(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 22 شهریور 1390- شماره 20022

تأثير شناخت در رفتار
حكايت خوبان
كنترل و تعديل غريزه جنسي
سلوك عارفانه
نماز و آثار مادي و معنوي آن
نفقه؛ هزينه اي براي عشق و عاطفه



تأثير شناخت در رفتار

قال الامام الحسن(ه): من عرف الله، احبه و من عرف الدنيا، زهدفيها و المؤمن لايلهوحتي يغفل و اذا تفكر حزن.
امام حسن(ع) فرمود: هر كس خدا را شناخت دل به او مي بندد و او را دوست دارد، و هر كس دنيا را بشناسد، نسبت به آن زاهد و بي رغبت است و شخص مؤمن هرگز خود را مشغول و سرگرم دنيا نمي كند تا اينكه غافل شود، و هنگامي كه به فكر و انديشه افتد غمگين و محزون گردد.(1)

1-مجموعه ورام، ج1، ص52

 



حكايت خوبان

شرايط استجابت دعا
جمعي حضور امام صادق(ع) مشرف شدند و گلايه از خداوند را چنين آغاز كردند كه چرا ما او را نيايش مي كنيم ولي او (دعاي ما را) مستجاب نمي كند؟ حضرت فرمود: «زيرا شما كسي را كه درست نشناخته ايد مي خوانيد، و چيزي را كه نمي فهميد درخواست مي كنيد! و بدانيد كه دعاي زياد، با كوري دل و نديدن خدا، از علامت پستي و فرومايگي است» لانكم تدعون من لاتعرفون و تسألون ما لاتفهمون و كثره الدعاء مع العمي عن الله من علامه الخذلان(1) در همين رابطه پيامبر اعظم(ص) مي فرمايد: «لو عرفتم الله حق معرفته، لزلت لدعائكم الجبال» اگر معرفت كامل به ذات اقدس الهي داشته باشيد، پيكر كوهها را با نيايش خويش فرو خواهيد ريخت.(2)

1- متشابهات قرآن، ج2، ص 421
2-الدرالمنثور

 



كنترل و تعديل غريزه جنسي

پرسش:
از منظر آيات و روايات چه راهكارهايي براي كنترل و تعديل غريزه جنسي توصيه و تاكيد شده است، لطفاً به نحو اجمال آنها را توضيح دهيد؟
پاسخ: در بخش هاي قبلي پاسخ به اين سؤال به راهكارهايي همچون: توجه به كرامت انساني، ياد مرگ، ازدواج، عفت پيشگي، صبر و مقاومت، جهاد اكبر و تقويت اراده از منظر آيات و روايات اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم.
8-مواخذه و تنبيه
تعديل غريزه جنسي به نحو اجمال با دو مشكل اساسي روبه روست: نخست آنكه، طبيعت بشري باتوجه به بعد مادي و حيواني اش، ميل به ارضاي به قيد و شرط تمايلات نفساني دارد و بديهي است كه تعديل غريزه جنسي، به معناي مهار و كنترل آن و مقابله با زياده خواهي جنسي است.
و سختي اين كار بر كسي پوشيده نيست. علاوه بر اين كه اگر كسي مدتي از عمر خويش را با بعضي از انحراف هاي جنسي گذرانده باشد، براي او طبيعت ثانوي ايجاد كرده و مبارزه با آن عادت و نهادينه كردن عادت هاي پسنديده درنهايت دشواري و صعوبت است. با توجه به اين دو چالش مذكور، آدمي گذشته از همت والا به محرك هايي نيازمند است، تا نفس مايل به تنبلي و ركود را به حركت و تلاش وادارد و در طريق مجاهدت با نفس ثابت قدم و مقاوم گرداند. در اين ميان، مهم ترين محرك، تنبيه و مجازات و به تعبير علماي اخلاق، معاتبه و معاقبه نفس است. مجازات خويشتن در برابر زياده خواهي جنسي از ملامت شروع مي شود و سپس به مراحل شديدتر مانند محروم كردن خويشتن از بعضي لذائذ زندگي در يك مدت معين منتهي مي گردد. بنابراين براي مقابله با طغيان غريزه جنسي گاهي لازم است عقوبت هايي در نظر گرفته شود تا نفس سركش تاديب گردد. امام علي(ع): در شرح يكي از اوصاف پرهيزگاران مي فرمايد:
«هرگاه نفس، او را در انجام دادن وظايفي كه خوش ندارد سركشي كند، او هم از آنچه دوست دارد و محرومش مي سازد و از اين طريق نفس سركش را مجازات مي كند.» (نهج البلاغه، خطبه 193)
در جاي ديگر آن حضرت مي فرمايد: «هنگامي كه نفس بر تو سخت گيرد، تو هم بر او سخت گير تا در برابر تو تسليم گردد.» (غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 319)
در حالات فقيه بزرگ آيت الله بروجردي نقل شده كه هرگاه عصباني مي شد، بلافاصله از همين پرخاش مختصر پشيمان شده و در مقام عذرخواهي و جبران برمي آمد و طبق نذري كه داشت، فرداي آن روز را براي جبران اين كار روزه مي گرفت و به اين ترتيب خود را در برابر اين كار كوچك معاقبه مي فرمود. (اخلاق در قرآن، مكارم شيرازي، ج 1، ص 264)
آري مراقبه و محاسبه، در صورتي تأثير دارد كه معاقبه و كيفرهاي مناسب براي هوا و هوس هاي سركش درنظر گرفته شود وگرنه اثر آن بسيار ضعيف خواهد بود.

 



سلوك عارفانه

دستورالعمل دوازده گانه خداوند براي خودسازي
پيامبر گرامي(ص) پس از مبعوث شدن به رسالت از غار حرا به خانه بازگشتند. باري سنگين بر دوش آن حضرت آمده بود: «انا سنلقي عليك قولا ثقيلا» جبرئيل نازل شد و آيات اول تا دهم سوره مزمل را آورد. در حقيقت با يك دستورالعمل دوازده گانه كه بهترين ابزار كار براي تحمل آن بار سنگين بود بر پيامبر(ص) وارد شد: خداوند متعال در اين آيات شريفه مي فرمايد: اي رسولي كه عباي نبوت به دوش تو آمده است! از اين دستورالعمل كمك بگير!
اول: شب زنده داري؛ «قم الليل الا قليلا»
دوم: نماز شب (تهجد)؛ «ان ناشئه الليل هي اشد و طئاً و اقوم قيلا»
سوم: تمسك به قرآن: «ورتل القران ترتيلا»
چهارم: اراده: «ان ناشئه الليل هي اشد وطئاً»
پنجم: قاطعيت در گفتار: «واقوم قيلا»
ششم: فعاليت مدام؛ «ان لك في النهار سبحاً طويلا»
هفتم: ذكر مدام؛ «واذكر اسم ربك»
هشتم و نهم: دعا و انقطاع الي الله: «وتبتل اليه تبتيلا»
دهم: «توكل: «رب المشرق و المغرب لااله الا هو فاتخذه وكيلا»
يازدهم: صبر؛ «فاصبر علي ما يقولون»
دوازدهم: سعه صدر؛ «واهجرهم هجراً جميلا»
... در واقع خداي سبحان با ابلاغ اين دستور العمل، برنامه رسالت پيامبر گرامي(ص) را تدوين فرموده است. برنامه جامعي كه نقشي اساسي و حساس در امر رسالت براي پيامبر اكرم(ص) داشت و آن حضرت با استفاده از اين دستورالعمل، فعاليت تبليغي و رسالت خويش را آغاز كرد و پس از تحمل شدايد و پشت سر نهادن موانع فراوان و فشارهاي كفار، توانست در مدت كوتاهي جامعه عرب جاهلي را متحول و دگرگون سازد و با يك انقلاب دروني، افرادي مهذب و باتقوا تربيت كند.1

1-تفسير حضرت آيت الله حسين مظاهري، ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 553، ص 5

 



نماز و آثار مادي و معنوي آن

سلمان اميدي
نماز كامل ترين و زيباترين شيوه نيايش و پرستش است. ساختار نماز به گونه اي است كه برترين حالات و كلمات براي ارتباط گفتاري و رفتاري در آن فراهم آمده است. اوج حالات بندگي و خضوع در رفتار را در كنار بهترين حالات خشوع قلبي مي توان در نماز به دست آورد.
نماز هر چند كه رفتار ارتباطي ميان بنده و خداست؛ ولي تاثيرات شگرفي در همه ابعاد زندگي مادي و معنوي و نيز دنيوي و اخروي انسان به جا مي گذارد. از اين رو بر نماز به عنوان ستون دين و استوانه بندگي و پرستش تاكيد شده است و آن را مرز ايمان و كفر دانسته اند. به اين معنا كه فرد مومن به خداوند، بهترين جلوه ايمان خويش را در نماز مي يابد و كافر با انكار و ترك نماز، آن را به نمايش مي گذارد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تاثيرات و آثار مادي و معنوي نماز در زندگي بشر را با بهره مندي از آيات قرآني تبيين كند و از اين راه برخي از اهداف و فلسفه نماز را روشن سازد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
حقيقت و اهميت نماز
نماز واژه اي فارسي به معناي كرنش كردن و به خاك افتادن است. اين واژه به عنوان معادل واژه عربي صلات بكار مي رود كه در اصل به معناي نيايش و دعاست. اما در اصطلاح شرعي، صلات نوعي اعمال عبادي همراه با ركوع و سجود به صورت ويژه و با اركان و اذكار مخصوص است. (التبيان، ج 1، 56)
نماز نمادي از بندگي، اطاعت (برهان قاطع، ص 1145) و بيانگر فرمان برداري، كرنش، تعظيم، سرفرود آوري براي تعظيم و عبادت مخصوص مسلمانان است. (لغت نامه، دهخدا، ج 13، ص 20100، فرهنگ معين، ج 4، ص 2810)
حقيقت نماز اين است كه انسان در همه احوال به ياد و ذكر خداوند باشد (بقره، آيات 238 و 239 و نيز طه، آيه 14 و عنكبوت، آيه 35 و ال عمران، آيه 191)؛ چرا كه ذكرالله كه در آيات بيان شده، اداي نماز در احوال گوناگون است (كشاف، ج 1، ص 453)
انساني كه همواره در نماز و ذكر الله است، در حقيقت مي خواهد تذلل و خضوع بلكه خشوع خود را در برابر خداوند و پيشگاه وي به نمايش بگذارد (حج، آيه 77) و با اين كار زيباترين و كامل ترين نوع پرستش و نيايش را به جا آورد؛ چرا كه نماز بارزترين و آشكارترين كار نيك و نشانه پرستش و بندگي است. (هود، آيه 114)
از آن جايي كه حقيقت نماز، اظهار خضوع و خشوع است. انسان به عنوان بنده فقير و نيازمند مي بايست همواره به منبع فيض و بي نيازي متصل باشد تا همانند لامپي از حقيقت نوري خداوند براي بقا و دوام بهره مند شود و دل و جانش به اين حقيقت نوري روشن شود. بنابراين نمازگزار واقعي آن است كه همواره در حالت خضوع و خشوع و اتصال و دايم الذكر باشد. باباطاهر عريان خوش سروده است:
خوشا آنان كه الله يارشان بي
به حمد و قل هوالله كارشان بي
خوشا آنان كه دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بي
نماز به سبب اين كه ستون دين و دينداري، مرز ميان اسلام و كفر و حقيقت بندگي است، نخستين فريضه و واجب در اسلام است. نماز ظهر به سبب اين كه در بهترين زمانها انجام مي شود و به عنوان يك شعار ايمان و بندگي در برابر ديدگان همگان قرار مي گيرد، نخستين فريضه درميان نمازهاي واجب قرار گرفته است. امام صادق(ع) در ذيل آيه 78 سوره اسراء مي فرمايد كه نماز ظهر به عنوان نخستين فريضه در اسلام قرار داده شده و خداوند اين معنا را در اين آيه تبيين نموده است. (نگاه كنيد: تفسير نورالثقلين، ج3، ص200، حديث372)
از اين رو خداوند در بيش از 60 آيه از نماز به عنوان مهم ترين تكليف بشر ياد كرده و انسان را بر انجام آن تشويق و ترغيب نموده است. حتي براساس آيه 56 سوره ذاريات، جن و انس براي نماز و بندگي آفريده شده اند و نماز به عنوان كامل ترين و زيباترين جلوه بندگي هدف آفرينش و فلسفه آن معرفي شده است. به سبب همين اهميت نماز است كه خداوند در آياتي از جمله 57 و 58 سوره مائده نماز را از اركان اساسي دين معرفي كرده است؛ زيرا به كساني كه به نماز و دين به عنوان امري بيهوده و لغو مي نگرند و نمازگزاران را تمسخر مي كنند، هشدار مي دهد. به اين معنا كه ازنظر خداوند نمازگزاردن عين دينداري و از اركان اصلي دين است. بر همين اساس پيامبر گرامي(ص) نماز را ستون دين بر شمرده و فرموده است: الصلاه عمود الدين.
خداوند بخاطر اهميت و اركان بودن نماز است كه اداي نماز را در هر حالت ممكن، ضروري دانسته است (آل عمران، آيه191) و بر انسان است كه نماز را در حالات مختلف سلامتي و بيماري و عذر به جا آورد و در انجام آن كوتاهي نكند. (الكشاف، ج1، ص453)
همچنين خداوند در آياتي از جمله 238 و 239 سوره بقره و 101 و 103 سوره نساء، برگزاري نماز حتي در شرايط دشوار و صحنه هاي نبرد را واجب و ضروري دانسته است. براساس روايات معتبر، حتي كسي كه درحالت غرق شدن است بر اوست نمازش را حتي با ايما و اشاره درحد امكان به جا آورد. اين كه نماز در همه حالات از جمله جنگ و غرق شدن و بيماري هاي سخت ترك نمي شود و واجب است تا درحد امكان آن را به جا آورد، خود بيانگر اهميت نماز در اسلام و جايگاه بلند و رفيع آن است. از اين رو در همه شرايع پيشين از آدم(ع) تا خاتم(ص) بر نماز به عنوان ستون دين و قربان كل تقي به سوي خداوند تأكيد شده است. خداوند در آيه 43 سوره نساء نيز به شكلي بر اين اهميت تأكيد كرده است؛ چنان كه واجب بودن اقامه نماز بر ميت خود بيانگر اهميت نماز است. (توبه، آيه82)
همچنين از آيات 18 و 19 جن كه سخن از ازدحام جنيان در اطراف پيامبر(ص) براي مشاهده عبادت و نماز آن حضرت(ص) است به خوبي مي توان دريافت كه نماز حتي براي جنيان چنان از اهميت برخوردار بوده كه براي يادگيري جزئيات آن نزد آن حضرت(ص) ازدحام مي كردند؛ چنان كه نماز آن حضرت(ص) براي جنيان شگفت آور و جذاب بوده است. (الميزان، ج20، ص50)
در اهميت نماز به مسأله توقيفي بودن آن بايد اشاره كرد. نماز به سبب اهميت آن، از سوي خداوند تعليم داده شده و خداوند براساس آيه 239 سوره بقره از انسان مي خواهد تا آن را آنطور كه تعليم داده شده به جا آورد. پس خداوند خود تعليم دهنده اذكار و اعمال نماز به انسان است كه اين معنا بيانگر اهميت نماز مي باشد.
براي درك اهميت و جايگاه هر چيزي مي توان از آثار و كاركردهاي آن نيز استفاده كرد. با نگاهي به تأثيرات شگرف نماز در همه ابعاد زندگي بشر مي توان دريافت كه نماز تا چه اندازه اهميت و ارزش دارد و چرا آن را ستون دين و مرز ايمان و كفر دانسته اند.
آثار مادي و معنوي نماز
چنان كه گفته شد، نماز، آثار و كاركردهاي بسياري در زندگي مادي و معنوي و نيز دنيوي و اخروي بشر دارد. خداوند در آيات چندي مؤمنان را مكلف به انجام و اقامه نماز مي كند تا از آثار آن بهره مند شوند. (طه، آيه132) خداوند در اين آيه مي فرمايد كه ما با فرمان نماز نمي خواهيم از تو رزق و روزي طلب كنيم و يا نيازي از خود را برآورده سازيم، بلكه مي خواهيم خود تو از آثار و بركات نماز بهره مند شوي؛ چرا كه نماز مايه تقرب به خدا و عامل متاله (خدايي شدن) و مظهريت يافتن بشر از مقام ربوبيت الهي مي شود.
از جمله آثار مهم معنوي نماز در زندگي دنيوي و اخروي مي توان به آرامش و آسايش اشاره كرد. خداوند در آيه 227 سوره بقره از همگان مي خواهد تا نماز را برپا دارند؛ چرا كه عامل مهم ايجاد آرامش و برطرف كننده خوف و حزن است. اين بدان معناست كه انسان مي تواند از طريق برپايي نماز، به يكي از دو مولفه اصلي و اساسي سعادت و خوشبختي يعني آرامش و آسايش (امنيت) دست يابد. افزون بر اين، نماز از اين ويژگي برخوردار است كه آرامش را نه تنها در دنيا بلكه در آخرت و نه تنها در شكل محدود و ناپايدار بلكه به شكل پايدار و جاودانه تثبيت مي كند و آدمي را به آرامش مطلق و كامل و جاودانه مي رساند. (همان)
از ديگر كاركردها و آثار نماز مي توان به آسايش يعني دومين مولفه خوشبختي و سعادت اشاره كرد. خداوند در اين آيه و نيز آيات بسيار ديگر، بيان مي كند كه اگر انسان به رزق كريم (انفال، آيات 3 و 4)، فضل الهي (فتح، آيه 29) و بهره هاي اخروي از ماديات و معنويات نياز دارد به نياز رو آورد و آن را برپا دارد. (بقره، آيه 110 و ابراهيم، آيه 31 و نيز مزمل، آيه 20)
بنابراين، با نماز مي توان به سعادت واقعي و حقيقي دست يافت؛ زيرا آرامش و آسايشي كه در پي برپايي نماز نصيب آدمي مي شود، آرامش و آسايش ابدي است. پس مهم ترين و اساسي ترين دغدغه بشر در طول تاريخ، با برپايي نماز برطرف مي شود و انسان به سعادت و خوشبختي مي رسد.
خداوند در آياتي از جمله 45 و 153 سوره بقره و آيه 132 سوره طه، نماز را آسان كننده سختي ها براي انسان معرفي مي كند. پس اگر انسان هر سختي دارد مي تواند از طريق نماز آن را به آساني تبديل كند. زمخشري ذيل آيه مي نويسد كه مقصود آيه اين است كه در برابر بلايا و سختي ها به نماز پناه بريد. (كشاف، زمخشري، ج 1، ص 134)
نماز همچنين استقامت را در انسان تقويت مي كند و موجب مي شود برخلاف همه فشارهاي دروني و بيروني، حركت و مقاومت كند و آن چه را مامور است يا مطلوب باشد به جا آورد. (هود، آيات 112 و 113)
خداوند نماز را از عوامل پايداري و استواري در دين (بينه، آيه 5) و مايه قوام و سامان دهنده امور اجتماعي مي داند. (بينه، آيات 4 و 5) چرا كه يكي از مصاديق دين استوار، احكام و دستورهايي است كه حافظ مصالح جامعه است. (الميزان، ج 20، ص 339) از اين رو خداوند به صراحت در آيه 170 سوره اعراف، به نقش نماز در اصلاح فرد و جامعه اشاره مي كند وخواهان تمسك به نماز براي رسيدن به اهدافي از اين دست مي شود.
اقامه نماز همچنين از عوامل تحكيم برادري ايماني و تقويت پايه هاي اخوت ديني ميان مردم است كه خود عامل مهم در همگرايي اجتماعي و همدلي و انسجام جامعه مي باشد. (توبه، آيات 7 و 11)
نمازگزاران با بهره مندي از بركات نماز، مي توانند در جامعه از جايگاه برتري بهره مند شوند و تلاوت قرآن همراه با اقامه نماز موجب مي شود تا خداوند ايشان را به مقام برتر برساند و از فضيلتي خاص برخوردار سازد. (آل عمران، آيه 113) مراد از سجده در آناء الليل، نماز عشاء و يا مابين مغرب و عشاء است و مقصود از سجده نيز نماز است. (مجمع البيان، ج 1 و 2، 816)
از جمله فضيلت ها و برتري هايي كه نماز براي نمازگزار پديد مي آورد، دست يابي به مقام اسوه بودن است كه خداوند در آيه 78 سوره حج به آن اشاره كرده است؛ چرا كه در اين آيه نمازگزاران را گواهان بر اعمال دانسته است كه خود بيانگر نقش كليدي در جامعه از سوي آنان به عنوان اسوه و سرمشق است. (الميزان، ج 12، ص 212)
نماز مايه اميدواري به لطف و پاداش جاويد خداوند است. (فاطر، آيه 29) و نمازگزار با برپايي نمازش، زمينه اميد به هدايت الهي (توبه، آيه 18) را در دل خود روشن مي سازد و حتي اميدوار خواهد بود تا به مقام رضا بلكه شفاعت دست يابد كه همان مقامات راضيه و مرضيه يعني قرب نوافل و فرائض است. (طه، آيه 130)
در روايات ذيل آيه اخير يادآور شده اند كه آيه به نماز و اوقات آن اشاره دارد (تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 407، احاديث 180 و 181) و همچنين مقصود از سجده در نماز نيز همان نماز مي باشد. (مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 816)
به هر حال، نماز، گل اميد را در دل ها شكوفا مي سازد و مايه اميدواري انسان به رحمت الهي (توبه، آيه 71؛ نور، آيه 56) و زمينه ساز افزايش فضل و بخشش الهي در حق نمازگزار است.(فاطر، آيات 29 و 30)
نماز مايه بهره مندي آخرتي انسان (بقره، آيه 110)، بهره مندي از دريافت بشارت هاي خوش و نيك (آل عمران، آيه 39 و توبه، آيه 112) و عامل جلب رحمت (توبه، آيات 5 و 71)، رزق الهي (انفال، آيات 3 و 4 و طه، آيه 132) و فضل خداوندي (نور، آيات 37 و 38 و فتح، آيه 29) است.
اگر كسي بخواهد افزون بر رهايي از دوزخ، دستگير ديگران باشد و در حق ديگران شفاعت كند، مي بايست به نماز به عنوان يكي از عوامل نماز و تربيت و بهره مندي از آن در قيامت توجه كند. (مدثر، آيات 42 تا 48 و طه، آيه 130 و آيات ديگر و نيز تفسير تبيان، ج 7، ص 223)
نماز و تربيت
نمي توان از نقش تربيتي نماز غافل شد؛ زيرا نماز تاثير شگرفي در تربيت آدمي دارد و مراقبت بر آن اين تاثير را دو چندان مي سازد. (ابراهيم، آيات 37 و 40، مريم، آيه 55، طه، آيه 132 و آيات ديگر) از اين رو خداوند نماز شب را بر پيامبر(ص) واجب كرده است تا آن حضرت(ص) آمادگي دريافت قرآن و رسيدن به مقام محمود از جمله شفاعت كنندگي داشته باشد.(اسراء، آيه 79 و مزمل، آيات 2 تا 6)
برپايي نماز و مراقبت بر آن از عوامل موثر در تربيت خانوادگي است (ابراهيم، آيات 37 و 40 و مريم، آيه 55) خداوند اقامه نماز را به عنوان يكي از تعاليم مهم الهي براي تربيت همسران معرفي مي كند. (احزاب، آيات 32 و 33)
نماز همچنين، موجب تقوا (بقره، آيات 2 و 3 و 177 و نيز انعام آيه 72) و ترغيب ديگران به آن است (علق، آيات 10 تا 12)
انسانها با نماز مي توانند سير و سلوك و رياضت شرعي را به درستي تجربه كنند و با متاله شدن به خداوند تقرب جويند و به مقامات قربي برسند (انفال، آيات 3 و 4 و نيز شعراء، آيات 217 تا 219 و علق، آيات 9 و 10 و 19)
اين گونه است كه مورد تكريم خداوند مي شوند و از مقام كريم بهره مند شده و مظهر ربوبيت الهي مي شوند. (معارج، آيات 19 تا 35 و انفال، آيات 3 و 4) پس در سير معراجي و صعودي خود در جرگه مومنان (انفال، آيات 3 و 4) صادقان (بقره، آيه 177)، متقين (بقره، آيات 2 و 3 و 177)، محسنان (هود، آيات 114 و 115)، مصلحان (اعراف، آيه 170)، مخبتان (حج، آيات 33 و 35) و ابرار (بقره، آيه 177) وارد مي شوند.
نماز عامل مهمي در آسان شدن كارها و رفع سختي ها و همچنين تحمل دشواري ها (بقره، آيات 45و 153)، رفع مشكلات (همان)، رفع فقر و تهيدستي (طه، آيه 132 و نيز كشاف، ج 3، ص 99) و افزايش صبر و شكيبايي انسان در برابر بلاها و ناگواري ها و مصيبتها (معارج، آيات 20 تا 22) مي شود.
نماز موجب تكفير و محو گناهان مي شود. (مائده، آيه 12 و هود، آيه 114) كساني كه گناهي را مرتكب شده اند و در انتظار عوارض و پيامدهاي آن هستند، مي توانند با نماز خود را از آثار و تبعات گناه در امان نگه دارند و در دژ استوار الهي درآيند و از آسيب بگريزند. نماز موجب خشيت قلب مومنان (انفال، آيات 2 و 3)، بهره مندي از دوستي و محبت الهي (ابراهيم، آيه 31)، رضا و خشنودي خداوند و در نتيجه بهره مندي از رضوان الهي (توبه، آيات 71 و 72؛ فتح، آيه 29)، طهارت روح و پاكي انديشه (توبه، آيه 108)، زدودن هر گونه آلودگي و پليدي (احزاب، آيه 33؛ فاطر، آيه 18)، نورانيت در سيماي ظاهر و باطن (فتح، آيه 29 و مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 192) و درنهايت دست يابي به ولايت الهي و خلافت و مظهريت ربوبيت خداوندي (مائده، آيه 55) مي شود.
خداوند برپا داشتن نماز را نشانه صداقت افراد در ايمان مي داند (بقره، آيه 177 و انفال، آيات 2 تا 4) چنان كه نماز را نشانه پذيرش اسلام (توبه، آيات 5 و 11)، قبولي ديگر اعمال آدمي از سوي خداوند (توبه، آيه 54) و نرمي و مدارا نسبت به ديگران (بقره، آيات 109 و 110) و عفو و گذشت نسبت به خطاها و اشتباهات ديگران (همان) برمي شمارد.
همچنين نماز مانع بخل ورزي (معارج، آيات 21 تا 25)، حرص و آزمندي (همان)، حزن و اندوه (بقره، آيه 277)، خوف و ترس (همان)، دنياطلبي و مال دوستي (طه، آيات 131 و 132)، شقاوت و بدبختي (مريم، آيات 31 و 32؛ اعلي، آيات 11 تا 15)، شهوتراني و هواپرستي (مريم، آيه 59)، قسم دروغ (مائده، آيه 106)، كتمان شهادت و حقايق (همان) گمراهي و ضلالت (مائده، آيه 12 و مريم، آيه 59)، گناه و منكرات (هود، آيه 114 و عنكبوت، آيه 25)، آتش دوزخ (اعلي، آيات 12 تا 15) و عذاب و اهوال قيامت (همان و بقره، آيات 45 و 48 و 177) مي شود.
هر كسي بخواهد در زندگي خود نظم ايجاد كند مي تواند به اوقات نماز به عنوان نظم دهنده توجه يابد (نساء، آيه 103) چنان كه با نماز مي تواند از افسار گسيختگي شهوات نيز در امان ماند. (مريم، آيه 59)
انسان هايي كه نمازگزار هستند، در يك فرآيند، انسان هاي اهل مدارا (بقره، آيات 109 و 110)، داراي عفو و گذشت (همان)، پندپذير (اعلي، آيات 9 تا 15)، بخشنده و اهل انفاق (معارج، آيات 21 تا 25 و نيز بقره، آيه 2) و پرهيزگار و ضدمنكرات و نابهنجاري هاي اخلاقي و اجتماعي و اهل معروف و كارهاي نيك و رفتارهاي هنجاري (عنكبوت، آيه 45) مي باشند.
اين ها گوشه اي از آثار و كاركردهاي نماز در زندگي مادي و معنوي در دنيا و آخرت است كه خداوند در اين آيات به آن ها اشاره كرده است. همين مجموعه به خوبي ابعاد زندگي را در بر مي گيرد و نشان مي دهد كه نماز چگونه سبك زندگي آدمي را تغيير داده و دگرگون مي سازد. باشد با بهره گيري از نماز افزون بر دست يابي به مقامات عالي انساني چون خدايي (رباني) شدن و تقرب جويي به آن، از فوايد ديگر آن در زندگي دنيا نيز بهره مند شويم و خود را در حفاظ امن آن قرار دهيم.

 



نفقه؛ هزينه اي براي عشق و عاطفه

عليرضا شعاعي
در فرهنگ عربي مثلي است كه مي گويد: من له الغنم فعليه الغرم؛ هر كه سودي مي برد مي بايست غرامت آن را هم بپردازد. به اين معنا كه اگر خيري از جايي به تو مي رسد نمي بايست شرش را ديگري بچشد. بنابراين، تلخ و شيرين زندگي را بايد پذيرفت؛ چرا كه گل بي خار نيست. يكي از واجبات حقوقي اسلام، مسئله نفقه است كه شامل هزينه هاي معمولي و عادي يك شخص مي باشد. اين كه انسان از چيزي چون محبت و رحمت ديگري بهره مند شود، هرچند كه رحمت و محبت آن ديگري، بي منت است، ولي اين دليل نمي شود كه انسان مسئوليت خويش را انجام ندهد و از آن سرباز زند. اسلام براي اين كه پاداشي براي رحمت و محبت بي منت ديگري، قرار دهد، گوشه اي از اين پاداش را در شكل نفقه به عنوان قانون، لازم و واجب الاجرا درآورده است تا از طريق يك ماده قانوني و حقوقي، مسئوليت شخص را مشخص سازد.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن است تا ماهيت و آثار و احكام اين ماده قانوني را در زندگي خانوادگي هر انساني تبيين نمايد.
احساسات مسئوليت آفرين
انسانيت انسان به عقل و عاطفه است. به اين معنا كه انسان جلوه هايي از خردورزي و احساسات است، هرچند كه تفاوت هايي ميان زن و مرد در نسبت آن دو است، ولي انسان بي خرد يا بي احساس و عاطفه، از دايره انسانيت بيرون است. از اين رو خداوند بر اين دو ويژگي انساني در بسياري از آيات تاكيد مي كند و انسان هاي بي خرد و بي احساس را چون چارپايان و جمادات برمي شمارد و حتي پست تر از آنان مي داند؛ چرا كه خداوند انسان را با اين دو ويژگي آفريده است و عدم وجود آن دو در هر شخصي به معناي دفن كردن آن به علل و عواملي است كه مي بايست شخص خود را بر آن سرزنش كند.
احساسات و عواطف در انسان، تجلي و نمادي از رحمت الهي است. به اين معنا كه رحمت الهي در انسان به شكل احساسات و عواطف تجلي مي يابد. از اين رو بازتاب احساسات به شكل مهر و محبت و رحمت در انسان بروز و ظهور مي يابد.
هر انساني به سبب همين احساسات و عواطف است كه با مفاهيمي چون همدردي، عشق، محبت، همذات پنداري و مانند آن آشنا مي شود. عشق ريشه دارترين مفهوم و مصداق احساسات و عواطف است كه جلوه هايي چون محبت، مودت، شعف و مانند آن مي يابد. اين احساس عشق به سبب آن كه پيونددهنده دو چيز از سويي و موجب سلب استقلال فردي از سوي ديگر مي شود، عامل بسياري از احساسات وعواطف ديگر بلكه حقوق و قوانين است. لذا عشق به عنوان يك احساس مسئوليت آفرين بروز مي يابد؛ چرا كه هر عشقي، پيوند جديدي را ميان دو فرد به وجود مي آورد كه نيازمند معيارهاي جديد در همه ابعاد زندگي است. زماني كه عشق پديد مي آيد، معيارهاي پيشين رخت بر مي بندد و دو نفر به نوعي وابستگي شديد مي رسند كه نمي توانند به تنهايي زندگي كنند و نيازهايشان را برآورده سازند.
هرچند كه عشق، پيوندي روحي و رواني است، ولي آثار خود را در همه ابعاد زندگي به جا مي گذارد. اين گونه است كه عاشقان رفتاري خاص دارند و بقاي هر يك به بقاي ديگري است. بر همين اساس از واژه عشقه براي تبيين اين معنا و پيوند جديد استفاده مي شود؛ زيرا عشقه به معناي پيچك است وعاشقان همانند پيچكي هستند كه به هم آويخته اند و از شيره جان و هستي يكديگر تغذيه كرده و بر يكديگر استوار هستند و جدايي آنها به معناي مرگ و نيستي خواهد بود.
بدين معني كه كوچك ترين جدايي در بخشي از اين پيچ عشق يا دوري از همديگر، آثاري چون افسردگي و دلمردگي و خستگي را به همراه مي آورد و پژمردگي را مي توان در عشاق دورافتاده و يا وارفته از هم ديد.
عشق همواره دوسويه است؛ بنابراين، هر عاشقي معشوقي است و هر معشوقي عاشق، لذا هر كس محبتي بي منت از سرتاپاي وجودش به ديگري مي بخشد تا ديگري از شهد شيرين زندگي او بهره برد و آن ديگري نيز همچنين بي منت عشق پيشكش مي كند و شهد در كام و جام جان مي ريزد.
داستان عشق و مسئوليت همانند داستان حق و تكليف است؛ زيرا براي هر حقي، تكليفي و براي هر تكليفي، حقي است و اين گونه نيست كه براي يك سو همواره حقي ثابت و براي سوي ديگر همواره تكليفي باشد؛ چنان كه برخي از بي خردان چنين گمان برده اند. از اين رو مي توان گفت كه هر كسي در برابر عشقي كه مي چشد، مسئوليت و تكليفي برگردن مي گيرد؛ چرا كه بي مسئوليت پذيري، اين پيوند از هم مي پاشد و يكي از دو پيچك زندگي، پژمرده و در نهايت خشك مي شود و زندگي را از دست مي دهد. از اين رو پيوند عشاق را مودت دانسته اند كه به نوعي بده و بستان است كه البته با بده و بستان هاي تجاري و بازاري فرق دارد؛ چرا كه مبناي اين بده و بستان همواره احساسات و عواطف است كه از آن به رحمت و محبت ياد مي شود.
نفقه، مسئوليت پذيري و تعادل سازي
نفقه يكي از مصاديق همين مسئوليت پذيري و تكليف است. نفقه در لغت به معناي سپري شدن و از ميان رفتن است. از اين رو به چيزي كه با انفاق از دست آدمي مي رود، نفقه مي گويند. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 819)
در اصطلاح فقهي، نفقه به معناي چيزي است كه انسان براي خانواده اش مصرف مي كند. البته مراد از خانواده در اين اصطلاح، افزون بر همسر شامل پدر، مادر، پدران و مادران ايشان و هر چه بالاتر بروند و نيز فرزند و فرزندان فرزند و هرچه پايين تر برود، مي شود. اين افراد از كساني هستند كه در اصطلاح از آنان به واجب النفقه ياد مي شود؛ بنابراين واجب است تا شخص خوراك، پوشاك، مسكن و مانند آنها را برايشان فراهم آورد. (تحرير الوسيله، امام خميني، ج 2، ص 315، مسئله 8 و نيز القاموس الفقهي، ص 358)
هر انسان بالغ و عاقل و مكلفي اين مسئوليت را دارد كه در حق خانواده خود انفاق كند و ملاك در نفقه دادن توان مالي مردان است. (بقره، آيه 233 و نيز طلاق، آيات 6 و 7) و خداوند هيچ كسي را بر كاري كه توان و استطاعت بر انجام آن ندارد، تكليف نمي كند (بقره، آيه 286)؛ زيرا اين امر خلاف حكم عقل و امري قبيح و زشت است. از اين رو خداوند شوهر را بر پرداخت نفقه بيش از حد توان، مكلف نكرده و نفقه اي كه بر شوهر از تامين پوشاك، خوراك، مسكن واجب كرده در حد متعارف و مقدور آن مي باشد. (بقره، آيه 233 و نيز طلاق، آيات 1 و 6)
اين نفقه حتي براي زناني كه طلاق گرفته و در خانه شوهر هستند، به مدت يك سال از زمان طلاق واجب است (بقره، آيه 240) و مرد حق ندارد او را از خانه اش بيرون كند. همچنين زنان مطلقه تا زماني كه در عده طلاق هستند، به عنوان واجب النفقه شوهر شناخته مي شوند (طلاق، آيه 1) و نفقه زن مطلقه از سوي شوهر به عنوان مصداقي از احسان و حق در آيه 236 سوره بقره معرفي مي شود و خداوند در آيه 241 سوره بقره نيز از مردم مي خواهد كه با تامين نفقه زن مطلقه به طور متعارف، حقي كه به عهده اهل تقواست انجام دهد.
اين حكم براساس روايات تنها براي زنان مطلقه رجعي است حتي اگر دوبار طلاق داده و امكان رجوع است؛ اما درباره مرتبه سوم ديگر اين حكم جاري نمي شود؛ زيرا نمي تواند رجوع كند. از اين رو، وجوب نفقه بر شوهر نيست.(كافي، ج6، ص90، حديث5)
خداوند در آيات پيش گفته سوره طلاق، بر لزوم پرداخت نفقه به زن باردار تا هنگام زايمان وي تاكيد مي كند. همچنين بر پدر است تا نفقه فرزندان شيرخوار را تامين كند (بقره، آيه 233) و اين الزام حتي بر وارثات ميت است.
اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه اگر عشق دوسويه است؛ چرا مسئوليت نفقه تنها بر عهده شوهر و مرد است؟ خداوند در آيه 34 سوره نساء بر اين نكته توجه مي دهد كه تامين هزينه هاي مسكن و خوراك و پوشاك همسر، عامل مديريت و برتري مرد در ساختار مديريتي خانواده است. به اين معنا كه مرد با اين مسئوليت خويش، حقي را برعهده زن مي گذارد و بر زن است تا از شوهر اطاعت كند و مديريت خانواده از سوي مرد را بپذيرد. (تفسير كبير، فخر رازي، ج4، ص71)
اين اقدام قانوني و حقوقي از سوي اسلام براي آن است كه روابط در خانواده به بهترين شكل مديريت و مهار شود و از هرگونه سوءاستفاده از عشق و محبت ديگري، جلوگيري شود؛ زيرا زن به سبب شدت احساسات و عواطف، گرفتار محبت و عشق مي شود و مردان از اين عواطف سوءاستفاده مي كنند. براين اساس، حكم نموده است تا با انجام مسئوليتي، از عشق بي منت زن بهره مند شود؛ چرا كه زنان برخلاف مردان، كمتر در انديشه ماديات در زندگي عشقي خود هستند اين در حالي است كه مرد بيشتر جنبه عقلانيت زندگي را توجه دارد. اين گونه قوانين موجب مي شود تا تعادل در روابط عشقي همچنان پابرجا باشد و يكي از دو طرف بر ديگري، غلبه نكند.
به سخن ديگر، تفاوت هاي طبيعي ميان زن و مرد در ميزان احساسات و عواطف و عقل گرايي موجب مي شود تا شكل هايي از روابط به عنوان قانون و حقوق از سوي خداوند تعريف شود تا در پايان نوعي تعادل ميان زن و شوهر ايجاد شود و از هرگونه خروج از تعادل به سبب شدت احساسات زن و خردورزي مرد جلوگيري به عمل آيد.
اين شيوه تعادل سازي از سوي خداوند هر چند كه جنبه حقوقي و قانوني به مساله مي دهد، ولي ارتباط تنگاتنگي با احساسات دارد. شوهر اگر اين جنبه حقوقي را براساس عواطف و احساسات به كارگيرد و مسئوليت را جنبه محبتي بخشد، تعادل بهتري پديد مي آيد و خانواده از يكرنگي بيشتري بهره مي برد و عشق، همانند دوره نخست از قوت و شدت بيشتري برخوردار خواهد بود. از اين رو خانواده هايي كه اصول زندگي خويش را براساس محبت و رحمت نهاده اند، كارهاي حقوقي را به شكلي ديگر انجام مي دهند و مسئوليت را عاشقانه به عهده مي گيرند و عاشقانه انجام مي دهند. و لذا هرگونه تنش در ميان ايشان معنايي ندارد و مسايل بسيار بغرنج حقوقي و مالي و قانوني به سادگي در ميان آنان حل و فصل مي شود؛ زيرا هنوز اصل حاكم در روابط حتي قانوني، عشق و محبت و رحمت است.
در بسياري از خانواده ها چون اين اصل مراعات نمي شود، درگيري هاي لفظي و گاه فيزيكي رخ مي دهد وكلماتي چون حقوق من و مهريه و نفقه من و مانند آن رد و بدل مي شود و هر يك از طرفين به جاي حركت در مسير عاشقانه مي خواهند از طريق زور و قدرت قانون، ديگري را به تمكين مالي و يا جنسي وادار سازد كه هيچ گونه لذتي براي طرفين غالب به همراه ندارد، چرا كه هر حقي در خانواده اگر به جاي عشق و احساسات از طريق حقوق و قانون يعني زور و خشونت مشروع، به دست آيد، آثاري از همان زور و خشونت را با خود دارد و از هرگونه احساس و عاطفه و عشق مبرا خواهد بود. اين گونه است كه خانواده اي سرد به جاي گرم شكل مي گيرد و در يك فرآيندي همه آن چه ساخته شده بود بر باد مي رود.
اين در حالي است كه مي توان حقوق بلكه بالاتر از حقوق را با عشق به دست آورد و طرف مقابل خود را براي رضايت و خشنودي ديگري بكشد. به سخن ديگر، اگر مي توان با پنبه با تمام رضايت و خشنودي و تسليم ديگري سربريد چرا با كارد خونين اقدام شود؟ مگر كاردي تيزتر از عشق هست كه عاشق را در پاي معشوق قرباني كند؟ پس بياييم با عشق ورزي همه حقوق خود را استيفا كنيم در حالي كه طرف مقابل در اوج رضايت و احساس و عاطفه اين بذل و ايثار را انجام مي دهد و بي هيچ منتي احسان و رحمت مي كند و تا پاي جان فداكاري مي نمايد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14