(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 22 شهریور 1390- شماره 20022

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
اهميت وجهه فرهنگي انقلاب اسلامي
سيدالشهداء جلوه عملي امر به معروف ونهي ازمنكر

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
اهميت وجهه فرهنگي انقلاب اسلامي

اهميت وجهه ي فرهنگي انقلاب
ما از اول گفته ايم كه واجهه ي انقلاب ـ يعني آن بخش نمادين و چهره ي بيروني انقلاب ـ چهره ي فرهنگي است. سياست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما كه نخواستيم ديانتمان را از سياست جدا كنيم. فرهنگ ما، ساخته شده ي تاريخ و مكتب و انقلاب ماست. با اين ادعاي بزرگ، مردم از ما توقعات دارند.
بيانات در ديدار با وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و نمايندگان فرهنگي جمهوري اسلامي در خارج از كشور ـ 3/2/70
استعمارگران و تحقير علمي و فرهنگي ملّت ايران
يك شعار بزرگ انقلاب، يعني استقلال ملّت و كشور ـ كه دشمنان ما در دنيا با همين مخالفند ـ بسته به وجود كارگر و تلاش و زحمت زحمتكشان اين قشر و احساس حسنه در آنهاست. كارگر بايد احساس كند كه «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها»52. يعني هر كس كار حسنه اي انجام بدهد، خداي متعال ده برابر به او اجر مي دهد. اين كار، همان حسنه است. يا معلم احساس كند كه اگر ما گفتيم ايراني مسلمان بايد بر روي پاي خود بايستد، يعني اين رشته هاي بردگي را كه در طول دو، سه قرن به گردن و دست و پاي او بستند، باز كند و اين فرهنگ غلط استعماري را كه مي گفتند: «ايراني نمي تواند كار بكند»، از بين ببرد.
آن روزي كه مي خواستند نفت را در اين مملكت ملي كنند، يكي از رجال پهلوي گفت: «ايراني نمي تواند يك لولهنگ بسازد، چه طور مي خواهد نفت را اداره كند؟»! اين، همان فرهنگي است كه خود استعمارگران به ملّتهاي مسلمان و استعمارزده و به ملّت ما تلقين و القا كردند كه از شما كاري برنمي آيد؛ صنعتتان را هم بايد ما درست كنيم، كشاورزيتان را هم بايد ما اصلاح كنيم، براي مدارستان هم بايد ما برنامه ريزي كنيم، دولتتان را هم بايد ما بگردانيم!
ذلتي كه خاندان پهلوي (لعنه الله عليهم) و خاندان قاجار (لعنه الله عليهم) بر سر اين مملكت آوردند و بر اين ملّت تحميل كردند، ما را صد سال عقب انداختند. اگر بخواهيم اين ذلت برداشته شود و اين استعداد درخشان ايراني در اختيار مصالح و منافع ايران و اسلام قرار بگيرد، آيا جز با تربيت نيروي انساني كارآمد، امكان پذير است؟ چه كسي اين تربيت را خواهد كرد؟ اين سنگ علي الظاهر تيره، يا اين فلز علي الظاهر گرفته را چه كسي خواهد تراشيد و صيقل خواهد داد، تا به تيغ برنده اي تبديل بشود و همه كار انجام بدهد؟ معلم. اين، نقش معلم است.
سخنراني در ديدار با گروه كثيري از كارگران و معلمان سراسر كشور، به مناسبت روز جهاني كارگر و روز معلم ـ 11/2/70
حقايق بديهي انقلاب
من امروز چند حقيقت بديهي و روشن را عرض مي كنم و بعد از آن، يك نتيجه گيري براي ملّت ايران، و يك نتيجه گيري براي همه ي ملّتهاي مسلمان جهان خواهم كرد.
حقيقت اول كه كسي منكر آن نيست و هيچ منصفي نمي تواند آن را انكار كند، اين است كه امام بزرگوار ما به اسلام و مسلمين قوّت و عزّت بخشيد. دشمنان اسلام، اسلام را ضعيف مي خواستند. آنها تلاش كرده بودند تا اسلام را از صحنه ي عمل، بلكه از ذهن ملّتهاي مسلمان ـ چه برسد به غير آنها ـ خارج كنند؛ متأسفانه تا حدود زيادي هم موفق شده بودند. در اين سياست پليد، حكومتهاي فاسد و وابسته، با استكبار و شبكه ي جهاني دشمنان اسلام هماهنگي كامل داشتند.
امام بزرگوار با اين انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشيد و اسلام را زنده كرد. امروز در كشورهاي بسياري، اسلام آرزو و آرمان نسلهاي جوان و به پاخاسته و روشنفكر است. يك نمونه، فلسطين عزيز است. سالها به نام فلسطين حرف زده شد و مبارزه گرديد؛ اما ناكام و ناموفق. امروز ملّت فلسطين، به نام اسلام مبارزه و مقاومت مي كند؛ لذا مبارزه از شكل سازمانها و گروهها و شخصيتها و سردمدارها، به ميان توده ي مردم كشيده شده است. چنين مبارزه اي، هرگز ناكام نخواهد شد. مبارزه ي مردمي اگر باقي بماند، بي شك در نهايت به پيروزي خواهد رسيد. اين، به بركت اسلامي بود كه امام نام آن را زنده كرد و وجدان اسلامي را در مسلمين بيدار نمود.
امروز در كشورهاي اسلامي شمال آفريقا، گروههايي به نام اسلام و با هدف ايجاد حكومت و نظام اسلامي مبارزه مي كنند؛ پيشرفت هم كرده اند. قبل از نهضت امام بزرگوار ما، چه كسي چنين چيزي را حتّي به خاطر مي گذرانيد؟ در شرق و غرب جهان اسلام، مسلمانان بيدار شده اند. اقليتهاي مسلمان در كشورهاي اروپايي و غير اروپايي داراي حاكميت كفر و الحاد، احساس شخصيت مي كنند. هويت و شخصيت اسلامي، در ميان مسلمانان زنده شد. اين، به بركت امام و حركت عظيم امام بود.
حقيقت دوم اين است كه آنچه امام بزرگوار و ملّت شجاع ما را در راه اين مبارزه ي بزرگ موفق كرد، بصيرت و صبر بود ـ مقاومتي همراه با بصيرت ـ همان طور كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاه والسّلام) فرمود: «و لا يحمل هذا العلم الّا اهل البصر والصّبر»53. علت آن هم اين است كه امروز مبارزه با كفر خالص و شرك خالص نيست، تا مطلب روشن، و صف بنديها مجزا و جداي از هم باشد؛ بلكه امروز مبارزه با نفاق و دورويي و تزوير و شعارهاي توخالي و دروغ زنيها و لاف زنيهايي است كه بلندگوهاي استكبار را در همه ي انحاي عالم پر كرده است. بسياري دم از طرفداري از حقوق بشر مي زنند و دروغ مي گويند. بسياري دم از اسلام مي زنند و دروغ مي گويند. اسلام آنها، اسلام باب طبع و ميل سردمداران استكبار است. بسياري دم از مساوات و برابري انسانها مي زدند و مي زنند و دروغ مي گفتند و مي گويند. بنابراين، مبارزه در دوران كنوني، مبارزه اي دشوار است؛ هم به خاطر قدرت زر و زور استكبار، و هم به خاطر قدرت تبليغاتي و توجيه گر دروغگويي ها و نفاقهاي استكبار و اياديش.
انسانهاي بي بصيرت، زود فريب مي خورند. همين امروز هم در دنيا آدمهاي دلسوزي هستند كه فريب خورده اند؛ دشمن را نشناخته اند و صف را تشخيص نداده اند. در ايران، امام عظيم الشأن ما، به بركت بصيرت مردم ـ كه با صبر و مقاومت آنها همراه بود ـ اين راه را طي كرد و به موفقيت رسيد. خود او، در ايجاد اين بصيرت و صبر در مردم، بزرگترين مؤثر بود. هرجا در انحاي عالم مبارزه اي صورت مي گيرد، حركتي مي شود، انسان دلسوزي در پي نجات توده هاي مردم حركت مي كند، بايد بداند كه اين راه، با هوشمندي و بصيرت و نيز با صبر و مقاومت طي شدني است، و لاغير.
حقيقت سوم اين است كه همه ي دنيا ـ هم توده هاي مسلمان و مستضعف و محروم عالم، و هم اردوگاه استكبار ـ تشخيص داده و فهميده اند كه كانون و محور و مركز اين حركتي كه امروز در جهت آرمانهاي اسلامي در دنيا مشاهده مي شود، جمهوري اسلامي است؛ لذا در درجه ي اول، همه ي دشمنيهاي عالم متوجه ماست. ما در لابلاي سخنان گرم و به ظاهر دوستانه، همواره نشانه هاي خصومت و كينه را مي شناسيم. ما مي دانيم كه استكبار نسبت به جمهوري اسلامي و شما ملّت و اين امام بزرگوار، چه قدر دشمن است. دشمن چون او را زنده مي داند، يك سر سوزن از دشمنيش با او كم نشده است. اگر بوقهاي استكباري و اردوگاه استكبار و دشمنان امام فكر مي كردند كه او مرده و تمام شده است، بعد از گذشت دو سال از رحلت جانسوز او، اين قدر با شخص او و با نام او دشمني نمي كردند، كه امروز مي كنند.
ايران اسلامي، ايران امام، ايران انقلاب، مركز و محور حركت عظيم جهاني مسلمانان است، و به همين نسبت محور دشمنيهاست. اين، به جاي آن كه ما را غمگين كند، خوشحال مي كند؛ و به جاي آن كه ما را وحشت زده كند، اميدوار مي كند؛ چون نشان مي دهد كه ما قدرتمنديم و عليه منافع استكبار و منافع دزدان و غارتگران، همچنان تهديد بزرگي به شمار مي رويم. دشمني استكبار، ما را مطمئن تر مي كند كه راهي را كه در حركت پيشرونده ي انقلاب و سازنده ي كشور و جامعه انتخاب كرده ايم، درست و موفق و صائب بوده است. اگر ما در حركتمان عليه منافع دشمنان بشريت و در جهت مصالح انقلاب و كشور، راه خطا را پيموده بوديم، دشمن اين قدر با ما دشمني نمي كرد.
... استنتاجي كه من از اين سه حقيقت مي كنم، اين است كه شما ملّت عزيزمان بايد بدانيد، اگر به فضل الهي همين حركت مباركي را كه دوازده سال است با قدرت در پيش گرفته ايد، با وحدت حركت كرده ايد، به اسلام متمسك بوده ايد، با همين تمسك به اسلام، با همين وحدت كلمه و با همين قدرت و عزّت، پشت سر مسئولان دلسوز ادامه بدهيد، تمام مشكلاتي را كه دشمنان بزرگ اسلام عليه اين ملّت به وجود آورده اند ـ چه در طول پنجاه سال گذشته، چه در جنگ تحميلي، و چه در حول وحوش آن ـ خود شما خواهيد توانست برطرف كنيد و كشور را يك كشور اسلامي حقيقي نمونه ي آزاد آباد بسازيد
بيانات در مراسم دومين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني ( ره ) ـ 14/3/70
52. سوره ي انعام، آيه ي 160 53. نهج البلاغه، خطبه ي 173.
پاورقي

 



سيدالشهداء جلوه عملي امر به معروف ونهي ازمنكر

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
در دوره هاي بعد نيز امامان معصوم(ع) نمي توانستند صريحا به مردم بگويند كه حكومت ها باطل اند؛ زيرا خلفا به نام اسلام حكومت مي كردند، نه با نام كفر. اگر هم منكر خدا بودند، اظهار نمي كردند و به نام خليفه رسول الله(ص) حكم مي راندند، چنان كه هارون الرشيد پيش از زنداني كردن امام موسي بن جعفر(ع) بر سر مزار پيامبراكرم(ص) رفت و چنين عذرخواهي كرد: «يا رسول الله، از عزيمتي كه نموده ام، پوزش مي خواهم؛ هدف من اين است كه فرزند شما، موسي بن جعفر، را دستگير كرده، زنداني نمايم؛ زيرا او مي خواهد ميان امت شما تفرقه بيندازد و خون هاي بيچارگان را بريزد.»1 در واقع، بهانه هارون اين بود كه تأمين مصلحت جامعه اسلامي و ايجاد امنيت و رفع اختلاف از جامعه، مستلزم زنداني كردن امام(ع) است. از اين رو، بلافاصله پس از اين سخنان، دستور داد تا ايشان را دستگير كنند.
البته گاهي شرايط به گونه اي است كه تنها مي توان به فعاليت هاي فرهنگي متفرق و پنهاني، اصل دين مردم را حفظ كرد، به اين اميد كه روزي معرفت آنان رشد يابد و بتوانند كارهاي مهمتري انجام دهند. تقريبا از زمان امام سجاد(ع) به بعد، به ادله مختلفي، تمام معصومان(ع) چنين برنامه اي داشتند. برخي مسلمان در محضر ائمه(ع) و با تلاش آن بزرگواران، براساس فرهنگ اسلامي تربيت يافتند و در اطراف بلاد اسلامي پراكنده شدند و براي هدايت مردم تلاش كردند. شاهدان اين مدعا، بارگاه هاي پرشمار امامزادگاني است كه تحت تأثير تربيت ائمه اطهار(ع) در مناطق مختلف و در اقصي نقاط سرزمين هاي اسلامي به ارشاد و هدايت مردم مي پرداختند و فعاليت هاي آنان تقريبا منحصر در فعاليت هاي فرهنگي بود و مي كوشيدند تا اصل دين مردم از بين نرود.
قيام امام حسين(ع) جلوه بارز مرتبه عالي
امر به معروف و نهي از منكر
امر به معروف و نهي ازمنكر، به ويژه در بعد عملي آن، در شخصيت و زندگي سيدالشهداء(ع) به شكل ويژه اي ظهور كرد. درميان انبياي الهي(ع) در گذشته هم كساني بودند كه در راه رسالت خويش به شهادت رسيدند؛ براي نمونه، درميان آنان كساني، مدتها در چاه زنداني شدند، و سرشان را با اره بريدند، ولي با اين حال، تمام آنها تحمل كردند. اما كاري كه امام حسين(ع) با آن وسعت و عمق انجام داد، درسراسرتاريخ نمونه اي از آن يافت نمي شود. اين تقديري بود كه خداوند متعال براي ايشان در امت آخرالزمان مقرر فرموده بود تا امتي كه بعد از او ديگر پيامبري نخواهندداشت، به آخرين درمان براي دردهاي اجتماعي و روحي و معنوي جامعه دست يابند. در جايي كه هيچ راهي براي تبليغ دين، احياي احكام الهي و مبارزه با ظلم و ستم وجود ندارد، اين راه وجود دارد كه كسي با مبارزه تا سر حد شهادت، حقانيت دين را اثبات كند و مظلوميت خويش را به مردم نشان دهد.
رسالت سيدالشهداء(ع) درحماسه كربلا، اقامه امر به معروف و نهي از منكر بود. سيره ايشان در اقدام به امر به معروف و نهي از منكر مي تواند الگوي ما در اين زمان قرار گيرد؛ چگونگي به كارگير ي وسايل و ابزار خاصي كه آن امام بزرگوار به منظور امر به معروف و نهي از منكر به كار گرفت، مي تواند الگوي مناسبي براي ما در اين زمينه باشد. با الگوگيري از اين حركت بزرگ، بايد اين روح را در كالبدهاي مختلفش شناسايي كنيم و متناسب با شرايط زمان و مكان، آن روح را زنده نگه داريم و ترويج كنيم. همچنين عواملي كه مانع امر به معروف و نهي از منكر مي شود، بشناسيم و در جهت تضعيف، و بلكه درجهت نفي آنها بكوشيم.
امام حسين(ع) در زمانه خود، همواره نگران بود كه وضعي به وجود آيد كه مردم نتوانند حق را از باطل تميز دهند. در چنين موقعيتي، نه با فعاليت هاي تبليغي و نه با پول مي توان اقدامي انجام داد. همچنين جنگ و جهاد نيز سودي نمي بخشد؛ زيرا جبهه حق طرفدار ندارد و قدرت و ثروت در دست باطل است. در زمان معاويه، بر اثر تبليغات و نيز ارعاب و تهديد، فضاي خفقان آوري بر جامعه حاكم شده بود. مخالفان را دار مي زدند، يا ترور مي كردند؛ نه كسي به خود جرئت قيام مي داد و نه نيرو و تواني براي كسي مانده بود. در چنين شرايطي جامعه نيازمند حركتي بود كه از يك نفر يا يك گروه كوچك برنمي آمد. تبليغ نيز تأثيري نداشت؛ چون تمام ابزار آن در اختيار امويان بود و فرياد امام(ره) فقط به گوش گروه معدودي مي رسيد. از اين روي تا بيست سال، ايشان مجبور بود پنهاني و در خفا، با ياران و اصحاب خود صحبت كند.
اما در فلسفه قيام امام حسين(ع) كه به انگيزه امر به معروف و نهي از منكر صورت گرفت، لازم است به يكي از خطبه هاي ايشان اشاره شود كه پس از ممانعت حر و لشكريان كوفه، ايراد گرديد. ايشان در منزل بيضه چنين فرمودند: أيها الناس ان رسول الله(ص) قال: من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل ولا قول كان حقا علي الله أن يدخله مدخله. الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعه الشيطان و تركوا طاعه الرحمن و أظهروا الفساد و عطلوا الحدود واستأثروا بالفيء و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و أنا أحق من غير؛2 «اي مردم، همانا رسول خدا(ص) فرمود: «كسي كه حاكم ستمگري را بنگرد كه ستم مي كند و حرام خدا را حلال مي شمارد، و عهد و پيمان خدا را مي شكند، و با سنت رسول خدا مخالفت مي كند، و در ميان بندگان خدا با فساد و ستمكاري عمل مي كند، با عمل يا با سخن اگر بر ضد آن حاكم قيام نكند، سزاوار است بر خداوند كه او را با آن حاكم ستمكار محشور كند.» مردم، آگاه باشيد! اين مردم (بني اميه) اطاعت شيطان را به جان خريدند و اطاعت خدا را رها كردند و فساد را آشكار، و حدود الهي را ترك، و بيت المال را غارت كردند و حرام خدا را حلال، و حلال خدا را حرام شمردند، و من از ديگران، سزاوارترم كه براي تغيير اين وضع قيام كنم.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- الشيخ المفيد، همان، ص285.
2- علي ابن ابي الكرم الشيباني (ابن الاثير)، الكامل في التاريخ، ج2، ص255.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14