكي از هم ولايتي ها در حين دزدي با شكرالله و عطا روبه رو شده و با آنان درگير مي شود. در اين درگيري قاسم به دست عطا كشته مي شود. شكرالله توسط راه داران و جنگلبانان دستگير مي شود اما عطا در يك فرصت مناسب فرار مي كند و به روستا بازمي گردد. عطا كه با تنها دختر كوچك خود زندگي مي كند به منزل يكي از دوستان خود به نام سيف الله مي رود و از او درخواست پول مي كند تا شايد بتواند از محل بگريزد. عطا در مقابل گرفتن پول حاضر مي شود مدركي را امضا كند كه ثابت مي كند او از كارخانه اي كه سيف الله در آن كار مي كند، دزدي كرده است اين در حالي است كه سيف الله خود از آنجا دزدي كرده بود. شكرالله به ماموران ژاندارمري تحويل داده مي شود اما پيش از خروج از روستا با همسر و دو بچه خود روبرو مي شود. شكرالله از همسرش «مرضيه» عذرخواهي مي كند كه نتوانسته زندگي مناسبي را براي او و فرزندانش فراهم كند و مي داند كه از اين به بعد او بايد به تنهايي بچه ها را سرپرستي كند چرا كه حكم او اعدام است. شكرالله در جواب اين كه چرا به اين كار دست زده به همسرش مي گويد كه حداقل او شاهد بوده كه براي كار به همه جا سرزده و از همه درخواست كرده امانتوانسته است كار مناسبي بيابد. شكراله توسط استوار رسول زاده و يك سرباز وظيفه به سمت مقر ژاندارمري حركت مي كند. رسول زاده پنج ماه است كه در كوهستان مشغول انجام وظيفه است و نتوانسته با همسر و خانواده اش تماسي داشته باشد و براي آنها هزينه و مخارج زندگي ارسال كند. او از جرياني كه براي شكرالله پيش آمده به شدت ناراحت است و آرزو مي كند كه اي كاش كسي در اين ماجرا كشته نشده بود. بر اثر ريزش بهمن و بسته شدن جاده، آنها از جاده فرعي كوهستان به سمت مقر حركت مي كنند اما در ميانه راه ماشين آنها خراب مي شود. استوار در ماشين مي ماند و شكرالله به همراه سرباز پاي پياده حركت مي كنند. سرباز چون به سرما عادت ندارد در طول راه دچار ضعف و خستگي مي شود اما قبل از اين كه از پاي دربيايد دستبند زنداني را به دست خود وصل مي كند و كليد آن را دور مي اندازد. سرباز از پاي درمي آيد و شكرالله كه نمي تواند خود را از شر دستبند رها كند به اجبار سرباز را به دوش مي كشد. سرما و طوفان آنها را از پاي درمي آورد. عطا و دخترش هم در سرما به دام افتاده و مرگ با آنان هم آغوش مي شود.
امير ثقفي در فيلم «مرگ كسب و كار من است» با پرداختن به موضوع فقر در جامعه، القا باور بدبختي و ياس كامل از بهبود شرايط جامعه را دنبال مي كند. استفاده از لوكيشن كوهستان سرد و برف گرفته كه حكايت از ياس و نااميدي حاكم بر محيط دارد در كنار تقلاي بي نتيجه مردان روستا در پي يافتن كاري براي ادامه زندگي با مرگ فلاكت بار در انتها، حس دلسردي و نااميدي را به خوبي به مخاطلب القا مي كند. پيرزني كه چشم انتظار بازگشت پسرزنداني خود است و تنها ارثي كه به او داده چشماني است كه درد مي كند و اشكبار است؛ پيرمردي كه حجامت مي كند و نان خود را از خون گيري به دست مي آورد اما مجبور به ترك منطقه است؛ دزدي كابل هاي برق فشار قوي توسط شكرالله و ديگر دوستانش از سرنداري و فلاكت و كشته شدن يوسف بر اثر برق گرفتگي، دزدي سيف اله از كارخانه و انداختن تقصير آن به گردن عطا و سرانجام گرفتاري عطا و شكر الله در برف و ماندن در انتظار مرگ همه و همه دست به دست هم مي دهند تا فيلم را در خدمت هدف مورد نظر پيش ببرد. در كنار اين حوادث نمايش چهره اي خسته از نيروي انتظامي؛ استوار مريض و سربازي كه به كارش هيچ اعتقادي ندارد و در انتظار تمام شدن دوران خدمت است با اين اشاره كه استوار نمي داند حق را به شكرالله دهد يا قوانين دست و پاگير و در پايان مرگ استوار و سرباز از شدت سرما نيز به ياري كارگردان مي آيند تا آنچه را كه مورد نظر كارگردان است، باورپذير كند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14