(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 21 شهریور 1390- شماره 20021

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
احياي معنويت ثمره پيروزي انقلاب
شيوه هاي نهي ازمنكر افراد لاابالي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
احياي معنويت ثمره پيروزي انقلاب

پيروزي انقلاب، احياي معنويت، شكست ابرقدرتها
آن روزي كه اين انقلاب پيروز شد، ارزشهاي معنوي در دنيا مرده بود و ارزشهاي مادّي بر همه ي اركان زندگي ملّتهاي عالم حاكم بود. اين انقلاب، بر پايه ي ارزشهاي معنوي سر بلند كرد. امروز اگر به دنيا نگاه كنيد، مي بينيد كه پايه هاي مادّيگري لرزيده است و انقلابهايي كه بر اساس مادّيگري به وجود آمده بود، مثل بازيچه ي كودكان فرو ريخته است. آن نظامي كه به مادّيگري افتخار مي كرد ـ يعني نظام ماركسيستي و سوسياليستي ـ و امپراتوري بزرگي تشكيل داده بود و به ضديت با معنويت و دين افتخار مي كرد، متلاشي شده و از بين رفته است.
دوازده سال پيش، وضع اين طوري نبود. دوازده سال پيش، امپراتوري شرق و نظام ماركسيستي عالم، آن قدر خود را قدرتمند مي ديد، كه به آنچه داشت، اكتفا نكرد و به افغانستان حمله ي نظامي نمود، تا از آن طرف شايد اين راه را باز ادامه بدهد. يك نظام متكي به مادّيگري، اين طور احساس قدرت مي كرد. امروز آن نظام متلاشي شده، از بين رفته و چيزي از آن باقي نمانده است. شگفتا ! در كشورهايي كه اين نظام حاكم بود، پرچم معارضه ي با اين نظام به دست كساني افتاد كه شعار معنويت و دين و خدا و مسيحيت مي دادند! اين، از آثار انقلاب شماست.
آن روزي كه انقلاب شما به پيروزي رسيد، از اسلام بخصوص به عنوان يك پرچم نجاتبخش در دنيا خبري نبود. در كشورهاي اسلامي هم اگر كسي مي خواست انقلاب بكند، پايه هاي انقلاب، پايه هاي ماركسيستي بود! انقلابي، يعني كمونيست!
اسلام را با تلاش زياد، منفعل و به خيال خود مضمحل كرده بودند. كسي جرأت نمي كرد كه به مسلماني خود افتخار بكند. امروز شما نگاه كنيد، هرجا چند نفر مسلمان دور هم هستند ـ ولو يك اقليت ـ قرآن را سر دستشان مي گيرند و با افتخار مي گويند كه ما مسلمانيم. اين، از آثار انقلاب شماست. اين را شما كرديد، اين را امام انجام داد.
علاوه ي بر اينها، انقلاب شما، حريم دروغين قدرتها و قلدرها را شكست. امريكا به عنوان ابرقدرت، يك روز امريكا بود؛ اما امروز ديگر نيست. امروز شما ببينيد كه در چند نقطه از نقاط عالم، مردم عكس رئيس جمهور امريكا را آتش مي زنند، يا پرچم آنها را به آتش مي كشند؟ چندجا از نقاط عالم، ملّتها و توده هاي مردم، مشت گره مي كنند و «مرگ بر امريكا» مي گويند. يك روز فقط شما اين شعار را مي گفتيد، ديگران مي گفتند كه چرا مي گوييد؛ اما امروز نيز در اروپا و اقصاي آسيا و كشورهاي تحت نفوذ امريكا و كشورهايي كه با نظامي شبيه خود امريكا اداره مي شوند، «مرگ بر امريكا» مي گويند. اين، نه به خاطر آن است كه آن ملّتها از رژيم عراق پشتيباني مي كنند. خير، اصلاً رژيم عراق را نمي شناسند و نمي دانند كه قضيه چيست. اينها چون امريكا را متجاوز شناخته اند و چهره ي او برايشان آشكار شده است، «مرگ بر امريكا» مي گويند. انقلاب شما اين كار را كرد؛ يعني حريم دروغين قلدرهاي جهاني و ابرقدرتها را شكست.
خطبه هاي نماز جمعه ي تهران ـ 19/11/69
نيروي هوايي و عمل به تكليف لحظه
روز نوزدهم بهمن، حقاً شايسته است كه روز نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران نام بگيرد و جا دارد كه ما به اين نيرو تبريك بگوييم. خاطره و تصميم، يك لحظه ي گذراست؛ اما آثار و نتايج، ماندگار است. براي اين است كه انسان خردمند و هوشمند و مسلمان، وظيفه ي خود مي داند كه قدر و ارزش لحظه ها را درست بشناسد و در تقويم و ارزيابي لحظه ها، دچار اشتباه نشود.
هر لحظه اي از لحظات عمر ما، بار تكليفي را بر دوش دارند. مهم اين است كه ما تكليف هرلحظه را درست بشناسيم و آن را در جاي خود ادا كنيم. آن روزها به هر تقدير مي گذشت؛ اما حضور جمعي از پرسنل نيروي هوايي ارتش در صفوف مقدم انقلاب اسلامي، آن هم در حساس ترين لحظات، بر سرنوشت ارتش و سرنوشت و جهت گيريهاي موجود در انقلاب، تأثيراتي گذاشت.
بيانات در ديدار با جمعي از پرسنل نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي، به مناسبت روز نيروي هوايي ـ 19/11/69
لزوم تلاش براي تحقّق كامل انقلاب
انقلاب آن وقتي به صورت كامل تحقق پيدا مي كند، كه آحاد مردم حقيقتاً به مردم مسلمان و مؤمن تبديل شوند. بخشي از اسلام، مربوط به عمل مردم است كه نظام كلي اجتماعي و حركت عمومي آنها را تصوير و ترسيم مي كند و آنها را حركت مي دهد. بخش ديگر، مربوط به عقايد و كيفيات روحي و عمل شخصي مردم است. اگر انقلاب عظيم ما و نظام جمهوري اسلامي، با همه ي امكانات مادّي و معنويش نتواند دلها و خلقيات مردم و حقيقت وجود آنها را، از آنچه كه معلول تربيتهاي غلط ديرين است، به مردم مسلمان متبدل كند، قطعاً موفق نشده و انقلاب واقع نگرديده است. انقلاب، انقلاب مردم است. انقلاب مناسبات اجتماعي و اقتصادي، فرع بر انقلاب مردم است. تا مردم منقلب نشوند، آن انقلاب اقتصادي و تغيير و تبديل مناسبات اجتماعي و اقتصادي و سياسي هم اصلاً تحقق پيدا نمي كند. مردم در اول كار بحمدالله يك انقلاب روحي پيدا كردند كه حركت بسيار مهمي بود و نتيجه اش هميني شد كه مي بينيم.
اگر آنچه كه واقع شد، ادامه پيدا نكند و تعميق نشود و تعميم نيابد و نسلي كه رو به وجود است و نسلهاي بعدي را فرا نگيرد و خداي نكرده اسم، اسلام و جمهوري اسلامي و حاكميت مناديان اسلام باشد، اما واقع قضيه و متن زندگي مردم چيز ديگري باشد، اين انقلاب قطعاً موفق نبوده و نيست. در آن صورت، از اين كه چنين چيزي پيش بيايد، به خدا پناه مي بريم. نبايد بگذاريم چنين چيزي رخ دهد. دشمن روي اين نقطه كار مي كند. تمام دستگاهها و تمام افراد، بخصوص علماي اعلام و روحانيون، بايستي روي تربيت نفوس مردم و تحقق انقلاب قلبي و اخلاقي در آنها، مخصوصاً در جوانان تلاش كنند.
بيانات در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان ـ 1/12/69
مروري بر قرنها تلاش علما و روحانيون
در ديدار با روحانيون محترم و علماي معظّم، بايد يك مطلب تذكر داده بشود و اداي حقي است كه بايد انجام بگيرد. آن مطلب، عبارت از ذكر اجمالي خدماتي است كه روحانيت براي پيشبرد اسلام و اهداف پيامبران، در طول قرنهاي متمادي انجام داده است. علما، دين و معارف و فقه اسلامي را نگه داشتند، تحريف را از ساحت احكام الهي دور كردند، شعله ي ايمان را در دل مردم برافروختند و برافروخته نگه داشتند، توجه مردم را به قرآن و تعاليم اهل بيت: تأمين كردند و برانگيختند. علما بودند كه در طول تاريخ، با ستمگران مبارزه كردند و پناه مظلومان و ملّتهاي ضعيف و مردم مؤمن مستضعف شدند. علما بودند كه از فرصتها استفاده كردند، تا معارف اسلامي را گسترش بدهند و سرتاسر بلاد اسلامي را با ايمان اسلامي و با دين، و در اين مناطق، با محبت اهل بيت: و با سيره ي آن بزرگواران آشنا كنند. علما بر اساس سيره ي انبيا و اوليا زندگي كرده اند.
شمشير، دين را در اقطار كشورهاي اسلامي نبرد. شمشير نمي تواند ايمان را در دلها بروياند. آنچه مي تواند گل ايمان را در دلها سبز كند، موعظه و تبيين احكام و معارف الهي است. امروز بحمدالله تفكر اسلامي، همه جا در اقطار عالم اسلام زنده است. در يكي، دو قرن اخير كه احساسات آزاديخواهانه در ملّتها بيدار شد، به خاطر اين است كه در كشورهاي مختلف، علما پيشاهنگ و پيشقراول نهضتهاي موفق شدند. نهضتهاي ديگري هم در كشورهاي اسلامي بود كه در صفوف مقدّم آن، علماي دين قرار نداشتند و غالباً يا عموماً به نتيجه نرسيد.
آنچه توانست در شرق دنياي اسلام ـ يعني شبه قاره ي هند ـ و در غرب دنياي اسلام ـ يعني آفريقا ـ و در ميان اين دو، دست استعمار را از سر مردم كوتاه كند و فرهنگ اسلامي را حفظ نمايد و در مقابل فرهنگ متجاوز و مهاجم بايستد، نفوذ علما بود. در ايران خود ما هم نهضت تنباكو و مبارزه ي با استعمار دولتهاي خارجي و بيدار كردن مردم و نيز نهضت مشروطيت و مقابله ي با استبداد رضاخاني و ادامه ي اين مبارزه تا پيدايش نهضت مقدس عظيم اسلامي، به پيشقراولي و پيشاهنگي علما بود؛ والّا پيش نمي رفت. اين، يك سابقه و يك تاريخ است؛ كسي هم نمي تواند آن را انكار كند؛ مگر مغرض يا جاهلي كه حرفي بزند و بخواهد حقيقتي را بپوشاند. اين، در تاريخ ملّت ما و ديگر ملّتهاي اسلامي، مضبوط و محفوظ است.
دشمنان كوشش كردند كه علما را از صحنه ها كنار ببرند، آنها را به كنج مساجد مكتفي و در آن جا منزوي كنند؛ تا حدود زيادي هم توفيق پيدا كردند. در همان برهه هم مردم از آگاهيهاي ديني و حركت عظيم ديني محروم شدند. اين، يك باب و فصل طولاني است. همچنين دشمنان تلاش كردند، تا عناصري از ميان روحانيون را به خودشان جذب كنند و آنها را اغفال نمايند، يا بخرند و در اختيار اهداف خبيث خودشان قرار بدهند. آن هم فصلي جداگانه است.
اما حركت عمومي علماي اسلام، بخصوص در دنياي تشيع و به بركت فرهنگ معارضه و انقلابي تشيع، در خدمت مردم و در مقابله ي با استبداد و استعمار و ظلم و امثال آن بود و كار به آن جا رسيد كه بحمدالله نهضت عظيم ملّت ايران به پيروزي رسيد و حكومتي بر مبناي دين به وجود آمد.

 



شيوه هاي نهي ازمنكر افراد لاابالي

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
گاه فرد گناهكار، انساني لاابالي است. اين فرد اگر چه در خلوت مرتكب گناه شده است، از اينكه ديگران متوجه عمل او شوند، به هيچ وجه احساس شرم نمي كند. درباره چنين فردي، مانند كسي كه از گناه خود خجالت مي كشد و شرمسار مي شود، پنهان كاري و حفظ سر لازم نيست؛ اما در عين حال، بايد به گونه اي او را از منكر نهي كرد و به گونه اي محرمانه و خصوصي به او تذكر داد تا كساني كه از گناه او بي خبرند، بي جهت مطلع نشوند و اين ا مر سبب اشاعه فحشا و از بين رفتن قبح گناه نگردد. در قسم پيش كه گناهكار دوست ندارد كسي از گناه او باخبر شود و تجاهر به فسق نمي كند، بايد راز او پنهان بماند و آبرويش نريزد؛ در عين اينكه بايد كوشيد شخص گناهكار متنبه گردد؛ براي نمونه با كلي گويي، او را متوجه گناهش ساخت يا حديث و داستاني بيان كرد كه پند گيرد، يا او را به مجلس موعظه اي راهنمايي كرد تا پند و اندرز در او مؤثر افتد. اما اگر كسي تجاهر به فسق كند و در حضور ديگران مرتكب گناه شود و از اين عمل خود احساس شرمساري نكند، امر به معروف و نهي از منكر درباره چنين كسي سخت تر از ديگران است. با اينكه برخورد با چنين فردي مراحلي دارد، اما مسئله حفظ سر مطرح نيست، و ضرورتي ندارد به گونه اي به او تذكر داد كه متوجه نشود از گناه او خبر دارند؛ زيرا او خود از اينكه درحضور ديگران مرتكب گناه شود، باكي ندارد و براي آبروي خود ارزش قائل نيست. در اين صورت، ديگران لازم نيست درحال امر به معروف و نهي از منكر هم آبروي او را حفظ كنند.
در اينجا نيز بايد مراحلي را براي امر به معروف در نظر گرفت؛ در وهله اول، با ادب و احترام، و با نرمي بايد او را موعظه كرد و از او خواست كه گناه را ترك، يا به وظيفه واجب خود عمل كند. بايد او را نصيحت كرد و نتايج دنيوي و اخروي اين عمل را براي او بازگفت تا تشويق شود و گناه را ترك كند. حتي در صورت امكان بهتر است غير از تشويق زباني، تشويق هاي ديگري نيز براي جذب او انجام داد؛ مثلاً كساني كه توانايي دارند، او را مهمان كنند، او را به سفري ببرند يا از وي پذيرايي كنند. اين تشويق به نوع گناه و اطلاعاتي كه اشخاص پيدا مي كنند، بستگي دارد. بنابراين مرحله اول امر به معروف و نهي از منكر اين اشخاص بايد با نرمي، ملاطفت، ادب و تشويق همراه باشد. اگر نهي از منكر در مرحله اول اثر نكرد، نوبت به مرحله دوم مي رسد. در اين مرحله، نخست بايد چهره در هم كشيد. اما اگر اخم كردن و چهره درهم كشيدن نيز تأثير نگذاشت، بايد با خشم و غضب، و تندي برخورد كرد و با لحني آمرانه فرد را از گناه برحذر داشت. مصداق قدر متيقن امر به معروف، كه همه معاني امر به معروف در آن جاري مي شود، همين قسم است. اگر گفتار آمرانه نيز تأثير نداشت، مي توان شخص گناهكار را تهديد كرد كه اگر دست از گناه برندارد، او رابه مراجع ذي صلاح معرفي خواهند كرد. مراجع ذي صلاح، مانند نيروي انتظامي و قوه قضائيه، نيز حق دارند براساس قانون با او رفتار كنند. البته تعزير و زنداني كردن مراحلي است كه در قانون تعيين شده است. اين تدريج در مراحل امر به معروف بايد مراعات شود تا بي سبب به كسي تندي و بي احترامي نشود.
گفتني است كه بايد مراقب بود تا در اين كار افراط و تفريط صورت نگيرد. بعضي حوادث، عكس العمل كارهاي ديگرند؛ زيرا گاه كندروي سبب تندي عمل ديگران مي شود، و رفتارهاي نابجاي برخي، علت انكار اصل يك عمل معروف مي شود. اسلام براي همه چيز، حد و اندازه قرار داده است. در اين زمينه نيز تا حدي كه ممكن است، بايد با نرم خويي و ملاطفت رفتار كرد؛ ولي اگر چنين رفتاري مؤثر نيفتاد، نبايد مصالح جامعه فداي خواست فرد خلاف كار شود، بلكه لازم است به گونه اي رفتار شود كه قبح گناه از ميان نرود. در جامعه اسلامي حريم ها بايد محفوظ بماند. كسي كه گناه مي كند، بايد احساس خجالت كند. اگر در جامعه اسلامي ارزش ها رعايت نشوند، مشكلات ديگري پديد مي آيد. البته همه اين مراحل- جز لحن آمرانه و تهديد به برخورد قانوني- از مصاديق موعظه به شمار مي آيند. موعظه بدين معناست كه كسي را با حرف و سخن به كار خوب تشويق كنند و فوايد انجام كارخوب و زيان هاي ترك آن را بازگويند و نيز زيان هاي انجام كارهاي بد را گوشزد كنند. اين تلاش ها، مصداق موعظه كردن است كه تنها نتايج خوب و بد كاري بيان شود تا افراد براي انجام كار انگيزه يابند و تشويق شوند. اما لحن آمرانه آن است كه به كسي بگويند بايد فلان كار را انجام دهد. همه مسلمانان بايد در چنين موقعيتي فرد خاطي را امر كنند. در اين مرحله، جاي نصيحت و موعظه نيست، بلكه لازم است به فرد خطاكار امر شود كه بايد دست از گناه بردارد. اين مصداق قطعي امر به معروف و نهي از منكري است كه در آن، علو و استعلا شرط است. علو و استعلا، يعني اينكه از موضع بالاتر به طرف مقابل گفته شود كه بايد فلان كار را انجام دهد.
جلوه هاي عملي امر به معروف ونهي از منكر درسيره اهل بيت(ع)
حقيقت اين است كه رسالت همه انبياء و اولياي الهي، به يك معناي عام، براي امر به معروف و نهي از منكر بوده است؛ زيرا مبارزه با هر ظلمي مصداقي از نهي از منكر و اقامه هر عدلي مصداقي از امر به معروف است بلكه ارشاد و موعظه هم مراتبي از امر به معروف و نهي از منكر شمرده مي شود؛ هرچند ازمصاديق مصطلح آن نباشد. كار مهم انبياي الهي و ائمه اطهار(ع) تعليم و ارشاد، و سپس اجراي احكام الهي و واداركردن مردم به شناخت وظايف و عمل برطبق آنها بوده است.
از شهادت اميرمؤمنان(ع) تا زمان شهادت سيدالشهداء(ع) بيست سال طول كشيد در اين مدت كه امام حسين(ع) در مدينه حضور داشت، كساني قدرت را در دست داشتند كه ادعاي مسلماني مي كردند. آنان بت پرست و منكر خدا نبودند؛ در ظاهر، پيامبر(ص) و احكام دين را انكار نمي كردند، خود را خليفه رسول الله مي خواندند؛ نماز مي گزاردند؛ و نماز جمعه مي خواندند. عمربن سعد، روز عاشورا، پيش از اينكه حمله به اردوگاه امام حسين(ع) را آغازكند، نماز خواند و سپس گفت: يا خيل الله اركبي و بالجنه ابشري؛1 «اي لشكر خدا سوار شويد و به بهشت مژده يابيد» همچنين مردمي كه در زمان سيدالشهداء(ع) مي زيستند، همه نماز مي خواندند، و ادعاي مسلماني داشتند، و حكومت نيز ظاهر اسلامي داشت. درچنين وضعيتي سيدالشهداء(ع) تا بيست سال نتوانست از عدم مشروعيت حكومت دم بزند، مگر به صورت سري و خصوصي، و با افرادي معدود؛ و از همين روي بود كه پس از مرگ معاويه ايشان، بنابر نقلي، به حاكم مدينه تسليت گفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- الشيخ المفيد، الارشاد، ص440؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج44، باب 73 (باب ما جري عليه بعد بيعه الناس ليزيدالي شهادته) ص193.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14