(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 21 شهریور 1390- شماره 20021

10 سال از حادثه انفجار برج هاي دوقلو نيويورك گذشت نمايشنامه 11سپتامبر
چند پيش بيني محتمل درمورد تحولات آينده



10 سال از حادثه انفجار برج هاي دوقلو نيويورك گذشت نمايشنامه 11سپتامبر

جعفر بلوري
اشاره
به دنبال وقوع حوادث 11 سپتامبر و بلافاصله آغاز لشكركشي آمريكا به خاورميانه، بسياري از تحليلگران و كارشناسان، به بررسي زواياي گوناگون اين حادثه پرداخته و به دليل اهميت اين موضوع، اين بررسي ها همچنان ادامه دارد. كليت حادثه به اين شكل است كه ابتدا در 11سپتامبر سال 2001 حملاتي به چند برج و ساختمان در واشنگتن و نيويورك صورت گرفت كه طي آن حدود 3000 نفر كشته شدند. مدت كوتاهي پس از اين حادثه يعني هفتم اكتبر همان سال، پروسه اشغال كشورهايي در منطقه خاورميانه آغازشد؛ منطقه اي كه علاوه بر موقعيت استراتژيك، سرشار از منابع غني و طبيعي است!
بسياري از محققان، كارشناسان، مهندسان و حتي روزنامه نگاران مستقل در جهان با توجه به تخصص و تجربه خود، همچنان در حال بررسي زواياي پيدا و پنهان اين حادثه مشكوكند و همه ساله سؤال هاي پاسخ داده نشده بسياري به انبوه سؤال هاي موجود اضافه مي شود.
20 شهريور، دهمين سالگرد وقوع اين حادثه، بهانه اي شد تا اجمالا به برخي از آخرين تحقيقات و سؤال هاي پاسخ داده نشده مربوط به اين رويداد بپردازيم.
«ويليام بلام» تحليلگر آمريكايي، يكي از اين كارشناسان است كه اخيرا مقاله اي در سايت خبري تحليلي «فارين پاليسي ژورنال» منتشركرده و با طرح سؤال هايي، ادعاهاي مقامات آمريكايي درباره نحوه وقوع حملات 11 سپتامبر را زيرسؤال برده است. «بلام» در اين مقاله كوشيده، به سؤال هايي بپردازد كه به گفته خودش «هرگز كسي حاضر به پاسخ دادن به آنها نشده است.»
وي در اين مقاله ابتدا به وجود تضادها و دروغ هاي آشكار مقامات رسمي آمريكا در واكنش به حادثه 11 سپتامبر اشاره كرده و نتيجه مي گيرد، آنچه واشنگتن به طور رسمي درباره علل وقوع حادثه 11 سپتامبر اعلام مي كند، به معناي واقعي كلمه، يك نظريه پردازي و توطئه درباره اقداماتي است كه ازسوي 19 نفر به آنها جامه عمل پوشانده شده است:
به نظر مي رسد ساختمان برج هاي دوقلوي نيويورك به دنبال يك عمليات تخريبي تحت كنترل و نه تروريستي، ويران شده اند؛ عملياتي كه طي آن از مواد منفجره و همچنين مواد آتش زا استفاده شد كه بعدها اثرات اين مواد، در ويرانه برج ها پيدا شد. بنابراين براي اين سؤال و سؤال هاي بي شمار ديگري كه «جنبش حقيقت 11 سپتامبر» مطرح مي كند، اظهارات رسمي دولت هيچ ارزشي ندارد. ادعاهاي واشنگتن هرچه مي خواهد باشد؛ اما دراين ميان سؤال بزرگي كه مطرح مي شود اين است كه آيا، لزوما اين بدين معني است كه تراژدي 11 سپتامبر يك «كار داخلي» بوده و مسئول آن خود دولت آمريكا است!؟
به عبارت ديگر، آيا بايد چنين نتيجه گيري كنيم كه يا دولت آمريكا حقايق را اعلام كرده و يا حقيقت چيز ديگري است و آنها خود دراين ماجرا نقش داشته اند؟ آيا واقعا يك گروه تروريستي مسئول اين واقعه است و يا دولت آمريكا نقشه آن را به طور كامل و با جزئيات دقيق طراحي و اجرا كرده است؟
آيا واشنگتن انتظار دارد دنيا باور كند آمريكا كه در همه جا حاضر و به همه امور واقف است نتوانسته جلو هواپيماربايي و انجام اين حملات گسترده را بگيرد؟ تمام اين موارد نشان مي دهد كه اين واقعه يك پروژه و «كار داخلي» بوده است.
چند معما
من و بسياري از مردم دنيا مي خواهيم به سؤال هايمان پاسخ داده شود؛ برخي از اين سؤال ها از اين قرار است:
1- آيا هواپيماهايي كه به برج ها اصابت كردند، ربوده شده بودند؟
2- آيا مسافراني كه نامشان در فهرست كشته شدگان بود، واقعا در اين هواپيماها حضور داشتند؟
3- آيا هواپيماها ازسوي خلبان هدايت مي شدند يا ازطريق كنترل از راه دور؟
4- اگر هواپيماها خلبان داشتند، خلبانان آنها چه كساني بودند؟ نام اين خلبان ها چيست؟
5- آيا در پنسيلوانيا هم هواپيمايي سقوط كرد؟ اگر پاسخ مثبت است علت سقوط چه بود؟ چه اتفاقي براي باقي مسافران و خود اين هواپيما افتاد؟
6- آيا يك هواپيما به داخل پنتاگون سقوط كرد؟ چه اتفاقي براي باقيمانده هواپيما و مسافران اين هواپيما افتاد؟
7- چه شد برخي از هواپيماربايان عربي كه نامشان ذكر شد، بعدها مشخص شد كه زنده هستند و در خارج از آمريكا زندگي مي كنند؟ آيا ممكن است كه هواپيماربايان هويت آنها را دزديده باشند؟!
«گوردون داف» سردبير «وترنز تودي» كه يك روزنامه نگار حقيقت ياب است نيز در دهمين سالگرد حملات 11 سپتامبر، طي گفت وگويي با شبكه خبري «پرس تي وي»، به نكات جالبي در اين باره اشاره مي كند. «داف» مي گويد: تصاوير ويديويي منتشرشده به اظهارات برخي از شاهدان عيني مبني بر اينكه حمله به پنتاگون توسط يك موشك كروز صورت گرفته، صحه مي گذارد. درتاريخ 29 اوت فيلم ويدئويي منتشر شد كه نشان مي دهد يك موشك كروز از زاويه ديگري به پنتاگون اصابت مي كند.
به گفته «داف» چندين خبرنگار شبكه خبري سي ان ان هم كه درهنگام وقوع حادثه درمحل حضور داشتند اعلام كردند، نه آنها و نه افرادي كه درمحل بودند هرگز موفق به ديدن لاشه هواپيما نشدند.
خلبان ها نيز اعلام مي كنند، وقوع حملاتي كه مقامات آمريكايي بر آن اصرار دارند، براي هيچ هواپيما و خلبان حرفه اي نيروي هوايي و دريايي آمريكا ممكن نيست.
حتي مهندسان شركت سازنده هواپيماهاي بوئينگ -شركت سازنده هواپيمايي كه گفته مي شود به پنتاگون اصابت كرد- هم تصريح كرده اند: اين هواپيما نمي تواند با آن سرعت و در ارتفاعي به آن كمي حركت كند و آن گونه تغيير مسير دهد. درتصاوير منتشر شده از نزديك پنتاگون هم اثري از لاشه هواپيما ديده نمي شود و اين درحالي است كه،تكه هاي هواپيما هنگام سقوط و انفجار گاهي تا كيلومترها پرتاب مي شوند.
از همه مهم تر، برخورد هواپيمايي با آن اندازه و بال ها با ساختمان، بايد به ايجاد چاله اي به شعاع 37 متر منجر شود نه يك چاله به شعاع دو تا سه متري. اگر به اين فيلم ويدئويي دقت كنيد، نشان داده مي شود كه يك موشك مستطيل شكل، سفيد، به ظاهر 5 تا شش متر، مافوق صوت، بدون بال اما با يك دم كوچك به ساختمان برخورد مي كند.
بررسي هاي ما نشان مي دهد، ابهامات و ترديدي هاي زيادي درباره چگونگي وقوع حملات 11 سـپتامبر و عاملان اين حملات وجود دارد؛ اما چيزي كه درآن هيچ ابهامي وجود ندارد اين است حمله به پنتاگون با يك هواپيما انجام نشده است. ما پس از گذشت 10 سال ازاين حادثه مدارك محكم و زيادي براي اثبات ادعاهاي خود جمع آوري كرده ايم كه منتشر خواهيم كرد. اين راهم بگويم، ما معتقديم اعضاي دولت آمريكا و يك دولت خارجي در طراحي و انجام اين حملات دست دارند.
پيچيده ترين معما
«مايع مخلوطي حاوي آهن، اكسيژن و سولفور در سطح فولاد تشكيل شده است... توضيح روشني براي منبع سولفور وجود ندارد.»نيويورك تايمز اين موضوع را يكي از پيچيده ترين معماهاي كشف نشده درتحقيقات حوادث مربوط به 11سپتامبر ناميده است. موسسه ملي استاندارد و فناوري درباره معماي بيان شده توسط دفتر مديريت بحران فدرال هيچ توضيحي نداشت و درگزارش نهايي خود نيز اشاره به آن نكرد. نه سوخت جت و نه آتش سوزي اداري هيچ كدام نمي توانند حرارتي نزديك به دماي نقطه ذوب فولاد توليد كنند، كه از نقطه تبخير آن بسيار پايين تر باشد، حتي اگر به خاطر وجود سولفور آزاد در محيط اين دما كاهش يافته باشد. بنابر اين چه چيزي مي تواند باعث بروز اين خوردگي فلز دريك چنين دمايي شده باشد؟
ساختمان شماره 7
همزمان با فروريختن برج هاي دوقلو، ساختمان بسيار بلند ديگري كه يك سوم برج هاي دوقلو ارتفاع داشت، بدون هيچ برخوردي فرو ريخت كه علت آن با گذشت 10 سال همچنان در هاله اي از ابهام قرار دارد.
تمام شواهد حاكي از تخريب كنترل شده اين ساختمان بود. «جرج رابرتز»، «ديويد چندلر» و «ريچارد گيج» از اعضاي انجمن ملي حرفه اي معماران آمريكا، درمقاله اي تحت عنوان «انفجار ساختمان شماره 7 مركز تجارت جهاني» كه درپايگاه تحليلي «اينفووارز» به چاپ رسيده به بررسي حوادث 11 سپـتامبر پرداخته و موضوع تخريب كنترل شده اين ساختمان را مورد بررسي قرار دادند: بدون اينكه كسي متوجه شود، سومين تخريب سازه اي بزرگ تاريخ معاصر نيز در 11سپتامبر 2001 اتفاق افتاد. ساختمان شماره 7مركز تجارت جهاني يك ساختمان اداري بلند با سازه اي فولادي و ضد حريق با 47 طبقه بود كه در فاصله اي به اندازه طول يك زمين فوتبال دركنار برج شمالي مركز تجارت جهاني واقع شده بود. برخلاف برج هاي دوقلو، بدون اينكه هواپيمايي به آن برخورد بكند، ناگهان فرو ريخت. اين ساختمان بلند، قطعا با مواد منفجره و از طريق كنترل از راه دور فرو ريخته است. اين امر را شواهد و قرائن بسيار به اثبات رسانده است.
بررسي دقيق اين شواهد نشان مي دهد كه چرا بيش از 1200نفر از معماران و مهندسان خواستار تحقيقات گسترده درباره حوادث 11سپتامبر به خصوص ساختمان شماره 7 هستند. يك نكته مهم ديگر اين كه شواهد مورد بحث دراين مقاله از سوي «موسسه ملي استاندارد و فناوري» كه به عنوان آخرين مركز فدرال، موظف به تحقيق و توضيح در اين باره است، يا كاملا ناديده گرفته شده يا به خوبي بررسي نشده است.
اين مقاله در ادامه با مشكوك خواندن اين حادثه مي نويسد: اگر چه هواپيمايي به ساختمان شماره 7 اصابت نكرده بود، و تنها چند آتش سوزي كوچك در طبقات دهم به چشم مي خورد، اما اين ساختمان ناگهان به طور منظم و متقارن ساعت 20/5 بعد از ظهر فرو ريخت و كاملا تخريب شد.
تصاوير منتشر شده نشان مي دهد، تنها در عرض 2 ثانيه حدود 33 متر- معادل هشت طبقه- از ساختمان شماره 7 فرو ريخته است!
موسسه ملي استاندارد و فناوري در پيش نويس گزارش خود در اوت 2008 فروريختن ساختمان را رد كرد. بازرس ارشد موسسه ملي استاندارد و فناوري، دكتر «شيام ساندر» در اين باره گفت: «زمان سقوط آزاد سازه را وقتي مي توانيم مطرح كنيم كه اجزاي زيرين سازه ساختمان را ناديده بگيريم.»
وي همچنين گفت: زمان تخريب ساختمان 40 درصد بيشتر از زمان تخريب براثر سقوط آزاد بوده است كه با توجه به مقاومت سازه، در تخريب چندان غيرعادي نيست. در عين حال تخريب به صورت منظم بوده و همه چيز در يك زمان اتفاق نمي افتد!
اما تجزيه و تحليل هاي استاد فيزيك «ديويد چندلر» چيز ديگري را ثابت كرد. تحقيقات وي نشان داد با توجه به زمان، تخريب ساختمان صددرصد بر اثر سقوط آزاد صورت گرفته است. وي علناً ادعاي موسسه ملي استاندارد و فناوري را به چالش كشيد. انتشار رسمي نتايج تحقيقات «چندلر» كافي بود تا موسسه ملي استاندارد و فناوري در گزارش نهايي خود تجديدنظر كرد.
طبق اظهارات «كمال عبيد» مهندس سازه، اين كار- تخريب ساختمان شماره 7- مستلزم يك زمان بندي دقيق و طراحي دقيق تر در ستون هاي خاصي از سازه است كه يك آتش سوزي اداري- آنچه مقامات آمريكايي ادعا مي كنند- هرگز قادر به پديد آوردن آن نيست. به عبارتي، تنها يك عمليات انفجاري دقيق مهندسي مي تواند يك آسمان خراش را بر روي پايه هاي خود تخريب كند. بايد يادآور شد كه حتي شركت هاي تخصصي تخريب با هزينه هاي سنگين نيز نمي توانند هميشه اين گونه عمليات تخريبي را به طور موفقيت آميز انجام دهند. اين سازه چنان محكم ساخته شده بود كه در صورت نياز به فضاي مرتفع تر امكان ادغام طبقات نيز در آن لحاظ شده بود. اما با وجود اين، مي بينيم ساختماني 47 طبقه با اين مشخصات در عرض تنها چند ثانيه به آواري به ارتفاع 4 طبقه تبديل شد. آتش سوزي قادر به چنين كاري نيست و هرگز نمي تواند چنين تخريبي را منجر شود.
ايده هاي سرگرم كننده
وقتي مقامات رسمي يك كشور در پاسخ به انتقادهاي علمي به ادعاهاي مطرح شده، به يك توضيح سطحي بسنده مي كنند، مجموعه اي از ايده هاي سرگرم كننده خواهيم داشت كه تاكنون كسي با آنها رو به رو نشده است. مثلاً احتمالا آتش سوزي در حوادث 11 سپتامبر كاري كرده است كه قبلا قادر به انجام آن نبوده، يا شايد هم سازه فولاد مدرن كاري كرده كه قبلا هيچ گاه انجام نداده است؛ شايد هم تروريست ها كاري كرده اند كه قبلا نكرده بودند! واقعيت اين است كه در اين ميان حلقه هاي مفقوده زيادي وجود دارد كه به نظر مي رسد به عمد مفقود نگاه داشته شده باشند. به راستي حلقه گم شده شواهد اين اتفاق كجاست؟
اظهارات كارشناسان و تحليلگران سياسي، مهندسان، خلبانان، فيزيكدانان، استادان دانشگاه ها و... درباره ابهامات ناتمام موجود در حملات 11 سپتامبر، شايد در نخستين سال هاي وقوع اين حادثه تنها طرفداراني در ميان مردم كشورهاي غيرغربي داشت اما با گذشت زمان و فروكش كردن هيجانات كاذب به خصوص در جامعه غرب، امروزه اين نظريه كه «حملات 11 سپتامبر توطئه هاي آمريكايي صهيونيستي» بوده حتي جامعه غرب را هم فرا گرفته است. چند روز پيش در آستانه دهمين سالگرد حملات 11 سپتامبر بود كه روزنامه ديلي ميل نتيجه يك نظرسنجي در مورد عامل اصلي حملات 11 سپتامبر را منتشر كرد كه نشان مي داد، يك هفتم مردم آمريكا و انگليس معتقدند اين حملات به دست خود آمريكا طر ح ريزي و اجرا شده است.
نتايج نظرسنجي هاي انجام شده از 1000 شهروند آمريكايي و 1000 شهروند انگليسي نشان مي دهد، 14 درصد مردم انگليس و 15 درصد از مردم آمريكا، معتقدند واشنگتن حملات تروريستي 11 سپتامبر را طراحي كرده است.
دوسوم از مخاطبان اين نظرسنجي و به عبارتي 68 درصد به توطئه دولت واشنگتن در اين حملات تروريستي معتقد نيستند، اما اينكه تعدادي از مردم آمريكا و انگليس، دولت آمريكا را پشت توطئه 11 سپتامبر مي دانند از اهميت بسياري برخوردار است. از همه مهمتر اينكه پيش از اين شايد تمام مردم آمريكا و انگليس ادعاهاي مقاماتشان در مورد دست داشتن القاعده در اين حملات را باور كرده بودند. اين نظرسنجي تلفني در آمريكا و انگليس ماه گذشته ميلادي و توسط شركت پژوهشي «جي اف كي» براي تهيه يك مستند براي شبكه تلويزيوني «بي بي سي» با عنوان «پرونده هاي توطئه-10 سال بعد»، انجام شد؛ مستندي كه به بررسي اين علت مي پردازد كه چرا بسياري از مردم بر اين باورند حقيقت تيره تري در پشت پرده حملات تروريستي 11 سپتامبر وجود دارد.
از اين گذشته امروزه عده اي از ناظران سياسي در جهان به ويژه در آمريكا نيز بر اين باور رسيده اند كه حملات مشكوك 11 سپتامبر بهانه اي بود براي نومحافظه كاران آمريكايي تا بتوانند نقشه شوم خود را براي سيطره آمريكا بر تمام جهان پياده كنند.
منابع: فارين پاليسي، پرس تي وي، نيويورك تايمز و خبرگزاري فارس

 



چند پيش بيني محتمل درمورد تحولات آينده

تحولات رخ داده در اين سال ها و بخصوص ماه هاي اخير، چنان سريع و درعين حال شگرف مي نمود كه به يكباره نظر انبوهي از تحليلگران سياسي و غيرسياسي را به سوي خود جلب و تحليل هاي متفاوتي را از تغييرات مذكور ارائه كرد. درحالي كه گروهي رخدادهاي موردنظر را ناگهاني و غيرمنتظره تلقي مي كردند، متقابلا گروهي ديگر، اين تحولات را نتيجه بديهي بي عدالتي و رفتار غيرانساني كشورهاي سلطه گر و رژيم هاي ديكتاتوري در جهان مي دانستند و اگرچه بعضا قادر نبودند كه زمان رخداد، گستره جغرافيايي و ميزان تغييرات را به طور دقيق پيش بيني كنند، اما ترديدي در وقوع و بروز آن نداشتند.
اما با فراگيرشدن تدريجي بيداري اسلامي و انقلاب هاي رخ داده درسطح جهان، اينك اين سؤال ها مطرح است كه؛ آيا به راستي مي توان حد مرز و پاياني قطعي براي اين تحولات متصورشد؟ آيا نظام استكباري مي تواند بار ديگر امواج خروشان اين درياي متلاطم را كنترل و بر آن مديريت كند؟ آيا دامنه اين تحولات محدود به همين اندازه بوده و ديگران مي توانند نتايج آن را تغيير داده و به نفع خود مصادره كنند؟
حال اين سؤال مطرح خواهدشد كه مهم ترين تحولات آينده جهان معاصر كدامند؟
نابودي رژيم اشغالگر قدس
دراين ميان شايد بتوان از احتمال تغييرات اساسي در ساختار و ماهيت وجودي رژيم صهيونيستي به عنوان يكي از بزرگ ترين اين تحولات نام برد، تحولاتي كه تداوم حيات اين رژيم جعلي را به چالش كشيده و به ياري خدا روند نابودي آن را تسريع خواهدكرد.
شواهد و قرائن حكايت از آن دارد كه علاوه بر هزاران تهديد و مشكل قبلي مطرح براي رژيم خودساخته اسراييل، اينك بحران هويت، آشكارا و به طور جدي تداوم حيات اين رژيم براي تحقق سرزمين يهودي از نيل تا فرات را ممكن ساخته است، رژيمي كه با توسل به هزاران ترفند، تمام تلاش خود را به كار برد تا با جذب و كوچاندن معدود صهيونيست هاي متعصب و پراكنده در سطح جهان، كشوري مجعول را بنا كند، هم اكنون چنان از اصول اعتقادي دين يهود فاصله گرفته و در بحران بي هويتي ناشي از بي ديني و تنوع قوميت ها و نژادهاي متفاوت گرفتارشده كه خود به معضلي جدي و جديد در داخل تبديل شده است.
اينك شواهد نشان مي دهد كه پس از سالها حضور تجاوزكارانه اين رژيم در سرزمين فلسطين، اصول و مباني شيطاني اين فرقه ضاله نتوانسته است بر گرايش هاي قوميتي و سرزميني افراد حاضر در آن كه از اقصي نقاط دنيا گردهم آمده اند غلبه كند. به رغم شعارهاي فريبكارانه، تبعيض نژادي و ايجاد طبقات برتر در واگذاري مناصب دولتي و توزيع تسهيلات و امكانات و همچنين اختلاف نظرهاي شديد سياسيون و حاكمان اين رژيم، براين اوضاع آشفته دامن زده و برنامه هاي تدوين شده حول محور مباني فرقه اي و حزبي كه براي مسخ افكار و تربيت انسان هايي كاملا مطيع و گوش به فرمان اجرا شده نيز نتوانسته است از سهم خواهي طيف هاي مختلف ممانعت به عمل آورد.
از سوي ديگر همزمان با مشكلات اقتصادي و اجتماعي فراوان داخلي، انعكاس ابعاد مختلف رفتارهاي خشونت بار صهيونيست ها برعليه مردم مظلوم و بي دفاع فلسطين از يكسو و نزديك شدن دامنه امواج نهضت بيداري اسلامي به نقاط مرزي اين كشور جعلي، از سوي ديگر، چنان وحشتي را در دل ساكنين غاصب و فريب خورده آن ايجاد كرده است كه نه تنها مهاجرت معكوس را تشديد كرده بلكه حتي مدافعان غربي و شرقي و سازشكاران و حاميان منطقه اي آنها را نيز نگران كرده و باعث شده تا براي در امان ماندن از آثار مخرب اين امواج خروشان، تاحدممكن خود را از مواجهه با آن دور كنند و همين مسئله باعث شده تا مظلوم نمايي هاي رژيم اشغالگرقدس نيز كارايي خود را از دست داده و ماهيت واقعي اين رژيم را هر روز بيش از پيش نزد مردم دنيا برملا شود.
مجموعه اين عوامل و دهها عامل پنهان و آشكار ديگر كافي است تا به رغم اصلاحات ظاهري كه احتمالا به زودي از سوي دولت اسراييل براي همراهي مجدد ساكنين غاصب فلسطين اشغالي و فريب افكار عمومي جهان انجام خواهدشد، حداقل انزواي شديد رژيم صهيونيستي در جريان يك همراهي گسترده درسطح دنيا و با يك اتحاد فراگير در جهان اسلام (حتي در حد بروز جنگي مانند جنگ شش روزه اعراب و اسراييل)، به يكي از پيش بيني هاي قريب الوقوع مبدل شود.
طبيعي است كه در اين فرآيند، بروز هرگونه عمل جنايتكارانه توسط رژيم ضدبشري اسراييل براي برون رفت از اين اوضاع آشفته، دور از انتظار نخواهدبود؛ اما بي ترديد هر اقدامي براي رهايي از غرق شدن در گردابي خودساخته نتيجه بخش نبوده و تنها، اجماع جهاني براي محكوميت و منزوي ساختن اين رژيم موثر واقع خواهدشد.
فراگيري موج بيداري اسلامي
اگرچه غرب و بخصوص آمريكا به دنبال از دست دادن سرسپردگي حاكمان ديكتاتوري همچون بن علي، مبارك، علي عبدالله صالح، قذافي و ديگر كساني كه آخرين روزهاي حكومت خود را طي مي كنند، تمام تلاش خود را براي تجهيز و حفظ رژيم هاي حكومتي اعراب و بخصوص آل سعود به عنوان آخرين و به ظاهر مطمئن ترين پايگاه موجود خود در منطقه بكار برده اند، اما وجود تبعيض در رفتار و عملكرد چند ده ساله حاكمان اين كشورها و جانبداري و همراهي علني آنان با دولت هاي فاسد غربي، بويژه دولت هاي آمريكا و اسرائيل كه همواره به عنوان اصلي ترين دشمنان مسلمانان مطرح بوده اند از يك سو و گستردگي فساد در تار و پود نظام حكومتي آنها از سوي ديگر، شرايطي را بوجود آورده كه نه تنها تغيير در ساختار سياسي و اجتماعي اين كشورها را اجتناب ناپذير و قطعي كرده، بلكه تداوم آن مي تواند به سرنگوني كامل تمام حكومت هاي ديكتاتور فعلي منجر گردد.
در اين ميان شايد دولتمردان عربستان با اتكاء به ثروت هاي بادآورده و حمايت هاي مصلحت طلبانه غرب، خود را از بروز چنين حوادثي مصون بدانند، اما در مورد اين كشور علاوه بر مشكلات فوق بايد به نارضايتي هاي مردم ناشي از خفقان حاكم بر جامعه شيعيان و حتي سني هاي غير وهابي، آثار سوء دخالت هاي چندساله حكام در امور ديگر كشورهاي منطقه و نقش طولاني وهابيون افراطي براي تسلط بر اركان حكومتي و تاثير حضور آنان بر تشديد بحران هايي كه به مثابه آتش زير خاكستر، آماده اشتعال است نيز اشاره كرد.
بنابراين پيامدها و آثار رو به گسترش موج بيداري اسلامي حكايت از آن دارد كه در صورت تداوم اين وضعيت در كشورهاي درگير، نه تنها تسليحات و تجهيزاتي كه براي حفظ تاج و تخت آنها در اختيارشان قرار گرفته كارساز نخواهد بود بلكه حمايت هاي سياسي و مشورتي اروپا و آمريكا نيز، نتيجه اي براي نجات آنها از موج عدالت خواهي و آتش خشم ملت هاي انقلابي دربرنخواهد داشت و چه بسا همين اقدامات با تاثيرگذاري بر چرخه تحولات بتواند به ابزاري براي سرعت بخشيدن به مبارزه عليه خود آنها و اربابانشان تبديل و حكومتي مانند آل سعود را با شدت بيشتري سرنگون كند.
تاثير انقلاب هاي مردمي
با اينكه براي اكثر مردم جوامع غربي تصور وجود نظامي كارآمدتر از نظام هاي سرمايه داري دور از ذهن به نظر مي رسيد و اگر چه در حال حاضر موج بيداري محرومين و كساني كه مورد بي عدالتي و تحت ظلم و ستم قرار گرفته اند به برخي از كشورهاي خاص محدود مي شود، اما قطعا با آشكارشدن دستاوردهاي مثبت تحولات جاري در سطح دنيا، دامنه اين امواج به ساير نقاط جهان نيز گسترش خواهد يافت و همان گونه كه مقام معظم رهبري(دامه) نيز پيش بيني كردند، نه تنها خاورميانه و آفريقا، بلكه اروپا و نيز از نتايج بيداري و قهر انقلابي ملت هاي تحت ستم در امان نخواهند بود.
غالباً ارتباط دولت هاي سلطه گر و سلطه پذير، محدود به روابط بين حاكمان بوده و از پايگاه و جايگاه مردم بي بهره است؛ به همين دليل شايد در گذشته دولت هاي استكباري توانسته باشند در تعاملات سياسي، اقتصادي و يا نظامي با ساير دولت هاي سرسپرده، منافع و موقعيت خود را حفظ كنند، اما از آنجا كه حضور آنها در نقاط مختلف جهان همواره با جنگ افروزي و حمايت از دولت هاي غربگرا و ديكتاتور براي چپاول و غارت منابع و امكانات اين كشورها و تحميل و ترويج فرهنگ منحط غربي همراه بوده است، اين حضور نمي تواند در دراز مدت با ثبات و پايدار باشد.
اين عملكرد وضعيتي را ايجاد كرده كه علاوه بر مردم كشورهاي مستضعف و محروم اقصي نقاط دنيا، مردم كشورهاي غربي و اروپايي نيز با تأسي از فرياد عدالت طلبي مردم ساير كشورها، از ظلم و ستمي كه سال ها از سوي حاكمان بر آنها روا داشته شده ، به خشم آمده و نابودي و تغيير حكومت هاي خود را فرياد بزنند.
به اين ترتيب، احتمال فراگير شدن بيداري عموم ملت هاي تحت ستم در مخالفت با استثمار و استكبار و نظام سست و در عين حال پرزرق و برق و فريبكارانه سرمايه داري در سراسر دنيا و تبديل اين حركت مردمي و خودجوش به يك نهضت جهاني و عمومي، سخن گزافي نخواهد بود، اگرچه در مورد كشورهايي كه فاقد شرايط لازم از جمله وحدت رهبري در انقلاب باشند، احتمال تداوم حركت هاي قهر آميز در قالب جنگ هاي داخلي نيز وجود دارد.
منزوي شدن دنياي غرب
معرفي اكثر كشورهاي اروپايي و بويژه آمريكا به عنوان مقروض ترين كشورهاي دنيا، سقوط ارزش دلار در برابر ساير ارزهاي رايج، سقوط ارزش سهام شركت ها و كاهش معاملات بازار بورس در كشورهاي غربي، ورشكستگي ده ها بانك و تعطيلي صدها كمپاني اروپايي و آمريكايي، افزايش هزينه ها و كاهش شديد نقدينگي آمريكا و غرب، افزايش نرخ بيكاري در اين كشورها و... شواهدي هستند كه به روايت تحليلگران بين المللي، امكان فروپاشي قريب الوقوع نظام سرمايه داري را در آينده اي نه چندان دور محتمل ساخته است.
صرف نظر از اطلاعات و آمار مورد اشاره، تسلط بي چون و چراي صهيونيست ها بر اركان نظام حكومتي غرب و بخصوص آمريكا و كاركردهاي اقليت نگرانه و ظالمانه نظام سرمايه داري كه منجر به پيدايش نظام برده داري نوين و ايجاد يك طبقه محدود فوق العاده متمول و ثروتمند و متقابلا اكثريتي برخوردار از درآمد و امكاناتي محدود و نسبي و بعضاً درحد فقر در اين كشورها گرديد، باعث شده تا به تدريج نقاط ضعف آن براي مردم اين ممالك و ساير جهانيان اثبات و با ايجاد تزلزل در پايه و اساس اين نظام، شرايط براي طغيان جوامع غربي و متلاشي شدن غده چركيني كه سال ها راه تنفس ملت هاي مسخ شده و تحت استثمار اين بخش از كره خاكي را سد كرده بود، فراهم شود.
امروزه سؤال مشترك شهروندان آمريكايي و اروپايي اين است كه؛ با چه منطقي و تا چه زماني بايد هزينه سياست هاي جنگ افروزانه سردمداران و حضور غيرقانوني و غيرمنطقي ارتش هاي خود در نقاط مختلف دنيا را بپردازند؟ چه كسي به آنها اجازه داده تا براي فروش بيشتر تسليحات و تأمين منافع صاحبان شركت ها، شهروندان خود را قرباني كنند؟ چرا بايد ماليات شهروندان اروپايي صرف برنامه هاي غيرانساني رژيم غاصبي شود كه حمايت از او، دستاوردي غير از تصاحب مناصب كليدي كشورهايشان و استثمار شهروندان درجه دو سه اروپايي و آمريكايي و تحميل هزينه هاي سنگين و در نهايت كاهش محبوبيت غرب در نزد افكار عمومي جهان را براي آنها درپي نداشته باشد؟
اگرچه جنبه هاي مثبت قابل توجهي از زندگي مدرن را نيز مي توان در اين كشورها ملاحظه كرد، اما اينك مردم كشورهايي كه همواره به دروغ سرزمينشان براي ديگران به عنوان الگويي نوين از تمدن و آزادي و مدينه فاضله اي عاري از هرگونه مشكل براي يك زندگي عادلانه و ايده آل معرفي مي شد، به ناكارآمدي اين نظام در ايجاد يك زندگي انساني و مطلوب پي برده و به همين دليل با هر بهانه اي تلاش مي كنند تا نارضايتي خود را از انبوه تبعيض ها، نژادپرستي ها و فريب كاري هاي دولتمردان خود بروز دهند.
به همين دليل و با گسترش دامنه بيداري مسلمانان و محرومين و مستضعفين جهان كه روزبه روز بر شدت آن افزوده مي شود، بتدريج امكان حضور غرب در خاورميانه و ساير كشورهاي جهان كاهش و شمارش معكوس براي انزوا و در نهايت فروپاشي نظام سلطه نيز رقم خواهد خورد.
جنگ سرد جديد بين غرب و شرق
آمريكائي ها كه زماني به دور از تبعات جنگ هاي جهاني، تمام تلاش خود را معطوف تسلط تدريجي بر جهان و اعمال نفوذ بر ساختار سياسي و اجتماعي كشورهاي مختلف در جهت كسب منافع نامشروع كرده و بخصوص در چند سال اخير با اتكاء به ثروت هاي بادآورده و قدرت بي حد و حصر نظامي، خود را حاكم بلامنازع جهان دانسته و با وقاحت تمام دخالت در تمام امور بين المللي و حتي داخلي كشورها را حق خود مي دانستند، اكنون به علت عوارض ناشي از مشكلات متعدد داخلي و خارجي، در وضعيتي قرار گرفته اند كه ديگر قادر نيستند، به راحتي و با اتكاء به قدرت اقتصادي يا نظامي، نظرات خود را به رقباي استراتژيك و حتي كشورهايي كه قبلاً مستعمره آنها به حساب مي آمدند، تحميل نمايند.
ضعف ساختار حكومتي، آشكار شدن ناكارآمدي نظام سرمايه داري، بروز مشكلات عظيم اقتصادي، تشديد بحران هاي اجتماعي، جنگ افروزي و آثار نامطلوب حضور آمريكا در نقاط مختلف جهان، از يك طرف و دخالت در امور مختلف كشورها، تحقير ملت ها و تنزل شديد جايگاه بين المللي آمريكا در ميان افكار عمومي جهان، تحريك و حمايت مستقيم و غيرمستقيم از مخالفان زياده خواهي و تداوم رفتار مستكبرانه دولتمردان آمريكايي براي اعمال نفوذ بر تصميم هاي بخش هاي مختلف سازمان ملل، بيداري ملت ها و دهها دليل ديگر، از طرف ديگر سبب شده تا اين كشور به تدريج موقعيت استراتژيك خود به عنوان يك شريك مطمئن براي حكومت هاي وابسته را از دست داده و واقعيت امكان تقابل در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي و حتي نظامي را بيش از پيش براي جهانيان و بخصوص رقباي قدر او فراهم كند.
هم اكنون رقباي شرقي آمريكا و همپيمانان او نيز بخوبي دريافته اند كه معدود همراهي هاي صورت گرفته از سوي آمريكا و غرب در چالش هاي جهاني، تنها رفتاري كذب براي كسب فرصت هاي بهتر در جهت سلطه بيشتر بر جهان بوده و اين وضعيت سبب شده تا بار ديگر زمينه ها براي احياء مجدد جنگ سرد كه سال ها بر روابط آمريكا و شوروي سابق حاكم بود، فراهم شود. اما آنچه درمورد آينده جهان معاصر قطعي به نظر مي رسد اين كه، دنيا ديگر شاهد جهاني تك قطبي يا دو قطبي نخواهد بود.
احمدرضا هدايتي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14